در جست و جوی خویشتن خویش
در جست وجوی خویشتن خویش
هویت یابی و جست وجوی خویشتن خویش از جمله دغدغه هایی است که با ورود مدرنیته یا به عبارتی تجدد به این جغرافیا ذهن بسیاری از متفکران خودی (از علامه اقبال لاهوری تا همین اواخر دکتر سیداحمد فردید و شاگردانش) را به خود مشغول ساخته است. بسیاری چون دکتر حسین کچوئیان این معضل را از نظرگاه اجتماعی مورد تحلیل و بازخوانی قرار داده اند و برخی دیگر (مانند دکتر رضا داوری اردکانی) آن را به لحاظ فلسفی کاویده اند و در این میان گاه تلنگری که در نظر و عمل برخی از اندیشمندان وطنی به واسطه بیانات رهبری وارد می شود موجد آثاری است که گاه از سوی برخی از موسسات برجسته روی پیشخوان می آید.
البته این تلنگر به اندیشه و آثار دکتر رضا شعبانی (که دستی قوی در پرداخت این موضوع به لحاظ تاریخی دارد) پیشتر زده شده است چراکه به تعبیر این استاد تاریخ دانشگاه شهید بهشتی تاکنون کتابی فارغ از این دغدغه به رشته تحریر در نیامده است. باری، کتابی که اخیراً به پژوهش و نگارش دکتر شعبانی از سوی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی تحت عنوان ایرانیان و هویت ملی روی پیشخوان کتابفروشی ها رفت، انگیزه یی شد تا به واسطه نامگذاری سال 1386 به عنوان سال وحدت ملی و انسجام اسلامی سراغ این تاریخدان و تاریخ پژوه معاصر برویم و درباره سویه های مختلف کاوش درباره هویت به گفت وگو بنشینیم.
- جناب دکتر شعبانی شما کتابی با عنوان ایرانیان و هویت ملی نوشته اید؛ کتابی که به هر حال بخشی از دغدغه های حضرتعالی را به عنوان یک تاریخ پژوه به نمایش می گذارد. تصور می کنم بهتر است برای آغاز این گفت وگو یک نگاه تطبیقی به این بحث در نظر حضرتعالی و تفاوت آن با دیگر اندیشمندانی که به هر حال با این دغدغه دست و پنجه نرم کرده اند، داشته باشیم. تقریباً بخش عمده یی از این متفکران یک تفکیک کلی میان هویت ملی و هویت دینی قائل شده اند به این معنی که هویت ملی را کاملاً مجزا و به تعبیری منفک از تفکر و هویت دینی ارزیابی کرده اند اما در این کتاب چنین اتفاقی نیفتاده است یعنی شما این دو را به یک معنی مورد بحث قرار داده اید. دلیل اصلی چنین رویکردی چیست؟
بگذارید این گونه پاسخ بدهم که دین در این جغرافیا به دلیل ساختارهای فرهنگی، اجتماعی و... بخش بزرگی از فرهنگ ایرانیان است. ببینید اگر از یک عرب یا ترک (به معنای نژاد ترک) یا هندی دینش را بگیرند برای عرضه یا معرفی خویش چیزی ندارد. اما در ایران، دین (و در اینجا دین مقدس اسلام و مکتب شریف تشیع) بخشی از هویت هر فردی است. ما ایرانیان از لحاظ فرهنگی مجموعه یی به هم پیوسته به شمار می آییم که طی قرون متمادی به بهترین وجه دین اسلام را با تمامی شئونات زندگی و فرهنگ خویش تلفیق کرده ایم و از لحاظ هم پیوندی دین و فرهنگ دچار تعارض (به معنای تاریخی آن) نیز نبوده ایم. از این حیث معتقدم نمی توان دین را به شکلی مجزا از ملیت ایرانیان مورد بحث قرار داد. اگر به لحاظ تاریخی این موضوع را مورد واشکافی قرار دهیم به زودی به این نتیجه خواهیم رسید که این هم پیوندی دین و فرهنگ در این جغرافیا بسیار کارساز و تاثیرگذار بوده و نمونه بارز و شاهد عینی آن آثار تاریخی، فرهنگی، هنری، ادبی و... است که طی قرون متمادی توسط اندیشمندان، هنرمندان و ادبای ایرانی پدید آمده است.
- شما در کتاب حاضر هویت را از نظرگاه های مختلفی مورد بحث و بررسی قرار داده اید و مبانی آن را از رویکردهایی نظیر نژاد، فرهنگ، فلسفه، ادبیات، روابط مبتنی بر ادغام پذیری اجتماعی و... مورد بحث قرار داده اید اما مساله قومیت به نحوی که ورود اقوام غریبه به ایران را در پی داشته باشد بررسی نکرده اید، چرا؟
وقتی بحث نژاد پیش می آید به نوعی این قضیه قومیت نیز مطرح است. بنده به قومیت به شکلی که نژاد را نیز شامل می شود در کتاب حاضر پرداخته ام. ببینید، ایران سرزمینی است که تا پیش از ورود اسلام، کشوری چندملیتی بوده که با ملاط فرهنگ قومی عجین شده است. این فرهنگ فارغ از تمامی ممیزه های نژادی، سیاسی و منطقه یی در نظر و عمل ایرانیان نمود داشته است.
- ورود قومیت های غریبه را چگونه تبیین می کنید؟
به باور من بحث قومیت های غریبه که شما روی آن تاکید می کنید کاملاً منتفی است. دلیل اصلی نپرداختن به این موضوع در وهله اول تاثیر جغرافیا بر فرهنگ است. شما ببینید وقتی قومیتی از جغرافیای دیگری وارد ایران می شود در نسل های بعدی کاملاً ایرانی است.
- شما جغرافیا را با تاریخ درگیر می کنید...
اتفاقاً باید این گونه باشد چراکه اساساً نمی توان تاریخ را فارغ از گستره جغرافیایی مورد بررسی قرار داد و این دو را کاملاً از هم جدا کرد. ما جغرافیای متکثری داریم. برای نمونه زمانی که مثلاً در استان های شمالی برف می بارد، مردم جنوب برای شنا به دریا می روند. این موضوع به نوعی در تکوین هویت ملی (با هم پیوندی ملیت و مذهب) نقش دارد.
- چندی است که بحث ناتوی فرهنگی و هجمه های غرب به هویت کشورهای جهان سوم (و در این مجال، ایران) در جامعه فکری و روشنفکری ایران مطرح شده است و تصور می کنم کتاب حاضر نیز تلاشی باشد در این راستا که بخشی از این هویت مورد بازخوانی قرار گیرد. به باور حضرتعالی تاریخ و نمودهای آن تا چه حد در بازخوانی هویت ملی تاثیر دارد؟ آیا پژوهش هایی که بر یک حوزه فکری تمرکز کرده اند، می تواند در این بازخوانی نقش بایسته و شایسته یی ایفا کند؟
طبعاً از من انتظار ندارید رویکردهای دیگر پژوهشگران این حوزه را که از نظرگاه تخصصی به بحث هویت پرداخته اند مورد انتقاد قرار دهم. می دانید که تاکنون کتاب های زیادی در این حوزه به رشته تحریر درآمده اند به طوری که در رشته هایی نظیر ادبیات، جامعه شناسی، فلسفه، مردم شناسی و... این موضوع مورد علاقه اهالی فکر قرار گرفته است اما آنچه می توانم به طور کلی در پاسخ به این پرسش شما بدهم این است که وقتی پیشنهاد نوشتن این کتاب به من شد اولین چیزی که نظر مرا به خود جلب کرد، قلت منابع دست اولی بود که در خلال ازمنه تاریخی در این مورد بحث نشده است و طبیعی است که بحث من و دیگری جایی برای حضور جدی پیدا نمی کرد.
اغلب کتاب هایی نیز که در این ادوار به بحث هویت پرداخته اند، ناظر بر حوزه هایی هستند که پیشتر عنوان کردم. اما تفاوت عمده نگاه تاریخی به بحث هویت، در مقایسه با دیگر رشته ها شاید این باشد که دیدگاه تاریخی مجموعه عوامل و عناصر تاثیرگذار در تکوین کاراکتر ملی را در پژوهش دخیل می کند و بحث را در کلیت می نگرد.
در پاسخ به سوال اول شما نیز باید بگویم این موضوع هجوم فرهنگی غرب به تمامی بنیادهای هویتی ما، کاملاً واضح و مبرهن است. ما در معرض تهدید غرب (با طرح مباحثی نظیر جهانی شدن، لیبرالیسم و...) هستیم و از این جهت به یک تعریف جدید از شاکله هویتی خودمان نیاز داریم تا به واسطه آن از عناصر زنده دیرپا و پابرجای جدی هویتی خود دفاع کرده و بتوانیم به عنوان یک ملت پایدار در عرصه جهانی، خویش خوی را به منصه ظهور برسانیم و این موضوع نیازمند بازخوانی و بازشناسی اساس و مبادی عمده هویتی است.
- شما هم در کتاب حاضر و هم در خلال این گفت وگو به هجوم اشاره کردید. اما آنچه در این میان مطرح می شود دستاوردهای مدرنیته است، یعنی امروز به دلیل مسائلی که در جهان معاصر مطرح است، نمی توان از کنار این دستاوردها به آسانی گذشت.
طبعاً ما ناگزیر از این دستاوردها هستیم و نمی توانیم منکر تاثیرگذاری وسایل و اسبابی (نظیر تلفن، رایانه و...) باشیم که ساخته و پرداخته جهان مدرن غرب است و از آنها اخذ شده اند. به قول علامه قزوینی رویکردی که غرب پیشتر به شرق داشته بسیار متفاوت تر از گذشته است. قبلاً (در قرون گذشته) همه جهان را تحت تاثیر داشته ایم درحالی که امروز تنها شاهد و ناظریم و مصرف کننده. از این حیث می توان مدعی شد ما در معرض خطر هستیم و طبعاً در این وضعیت یا باید به مانند کشورهایی مثل کویت یا امارات باشیم که بیش از هر چیز دیگری قالبی مثل انبار دارند و سرنوشتی مانند آنچه بر سر مالزی آمد (با بیرون کشیده شدن سرمایه های غرب دچار بحران شدید اقتصادی شد) پیدا خواهند کرد یا باید در فکر احراز هویت خویش باشیم. به باور بنده پاسداری از هویت و وحدت ملی شأن تاریخ است و احساس مسوولیت ماست.
- در این میان چه رویکردی باید اتخاذ کرد؟
ما ماندگاریم و این موضوع نیازمند صیقل دادن به همان کلیدهای ماندگاری ایران اسلامی است که در طول تاریخ قفل های فرهنگ جهان را گشوده است. غرب به سردر معبد دلفی توجه ویژه یی داشت که این جمله را بر جبین دارد؛ «خودت را بشناس، خودت را بپذیر و خودت باش.» به باور من باید این جمله را فارغ از رویکردهای یکسونگر و جغرافیامدارانه مورد ارزیابی قرار داد. ما با نادیده گرفتن این موضوع (هویت جویی) در چرخ دنده های غرب زائل خواهیم شد.
منبع: / روزنامه / اعتماد ۱۳۸۸/۰۵/۲۰
گفت و گو شونده : رضا شعبانی
نظر شما