ثغور شامی و عواصم تحولات تاریخی، فرهنگی و اجتماعی از فتوحات تا پایان قرن سوم هجری
مجله تاریخ اسلام نهم فروردین ماه سال 1384 شماره بیست و یکم
نویسنده : عباس برومند اعلم
شام از همان سال های نخست پس از هجرت، خصوصاً با وعده های فتحی که پیامبرصلی الله علیه وآله به مسلمانان داده بود، اهمیت خاصی داشت. ویژگی های طبیعی و فرهنگی منطقه و قرار داشتن در همسایگی امپراطوری روم شرقی باعث شده بود که این سرزمین، همواره توجه حکومت های مختلف را به خویش معطوف کند. این امر پس از تجزیه قلمرو خلافت اسلامی، سبب درگیری مداوم حکومت های محلی و منطقه ای شد. از سوی دیگر، مرزهای این منطقه همواره شاهد جنگ های مسلمین بر ضد روم و بالعکس (تهاجم بیزانس به قلمرو اسلامی) بود، جعل نام ثغور و پس از آن، عواصم در ادبیات سیاسی مسلمانان از قرن های اولیه هجری و تکرار آن در منابع، حاکی از اهمیت بالای این مناطق است.
آنچه در وقوع و شکل گیری بسیاری از تحولات منطقه ای و جریان های فکری و اجتماعی نقش جدی داشته، ویژگی های فرهنگی و اجتماعی ثغور و عواصم بود، این مناطق به لحاظ بافت قومی و فرهنگی، هویت واحدی نداشتند، بلکه به نوعی «سیالیت» در هویت فرهنگی مبتلا بودند و این میراث برای ساکنان این دیار تا قرون متمادی باقی ماند؛ به طوری که آنها همواره وارث افکار، فرهنگ و تمدن اقوامی از شرق و غرب عالم اسلامی بودند و با ترکیب آن ممیزه ها، هویت جدیدی برای خود ساخته بودند.
مقدمه
سوریه نام سرزمینی است که در تاریخ اسلام به همراه کشورهای امروزی لبنان، اردن و فلسطین «شام» نامیده می شد و از همان نخستین سال های پس از هجرت و با وعده های فتحی که رسول اللَّه صلی الله علیه وآله درباره این سرزمین به مسلمین داده بود، مورد توجه مسلمانان قرار داشت. زمانی این توجه خاص را بهتر می توان درک کرد که یادآور شویم پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله نیز اولین برنامه ریزی ها در خصوص اعزام سپاهیان، برای فتوحات شام و جبهه غربی صورت پذیرفت و نبرد در شرق با کندی و حتی با نگرانی خلفا روبه رو بود.
پس از فتح نیز این سرزمین همواره منطقه ای حساس و مهم محسوب می شد. ویژگی های طبیعی و فرهنگی منطقه و قرار داشتن در همسایگی امپراطوری روم شرقی باعث شده بود که این منطقه همواره توجه حکومت های مختلف را به خود جلب کند. این توجه ها، به ویژه پس از فروپاشی اقتدار خلافت عباسی و تجزیه قلمرو آن در شرق و غرب، به عرصه چالش و درگیری مداوم میان حکومت های مختلف محلی و منطقه ای تبدیل شد، از سوی دیگر، مرزهای این منطقه همواره شاهد جنگ های مسلمانان بر ضد روم و بالعکس (تهاجم بیزانس به قلمرو اسلامی) بود. از این رو، از ناحیه های مرزی شام می توان به عنوان مناطق فوق العاده حساس سیاسی و نظامی نام برد، جعل نام «ثغور» و پس از آن، «عواصم» در ادبیات سیاسی جهان اسلام از همان قرن های آغازین هجری و تکرار مداوم آن در منابع خود نشانگر اهمیت بالای این مناطق است.
اقلیم شام در همان نخستین سال های پس از فتح به شش بخش اصلی تقسیم گردید و با توجه به نظامی بودن منطقه و قرار داشتن در معرض خطر امپراطوری بیزانس، سپاهیانی در هر منطقه مستقر بودند و به هر منطقه اصطلاحاً «جند» می گفتند. این تقسیم بندی شش گانه که با اندکی تغییر تا قرن ها بعد حفظ گردید، عبارت بود از: قنسرین، حمص، دمشق، اردن، فلسطین و شراه 2، از این میان، «جند قنسرین» بعدها (در زمان هارون عباسی) با تغییراتی «عواصم» نامیده شد.
ویژگی دیگر سرحدات شام یا همان «ثغور شام» این بود که هم بری بود و هم بحری؛ به دیگر سخن، ثغور شام با امپراطوری بیزانس هم، مرزهای خشکی داشت و هم مرزهای دریایی؛ سرزمین های شمال سوریه از طرسوس در کنار دریای مدیترانه تا ملطیه در شمال منطقه جزیره، خط مرزی ثغور خشکی شام و جزیره را تشکیل می داد، و سواحل شام از انطاکیه تا سواحل فلسطین ثغور دریایی شام محسوب می شد. بیشتر شهرها و قلاع ثغور و عواصم در اصل قلعه جنگی بوده و بنای آنها مربوط به ملل و اقوام قدیم می شد، مسلمانان با تصرف این مناطق، قلعه ها را تجدید بنا یا تعمیر کردند.3 مرزهای خشکی شام جزء جند قنسرین بود و بعدها در دوره هارون به دلیل توسعه این مناطق، تبدیل به جند مستقلی با عنوان «جند عواصم» شد که شهرهای انطاکیه و همه شهرهای شمالی سوریه تا حدود بیزانس را شامل می شد4، و مرزهای آبی؛ یعنی سواحل شام از لاذقیه تا طرطوس جزء «جند حمص» محسوب می گردید.
در یک بررسی اجمالی به این نتیجه می رسیم که تا پیش از قرن پنجم هجری بیشتر درگیری ها در مرزهای خشکی ثغور شام جریان داشت و سواحل کمتر محل تاخت و تاز بود، اما از قرن پنجم تا پایان جنگ های صلیبی سواحل شام به طور مداوم در معرض حملات مختلف قرار داشت و حتی در دوره هایی نیز برای چند دهه، به اشغال قوای صلیبی درآمد. ثغر
ثغر و ثغره، از دیدگاه ابن منظور عبارت است از: «هر باریکه و راهی در کوه یا در میانه وادی یا یک طریق و تنگه که از آن رفت و آمد می کنند... جایی که منتهی به دارالحرب می شود. محل باز و بی دفاع شهرها که مورد نگرانی است...، جایی که حد فاصل بلاد مسلمانان و کفار است»5 بنابر یک نظر دیگر: ثغر [در ابتدا] به معنای بندر بوده است، مسلمانان با توسعه این اصطلاح، آن را بر شهرهای خشکی هم مرز با بلاد خصم که لشکر برای جهاد وارد آنجا می شد، اطلاق نمودند.6 بنابراین، ثغر مناطق مرزی جهان اسلام و جهان کفر بود و شامل شهرهای مستحکمی می شد که در حدود سرزمین دشمن قرار داشت و داخل سرزمین های اسلامی را از یورش کفار و دشمنان حفظ می کرد.
ثغور فراوان است که از آن جمله، ثغور شام و ثغور جزیره است. در این نوشتار به ثغور شامی که در قرون نخستین مرز بین جهان اسلام و امپراطوری بیزانس و در قرون میانی، محل وقوع جنگ های صلیبی بوده است، بیشتر توجه شده است.
برخی از شهرهای ثغور شام عبارت از: بانیاس، اسکندریه، المصیصه، اذنه، طرسوس، انطاکیه و سواحل و از شهرهای ثغور، جزیره هارونیه و مرعش است.7 عواصم
«عواصم» جمع عاصم به معنای مانع و حفاظ است و به لحاظ جغرافیای تاریخی به موانع، حصون و شهرهای حد فاصل حلب تا انطاکیه در ثغور شامی اطلاق می شود که بیشتر در مناطق جبال و کوهستانی قرار دارد.8
عواصم کارکردهای بسیار مهمی داشتند: یکی این که، محل تجمع نیروهای داوطلب بودند و به هنگام جنگ، با اعزام نیروهای مزبور به ثغور از مرزها پشتیبانی می کردند،9 این نقش در زمان بازگشت جهادگران از جنگ و خروج آنها از ثغور، به صورت حافظ و محل تجدید قوا و سکونت موقت آنان تبدیل می شد. دیگر این که، به هنگام حملات دشمن و عبور آنها از ثغور، مردم مناطق مزبور به این حصون پناه می بردند و در آن مجتمع می شدند تا خطر دفع شود10 و البته گاهی نیز در اثر محاصره های طولانی مدت تسلیم می شدند.
بر حسب منابع، سابقه تاریخی استفاده از این اصطلاح به دوران هارون عباسی برمی گردد؛ بلاذری نقل می کند که قنسرین در آغاز جزء حمص بود و پس از آن به انطاکیه و منبج منضم شد. هارون، آن منطقه را مستقلاً یک جند قرار داد و آن را عواصم نامید، چرا که مسلمانان به آن جا پناه می بردند و این شهرها و مناطق از مردم، هنگامی که از غزا باز می گشتند و از ثغر خارج می شدند، حفاظت و ممانعت می کرد.11
از این رو، این اصطلاح به تمامی شهرها و دژهای پشتیبان ثغور شام و سواحل اطلاق می گردید و به اصطلاح امروزی خطوط پشتیبان خط مقدم جبهه مسلمانان با کفار محسوب می شد. نگاهی به جغرافیای تاریخی ثغور شامی و عواصم
یکی از شهرهای مهم و تاریخی در ثغور شامی و عواصم، «لاذقیه» است. بنای این شهر را به زمان سلوکیان و سلوکوس اول نسبت می دهند، در مصادر، هیچ اشاره ای به نام قدیم آن نشده است، احتمالاً لاذقیه از یک کلمه یونانی گرفته شده و در سریانی (با لفظی نزدیک به یونانی) به صورت «لاوذیقیا» ضبط گردیده و بعدها با تخفیف، «لاذیقیا» خوانده شده و سرانجام در انتقال به عربی به صورت «لاذقیه» درآمده و ال تعریف نیز بر سر آن آمده است.12 لاذقیه، شهر قدیمی بندری و در زمین هموار ساحلی ساخته شده است. یاقوت در معجم البلدان از لاذقیه این چنین گزارش می دهد: «شهری است در ساحل دریای شام که از توابع حمص شمرده می شد و در فاصله شش فرسخی غرب جبله قرار دارد و اکنون [زمان مؤلف ] از توابع حلب محسوب می شود.... شهری است قدیمی و رومی که در آن ابنیه قدیمی استواری قرار دارد، و زمین نیکو و هموار و بندری خوب و مستحکم دارد و دو قلعه متصل بر تپه ای مشرف به حومه شهر و دریا بر کرانه غربی آن واقع شده است.13 یاقوت در ادامه چنین گزارش می دهد: این شهر (لاذقیه) در حدود سال پانصد قمری به هنگام اشغال سواحل شام به تصرف رومی ها درآمد، اما اکنون (سال 620ق) در دست مسلمانان است.14
ظاهراً لاذقیه هیچ وقت دارای بافت جمعیتی یک دست نبوده و با توجه به جغرافیای خاصی که داشته همواره اقوام و ادیان مختلف در آنجا حضور داشته اند؛ البته اهل سنت در این منطقه همواره در اقلیت بوده اند، مسیحیان و علویان نیز در لاذقیه ساکن بوده اند، و علویان بیشتر در مناطق کوهستانی لاذقیه حضور داشته اند.15
در سواحل شام و جبال غربی آن تشیع از قدیم حضور داشته و در منطقه لاذقیه و اطراف آن در سالهای 249 تا 346ه امارت تنوخیان که یک امارت شیعی بود به مدت بیش از یک قرن حکومت کرد که این امر، باعث افزایش تعداد شیعیان در منطقه شد.
«جبله» دیگر شهر مهم ساحلی در سوریه است. نام آن در سریانی بصورت جبلا و در مصادر یونانی به صورت Gabala ضبط شده و تاء انتهایی در عربی، تأنیث نیست بلکه جای گزین «الف» شده و معنای آن جبل و صخره یا کوه صخره ای است،16 البته در این باره نمی توان به طور قاطع اظهار نظر کرد. ظاهراً این شهر یک قلعه مستحکم ساحلی از توابع لاذقیه بوده و بعدها به صورت شهر درآمده است.17 یاقوت در این باره می نویسد: «جبله نام قلعه ای مشهور در ساحل شام در توابع حلب و نزدیک لاذقیه است... جبله مدت ها در دست مسلمانان بود تا این که قوای روم که قوی شده بودند، شام و منطقه ثغور مسلمین را تصرف کردند و در پی آن در سال 357ه - یک سال پس از وفات سیف الدوله - جبله را اشغال نمودند. جبله تا سال 473 در دست آنان باقی بود در این سال قاضی ابا محمد عبداللَّه بن منصور بن حسین تنوخی، معروف به ابن ضلیعه که قاضی جبله محسوب می شد با کمک قاضی جلال الدین بن عمار امیر طرابلس به جبله حمله برد و با غلبه بر رومی های مستقر در آن جا، شعار مسلمین را برپا کرد... تا این که در 22 ذوالقعده سال 520ه مجدداً از دست فخرالملک به دست فرنگی ها افتاد. در سال 584ه صلاح الدین ایوبی آن را باز پس گرفت (19 جمادی الآخر) و این شهر تاکنون [زمان مؤلف ] بحمداللَّه در اختیار مسلمانان است.18
«انطاکیه» که بزرگ ترین و زیباترین شهر منطقه سواحل شام است، شش سال پس از مرگ اسکندر به دست سومین جانشین او، «آنتیوخوس» ساخته شد. پس از وی سلوکوس، بانی لاذقیه، حلب، رها و افامیه، این شهر را تکمیل کرد؛ این شهر موصوف به نزهت و نیکویی و هوای پاک و آب گوارا و کثرت میوه و خیر فراوان است، میان این شهر و حلب که بنابر نقل یاقوت، یک روز و یک شب با آن فاصله دارد، آباد و عامر است.19 ابن بطلان در نامه سال 440ه خود به هلال صابی، انطاکیه را شهری عظیم می خواند که قلعه ای با 360 برج دارد که چهار هزار پاسدار در آن می گردند و نگهبانی می دهند، شکل شهر نیم دایره است که قطر آن به کوه و دره ختم می شود و بین آن و دریا دو فرسخ راه است.20
«طرسوس» که هم اکنون در خاک ترکیه قرار دارد مهم ترین و پرجمعیت ترین شهر ثغور است و ساخت آن به هارون عباسی نسبت داده شده است؛ هارون در سال 171ه که به قصد شام تا مرز پیش رفته بود، هرثمه بن اعین را به جنگ روم فرستاد و دستور داد شهر طرسوس ساخته شود و بنای آن را محکم ساخت و برای آن پنج دروازه و پیرامون آن 87 برج قرار داد.21 این شهر بین انطاکیه و حلب قرار دارد و قبر مأمون عباسی در آن است 22 و همواره محل تجمع جهادگران بوده به طوری که ابن حوقل گزارش می دهد که در آن شهر یکصد هزار سوار هست و از اقصی نقاط شرق و غرب اسلامی، داوطلبان جهاد با روم در آنجا حضور داشتند.23
از دیگر شهرهای مهم سواحل شام «انطرطوس» است که امروزه به آن طرطوس می گویند؛ شهری است که یاقوت آن را آخرین حد توابع دمشق و آغاز توابع حمص در منطقه ساحلی برمی شمرد.24
«حلب» مشهورترین شهر شمال شام است، این شهر بزرگ، پر برکت و خوش آب و هوا، از جند قنسرین است و در یک سمت خود قلعه ای محکم دارد که در آن یک مسجد جامع و دو کنیسه وجود دارد.25 درباره ساخت و نام گذاری این شهر روایات گوناگونی وجود دارد؛ ابن بطوطه می نویسد که شهر حلب را حلب ابراهیم نامند چه حضرت ابراهیم در این شهر سکونت داشت و او را گوسفندان زیاد بود که شیر آنها را به فقرا و درویشان و مسافران می داد و آنان به این امر عادت داشتند؛ برای مطالبه شیر جمع می شدند و حلب (شیر دوشیده شده) می خواستند و از همان تاریخ نام حلب روی شهر باقی ماند.26 یاقوت می نویسد که: «گفته می شود سلوکوس سیزده سال پس از مرگ اسکندر [در منطقه تحت حاکمیت خود] شهرهای لاذقیه، سلوکیه، افامیه، باروا که همان حلب است و ادسا یا رها را بنیان گذاشت و بنای انطاکیه را که هفت سال پیش از این در زمان انتیوخوس آغاز گشته بود، تکمیل نمود.27 البته روایات دیگری نیز وجود دارد؛ این شهر را یونانی ها باروآ، آشوریها حلوان، مصریها حلب، حثیون حلبا یا حلباس می گفتند، این شهر به مدینه الشهباء نیز معروف است، چرا که اگر از نقطه ای مشرف بر تمام شهر به آن بنگریم یک پارچه سفید دیده می شود.28 در معجم البلدان فاصله آن به لحاظ تاریخی چنین گزارش شده است، مسافت حلب تا قنسرین یک روز، تا انطاکیه سه روز، تا لاذقیه سه روز، تا جبله سه روز و تا طرابلس چهار روز است.29
برخی از مورخان این شهر را خارج از عواصم می دانند، اما واقعیت آن است که حلب همواره باب غزو و جهاد و محل تجمع سپاهیان و سربازان بوده است، دابق در حومه حلب از زمان معاویه مجمع سپاهیان اسلام در هر نبرد تابستانی (صائفه) بود، که از آن جا عازم ثغور می شدند.30 نکته جالب تر این که در یک بررسی متوجه می شویم که در تمام دوران عباسی از سفاح تا معتمد که بغداد مستقیماً والی حلب را تعیین می کرد، همواره یک نفر به عنوان والی مناطق حلب، قنسرین و عواصم منصوب می شد.31
شهر مهم دیگری را که باید از آن نام برد «المصیصه» است؛ این شهر در ساحل رود جیحان در منطقه ثغور شام و بین انطاکیه و طرسوس واقع شده و از ثغور مشهور اسلامی است، قلعه ای با پنج دروازه دارد و از اماکنی است که مسلمین در آن سکونت گزیدند و همواره جهادگران در آن مقیم بودند.32
«بانیاس» که این نام بر آن متأخر است و جغرافیدانان عرب عموماً اسم آن را به شکل بَلنیاس ثبت کرده اند و البته ابوالفداء آن را به صورت بِلنیاس نقل می کند به معنای منطقه شنا و استحمام می باشد.33 این شهر به لحاظ تاریخی شهری کوچک و حصنی در سواحل دریا و جزء ولایت حمص بوده است.34
اسکندرون که آن نیز هم اکنون در خاک ترکیه است قلعه ای بود در کنار مدیترانه ودارای خرما و زراعت و غله بسیار، از آن جا چوب صنوبر به شام، مصر و ثغور حمل می شد.35
و سرانجام «هارونیه» که در غرب جبل لکام قرار دارد و آن را نیز هارون ساخته و ابن حوقل آن را در قرن چهارم آبادان و با مردمانی چالاک و عیار و مجاهد یافته است.36
در مرزهای خشکی ثغور شام دیگر قلاع و شهرهای مهم نظامی عبارت بود از اذنه، مرعش و ملطیه که همگی در تقاطع کوه ها یا مدخل گذرگاه های کوهستان واقع شده بود، به این شهرها عین زربه، کنیسه، بیاس و نقابلس را نیز باید اضافه کرد، شهر آخری بین انطاکیه و مرعش قرار داشت.37 اما گذرگاه های توروس که مورد هجوم مسلمانان و مسیحیان قرار داشت، عبارت بود از ابواب قالیقلا که مسلمین از پایگاه طرسوس از آنجا به آسیای صغیر می تاختند، این معبر یک معبر تاریخی و کهن است و پیوسته مورد کشمکش دو طرف متخاصم قرار داشت چرا که هر یک از دو طرف با تسلط بر آن می توانست مانع یورش طرف دیگر به اراضی ماوراء آن شود، گذرگاه دوم جرمانیکیا بین مرعش و عربسوس بود.38
آخرین منطقه ای که به دلیل اهمیت آن باید به جغرافیای تاریخی آن اشاره کرد، «جبال نصیریه» است؛ منطقه ای کوهستانی در شمال غرب سوریه که امروز به جبال العلویین مشهوراست و البته مورخان اسماء مختلفی را به آن اطلاق کرده اند، همچون جبال لاذقیه، جبال نصیریه، منطقه العلویین، جبل الشام، جبل اللکام، جبل السماق، جبل بلاطنس،39 جبل اسود و... اما جبل لکام از همه مهم تر و معروف تر است، سبب این اختلاف این است که جغرافیدانان قدیم در منابع خود درباره محدوده این کوهستان اختلاف نظر دارند، مقدسی می نویسد: «جبل لکام قدیمی ترین و بزرگ ترین و حاصل خیزترین جبال شام است و اکنون [زمان مؤلف ] در تصرف [قوم ] ارمن است و در ماوراء آن طرسوس و در حاشیه آن انطاکیه قرار دارد»،40 ابن عبدالحق بغدادی می گوید جبل لکام، کوهستانی است مشرف بر انطاکیه، مصیصه، طرطوس و بلاد ثغور که تا لبنان کشیده شده است.41
اصطخری در اظهار نظر دیگری چنین می نویسد: «جبل لکام از داخل بلاد روم آغاز می شود و حدود دویست فرسخ ادامه می یابد و وارد سرزمین های اسلامی می شود، از مرعش و هارونیه و عین زربه [می گذرد و از این جا] لکام نامیده می شود تا به لاذقیه می رسد».42 ابن حوقل نیز همین نظر را دارد و البته ابی الفداء با بغدادی موافق است و لکام را تا جبال لبنان امتداد می دهد.43 این سلسله جبال از شرق طرسوس در ترکیه امروزی آغاز و تا جبال لبنان امتداد دارد و هر قسمت از آن به نامی مشهور است و منطقه ای که به لحاظ تاریخی به جبل نصیریه معروف و مرکز تجمع فرقه نصیریان بوده است، حد فاصل انطاکیه و اسکندرون در شمال تا جبله و طرسوس در جنوب است و امروزه در نقشه کشور سوریه با عنوان «جبال العلویین» مشخص شده است.
این منطقه از نظر ارتفاع در بیشتر مناطق سوریه متمایز و منحصر به فرد است به طوری که جبال نصیریه را ستون فقرات منطقه نامیده اند؛ بالاترین ارتفاع آن در شمال به حدود 1562 فوت می رسد و عرض آن نیز بین 25 تا 30 کیلومتر است و طول این سلسله جبال از شمال به جنوب حدود 130 کیلومتر است و از کوه های مهم آن قدموس، الشعره و الکلبیه است، دامنه های جبال نصیریه به سمت غرب و به سوی دریا به تدریج کم ارتفاع می شود، اما از جهت مشرق یک شیب عمودی دارد، به خصوص در زمین هموار جنگلی که نهر العاصی در آن جاری است، به یک دیوار بلند شبیه است، هیچ راهی از میانه آن نمی گذرد جز راه حماه - مصیاف - بانیاس در جنوب و نیز راه هایی در اطراف آن، مانند مسیر حلب - جسر الثغور - لاذقیه در شمال و جاده حمص - تل کلخ - طرابلس در جنوب، در این جبال، دره ها و شکاف های بزرگ و عمیق یافت می شود و با توجه به بلندی و صعب العبور بودن، قلاع مستحکم تاریخی در آن برای تسلط بر راه های انتقال به دریا یا بالعکس ساخته شده بود، مانند قلعه صهیون در نزدیکی حفه، قلعه مرقب نزدیک بانیاس و برج صافیتا و قلعه الحصن در نزدیکی تل کلخ که به حصن الاکراد معروف است.44 جالب است که مسعودی نیز در قرن چهارم قمری در گزارشی از ارتفاع این جبال و قله های آن می نویسد: «قله آن از چشمان کسانی که در دریا سوار مرکب هستند پنهان است و دیده نمی شود».45 اما از جهت آب و هوایی، جبال نصیریه در زمستان برودت شدیدی دارد و در تابستان معتدل است و بارندگی فراوان زمستان بین 100 تا 150 سانتی متر به مدت شش ماه ادامه دارد و این به معنای آن است که زراعت، علاوه بر خاک حاصل خیز آن، در دامنه های غربی با آب باران انجام می شود.46 مهمترین تحولات تاریخی - نظامی ثغور و عواصم از آغاز فتوحات تا پایان قرن سوم هجری
شام به دلیل موقعیت جغرافیایی خود در طول تاریخ همواره عهده دار نقش پل تمدنی میان سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا بوده است، اگر ایران، یونان و به دنبال آن روم و مصر را نمایندگان تمدنی سه قاره مزبور بدانیم، شام همواره محل دیدار، تعامل و چالش این سه تمدن بزرگ با یک دیگر بوده است، بسیاری از سامیان، آریاییان، ترکان، آشوریان، فنیقی ها، حیتی ها، رومی ها، یونانی ها و اعراب در این سرزمین زیسته اند و آثاری از خود به جای گذاشته اند. البته این بدان معنا نیست که شام خود دارای تمدن های اصیل منطقه ای نبوده است؛ تمدن فینیقی که اتفاقاً زادگاه آن سواحل شام بوده، جزء تمدن های بسیار قدیمی تاریخ بشر در چند هزار سال قبل از میلاد مسیح است که ممتازترین تمدن ساحلی دنیای باستان به شمار می رود، حلب در شمال شام که چنان که گفته شد برخی روایات، تاریخ آن را به زمان حضرت ابراهیم برمی گردانند، از سی قرن قبل از میلاد تمدن های مختلفی، چون حثیون، آشوریها، مصریها، یونانیها و رومیها را به خود دیده است،47 اما به یک نکته باید اذعان کرد و آن این که بقایای همه این تمدن ها به تدریج در عرب ذوب شده اند و با گذشت زمان، سوریه به یک سرزمین بیشتر عربی تبدیل گردید.
سال ها قبل از پیروزی مسلمانان در قرن هفتم میلادی، اعراب در شام حضور داشتند. نفوذ اعراب از صحرا به داخل اراضی سرسبز این منطقه روندی مستمر داشت، آنان گاهی در قالب تشکل های بزرگ قبیله ای نیز وارد این سرزمین می شدند. هنگامی که حکومت های نیرومند بر سر کار بودند، این قبایل در حواشی سرزمین های آباد باقی می ماندند، اما در زمان آشوب که فرمانروایان مرکز، قدرت اداره کشور را نداشتند، رؤسای قبایل وارد قلمرو آنان می شدند.48
بنابراین تاریخ عرب در سوریه را تا چهار هزار سال می توان به عقب برد، زیرا پیوند سوریه به عرب به دلیل پیوستگی خاک و هجرت قبایل برای جست و جوی زندگی بهتر، ریشه دار است، خصوصاً اعراب یمانی که در جنوب شام زیاد بوده اند.49 این حضور گاه به حدی پررنگ بوده که شام پیش از اسلام شاهد چند دولت عربی کوچک در نواحی خود بوده است، دولت های نبطیان، تدمر و غسانی که از دولت های تجاری کوچک محسوب می شدند، از این دسته اند. برخی منابع «قضاعه» را اولین گروه از اعرابی که به شام آمدند می شناسند که بعدها تنوخ نام گرفتند، چرا که در شام اقامت گزیدند و تنوخ یعنی اقامت گزیدگان در یک مکان.50 واقعیت آن است که امپراطوری بیزانس می کوشید ضمن ارتباط با اعراب، سیاست واحدی را پیروی کند و آن منقاد کردن و از در تفاهم و دوستی در آمدن با گروه هایی از قبایل بادیه نشین و اتکا به آن ها بود، تا از این رهگذر دیگر قبایلی را که در نواحی دورتر می زیستند و با رومیان دشمن بودند به هراس افکند و یا با آنها تسویه حساب کند،51 بر مبنای همین سیاست، آنان از نخستین ملوک عرب شام؛ یعنی تنوخیان حمایت کردند.52
از آنجا که امواج مهاجرت قبایل به شام هم چنان ادامه داشت، به زودی قبیله حاکم تضعیف شده و جای خود را به قبیله رقیب می داد، این اتفاق، زمانی درباره تنوخیان رخ داد که قبیله بنی سلیح خود را به سرزمین های روم شرقی رساندند و بر تنوخ غلبه کردند، به ویژه آن که سلیحیان نخستین قبیله عربی بودند که رسماً مسیحیت را نیز پذیرفتند53 و این برانگیزه امپراطوری در حمایت از آنان می افزود. اما چیزی نگذشت که غسانیان، همین معامله را با سلیحیان نمودند؛ غسانیان، سلیحیان را از سوریه بیرون راندند و خود برتری یافته و فرمانروای آن سرزمین شدند. حکمرانی آنان تا زمان فتوحات اسلامی که سرآغاز فصل جدیدی از مهاجرت اعراب بود، ادامه داشت.
در کنار اینها نباید حضور قبایل متعدد بدوی که به طور پراکنده در بادیه الشام و مرزهای جزیره و شام حضور داشتند فراموش کرد، وقتی از اعراب شام در قبل از اسلام سخن می گوییم، همه این مجموعه ها قابل توجه است. پس، این نتیجه گیری درست است که حضور گسترده اعراب در شام پیروزی مسلمانان را آسان کرد؛ وابستگی قومی اعراب از جمله علل تسهیل موفقیت سریع مسلمانان بود، نمونه بارز آن قبیله طی است که قبل از اسلام در شام مرکزی ساکن شده بود و دامنه گسترش این قبیله آن قدر وسیع بود که مؤلفان سریانی عنوان طایی را مترادف عرب به کار می بردند.54 به هنگام فتح حلب نیز مسلمانان با گروهی از اعراب تنوخی که در حوالی حلب ساکن بودند، برخورد کرده اند و بلاذری این مطلب را گزارش می کند.55 علاوه بر این، مورخان اهالی لاذقیه را از قبایل یمنی، سلیح، زبید، همدان و یحطب و اهالی جبله را از بنی همدان و نیز اقوامی از قیس و ایاد می دانند، علاوه بر مختلط بودن اهالی بانیاس، اهالی طرطوس نیز قومی از کنده، بنی کلاب و بنی کلب هستند.56
شام بسیار سریع تر از آن چه انتظارش می رفت تسلیم مسلمانان شد و به قلمرو اسلامی پیوست، مورخان بزرگی، چون بلاذری، واقدی و ابن اعثم گزارش های گوناگون و جامعی از فتوحات شام، از جمله مناطق شمالی و ساحلی آن که اهمیت بیشتری دارد، ارائه کرده اند. فتوحات سواحل و مناطق شمالی شام پس از فتح حمص آغاز شد؛ سپاهیان مسلمان پس از فتح و استقرار در حمص و نیز فتح منطقه بسیار مهم و نظامی «قنسرین» عازم مناطق ساحلی و نیز شمالی شام شدند: «پس از فتح حمص، ابوعبیده، عباده بن صامت انصاری را بر حمص گماشت و او خود عازم لاذقیه شد، اهل آن به جنگ برخاستند، این شهر دروازه عظیمی داشت که به آسانی باز نمی شد، وقتی سپاه مسلمانان سختی کار را دیدند از شهر دور شده و گودال هایی حفر کردند که در هر یک از آنها یک سوار می توانست پنهان شود، مسلمانان تلاش فراوانی کردند تا این که از این امر فارغ شدند، آن گاه وانمود کردند که به سوی حمص عقب نشینی می نمایند و شب هنگام به سوی اردوگاه و حفره ها بازگشتند، اهل لاذقیه که عقب نشینی را دیدند گمان کردند که مسلمین رفته اند لذا صبح هنگام دروازه ها را گشودند و رفت و آمد را آغاز نمودند که ناگهان مسلمین حمله را آغاز کرده و شهر را به صورت عنوه گشودند و عباده پس از ورود به حصن، بر فراز آن رفت و تکبیر گفت».57
قابل توجه است که لاذقیه جزء معدود شهرهای شام بود که مقاومت کرد و به صلح گشوده نشد، اما ابوعبیده پس از فتح قنسرین عازم حلب شد، اهالی حلب متحصن شدند، ابوعبیده بر دروازه شهر فرود آمد و مردم را به مصالحه بر جان و مال و کنیسه ها و منازلشان و نیز حصنی که در آن هستند دعوت کرد، آنان پذیرفتند و صلح کردند، ظاهراً جماعتی از اهالی حلب که به انطاکیه گریخته بودند، پس از مصالحه به حلب بازگشتند.58
اما آخرین مرکز مهم و کلان شهر شمالی شام که هنوز باقی مانده بود انطاکیه بود، ابوعبیده از حلب عازم انطاکیه شد و در دو فرسخی انطاکیه با سپاه دشمن رو به رو شد، سپاه مزبور شکست خورد و به انطاکیه گریخت و اهالی نیز متحصن شدند، سپاه ابوعبیده کل شهر و همه دروازه های آن را محاصره کرد، پس از مدتی، مصالحه به این صورت پذیرفته شد که هر کس می خواهد شهر را ترک کند و هر که می خواهد بماند و جزیه دهد.59
پس از ترک سپاه مسلمین، اهالی انطاکیه صلح را نقض کردند و این بار ابوعبیده، عیاض بن غنم را برای فتح مجدد فرستاد که وی با فتح دوباره شهر، صلح را با همان شرایط منعقد کرد،60 انطاکیه نیز جزء معدود شهرهای شام بود که دوبار فتح شد، گفته شده که انطاکیه در نزد عمر و عثمان بسیار مهم و خطیر بود، از این رو عمر پس از فتح آن طی نامه ای به ابوعبیده نوشت که گروهی از مسلمانان را به عنوان مرابط در انطاکیه سکونت دهد و از عطاء به آنان دریغ نکند، پس از ولایت معاویه بر شام نیز این سفارش ها هم از سوی عمر و هم از سوی عثمان تکرار گردید.61
اما عباده که با فتح لاذقیه عملاً مأمور فتح سواحل شده بود، کل سواحل از جمله دو شهر مهم دیگر آن؛ یعنی جبله و انطرطوس را فتح کرد و در واقع ابوعبیده فتح این شهرها را به وسیله عباده بن صامت بدست آورد، اما کار به اینجا ختم نشد؛ در خصوص سواحل پس از فتح، استحکام شهرها و حصون، کاری بسیار خطیرتر از فتح بود تا هم سواحل و هم کل شام را از سقوط حفظ کند، این وظیفه به معاویه واگذار شد، وی ابتدا جبله را که حصنی در دست رومیان بود و به هنگام فتح خالی از سکنه شده بود و تنها جماعتی راهب در آن باقی مانده بودند، به صورت شهری مستحکم درآورد و حصن دیگری نیز برای آن ساخت، وی اطراف و استحکامات انطرطوس را نیز سامان داد و مشابه این کارها را برای مرقیه و بلنیاس نیز انجام داد تا اوضاع سواحل تثبیت گردید.62
بدین ترتیب، شام از دست امپراطوری بیزانس خارج و به قلمرو اسلامی پیوست، منابع، صحنه خروج و وداع هرقل، امپراطور روم را با اشتیاق نقل کرده اند که صرف نظر از صحت و سقم آن، حکایت از تثبیت کل شام برای مسلمین دارد، مسعودی و بلاذری هر دو با اندک اختلافی روایت می کنند که هرقل، امپراطور روم پس از پیروزی های سپاه مسلمانان، هنگامی که از شام خارج می شد، بر فراز جبل لکام، که مشرف بر شام است قرار گرفت و گفت: سلام بر تو باد ای سوریه! وداع می کنم با تو؛ وداعی که بازگشتی در آن نیست!63
با فتح انطاکیه و حوالی آن، سرحدات قلمرو مسلمین تقریباً به نقاطی رسید که در همه قرن های بعدی به منطقه ثغور شامی معروف بود ظاهراً منطقه ثغور در زمان فتوحات اسلامی خالی از سکنه شده بود و اهالی آن، این مناطق را تخلیه کرده و گریخته بودند و جز گروهی از جراجمه که در «جبل لکام» ساکن بودند کسی در آن جا نمانده بود، از این رو، امرا، جماعتی از قبایل مختلف را به آن مناطق انتقال داده و ساکن نمودند.64 جراجمه اهالی شهری به نام جرجومه بودند که شهری کوهستانی در جبل لکام بود و در زمان تسلط رومی ها از ملحقات انطاکیه محسوب می شد و پس از فتح دوم انطاکیه که حبیب بن مسلمه فهری والی انطاکیه شد به غزای جرجومه رفت، اما اهالی آن نجنگیدند و درخواست صلح کردند، اما شرایط صلح آنها بسیار ویژه بود به این صورت که جزیه ندهند و در عوض یاور مسلمانان باشند و در جبل لکام عیون و تأمین کننده اسلحه مسلمین در جنگ هایشان باشند و هر کس از تاجران و غیر آن که وارد شهر آنها می شود نیز مشمول شرایط این صلح باشد،65 پذیرش این شرایط از سوی مسلمانان حاکی از جایگاه بسیار حساس این شهر و اشراف جبل لکام بر ثغور است که مسلمانان را به پذیرش این شرایط بی نظیر در میان صلح های دوران فتوحات ترغیب می کند.
خالی از سکنه بودن مناطق ثغور به سرزمین های بین انطاکیه و طرسوس نیز سرایت یافت، در سال 25ه هنگامی که معاویه عازم جنگ با عموریه شد، همه حصون بین انطاکیه و طرسوس را خالی از سکنه یافت، وی پس از آن که جماعتی از اهالی شام، جزیره و قنسرین را در آنجا مستقر کرد، به جنگ ادامه داد. دو سال بعد، یزید بن حرعبسی نیز در غزوه تابستانی خود مأمور همین کار شد.66 بنابراین، مهاجرت های مکرر به ثغور و سواحل و تغییر بافت قومی این مناطق در دوران فتوحات اسلامی، امری درست و مورد تأیید منابع می باشد.
پس از فتح حلب به دست لشکر اسلام به ترتیب حبیب بن مسلمه، عیاض بن غنم، سعید بن عامر و عمیر بن سعید بن عبید انصاری استانداری آن جا را عهده دار شدند و پس از این دوران حکومت اموی ها بر حلب آغاز گردید.67
اولین کار معاویه در شمال شام، جدا کردن قنسرین از حمص و انتقال آن به مرکزیت حلب بود و والیان این ولایت در حلب تابع دمشق محسوب می شدند،68 این روند تا پایان دوران اموی ادامه داشت. معاویه که در دوران خلافت خلیفه دوم صرفاً مأمور استحکام سواحل شده بود، سرانجام در دوران خلیفه سوم موفق شد، تا مجوز جنگ های دریایی را بگیرد و در نخستین گام قبرس را فتح کرد. وی هم چنین نیروهای مسلح دائمی و آماده در سواحل برای دفاع مستقر کرد و با گرفتن اجازه اقطاع از خلیفه برای ساکنان سواحل، مردم را به سکونت در سواحل تشویق می کرد.69 وی بعدها در زمان حکومت خود در سال 42ه، جماعتی از «ایرانیان» و نیز اهالی بعلبک و حمص را به انطاکیه منتقل نمود.70
مناطق شمالی شام و سواحل در دوران اموی تقریباً تثبیت شده بود و جز ناآرامی های اوایل دوران عبدالملک در این مناطق جنگ ها و تنش ها مقطعی بوده است که از آن میان، می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
در زمان عبدالملک مروان خبر رسید که امپراطور روم به قصد تصرف شام وارد المصیصه شده است.71 مدتی بعد عبدالملک، فرزندش عبداللَّه را به صائفه ای در همان منطقه فرستاد وی با عبور از مرز انطاکیه به مصیصه رفت و پس از بازسازی حصن آن، برای نخستین بار سپاهیان مسلمان را در آن جا اسکان داد.72 اما اهالی جرجومه مطلقاً با مسلمانان همدل نبودند و هر از چند گاهی تمایل به روم شده و با آنان مکاتبه و همکاری می کردند، از جمله در ناآرامی های اوایل حکومت عبدالملک با سپاه روم همراه شدند و به لبنان حمله کردند و عبدالملک که درگیر قیام عبداللَّه بن زبیر بود، مجبور به صلح و پرداخت خراج شد تا زمانی که اوضاع خود را سر و سامان داد، آن گاه به جنگ آن ها رفت، و بیشتر جراجمه گریختند و به جبل لکام و شهر خود بازگشتند، با این حال، آنان در تمام دوران عبدالملک به روستاهای اطراف انطاکیه تاخت و تاز می کردند و به هنگام حرکت سپاهیان صوائف بر گروه های برجامانده از آنها می تاختند و آنها را غارت می کردند.73 در سال 89ه برای آخرین بار، جراجمه به همراه سپاهیانی از روم که از اسکندرون آمده بودند سر به شورش برداشتند، ولید بن عبدالملک نیز مسلمه بن عبدالملک را با سپاهی به سوی آنها فرستاد و وی بر آنها چیره شد، آنان تحت شرایطی، نظیر آن که مجبور به ترک نصرانیت نشوند و مانند مسلمین لباس بپوشند و... تسلیم شدند، اما این بار مسلمه شهر آنان را ویران کرد و آنها را در مناطقی، چون جبل الحوار و سنح اللولون اسکان داد و برخی نیز به حمص رفتند.74
در زمان سلیمان بن عبدالملک در حدود سال 97ه، رومیان ظاهراً برای نخستین بار پس از فتوح، به شهر لاذقیه حمله کردند و پس از غارت، آن جا را به آتش کشیدند، سلیمان نیز عمر بن هبیره فزاری را به جنگ دریایی آنها فرستاد.75 مشابه این اتفاق در یک صدمین سال هجری برای لاذقیه تکرار شد؛ این بار جمعی از اهالی نیز به اسارت برده شدند و عمر بن عبدالعزیز فرمان بازسازی دوباره شهر و مستحکم نمودن حصن را صادر کرد و برای اسرای مسلمین نیز فدیه داد و آنها را آزاد کرد.76
در زمان هشام بن عبدالملک، ثغور شامی شاهد یک سلسله اقدامات عمرانی و استحکامی بود، از جمله وی مسیری مواصلاتی بین انطاکیه و المصیصه احداث نمود و چندین حصن جدید، مانند حصن بغراس، حصن موره و حصن بوقا در نزدیکی انطاکیه تأسیس کرد.77 شکست آخرین خلیفه اموی در نبرد زاب و سقوط دستگاه اموی نیز با مناطق شمال شام مرتبط است، مروان بن محمد که در نبرد زاب شکست خورده بود به سوی قنسرین گریخت، اما در آن جا دو قبیله طی و تنوخ به وی هجوم بردند و مؤخر لشکرش را غارت کردند، چرا که مروان در دوران حکومتش به آنها تعصب می ورزید و با جفا بر آنان، گروهی را به قتل رسانده بود. پس از فرار مروان، عبداللَّه بن علی عباسی که در تعقیب وی بود به منبج رسید و اهالی حلب، ابن امیه تغلبی را به قصد بیعت نزد وی فرستادند، عبداللَّه، برادرش عبدالصمد را با او فرستاد و اهالی حلب و قنسرین از او تبعیت کردند،78 به این ترتیب مردم این مناطق به سرعت انتقال خلافت را پذیرفتند.
با روی کار آمدن خلافت عباسی و انتقال مرکز خلافت از دمشق به بغداد عملاً شام به ویژه مناطق ثغور شامی و سواحل از سیطره مستقیم خلافت خارج و به مناطق پیرامون تبدیل شد، به همین دلیل، از این پس نه تنها به تدریج بر شدت حملات روم، خصوصاً در برخی مناطق افزوده شد، بلکه درگیری های داخلی قدرت طلبان و فرماندهان نظامی و نیز درگیری های فرقه ای و مذهبی نیز در سطح منطقه ساری و جاری گشت به طوری که حدود یک قرن بعد، نخستین امارت های نیمه مستقل در مناطق مختلف شام و به ویژه شمال آن تشکیل شد.
جنگ قدرت در شمال شام اندکی پس از مرگ نخستین خلیفه آغاز شد، پس از مرگ سفاح، عبداللَّه بن علی که در منطقه حلب بود ادعای خلافت کرد، اما منصور، ابو مسلم خراسانی را به جنگ وی فرستاد، ابو مسلم پس از شکست او، زفر بن عاصم بن عبداللَّه بن یزید هلالی را والی حلب کرد، اما ابو مسلم در مسیر بازگشت کشته شد و منصور، صالح بن علی بن عبداللَّه را بر مناطق حلب، حمص و قنسرین حکومت داد، وی تا سال 152ه بر حلب حکومت کرد و در این سال مرد، از مهمترین حوادث دوران امارات او ظهور فرقه راوندیه در حلب در سال 141ه بود79 که درباره منصور غلو می کردند و داعیه الوهیت او را داشتند. پس از مرگ وی، منصور، موسی بن سلیمان خراسانی را استاندار حلب نمود و او تا زمان مرگ منصور در سال 158ه والی حلب بود.80 ناگفته نماند که در زمان امارت صالح بن علی بر حلب یک بار روم در سال 140ه به مصیصه حمله کرد به طوری که اهالی آن، شهر را تخلیه کردند، اما صالح، جبرئیل بن یحیی بجلی را به منطقه اعزام کرد، وی شهر را دوباره ساخت و مردم را در آن سکونت داد.81
منصور در زمان خود به ساختن دژها در سواحل و شهرهای آن منطقه پرداخت و بلاد آن را آباد و مستحکم ساخت و مهدی کارهای منصور را در سواحل تکمیل کرد،82 وی نیز به ثغور شام و سواحل اهتمام داشت به طوری که خود در سال 165ه برای بازدید از آن مناطق از بغداد خارج شد وی ابتدا تا مرز پیش رفت سپس از آن جا در مسیر سواحل به بیت المقدس رفته مدتی در آنجا بود و آن گاه عازم قنسرین شد، در قنسرین تنوخیان برای ادای احترام نزد مهدی آمده و خود را دائیان او نامیدند، اما مهدی به دلیل نصرانی بودنشان با آنان به تندی برخورد کرد.83 در زمان وی، حلب شاهد چندین والی بود، مانند علی بن سلیمان، عبدالملک بن صالح بن علی و موسی بن عیسی،84 توجه هارون به مناطق شمالی سوریه و سواحل به گونه ای بود که فرزندش قاسم را به شمال سوریه اعزام کرد تا در آنجا مستقر شود و وی تا زمان خلافت امین که برادر را عزل نمود در منطقه مزبور حضور داشت،85 هارون هم چنین در سواحل اقدام بر تقسیم اموال و تقویت بنیه اقتصادی منطقه نمود و به این ترتیب بر اقتدار سواحل افزود، به گونه ای که رومیان به اضطراب افتاده از تهاجم به سواحل مستأصل شدند،86 درگیری های بین امین و مأمون موقتاً توجه به این مناطق را کم کرد به طوری که نصر بن سیاربن شبث از قبیله بنی عقیل در مناطق شمال حلب به طرفداری از امین علیه مأمون قیام کرد، قیام او به قدری جدی بود که فضل بن سهل که مأمور سرکوب او شده بود موفق نشد و سرانجام عبداللَّه بن طاهر او را شکست داد،87 پس از آن، مأمون فرزندش عباس را مأمور فرمانداری حلب و اداره شمال شام نمود، و او تا زمان معتصم، که به اتهام براندازی دستگیر و خلع شد، بر سر کار بود.88
در زمان معتصم سپاه روم از راه دریا به انطاکیه حمله ور شد و سواحل آن را غارت کرد، ابو سعید محمد بن یوسف مروزی نیز از سوی بغداد مأمور اصلاح و بازسازی منطقه شد، وی حصنی را در ساحل انطاکیه ساخت.89
اما اقدام متوکل در سواحل بسیار مهم بود؛ وی در تمام سواحل، کشتی های نظامی مجهز با جنگ جویان آماده مستقر نمود90 و بدین ترتیب تحولی در نیروهای دریایی سواحل ایجاد کرد.
اما از آن پس به دلیل فساد و نابسامانی در دستگاه خلافت عباسی و کاهش قدرت محسوس بنی عباس افراد مختلف در گوشه کنار سر به عصیان برمی داشتند و حتی استانداران دست به استقلال طلبی زدند، بافت قومی و اجتماعی شام به ویژه در مناطق شمالی و شمال غربی نیز کاملاً مستعد شورش و طغیان بود به طوری که با هر علم مخالفی، همراهی می کردند، از این پس، شام وارد دورانی شد که می توان از آن به «ملوک الطوایفی ناپایدار» نام برد، مناطق مختلف این سرزمین دائماً میان صاحبان قدرت و شورشیان دست به دست می شد و روم نیز به تدریج بر دامنه تهاجمات خود می افزود و اولین بار اندیشه بازگشت به شام را به مرحله عمل رساند.
نخستین آشوب جدی که به شکل گیری یک امارت محلی در سواحل منجر شد مربوط به دوران مستعین است؛ در سال 249ه، یوسف بن ابراهیم تنوخی، معروف به «فصیص» شورش کرد و گروهی از تنوخیان گرد او جمع شدند، وی به قنسرین رفت و در آن جا متحصن شد و پس از جنگ و گریز فراوان با سپاهیان خلیفه، سرانجام ابوالساج اسروشنی که به تازگی به امارت قنسرین رسیده بود او را عفو کرد. وی پس از آن، ابتدا به اداره امور راه های منطقه و حفاظت از آنها و اندکی بعد به امارت لاذقیه و نواحی آن منصوب شد؛91 این سرآغاز قدرت گیری آل تنوخ در لاذقیه است که شکل گیری دولت محلی تنوخیان در لاذقیه را در پی داشت.
کمتر از پانزده سال بعد، احمد بن طولون، فرماندار مصر سر به شورش برداشت و با شکست سیما طویل، فرماندار حلب، کل شام را ضمیمه قلمرو خود نمود و غلام خود، لؤلؤ را به فرمانداری حلب منصوب کرد، اما لؤلؤ بر ضد امیر خود دست به عصیان زد و پس از بازگشت ابن طولون به سوی حلب، پا به فرار گذاشت. عبداللَّه بن فتح در سال 270ه به فرمانداری حلب رسید. پس از مرگ احمد، فرزندش خمارویه راه او را ادامه داد، وی هم چنان با خلیفه درگیر بود و در نبرد «ثنیه العقاب» دمشق، سپاه خلیفه را به فرماندهی محمد بن ابی ساج، معروف به افشین شکست داد، اما پس از مرگ معتمد و خلافت معتضد، خمارویه با او بیعت کرد و تا زمان خلافت مکتفی، شام در میان فرزندان او دست به دست می گشت.92 اتفاق بسیار مهمی که در زمان مکتفی در شمال شام رخ داد، شورش قرامطه بود که با حضور اهالی حلب، آنان به سختی شکست خوردند.93
در سال 298ه، نیروی دریایی روم حمله سختی به سواحل شام نمود به طوری که رومیان موفق شدند پس از یک جنگ طولانی «حصن القبه» از حصون مهم سواحل را تصرف نمایند، آنان لاذقیه را گشودند و بسیاری از اهالی آن را به اسارت بردند.94 اما مجدداً تنوخیان یا فرزندان «فصیص» سابق الذکر دوباره بر شهر مسلط شدند. در سال 319ه طریف بن عبداللَّه سبکری - که از غلامان مونس در دستگاه خلافت بغداد بود - به لاذقیه حمله کرده و پس از محاصره بنی قصیص در دژهایشان، جنگ شدیدی در گرفت که در نهایت با امان خواهی و تسلیم بنی قصیص جنگ پایان یافت و آنان اکرام شدند.95 مسعودی نیز خبر از غزای طغج بن شبیب اخشیدی در «طرسوس» در سال 332 می دهد.96
بدین ترتیب، شام و به ویژه ثغور و سواحل تا روی کار آمدن قدرت مسلط حمدانیان در آشفتگی به سر می برد. ویژگی های فرهنگی، قومی و اجتماعی ثغور و عواصم
شام موقعیت ممتاز و بسیار مهمی دارد و به همین سبب از دیرباز در گذرگاه اقوام و ملت ها بوده و هجرت های بشری بین آسیای صغیر، مصر، عراق و جزیره از آن گذشته است و لذا بسیاری از اقوام قدیم و جدید در آن نفوذ کرده اند و کم و بیش آثاری در ساختار انسانی و میراث تمدنی آن بر جای نهاده اند که تأثیر عرب ها قوی تر از همه بوده است.
شام و سرحدات آن یا همان ثغور و عواصم از همان سال های نخست پس از فتوحات، مجسم کننده مراحل مختلف مبارزه میان دولت بیزانس و مسلمانان بود و هر وجب از سرزمین های آسیای صغیر و سواحل شام، شاهد نبردی سنگین و خونین از طرفین بر سر تسلط بر آنها بوده است. این مسأله توجه ویژه دستگاه های حکومتی را می طلبید به این معنا که باید در ثغور و عواصم و به ویژه نقاط سوق الجیشی شام سپاهیان دائمی مستقر و قلاع نظامی ساخته می شد، بنابراین، جذب مسلمین به این مناطق امری ضروری بود و برای این جذب باید مسلمین هم به لحاظ روحی و معنوی و هم به لحاظ مادی اقناع می شدند، نقل احادیث مکرر و متعدد به نقل از رسول اللَّه صلی الله علیه وآله درباره فضیلت اهالی شام و جهادگران در ثغور - صرف نظر از صحت یا عدم صحت آن - و نیز اصرار مورخان برای ذکر حضور صحابه در تمام نبردهای مرزی در قرن اول هجری، آشکارا بر تلاش در جهت اقناع معنوی و تشویق مسلمین به حضور و نبرد در ثغور و عواصم دلالت دارد.
حدیث ذیل از رسول اللَّه صلی الله علیه وآله تنها یک نمونه از ده ها حدیثی است که منابع مختلف نقل کرده اند؛ آن حضرت فرمود: «پس از من شام برای امت من گشوده خواهد شد، پس اهل شام تا آن سوی منطقه جزیره، مردان و زنان و کودکان و بندگانشان جهادگرند، هر کس قسمتی از سواحل آن را فتح کند و در اختیار بگیرد در حال جهاد است».97
در کنار این، تقسیم اقطاع که درآمدی وسوسه انگیز برای اقامتی دائم بود و نیز شرح و توصیف غنایم نبردها، بسیاری را برای اقامت در ثغور و عواصم مشتاق می کرد. این توجه اقتصادی خاص از همان نخستین سال های پس از فتوحات اسلامی آغاز شد، بلاذری نقل می کند که عثمان، خلیفه سوم به معاویه، حاکم شام دستور داد تا لشکریان را در شهرهای ساحلی سازمان دهی کند و زمین ها و خانه هایی را که صاحبانشان آنها را تخلیه کرده بودند، به این نظامیان ببخشد. وی می اپی نوشت ها 1. دانشجوی دوره دکتری تاریخ اسلام - دانشگاه تهران.2. محمد بن احمد مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم (دمشق، وزارة الثقافه، 1980) ص 141.3. فیصل سامر، دولت حمدانیان، علیرضا ذکاوتی (قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1380)، ص 266.4. همان، ص 264.5. ابن منظور، لسان العرب (بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405ق)، ذیل ماده ثغر.6. همان.7. یاقوت بن عبداللَّه حموی، معجم البلدان (بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا)، ج 2، ص 12.8. همان، ج 3، ص 360؛ ابن عبدالحق بغدادی، مراصد الاطلاع علی اسماء الامکنة والبقاع (بیروت، دار الجیل، 1412ق) ج 2، ص 969.9. فیصل سامر، پیشین، ص 264.10. یاقوت بن عبداللَّه حموی، ج 3، ص 361.11. احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1340ق)، ص 84. 12. عبداللَّه الحلو، تحقیقات تاریخیه لغویه فی الاسماء الجغرافیه السوریه (بیروت، بیسان للنشر، 1999م)، ص 489.13. یاقوت بن عبداللَّه حموی، پیشین، ج 4، ص 169.14. همان، ص 170.15. محمد امین غالب الطویل، تاریخ العلویین (بیروت، دار الاندلس، بی تا)، ص 327.16. عبداللَّه الحلو، پیشین، ص 187.17. ابن عبدالحق بغدادی، پیشین، ج 1، ص 312.18. یاقوت بن عبداللَّه حموی، پیشین، ج 2، ص 31.19. همان، ج 1، ص 213.20. همان، ص 214.21. علی بن حسین مسعودی، التنبیه والاشراف (بیروت، دارو مکتبة الهلال، 1421ق)، ص 77 - 176.22. ابن عبدالحق بغدادی، پیشین، ج 2، ص 883. 23. فیصل سامر، پیشین، ص 268.24. یاقوت بن عبداللَّه حموی، پیشین، ج 1، ص 216.25. ابن عبدالحق بغدادی، پیشین، ج 1، ص 417.26. عبداللَّه ناصری طاهری، بعلبک شهر آفتاب و حلب شهر ستارگان (تهران، سروش، 1366ق)، صص 77 - 76.27. یاقوت بن عبداللَّه حموی، پیشین، ج 2، ص 167.28. عبداللَّه ناصری طاهری، پیشین، ص 77.29. یاقوت بن عبداللَّه حموی، پیشین، ج 2، ص 168.30. کمال الدین عمر بن ابی جراده، بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ترجمه سهیل زکار (بیروت، دارالفکر، 1988)، ج 1، ص 47.31. ابن العدیم حلبی، زبدة الحلب من تاریخ حلب (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1417ق)، ص 31 - 46.32. یاقوت بن عبدالله حموی، پیشین، ج 4، ص 279؛ ابن عبدالحق بغدادی، پیشین، ج 3 ص 1280.33. عبدالله الحلو، پیشین، ص 102 - 103.34. یاقوت بن عبدالله حموی، پیشین، ج 1، ص 386.35. فیصل سامر، پیشین، ص 286.36. همان.37. همان، ص 264 - 265.38. همان، ص 266 - 267.39. هاشم عثمان، العلویون بین الاسطورة والحقیقة (بیروت، مؤسسه الاعلمی، 1405ق)، ص 39 - 40.40. محمد بن احمد مقدسی، پیشین، ص 173.41. ابن عبدالحق بغدادی، پیشین، ج 3، ص 1207.42. هاشم عثمان، پیشین، ص 35. به نقل از الاقالیم اصطخری.43. عبداللَّه الحلو، پیشین، ص 186.44. تقی شرف الدین، النصیریه، دراسه تحلیلیه (بیروت، بی تا، 1983م)، ص 10 - 12.45. علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر (بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1422ق)، ج 1، ص 64.46. تقی شرف الدین، پیشین، ص 12.47. عبداللَّه ناصری طاهری، پیشین، ص 76.48. نجلا ابو عزالدین، تحقیقی جدید در تاریخ، مذهب و جامعه دروزیان، ترجمه احمد غایی (تهران، آستان قدس رضوی، 1372ش)، ص 19.49. فیصل سامر، پیشین، ص 216.50. هاشم عثمان، تاریخ الشیعة فی ساحل بلاد الشام الشمالی (بیروت، مؤسسة الأعلمی، 1414ق)، ص 36.51. ن. و. پیگولوسکایا، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران، ترجمه عنایت اللَّه رضا (تهران، پژوهشگاه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1372ش)، ص 117.52. همان، ص 412.53. همان.54. نجلا ابو عزالدین، پیشین، ص 23.55. احمد بن یحیی بلاذری، پیشین، ص 145.56. هاشم عثمان، تاریخ العلویین وقائع و احداث (بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1380ق)، ص 21.57. احمد بن یحیی بلاذری، پیشین، ص 84 - 85.58. همان، ص 93.59. همان.60. همان.61. همان.62. همان، ص 85.63. علی بن حسین مسعودی، التنبیه والاشراف، ص 151؛ احمد بن یحیی بلاذری، پیشین، ص 87. 64. احمد اسماعیل علی، تاریخ بلاد الشام (دمشق، دار دمشق، 1404ق)، ص 174.65. احمد بن یحیی بلاذری، پیشین، ص 100.66. یاقوت بن عبداللَّه حموی، پیشین، ج 2، ص 12.67. عبداللَّه ناصری طاهری، پیشین، ص 81.68. ابن العدیم حلبی، پیشین، ص 23.69. احمد اسماعیل علی، پیشین، ص 92 - 391.70. احمد بن یحیی بلاذری، پیشین، ص 93.71. علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، پیشین، ج 3، ص 72.72. احمد بن یحیی بلاذری، پیشین، ص 103.73. همان، ص 100 - 101.74. همان، ص 101.75. ابن واضح یعقوبی، تاریخ یعقوبی، محمد ابراهیم آیتی، (تهران، علمی و فرهنگی، 1378)، ج 2، ص 258.76. احمد بن یحیی بلاذری، پیشین، ص 85.77. احمد اسماعیل علی، پیشین، ص 200.78. ابن العدیم الحلبی، پیشین، ص 31.79. عبداللَّه ناصری طاهری، پیشین، ص 81.80. همان.81. احمد بن یحیی بلاذری، پیشین، ص 104.82. همان، ص 102.83. ابن واضح یعقوبی، پیشین، ج 2، ص 399.84. عبداللَّه ناصری طاهری، پیشین، ص 81.85. همان، ص 82.86. احمد بن یحیی بلاذری، پیشین، ص 102.87. عبداللَّه ناصری طاهری، پیشین، ص 82.88. همان.89. احمد بن یحیی بلاذری، پیشین، ص 104.90. همان، ص 102.91. ابن واضح یعقوبی، پیشین، ج 2، ص 529.92. ابن العدیم حلبی، پیشین، ص 46 - 56.93. عبداللَّه ناصری طاهری، پیشین، ص 83.94. علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 4، 517.95. ابن العدیم حلبی، پیشین، ص 59.96. علی بن حسین مسعودی، پیشین، ج 4، ص 473.97. کمال الدین عمر بن ابی جراده، پیشین، ج 1، ص 45 - 46.98. نجلا ابو عزالدین، پیشین، ص 214، به نقل از فتوح البلدان بلاذری.99. یاقوت بن عبداللَّه حموی، پیشین، ج 1، ص 112.100. احمد بن یحیی بلاذری، پیشین، ص 105.101. همان، ص 106.102. ابن العدیم حلبی، پیشین، ص 83.103. جماعتی از رومیان که در عقاید با دیگر رومیان اختلاف داشتند و لذا اغلب در جنگ ها مسلمین را یاری می کردند. ر.ک: فیصل سامر، پیشین، ص 269.104. همان، ص 289 - 290.105. همان، ص 291.106. ابن عبدالحق بغدادی، پیشین، ج 1، ص 311.
نظر شما