فلسفه تاریخ در نهج البلاغه
مجله تاریخ اسلام نهم فروردین ماه سال 1384 شماره بیست و یکم
نویسنده : سیده رقیه میرابوالقاسمی
دیدگاه های امام علی علیه السلام در باب فلسفه تاریخ، تفسیر روشنی از مفاهیم قرآنی است. در سخنان آن امام، فلسفه تاریخ، با رویکردی کاملاً آگاهانه و هدف مند مورد توجه واقع شده است. آغاز و انجام تاریخ مهم ترین بخش این تأملات است. ایشان، کلّ تاریخ را در سه بخش؛ یعنی آفرینش و برگزیدن آدم (آغاز تاریخ)، بعثت پیامبران (مرحله دوم تاریخ) و ظهور منجی مصلح (انجام تاریخ) توصیف می کنند. بر اساس سخنان آن حضرت، عوامل مهم شکل گیری تاریخ بشری عبارتند از: 1) حاکمیت مشیت الهی 2) آزادی عمل و قدرت انتخاب انسان.
مقدمه
آغاز و انجام تاریخ، از دیرباز تاکنون، از موضوعات مهم اندیشه بشری بوده است. ردپای این اندیشه را تا اعماق تاریخ، آن جا که جز افسانه های تاریک و روشن اقوام، چیزی باقی نمی ماند، می توان دنبال کرد. امّا رویکرد معرفت شناسانه در این باب، در دو بخش مشخص رقم خورده است:
نگرش بشری
نگرش الهی
دیدگاه نخست، تکاپوی بشری است که قدمتی به اندازه تمدن بشری دارد و طیف وسیعی از اندیشوران اعم از چینیان، هندیان، مصریان، بابلیان، ایرانیان، یونانیان و سایر اقوام باستان تا متفکران امروزی غرب و شرق را شامل می شود. میراث معرفتی این اندیشمندان، ناظر بر وجوه مختلفی است که از مادی ترین تا مذهبی ترین عقیده ها را در برمی گیرد و اصلی ترین ویژگی آن، تنوع و تکثر آراست.
دیدگاه دوم، نگرشی فوق بشری است که قدمت بیشتری دارد. پیامبران، مبلّغان بزرگ این عرصه اند که در محوری ترین بخش رسالت خود (بعد از ابلاغ پیام توحید) درباره آغاز و انجام تاریخ بشر، به تفصیل سخن گفته اند، این طیف سلسله طولانی از متفکران مذهبی (جانشینان فکری و معنوی پیامبران) را نیز در برمی گیرد که تا امروز تداوم یافته است. بر خلاف دیدگاه نخست، این نگرش، از وحدت نظری بنیانی پیروی می کند که علی رغم گذشت هزاران سال، هم چنان مستحکم باقی مانده و دیدگاه های مختلف آن نیز، به وحدت پایه ای آن لطمه ای نزده است. نگرش اخیر، به ویژه در میان اندیشوران مسلمان (از گذشته تاکنون)، اهمیت بسیاری داشته و آنان از جنبه های مختلف بدان توجه کرده اند. از این رو معرفت تاریخی مسلمانان، در بدیهی ترین و غالب ترین شکل، همان معرفت مذهبی است و وام گیری آراء غیر اسلامی، با هدف ارائه تعبیری دیگر از همان معرفت مذهبی بوده و در صورت ناسازگاری با عقاید مذهبی، پذیرش چندانی در میان قاطبه مسلمانان نداشته است.
در میان تأملات معرفتی مسلمانان، دیدگاه های امام علی علیه السلام جایگاه ویژه ای دارد. در سخنان آن حضرت، فلسفه تاریخ، با رویکردی کاملاً آگاهانه وهدف مند و به شیوه ای تعلیلی و تحلیلی مورد مداقه قرار گرفته است. آغاز و انجام تاریخ، مهم ترین بخش این تأملات است که فلسفه تاریخ را آن گونه که علی علیه السلام می اندیشید، نشان می دهد.
***
فلسفه تاریخ از دیدگاه امام علی علیه السلام در سه مرحله مشخص قابل بررسی است: الف) برگزیدن آدم؛ آغاز تاریخ
این عقیده در تمامی ادیان توحیدی مطرح است که خداوند با آفرینش و برگزیدن آدم نقطه عطفی در آغاز تاریخ بشری رقم می زند و سیر این تاریخ نیز شکل گسترده همان حوادثی است که به هنگام آفرینش او با پدید آمدن دو جبهه خیر و شر رخ داد. در نهج البلاغه به آغاز تاریخ با همین دیدگاه توجه شده و امام علی علیه السلام در سه خطبه ضمن تشریح سرگذشت آدم، نگرش تاریخی خود را بیان کرده است. در این جهان بینی، خداوند قادر مطلقی است که بدون نیاز به هیچ کس و هیچ چیز «اشیاء را در وقت خود از عدم و نیستی به وجود و هستی انتقال داد... در حالتی که به آنها پیش از آفریدنشان دانا بود و به حدود و اطراف و انتهای آنها احاطه داشت و به چیزهایی که به آن اشیاء پیوسته اند و به نواحی و گوشه های آنها آشنا بود».2 چنین خالقی، پس از خلق آسمان ها و زمین و آن چه که در آنهاست، «آدم» را می آفریند و در پاسخ به فرشتگان تأکید می کند که «انّی اَعلَمُ ما لا تَعلمون».3 فرشتگان باید از اصرار بر آن چه که بدان علم ندارند، خودداری ورزند و بر این مخلوق ناچیز، اما «برگزیده» سجده کنند، چه، او تنها مخلوقی است که به افتخار درک و دریافت «اسماء الهی» و به مقام «خلیفة اللهی» نایل شده است. در این میان، کسی هست که بر این موقعیت ممتاز رشک می برد و در مقام اعتراض، بر خلقت پست او طعنه می زند و از سجده امتناع می ورزد. خداوند او را طرد می کند و او نیز سوگند یاد می کند که آدم و فرزندانش را گمراه کند.
در بیان نهج البلاغه، آفرینش آدم، حاوی نکاتی است که فلسفه خلقت و شرح وظایف و تکالیف او را تبیین می کند. بر طبق این دیدگاه، عمل خداوند در خلقت آدم، عملی دو سویه است که از یک طرف با فرشتگان و از طرف دیگر با آدم مرتبط است. فرشتگان مقربان درگاه خدا و تسبیح کنندگان اویند؛ هیچ گناهی از آنان سر نمی زند و هیچ طغیانی آنان را وسوسه نمی کند. از این رو، خلقت موجودی خون ریز و ظالم که غالباً سر به طغیان برخواهد داشت - و خداوند به آن آگاه تر از فرشتگان است - آنان را شگفت زده کرده و سبب می شود که بپرسند: هدف از این خلقت چیست؟
به تصریح نهج البلاغه خداوند از «خلقت» اهدافی دارد که بخشی از آن، «آزمودن فرشتگان» است. «سپاس خداوندی که پوشید توانگری و بزرگواری را و این دو صفت را به خود اختصاص داد و نه برای آفریدگانش... و آنها را برای جلال خود برگزید... پس به سبب اختصاص این دو صفت به خود، فرشتگان، که مقرّب درگاه او بودند، آزمایش کرد تا فروتنان ایشان را از گردن کشان ممتاز و جدا سازد».4 به سبب همین آزمایش، ابلیس، طرد و به تعبیر خود وی، گمراه می شود: «پس با این که به نهانی های دل ها و پنهانی های پوشیده از نظرها دانا بود، فرمود: من آدم را از گل خلق خواهم کرد، پس وقتی او را بیافریدم و جان دادم برو در افتاده، سجده کنید، پس همه فرشتگان سجده کردند، الّا ابلیس. کبر و خودخواهی به او روی آورد، پس به آفرینش خود بر آدم فخر و نازش نمود و برای اصل خویش «عصبیت» نمود و آشکارا زیر بار فرمان حق نرفت».5
آزمایش مذکور، تنها با اعتقاد به جهان بینی توحیدی قابل درک خواهد بود. بر اساس نگرش توحیدی، عزّت و جلال (توانگری و بزرگواری) از آن خداست و هر که فزون از حد خویش کبر ورزد، خوار و ذلیل خواهد شد و در این خصوص، بین آسمانی و زمینی تفاوتی نیست: «نخواهد شد که خداوند سبحان انسانی را به بهشت داخل نماید با کاری که به سبب آن فرشته ای را از آن بیرون نمود. حکم و فرمان خدا در اهل آسمان و اهل زمین یکی است و بین او و هیچ یک از آفریدگانش در روا داشتن آنچه مختصّ به خود اوست - که آن را بر عالمیان حرام کرده و ناروا دانسته - رخصتی نیست».6 تکبر وتفاخر (عصبیت) ابلیس، زنگ خطری برای آدم نیز هست. هر تکبر ابلیس گونه ای سرانجامی همانند سرانجام ابلیس خواهد داشت و فساد و کشمکش ناشی از آن، منزلت رفیع آدمی را به نابودی خواهد کشاند.7
امّا آزمایش فرشتگان، نکته دیگری را نیز متجلی می سازد و آن آگاهی خداوند است به آن چه واقع خواهد شد. طبق چنین دیدگاهی، سیر تاریخ شکل خاصی می یابد و آن رویارویی دو گروه در برابر یک دیگر است: گروه حق و گروه شیطانی. این معنا در جنبه دیگر عمل خداوند، دامنه گسترده تری می یابد آن چنان که آفرینش آدم از گل نیز بر همین مبناست: «و اگر خدا می خواست آدم را بیافریند از نوری که روشنی آن دیده را تیره سازد و زیبایی آن بر خردها غالب گردد و از چیز خوشبویی که بوی خوش آن اشخاص را فرا گیرد، هر آینه می آفرید و اگر می آفرید گردن ها در برابر آدم، فروتن و آزمایش درباره او بر فرشتگان آسان می شد، لیکن خداوند سبحان آفریدگانش را می آزماید به بعضی از آن چه اصل و سببش را نمی دانند، برای امتیاز دادن و جدا ساختن آنها و برطرف کردن تکبّر و گردن کشی و دور نمودن خودپسندی از آنان».8 بدین ترتیب، با آفرینش موجودی با ظاهری نه چندان خوشایند، اما برخوردار از صفات ویژه، عرصه ای پدید می آید که طی آن جبهه خیر و شر تمایز یافته و آدم در مواجهه مستقیم با این دو جبهه، مقام «خلیفة اللهی» را احراز می کند. این مقام همان امانتی است که به گفته قرآن، تنها انسان مسئولیت آن را پذیرفت و سایر مخلوقات از پذیرش آن سر باز زدند.
طرف دیگر این امتحان، آدم است که به گفته نهج البلاغه همه آنچه درباره فرشتگان رخ داد، برای او عبرت بود: «از کار خدا درباره شیطان عبرت گیرید که عبادت و بندگی بسیار و منتهای سعی و کوشش او را باطل و تباه ساخت... نخواهد شد که خداوند سبحان، انسانی را به بهشت داخل نماید با کاری که به سبب آن فرشته ای را بیرون نمود».9 پس از فرشتگان، نوبت آدم است که آزمایش شود. او و همسرش در بهشت سکنی می یابند و از همه نعمت ها برخوردارند، اما از نزدیک شدن به یک درخت منع شده اند: «به او آموخت که اقدام در این کار، معصیت... و برای مقام و منزلت او خطرناک و زیان آور است».10 امّا این دو فریفته وسوسه شیطان شده و از میوه درخت ممنوع می خورند و زشتی هایشان آشکار می شود. در این هنگام است که به «گناه» خود واقف می شوند و عذر می طلبند: «پس آدم مبادرت کرد به آنچه که خداوند از آن نهی فرموده بود تا کار او با علم خدا که از پیش به آن تعلق گرفته مطابقت نماید».11 این گناهی است که آدم را به سکونت در زمین می کشاند و سرآغاز تاریخ بشری می شود؛ و آدم، به عنوان حجت و راهنمای بندگان خدا برگزیده می شود.
از دیدگاه نهج البلاغه، خلقت آدم، تبلور علم و اراده خداوند و در جهت تحقق اراده الهی است. به همین منظور، به او آموخته می شود که سرپیچی از فرمان خداوند، برای منزلت او خطرناک است، مگر منزلت او چیست؟ او خلیفه و برگزیده خدا، و برتر از همه موجودات بوده و آفرینش تمامی مخلوقات دیگر مقدمه تحقق وجود اوست. از این رو در نهج البلاغه، هر جا که سخن از آفرینش آدم به میان آمده، پیش از آن، آفرینش آسمان ها و زمین و... تبیین شده است. با این حال، علی رغم آموزش های اولیه، آدم می تواند از این فرمان سرپیچی کند. شیطان نیز این را می داند و بدان تمسک می جوید. حسد شیطان به آدم و خرده گیری بر آفرینش ناچیزش که در نهج البلاغه به «عصبیت» تعبیر شده، پس از آدم، فرزندان او را نیز در برمی گیرد؛ و تخم دشمنی و نفاق را میانشان می افکند.12 با این همه این مسأله نیز مورد تأکید قرار می گیرد که آدمی به گونه ای آفریده شده که می تواند پذیرای این عصبیت باشد یا نباشد: «از خدا بترسید در گردن کشی ناشی از تعصب و خودپسندی جاهلیت، زیرا کبر ایجاد دشمنی و دمیدنگاه شیطان است که به آن، امّتهای گذشته را فریب داده است تا این که در تاریکی های نادانی و دام های گمراهی او شتافتند».13 «این اختیار در زیربنای مسیر (آفرینش تا هبوط آدم) در منطقه ارزش ها قرار گرفته و موجب مسئولیت آدم گشته است... عالی ترین نتیجه این اختیار، این بوده است که آدم، طعم اختیار را بچشد و بداند که تکلیف و انجام دادن اختیاری آن چه که در روی زمین به جریان خواهد افتاد، چیست. پس آدم در مسیر جبری خود، اختیار و مسائل مربوط به تکلیف را هم دریافته است».14 در واقع، تصریح نهج البلاغه بر آن است که علاوه بر مشیت الهی سرشت آدمی، به تاریخ او شکل بخشیده و هدف خلقت او نیز بر اساس همین سرشت شکل گرفته است. امتحان آدم که به تبعید او از بهشت انجامید، مختصّ او نبوده بلکه تمام ذریه او را شامل خواهد شد: «آیا نمی بینید که خداوند سبحان پیشینیان را از زمان آدم تا آخرین نفر از این جهان آزمایش فرموده... خداوند بندگانش را به سختی های گوناگون می آزماید و با کوشش های رنگارنگ از آنان بندگی می خواهد و ایشان را به اقسام آن چه پسندیده طباع نیست امتحان می فرماید برای بیرون کردن کبر و خودپسندی و جا دادن فروتنی در جان هایشان و برای اینکه آن آزمایش را، درهای گشاده به سوی فضل و احسان خود و وسا
ئل آسان برای عفو و بخشش خویش قرار دهد».15 نتیجه دوری از کبر، احراز مقام بندگی یا عبودیت است که سبب تکامل آدمی خواهد شد، «بنده باید ملتزم به شئون بندگی و عبودیت باشد تا او را به مقام سلطانی برکشند و این همان آبادانی درون و برون است که به کیمیای عبودیت تحقق می یابد».16 اگر آدمی از طی طریق این تکامل سربپیچد، به همان گمراهی دچار خواهد شد که شیطان را گرفتار ساخت. در عین حال، وظیفه بندگی با وثیقه ای نیز گره خورده است؛ عهد و پیمانی که بر اساس آن، در پاسخ «الستُ بربّکم»17 گواهی داد که همه چیز از آن خداست و همه مخلوقات، بنده و منّت پذیر اویند، امّا ذریه آدم، بارها و بارها این عهد را شکستند. «خدای تعالی پیغمبران خود را در بین آنان برانگیخت و ایشان را پی در پی فرستاد تا عهد و پیمان خداوند را که جبلّی آنان بود، بطلبند و به نعمت فراموش شده یادآوریشان کنند و از راه تبلیغ با ایشان گفت و گو نمایند و عقل های پنهان شده را بیرون آورده به کار اندازند و آیات قدرت را به ایشان نشان دهند».18 تکلیف بندگی، متضمن پای بندی به این عهد توحیدی است؛ عهدی که آدم پس از عصیان، آن را می شناسد و آگاهی ذهنی او به معرفتی درونی بدل می شود. «غفلت از این علم (عهد) با غفلت های معمولی متفاوت و تأثیر آن در نظام زندگی بسیار بیشتر است. گویی این فراموشی تغییری در فطرت آدمی است».19 در پایان این مرحله، آدم، شایستگی مقام راهنمایی را می یابد: «خدا او را حجّت و راهنما قرار داد»؛20 هبوط می کند و تاریخ او در مسیر اراده الهی توأم با چند جنبه خاص استمرار می یابد که عبارتند از: تداوم آزمایش الهی، شیطان و حزبش، قدرت انتخاب آدم. ب) بعثت پیامبران
پس از هبوط آدم، دومین مرحله تکوین تاریخ بشری آغاز می شود و آن، رسالت آدم در زمینه نهادینه کردن دستورات و اوامر خداوندی به نسل خود در جهت نجات آنها از سقوط در گمراهی و دام های شیطان است. آدم، نخستین راهنمای بشری و پیامبر الهی محسوب می شود و آغازگر سلسله طولانی پیام آوران الهی است که پس از او با همان وظیفه رسالت، مبعوث می شوند و آنها «دین خدا» را در همه زمان ها و مکان ها با مبانی یک سان تبلیغ می کنند: «خدای تعالی از روی نیک خواهی و حسن تقدیر و تدبیرش، اسلام را دین خود و فرشتگان و رسولانش قرار داد و برای تبلیغ آن، پیامبران را به میان بندگان خویش فرستاد و بندگان برگزیده خویش را [مأمور] رسالت گردانید».21 خداوند از پیامبران پیمان گرفته است که «پیام» او را ابلاغ کنند، پیامی که برای رستگاری انسان - با توجه به سرشت ویژه اش - حیاتی است. بدین ترتیب، پس از آدم، انسان ها، باز هم آزمایش می شوند، چون «بشر، اهل غفلت و فراموشی است و چه بسا در گردش زمان، عهد خود را از یاد می برد، به این جهت ارسال رسولان، ضرورت پیدا می کند... تاریخ در حقیقت، تاریخ غفلت و تذکر است».22 بعثت پیامبران با توجه به جایگاه آنان و شرایط خاص اجتماعی، عرصه امتحان انسان هاست؛ در خطبه اوّل و دوم نهج البلاغه، شرایط اجتماعی هم زمان با ظهور پیامبران تبیین شده است؛ در آن زمان مردم مبتلا به «فتنه های بسیار بوده، ریسمان دین پاره شده، ستون های ایمان و یقین، متزلزل گردیده، اصل دین مختلف و کار آن در هم و برهم شده، مردم پیرو شیطان گشته و در راه های او قدم نهاده و بیرق کفر و ضلالت افراشته و راه هدایت، محو شده بود».23 این وضعیت نابهنجار، منجر به پنهان شدن عقول و فراموشی عهد و پیمان الهی و گمراهی انسان ها گردیده بود: «زمانی که بیشتر بندگان، فرمان خدا را دگرگون کردند و حق خدا را ندانسته و رقیبانی را با او پذیرفتند و شیطان ها، آنان را از شناخت خدا بازداشته و از عبودیت او برگردانده بودند... در آن هنگام، مردم روی زمین فرقه های جداجدا، دارای هوس های پراکنده و شیوه های گوناگون بودند؛ افرادی خدا را همانند آفریدگانش دانستند، گروهی در نام او فرو مانده و به او نرسیده بودند و عدّه ای دیگر، به حقیقتی جز او اشاره می کردند».24 بدین ترتیب، شرک به خداوند و گمراهی انسان ها، عامل اصلی بعثت انبیاء بوده است؛ شرک اساس «دین خدا» را متزلزل و آن را در اذهان، به صورت های مختلف و متضاد جلوه گر می سازد و به «هوس های پراکنده و شیوه های گوناگون» مبدل می کند و وحدت معنوی جامعه بشری را که بر پایه فطرت یک سان آنها قرار دارد، از میان می برد. از این رو، سرگذشت پیامبران - علی رغم تفاوت های زمانی و مکانی - شباهت های اساسی دارند و آن چه را از زبان یک پیامبر یا قومش می شنویم، درباره پیامبران و اقوام دیگر نیز صدق می کند. با تأمل بیشتر در عبارات نهج البلاغه، پدیده شرک، شامل جنبه های وسیع تری می شود که از حدّ عدم ایمان به خدای واحد فراتر می رود. سخنان امیرالمؤمنین علیه السلام در تبیین شرایط اجتماعی جوامع در زمان ظهور انبیا، بیانگر انحطاط فکری و روحی انسان هاست که همگی از پیامدهای شرک است. در یکی دیگر از خطبه های علی علیه السلام که ابوزکریای حریری، یکی از صحابه ایشان، آن را نقل کرده، رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله با چنین صفاتی تشریح می شود: «او را به رسالت فرستاد، اجابت کننده، اندرز دهنده، ادب کننده و پرهیزگار... محو کننده و زداینده آیین های باطل بیهوده گویان»25 در جای دیگر آمده است: «محمدصلی الله علیه وآله آنان را، کتاب، حکمت، سنت و فرایض آموخت تا هدایت شوند، تأدیب کرد تا پراکنده نشوند، متحد ساخت تا از آلایش ها پاک گردند و جسم و جانشان را تزکیه نمود».26 امام علیه السلام تأکید می کنند که تمامی انحرافات و مفاسد موجود در جوامع بشری، به دلیل فراموشی خدا و غفلت از معرفت او صورت می گیرد و لذا پیامبران، هدایت گر جامعه اند؛ یعنی اندرز دهنده، تأدیب کننده، روشن گر حق و راستی، آموزنده حکمت و سنت خدایی اند و آنها عهده دار بیدار کردن عقول راکد و خفته، گشودن چشم ها و باز کردن گوش ها و متحد کردن قلوب و اقوام پراکنده بر محور یک گرایش و دین توحیدی فطری می باشند. به بیان دیگر، رسالت انبیاء در دو هدف بزرگ خلاصه می شود: «هدف نخست که اهمیت بیشتری دارد، عبارتست از زنده کردن فطرت پاک و سلیم انسان، فطرتی که با آن به خدای متعال، ایمانی حقیقی پیدا کند، مخلوق بودن خود را دریابد و در نتیجه جایگاه خویش را در هستی بشناسد... و هدف دوّم، که از برخی جهت ها نتیجه هدف اوّل است، ایجاد انگیزه های روحی، روانی و اجتماعی برای تحقق فرایند رشد عقلی و مادی و اجتماعی در زندگی است به گونه ای که بین رشد روحی و اخلاقی و رشد مادی، توازن برقرار شود».27 این همان چیزی است که در نهج البلاغه «اتمام حجّت» نامیده می شود: «مردم را در باب ربوبیت و معرفت خود [از آن جهت ]، که حجّت و دلیل بر آن استوار کند، رها نکرد، بلکه به سبب حجّت ها و دلیل هایی که بر زبان برگزیدگانش (پیامبران) جاری کرد و همه آنان یکی بعد از دیگری آورنده پیغام های او بودند، از ایشان پیمانی گرفت، تا این که به وسیله پیغمبر ما، محمدصلی الله علیه وآله حجّتش را تمام کرد و جای عذری باقی نگذاشت».28 قرآن کریم به این معنی تصریح کرده است: «البته ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و کتاب و معیار به وسیله آنان نازل نمودیم تا مردم عدالت را برپا دارند».29 «ای پروردگار ما، در میان آنان، رسولی از خود آنان بفرست تا آیات ترا بر آنان بخواند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد و آنان را پاکیزه کند».30 «آنان که پیروی می کنند از رسول پیام آور درس ناخوانده که خبر او در تورات و انجیل که در دست دارند، ثبت شده است، آنان را به نیکی دستور می دهد و از بدی باز می دارد، پاکیزه ها را برای آنان حلال و پلیدی ها را برای آنان تحریم می کند و بار سنگین و زنجیرهایی که بر گردن آنان بود، برمی دارد و کسانی که به او ایمان آوردند و بزرگش داشتند و یاری اش کردند و از آن نوری که با او نازل شده است پیروی کردند، رستگارانند».31 چنین برداشتی از تاریخ، حاوی چند نکته قابل توجه است: نخست آن که داستان آفرینش و برگزیدن انسان در میان مخلوقات به عنوان «حامل بار امانت الهی» و «خلیفة اللَّه» با فلسفه بعثت پیامبران، کاملاً هماهنگ است و این تنها در پرتو تفکر توحیدی قابل درک و پذیرش است. دیگر آن که علی رغم آن که در این دیدگاه، تاریخ، مظهر تحقق اراده خداوند در جهت هدفی خاص است، امّا انسان به دلیل داشتن قدرت انتخاب، مسئول است و مشیت خداوندی، خللی به این امر وارد نمی سازد. «ما همواره در معرض آزمایشیم و در موقعیت خاص قرار داریم و باید پاسخ گوی عمل خود باشیم و این یکی از صورت های تاریخی بودن وجود آدمی است».32 ارتباط میان بعثت پیامبران و مسئله امتحان، ناظر به چنین مسئولیتی است: «اگر خداوند سبحان هنگامی که پیامبران را برانگیخت، [اراده می کرد که ] به آنان گنج های زر و کان های طلای ناب و باغ هایی که همه گونه درخت در آن می کارند عطا کند و مرغ های آسمان و جانوران زمین را با ایشان همراه سازد، بجا می آورد و اگر چنین می کرد آزمایش ساقط و پاداش، نادرست می شد و نیازی به خبرها نبود و برای قبول کنندگان، مزدهای آزمایش شوندگان لازم نبود و گرویدگان، شایسته ثواب نیکوکاران نبودند و نام ها با معانی مطابقت نمی کرد، ولی خداوند سبحان، پیغمبرانش را در اراده و تصمیم هایشان قوی و توانا گردانید و در آن چه دیده ها به حالاتشان می نگرند، ناتوانشان قرار داد با قناعتی که دل ها و چشم ها را از بی نیازی پر می کرد و با فقر و تنگدستی که چشم ها و گوش ها را از رنج و آزار پر می نمود و اگر پیغمبران دارای توانایی بودند که کسی قصد تسلّط بر ایشان نمی کرد و دارای تسلّطی بودند که ستم نمی کشیدند... این حال برای مردم در پند پذیرفتن آسان تر و از خودپسندی و گردنکشی دورتر بود و از راه ترس که بر ایشان غالب می شد یا از راه رغبت و خواهشی که آنها را مایل و متوجه می گردانید، ایمان می آوردند، پس قصدها خالص نبود و نیکویی ها قسمت شده بود، ولی خداوند سبحان خواسته که پیروی از پیغمبران و تصدیق به کتاب ها و فروتنی برای ذات و تسلیم در مقابل فرمان و گردن نهادن به طاعت و بندگیش، چیزهایی مخصوص او در برداشته باشد که به آنها از غیرشان عیبی آمیخته نشود و هرچه امتحان بزرگ تر باشد، ثواب و پاداش آن بیشتر است».33 و به همین دلیل امام علی علیه السلام تاریخ را وسیله عبرت دانسته اند: «آیا آثار پیشینیان شما را باز نمی دارد و آیا در مرگ پدرانتان، عبرت و پندی نیست، اگر تعقل واندیشه نمایید».34 «آیا نمی بینید که خداوند سبحان پیشینیان را از زمان آدم تا آخرین نفر از این جهان آزمایش فرمود».35
تبیین رسالت پیامبران در نهج البلاغه از دیدگاه دیگری نیز قابل تأمل است و آن، مسئولیت در بنای جامعه ای خدامحور است. از دیدگاه علی علیه السلام رسالت پیامبران، یکی از محورهای عمده تاریخ بشری است و در چنین طرز تلقی نمی توان رسالت را تنها به موعظه ها و اندرزهای حکیمانه و ابلاغ وحی، محدود کرد، چون آن چه که در یک جهان بینی، محور تاریخ قرار می گیرد، نمی تواند حیطه ای مختصر داشته باشد. تمامی ویژگی هایی که در بیان رسالت پیامبران و خاصه پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله، در نهج البلاغه مورد توجه است، ناظر بر چنین مسئولیتی است که منوط به شرایط متفاوت زمانی و مکانی پیامبران است که به انحاء مختلف و در ابعاد کم و زیاد، تحقق می یابد. در بیان امام علی علیه السلام، پیامبران وظیفه دارند تا با اقامه استدلال آیین های باطل را بزدایند و حق را بر پا دارند و آیات کتاب خدا را به مردم عرضه کنند و «حلال و حرام، واجبات و مستحبّات، ناسخ و منسوخ، رخصت ها و عزیمت ها، عبرت ها و مثل ها، خاص و عام، مطلق و مقید و محکم و متشابه»36 آن را برای مردم شرح دهند، که تحقق این امور در جهت ایجاد یک جامعه خدامحور است. بی شک اگر این جنبه از رسالت را نادیده گرفته و منکر شویم، نقش انبیاء، نه یک نقش محوری، که در حاشیه تاریخ قرار خواهد گرفت و چنین چیزی در سخنان علی علیه السلام به چشم نمی خورد. معاویه درباره پیامبرصلی الله علیه وآله این طور اظهار نظر کرد: «محمّدصلی الله علیه وآله یکی از رسولان بود که بر همه مردم مبعوث شده بود؛ پیام های پروردگارش را رسانید و جز این مالک چیزی نبود»37. و امام علی علیه السلام در نامه ای به او، این طور پاسخ دادند: «هم چنین، امامت محمّدصلی الله علیه وآله را انکار کردی و پنداشته ای که او رسول است و امام نیست، انکار این امر سبب می شود که امامت همه پیامبران را انکار کنی، ولی ما شهادت می دهیم که او رسول و امام بود».38 این مقام امامت که علی علیه السلام بدان تأکید می کند، مسؤولیت ایجاد یک جامعه خدامحور است که هدایت و رهبری آن از سوی پیامبران را ضروری می سازد. از این رو، تمامی تاریخ از دیدگاه آن حضرت، در پرتو رسالت و امامت انبیاء معنا می یابد که از آغاز آفرینش و انتخاب انسان تا پایان عمر جهان، بر همین محور واقع شده است. ج) انجام تاریخ
سلسله به هم پیوسته پیامبران با رسالت محمدصلی الله علیه وآله، به آخرین طبقه خود می رسد و با خاتمه بعثت، دین خدا کامل و حجّت تمام می شود: «بر شما کتاب را برهان بر هر چیزی فرستاده است و روزگاری پیامبرش را در میان شما زنده نگاهداشته تا آن که دین خود را به آن چه در کتاب خویش فرو فرستاده، برای پیغمبر و شما کامل ساخت، دینی که مورد پسند است و به زبان آن حضرت آن چه دوست داشت از اعمال نیکو و آنچه کراهت داشت از کردار زشت و نواهی و اوامر خود، به شما ابلاغ نمود و جای عذری باقی نگذاشت و حجت را بر شما تمام کرد».39
سومین مرحله اساسی تاریخ، از خاتمه بعثت پیامبران آغاز می گردد. اتمام حجّت بر انسان ها و تکمیل دین که به معنای رشد و تکامل فکری و فرهنگی انسان هاست، سبب می شود که از این پس، جامعه انسانی توان آن را داشته باشد که با الهام از تعالیم انبیاء و دین خدا، به سیر تاریخی خود ادامه دهد. به بیان دیگر، از این پس احتمال آنکه انسان عهد و پیمان الهی خود را کاملاً فراموش نماید و اساس توحیدی هستی را وارونه ببیند، از میان رفته است، دو مرحله پیشین، یکی آغاز و دیگری دوران کودکی و ناپختگی فکری انسانهاست امّا از مرحله سوم، انسان وارد بلوغ فکری و عقلی گشته و بدون پیامبران هم توان درک آنچه را که باید بداند و بشناسد، دارد. با این همه رشد عقلی بشریت به معنای محو مفاسد، انحرافات و کجروی ها نیست و شرک با چهره های جدید هم چنان به حیات خود ادامه می دهد، آیا تاریخ بر همین سیاق و با فراز و نشیب های همیشگی اش به پیش خواهد رفت؟ دیدگاه نهج البلاغه از این مرحله به بعد، حائز ویژگی های خاصی است که تبیین آنها برای فهم انجام تاریخ، ضروری می نماید.
در خطبه های متعددی از نهج البلاغه، به مناسبت های مختلف از گروهی «بندگان برگزیده» با عنوان «حجت های خدا» یاد شده است. این افراد در شمار انبیاء نیستند و نیز رسالتی که بر دوش پیامبران است، بر عهده ندارند، اما جانشینان معنوی پیامبران و تداوم بخش راه آنان محسوب می شوند. در خطبه بیستم نهج البلاغه به این مطلب تصریح شده است: «و تبلیغ نمی کند از جانب خدا، بعد از رسولان، مگر بشر»40 از دیدگاه علی علیه السلام، این گروه، پس از خاتمه بعثت پیامبران، راهنمایان بشریت می باشند، امّا با تفاوت هایی آشکار، از جمله آن که، ممکن است مردم حتی آنها را نشناسند، امّا حضورشان در اجتماع بشری، حافظ سنت های خداوندی است: «و همواره برای خدا در پاره ای از زمان بعد از پاره ای دیگر و در روزگارهایی که آثار شرایع در آنها گم گشته، بندگانی هست که با آنان در اندیشه هایشان راز می گوید و در حقیقت عقل هاشان با آنها سخن می فرماید. (اینان) چراغ را به روشنایی بیداری و هشیاری در دیده ها و گوش ها و دل ها می افروزند، روزهای خدا را یادآوری می کنند و از عظمت و بزرگواری او می ترسانند؛ آنان، مانند راهنمایان در بیابان ها هستند که هر که از وسط راه برود، راه او را می ستایند و به رهایی مژده اش می دهند و هر که به طرف راست و چپ برود راه را برای او مذمّت کرده، از تباه شدن بر حذرش می دارند و با این اوصاف، آنها چراغ های آن تاریکی ها و راهنمایان آن شبهه ها هستند».41 امام علیه السلام در جای دیگر می فرمایند: «خداوند برای خیر و نیکو، اهلی و برای حق ستون هایی و برای طاعت و بندگی، نگاه دارندگانی قرار داده است و شما را در هر طاعت، از طرف خدا مددی است که زبان ها را گویا و دل ها را مطمئن می سازد... و بدانید، بندگان خدا که نگه دارنده علم خدا هستند آن چه را که باید نگاه داشته شود، حفظ می کنند و چشمه های آن را جاری می گردانند».42 در همین خطبه، عامل برتری و برگزیدن آنان، چنین تبیین شده است: «آنان مانند برتری تخم و دانه هستند که پاک می شود، از آن فرا می گیرند و دور می ریزند؛ آن تخم را «پاک کردن» جلوه داده «و آزمایش» پاکیزه گردانیده است».43 در جایی دیگر، خطاب به کمیل بن زیاد می فرمایند: «زمین، خالی و تهی نمی ماند از کسی که به حجّت و دلیل، دین خدا را برپا دارد؛ یا آشکار و مشهود است یا ترسان و پنهان، تا حجّت ها و دلیل های روشن خدا از بین نرود و ایشان چندند و کجایند؟ به خدا سوگند از شمار بسیار اندک هستند و از منزلت و بزرگی، نزد خدا بسیار بزرگوارند. خداوند به ایشان حجّت ها و دلیل های روشن خود را حفظ می کند تا آنها را به مانندانشان سپرده و در دل هایشان کشف نمایند. علم و دانش با بینایی حقیقی یک باره به ایشان رو آورده و با آسودگی و خوشی یقین و باور به کار بسته اند... آنان خلفا و نمایندگان خدا هستند در زمین که به سوی دین او می خوانند».44 بدین ترتیب، از دیدگاه علی علیه السلام، سنت ها و شرایع خداوندی نیازمند حفظ و تقویت و دفع سموم و آفات است و این وظیفه را این گروه از بندگان برگزیده خدا به انجام می رسانند. این مستلزم آن است که خداوند، هدایت تشریعی اش را با خاتمه بعثت، به پایان نرساند و گوش هوش و عقل و روح انسان ها که نیاز به تذکرات مداوم و نهیب های پی در پی دارد، از تداوم هدایت الهی، بی بهره نگذارد. این نمایندگان، عهده دار استمرار هدایت الهی اند و علم و آگاهی و روشنایی خود را به عده ای دیگر که بتوانند چنین رسالتی را بر دوش گیرند، منتقل می نمایند. این بخش از سخنان علی علیه السلام با بخش دیگری که در خصوص «آل محمدصلی الله علیه وآله، اهل بیت، اهل حق و اهل قرآن» که گروهی مشخص از همان بندگان برگزیده اند سخن می گوید، ملازمتی خاص دارد، چه این که، هر دو در سومین مرحله تاریخی بشر و به عنوان زمینه های انجام تاریخ، مورد توجه قرار می گیرند، اهل بیت، در سخن علی علیه السلام ویژگی هایی دارند که آنان را از سایرین متمایز کرده است: «آل پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله نگهدارنده راز نهان و پناه فرمان آن حضرت و خزانه دانش آن وجود محترم هستند و مرجع حکمت های آن جناب و حافظ کتاب هایش می باشند و مانند کوه هایی هستند برای دینش... هیچ یک از این امّت با آل محمدصلی الله علیه وآله قابل قیاس نبوده و کسانی که همیشه از نعمت و بخشش ایشان بهره مندند، با آنان برابر نیستند. آل محمّدصلی الله علیه وآله، اساس و پایه دین و ستون ایمان و یقین هستند... دور افتادگان از راه حق به آنان رجوع کرده و وا ماندگان به ایشان ملحق می شوند و خصائص امامت در آنان جمع و حق ایشان است و درباره آنان وصیت و ارث بردن ثابت است. در این هنگام، حقّ به سوی اهل برگشته، به جایی که از آن خارج شده بود، منتقل گردید».45 برخورداری از علم و معرفت ویژه، بارزترین خصیصه آنان است و احاطه بر احکام و سنت های خداوندی، آنان را محور حق جویی و حق یابی قرار می دهد: «ابواب علم و معرفت و راه روشن نزد ما اهل بیت می باشد».46 «ما از شجره نبوّت هستیم، از خاندانی که رسالت و پیغام الهی در آن جا فرود آمده و رفت و آمد فرشتگان در آن جا بوده و ما معادن معرفت و دانش و چشمه های حکمتیم».47 «موقعی که در تاریکی گمراهی و نادانی بودید به سبب ما هدایت شدید و به راه راست قدم نهادید و بر کوهان بلندی سوار شدید و به واسطه ما از تیرگی های شب های آخر ماه، وارد روشنایی صبح شدید».48 «ما اهل بیت، چون پیراهن تن او، و یاران راستین او، و خزانه داران علوم و معارف و درهای ورود به آن معارف هستیم و داخل خانه ها نمی توان شد مگر از درهای آنها. پس کسی را که از غیر درها وارد خانه ها شود، دزد می نامند. آیات قرآن آن چه در مدح و منقبت علم و هدایت است درباره ایشان نازل شده و آنان گنج های خداوند بخشنده هستند».49 «آل محمد زنده کننده علم و دانایی و از بین برنده جهل و نادانی هستند، حق را مخالفت نمی کنند و در آن اختلاف ندارند، ایشان ستون های اسلام و پناهگاه های آن هستند. به وسیله ایشان حق به اصل و موضع خود باز می گردد و باطل و نادرستی از جای آن دور و نابود شود... دین را شناختند، شناختنی که از روی دانایی و رعایت نمودن است نه شناختنی که از روی شنیدن و نقل کردن باشد».50 با این حال تصریح شده که علم و معرفت مذکور، علم غیب نیست و نباید انسان را از این جهت دچار شبهه نماید. در همین ارتباط، امیرالمؤمنین علیه السلام در پاسخ به مردی که او را به داشتن علم غیب توصیف کرده بود، فرمود: «آن چه گفتم علم غیب نیست، بلکه تعلّم و آموختنی است از صاحب علم و دانش و علم غیب منحصر است به دانستن وقت قیامت و آن چه خداوند سبحان در گفتارش شمرده است... غیر از اینها، پس علمی است که خداوند به پیغمبر خود یاد داد و او هم به من آموخت».51 در این جا بار دیگر، یک تسلسل تاریخی مورد تأکید قرار گرفته که بر اساس آن نقش اهل بیت، تداوم نقش پیامبران معرفی می شود و این گویای اهمیت ویژه اهل بیت «در حفظ تعادل دین و جلوگیری از انحراف و کجروی هایی است که همواره دین را تهدید می کند».52 از این رو اهل بیت، پیشوایان و امامان مردمند و از وراثت معنوی برخوردارند که از خدا به پیامبر و از وی به امامان منتقل می شود: «کتاب و حکمت و علم از آن ماست و خانه خدا و مسکن اسماعیل و مقام ابراهیم از آن ماست».53 تا کنون هیچ محقق کلامی، تاریخی، فقاهتی و. .. چه در زمان خود ائمه علیه السلام و چه در قرون و اعصار بعدی نتوانسته اند در علوم و معارف آنان اشکال و اعتراضی وارد نمایند... از نظر شناخت عقاید و احکام و سایر معارف اسلامی، روشن است که ائمه در عالی ترین مقام بوده اند و. .. اتصال آنان به معدن وحی، حقیقتی ثابت شده است.54 بدین ترتیب، بر انسان ها فرض است که امامانشان را بشناسند تا راه هدایت را گم نکنند: «از شما هر که بر خوابگاه خود بمیرد در حالی که به حقّ پروردگارش و حق پیغمبر و فرستاده او و حق اهل بیتش شناسا باشد، شهید است».55 «جز این نیست که امامان، قائم مقام خداوند بر آفریدگان و متولی امور و مراقب آنها بوده، به شئون و احوالشان می پردازند و نیز نقیب و سرپرست و معرف بندگان و عارف به حال آنها می باشند. داخل بهشت نشود مگر کسی که امامان را بشناسد و آنها بشناسندش و در دوزخ داخل نگردد جز کسی که نه او امامان را بشناسد و نه امامان وی را».56 به طور کلی، آن چه سخنانی که در خصوص اهل بیت و آل محمدعلیه السلام و نقش ویژه آنها در نهج البلاغه آمده است، شامل نوزده خطبه است که برخی از نامه ها و سخنان امام علیه السلام در محافل خصوصی را نیز باید بر آن افزود، آشنایی با نحوه توصیف و تبیین این نقش ویژه توسط علی علیه السلام، برای شناخت پایان تاریخ از دیدگاه ایشان، بسیار ضروری است، همان چیزی که شیعیان او، آن را «پایان امیدبخش تاریخ» می دانند و در چند خطبه نهج البلاغه، صراحتاً بدان اشاره شده است. این پایان امیدبخش، بر اساس اراده و مشیت خداوند و به دست یکی از امامان، از نسل اهل بیت تحقق می یابد: «دنیا بر ما بازگردد و مهربانی نماید، مانند شتر بدخو و گازگیر به بچه خویش. به درستی که خداوند اراده کرده است که بر مستضعفین، منّت گذارد و آنها را وارث و پیشوایان روی زمین قرار دهد»57 (قصص/5). این بازگشت زمانی صورت می گیرد که حق و راستی از جایگاه واقعی خود دور گشته و فتنه های فراوان به مردم روی آورده است. راه های روشن حق نزد اهل بیت است، اما این راه ها در گرد و غبار فتنه ها گم شده و تشخیص آن دشوار می گردد تا زمانی که «موعود»، بر اساس سنّت تغییرناپذیر خداوندی قیام کند و از این رو، طولانی نشدن آن نباید موجب یأس گردد: «مدتی که خواست خداوند است درنگ خواهید نمود تا این که خداوند آشکار گرداند کسی را که شما را گرد آورد و از پراکندگی رهاند. پس به امام حاضر که به دنیا اقبال نکند، طمع نداشته باشید و از امام زمان علیه السلام که غائب است ناامید نگردید، زیرا ممکن است یکی از دو پای او از جای در رفته بلغزد و پای دیگرش بر جای ماند و هر دو پایش برگردد تا ثابت و استوار شود. آگاه باشید مثل آل محمدصلی الله علیه وآله مانند ستارگان آسمان است که هر زمان ستاره ای ناپدید شد، ستاره ای آشکار می گردد. پس چنان است که نعمت های خداوند در شما کامل گشته و آنچه آرزو دارید به شما ارائه داده است».58
ظهور منجی به یک معنا علامت پایان تاریخ بشری و در معنای دیگر آغاز فصل جدیدی از آن است که به قیامت منتهی می شود و با تحولاتی عمیق همراه است که به دلیل اوضاع و شرایط حاکم بر جامعه انسانی در آن دوران است. در این زمان «اسلام غریب گردد و دم خود را به حرکت درآورده، جلو گردنش را به زمین بچسباند».59 این امر که ظهور مصلحان، همواره در شرایط حاد اجتماعی صورت می گیرد، امری بدیهی است اما نکات مندرج در سخنان علی علیه السلام حاکی از آن است که در زمان مورد بحث، اوضاع به گونه ای است که هر گونه تغییر اساسی و عمیق جز با تحولاتی سخت و زیر و رو کننده، محقق نخواهد شد: «خداوند به وسیله مردی از ما خاندان پیغمبر، فتنه را می شکافد آن سان که پوست را بر تن کسی که به شکنجه در چرم گاوش، گرفته اند، می شکافند».60 «تا این که جنگ و خونریزی سخت به شما رو آورد، به طوری که دندان هایش را آشکار گرداند»61 «جام لبریز شوکران مرگ به کامشان می ریزد و جز زخم شمشیر برّان عطایشان ندهد».62 مصلحی که این گونه قیام می کند «حاکمی غیر طایفه پادشاهان [است که ] کارگردانان آنها را به بدی اعمال و کردارشان بازخواست می نماید».63 زیرا وی «باقی مانده حجت های خدا و جانشین جانشین های پیغمبران او می باشد».64 در این دوره، مردم، حق و باطل را جای گزین یک دیگر کرده و در شرایطی قرار دارند که پیش از آن، در عهد پیامبران لزوم بعثت انبیاء را ضروری می ساخت، امّا این بار منجی نه پیامبر، که امامی است با همان رسالت ها. پیشوایی او بر جامعه بشری بسیاری از آمال انسان ها را محقق خواهد کرد: «چون وقت آن برسد، آقای بزرگوار و پیشوای دین، مستقر و پابرجا گردد، پس نزد آن بزرگوار گرد آیند چنان که پاره های ابر در فصل پاییز، گرد آمده به هم می پیوندند».65 «سپر حکمت پوشیده و آن را با شرایطش که عبارت است از توجّه و شناختن و فارغ ساختن خود را برای آن فرا گرفته»66 «هوای نفس را به هدایت و رستگاری برمی گرداند زمانی که مردم هدایت را به هوای نفس تبدیل کرده باشند و رأی را به قرآن برمی گرداند، زمانی که مردم قرآن را به رأی و اندیشه مبدل کرده باشند».67 «زمین پاره های جگرش را برای او بیرون خواهد آورد و کلیدهایش را تسلیم آن بزرگوار می نماید، پس عدالت و دادگستری در روش مملکت داری را به شما می نماید و متروک شده از کتاب و سنت را زنده می کند».68
به بیان امروزی، نگرشی تکاملی و خوش بینانه، دیدگاه تاریخی نهج البلاغه را تکمیل می کند. بر اساس این دیدگاه، ظهور امام موعودعلیه السلام و استقرار او در مسند حاکم جامعه، سبب اعتدال در جنبه های مادی و معنوی جامعه بشری و پیشرفت آن خواهد شد. این امر میسر نمی شود مگر به سبب آن که امام موعود، خود، از ذخایر معرفت و حکمت برخوردار بوده و به دلیل اتصال به منبع الهی، از فیوضات و عنایات او نیز بهره مند است و لذا از این رو، مسلّماً این اعتدال تحقق پیدا خواهد کرد، چیزی که بشر هیچ گاه، به طور کامل از آن بهره مند نبوده است. از این پس، انسان با همان ویژگی های همیشگی، امّا در عرصه ای نوین، به حیات خود ادامه می دهد. این عصر جدید به قیامت منتهی می شود؛ عرصه ای که بشر تمام تاریخش را عرضه می کند تا درباره آن قضاوت شود. مفهوم تاریخ در نهج البلاغه
تاریخ در نهج البلاغه، عرصه نبرد، کشاکش و آزمایش انسان هاست و پیروز و سربلند کسی است که موفق به طی این مسیر بر مبنای معیارهای الهی شود. شکل گیری تاریخ، به دست انسانها و بر اساس سنّت خداوندی صورت می گیرد و این سنّت عبارت است از هدفی الهی که در آفرینش و تکوین انسان مستتر است و انسان ها در تمام طول تاریخ و در آن چه که می آفرینند، به سوی آن حرکت می کنند. تاریخ در این نگرش، تذکر، معرفت و آزمایش الهی است. «آزمایشی که انتزاعی نیست و در وقت صورت می گیرد. معرفت آدمی تاریخ او را رقم می زند و موجودات دیگر، چون معرفتی ندارند، تاریخ هم ندارند».69
در فهم تاریخ نگری نهج البلاغه، دو مفهوم «دنیا و آخرت» کلیدی و حسّاس است. واژه دنیا بیش از 265 بار در نهج البلاغه به کار رفته و ده ها وصف برای آن بیان شده است.70 آنچه که در توصیف دنیا آمده، مانند «سرای آزمایش و عبرت» و «عرصه نبرد حق و باطل»، همان نگاهی است که تاریخ را از این دیدگاه، معنا می کند. بر این اساس، حتی تقسیم بندی انسان ها و رتبه بندی آنها، بر اساس نوع برداشت و درک آنان از دنیا صورت می گیرد. دنیای مذمت شده در این مفهوم، مظاهر مادی این جهان نیست، بلکه عبارت است از دلبستگی ها، وابستگی ها و بند و زنجیرهایی که بر دست و پای آدمی سنگینی کرده و حرکت تکاملی او را به تعویق انداخته یا متوقف می سازد. آدمی باید بداند که دنیا، وسیله است نه هدف، چون اگر آن را هدف خود بداند از درک و دریافت قدر و منزلت خود باز می ماند. تمام زشت کاری های آدمی در طول تاریخ به دلیل آن بوده که وی دنیا را «منزلگاه آخر» پنداشته و شیطان نیز با وسوسه هایش، آن را آراسته تر جلوه داده است، دنیا را باید در حد مسیر گذر دید و مزرعه کشت و نه بیشتر، دنیا «سرای فنا و نیستی» است، برای آن و اهلش رخت بربستن مقدر گردیده است... پس کوچ کنید از آن و از بهترین متاع خود توشه بردارید و در آن بیش از حاجت نطلبید و از آن زیادتر از آن چه به شما رسیده نخواهید».71 «دنیا سرای گذشتن است نه سرای ماندن و مردم در آن دو دسته اند: دسته ای خود را در آن بفروشند پس خویش را هلاک گردانند و دسته ای خود را بخرند، پس خود را برهانند».72 «دنیا برای دیگری آفریده شده و برای خود آفریده نشده است».73 خود را فروختن و خود را خریدن، در این منطق چه معنایی می تواند داشته باشد. جز آن که بگوییم انسان شناسی ژرف نهفته در این دیدگاه، پایه و اساس جهان بینی آن است. در حقیقت، این همه تأکید بر عبرت گرفتن از گذشتگان و اندیشیدن در عوامل انحطاط یا ترقی آنان، به دلیل همین نگرش خاص به تاریخ است. «این صفت تاریخ، حتی در عناوین کتاب های تاریخی دوره اسلامی نیز منعکس شده است؛ در عناوینی، چون مروج الذهب و معادن الجوهر، التنبیه والاشراف، تجارب الامم، تجارب السلف، العبر و. ..»74 دنیا محل وابسته شدن نیست: «داستان شما و دنیا، هم چون داستان مسافرینی است که به راهی می روند و گویا راه را به پایان رسانده اند و نشانه ای را منظور خویش قرار داده و به آن رسیده اند».75 این راه پایانی مشخص دارد که از همان ابتدا به بشر گوش زد شده، اما مانع آزادی عمل او نشده است. کسی که با جملات مذکور، در توصیف دنیا سخن می گوید، هنگامی که نزد او از بی ارزشی و نکوهیده بودن دنیا سخن به میان می آید، اشتباه و شبهه را چنین تصحیح می کند: «ای نکوهنده دنیا که به نیرنگ او فریفته شده ای... تو بر آن جرم می نهی یا دنیا بر تو جرم می نهد؟... دنیا سرای راستی است برای کسی که آن را باور دارد و سرای ایمنی است برای کسی که فهمید و آنچه را که خبر داد، دریافت و سرای توانگری است برای کسی که از آن توشه بردارد و سرای پند است برای کسی که از آن پند گیرد، جای عبادت و بندگی دوستان خدا و جای نماز گزاردن فرشتگان خدا و جای فرود آمدن وحی خدا و جای بازرگانی دوستداران خداست که در آن رحمت و فضل به دست آورده و سودشان بهپی نوشت ها 1. دانشجوی دکتری تاریخ اسلام - دانشگاه الزهراء. 2. سید علینقی فیض الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه، (بی جا، بی نا، بی تا) خطبه اول، ص 26.3. بقره (2) آیه 30.4. خطبه قاصعه، ص 777.5. همان، ص 778.6. همان، ص 780 - 781.7. محمد مهدی شمس الدین «حرکت تاریخ از دیدگاه امام علی علیه السلام» ترجمه محمدرضا ناجی (تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1380) ص 70 - 69.8. خطبه قاصعه، ص 780.9. همان.10. خطبه اشباح، ص 263.11. همان.12. خطبه قاصعه، ص 784.13. همان، ص 787.14. محمدتقی جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1357) ج 2، ص 170 - 171.15. خطبه قاصعه، ص 796 - 797.16. عبدالکریم سروش، حکمت و معیشت، (تهران، موسسه فرهنگی سراج، 1375) ص 204.17. اعراف (7) آیه 172.18. خطبه اول، ص 34.19. رضا داوری اردکانی، دانشنامه امام علی(ع)، زیر نظر علی اکبر رشاد (تهران، مرکز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر سال 1380) ج اول، حکمت و معرفت «مقاله تاریخ و معرفت تاریخی»، ص 307.20. خطبه 90، ص 264.21. ابن هلال ثقفی، الغارات، ترجمه: محمدابراهیم آیتی، ص 74.22. رضا داوری اردکانی، پیشین، ص 295.23. خطبه دوم، ص 43 - 44.24. خطبه اول، ص 34.25. ابن هلال ثقفی، پیشین، ص 57.26. همان، ص 74.27. محمدمهدی شمس الدین، پیشین، ص 43.28. خطبه اشباح، همان؛ نیز خطبه 85، ص 207.29. حدید: 25.30. بقره: 129.31. اعراف: 157.32. رضا داوری اردکانی، پیشین، ص 296.33. خطبه قاصعه، ص 793.34. خطبه 98، ص 294.35. خطبه قاصعه، ص 796.36. خطبه اول، ص 37.37. ابن هلال ثقفی، پیشین، ص 70 - 71.38. همان.39. خطبه 85. 40. خطبه 20، ص 79.41. خطبه 213، ص 705 - 706.42. خطبه 205، ص 677 - 678.43. همان.44. حکمت 139، ص 1157 - 1159.45. خطبه دوم، ص 44 - 46.46. خطبه 119، ص 371.47. خطبه 108، ص 337 - 338.48. خطبه چهارم، ص 55 - 56.49. خطبه 153، ص 480 - 481.50. خطبه 239، ص 826 - 827.51. خطبه 128، ص 399 - 400.52. محمدتقی جعفری، پیشین ص 278.53. ابن هلال ثقفی، پیشین، ص 69.54. محمدتقی جعفری، پیشین، ص 277.55. خطبه 232، ص 796.56. خطبه 152، ص 471.57. حکمت 200، ص 1181.58. خطبه 99، ص 296 - 297.59. خطبه 181، ص 597.60. ابن هلال ثقفی، پیشین، ص 25.61. خطبه 138، ص 425.62. ابن هلال ثقفی، پیشین.63. خطبه 138.64. خطبه 181.65. حدیث 1، ص 1202.66. خطبه 181.67. خطبه 138، ص 424.68. همان، ص 425.69. رضا داوری اردکانی، پیشین، ص 411.70. محمدجوادی سعدی شاهرودی، مجموعه مقالات همایش دین و دنیا از منظر امام علی(ع) مقاله «رابطه دنیا و آخرت از دیدگاه قرآن و نهج البلاغه» انتشارات دانشگاه علوم پزشکی اصفهان زمستان 79.71. خطبه 45، ص 132.72. حکمت 128، ص 1150.73. حکمت 455، ص 1298.74. رضا داوری اردکانی، پیشین، ص 301.75. خطبه 98، ص 293.76. حکمت 126، ص 1149.77. خطبه 211، ص 693 - 694.78. خطبه 82 (غرّا)، ص 187 - 188.79. عبدالکریم سروش، پیشین، ص 63 - 64.80. رضا داوری اردکانی، پیشین، ص 301.
نظر شما