هالیوود و فرهنگ سازان شیطانی
سیطرة صهیونیسم بر رسانه های فراگیر جهان، امروزه دیگر امری انکارناپذیر است. اهدافی را که «راشورون»، خاخام یهودی، در سال 1869 در سخنرانی خود در شهر «پراگ» مبنی بر الزام سیطرة کامل یهود بر رسانه های جمعی اعلام کرده بود، اکنون محقق شده است. «راشورون» معتقد بود که پس از طلا، دستگاه های خبررسانی به ویژه مطبوعات ـــ که در آن زمان مهم ترین ابزار اطلاع رسانی در دنیا محسوب می شد ــ دومین ابزار صهیونیست برای استیلا بر جهان است؛ بنابراین از همان آغاز با برنامه ریزی های دقیق، حساب شده و صرف هزینه های کلان، تلاش بی وقفه ای را برای به دست گرفتن جریان های اصلی خبررسانی و مطبوعات در سرتاسر دنیا آغاز کردند.
وابستگی بزرگترین رسانه های خبری دنیا، همچون: خبرگزاری رویتر، آسوشیتد پرس، یونایتدپرس، شبکه های A.B.C، N.B.C.، C.B.S و نشریات معتبری همچون: نیویورک تایمز، واشنگتن پست، تایمز، دیلی اکسپرس و صدها عنوان نشریة دیگر به لابی صهیونیست ها، حاصل همان تلاش های پیگرانة قوم یهود است.(1)
اختراع سحرانگیز برادران لومیر با آن قدرت تأثیرگذاری خارق العاده و ظرفیت های فراوانش به عنوان یکی از مهم ترین کانال های ارتباطی با مردم، صهیونیست افزون طلب را بر آن داشت تا در راه تحقق اهداف خود از این ابزار مدرن نیز بهرة کامل گیرد. تأثیر صهیونیست ها بر صنعت سینما از همان سال های آغازین با سرمایه گذاری در مشهورترین شرکت های تولید فیلم در جهان به ویژه در امریکا آشکار بود. وابستگی و تعلق بزرگ ترین شرکت های تولید فیلم امریکا همچون 20 Centery Fox، WARNerBros و Golden Mager Metro به لابی صهیونیست ها شاهدی بر این ادعا است.(2)
نفوذ صهیونیست ها دراین صنعت پر مخاطب و جذاب از چنان رشد روزافزون و سریعی برخوردار شده است که براساس بسیاری از منابعی که از سوی خود هالیوود در اختیار مردم قرار می گیرد،بیش از نود درصد از فعالان حرفة سینما در امریکا را وابستگان به لابی صهیونیست ها تشکیل می دهند. اگرچه افشای این وابستگی ها در مقطعی از تاریخ برای دو طرف بنا به دلایلی چندان مقبول و خوشایند نبود، ولی در سال های اخیر بیان چنین ارتباطاتی در سینمای هالیوود، به عنوان سند افتخار و مایة مباهات برای عناصر وابسته محسوب می شود؛ به همین دلیل چندی پیش فهرست بزرگی از عوامل کلیدی سینماهای هالیوود که از جیره خواران وابسته به صهیونیست محسوب می شوند، در شبکة جهانی اینترنت با عنوان IsHollywood Jewish در اختیار مخاطبان قرار گرفت.
نگاهی به اسامی بازیگران، کارگردانان، تهیه کنندگان و سایر عواملی که در این فهرست جای گرفته اند، پرده از این واقعیت تلخ برمی دارد که اساساً سینماگران برای ایجاد تسریع در کسب مدارج ترقی در سینمای هالیوود، چاره ای جز پناه بردن و تبعیت محض از سیستم فوق ندارند. در ادامه نام تعدادی از عناصر و عوامل مشهور هالیوودی وابسته به لابی صهیونیست ها ارائه شده است:
بازیگران
1. بیلی کریستال
2. ارنست بورگناین
3. ریچارد دریفوس
4. رابرت دنیرو(مادر یهودی)
5. هریسون فورد(مادر یهودی)
6. ریچارد گر
7. پل نیومن
8. وینونا رایدر
9. ویلیام شاتنر
10. رابین ویلیامز
11. کرگ داگلاس
12. والتر ماتیو
13. داستین هافمن
14. رابرت ردفورد
15. چارلز برانسون
16. ژان کلود ون دام
کارگردانان
1. استیون اسپیلبرگ
2. وودی آلن
3. مل بروکس
4. ساموئل گلدوین
5. لوئیس میر
6. رومن پلانسکی
7. استنلی کوبریک
8. تیم برتون
9. مایک نیکلن
10. راب کومن
11. جری لوئیس
12. ژوزف فون اشترنبرگ
13. سیدنی لومت
خوانندگان
1. الویس پریسلی
2. مایکل جکسون
3. پت پناتر
4. بتی میدلر
5. جین سیمونز
6. آلن شرمن
7. بوریس اسپرینگستن
8....
اسامی بالا برای آنان که تا حدودی با سینمای هالیوود آشنا هستند، بسیار شناخته شده است؛ زیرا آنان همواره از جمله موفق ترین سینما گران هالیوود در طول تمامی این سال ها بوده اند.
با تحقیقی در آثار ساخته شده از سال های دور، این واقعیت بیشتر نمایان می شود که سینما از بدو پیدایش تاکنون، همواره در جهت برآوردن خواسته های یهودیان صهیونیست گام برداشته است؛ گامی در جهت تطهیر چهره یهودیان و تخریب چهره ادیان دیگر به ویژه دین اسلام در نزد افکار عمومی دنیا.
صهیونیست ها فعالیت خود در عرصة سینمای هالیوود را تنها به ساخت فیلم هایی که بزرگسالان را مخاطب خود قرار می دهد، محدود نکرده اند؛ بلکه در عرصة تولید فیلم های کودکان نیز بسیار فعال ظاهر شده اند. کمپانی «والت دیزنی» که از مشهورترین شرکت های تولید فیلم و کارتون در سرتاسر دنیا به حساب می آید، یکی از مهم ترین و کارآمدترین ابزار صهیونیست ها در عرصة سینما است. سال های بس طولانی بود که یهودیان در سرتاسر اروپا با عنوان «موش کثیف» شناخته و نامیده می شدند، صهیونیست جهانی برای پاک کردن این تفکر از اذهان دنیا با همکاری دیزنی به تولید مشهورترین شخصیت کارتونی دیزنی با عنوان «میکی ماوس» پرداخت. این شخصیت کارتونی که به سرعت در قلب تمامی کودکان و نوجوانان جای باز کرد، قصة موشی شجاع بود که یک تنه در برابر تمامی ناملایمات جامعه ایستادگی کرده و با پشتکار و شجاعت خود از هر امتحانی سر بلند بیرون می آمد. پس از پخش این کارتون در بیش از یک دهه، موش دیگر موجود کثیف و تنفر انگیزی در نزد کودکان و نوجوانان اروپایی و امریکایی نبود، بلکه به یک موجود دوست داشتنی و قابل ترحم تبدیل شد؛ به همین دلیل اصطلاح «موش کثیف» در اندک زمانی بار منفی خود را از دست داد. کارتون «تام و جری» سال ها بعد در ادامة القای همین باور تهیه و تولید شد.
اما در عرصة ساخت فیلم برای مخاطبان بزرگسال، صهیونیست ها از شیوه ها و راه های متعددی استفاده کردند. مظلوم نمایی از قوم یهود از شیوه های مهمی بود که صهیونیست ها به آن توجه خاصی داشتند. تولید روزافزون آثاری که از قتل عام یهودیان در طول جنگ جهانی دوم توسط آلمان های نازی سخن می گفت (Holicouste)، در اندک زمانی، افکار عمومی جهان را به نفع خود برانگیخت و مردم را در برابر حقانیت خود قانع ساخت. در این قبیل آثار، یهودیان انسان های بیگناهی تصویر شده اند که بیرحمانه مورد جنایتکارانه ترین رفتارها از سوی نظامیان آلمانی در طول سال های جنگ جهانی دوم قرار گرفته اند. ساخت چنین آثاری به دلیل تأثیر گذاری هایش پس از گذشت بیش از نیم قرن هم چنان ادامه دارد.
فیلم «فهرست شیندلر» ساختة «استیون اسپیلبرگ» یهودی، که به دلیل انتصابش به لابی صهیونیست ها، موفقیت های چشمگیری را در سینمای هالیوود به دست آورده، از جمله آثاری است که در دهة 1990م. ساخته و برندة بیش از هفت جایزة اسکار شد.
اعتقاد به ظهور منجی الاهی و رها ساختن آنان از تمامی رنج ها و بدبختی هایی که کشورهای قدرتمند و ستمگر بر آنان تحمیل کرده اند، عامل مهمی در میان مسلمانان و به ویژه شیعیان است که همواره آنان را امیدوار به آینده و آماده برای مقابله با دشمنان نگاه داشته است. این آرمان سبب شده است تا صهیونست های قدرت طلب و افزون خواه برای نابودی آن که همواره خطری جدی برای دستیابی به اهداف شومشان محسوب می شود، به راه های مختلف از جمله با استفاده از صنعت قدرتمند سینما به تخریب و لوث کردن آن بپردازند. ساخت فیلم معروف «نوستر آداموس» اثر «اورسن ولز» یهودی، بازیگر و کارگردان مشهور امریکایی در راستای این هدف صورت گرفت. سازنده اثر یاد شده با استناد به پیشگویی های نوستر آداموس «مهدویت» را به گونه ای به تصویر می کشد که ارمغانی جز تخریب، دلهره و نابودی را برای دنیا به ارمغان نخواهد آورد. Four Feathers چهارپر محصول سال 2001 امریکا، آخرین ساخته ای بود که با تخریب باور «مهدویت»، به جنگ اعتقادات مذهبی مسلمانان رفتند.
خشن، بی فرهنگ، عقب مانده، خرافه پرست و بدوی نشان دادن اعراب و مسلمانان از دیگر ترفندهای این دشمن هزار چهره برای ارضای حس افزون طلبی اش است. ساخت فیلم هایی چون: «جن گیر»، «طالع نحس»، «لورنس عربستان»، «شب های عربی»، «دلتا فورس»، «محاصره» و هزاران هزار فیلم دیگر در پی القای این تفکر نحس گام برداشته است که مسلمانان انسان های خرافی و عقب مانده ای هستند که باید از سوی کشورهای مترقی و فرهیخته ای همچون امریکا مورد حمایت قرار گیرند و در غیر این صورت، چیزی جز فقر و فلاکت عایدشان نخواهد شد! و این بدبختی ها نه تنها دامان خودشان، بلکه موجبات دردسر برای کشورهای مترقی را نیز ایجاد خواهد کرد.
شیوة بالا در کنار ساخت آثاری که منجیان واقعی کرة زمین را امریکائیان «صهیونیست ها» خوش قلب نمایش می دهد، اجزای پازلی است که در صورت قرار گرفتن در کنار یکدیگر، جمله «دنیا در تسخیر یهود» را شکل می دهند. فیلم های «روز استقلال»، «مریخی ها حمله می کنند»، «آرماگدون»، «جنگ ستارگان» و «ماتریکس» از جمله آثار مشهور سینمایی هالیوود است که ساخت آن ها در سال های اخیر روند روبه رشد و سریعی به خود گرفته است.
نگاهی اجمالی بر تاریخ سینمای جهان گواه این حقیقت است که سینما بیش از هر هنری ابزاری ایدئولوژیک است و اگر با تمهیدات ویژة هنری، عملی تعکیس نشان داده می شود، دال بر صورت ظاهری نیست و چه بسا در برهه ای خلاف انتظار و منافع سازندگان آن جلوه کند. در نهایت ایجاد زمینه می تواند محصولی در آینده داشته باشد. ایدئولوژی های افراطی قرن بیستم در کنار دیگر فعالیت های تبلیغاتی از سینما، بیشترین بهرة دلخواه را برده اند. اگر از این حیث رقابت ها و تکنیک ها غنی تر شده اند، از عوارض ایدئولوژیک بوده است، نه صرفاً هنر برای هنر. سینمای هالیوود با مالکیت یهودیان از آمیزش منافع استعمار امریکایی و ایجاد فضای مثبت برای تغییر نگرش ها به ویژه مسیحی ها به مظلومیت دروغین یهودیان شکل گرفت و در رشته های مختلف فیلم سازی ادامه یافت. سربازان امریکایی در همة فیلم ها سربازان آزادی جنگ های اول و دوم جهانی بودند. یهودیان انسان های قابل ترحم و آواره جلوه داده می شدند و همیشه نیز ملت ها نیازمند رهبری امریکاییان بودند. این محورهای اصلی در سینمای دیگر کشورها نیز به طور سنتی اعمال می شد ساخته های سینمایی آیز نشتاین و پودوفکین انگیزه های ایدئولوژیک و تهییج کنندة انقلاب اکتبر شوروی را به پیش می برند و فیلم سازانی چون رنی ریفنشتال با فیلم های بازی های المپیک و … نازیسم هیتلری را به جسم و جان طرفداران فاشیسم تزریق می کردند.
با مقایسة اهداف ایدئولوژیک صاحبان سبک و اندیشه های سینمایی بین سه ایدئولوژی ـــ که قرن بیستم را به محل جولانگاه خود تبدیل کردند ـــ به بررسی فیلم های «وارک گریفیث» سینماگر مبتکر و پیشرو اهداف استعمار امریکا و صهیونیسم بین الملل می پردازیم.
تقسیم هنر صهیونیستی به دو دورة قبل از اعلام موجودیت رژیم صهیونیستی و بعد از آن جای تأکید دارد؛ زیرا اساساً در دورة اول، ایجاد زمینه های مرحله دوم تحقق می یابد و بعد از آن، مظلوم نمایی جای خود را به نمایش قدرت بلامنازع در فیلم هایی چون: «فهرست شیندلر» سربازرایان، ماتریکس، ارباب حلقه ها، بازگشت شاه و …» می دهد. پیش از ساخت و نمایش فیلم های گریفیث، ادبیات امریکا همة زمینه های لازم را برای تفسیر حقایق زندگی، سرنوشت بشر و ایده آل ها فراهم کرده بود. رمان «موبی دیک» یا نهنگ سپید در قرن هیجدهم با ارائة شخصیت مصمم، با اراده و زخم دیدة «ناخدا اهب» نمونة نوعی فرماندهی بر کل بشریت (افرادی از همه نژادها و ملیت ها و مذاهب در کشتی ناخدا اهب گرد آمده بودند تا در معیت او که یک پایش را نهنگ زده بود و برده بود، داوطلبانه به جنگ و شکست نهنگ سپید بروند) را ارائه داده بود. ناخدا اهب یک یهودی مصمم و خونسرد است که از دشمنان (نهنگ سپید) زخم برداشته است و می رود در نهایت به پیروزی دست می یابد.
گریفیت در سال 1915 «تولد یک ملت» را ساخت؛ گرچه این اثر صامت بود و بعدها فیلم «برباد رفته» به نوعی همین فیلم را تکرار می کرد، اما هر دو، ویژگی های خاص خود را دارند. در «تولد یک ملت» مسألة جنگ های داخلی در توجه اول و دلبستگی میان پسران و دختران جوان دو خانواده «کامرون» و «استونمن» در درجة دوم مورد توجه قرار دارند. هر دو فیلم نفرت و مصیبت های ناشی از جنگ را با هم دارند. گریفیث با تکنیک قدیمی سیاه و سفید و صامت فیلمی ساخت که بر آثار دیگر سینماگران بعد از خود تأثیرگذار بود. تولد ملت که با هزینة کمتری ساخته شده بود، موفقیت های مالی قابل توجهی به دست آورد. فیلم در اوایل جنگ جهانی اول به نمایش گذاشته شد که خود دلایل ورود امریکا را به جنگ جهانی اول توجیه و تشویق می کرد. فیلم مشابه «برباد رفته» نیز در آستانه جنگ جهانی دوم به نمایش درآمد و در تشویق امریکا برای ورود به جنگ جهانی دوم، تأثیر بسزایی داشت. ناقدان چپ، فیلم را ستودند و سینماگرانی چون «آیزنشتاین» آن را تحسین کردند. همه ناقدان فلیم از راست و چپ، عنوان تولد سینمای یک ملت، ملت امریکا را به آن دادند. فیلم تولد یک ملتThe Birtnof Analion که در نسخه نخستین دارای طول مدت نمایش 2 ساعت و 65 دقیقه بود، یک اثر عظیم تولید سینمایی لقب گرفت. گریفیث سال بعد، فیلم دیگر خود به نام «تعصب» را به نمایش گذاشت که در ادامه «تولد یک ملت» بود. اگرچه سینماگرانی از کشورهای مختلف اروپایی فیلم هایی ابتدایی ساخته بودند، اما هرگز فیلم سینمایی تأثیرگذاری چون «تولد ملت» یک بدعتی در صنعت فیلم سازی به حساب نیامد. سناریوی فیلم از رمانی متوسط، نوشته یک راهب پروتستان به نام عالیجناب «تاماس دیکسون به نام مرد فرقه» اقتباس شده بود. راهب پروتستان کتاب خود را به عمویش سرهنگ لوروی مک آفی، یکی از تیتان های اعظم فرقه تقدیم کرده بود. (در فرقه کیو ـــ کلوکس ـــ کلان، عنوان تیتان که از اسطوره های یونانی گرفته شده است، معادل استاد اعظم در فراماسونری است) به یاد داشته باشیم که همة رؤسای جمهور امریکا یهودی و فرماسونر بودند.
«دیوید وارک گریفیث» در 23 ژانویه 1875 در شهر «گرانژ» در ایالت کنتاکی به دنیا آمد. پدرش پزشکی بود که در سواره نظام قشون جنوب خدمت می کرد و به هنگام شروع جنگ های داخلی، سرهنگ بود. درپی جنگ داخلی، خانة پدر گریفیث ویران می شود. گریفیث درده سالگی به شرایط شمالی ها آشنا می شود که در قالب نظامیان به جنوب می آیند و غارت می کنند. او تصویری خشن از شمالی ها (یانکی ها) در ذهن خود ثبت می کند و با دیگران به احیای مجدد فرقه یا گروه کیو ـــ کلوکس ـــ کلان دست می زند. گریفیث در دانشگاه هاروارد در دفاع از فیلم «تولد یک ملت» می گوید:
«آن چه را در فیلم من می بینید، اعتقادم علیه خشونت انسان علیه انسان است. از سوی هر که می خواهد باشد … به همان اندازه که سفید پوست متجاوز وجود دارد، سیاه پوست نیز هست و به همان حد که سیاه پوست با احساسات انسانی دیده می شود، سفیدپوست نیز دیده می شود. برای من رنگ بیرونی پوست مطلقاً مطرح نیست؛ بلکه رنگ درون قلب را می بینم و به همین دلیل هم سیاه پوست واقعی راکه برایم امکان داشت به بازی بگیرم نپذیرفتم و سیاه پوستان من سفیدپوستان اند که صورت و گردن و دست هایشان به دوده اندوده است و این سیاهی، جز یک دورن سیاه را نمی تواند بنمایاند.»
«ژرژ سادول» در تحلیل فیلم «تولد یک ملت» می گوید:
«نژادپرستی جلوه ای است از شخصیت گریفیث که از تربیت و بینش دوران نوجوانی اش ناشی می گردید. تضاد در شخصیت او، یعنی نژادپرستی و در عین حال انسان دوستی به نظر موجه است. او فرزند خانواده ای بود که همه چیز خود را در جنگ از دست داده بود. تمام جنوبی ها به گونة سنتی و موروثی، ضد سیاه پوست بودند و او نیز نمی توانست خود را از یک چنین ایدئولوژی برکناردارد. گریفیث بعد از اشتغال به روزنامه نگاری و شاعری و همکاری با یک گروه نمایشی با یکی از بازیگران گروه نمایش «لیندا آژیدشن» ازدواج کرد. به عنوان نویسنده به استودیو ادیسون راه یافت و از آن جا به مؤسسه بیوگراف وارد شد و با ادوین اس پورتر آشنا شد و با او و همچنین با مک کاچن فیلمساز بیوگراف به کار پرداخت. سرانجام به پشت دوربین رفت.»
چنان چه اشاره شد، گریفیث نیز از رمان «مرد فرقه» و رمان دیگری از تاماس دیکسون به نام «لکه های یوزپلنگ» که به تاریخچه بردگی سیاه پوستان مربوط می شود، استفاده برد و فیلمنامة خود را تنظیم کرد.
در فیلم «زندگی به خوشی در جنوب ثروتمند پیش می رود که جنگ داخلی آغازمی گردد»، افراد خانوادة کامرون و همسرش دارای سه پسر به نام های: بنیامین، ناد و داک هستند و دو دختر که بزرگ تر مارگارت و کوچک تر فلورا نام دارند. دوستانی از اهالی پنسیلوانیا به دیدار آن ها می آیند؛ اینان عبارتند از: آئوستین استونمن که نمایندة مجلس است و دختر جوانش (اسی) ودو پسرش تاد و فیل افیلیپ نام دارند.
فیل، دلداده دختر بزرگ کامرون (مارگارت) می شود؛ در حالی که بن (بنیامین) کامرون ـــ قهرمان فیلم ـــ تنها با مشاهده عکس السی استونمن دل به او می سپارد. (تااین جا حوادثی را می بینیم نظیر آن چه در فیلم برباد رفته به کار رفته است) جنگ های داخلی آغاز می شود. در سال 1861 خانواده استونمن هواخواه شمال یعنی یونیون است که خواستار الغای بردگی است و خانواده کامرون، طرفدار جنوب (کنفدراسیون). مدتی از ادامه جنگ می گذرد. بن کامرون با درجة سرهنگی در ویرانه های آتلانتا، پایتخت جنوب در حال شکست، روانه میدان جنگ می شود. او که مجروح و زندانی شده است، مورد پرستاری السی قرار می گیرد؛ در حالی که فیلیپ برادر السی دوست او، زندانبان او است. شمال فاتح شده، جنوب را در اشغال دارد و آئوستینی استونمن ــ مغز متفکر اشغالگران است؛ در حالی که سیاه پوستانی که از سوی شمال مسلح اند، دست به ترور و و غارت می زنند. خانواده کامرون سخت گرفتار تنگدستی است. دختر جوان خانوادة کامرون (فلورا) در معرض تجاوز یک سیاه پوست ـــ که در گذشته از وفاداران این خانواده بوده است ـــ قرار می گیرد و برای فرار از تجاوز به قصد خودکشی، خود را از بلندی یک صخره به گودال عمیق می اندازد و می میرد. برادر او کلنل جوان (بنیامین) روی جنازه خواهر سوگند یاد می کند که به سختی انتقام خواهد گرفت و با این قصد، تشکیل گروهی را به قصد حفظ جان سفیدپوستان جنوب پیشنهاد می دهد. این اقدام سبب از دست دادن دختر مورد علاقه او که نامزد وی شده است، یعنی السی استمونمن می شود. السی درپی اصرار پدرش که مبادا مورد سرزنش سیاه پوستان و شمالی ها واقع شود، این تصمیم را می گیرد. بنیامین، گروه کیو ـــ کلوکس ـــ کلان را تشکیل می دهد و مشاهده می کنیم که حرکت و تاخت و تاز گروه، در پوشش ویژه ونقاب، با اجرای والگیری ساخته ریشارد واگنر توسط یک ارکستر در سالن نمایش اجرا می شود.
به زودی دو خانواده، مسلح، رو در رو قرار می گیرند. یک خانوده از سوی یک گروه سیاه پوست مهاجم و مسلح حمایت می شود و خانواده دیگر از سوی کلان. گروه اخیر برنده است و استونمن ها که دخترشان در معرض تجاوز سیاه پوستان قرار می گیرد، نادم از اشتباه، پی به واقعیت می برند و بار دیگر زندگی رومانتیک به دو خانواده باز می گردد.
در این فیلم، آغاز و پایانی تاریخی وجود دارد. آغاز با ورود سیاه پوستان افریقایی به امریکا در قرن هفدهم است که یک بازار برده فروشی دراجتماع خریداران اشرافی ــ که حالتی پدرانه دارند ـــ سپس آغاز گرفتاری ها است. پیامد آن، شروع تشکیل نهضت ضد برده داری در پایان قرن است. در پایان ایالات شمال و جنوب متحد می شوند و برادری و دوستی در سایة مقدس عیسی مسیح به میان ملت ها باز می گردد.
فیلم در چهارم ژوئیة 1914 به یاد چهارم ژوئیه 1776 روز اعلام استقلال امریکا بعد از دو ماه آماده می شود. نخستین نمایش آن در لس آنجلس به تاریخ هشتم فوریة 1915 با نام رمان (مرد فرقه) به مدت سی هفته به نمایش درمی آید.
نمایش فیلم در نیویورک با نام «تولد یک ملت» به مدت چهل وچهار هفته شروع می شود. فروش فیلم در داخل امریکا به پانزده میلیون با قیمت دو دلار رسید. در این فیلم چهارده هزار دلار سود اولیه و یک میلیون دلار در طی یک سال عاید گریفیث می شود.
فیلم «پیام امریکا برای ملت های اروپایی درگیر جنگ اول جهانی» در اکثر کشورها به نمایش در می آید. گریفیث سال بعد، فیلم «تعصب» را می سازد که در جریان جنگ جهانی اول سرباز سفیدپوست با سرباز سیاه پوست همدیگر را می بوسند. چهارچوب اتحادگرایانة «تولد یک ملت» با فیلم های دیگری: «هنگامی که ژنرال رابرت لی تسلیم می شود 1912»، «نبرد گیتسبورگ 1914»، «ژنرال 1927»، «برباد رفته 1939»، «کاروان دلیر 1940»، «قهرمان 1948»، «ریشه ها 1948»، «سواران کانزاس 1950»، «سرزمین نفرین شده 1950»، «نشان سرخ دلیری 1951»، «اعتقاد دوستانه 1956»، «تعصب جهنمی 1956»، «صبح یک روز بزرگ 1956»، «سرزمین بی رحم 1956»، «درخت زندگی 1957»، «دستة فرشتگان 1957»، «غارتگران کانزاس 1958»، «در قلب زندگی 1963»، «پاکدل 1966»، «طعمه ها 1971»، «جوزی والس 1971» و «با گرگ ها می رقصد 1990»، ادامه یافته است.
فیلم «تولد یک ملت» با مونتاژ بسیار هنرمندانه و دکوپاژ با ریتم تندش و کنارگذاشتن ویژگی هایی که از تئاتر به سینما راه یافته بود، در جایگاهی قرار گرفت که بهنوعی پدر سینما لقب بگیرد. صحنه های نژادپرستانه که سیاه پوستان را در انجام اعمال خشونت گرا می نمایاند و بیننده را متأثر می سازد، با وارد کردن عوامل طبیعی چون سیلی و به سینما، سرآغاز تحول بزرگ را پایه گذاری کرد. هر یک از عوامل فیلم بعد از همکاری با گریفیث، خود اساتید سال های بعد سینمای هالیوود می شوند. «تولد یک ملت» ستاره سازی را به سینمای هالوود معرفی کرد تا از همة استعدادهای زیبایی زنان، کارایی مردان و کاربرد تکنولوژی بهره برند. سیاست های ایدئولوژیک صهیونیسم که منافع خود را در تخریب ادیان، فرهنگ ها، استقلال ملی و پایبندی های اخلاقی می دید، با ارائة بی بندوباری جنسی، مواد سکرآور مخدر و مشروبات الکلی، خشونت در همة جنبه های آن و همجنس گرایی را آرام آرام به اذهان ملت ها راه داد؛ کاری که شرکت های اسلحه سازی سرمایة یهودی مانند لاکهید در اقدامات تجاوزگرانه نمی توانستند انجام دهند. بانک های بزرگ یهودی موفق نمی شدند سینما برای پیروزی همة آن ها زمینه هایی فراهم کند.
سینمای یهودی هالیوود که با گریفیث مهر خود را بر این هنر نوظهور زده بود، با فیلم های بعدی به ترویج و القای ایدئولوژیک پرداخت. عملکرد صهیونیست ها از هر نمود اخلاقی، قانونی، انسانی تهی است. به تازگی در مراسمی ـــ که صهیونیست ها طبق معمول و مرسوم در عمومی کردن فساد می کوشند ــــ زنی که در نمایش عریانی برنده و تماشاگران حاضر را به شور حیوانی رهنمون شد، در برابر پرسش خبرنگار از این که برندة رقابت عریانی شده است چه احساسی دارد می گوید:
«دوست داشتم همین حالا با مسلسل به فلسطینی ها شلیک بکنم و آن ها را بکشم.»
در فیلم های بعدی سینماگران یهودی، به تخریب ادیان، فرهنگ ها، گسترش فساد و… در صحرای سینما خواهیم پرداخت.
پینوشتها
1. بنیانگذار خبرگذاری رویتر، «جولیوس پاول رویتر» یهودی بوده است. روزنامة نیویورک تایمز در سال 1896 از سوی «آدولف اوش» یهودی خریداری شد و هم اکنون در تملک«آرتوراوش سولزبرگر» و «جولیوس آدلر» یهودی است. «یوگن ماید» یهودی در سال 1933، روزنامة واشنگتن پست را خریداری کرد. «سینما و صهیونیست»، دکتر مجید شاه حسینی.
2. «ویلیام فاکس» یهودی صاحب کمپانی فاکس قرن بیستم است. شرکت برادران وارنر در تملک «هارنی وارنر» و برادران یهودی او است و شرکت مترو گلدن مایر نیز در سیطره «ساموئل گلدن» و «آدولف» ذوکور قرار دارد.
منبع: فصلنامه کتاب نقد / شماره 32
نویسنده : رامین شریف زاده
نظر شما