موضوع : نمایه مطبوعات | همشهری

آسیب شناسی تلویزیون

روزنامه همشهری چهارشنبه 10 مرداد ,1375 31 جولای ,1996 سال چهارم , شماره 1031


کودک با مشاهده تلویزیون به واسطه تخیل خویش در متن ماجراجویی های
دیگران زندگی می کند
کودکی که به تلویزیون و نظام حرکت سریع عادت کند به دشواری
می تواند صفحات یک کتاب رامطالعه کند تلویزیون باعث شادمانی
سطحی و مطالعه باعث شادمانی غنی, عمیق و موثر می شود
خانواده ها اغلب گله می کنند که بچه هایشان علاقه چندانی به مطالعه
ندارند و به دنبال دلایل این قضیه هستند.
پرسشی که در اینجا مطرح می شود این است که آیاکودکان دوران های
گذشته بیش از کودکان امروز مطالعه می کردند
باید گفت آن چه امروز رخ می دهد در واقع با گذشته تفاوتی ندارد.
زیرا هم کودکانی یافت می شوند که مطالعه را دوست دارند و هم کودکانی
هستند که به آن علاقه ای ندارند. این امر درباره بزرگسالان نیز صدق
می کند.
ناگفته پیداست که بهره گرفتن از مطالعه با قضیه ای به نام مطالعه
صحیح ارتباط تنگاتنگ دارد و مطالعه پراکنده, یقینا به خستگی
می انجامد. انسان باید توان درک معنای رایج کلمه مطالعه را داشته
باشد. این امراحیانا نیاز به شناخت فرهنگی و تخیل وسیع دارد.
از این رو برخی از کودکان که کم هم نیستند هنگام مطالعه, احساس
خوشحالی نمی کنند و شاید چون احساس لذت نمی کنند به مطالعه چیزهایی
که برایشان سودمنداست بسنده می کنند نظیر مطالعه آگهی ها و
روزنامه ها. این نوع خواندن دلایلی و محاسنی هم دارد و دست کم یک
مطالعه ضروری است. اما دلایل مطالعه واقعی که لذت بخش هم هست به این
آسانی پیدا نمی شود. در اینجاست که انگشت اتهام به سوی تلویزیون
نشانه می رود. زیرا کودک بیشتر اوقات خود را به تماشای تلویزیون
می گذراند و این همان وقتی است که می تواند آن را صرف مطالعه کند. بر
این اساس, کودک با مشاهده تلویزیون و به واسطه تخیل خویش می تواند در
متن ماجراجویی های دیگران زندگی کند. لذا تلویزیون انگیزه های مطالعه
را از کودک می گیرد.
یادداشت های اندیشمندان و نویسندگان بزرگ, گویای احساسات برجسته ای
است که هنگام کشف جهان وجودشان را فرامی گرفت. این کار بر اثر
مطالعه کتاب هایی صورت می گرفت که در کتابخانه پدرانشان می یافتند.
آنان اشتیاق به ماجراجویی های تازه و ولع برای شناخت کشورهای
ناشناخته و کشف جهان را برای ما توصیف می کنند. این نویسندگان در
یادداشت های عاطفی خود, احساسات هراس آمیزشان را نسبت به کتاب هایی
توصیف می کنند که دارای اندیشه های زهرآگین است و پیش از سن ده یا
دوازده سالگی امکان مطالعه آنها را نداشتند. اما کودکان امروز ما,
این تجربه را از همان دوران کودکی آغاز می کنند. هریک از آنان در سن
دو سالگی و بی آن که آموزشی ببیند می توانند دکمه تلویزیون را فشار
دهند و وارد هنگامه زندگی شوند که شامل رویدادهای فراتر از تصور و
انواع حادثه جویی های تخیلی است. این گونه ماجراجویی ها به آنان امکان
می دهد تا از دایره زندگی عادی بیرون روند و از رویاهای زیبا سرشار
شوند. آشنایی زودرس کودک با تلویزیون با جنبه های متنوع زندگی در آن
که با واقعیت زندگی کودکان تفاوت دارد باعث می شود تا برخی از
دشواری ها و مسایلی را پذیرا شوند که در چهارچوب زندگی واقعی قادر به
تحملش نبوده اند. تلویزیون در این زمینه همان کارکرد مطالعه را ایفا
می کند اما به شکلی زودرس. از اینجاست که همیشه موضع پیروز و برنده
را دارد.
در زمان های گذشته, مطالعه در دسترس همه کودکان نبودبلکه در انحصار
کودکانی بود که در فضای مناسب فرهنگی به سر می بردند. جوی که با
دنیای کتاب ,پیوندی همیشگی داشت و روابط معرفتی بر آن چیره بود.
اما امروزه مطالعه در دسترس همه کودکان و حتی کسانی است که حتی فرصت
یادگیری زبان کتاب را پیدا نکرده اند یا کسانی که هیچگاه شاهد مطالعه
پدر و مادرشان نبوده اند.
از ویژگی های تلویزیون آن است که برای تشریح یک مساله یا یک متن, به
تلاش کمتری نیاز دارد و به بیننده امکان می دهد تا به طور مستقیم با
تصویر ارتباط برقرار کند. تصویر, خود از خود سخن می گوید و این به
معنای آن نیست که منجر به تربیت بیننده منفی شود. بر کودک است که در
برابر امواج تصاویر و احساسات, که در خور فعالیت ذهنی واقعی است, به
تدبیر امور خود بپردازد. هرچیز که در چهارچوب مشاهده باشد نیاز به
تلاش ذهنی کودک دارد. این تلاش با زندگی کودک ارتباط دارد زیرا وی
باید پیرامونیان خودرا بشناسد و با آنان ارتباط ایجاد کند.
این نوع تلاش ذهنی با تلاشی که در مدرسه از وی برای یادگیری قرائت
خواسته می شود فرق دارد و معمولادشوارتر است. در مدرسه, کودک باید
خوب دقت کندتا به لذت ناشی از خواندن متن دست یابد.
باید اعتراف کنیم که تلویزیون در وهله نخست, برنده به نظر می آید.
کودکی که به تلویزیون و نظام حرکت سریع عادت کند به دشواری می تواند
صفحات یک کتاب را برای مطالعه ورق بزند تا حوادث یک ماجرا را
بخواند. وی از توصیف و ژرفکاوی که در چهارچوب مشاهده تلویزیونی نیست
خسته می شود زیرا متن تلویزیونی براساس مجموعه ای از تصاویر, دکورها,
لباس ها و مناظر طبیعی قرار می گیرد که در زبان تلویزیون به شکل
مستقیم به کار می رود. علاوه بر آن نشانه های حرکت چهره است که برای
توصیف آن در یک متن عادی به چندین صفحه نیاز هست که باعث خستگی کودک
می شود.
بنابراین مبارزه به خاطر چیست چرا خانواده واولیاء و مربیان برای
مساله ای می جنگند که از همان آغاز, با شکست همراه است آنان در واقع
طبق معیارهای متفاوتی مبارزه می کنند. در آغاز برخی از آنان فکر
می کنند که تلاش های انجام شده در دوران کودکی, در طول زندگی سودمند
خواهدبود. آیا این امر واقعا صحیح است آنان معتقدند که مطالعه
کودکان را برای مدرسه آماده می سازد و در نتیجه کودکی که نتواند [قبل
از دبستان] به خوبی بخواند, نمی تواند درس ها و وظایف خود را بفهمد.
ظاهرا همگان فراموش کرده اند که مدرسه برای دنیایی ساخته شده است که
تلویزیون نداشت. آیا مدرسه باید راه جدیدی را برود و آیا کودک زودتر
از موعد, خواندن را بیاموزد تا بتواند از اطلاعات دبستان بهره
گیرد

آیا خوشی ناشی از تلویزیون گذراست شرایطی را که پیشتر گفتیم
نمی تواند دلایل عمده ای رانفی کنند که بر اهمیت مطالعه تاکید دارد.
اگرتلویزیون و مطالعه به کشف جهان می انجامند که اولی به شکلی
سریع تر و دومی به شکلی دیرتر, یا اولی به شکلی ساده تر و دومی به
شکلی دشوارتر انجام می گیرد, لذت کودک از این دو, ماهیت یکسانی
ندارند.
تلویزیون, باعث شادمانی سطحی می شود که اساس آن مجموعه ای از
برداشت های سریع و سطحی است که در روند تسلسل مجموعه ای از تصاویر
ضرورتا ساده, انجام می گیرد. برعکس, مطالعه با ایجاد شادمانی غنی ,
موثر و عمیق می شود. زیرا مطالعه بر مبنای تصاویر آماده, انجام
نمی شود و خواننده باید خود این تصاویر را ایجاد کند و از درون ذهن
خود بیافریند. خواننده اندیشه ها و احساسات قهرمان را به رنگ احساسات
درونی خود درمی آورد. این امر باعث یکسان انگاشتن خود با نقش ها و
شخصیت های موجود دردرام می شود.
این گونه یکسان شدن Identifieation چند بعدی و چند جانبه , در
چهارچوب متن تلویزیونی ممکن نیست.
تصویر تلویزیون خود را به عنوان تفسیر حادثه ارایه می دهد که
کارگردان آن را مطرح می سازد و از خلال دیدگاه ویژه اش آن را تحمیل
می کند. در اینجا معمولابیننده قهرمان جذاب تر را انتخاب می کند و
شخصیت های ثانوی را نادیده می گیرد. این کار در تلویزیون با شتاب
فراوان صورت می گیرد. اختلاف بزرگ تلویزیون و مطالعه در این امر نهفته
است. مطالعه یا خواندن یک کتاب نیاز به وقت دارد که طی آن اندیشه ها
در تخیل خواننده روند خود را می یابد و به شکلی ناخودآگاه جا
می افتد.
برخی از اندیشه ها, حالت ها و نشانه های مبهم موجود درمتون کتاب
مطالعه شده به هنگام کار در روز یا دراثنای تعطیلات آشکار می شود.
در حالی که همه چیز طی چند دقیقه بر روی پرده تلویزیون گفته می شود
و به همین ترتیب همه چیز در معرض فراموشی قرار می گیرد. این به معنای
آن نیست که تصویر تلویزیون از قدرت تاثیر برخوردار نیست. بی گمان
حوادث تلویزیونی در مدتی کوتاهتر رخ می دهد و در وجدان و حافظه کودک
چندان جا نمی افتد. براین اساس می توان گفت مطالعه, نیاز به مدت زمانی
نسبتا طولانی دارد و در واقع به علت تحرک و فعالیت فراوان کودکان ,
تدارک این مدت زمان لازم, دشوار است.
تقصیر فقط از تلویزیون نیست. خانواده ها, اغلب خود اوقات فرزندانشان
را می گیرند و در همان حال شکایت دارند که آنان کم مطالعه می کنند.
کودکی که از دلتنگی و خستگی رنج می برد و مجبور است تعطیلات خود را
در خانه بگذراند و در انزوای حاشیه شهرهای بزرگ به سر برد, نمی تواند
این دلتنگی را در ژرفای کتاب ها خالی کند بلکه فقط در چهارچوب یک
زندگی فعال و با نشاط می تواند این کار را انجام دهد.

آیا تلویزیون می تواند مشوق مطالعه باشد بدیهی است که انسان از
تلویزیون در مقایسه با کتاب با سهولت بیشتری استفاده می کند. مطالعه
بهتر از تلویزیون به تجرید ذهنی و باروری تفکر و تامل انسان
می انجامد. بیهوده است اگر بگوییم گویندگان برنامه ها به شیوه کتاب ها
با انسان صحبت می کنند, زیرا تصویری که از خود ارایه می دهند بیش از
تصویر قرائت شده درخواننده تاثیر می گذارد. این امر طبیعی است زیرا
تلویزیون در درجه اول, تصویرها را منتقل می کند نه اندیشه ها را و
در قیاس با مفاهیم, احساسات رامنتقل می سازد. بی شک تصاویر اگر با
بازیگری همراه باشند ترجیح داده می شوند, درحالی که در عرصه مطالعه ,
اندیشه ها, تصورات و تاملات به نمایش گذاشته می شوند. از این رو متخصصان
تلویزیون برای تشریح کارهای هنری خود, کتاب هایی را منتشر می کنند.
براین اساس وکلا, پزشکان هنرپیشگان و حتی زندانیان نیز کتاب
می نویسند.
لذا امتناع از مطالعه چنین آثاری به معنای محرومیت از آگاهی از
آزمون های دیگران و عدم استفاده از تجربه های آنان یا به عبارت دیگر
مخالفت با اندیشیدن است.
اگر مطالعه, واقعا منبع شادی و خوشبختی است, این امر با اکراه و
زور انجام شدنی نیست. کودک در تلویزیون, چیزهایی را می بیند که ممکن
است او را به سوی مطالعه بکشاند. در نتیجه باید انگیزه های خاص دیگری
را برای مطالعه به وجود آوریم همانند تمایل به تنها شدن, ژرفکاوی
معانی و اطلاع از خود حادثه به جای تصویر آنی آن. اگر کودکی از همان
طفولیت نتواند به خوبی مطالعه کند نباید نگران شد زیرا استعداد
مطالعه وقتی قدری بزرگ تر شد, پدیدار می شود.
مربیان و برنامه ریزان آموزشی باید این قضیه را درک کنندو در انتظار
سنی بمانند که کودک در آن سن به دنبال موضوع هایی برود که تنهایی اش
را پرکند و جای خالی زندگی در خانواده را برای وی پرکند. کودک در
این سن از جادوی تلویزیون آزاد خواهد شد و مربی می تواند او را به
سوی مطالعه هدایت کند.
اما وقتی خانواده این منطق را درک نکند, رابطه میان کودک و خانوده اش
به وخامت می گراید. زیرا اگر خانواده کودک را مجبور به مطالعه کند,
میل به کتاب را برای همیشه در وی خواهد کشت. ناگفته پیداست که
تلویزیون می تواند به کودک در فهم کتاب هایی کمک کند که برنامه های
تلویزیونی براساس آنها ساخته می شود.
سریال های تلویزیونی برگرفته از آثار ادبی, اغلب باعث شهرت این آثار
و انگیزه ای برای کودکان بوده است تا آنها را بیابند و بخوانند.
کتابفروشان نیز با شناخت این انگیزه مطالعه, فروش کتاب های به کار
رفته در برنامه های تلویزیونی را افزایش داده اند.
کتاب می تواند همان شادی برنامه های تلویزیونی راایجاد کند. از
این رو مسئولان تلویزیون همواره کوشیده اند ناشران و نویسندگان را به
همکاری فراخوانند. اما نویسندگان ترجیح می دهند درباره آثارشان صحبت
کنند تا این که آنها را به برنامه های تلویزیونی تبدیل نمایند. آنان
به هر حال اصول کار تلویزیون را نمی فهمند و تاکید دارند که ابداع
فقط خاص نویسندگی است و تلویزیون فقط کار اداری و فنی انجام می دهد.
اما با وجود این, می توان گفت ریشه بسیاری از برنامه های تلویزیونی در
کتاب ها و آثار ادبی است. این مساله باعث علاقه مندی کودکان به مطالعه
می شود. زیرا تصاویر تلویزیونی به سرعت می گذرند اما کتاب به ما امکان
می دهد تا متنی را چند باره مرور کنیم.
ناشران معمولا بدون اطلاع از میزان موفقیت کتاب درچاپ اول خطر چاپ
بعدی را به جان نمی خرند. این قضیه در مورد نتایج ناشی از پخش بار
اول سریال تلویزیونی نیز صادق است. کودک علاقه ای به درک شیوه کار
تلویزیونی ندارد بلکه به تصاویر تلویزیون و نیز به مطالعه کتاب هایی
علاقه دارد که تصاویر دیده شده بر پرده کوچک را برای وی تکرار می کنند
و جزییات بیشتری را به او ارائه می دهند. گاهی برخلاف گذشته کتاب از
روی برنامه تلویزیون اقتباس می شود. دراینجا دشواری رابطه با
ناشران و نویسندگان دوچندان می شود وقانع کردن آنان به ضرورت
نوشتن داستان های جدید و شخصیت های جدید جذاب برای بینندگان, مشکل
می گردد. در این زمینه, اقتباس از کتاب هایی که مولفانشان در قید
حیات باشند و خود بر صحت نقل کتاب نظارت کنند, آسان تر است, اما وقتی
وارثان ناظر بر کار باشند, مساله پیچیده تر و مشکل تر می شود. همکاری
مستحکم میان ناشران و تلویزیون در این عرصه ضروری می نماید. زیرا
تجدید چاپ یک کتاب به هنگام پخش آن از تلویزیون بهترین خدمت
تلویزیون به مساله مطالعه است.
استفاده از روزنامه های مصور در این زمینه سودمندمی نماید. این
روزنامه ها درباره یک برنامه تهیه می شود و کودک تصاویر همراه با متن
را در آنها می یابد. اما این روزنامه ها نیاز به خواننده نوجوان یا
جوانی دارند که بتواند آنها را بفهمد. به هر حال برنامه هایی که
همراه با بازی پخش می شود برای هر دو نسل سودمند و مثبت است. در این
زمینه باید به تجربه تلویزیون فرانسه اشاره کنیم که تصویر همراه با
متن را از یکی از کانال های تلویزیونی اش پخش کرد و دشواری تهیه سریال
را شرح داد تا کودک را وادار به تعمق در داستان نماید. در همان حال
مردم نیز در جریان برنامه های سودمند کودکان قرار گرفتند. بر این
اساس کانال سوم فرانسه, بازی ها و مسابقه های سرگرم کننده ای را از طریق
روزنامه های تلویزیونی پخش می کند تا کنش و واکنش میان مطالعه و
تلویزیون را تحکیم بخشد.
کنش و واکنش میان تلویزیون و کتاب و مطالعه, کاری است اساسی و مطلوب
و بر معلمان است که جایگاه تلویزیون و اهمیت آن را در مدرسه درک
کنند. لذا شیوه نگرش به تلویزیون و اهمیت آن در فعالیت های مدرسه ما
را قادر می سازد تا از این وسیله به خوبی استفاده کنیم.
تلویزیون می تواند اطلاعات لازم را پیرامون کتاب هایی به کودکان ارائه
دهد که برای آنان سودمند باشد وشگفتی و اهتمام آنان را برانگیزد.
این برنامه ها قادرهستند توجه کودک را به کتاب جلب کنند و او را
به مطالعه تشویق نمایند. اما این کافی نیست و باید بزرگسالان را نیز
به اهمیت این برنامه ها قانع کرد زیرا آنان می توانند به کودکان کمک
کنند تا از این کتاب ها لذت ببرند و به دنبال آنها بروند و گرایش به
مطالعه را نزد کودکانی تقویت کنند که به آن علاقه ندارند. برنامه های
یاد شده می تواند توجه کودک را به کتاب جلب کند و حس مطالعه را در وی
برانگیزد. این کار, شگردهای متعددی دارد, همانند این که داستانی
بدون نتیجه و پایان, ارائه شود و آنگاه از کودک خواسته شود به کتاب
مراجعه کند و پایان آن را بیابد. یا این که داستان هایی بدون تصویر
پخش شود. این موضوع باعث می شود بیننده تصویر را همانند مطالعه در
ذهن خود تخیل نماید. در اینجا وجود یک قصه گوی ماهر که بتواند بیننده
را به سوی قصه و خواندن قصه بکشاند, ضروری است.
کودک از همان بچگی از شنیدن شعر غنایی لذت می بردو وزن موجود در
واژه ها را احساس می کند. امروزه کتاب های کودکان در این زمینه, متن های
ساده ای را ارائه می دهد که اصولا دارای معانی دشواری نیست و درنتیجه ,
مطالعه را برای کودک, لذت بخش و گوارا می سازد. این کتاب ها دارای
بیانی زیبا هستند که خواننده کوچولو را مسحور می نماید و نویسندگان
آنها می توانند هر از چندی واژه سخت تر از واژه های پیشین را اضافه
کنند; به گونه ای که طنین و فهم آن, شادی بیشتری را به دنبال داشته
باشد. کتاب های یادشده قادرند نظر کودکان را به چیزهایی غیر از کارها
و ظواهر امر بلکه به حادثه جویی های درونی قهرمانان نیز بکشانند.
همانند این مساله که اصولا کودکان چه چیزی را دوست دارند و به چه
چیزی می اندیشند و چه آرزویی درسر می پرورانند. البته در این کار
نباید نقش و نگارهای درونی متن نادیده گرفته شود. باید گفت توجه
کودک به این گونه تصاویر هنری سرشار از معانی و نشانه ها, نمایانگر
دیدگاه انتقادی او نسبت به تلویزیون و تصویر تلویزیونی است. نقش و
نگارها و تشریح های نه چندان صریح که با جزییات همراه باشد به کودک
فرصت می دهد تا درباره آنها تامل نماید و به شکلی عمیق در متن تعمق
کند. در این سطح چنین متن هایی به وی کمک فراوان خواهند کرد.
اصولا ساختار روش ها و سبک های مدرسه باید طوری دگرگون شود که اتکای
اساسی آن فقط بر متون نوشتاری وخواندنی نباشد. همچنین می توان با
ایجاد انگیزه در خواندن و مطالعه, کار تلویزیون را دگرگون کرد.
باید کتاب های کودکان را به شکلی تجدید و تغییر دهیم که تخصصی تر
شوند و نقششان به طورکلی با نقش تلویزیون متفاوت گردد. این تغییرات
نمایانگر برنامه کار و طرح بزرگی است که اجرای آن دشوار می نماید.
برای حل این دشواری می توان به شیوه ساده ای اشاره کردکه تاثیر آن
به اثبات رسیده است. به این ترتیب که برای کودک در آغاز مرحله
کودکی داستان های ساده ای را از روی کتاب گشوده ای بخوانیم که بر روی
زانوهای طفل قرار می گیرد. این امر بویژه در مرحله ای که کودک با
تلویزیون آشنا می شود ضروری می نماید.
مساله ای که در اینجا مطرح می شود این است که چه کسی برای کودک
داستان بخواند افراد خانواده هنگام غروب به خانه هایشان بازمی گردند
بی آن که کتابی با خود حمل کنند. این امر باعث می شود تا کودک به
منبعی آسان یاب یعنی تلویزیون رجوع کند که در خانه وجود دارد و
کاربرد آن ساده است.
بی گمان قشر اجتماعی فرهنگی مرفه در شکل یابی کودک وآماده کردن وی
برای مطالعه و برخورد خوب با مساله کتاب و کسب معرفت, نقش مهمی
ایفاء می کند. دیگرقشرهای اجتماعی در مورد کودکان خود نقش معکوسی
دارند و کودکان اصولا براساس وضعیت اجتماعی فرهنگیشان از یکدیگر
فاصله می گیرند. در اینجاست که مدرسه باید نقش واقعی خود را به عهده
گیرد و فاصله ها و تفاوت های طبقاتی و اجتماعی میان کودکان را نادیده
بگیرد.
منبع: الاسبوع الادبی
ترجمه: واحد رسانه های خارجی
 

نظر شما