موضوع : پژوهش | مقاله

ماموریت؛ خرید سلاح


ایستادم تا سالیوان و هایزر از اتاق شاه آمدند بیرون. گفتم چه شد؟ چه کار می کنید؟ بالاخره چه؟ سالیوان به من گفت؛ «اعلیحضرت تصمیم گرفتند از کشور بروند.» من خیلی ناراحت شدم. خیلی ناراحت شدم. فوراً به گارد گفتم می خواهم بروم پیش شاه... شرفیاب شدم و گفتم چه شد اعلیحضرت؟ اینها به من گفتند شما تصمیم گرفته اید از مملکت بروید. شاه گفت؛ «خیر، اینها به ما تکلیف کردند برویم.» (خاطرات حسن طوفانیان) ارتشبد حسن طوفانیان آجودان مخصوص شاه و مسوول خریدهای نظامی افسانه یی حکومت پهلوی آخرین روزهای شاه در تهران را اینچنین در خاطرات خود توصیف می کند. او که به زعم بسیاری نزدیک ترین افسر ارتش شاهنشاهی به شاه و سرآمد امرای ارتش بود در سال 1291 در خانواده یی متوسط در تهران به دنیا آمد و تحصیلات خود را در دارالفنون به پایان برد. طوفانیان با پشتکار فراوان توانست در ارتش رضاخان به مقام خلبانی برسد و در طول 45 سال حضور در ارتش عالی ترین پست های نظامی ایران را تجربه کند. طوفانیان البته افسری بداقبال بود چرا که با چشمان خود سقوط دو شاه ایران در شهریور1320 و بهمن 1357 و همچنین اضمحلال ارتش شاهی در این دو تاریخ را با چشمان خود دید.

از خلبانی تا دلالی
طوفانیان که روزگاری در فرودگاه دوشان تپه در برابر رضاخان مانور پرواز نظامی اجرا می کرد و در سال های دهه 20 معلم پرواز محمدرضا بود، در طول دهه های 40 و 50 شمسی به دلیل برعهده گرفتن مسوولیت خریدهای نظامی ارتش معروفیت جهانی یافت. خریدهای نظامی در دورانی که وی مسوولیت آن را عهده دار بود، ظرف هشت سال به 19 میلیارد دلار بالغ شد. حسین فردوست در خاطرات خود ضمن آنکه طوفانیان را باسوادترین و باهوش ترین افسر ارتش می داند مسوولیت او در خریدهای خارجی را در حد دلالی و مجری گری شاه می داند و می نویسد؛ «این تصور که نوع سلاح ها و کشور و کمپانی فروشنده را طوفانیان تعیین می کرد، تصور صحیحی نیست. چه نوع سلاح، به چه تعداد و از کجا، همه و همه توسط محمدرضا دیکته می شد و طوفانیان تنها مجری خوبی بود. در مورد سلاح های سنگین یا وسایل جنگی، تانک ها و زره پوش ها و امثالهم، در مسافرت های محمدرضا به امریکا و اروپای غربی نمونه ها و طرز کار آنها به وی نشان داده می شد. مثلاً یک هواپیمای شکاری را از نظر فنی و امکانات و طرز کار در عمل به او نشان می دادند و او نوع و تعداد را به طوفانیان اطلاع می داد و دستور می داد که تهیه شود. پس طوفانیان شخصاً سفارش دهنده اصلی نبود. سفارش دهنده، شخص محمدرضا بود و البته نظر طوفانیان هم موثر بود. شیوه کار طوفانیان به نحوی بود که همه از او متشکر بودند و به وی علاقه داشتند. در دوران طولانی این ماموریت، کوچک ترین نارضایتی در بین فرماندهان نظامی از طوفانیان دیده نشد. مسلم است که فروشندگان سلاح به طوفانیان حق و حساب می دادند. البته طوفانیان به نحوی عمل نمی کرد که محمدرضا حساسیت پیدا کند. او ارقام دقیق پورسانتاژ را به محمدرضا می گفت و محمدرضا نیز مقداری را به خودش می داد و در مورد بقیه مبلغ دستور می داد که به کدام شخص و به چه مبلغی پرداخت شود. این را از یک منبع موثق شنیدم که طوفانیان در مورد پورسانت چنین رویه یی داشت. اگر در هر معامله، محمدرضا نیم درصد به طوفانیان می داد، در طول سال ها رقم کلانی می شد.»
مهم ترین خرید نظامی طوفانیان، تجهیز نیروی هوایی به هواپیمای فوق پیشرفته اف- 14 بود. نیکسون رئیس جمهور ایالات متحده در آغاز دهه 50 به شاه قول داد ایران هر سلاحی به جز اسلحه اتمی را می تواند از امریکا خریداری کند. از این رو بود که شاه پول های تلنبارشده از بحران نفتی را صرف خرید گرانقیمت ترین تجهیزات نظامی یعنی هواپیماهای امریکایی کرد. طوفانیان در خاطرات خود به طور مفصل و با ذکر جزییات به چگونگی خرید این هواپیماها اشاره دارد. طوفانیان همچنین مسوولیت تولید صنایع نظامی را برعهده گرفت و مجتمع نظامی پارچین را توسعه بخشید. او هنگام ضبط خاطرات خود که همزمان با جنگ تحمیلی ایران و عراق بوده، مدعی است خریدهای عمده نظامی او از جمله در نیروی هوایی و همچنین سلاح های سبک به ایستادگی ارتش ایران در برابر ارتش عراق کمک شایانی کرده است.

تلاش برای فرار از مهلکه
در آخرین روزهای حکومت پهلوی در سال 57 طوفانیان به عنوان یکی از سرشناس ترین امرای ارتش ایران نقشی ویژه داشت. او البته تا آخرین روز در حسرت نخست وزیری و حتی سمت تشریفاتی وزارت جنگ نیز باقی ماند. او از تصمیم شاه به ترک کشور پس از رای اعتماد کابینه به بختیار نیز مطلع بود و می خواست همراه شاه از کشور خارج شود. طوفانیان در همین خصوص جلسه بی سابقه یی را در کاخ نیاوران روایت می کند که شاه به درخواست بختیار با حضور امرای ارتش تشکیل داده و در آن جلسه از سران ارتش می خواهد به دنبال خروج او از کشور از بختیار حمایت لازم را به عمل بیاورند. با این وجود طوفانیان به دلیل عدم انتصاب به وزارت جنگ و ای بسا مقام نخست وزیری دلخور است و از شاه در حضور بختیار می خواهد که اجازه خروجش را از کشور بدهد؛ «گفتم اعلیحضرت من ارشدترین افسر ایران هستم. من در مملکت بیکار نمی مانم. موافقت فرمودید من بازنشسته شوم، اجازه بدهید بروم...»
بختیار به میان حرف پرید و گفت؛ «تیمسار اگر شما هم در بروید دیگر کسی اینجا نمی ماند.» طوفانیان البته خود می دانست که به دلیل گزارش های متعدد داخلی و خارجی درخصوص فساد گسترده مالی در قراردادهای میلیاردی نظامی با امریکا اساساً شانسی برای نخست وزیری یا وزارت در کابینه بختیار که به خیال باطل شاه قرار بود دولت آشتی ملی باشد، نداشته است؛ «اینقدر درباره من حرف بد زده بودند که شاه می ترسید مرا بگذارد وزیر جنگش، می ترسید.»

ارتشبد هیچ کاره
حکمرانی استبدادی شاه و ترس همیشگی او از قدرت گرفتن دیگران در دستگاه حکومتی اش به گونه یی بود که رجال سیاسی و امرای ارتش از حداقل استقلال عمل محروم بودند. تمامی دستورات توسط شاه صادر می شد و هم او بود که بر دولت، سیاست خارجی، نیروهای امنیتی و نیروهای مسلح نظارت همه جانبه داشت. نظارت شاه در خصوص خریدهای خارجی برای ارتش دوچندان بود و طوفانیان همواره باید تمامی اقدامات خود را با محمدرضا پهلوی هماهنگ می ساخت. طوفانیان با ذکر خاطره یی از یک مصاحبه تلویزیونی خود و عصبانیت شاه از سخنان بیان شده روایت می کند؛ «خیلی عصبانی بودند... گفتند کی به تو گفته این حرف ها را بزنی؟ وقتی این اتفاقات می افتاد اولین سوالی که اعلیحضرت می کرد این بود که همیشه می گفت تو چه کاره هستی توی این مملکت؟ و من پاسخ می دادم اعلیحضرت من هیچ کاره هستم.»
خودکامگی شاه و حذف تمامی مهره های مستقل، کار را به آنجا رساند که در نیمه دوم سال 57 شاه هیچ کس را نداشت تا بتواند روی او برای ایستادگی در برابر موج انقلاب مردمی حساب کند. ارشدترین مقامات ارتش او عمر خود را در هراس از مغضوب واقع شدن از سوی دربار سپری کرده و در لحظه کارزار به جای ایستادن در کنار ارباب شان به دنبال فرار بودند.

طوفانیان، هایزر و کودتای ناکام
شاه در 26 دی ماه با توصیه و فشار سفرای امریکا و انگلستان، ایران را ترک کرد. او البته پیش از ترک تهران به توصیه دیگری نیز عمل کرده بود و از افسران ارشد ارتش شاهنشاهی خواسته بود تا به جای او از ژنرال هایزر معاون فرماندهی کل نیروهای ناتو که با ماموریت ویژه برای حفظ حکومت پهلوی به ایران آمده بود، اطاعت کنند. هایزر که در طول یک ماه حضور خود در تهران عملاً فرمانده ارتش ایران بود تمامی تلاش خود را برای ترغیب افسران شاه به سمت یک کودتای نظامی انجام داد؛ کودتایی که هیچ گاه محقق نشد. از میان افسرانی که هایزر و شاه برای حفظ انسجام ارتش و نهایتاً کودتای نظامی علیه انقلاب برای او حساب ویژه یی باز کرده بودند، حسن طوفانیان بود. هایزر به همین دلیل به محض ورود به تهران به ملاقات طوفانیان رفت. از دیدگاه هایزر تیمسار طوفانیان فرد شناخته شده یی در سطح بین المللی بود چرا که او مجری کلان ترین قراردادهای نظامی میان دولت های غربی و ایران محسوب می شد. با این وجود به اعتقاد هایزر «ارتشبد طوفانیان به طور واضح نگران جان خود بود و می خواست همراه شاه از ایران خارج شود، در غیراین صورت مطمئن بود که کشته خواهد شد. مهم ترین مطلبی که ژنرال طوفانیان روی آن تکیه می کرد این بود که چگونه جان خودش را نجات دهد؟
طوفانیان می گفت رهبران مخالفان تعداد زیادی از رهبران نظامی ایران را متهم به دزدی و فساد کرده اند، و اصرار داشت همه قراردادهایی را که او برای خرید سلاح و مهمات و تاسیسات منعقد کرده است، درست و بی خدشه و روراست بوده است و هیچ کس نمی تواند مدرکی علیه او پیدا کند. در حالی که در اتاق مشغول قدم زدن بود می خواست به خودش بقبولاند که بی گناه است و مرتکب خلافی نشده است.» هایزر در ادامه دو خواسته عجیب طوفانیان را از مقامات امریکایی بیان می کند؛ «او از من سوال کرد؛ چرا امریکای بزرگ نمی تواند آیت الله خمینی را ساکت کند؟ سوال بعدی این بود؛ آیا امریکا نمی تواند صدای بخش فارسی بی بی سی را خفه کند؟»
هایزر تاکید می کند که این دو خواسته تقریباً در تمامی دیدارهای او با امرای ارتش و تا آخرین ساعات حضورش در تهران از سوی طرف ایرانی تکرار می شده است.

شاه همه مملکت است
تلاش های هایزر برای متحد ساختن سران قوای سه گانه و دو ارتشبد باسابقه یعنی قره باغی و طوفانیان به جهت انجام کودتای نظامی البته به کندی پیش می رفت. ژنرال امریکایی دلیل شکست طرح کودتای ناکام بهمن 57 را چنین تشریح می کند؛ «ازخودراضی بودن بیش از حد، یکی از خصوصیات و نقاط ضعف رهبران نظامی ایران است. ایرانی ها همیشه تحت این باور هستند که آنها هیچ وقت اشتباه نمی کنند. اگر کاری به درستی و به طریق صحیح انجام گرفت در آن صورت «من انجام داده ام» خواهد شد، ولی اگر انجام کاری با مشکلاتی روبه رو شد و نتیجه نداد در آن صورت دیگری آن را انجام داده است. یکی دیگر از خصوصیات آنها قبول نکردن مسوولیت است. من سعی کردم به طوفانیان بقبولانم که ارتش باید مسوولیت ها را در غیاب شاه قبول کرده و ایران را حفظ کند. در حقیقت تنها مرجع و نیروی واقعی در مملکت است و فقط کافی است که رهبران نظامی وظایف شان را انجام دهند. در جواب من ژنرال طوفانیان اظهار کرد؛ «شاه تنها یک فرد نیست، بلکه او همه مملکت است،»
هایزر از اصرار سران ارتش از جمله طوفانیان به خروج از مملکت متعجب بوده و قره باغی در این باب به او می گوید؛ «در ایران ارجحیت ها به ترتیب زیر است؛ «خدا، شاه، میهن» و به این دلیل است که همه سران ارتش ایران می خواهند همراه شاه از ایران خارج شوند. ژنرال امریکایی نوشته است که در حقیقت ترتیب این سه کلمه برای امرای ارتش ایران چنین است؛ «شاه، خدا و خودشان» چرا که مملکت بدون آنها بی معنی است.»
تلاش های آمرانه هایزر برای متقاعد ساختن طوفانیان به رهبری کودتا در صورت سقوط دولت بختیار باعث می شود آجودان مخصوص شاه سفره دلش را برای افسر امریکایی بگشاید؛ «من (ژنرال هایزر) سعی کردم به ژنرال طوفانیان تفهیم کنم که او نسبت به مملکتش وظایفی دارد ولی او چنان با مشکلات خودش دست به گریبان بود که به حرف های من توجهی نمی کرد. او داستان زندگی اش را بیان کرد، چگونه بزرگ شده است، چگونه ثروتش را به دست آورده و چه مقدار ثروت دارد و در چه بانک هایی نگهداری می شود. اسامی دوستان و دشمنانش را نام برد. از روابطش با شاه گفت و اضافه کرد؛ «شایع است که او به شاه بسیار نزدیک است، ولی این موضوع حقیقت ندارد، روابط او با شاه فقط در حد نیاز او به این و بالعکس است و این روابط فقط در حد روابط شغلی است.» و برای ثبوت مطالب بالا اضافه کرد؛ باید توجه شود که شاه هیچ وقت مرا به عنوان رئیس ستاد بزرگ یا نخست وزیر ایران نگمارد، با وجود اینکه من یکی از بااستعداد ترین و لایق ترین افراد این کشور هستم، ولی حتی به عنوان وزیر جنگ نیز مرا انتخاب نکرد؟،»

فرار مرموز تیمسار از زندان قصر
تیمسار طوفانیان اگرچه در آخرین ملاقات هایش با شاه، هایزر و بختیار از قصد خود برای خروج از کشور سخن می گوید اما تا سقوط کامل شاه در ایران حضور داشت. شاید او می خواست نقشه های طراحی شده توسط هایزر به هدف کودتا در بهمن 57 را اجرا کند و تجربه 28 مرداد را تکرار کند اما موفق به این کار نشد. بعد از پیروزی انقلاب طوفانیان توسط مردم دستگیر و به زندان قصر منتقل شد با این وجود اندکی بعد طوفانیان به شکل مرموزی از زندان گریخت و متعاقب آن از کشور خارج شد. شیخ صادق خلخالی حاکم شرع دادگاه انقلاب در سال 57 در این خصوص می گوید؛ «امام به من فرمودند؛ شنیده ام ارتشبد طوفانیان را گرفته اند. چون اسرار مالی کشور در پیش او می باشد هر چه زودتر به زندان برو و او را در جای امنی نگهداری کن... من با مسوول زندان قصر، فرموده امام را در میان گذاشتم. او گفت خیالت راحت باشد. طوفانیان در جای امنی زندانی است و پنج پاسدار نیز در محل حفاظت گمارده ام. چون فرموده امام بود من قانع نشدم و به داخل بند رفتم. قسمت های مختلف را دقیقاً وارسی کردم، اما اثری از طوفانیان ندیدم.» (روزنامه کیهان، 29 بهمن 58)
حسین فردوست افسر عالی رتبه ارتش شاه که خود تا مدت ها بعد از سقوط رژیم پهلوی در ایران مخفی بود در خصوص فرار طوفانیان و چگونگی انجام آن در خاطرات خود می گوید؛ «در جریان انقلاب، طوفانیان بازداشت شد. نصرالله پس از آزادی از زندان برایم تعریف کرد که روزی عده یی آمدند و طوفانیان را از زندان قصر به لویزان بردند (مدارک معاملات اسلحه در لویزان نگهداری می شد). ظاهراً در آنجا طوفانیان مدارک را به فرد امریکایی تحویل داده و سپس به اتفاق او از کشور خارج شده است. در آن موقع شایع شد که امریکایی ها طوفانیان را به اتفاق من از زندان برده اند... چرا امریکایی ها پس از انقلاب طوفانیان را فراری دادند؟ زیرا اکثر مقامات امریکایی که هم اکنون نیز در مسند قدرت هستند در این چپاول سهم داشتند.
اگر طوفانیان و اسناد خرید اسلحه می ماند، انتشار آنها بزرگ ترین افتضاح جهانی را به پا می کرد و خیلی ها در امریکا آبرویشان می رفت.» به جرات می توان گفت یکی از مهم ترین مهره های شاه که اطلاعات کاملی از داد و ستدهای مالی گسترده دستگاه پهلوی با کشورهای خارجی داشت تیمسار طوفانیان بود. او در دوران اوج گیری انقلاب همواره از سوی انقلابیون به عنوان اصلی ترین مهره فساد مالی دستگاه شاه در بخش خریدهای نظامی معرفی می شد. طوفانیان در خاطرات خود نیز هیچ اشاره یی به نحوه فرار یا چگونگی بازداشت خود نکرده است. او تنها در این کتاب تاکید کرده است تا پاییز سال 1358 در ایران مخفی بوده است.

مقصر سقوط شاه که بود
منابع موجود برای بررسی نقش و عملکرد طوفانیان در دهه 50 محدود به خاطرات رجال عصر پهلوی و همچنین مختصر خاطرات بازگوشده توسط خود تیمسار است. خاطرات طوفانیان بسیاری از ابهام های تاریخی در خصوص نقش وی در خریدهای نظامی و همچنین چگونگی کمک های نظامی ایران به دول عمان، مراکش و کردهای عراق را بی پاسخ می گذارد و در عوض مملو از تحلیل های بی ربط ژنرال است. تحلیل های ژنرال باسابقه ارتش شاه در خصوص علل سقوط رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی که در قسمت های مختلف خاطرات ضبط شده اش تکرار شده نشان می دهد طوفانیان تمامی دلایل فروپاشی نظامی را که خود یکی از عناصر مهم آن بوده ناشی از توطئه شرق و غرب علیه شاه می داند. او با وجود آنکه تا ماه ها بعد از پیروزی انقلاب در ایران حضور داشته همچنان بر این طبل می کوبد که سقوط شاه ناشی از توطئه روس ها است و سران نهضت قطعاً در تعامل با کمونیست ها بوده اند. طوفانیان آغاز فروپاشی حکومت را از تهدید شاه به دخالت نظامی در شاخ آفریقا و هراس قدرت های جهانی از این اقدام او می داند و ضمن شماتت کارتر شاه را به دلیل بی تصمیمی و همچنین عدم قاطعیت در سرکوب مخالفان مقصر می داند.
طوفانیان از یک سو شاه را تشویق به شدت عمل در سرکوب می کند و از سوی دیگر در اظهاراتی خنده دار می گوید؛ «اصلاً در میدان ژاله سربازها کسی را نکشتند. فلسطینی ها کشتند، فلسطینی ها کشتند.» عضو ارشد ستاد ارتشتاران به این شکل مسوولیت کشتار معترضان در شهریور 57 را نه برعهده نیروهای گارد شاهنشاهی که به گردن چریک های فلسطینی می گذارد. چنین تحلیل هایی تا سال ها بعد همچنان پایه اصلی تفکر سران فراری ارتش شاه است. نگاهی به سیر زندگی این افسران ارشد و همچنین شرایط جهانی نشان می دهد تئوری توهم توطئه در میان افسران ارشد همواره و از زمان تاسیس ارتش رضاشاهی وجود داشته است. ژنرالی همچون طوفانیان که شاهد سقوط رضاشاه توسط انگلستان و سقوط مصدق توسط کودتای امریکایی 28 مرداد بوده است و در اوج رقابت های تسلیحاتی شوروی و امریکا مسوول مذاکره نظامی با آنها بوده است به راحتی توان باور قدرت حضور عظیم مردم و مخالفت آنها با شاه را نداشته و آن را ناشی از توطئه می داند. طوفانیان افسری برآمده از جنگ سرد است و طبیعتاً تمامی تحولات دنیا را ناشی از خواست غرب یا شرق تفسیر می کند.
با این وجود طوفانیان به رغم ارائه سخنانی پریشان در تحلیل علل فروپاشی رژیم پهلوی در آخرین صفحات خاطراتش به دو نکته بسیار مهم یعنی تزلزل شاه و رهبری مقتدرانه امام خمینی به روشنی اذعان می کند؛ «شاه ناخوش بود. مدت ها ناخوش بود و ما هم نمی دانستیم. در این دوران آخر به تمام اشخاص می گفت حالا تا ببینیم چه می شود... ما حق و ناحق را می گذاریم کنار، اما ببینید یک فرد می گوید بگذارید ببینیم چطور می شود و یک فرد می گوید جمهوری اسلامی نه یک حرف بالا، نه یک حرف کم.»

منبع: / روزنامه / اعتماد ۱۳۸۸/۱۱/۱۹
نویسنده : علی روزبهانی

نظر شما