جنگ جهانی اول و نظام جدید بین المللی
نویسنده: دکتر احمد نقیب زاده
منبع:کتاب،تحولات روابط بین المللی
چنان که یک بار ذکر آن رفت در کنفرانس هایی که در پایان جنگ های عمومی تشکیل می شوند نیروهای فاتح همانند گروه هایی عمل می کند که در داخل یک کشور درگیر انقلاب بوده و برای تدوین قانون اساسی در مجلس مؤسسان شرکت می کنند. تلاش آن ها در دو جهت متفاوت به کار می رود:
یکی محور آثار نظام گذشته و دیگری به دست آوردن سهم بیشتری از خرمن پیروزی. هدف اول عامل اتحاد و هدف دوم عامل تفرقه بین متحدان دیروز است. جمله کلمانسو در این باره بسیار رساست. او در 11 نوامبر 1818 گفته بود: «ما جنگ را بردیم و اینک باید کوشش کنیم تا صلح را ببریم که احتمالاً از پیروزی در جنگ دشوارتر است».(1) اختلاف نظر فاتحین چنان که اشاره شد، در درجه ی اول از اختلاف نظر بین آمریکا و کشورهای فاتح اروپا و در درجه ی دوم از اختلاف نظر و تضاد منافع بین فرانسه و انگلیس ناشی می شد. سیاست آمریکا که در 14 ماده ویلسن خلاصه می شد قصد انهدام هیچ کشوری را نداشت و بر آن بود که هر ملتی سرنوشت خود را در دست گرفته و در حالت متعادلی نسبت به سایر ملل به زندگی خود ادامه دهد. بدیهی است در چنین حالتی می توانست روابط تجاری پر سودی با این کشورها برقرار سازد. در طرف دیگر هر یک از کشورهای اروپایی با تأکید بر حقوق فاتحین جنگ در صدد کسب بیشترین امتیاز از کنفرانس صلح بودند. انگلستان بدون تلاش زیادی به مقصود خود رسید. ولی فرانسه که بیشترین خسارت جانی و مالی را متحمل شده بود و از زمان جنگ سدان خصومت دیرینه ای نسبت به آلمان در خود احساس می کرد، علاوه بر باز پس گرفتن ایالات آلزاس و لرن بر آن بود تا هر گونه احتمال حمله ی مجدد از طرف آلمان را کاملاً از بین برد. از این رو مسأله امنیت مرزهای خود را عنوان کرد و موفق شد ارتش آلمان را به صد هزار نفر که مسوول امنیت مرزهای خود را عنوان کرد و موفق شد ارتش آلمان را به صد هزار نفر که مسوول حفظ نظم داخلی باشد تقلیل دهد ولی در مورد گرفتن غرامت و ضمانت پرداخت آن از طرف آلمان با مخالفت آمریکا و انگلیس رو به رو شد. انگلستان نگران تفوق فرانسه بر قاره ی اروپا بود زیرا تصرف ایالت ساربا با معادن غنی آن از طرف فرانسه این کشور را از نظر اقتصادی در وضعیت مطلوبی قرار می داد که می توانست به سرعت به جبران خسارات جنگ بپردازد در حالی که انگلستان که علاقه مند به مشارکت و سرمایه گذاری در بازسازی آلمان بود مایل نبود فرانسه تا این حد آلمان را زیر فشار قرار دهد. فرانسه در مقابل تهدید ویلسن مبنی بر ترک کنفرانس حاضر به اندکی عقب نشینی شد و قرار شد پس از 15 سال برای تعیین سرنوشت منطقه سار به آرای عمومی مراجعه شود. ایتالیا نیز کشور دیگر بود که با آمریکا و انگلیس دچار اختلاف شد. ایتالیا خواهان اجرای معاهده لندن بود که طی آن قول اعاده تمامی ایالت ایرردانت را گرفته بود ولی ویلسن که مخالف دیپلماسی سری بود «ماده ی اول اعلامیه ویلسن» خود را مقید به رعایت این قول و قرارها نمی دانست. او معتقد بود ایالات مزبور تماماً ایتالیایی زبان نبوده و در مورد سرنوشت آن ها باید به آرای اهالی این مناطق مراجعه نمود. حال چگونه شورای چهار نفره که می بایست اصول نظم نوین جهان را تدوین کنند به توافق رسیدند. واقعیت این است که بر خلاف کنگره وین 1815 که کشورهای فاتح موفق شدند نظمی بر اساس توازن قوا با پشتوانه ی «کنسرت اروپا» به وجود آورند در کنفرانس ورسای فاتحان کمتر به مسأله دست یافتن به یک توافق عام یا Cnsensus general و پی افکندن بنایی پایدار برای صلح جهانی بودند. گر چه تلاش ویلسن در ایجاد جامعه ملل نوید صلحی پایدار بر اساس امنیت دسته جمعی را می داد لکن از آن جا که توافق فاتحان در کنفرانس ورسای توافقی عمیق و همه جانبه نبود بلکه مصالحه ای موقتی بود که صلح را موقتاً برقرار می ساخت، سیستم امنیت دسته جمعی نیز جز در سال های محدود بین 1925 و 1930 برقرار نگردید خصوصاً که خود آمریکا در آن مشارکتی نداشت. بنایی بدین ناپایداری و تصمیماتی چنان عجولانه و دور از واقع بینی نمی توانست چیزی جز آشفتگی های مجدد برای جهان به ارمغان آورد.
در عمل مصوبات ورسای کشورهای درگیر در جنگ را به دو دسته کاملاً متضاد تقسیم کرد: کشورهای فاتح و کشورهای مغلوب. در نگاه اول شاید این تقسیم بندی به دلیل بدیهی بودن آن بی فایده به نظر برسد ولی با وقایعی که پس از گذشت یک دهه از نشست های ورسای پیش آمد اهمیت قضیه روشن تر می گردد. زیرا کشورهای فاتح در یک طرف مرز قرار می گیرند و کشورهای مغلوب که به تدریج یکدیگر را در می یابند در طرف دیگر صف آرایی می کنند. خصوصاً این که بحران های اقتصادی 33 – 1929 نیز این تقسیم بندی ها را به صورت مضاعف یعنی کشورهای فاتح غنی در مقابل کشورهای مغلوب ورشکسته تشدید می کنند. طبیعتاً کشورهای انگلیس و آمریکا و خصوصاً فرانسه که نقش پاسدار مصوبات ورسای را ایفا می کرد، جزو کشورهای فاتح قرار دارند. قرار گرفتن کشور آلمان در جبهه مغلوبین ظاهراً طبیعی به نظر می رسد ولی ماده ی 231 معاهده ورسای مسوولیت جنگ را به گردن آلمان. می اندازد و ایجاد دالان دانتزیگ بین آلمان و پروس شرقی و سپس غرامات و خسارات سنگینی که از این کشور مطالبه می شود تخم های کینه ای هستند که آتش جنگی دیگر را شعله ور می سازند. جامعه شناس آلمانی، ماکس وبر در سخنرانی خود در سال 1919 به این مسأله اشاره می کند و اتفاقاً این کلمه را بر زبان می آورد که «پرداختن به گذشته و این که مسوول جنگ کیست گناهی سیاسی محسوب می شود. زیرا یک ملت شکست را می پذیرد ولی تحقیر را نمی پذیرد و این امر سبب می شود تا 15 بعد جنگی دیگر شعله ور شود»(2) اتفاقاً پس از گذشت 15 سال در واقع مقدمات جنگ جهانی با حمله هیتلر به ناحیه ی غیر نظامی رنانی آغاز شد. شخص دیگری که به آثار اجحاف نسبت به ملت آلمان اشاره می کند کینر(3) است که در کتاب خود به نام «آثار اقتصادی صلح ورسای» خطرات آتی تحمیل غرامات سنگین به آلمان و احتمال نزدیک شدن این کشور به شوروی را گوش زد می کند. آلمان که اروپا را علیه خود متحد می بیند به دنبال متحدانی است که آن ها نیز از صلح ورسای و نظم موجود ناراضی باشند.
ابتدا با شوروی «معاهده راپالو در سال 1922» و سپس با ایتالیای موسولینی «1935» پیوند برقرار می کند و اندکی بعد از پشتیبانی ژاپن و اسپانیای فرانکو نیز برخوردار می شود. ایتالیا چنان که می دانیم ابتدا خود جزو کشورهای فاتح و یکی از اعضای شورای چهار نفره ای بود که سرنوشت دنیا را تعیین می کردند ولی وقتی به اهداف نهایی خود یعنی اجرای قرار دادن لندن 1915 مبنی بر الحاق تمام ایالات ایرردانت شامل ترنتین وتری یست، ایستری و دالماسی نرسید و مجبور شد به تزنتین و قسمتی از تری یست و تیرول اکتفا کند کم کم در ردیف کشورهای ناراضی قرار گرفت و با بالا گرفتن کار فاشیست ها در این کشور صحبت از «پیروزی مثله شده» به میان آمد تا آن که در دهه ی 1930 در کنار آلمان هیتلری قرار گرفت.
پی نوشت ها:
1 . J. Droz Histoire diplomatique, op, cit, p. 547.
2 . دانشمندان و سیاست مدار ترجمه، نگارنده، انتشارات دانشگاه تهران، 1368، ص 171 – 172.
3 . J.M.Keynes, Consequences economiques de la paix.
نظر شما