برنامه درسی تاریخ بر اساس فلسفه تعلیم و تربیت در ایران
با نظر به آنچه در فصل سوم در خصوص رویکرد اساسی به برنامه درسی مطرح شد، باید گفت که دو جنبهاین رویکرد، یعنی سنت گرایی تحولی و واقع گرایی سازه گرایانه، هر دو در مورد درس تاریخ، قابلیت کاربرد دارند. این از آن روست که در این درس، هم سروکار با سنتهای اجتماعی داریم و هم از سوی دیگر، تاریخ نیز علمی واقع گرا و در پی کشف واقعیتهای تاریخی است.
تا جایی که در تاریخ با سنتها سروکار می یابیم، سنت گرایی تحولی رویکرد اساسی ما را تشکیل خواهد داد. بنابراین، اصول و معیارهای مبتنی بر این رویکرد، در درس تاریخ به کار خواهد رفت. از سوی دیگر، با نظر به واقع گرایی سازه گرایانه در مورد تاریخ می توان گفت که خاستگاه معرفت شناختی آن ناظر به واقعیت داشتن تاریخ و حوادث و رویدادهای آن است و دغدغه شناخت واقعیت تاریخی در پی خواهد آمد. اما در عین حال، به دلیل پیچیدگی واقعیت تاریخی و نیز غیبت آن از ما، تلاش عالم در جهت شکل دهی به سازههایی برای به دام انداختن این واقعیت، حرکت می کند و واقع گرایی از حالت خام خارج می شود و شکلی سازه گرا به خویش می گیرد. بدین ترتیب می توان گفت مواجهه عالمان با واقعیت تاریخی به گونهای عریان و بی پرده امکان پذیر نیست و به همین دلیل، این ملاقات همواره از پس سازههایی صورت می پذیرد که عالمان برای به چنگ انداختن واقعیت مذکور صورتبندی می کنند. هرچه این سازهها، سازواری بیشتری با واقعیت داشته باشند و با آن هماهنگ تر باشند، دریافت عالم از واقعیت، واقعی تر و به حقیقت نزدیک تر خواهد بود.
خاستگاه انسان شناختی این دیدگاه نیز با تأکید بر عامل بودن انسان در فرایند شناخت، بر نقش سازههای برساخته عالمان در مواجهه آنها با واقعیت تأکید می ورزد و آدمی را آینه منفعل واقعیت نمی داند. در مقابل، بر اساس این دیدگاه، عالمان با صورتبندی سازههایی در تکوین معرفت دخالت می کنند و نقشی فعال در این عرصه ایفا می نمایند. به سخن دیگر، در یک سو، واقعیتی قرار دارد که دغدغه عالم، شناخت آن است و در سویی دیگر، عالمی قرار دارد که قرار داشتن او در زمینه تاریخی - اجتماعی خاص، او را بر آن می دارد تا دنیا را از پشت این قاب متافیزیکی ویژه بنگرد. این پیشفرضهای متافیزیکی در پرداخت سازهها، به کار می آیند و درنهایت، با همین سازههاست که واقعیت، یا بخشی از آن به چنگ می آید.
از این منظر، دستیابی به دانش در درس تاریخ، مبتنی بر تأمین ابعاد یا مراحلی است که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت. تمرین در تحقق این ابعاد یا مراحل توسط دانش آموزان، برای دستیابی به دانش تاریخی و نیز بسط و توسعه آن ضروری است.
اهداف درس تاریخ
محتوا، اصول و روشهای به کار گرفته شده در درس تاریخ به نحوی باید برآورنده اهداف واسطی تعلیم و تربیت باشند. از میان اهداف واسطی که فهرست آنها پیش از این مطرح شد، دو هدف زیر با درس تاریخ، ارتباط مستقیم تری می یابند:
١. اندیشه ورزی و کسب بینش و دانش نسبت به پدیده های انسانی؛
۲. افزایش قابلیت مشارکت و مداخله مؤثر اجتماعی در جهت بسط غنا، عفت، عدالت و رأفت.
سایر اهداف واسطی، به صورت غیر مستقیم با درس تاریخ ارتباط می یابند. بنابراین اهداف این درس را می توان در دو دسته بزرگ منتج از دو هدف واسطی مذکور قرار داد. در ادامه، به بیان تفصیلی اهداف درس تاریخ در ذیل دو هدف مذکور خواهیم پرداخت.
دستیابی به دانش تاریخی بر اساس دیدگاه واقع گرایی سازه گرایانه، پدیده های اجتماعی و از جمله تاریخ، به عنوان واقعیتهایی در نظر گرفته می شوند که قابل شناسایی اند. اما این قابل شناسایی بودن با توجه به معلوم معنادار است و با توجه به عالم، باید گفت اینگونه واقعیتها پیچیده و دیریابند؛ چنانکه عالم باید با نگاه از منظرهای متفاوت و با یاری جستن از قوۂ خیال و عقل خویش به فرضیه پردازی دست زند تا بتواند آرام آرام به آن نزدیک شود. رسیدن به این هدف، خود مستلزم دست یافتن به چهار بعد با عبور از چهار مرحله است که زیر مجموعه دانش تاریخی اند و دستیابی به آن را فراهم می آورند. اگر این چهار جنبه را به ترتیب طی کنیم، به صورت چهار مرحله آشکار خواهند شد، اما از آنجا که ممکن است طی آنها به ترتیبی دیگر نیز انجام شود، تعبیر بعد را نیز می توان به آنها اطلاق کرد. اکنون به توضیح این چهار جنبه می پردازیم.
الف) آشنایی با واقعیتهای تاریخی:
اعتقاد به وجود واقعیتهای تاریخی و تلاش در راستای آشنایی با آنها، از اهداف اولیه درس تاریخ به شمار می رود. به سخن دیگر، پیچیدگی واقعیتهای تاریخی و دیریاب بودن آنها نباید آدمی را از مطالعه آنها برکنار دارد و او را از این منبع عظیم آگاهی محروم سازد.
واقعیتهای تاریخی تحقق یافته اند و نمی توان چشم را بر وجود آنها بست. مطالعه واقعیتهای تاریخی و آشنایی با آنها می تواند دانش آموز را با گذشته پیوند دهد و برای آینده هوشیار سازد. دانش آموز در اثر آشنایی با واقعیتهای تاریخی، پیشینه فرهنگی خود را می یابد و ریشههای وجود خویش را در بستر زمان دنبال می کند. این آشنایی نه تنها ارتباط او را با نسلهای گذشته برقرار می کند بلکه منجر به دقت در نحوه وقوع حوادث و هشیاری بیشتر در وقایع زمان حال نیز می شود. آشنایی با واقعیتهای تاریخی از سطوح اولیه دانش تاریخی به شمار می رود.
ب ) مهارت بررسی اسناد تاریخی و شناخت ارتباطات بین آنها:
واقعیت تاریخی در گذشته رخ داده و از دسترس ما خارج است. تنها نشانههایی که در دنیای ما از آن واقعیت حکایت می کنند، شواهد و اسناد تاریخی اند. بنابراین، شناخت واقعیت تاریخی، مستلزم شناخت ماهیت اسناد تاریخی و مهارت کار با آنهاست. روشهای تعیین صحت و سقم سند تاریخی و نیز ارتباط مدارک و اسناد تاریخی با یکدیگر، از جمله مراحل اولیه ای است که برای شناخت واقعیت تاریخی باید طی شود. تحقیق نسبت به نویسندگان اسناد تاریخی و نیز نسبت آنها با واقعه تاریخی مورد نظر، برخی سوگیریهای احتمالی موجود در اسناد را آشکار می سازد. همچنین سنجش اسناد با یکدیگر و مقایسه آنها در ابعاد مختلف، به ما این امکان را می دهد تا از زوایای متعدد به واقعیت تاریخی نزدیک گردیم و از ابعاد مختلف آن را مورد بررسی قرار دهیم. انتخاب چنین منظرهای متفاوتی می تواند به کشف واقعیت تاریخی کمک کند.
پ) آگاهی در مورد تبیینهای مختلف یک واقعه تاریخی:
ارائه چندوجهی واقعیت تاریخی و در اختیار گذاشتن تبیینها و فرضیههای مختلف درباره آن، علاوه بر آنکه قدرت انتخاب دانش آموز را افزایش می دهد، راه را برای خلاقیتها و تبیینهای تازه او می گشاید. به این ترتیب، فضا برای به کارگیری قدرت تخیل و تعقل دانش آموزان فراهم می شود و دانش آموز واقعیت تاریخی را واقعیتی به دام افتاده و تکمیل شده تلقی نمی کند بلکه می کوشد به تبیینهای سازوارتر با مدارک تاریخی نیز بیندیشد. در این حالت، دانش تاریخی می تواند شکلی پویا بیابد و ما را از یکسونگری باز دارد.
ت) مهارت بازپردازی واقعیت تاریخی:
پس از بررسی مدارک و اسناد و نیز در نظر گرفتن ارتباطهای مختلف میان آنها، لازم است شخص برای ارائه تبیینی سازوار با مدارک و اسناد، با تفکر عمیق در علل انجام وقوع حادثه تاریخی و جوانب مختلف آن، سعی کند آن را در ذهن خویش بازپردازی نماید. در این عمل، فرد با استفاده از نیروی تخیل و تعقل خود و با توجه به اسناد و شواهد تاریخی، ابتدا خویش را در فضای رخداد قرار می دهد و سپس سعی می کند تبیینی از واقعیت تاریخی ارائه کند که با اسناد و مدارک هماهنگ باشد.
واقعیت تاریخی به دلیل دیریاب بودن و قرار داشتن درهاله ای از ابهامهای مربوط به گذشته، به صورتی صریح و بی پیرایه به ذهن راه نمی یابد. دانش آموز در مقام کسب دانش تاریخی، باید با فرضیههای مختلف و از جوانب متمایز به آن نزدیک شود تا بتواند به شناخت آن نایل شود. در این مهارت، فرد با رفت و برگشت میان اسناد و مدارک و نیز فرضیههای خویش به نقطه ای تعادلی دست می یابد که دربردارنده تبینی متقن و نیز هماهنگ و سازوار با مدارک و اسناد است. در این جاست که قوه تخیل و تعقل او جایگاه ویژهای می یابد و می تواند همراه با مهارت بررسی مدارک و اسناد، او را در فرضیه سازی مناسب یاری رساند.
ث) مهارت داوری در مورد امور تاریخی:
این مهارت نشان دهنده برقراری ارتباط مناسب با تاریخ امر مورد مطالعه و توانایی کاریست بینش ها و مهارتهای پیشین برای صورتبندی داوری متقن، مستدل و متکی به شواهد در ارتباط با رخداد تاریخی است. به سخن دیگر، هنگامی دانش آموز در درس تاریخ به عمق دانش و اندیشه ورزی نایل می آید که بتواند با برخورداری از دانشها و مهارتهای آموخته شده در این درس، به نقد تبیینهای مختلف درباره حوادث تاریخی بپردازد و به داوری در مورد حوادث تاریخی دست زند و با ترکیب دانشها، بینشها و مهارتها، در مورد امری تاریخی نظری نهایی و جمع بندی شده ارائه دهد که قابل دفاع باشد. در جریان نقد تبیینهای مختلف و انتخاب از میان آنها، تفکر انتقادی دانش آموز بارز می شود و این امر او را یاری می کند تا بتواند به دانشی همگن و استوار در مورد تاریخ دست یابد.
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران، جلد دوم، خسرو باقری، صص171-167، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ نخست، 1389
نظر شما