فتح قسطنطنیه
مجله تاریخ اسلام دهم فروردین ماه سال 1386 شماره بیست و نهم
نویسنده : محمود طاهری
اولین مناطقی که در آغاز فتوحات اسلامی مورد نظر فرماندهان نظام اسلام و رهبران مسلمان بود، عبارتند از: ایران، شام و مصر و شمال آفریقا. توجه آنان به سرزمینهای زیر سلطه دولت روم، احتمالا به دلیل اقداماتی نظامی بود که پیامبر اسلام(ص) در زمان حیات خود برای تسخیر مناطق شمالی عربستان انجام داده بودند. مسلمانان اولیه، پس از رحلت نبی گرامی(ص) در طی چند سال، مهمترین بخشهای ایران و شام و مصر را فتح کردند، و سپس به طرف آسیای صغیر رفته و شهرهای جنوبی روم شرقی را نیز تصرف نمودند، و هنوز ربع قرنی بیش نگذشته بود که به تنگه بسفر و پشت دروازه های کنستانتینوپول رسیدند.[1]
شهر کنستانتینوپول که عربها آنرا قسطنطنیه می نامیدند و بعدها نام استانبول (اسلامبول) بر آن نهاده شد، در قرن هفتم پیش از میلاد ـ یعنی 660 ق. م ـ به وسیله یونانی ها ساخته شد، در ابتدا بیزانسیوم (بیزانتیوم) نام داشت.[2] این شهر ساحلی که شکلی مثلثی دارد، در کنار تنگه بسفر و دریای مرمره واقع و فقط ضلع غربی آن به خشکی متصل است.[3] در زمان هخامنشیان برای مدتی در تصرف ایرانیان بود و بین یونان و اسپارت نیز دست بدست می شد تا آنکه بالاخره رومی ها آن را در 196 م. در اختیار گرفتند. در سال 330 م. هنگامی که کنستانتین کبیر پایتخت حکومتی خود را از شهر رم به بیزانتیوم منتقل نمود، نام این شهر نیز به «کنستانتینوپول» یعنی شهر کنستانتین تغییر یافت.[4] این شهر از ابتدای ساخت آن تا قرن پانزدهم میلادی، بارها تعمیر و بر زیبایی و ثروت آن افزوده شد و استحکامات آن نیز تقویت شد.[5]
اما تسخیر کنستانتینوپول یا قسطنطنیه، از نخستین سالهای فتوحات مسلمین جزو برنامه های نظامی و آرزوهای خلفا و سلاطین مسلمان به شمار می آمده است.[6] زیرا این شهر و دولت روم شرقی یا بیزانس در زمان ظهور اسلام، پایگاه و پشتوانه اصلی مسیحیان در شرق اروپا بود. روشن است که با فتح این شهر، دنیای مسیحیت، شکست سختی متحمل می شد و تصرف دیگر سرزمینهای مسیحی نشین، با سهولت بیشتری انجام می شد و مسلمانان در موقعیت بهتری قرار می گرفتند.[7]
اولین حملات جدی مسلمانان به این شهر، از سال 33 ه. ق. / 653 م. آغاز شد. در این سال گروهی از نیروهای مسلمان پس از پیمودن آسیای صغیر به کرانه «بسفر»[Bospous] رسیدند، ولی پس از جنگی که میان ناوگان دریایی مسلمین با ناوگان رومی روی داد، اگر چه موقعیت هایی نصیب نیروهای مسلمان شد، اما به خاطر صدماتی که در طول آن مدت متحمل شده بودند، از آن نواحی عقب نشینی کردند.[8]
بار دیگر در سال 44 ه. ق / 664 م. قوای مسلمین حمله خود را به منظور قسطنطنیه تجدید نمودند، ولی زمانی که به دریای مرمره رسیدند با زمستان و شرایط سخت آن مواجه گردیدند.، در نتیجه از تهاجم پیشروی و محاصره شهر بازماندند. چندی بعد، یعنی در سال 48 ه. ق. نیز مجدداً گروهی از نیروهای مسلمان، مرکب از ناوگانی که از سواحل مصر و شام و به فرماندهی «فضالة بن عبدالله انصاری» بسیح شده بودند، آناتولی را پیموده و قلعه های ساحلی را فتح کردند.[9] در سال 49 ه. ق. نیز سپاه عظیمی که گروهی از بزرگان صحابی پیامبر(ص)، مانند «عبدالله بن عباس» و «ابو ایوب انصاری» در میان آنها بودند؛ به فرماندهی «سفیان بن عوف»، از راه خشکی به طرف قسطنطنیه رفتند. ناوگان مسلمانان از راه دریا نیز تنگه «داردانل» را بدون مقاومت رومی ها پشت سر گذاشت، و وارد آبهای مرمره و نزدیک پایتخت روم شرقی گردید.[10] مسلمانان از طریق دریا و خشکی، قسطنطنیه پایتخت دولت بیزانس را محاصره نمودند، ولی با وجود هجوم و محاصره طولانی شهر، نتوانستند به دیوارهای بلند ومحکم و برج و باروی آن نزدیک شوند. نیروهای مسلمان با شروع فصل زمستان، محاصره را رها کرده و به «جزیره گیزگوس» در 80 مایلی قسطنطنیه می رفتند و مجدداً در زمان گرم شدن هوا، پایتخت بیزانس را محاصره کردند. این وضعیت بدون کسب هیچ نتیجه ای 7 سال تداوم یافت. سرانجام با تحلیل رفتن نیرو و امکانات تدارکاتی آنان، در آخر سال 58 هجری عقب نشینی نمودند. براساس نقل مورخین، آنان حدود سی هزار از نفرات خود را از دست داده بودند، از جمله کشته شدگان در این وقایع صحابی معروف «ابو ایوب انصاری» بود که در حمله اول یا دوم در سال 51 یا 52 هجری به شهادت رسید و در زیر دیوار قسطنطنیه مدفون شد.[11]
در دوران «سلیمان بن عبدالملک»، در حالیکه قدرت نظامی مسلمانان بسیار زیاد بود، دولت بیزانس رو به ضعف می رفت و اختلافات داخلی و فشارهای خارجی، آن را در معرض انحطاط قرار داده بود. «سلیمان بن عبدالملک» از این فرصت استفاده کرده و ارتشی مرکب از نیروهای زمینی و دریایی با ساز و برگ کافی، برای جنگ مهیا کرد و برادرش «مسلمه بن عبدالملک» را به فرماندهی آن سپاه گذاشت و دستور داد تا به سوی قسطنطنیه رهسپار شده و به هر قیمتی آنرا فتح نمایند.[12] «مسلمه» در اوایل سال 98 ه. ق. / 716 م. پس از تصرف آناتولی، در ماههای بهار با سپاهی عظیم به آبهای مرمره رسید و سپس پایتخت روم شرقی را 99 ه. ق / 717 م. محاصره نمود.[13] مورخین بیزانسی مانند «تئوفانس»، تعداد افراد سپاه او را که از راه دریا و خشکی در آن ناحیه حضور داشتند، 180 هزار نفر تخمین زده اند. ولی مسلمانان به سرعت متوجه شدند که با وجود جنگاوران فراوان، منجنیق های سنگین و آلات نظامی دیگر و همچنین 1800 کشتی جنگی که دراختیار داشتند، تسخیر شهری با استحکامات دیوار و برج های آن و نیز آلات دفاعی گوناگون از جمله سلاح آتش یونانی و سنگهایی که از بالای دیوار شهر بر سر آنها فرو می ریخت، به سهولت امکان پذیر نمی شود. آتش یونانی[Greekfire] در واقع نوعی بمب آتش زا بود که به وسیله مردی بنام «کالینکوس» در زمان کنستانتین چهارم ساخته شده بود. این ماده آتش زا که معمولاً به سوی استحکامات و کشتی های دشمن پرتاب می شد و آنها را به آتش می کشید، از موادی مانند گوگرد، قیر، نفت، جیوه و برخی مواد شناخته نشده دیگر ساخته شده بود و هیچ چیزی جز خاک آنرا خاموش نمی کرد. این اسلحه آتشین را برای اولین بار بیزانسی ها در جنگ با مسلمانان در سال 48 ه. ق / 668 م. بکار بردند.[14] بهرحال به دلیل آنچه گفته شد، «مسلمه» تصمیم گرفت که به جای حمله به شهر، آنرا به طور کامل در محاصره قرار دهد. ولی آتش یونانی و سرمای زمستان موجب می شد که نیروهای مسلمان به تدریج صدمات فراوان دیده و در اثر سرما و گرسنگی تلف شوند. در همین زمان نیز، چند بار کشتیهای رومی با سلاح های مختلف به کشتیهای مسلمانان حمله کرده و آنها را به آتش کشیدند. تا اینکه با مرگ «سلیمان» و روی کار آمدن «عمر بن عبدالعزیز»، حاکم جدید اسلامی به نیروهای «مسلمه» فرمان بازگشت به پایتخت داد. در نتیجه باز هم حمله مسلمین برای فتح قسطنطنیه نه ت
نها، هیچگونه سودی در بر نداشت بلکه با ضایعات زیاد نیز خاتمه یافت.[15]
اگر چه مسلمانان بعدها نیز چندین بار تا نزدیک این شهر رفتند ولی بعد از این عملیات، دیگر برای دست یافتن به قسطنطنیه و تسخیر اروپا از طریق آن، به طور جدی تلاشی نکردند و بیشتر درگیری ها با نیروهای رومی در آسیای صغیر واقع می شد. در سال 165 هجری و در دوران مهدی عباسی، پسرش «هارون الرشید» به دستور پدر، شهر قسطنطنیه را محاصره نمود.[16] ولی از آنجا که قصد جدی برای تسخیر آن و یا ادامه فتوحات به سوی شمال وجود نداشت. ـ با وجود آنکه یک زن، یعنی «دینی» مادر کنستانتین ششم خردسال، بر شهر حکومت می راند ـ قرارداد صلحی با او بسته شد و مسلمانان نیز باز گشتند.[17]
همانگونه که پیشتر هم گفته شد، اندیشه ی تسخیر قسطنطنیه از آرزوهای مسلمانان بوده است. برخی از شخصیتهای اسلامی، این کار را بقدری با اهمیت تلقی می کردند که به شکل یک آرزو بدان می نگریستند و تحقق آنرا فقط به وسیله حضرت مهدی(ع) ممکن می دانستند. کندی فیلسوف مشهور اسلامی این احساس را در پیشگویی خود چنین بیان کرده بود که: «با ظهور حضرت مهدی(ع) اسلام احیاء و عدالت پیروز خواهد شد. او شبهجزیره اسپانیا را فتح خواهد کرد و پس از رسیدن به رم، آنجا را نیز تسخیر خواهد نمود. وی به شرق خواهد رفت و آنجا را در ید قدرت خواهد گرفت. هم او قسطنطنیه را نیز فتح خواهد کرد و سراسر گیتی از آن او خواهد بود». ابن خلدون نیز با نقل حدیثی از پیامبر اسلام(ص) چنین آورده است که، آن که قیصر را می کشد و گنجهای وی را در راه خدا خرج می کند. همین مهدی(ع) منتظر است هنگامیکه قسطنطنیه را فتح کند. پس چه امیر نیک و چه سپاه نیکی خواهد بود».[18]
تردیدی نیست که اگر در طی قرون اولیه اسلامی و مثلاً در زمانی که اسپانیا در جنوب غربی اروپا به دست «طارق بن زیاد» و «موسی بن نصیر» فتح می شد (92 ه. ق / 711 م) قسطنطنیه در جنوب شرقی اروپا نیز تسخیر می گردید، چهره اروپا و بلکه وضعیت جهان با آن چه در قرن پانزده میلادی یا بعد از آن به وسیله عثمانی ها بوجود آمد و یا در حال حاظر شاهدیم، کاملاً متفاوت می بود و از آن جایی که قسطنطنیه همانند دروازه ورود به اروپا به شمار می رفت ـ به احتمال فراوان در چنان شرایطی ـ تمام اروپا به دست مسلمین تصرف شده و مردم این بخش از جهان نیز مسلمان می شدند به هر تقدیر، سقوط پایگاه مسیحیت در روم شرقی در آن زمان و یا پس از آن، دقیقا به مفهوم سقوط و اضمحلال مسیحیت و مسیحیان بود، آن چنانکه تسخیر ایران زردشتی به دست مسلمین موجب اقتدار بیشتر اسلام و گوشه گیری تدریجی مذهب زردشت و زردشتیان گردید. هر چند این حقیقت را نیز نمی توان نادیده انگاشت ـ آنگونه که تاریخ و اوضاع کنونی مسلمین نشان می دهد ـ تسخیر نظامی سرزمینهای گوناگون و یدک کشیدن نام اسلام و مسلمانی، به تنهایی نه کارساز است و نه مستمر و پایدار، و هدف اسلام عزیز و رهبران الهی آن نیز این نبوده است. آنچه همیشه مؤثر و مستدام خواهد بود، فتح قلوب مردم و نفوذ ایمان و فرهنگ اسلامی در دلهای آنان است.
همان گونه که پیشتر نیز بیان شد، قسطنطنیه مثل سه ضلعی است، که از جهت شرق به آبهای خلیج زرین شاخ و ضلع جنوبی آن به دریای مرمره و سمت غربی آن به خشکی اروپا می پیوندد.[19] در هر سه طرف این شهر، دیوارها و برج های بلند قرار داشته است. طول باروهای آن بیش از 22 کیلومتر بوده و در هر زاویه شهر نیز، قلعه نیرومندی وجود داشته است. باروی غربی شهر حدود 6000 متر طول داشته و از کاخ بلاشری تا دریای مرمره امتداد داشته است. شهر دارای 14 دروازه بوده که 7 دروازه آن در طرف خشکی بوده وبقیه در دو دیوار جنوبی و شرقی قرار داشت.[20] مدخل خلیج زرین شاخ در شرق شهر، به وسیله زنجیری آهنین مسدود می شد، که به گلوله های چوبی بزرگ و محکمی متصل بود. دیوار غربی که دروازه های آن به سمت اروپا قرار داشت. مهمترین دیوار شهر بشمار می آمد. این دیوار که هم اکنون نیز باقی است، از سنگهای سختی ساخته شده بود و بین 5/3 تا 5/10 متر ضخامت داشت. در حقیقت باروی شهر دارای دو دیوار بود و در هر یک از این دیوارها برج هایی قرار داشت.[21] دیوار بیرونی حداقل 12 متر و دیوار داخلی حداکثر 21 متر بود و بین آنها فاصله ای وجود داشت و به این ترتیب دیوار داخلی شهر بر دیوار بیرونی اشراف داشت. در میان دو دیوار، سکویی به ارتفاع 15 متر بود که مدافعان شهر در صورت رخنه دشمن از دیوار بیرونی به داخل، در آنجا تجمع کرده و به دفاع می پرداختند. اما دیواری که در جنوب و در سمت دریای مرمره قرار داشت کوتاه تر از دیوار غربی شهر بود و در واقع، دریا و امواج آن و صخره های بلند ساحل، خود نوعی استحکامات طبیعی برای شهر محسوب می شدند. در طرف خلیج زرین شاخ، دیوارها از دیوار جنوبی هم کوتاه تر بود، زیرا زنجیرهایی که در مدخل خلیج و بین زاویه شرقی شهر با منطقه غلاطه (گالاتا) در آن طرف خلیج قرار داشت، مهمترین مانع بر سر راه مهاجمین و کشتی های دشمن بودند.[22] علاوه بر دلایل فوق، از آنجایی که مهمترین و حساسترین دروازه های ورود به شهر، دروازه های غربی بودند؛ با فاصله ای از دیوار شهر، خندقی تعبیه شده بود که 18 تا 21 متر عرض و حداقل 9 متر عمق داشت.[23] این خندق را از سنگهای صاف و لغزنده ساخته بودند و در صورت لزوم می توانستند به وسیله لوله های مخفی که در آن وجود داشت، آنرا از آب پر یا تخلیه نمایند. بر روی این خندق پلی قرار داشت که در هنگام احساس خطر برداشته می شد.
نگهبانان و مدافعان شهر در هنگام محاصره و حمله دشمن، از بالای برج ها و دیوارهای بلند شهر، با پرتاب تیر، سنگ، آتش، سرب و قیر مذاب و همچنین آتش یونانی از شهرشان دفاع می کردند.[24]
«سلطان مراد دوم» پادشاه عثمانی در 855 ه. ق/ 1451م. بر اثر سکته قلبی درگذشت،[25] اما پیش از مرگ و برای جلوگیری از اختلافات داخلی، وصیت نامه ای برجای گذاشته و در آن، فرزند 21 ساله اش محمد مشهور به «سلطان محمد دوم» را به جانشینی برگزیده بود. سلطان محمد دوم از مادری مسیحی زاده شده و فردی باهوش و تحصیل کرده بود و گفته می شد که زبانهای یونانی، لاتینی و عربی را می داند.[26] و به فنون جنگی نیز آشنایی کامل دارد.[27] او از همان ابتدای سلطنت، مقاصد و برنامه های بزرگی نیز برای حکومت خود داشت. بزودی شاهان و امرای همسایه با فرستادن نمایندگانی، این سلطنت را به سلطان جدید عثمانی تبریک گفتند. او نیز تقریباً به همه آنها وحتی به نماینده پادشاه بیزانس اطمینان داد که خواهان صلح و دوستی متقابل است.[28]
به طور کلی وضع امپراتوری عثمانی در این زمان، بسیار بهتر از شرایطی بود که پدرش در آن بسر می برد. محمد، بدون آنکه مجبور باشد فشارهای سیاسی و نظامی داخلی یا خارجی را خنثی کند، می توانست دست به اقدامات جدید بزند.[29] ولی او و مشاورانش، و از جمله «شهاب الدین پاشا» و «زاگانوس پاشا» دریافتند که برای تحکیم بیشتر موقعیت سیاسی شان در برابر اشراف ترک، به پیروزی بزرگی نیازمندند. و این در حالی بود که اشراف ترک برای حفظ موقعیتهای خود در آن زمان، هنوز هم به برقراری صلح و آرامش تأکید می کردند.[30] به این جهت چنین به نظر می رسید که برای قدرت نمایی سلطان محمد دوم در آن برهه هیچ چیز بهتر و مؤثر تر از فتح قسطنطنیه نبود.[31]
سلطان محمد با چنین رؤیاهایی، از نخستین لحظه جلوس بر تخت سلطنت، در صدد تدارک طرحهایی برای فتح قسطنطنیه بود. همچنانکه پیش از اونیز، با یزید اول و موسی و مراد دوم، بارها قصد تصرف این شهر را کردند ولی به عللی در این کار موفق نشدند. بهرحال، سلطان محمد پیش از رسیدن به این منظور، می بایست برخی از مشکلاتی را که بر سر راهش قرار داشتند از بین می برد.[32]
او به سرعت، برخی حرکتهای کوچک مخالف را سرکوب و آرام کرد و برای جلوگیری از مخالفتهای احتمالی آینده، برادر چند ماهه خود را نیز از بین برد. همچنین محمد می دانست که اشراف ترک تحت رهبری «خلیل چندرلی» با طرحهای وی در تسخیر قسطنطنیه مخالفت خواهند کرد، اما در آن زمان هنوز شرایط را برای برخورد با آنها مساعد نمی دید در عین حال با تأکید بر سنت غازیگری ومسأله تهدیدات بیزانس در به مخاطره انداختن کشور عثمانی، توانست موقتاً آنان را ساکت کند. البته او به این حد اکتفا نکرد و برای تضعیف قدرت مخالفین، در مدت کوتاهی برخی از مقامات را همچون وابستگان «خلیل پاشا چندرلی»، از پست های نظامی عزل کرد و افراد مطمئن دو شیرمه را بجای آنها نصب نمود و به این ترتیب نفوذ «خلیل پاشا» در میان ینی چری از میان رفت. علاوه بر اینها، «اسحاق پاشا» را در مقام بیگلربیگی در آناتولی باقی گذاشت تا در زمانی که سرگرم مسأله قسطنطنیه است، هرگونه شورشی را در نطفه خفه و سرکوب کند.
همانگونه که با یزید عثمانی؛ مدتها قبل، در ساحل آسیایی بسفر و در مقابل دیوارهای قسطنطنیه قلعه ای ساخته بود، سلطان محمد نیز تصمیم گرفت در تنگترین نقطه ساحل اروپایی بسفر و در فاصله هشت کیلومتری قسطنطنیه، قلعه ای بنانهد. نام این قلعه، «اسوماتون» بود، اما امروزه آن را «آنادولو حصار» می نامند. این عمل اگر چه با اعتراض امپراتور 45 ساله بیزانس یعنی کنستانتین یازدهم «پالئولوگوس» (دراگازس) روبرو شد، ولی محمد توجهی به او نکرد و در عرض 6 ماه، قلعه بسیار بزرگ و مستحکمی با برجهای عظیم و مشرف بر تنگه بسفر ساخت و نگهبانان و نیروهای مخصوصی از ینی چری بر آن گماشت تا این آبراه را دقیقا کنترل نمایند. دلایل ساخت این قلعه که در 856 ه. ق / اوت 1452 م. بنا نهاده شد، بدین شرح است: عبور آسوده و بدون خطر سربازان عثمانی از آناتولی به اروپا؛ قطع ارتباط بیزانس با دریای سیاه و جلوگیری از کمکهای اروپا به آن؛ و کسب عایدات گمرکی از کشتیهایی که بین دریای سیاه و مدیترانه در حرکت بودند.[33]
در تابستان (856 ه. ق/ 1452 م) میان یونانی های ساکن اطراف قلعه ای که سلطان محمد ساخته بود؛ با کارگران و سربازان ترک درگیری های شدیدی رخ داد در همین زمان، سلطان عثمانی با وجود آنکه پیش تر به امپراتور بیزانس وعده تحکیم روابط و صلح فی مابین داده بود ـ با تهدید به اینکه قسطنطنیه را به محاصره کامل خود در خواهد آورد ـ موجب وحشت دولت بیزانس شد.[34] امپراتور هیأتی پیش سلطان محمد فرستاد. او در نامه خود چنین نوشته بود: «اگر خطری شهر را تهدید کند، به خداوند قوی قادر پناه خواهد برد و تسلیم مشیت او خواهد شد. او درهای قسطنطنیه را بسته است زیرا که صلح بین آنها نقض شده و تا آخرین قطره خون از شهر دفاع خواهند نمود». سلطان عثمانی در جواب امپراتور اعلان جنگ داد و طرفین خود را آماده درگیری کردند.[35]
در این زمان، سلطان محمد دوم در پایتخت خود ادرنه[Aderne] مشغول آماده سازی هر چه بیشتر لشکر و تدارکات آن برای تصرف قسطنطنیه بود. در این ارتباط یکی از مهندسین مجارستانی ساکن قسطنطنیه از آن شهر گریخته و پیش سلطان عثمانی رفت و پیشنهاد ساختن توپی بزرگ و قوی را داد که گلوله های آن قادر باشد، دیوار قطور و با عظمت مرکز دولت بیزانس را در هم بشکند.[36] محمد دوم با استقبال فراوان از او، دستور داد کارخانه ای در ادرنه برای این کار تأسیس شود.[37] این عمل با سرعت انجام گرفت و پس از گذشت سه ماه، توپی ساخته شد که لوله آن حدود یک متر طول داشت و وزن هر گلوله آن به حدود 600 تا 700 کیلوگرم می رسید و حدود یک کیلومتر و نیم نیز برد و اثر داشت.[38]
تعداد زیادی از کارگران در طول 2 ماه توانستند، این توپ را از ادرنه به محلی در نزدیکی دیوار شهر قسطنطنیه آورده و نصب کنند. سلطان در مدت کوتاهی خود را به قسطنطنیه رسانید. نیروهای زمینی عثمانی تمامی مناطقی را تصاحب کردند که بین ادرنه تا مرکز بیزانس بود. و نیروهای دریایی نیز جزایر دریای مرمره را تا شهر قسطنطنیه اشغال نمودند و در تنگه بسفر و در جنوب شهر مستقر شدند.[39]
در نیمه فروردین 857 ه. ق / ششم آوریل 1453 م، سپاه سلطان محمد در مقابل دیوار غربی شهر، بین «دروازه ادرنه» تا «دروازه رومانوس مقدس» یا «دروازه توپ کاپ» خیمه زد و از این مکان و از همان زمان، محاصره تاریخی پایتخت روم شرقی آغاز شد. دراین زمان نیروهایی که از ادرنه آمده بودند، بنادر دریایی بیزانس را نیز در امتداد مرمره تسخیر کردند. در واقع قوای عثمانی سرتاسر 5/2 کیلومتر از مهمترین دیوار غربی شهر را در برابر خود داشتند و توپهای بزرگ و کوچک خود را روبروی مهمترین دروازه شهر یعنی دروازه رومانوس مقدس مستقر کردند. همچنین چهار برج چوبی بر روی پایه های متحرک نیز آماده برای عملیات بود.[40]
مورخین مسلمان و غیر مسلمان درباره تعداد افراد نیروهای عثمانی، از 80 هزار تا 400 هزار نفر را نقل کرده اند،[41] ولی شاید صحیح ترین رقم، تعداد 258 هزار نفر باشد.[42] از این عده، صد هزار نفر در قسمت عقب سپاه، صد هزار پیاده در جناح راست و پهلوی دروازه طلایی، و حدود پنجاه هزار از سربازان تعلیم یافته ینی چری نیز در جناح چپ تا کاخ بلانشری (بلاشیمار) قرار داشتند. خود سلطان محمد در قلب سپاه بود و 15 هزار نفر از زبده ترین سربازان ینی چری وی را همراهی می کردند. «زغانوس پاشا» با گروهی از نیروها در ارتفاعات ناحیه غلاطه مستقر بودند، تا تحرکات قوای ایتالیایی های جنوا را تحت مراقبت قرار دهند. ناوگان دریایی عثمانی با حدود 400 کشتی جنگی و بارکش که 20 کشتی بزرگ جنگی در میان آنها بودند، همانگونه که گفته شد از راه داردانل به دریای مرمره آمده بود و در «خلیج اوغلی» استقرار یافت؛ در روبروی محلی که اکنون «قصر طولمه باغچه» در آن قرار دارد و راه رفت و آمد دریایی را مسدود نمود (18 آوریل 1452).[43] به این ترتیب، شهر قسطنطنیه از خشکی و دریا کاملا محاصره شده بود.[44]
اما وضعیت دفاعی شهر از نظر استحکامات، بسیار خوب بود. دیوارهای مستحکم و بلند آن و به ویژه در قسمت غربی، ـ که قرار بود، حمله عثمانی ها از آنجا صورت گیرد ـ همینطور استحکامات طبیعی جنوب شهر و وجود زنجیرهای آهنی در ابتدای زرین شاخ (شاخابه بسفر وضعیت خوبی داشت) مانع ورود کشتی های بیگانه به خلیج می شد؛ همچنین می توانست هر ارتشی را تا مدتها در پشت باروهای شهر متوقف کند.[45] اما براساس مدارک باقی مانده از فرانزا وزیر امپراتور؛ معلوم می شود که تعداد مدافعان شهر در ابتدا از 5 هزار نفر تجاوز نمی کرده است که تعداد زیادی از آنها نیز روحانی مسیحی بوده اند.[46] اگر چه امپراتور و وزیر او سعی می کردند که این واقعیت نگران کننده را پنهان نگهدارند، اما قبل از تنگ شدن محاصره، گروهی از نیروهای خارجی که بیشترشان از مزدوران جنوا و ونیز بودند به فرماندهی شخصی به نام «یوحنا ژوشتینیانی جنوائی» به کمک محاصره شدگان آمدند. و شاید این تنها نیروی کمکی بود که از خارج برای مقاومت بیشتر به سوی شهر گسیل شد.[47] 14کشتی جنگی نیز که بیشتر آنها از ونیز و جنوا آمده بودند، در آبهای سیاه در انتهای تنگه بسفر جبهه گرفته بودند ولی تدارکات ناچیزی با خود داشتند. به این ترتیب روشن است که، قدرت مقاومت دولت بیزانس و مردم شهر در برابر نیروها و امکانات فراوان و گسترده عثمانیها، بسیار ناچیز بود.[48]
دولت بیزانس در این زمان، بخش عمده ای از سرزمین خود رااز دست داده بود و جز شهر قسطنطنیه چیزی نداشت و از این رو فقط به مردم و شهر خود اتکا کرده و از آنها دفاع می نمود. جمعیت ساکن در قسطنطنیه در این زمان به حدود یکصد و پنجاه هزار نفر رسیده بود،[49] که بیشتر آن ها بازرگان، روحانیان و زنان بودند. بازرگانان و افراد مرفه و بسیاری از مردم عادی، با شروع درگیری ها و مخاصمات، تدریجاً شهر را ترک نمودند، به طوری که براساس برخی گزارشها، بخشهایی از شهر در روزهای آخر سقوط تخلیه شده بود وتنها جمعیتی حدود ده هزار نفر در شهر باقی مانده بودند.[50]
روح معنویت و ایمان از مدتها قبل، از شهر و مردم آن رفته بود و حالت تسلیم و رکود در برابر حوادث در همه دیده می شد. اخبار نگران کننده و از جمله مسئله حمله مسلمانان و امکان محاصره و تسخیر شهر به وسیله آنها، باعث یأس و وحشت مردم می شد. اما در کنار نومیدی و نگرانی، فسادهای گوناگونی نیز در شهر به چشم می خورد. بسیاری از مردم قسطنطنیه در همین روزهای بحرانی و ناامنی، در مشروب خواری افراط می کردند.[51] اختلافات مذهبی شدیدی نیز در شهر وجود داشت.[52] امپراتور در فکر جلب توجه پاپ و کاتولیک ها بود و در دنبال این فکر، در سال 1452 از پاپ نیکولای پنجم» درخواست کرد تا نماینده ای از جانب خود اعزام کند. پاپ نیز با فرستادن «کاردینال ایزیدور یونانی» با هیئتی 200 نفره موافقت کرد. در 12 سپتامبر 1452 در «کلیسای ایاصوفیا» یا حکمتربانی[Soyess edivine] جلسه مشترکی از مسیحیان ارتدوکس و کاتولیک ـ که از سال 1055 میلادی از یکدیگر جدا شده بودند ـ تشکیل شد و وحدت دو مذهب، اعلام شد. اما این اتحاد فقط در حد گفتگو و اعلامیه باقی می ماند؛[53] زیرا بیشتر مردم قسطنطنیه نمی خواستند با کاتولیک ها متحد شوند و زیر چتر رهبری پاپ و روم قرار گیرند.[54] از این رو، پس از این جلسه که مردم آنرا با عصبانیت و خشم ترک کردند، کلیساهای شهر خلوت شده و کسی برای نماز و دعا، در آنها حاضر نمی شد.[55] اختلاف نظر بین دو طرز تفکر مختلف مسیحی و بحثهای مذهبی حول آنها، درست در زمانی که قسطنطنیه به وسیله عثمانی ها محاصره شده بود، در میان مردم شهر و حتی در بین رهبران سیاسی و مذهبی نیز، وجود داشت. افرادی نظیر «دوک بزرگ نو تاروس» که دومین نفر پس از امپراتور و از جمله طرفداران سرسخت کلیسای شرقی بود، آنان معتقد بودند: «ترکها (یعنی مسلمانان) بهتر از لاتینی ها (یعنی رومیهای کاتولیک) هستند». و اینکه ترجیح می دهند در ایاصوفیا دستار ترکی محمد را ببینند تا اینکه چشمشان به کلاه قرمز یک کاردینال بیفتد.[56] اما گروه مخالف و در رأس آنها امپراتور، اتحاد دو مذهب مسیحی را لازم می دانستند. بدیهی است که مهمترین دلیل امپراتور در اصرار به وحدت، احساس خطری بود که از ناحیه عثمانی ها می کرد، ولی به هر حال اکثریت مردم شهر در این مورد با امپراتور اختلاف نظر داشتند.[57]
روشن است که حضور ایتالیایی ها، جنوایی ها، ونیزی ها، کاتولونی ها، و یونانی ها در شهر قسطنطنیه نیز، که هر کدام زبان و فرهنگ و اغراض سیاسی و اقتصادی مخصوص به خود داشتند، به ویژه در زمان محاصره شهر، مشکلات گوناگونی را به وجود آورده بود که به سقوط هر چه سریعتر بیزانس کمک می کرد. در چنین شرایط حساسی، هرگونه اختلاف فکری و عقیدتی و یا درگیری های میان مردم شهر، مستقیماً در روحیه سربازان و نیروهای مدافع شهر تاثیر منفی می گذاشت و البته کار را برای ترکان مسلمان آسان تر می کرد. در همین موقعیت حساس بود که کنستانتین یازدهم امپراتور بیزانس از کشورهای مسیحی اروپا برای مقابله با عثمانی ها استمداد کرد. البته توجه چندانی به این استمداد نشد؛ زیرا برخی از آنها با دولت عثمانی پیمان صلح و بی طرفی بسته بودند و بقیه نیز عقیده داشتند که قسطنطنیه به هر حال در شرف سقوط است و راهی برای حفظ و نگهداری آن وجود ندارد. اما تنها پس از سقوط شهر بود که برخی از آنها از این اتفاق ابراز تأسف و تأثر نمودند. در چنین شرایطی، مدافعان شهر با کمک چند توپ جنگی و آتش یونانی، گاه و بیگاه سربازان ترک را غافلگیر می کردند. ولی به هیچ وجه توپهای آنان قدرت برابری با توپهای کوبنده و سنگین ترکان را نداشت.[58]
روزهای نخستین محاصره، با برخوردها و درگیری های جزئی که طی آن گاهی توپهای ترکان به شدت شلیک می کردند، سپری می شد.[59] ولی در غروب روز 19 آوریل، عثمانی ها به شدت به دیوارهای شهر حمله بردند. در این حمله اگر چه شکافی در قلعه سنت رومانوس به وجود آمد ولی یونانی ها تا قبل از صبح، دوباره شکاف دیوار را ترمیم کردند. روز بعد، 5 کشتی جنوائی دارای تدارکات جنگی و با مهارت تمام و با کمک توپهای قوی و گلوله های آتشین خود، از خط محاصره کشتی های عثمانی گذشته و به تنگه وارد شدند و سپس با سرعت از زنجیر دهانه خلیج عبور نمودند.[60] این اتفاق موجب شادی یونانی ها در شهر و خشم و ناراحتی ترکان و سلطان محمد شد و در پس همین شکست کوچک که در اثر آن مقداری تدارکات جنگی و تعدادی نیرو به شهر رسید، سلطان، فرمانده نیروی دریایی خود «اوغلی» را توبیخ کرد.[61]
سلطان محمد قصد داشت، که به هر طریق، زنجیر آهنی که بندر زرین شاخ را به روی کشتیهای او می بست از بین ببرد، و یا از هر راهی که ممکن باشد کشتی های خود را به آن بندر برساند. و بالاخره با اقدامی جسورانه، قسمتی از ناوگان خود را از راه خشکی، یعنی از انتهای غلاطه یا تپه بک اوغلی، وارد آبهای خلیج نماید و از آنجا به قسمت فوقانی بندر منتقل سازد.[62] به این ترتیب ترکها در 21 آوریل و در تاریکی شب، حدود 80 کشتی کوچک را که حدود 20 متر طول داشتند، از تپه غلاطه بالا کشیدند و پس از گذشتن از حدود 5 کیلومتر تپه سنگلاخی، آنها را به طرف دیگر خلیج رساندند.[63] آنان کشتیها را در شاخ زرین به گونه ای سازمان دادند، که بتوانند حصارهای دریایی را از طرف دیگر زیر آتش بگیرند و نیروهای بیزانس را پراکنده کنند.[64]
لازم به یادآوری است که غلاطه منطقه ای بود که تعداد زیادی از جنوایی ها و ونیزی ها در آنجا می زیستند. موقعیت این افراد که اکثر تاجر و دریانورد بودند، به خاطر محاصره شهر قسطنطنیه سخت و بد شده بود. آنان در محاصره شهر نقشی دوگانه بازی می کردند، یعنی هم با ترکها و هم با بیزانسی ها رابطه داشتند. به این ترتیب که در شبها با مدافعان شهر همکاری می کردند و روزها به ترکها روغن می فروختند تا توپهای خود را روغن کاری کنند و ضمناً بعضی اخبار و اطلاعات با ارزش را هم به آنها می دادند. سلطان محمد نیز به هر کسی که با او همکاری می کرد، جایزه خوبی می داد و در این طرح عملیاتی نیز، چشم به کمک بعضی از جنوایی ها داشت. البته این احتمال نیز وجود دارد که آنها این طرح نظامی را به او داده باشند.[65]
در هر حال، گروه زیادی از کارگران، راه را برای ناوچه های عثمانی باز می کردند و راه با کمک چوبهایی که با روغن و پیه آغشته شده بود هموار و قابل عبور می شد. به این ترتیب در طول فقط یک شب، ناوچه های عثمانی از روی غلطکها و به وسیله قرقره و نیروی قاطرها و کارگران، از خشکی عبور داده شدند و در پشت زنجیر آهنی قرار گرفتند. این امر، اقدامی بسیار برجسته و مؤثر و تعیین کننده در محاصره و سقوط شهر قسطنطنیه بود.[66]
در ابتدای صبح، ناوچه های عثمانی بادبانهای خود را افراشتند و طبل جنگی را به صدا در آوردند. این اقدام غافلگیر کننده برای مردم شهر بسیار دردناک بود، زیرا اینک کشتیهای ترکان را می دیدند که فقط در ظرف شبی آبهای بندر را شکافته و در مقابل دیوارهای داخلی قسطنطنیه قرار گرفتهاند. اما همانگونه که پیشتر نیز اشاره شد، دیوارهای بخش شرقی شهر شرایط خوبی نداشتند و وضعیت به شکلی بود که کشتی های بیزانسی نیز قادر نبودند به ناوچه های ترکها نزدیک شوند. به این ترتیب مدافعان شهر مجبور بودند در آن شرایط بحرانی، خطوط دفاعی خود را تغییر داده و نیروهای اندک خود را جابجا نمایند.[67]
یوحنا ژوستینیانی یکبار تصمیم گرفت که کشتیها و ناوچه ها و استحکامات جدید عثمانی ها را به آتش بکشد، ولی بعضی از جنوائی های غلاطه، نقشه او را به ترکان اطلاع دادند. در نتیجه، در 28 آوریل؛ یعنی یک هفته پس از عملیات عثمانی ها، سه کشتی ونیزی ـ برای انجام عملیات جلو آمده بودند ـ با آتش سنگین ترکان روبرو گشته و بر اثر آن، کشتیها و حدود 100 نفر از دریانوردان و افسران آنها غرق شدند.[68] مدتی بعد گروه دیگری از ونیزی ها نیز برای آتش زدن شبانه کشتیهای عثمانی به آنها نزدیک شدند و بعضی از ناوچه ها را به آتش کشیدند، ولی ترکها 40 نفر از آنان را دستگیر و در نتیجه نقشه ی آنها را خنثی کردند. پس از آن، افراد دستگیر شده را در روز روشن در کنار دیوار و در برابر چشمهای مدافعان شهر به چهار میخ کشیدند. بیزانسی ها نیز متقابلا 200 یا 260 زندانی مسلمان را از کنگره دیوار شهر دارزده و سرهای آنها را به زیر دیوار انداختند.[69] در پانزدهم اردیبهشت یا چهارم ماه می، ژوستینیانی دوباره شبانه با تعداد زیادی ناوچه، برای آتش زدن ناوچه های ترکها به طرف آنها رفت، ولی عثمانی ها که به وسیله بعضی نیروهای بیزانسی یا جنوائی از این نقشه خبر داشتند، به او حمله کرده و کشتی ژوستینیانی و حدود 150 نفر از دریانوردان ایتالیایی را غرق نمودند، ولی ژوستینیانی توانست با سختی فراوان خود را نجات دهد.[70]
محاصره قسطنطنیه همچنان ادامه داشت و ترکها دائما دیوارهای بلند و قطور شهر را با توپهای خود می کوبیدند. خواربار شهر و مخصوصاً نان و شراب رو به اتمام بود، [71] و این واقعیت نشان می داد که مردم عادی و رزمندگان شهر، حتی در آن شرایط سخت و بحرانی نیز دست از شرابخواری بر نمی دارند. از طرفی در داخل شهر به تدریج اختلافاتی بین رومی ها و جنوائی ها و ونیزی ها ظاهر شد و هر یک از آنها دیگری را مسبب آن شرایط می دانست. تدریجا اعتراضاتی در میان سربازان مدافع شهر ظاهر شد و البته دولت نیز در پرداخت حقوق و تهیه امکانات برای آنان، با مشکلات فراوانی روبرو گشت. کار به آنجا رسید که امپراتور، ظروف طلا و نقره کلیسا را مصادره و ذوب نموده و از آنها سکه های جدید ضرب کرد تا بتواند حقوق نظامیان و مدافعان شهر را بپردازد و آنها را راضی نگهدارد.[72]
از روز هفتم می؛ به بعد، رزمندگان تُرک چندین باز شبانه به طرف دروازه های غربی شهر حمله کردند و اگر چه هر بار با تلفات زیاد بر می گشتند، اما بارها حفره ها و نقب هایی در زیر دیوار شهر به وجود آوردند. [73] در بخشهایی از دیوارهای شهر شکافهایی به وجود آمده بود، چهار برج مستحکم شهر فرو ریخت، و بخش بزرگی از دیوار نزدیک دروازه رومانوس مقدس نیز خراب شد. در این شرایط تقریبا هیچکس تردید نداشت که به زودی پایتخت روم شرقی سقوط خواهد کرد.[74]
سلطان محمد دوم در این زمان مصلحت را در آن دید که امپراتور را وادار به تسلیم نماید و از این رو داماد خود اسماعیل بیگ را در 14 می، نزد وی فرستاد. امپراتور و اطرافیان او نیز فرستاده محمد را پذیرفتند. اسماعیل بیگ به امپراتور گفت که، از آنجا که دفاع آنها بیهوده است، برای جلوگیری از خون ریزی بیشتر و نابودی شهر، بهتر است همگی تسلیم شوند و شهر را ترک نمایند.[75] سلطان محمد پیشنهاد کرده بود که اگر تسلیم شوند، امپراتور را پادشاه مورآ[Morea] کرده و اهالی شهر را آزاد خواهند گذاشت.[76] امپراتور تشکیل جلسه داد، ولی ظاهراً همه اعضاء جلسه اصرار در ادامه دفاع از شهر داشته اند. این مطلب را امپراتور به اسماعیل بیگ اطلاع داد و گفت که همه مردم و از جمله خود او تا آخرین قطره خون خواهند جنگید.[77]
به دنبال این مسئله، سلطان محمد روسای لشگر را جمع کرده و اعلان نمود که در روز نهم خرداد یا 20 جمادی الاولی 857 ه. ق./ 29 می / 1453 م. از دریا و خشکی به شهر حمله خواهد نمود.[78] او سپس به نیروهای خود وعده داد که همه غنائم جنگی و اسیران را به آنها خواهد بخشید و فقط شهر و اراضی و ساختمان ها را برای خود نگاه خواهد داشت. افراد لشگری از این خبر به هیجان آمدند و فرماندهان ینی چری قول دادند که به زودی پیروزی را کسب کنند. سلطان محمد برای افراد شجاعی که به بالای دیوارها برسند جوائز بزرگی در نظر گرفت و افراد ترسو را از مجازات سخت ترسانید. آنگاه ریش سفیدان و روحانیون سپاه؛ سربازان را به جهاد در راه خدا و بر افراشتن پرچم اسلام بر دیوارهای آن شهر مسیحی ترغیب کردند.[79] شب پیش از حمله نیز خیمه های جنگی و کشتی های ترکان روشن شدند و سلطان محمد از سپاه خود سان دید و آنها را به مبارزه و مقاومت تشویق کرد. سپاهیان با صدای بلند به تهلیل و تکبیر پرداختند و به این وسیله نوید پیروزی فردا را به یکدیگر می دادند.[80] اما اهالی شهر، از پشت دیوارهای شهر این فریادهای شادی را می شنیدند می دانستند که این صداها در واقع اعلان پایان قطعی کار است. اگر چه خلیل پاشا آنچنانکه فرانزا وزیر امپراتور نوشته است، اخبار ارتش عثمانی را به یونانی ها می رساند و آنها را به پایداری تشویق می کرد، اما یأس و وحشت همه مردم و نیروهای مدافع را گرفته بود. در عین حال، شخص امپراتور فردی شجاع و فداکار بود. او زنان خانواده خود را بر یک کشتی ونیزی سوار کرد تا به دست دشمن نیفتند. او نه تنها توصیه مشاوران مبنی بر ترک شهر را نپذیرفت، بلکه خود را به دیوار شهر رسانید و ضمن روحیه دادن به سربازانش دفاع از شهر را شخصاً به عهده گرفت. براساس آنچه مورخان مسیحی نوشته اند، امپراتور کنستانتین یازدهم در شامگاه 28 می، تمامی شخصیتهای برجسته و سیاسی و نظامی را در کاخ خود جمع کرد و ضمن امیددادن؛ از آنان خواست، تا در برابر دشمن مقاومت نمایند. حاضران در انتهای جلسه یکدیگر را در آغوش گرفتند و گریستند. آخرین مراسم عشای ربانی نیز در همان شب در کلیسای ایاصوفیا برگزار شد و ظاهرا امپراتور و برخی از نزدیکانش هم در آن شرکت کردند.[81]
گروهی از نیروهای بیزانس خندقی عمیق در داخل شهر ساختند و دیوار بزرگی در پشت دروازه رومانوس مقدس ـ که توپها آنرا ویران کرده بود ـ بند نهادند. امپراتور و ژوستینیانی و بقیه نیروهای ویژه در پشت همان دیوار برای محافظت از دروازه قرار گرفتند. افسران جنوائی در پشت دروازه های ادرنه قرار داشتند و «کاردینال ایزیدور» نماینده اعزامی پاپ نیز قرار بود از دیوارهایی که از پشت کاخ امپراتور تا آبهای بسفر کشیده شده بود محافظت نماید. دفاع از بندر را دریا سالار «نوتاراس» به عهده گرفت و بقیه افراد نیز در کاخ و دیگر نقاط حساس قرار داشتند. در آن شرایط، تعداد نفرات نیز همانگونه که پیشتر گفته شد، از 9 هزار نفر تجاوز نمی کرد که حداکثر 6 هزار آنها یونانی و بقیه بیگانه بودند. در واقع از میان دوازده مرکز دفاعی، 10 نقطه در دست افسران بیگانه جنوائی، ونیزی، آلمانی، روسی، اسپانیایی و دیگران بود و فقط دو نقطه در دست یونانیهای بیزانسی بود.[82]
در روز 19 جمادیالاولی ه. ق. 28 می، عثمانی ها آخرین اقدامات خود را برای تهیه تجهیزات جنگی انجام دادند. هزار نردبان برای یورش از روی دیوارها تهیه شد، کشتیها این نردبانها را تا نزدیک دیواره جنوبی و شرقی حمل کردند. و بقیه ناوچه ها هم، در یک دایره بزرگ در سواحل خارجی شهر صف کشیدند. نیروها در مراکز حساس قرار گرفتند و توپها را تا لبه خندق بزرگ در پشت دیوارها جلو آوردند.[83]
بالاخره زمان موعود فرا رسید. ساعتی پس از نیمه شب شنبه 20 جمادی الاولی سال 857 / ه. ق / 29 می 1453 م، ترکان عثمانی از خشکی و دریا به شهر قسطنطنیه حمله کردند. توپها با شدت تمام از خشکی و از داخل کشتی ها به شهر شلیک شد. حمله اساسی متوجه باریکه دروازه رومانوس مقدس بود که در پشت آن امپراتور و همراهانش بیشترین دفاع و مقاومت را انجام می دادند. صدای توپ ها، کوبیدن طبل ها، فریاد سپاهیان و ناله مجروحین با هم مخلوط شده بود. توپها و تیرهای بیزانسی ها نیز از بالای دیوارهای شهر به سوی ترکها شلیک می شد. آتش یونانی هم به طرف کشتی ها پرتاب می گردید. خندق بزرگ، از اجساد مهاجمان پر شده بود ونردبانهای نیروبر در هم شکسته بود و بسیاری از کشتی ها در آتش می سوختند، ولی ترکان همچنان می جنگیدند. با یک فرمان، نیروهای جدیدی وارد عمل شدند و از روی اجساد کشته های خندق گذشتند. ده هزار نفر از ینی چری در حالیکه سلطان محمد در پشت سر آنها بود، به دروازه یورش بردند.[84] ژوستینیانی که یکی از وزنه های اصلی دفاع شهر بود، از طرف بازو و پا زخم شدیدی برداشت او با اجازه امپراتور برای درمان زخم ها و یا حفظ جان خود میدان را ترک کرد. بسیاری از افسران و سربازان لاتینی به تبعیت از او دست از جنگ کشیدند. مقاومت مدافعان شهر پس از این اتفاق، به سرعت تقلیل یافت.[85] ترکان که متوجه این پیشامد شدند، فشار خود را بر دیوارها و دروازه ادرنه و رومانوس زیاد کردند. در این هنگام گروهی از ینی چریها که حدود 30 نفر بودند واولین نفر آنها حسن نام داشت،[86] به بالای دیوار رسیدند، و اگر چه بیش از نیمی از ینی چریها در آنجا کشته شدند، ولی افراد باقیمانده، راه را برای آمدن دیگر نیروها باز کردند.[87]
در اثر گلوله باران 2 ساعته توپخانه عثمانی، در چند نقطه دیوار شهر واز جمله حد فاصل «توپ کاپی» یا «یالی قاپی» نیز شکافهایی به وجود آمد و ترکان از دروازه کوچک مخفی «سیرکوپرتا» (اکسیلوپرتا) [Kerkoporta] به داخل رخنه کردند، و از گذرگاه باریکی در مقابل دروازه رومانوس مقدس وارد شهر شدند.[88] امپراتور و همراهانش به مقاومت پرداختند ولی امپراتور در گیر و دار نبرد، بوسیله یک سرباز ترک از پای در آمد. برخی گفته اند که او قبل از کشته شدن، فریاد می زده است. که «آیا یک نفر مسیحی پیدا نمی شود که مرا گردن بزند؟»[89] و به این ترتیب آخرین امپراتور بیزانس کشته شد.[90]
پس از این جریان، همه چیز در قسطنطنیه در هم ریخت و ترکان توانستند از دروازه «کالجاریا» نزدیک کاخ بلاشرنی امپراتوری و از ناحیه بندر به داخل شهر سرازیر شوند. در این هنگام مدافعان شهر پا به فرار گذاشتند ولی در مسیر ومدخل دروازه ها حدود 2 هزار نفر از آنها کشته شدند.[91] وقتی جنگجویان ترک از کمی تعداد مدافعان اطلاع یافتند، دست از درگیری برداشته و به تعقیب واسارت افراد پرداختند. بسیاری از مردم شهر به طرف بندر گریختند.[92] وبقیه به کلیسای ایاصوفیا پناه بردند، به طوری که در عرض یک ساعت، تمامی محیط دخل کلیسا پر از کشیشان و مردان و زنان گردید.[93]
ساکنین مسیحی شهر، براساس یک افسانه قدیمی معتقد بودند، وقتی ترکان وارد قسطنطنیه شوند و رومیان را تا ستون کنستانتین که در میدان کلیسای ایاصوفیا بود تعقیب کنند، فرشته ای شمشیر به دست از آسمال نازل می شود، امپراتور را از چنگ مهاجمان نجات می دهد و زمام امور را به پیرمردی که در پای آن ستون نشسته است تفویض می کند و می گوید: «این شمشیر را بگیر و انتقام مردم را از دشمن بستان» و به مجرد شنیدن این کلمات، ترکان فورا پا به فرار می گذارند.و برخی قصه های دیگر اما نه تنها چنین حوادثی رخ نداد، بلکه امپراتور کشته شد و ترکان مسلمان شهر را اشغال کرده و به پشت درهای کلیسا رسیدند.[94] در این موقع، درهای کلیسا به وسیله ضربات ترکان شکسته شد.[95] و در مدت کوتاهی تمامی افراد آنجا اسیر شده و به اردوگاه عثمانی ها منتقل گردیدند.[96] مورخین تعداد این اسرا را که دریا سالار «نوتاراس» و بسیاری از افسران و اشراف نیز جزو آنان بودند، از 10 هزار تا 50 هزار نفر نوشته اند. ولی «کاردینال ایزیدور» با لباس معمولی موفق به فرار شد و «یوحنا ژوستینیانی» نیز از راه دریا گریخت، اما مدتی بعد در اثر شدت جراحات درگذشت. بقیه کلیساهای شهر هم که مملو از اشیاء نفیس و قیمتی بود، غارت شدند.[97]
سلطان عثمانی که از این زمان به بعد او را «سلطان محمد فاتح» نامیدند، وقتی متوجه شد که سپاهیان او همه نقاط حساس شهر را متصرف شده اند، از اسب خود پیاده شد و به عنوان شکر گزاری، مشتی از خاک قسطنطنیه را برداشته و بر سر ریخت. سلطان محمد فاتح پس از اطمینان از پیروزی خود، در داخل شهر به گردش پرداخت و به کلیسای ایاصوفیا _ که بنای آن در قرن چهارم میلادی و در عهد کنستانتین بزرگ ساخته شده بود ـ وارد شد و به تماشا پرداخت. سپس دستور دارد که بر بالای منبر کلیسا، قرآن تلاوت کنند و کلیسا را به صورت مسجد در آورند.[98] به این ترتیب، در مدت کوتاهی صلیب ها و تصاویر و مجسمه ها را برداشته و دیوارها را تطهیر کردند و پرچم عثمانی نیز در بلندترین نقاط شهر به اهتزاز درآمد. روز جمعه همان هفته، مؤذن بر فراز گنبد ایاصوفیا اذان ظهر گفت و سلطان در آن محل نماز خواند.[99]
سلطان محمد فاتح، بیست روز در شهر به سر برد و به نظم امور پرداخت. او دراین زمان فرمانی دال بر اعلان امنیت برای سکنه شهر صادر نمود تا مردمی که از شهر گریخته بودند، دوباره به آن بر گردند و به کار و فعالیت عادی بپردازند.[100] همچنین سلطان عثمانی فرمان داد، تا دیوارهای شهر قسطنطنیه را که پس از «بورسا» و «ادرنه» به زودی پایتخت او شد، به سرعت ترمیم نمایند و مسجدی بر روی ویرانه های «کلیسای رسولان» و قبور قیصرهای بیزانس بسازند. اگر چه پیش از این نیز به دستور امپراتور بیزانس، مسجدی در قسطنیطنیه ساخته شده بود، ولی این مسجد سلطانی، اولین مسجدی بود که خود عثمانی ها در آن شهر به وجود آوردند. البته بسیاری از کلیساها نیز تبدیل به مسجد شد.[101]
پیش از آنکه سلطان محمد با کاروان اسیران به سوی ادرنه حرکت نماید و پس از 800 سال، مسلمانان مدفن ابوایوب انصاری را در زیر دیوارهای شهر یافتند ـ هر چند بنابر بعضی اقوال، مدفن او پیش از این زمان نیز در نظر مسیحیان شهر کاملا معلوم ومحترم بوده و آنها قرنهای متمادی آنرا زیارت می کرده و برای کسب حوائج خود به او متوسل می شده اند ـ که این خود مسئله ای بسیار جالب و پر معنا است.[102]
به طور کلی، قسطنطنیه این شهر مهم تاریخی، در جریان حمله سلطان محمد عثمانی، چهل و پنح روز[103]و یا به عبارتی 53 روز در محاصره بود، تا اینکه تهاجم اصلی آغاز شد و شهر در 20 جمادی الاولی 857 ه. ق. با 29 می 1453. فتح گردید.[104] محاصره قسطنطنیه به وسیله سلطان محمد فاتح در حقیقت پنجمین محاصره دولت روم شرقی از سوی عثمانی ها بود و قبلا با یزید اول در 1396 م. دوبار آن را محاصره کرده بود و سپس پسرش موسی، و در سال 1422 م. مراد دوم به این کار اقدام کرده بود. این شهر از آغاز بنای جدیدش به وسیله کنستانتین بزرگ، جمعا 29 بار محاصره شده بود، که 7 مرتبه به دست مهاجمان سقوط کرده بود و هر بار نیز مجدداً به تملک امپراتور مسیحی در آمده بود. تا اینکه برای هشتمین بار به دست محمد دوم عثمانی سقوط کرد و برای همیشه در دست عثمانی ها باقی ماند. در واقع این نخستین باری بود که این شهر پس از 1125 سال، از قلمرو مسیحیت خارج و به قلمرو اسلامی در می آمد.[105]
باید در نظر داشت که فتح قسطنطنیه برای محمددوم، اهمیت استراتژیکی زیادی نداشت، زیرا عثمانی ها پیش از این زمان توانسته بودند بدون تصرف قسطنطنیه به داخل اروپا راه پیدا کنند.[106] از این رو، این نقطه جغرافیایی در واقع ارزشی مساوی و یا حتی ـ با در نظر گرفتن صدماتی که عثمانی ها برای فتح آن دیدند ـ کمتر از نواحی دیگر داشت. ولی از نظر نظامی ـ تسخیر قسطنطنیه ـ اروپا را از پایگاهی محروم کرد، که اگردر اختیار یک ارتشی کارآمد قرار می گرفت، احتمالاً می توانست نظام دفاعی و حکومت عثمانی را در هم بشکند.[107] به همین جهت؛ سقوط این شهر به دست ترکان عثمانی، حادثه بزرگی بود که در واقع بیش از آنکه برای مسلمین و آسیا سودی داشته باشد، برای اروپای مسیحی مصیب بار بود و آثار دگرگون آن بزودی در اروپا ظاهر شد.[108] و دقیقا از این رو است که، سال سقوط قسطنطنیه (1453 م) در نظر اروپائیان مسیحی، سال آغاز تحولات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و علمی و هنری و حتی دینی به حساب آمده است.[109]و این رخداد ابتدای دورانی است که اروپائیان، قرون وسطی و عصر ظلمت را رها می کنند و قدم در راهی نو می گذارند.[110]
شاید اشاره به برخی آثار سقوط قسطنطنیه به دست عثمانی ها، بتواند اهمیت این واقعه تاریخی را تا حدودی نشان دهد: این پیروزی توانست نوعی پاسخ به حملات صلیبیان به ممالک اسلامی در طی قرون گذشته (680 ـ 490 ه) و یا اقدامات آنان در اسپانیا باشد. دربار پاپ پس از این واقعه متوجه شد که مهمترین پیشتیبان و نیرومندترین سنگر مسیحیت در شرق را از دست داده است؛ به این ترتیب، مرزهای سیاسی مسلمانان با مرکزیت مسیحی در رم به نزدیکترین حد خود رسید. عثمانی ها پس از این توانستند به راحتی و با اقتدار بیشتری به طرف شمال بالکان حرکت کنند. استقرار و سلطه عثمانی ها بر بسفر و داردانل مشکلات دریایی فراوانی برای اروپائیان چه از نظر نظامی و چه از نظر اقتصادی به وجود آورد و بر سلطه و قدرت عثمانی ها در دریای سیاه و مدیترانه افزود. به این ترتیب، گلوگاه تجارت اروپا با سرزمینهای شرق دور و جنوب در آسیا و آفریقا در اختیار عثمانی ها قرار گرفت؛[111] این واقعه همانگونه که صدمات اقتصادی فراوانی برای اروپا داشت، ثروت و درآمد سرشاری برای عثمانی ها به وجود آورد. این رویداد، زمینه ساز به وجود آمدن تحولات عقیدتی و فرهنگی متعددی در اروپا و به ویژه در ایتالیا، آلمان، فرانسه گردید؛ و همانگونه این واقعه نشان دهنده قدرت مسلمانان در آن دوران بود؛ سرآغاز انتشار و نفوذ دین اسلام در برخی از نواحی اروپا شد.
پینوشتها:
* دکتری تاریخ و تمدن اسلامی.
ویل دورانت، تاریخ تمدن، عصر ایمان، گروه مترجمان، (تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1371) ص 369.
علی اکبر دهخدا، لغت نامه، (تهران، مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، 1372)، ج 2، تحت عنوان استانبول.
همان.
ادوارد گیبون، انحطاط و سقوط امپراتوری روم، ترجمه ابوالقاسم طاهری، (تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی، 1347)، صص 254 ـ 255.
علی اکبر دهخدا، پیشین، ج 2، تحت عنوان استانبول.
عبدالرحمن بن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی، (تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1362) ج 1، ص 310.
هنری لوکاس، تاریخ تمدن، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، (تهران، انتشارات کیهان، 1376)، ج 1، صص 323 و 636 ـ 637.
احمد بن ابی یعقوب، تاریخی یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، (تهران، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، 1362)، ج 2، ص 62.
میکاوالتاری، سقوط قسطنطنیه، ترجمه و اقتباس ذبیح الله منصوری، (تهران، انتشارات زرین، 1363)، ص 21.
علی اکبر دهخدا، پیشین، ج 2، تحت عنوان استانبول.
محمد عبدالله عنان، صحنه های تکان دهنده در تاریخ، ترجمه علی دوانی، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1351)، صص 40 ـ 41.
احمد بن ابی یعقوب، پیشین، ج 2، ص 258.
شکیب ارسلان، تاریخ فتوحات مسلمانان در اروپا، ترجمه علی دوانی، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1370)، ص 26.
محمد عبدالله عنان، پیشین، ص 40.
میکاوالتاری، پیشین، ص 24.
احمد بن ابی یعقوب، پیشین، ج 2، ص 396.
میکاوالتاری، پیشین، ص 24.
عبدالرحمن بن خلدون، پیشین، ج 1، صص 636 ـ 637.
هنری لوکاس، پیشین، ج 1، ص 335.
علی اکبر دهخدا، پیشین، ج 2، تحت عنوان استانبول.
ادوارد گیبون، پیشین، ص 585.
لاموش، تاریخ ترکیه، ترجمه سعید نفیسی، (تهران، چاپخانه مجلس، 1316) ص 54.
ادوارد گیبون، پیشین، ص 585.
همان.
کلیفورد ادموند بوسورث، سلسله های اسلامی، ترجمه فریدون بدره ای، (تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1349)، ص 209.
وین ووسینچ، تاریخ امپراتوری عثمانی، ترجمه سهیل آذری، (تهران، کتابفروشی تهران، 1346)، ص 12.
لاموش، پیشین، ص 51.
ویل دورانت، تاریخ تمدن اصلاح دینی، گروه مترجمان، (تهران، انتشارات و آموزش وانقلاب اسلامی، 1371)، ص 222.
استانفورد جیشاو، تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید، ترجمه محمودرمضانزاده، (مشهد، آستان قدس، 1370) ج 1، ص 107.
همان.
وین ووسینیچ، پیشین، ص 12.
استانفورد جی شاو، پیشین، ج 1، ص 108.
لاموش، پیشین، ص 52.
استانفورد جی شاو، پیشین، ج 1، ص 109.
ویل دورانت، تاریخ تمدن، اصلاح دینی، ص 222.
لاموش، پیشین، ص 56.
ویل دورانت، تاریخ تمدن، اصلاح دینی، ص 222.
نگاه کنید به: زیگرید هونکه، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه مرتضی رهبانی، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1376)، ص 84.
ادوارد گیبون، پیشین، ص 581.
میکاوالتاری، پیشین، ص 53.
لاموش، پیشین، ص 55.
همچنین نگاه کنید به نظر: ویل دورانت، تاریخ تمدن، اصلاح دینی، ص 222.
میکاو التاری، پیشین، ص 81.
ادوارد گیبون، پیشین، ص 582.
لاموش، پیشین، ص 54.
ادوارد گیبون، پیشین، ص 582.
لاموش، پیشین، ص 53.
همان، ص 55؛ ادوارد گیبون، پیشین، ص 582.
ادوارد گیبون، پیشین، ص 582.
استانفورد جی شاو، پیشین، ج 1، ص 110.
ادوارد گیبون، پیشین، صص 583 ـ 584.
استانفورد جی شاو، پیشین، ج 1، ص 110.
همچنین ر. ک: فاید حماد محمد عاشور، جهاد مسلمانان در جنگهای صلیبی، ترجمه عباس عرب، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1373) صص 103 ـ 121.
ادوارد گیبون، پیشین، صص 583 ـ 584.
ویل دورانت، تاریخ تمدن، رنسانس، گروه مترجمان، (تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1371) ص 399.
ادوارد گیبون، پیشین، ص 584.
همان.
میکاو التاری، پیشین، ص 102.
ادوارد گیبون، پیشین، ص 584.
لاموش، پیشین، ص 57.
ادوارد گیبون، پیشین، صص 587 ـ 588.
پیشین، ج 1، ص 483.
ادوارد گیبون، پیشین، ص 589.
هامرپورگشتال، تاریخ امپراتوری عثمانی، ترجمه میرزازکی علیآبادی، (تهران، انتشارات زرین، 1367) ج1، ص484.
لاموش، پیشین، صص 60 ـ 61.
ادوارد گیبون، پیشین، ص 590.
میکاو التاری، پیشین، ص 123.
همان، ص 128.
لاموش، پیشین، ص 62.
میکاو التاری، پیشین، ص 129.
ادوارد گیبون، پیشین، ص 582.
همان، ص 590.
برناردین کیلتی، سقوط قسطنطنیه، ترجمه مصطفی مقربی، (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1339)، ص 147.
ادوارد گیبون، پیشین، ص 590.
همان.
لاموش، پیشین، ص 63.
هامرپور گشتال، پیشین، ج 1، ص 486.
ادوارد گیبون، پیشین، ص 591.
همان.
هامرپور گشتال، پیشین، ج 1، ص 487.
همان، ص 492؛ ادوارد گیبون، پیشین، ص 592.
اسماعیل حقی، تاریخ عثمانی، اوزون چارشی لی، ترجمه ایرج نوبخت، (تهران، مؤسسه کیهان، 1369)، ج 2، صص 8 و 9 و 10.
ادوارد گیبون، پیشین، ص 592.
میکاوالتاری، پیشین، ص 139.
ادوارد گیبون، پیشین، ص 593.
همان، ص 594.
همان، ص 594؛ برناردین کیلتی، پیشین، صص 103 ـ 104.
هامرپور گشتال، پیشین، ج 1، ص 485.
همان، ص 494؛ ویل دورانت، تاریخ تمدن، اصلاح دینی، ص 223.
نگاه کنید به: ادوارد گیبون؛ پیشین، ص 594.
هامرپور گشتال، پیشین، ج 1، ص 495.
نگاه کنید به: ادوارد گیبون، پیشین، ص 594.
لاموش، پیشین، ص 66.
همان، ص 65.
هامرپور گشتال، پیشین، ج 1، ص 496.
لاموش، پیشین، ص 66.
میکاوالتاری، پیشین، ص 142.
لاموش، پیشین، ص 67.
ویل دورانت، تاریخ تمدن، اصلاح دینی، ص 223؛ وین ووسینیچ، پیشین، ص 13.
لاموش، پیشین، ص 68.
میکاوالتاری، پیشین، ص 142.
همان، ص 153.
استانفورد جی شاو، پیشین، ج 1، ص 110.
هامرپور گشتال، پیشین، ج 1، ص 497.
میکاوالتاری، پیشین، ص 202.
کلیفورد ادموند بوسورث، پیشین، صص 210 ـ 211؛ استانفورد جی شاو، پیشین، ج1، ص 111.
ویل دورانت، تاریخ تمدن، اصلاح دینی، ص 223.
لاموش، پیشین، ص 50.
وین ووسینیچ، پیشین، ص 13.
ژان پل رو، ترکیه (جغرافیا، اقتصاد تاریخ، تمدن، فرهنگ)، ترجمه خانبابا بیانی، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1352)، ص 170.
ویل دورانت، تاریخ تمدن، اصلاح دینی، ص 223.
منابع
ـ ابن ابی یعقوب، احمد، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، (تهران، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، 1362).
ـ ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی، (تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1362).
ـ ارسلان، شکیب، تاریخ فتوحات مسلمانان در اروپا، ترجمه علی دوانی، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1370).
ـ التاری، میکاو، سقوط قسطنطنیه، ترجمه و اقتباس ذبیح الله منصوری، (تهران، انتشارات زرین، 1363).
ـ بوسورث، کلیفورد ادموند، سلسله های اسلامی، ترجمه فریدون بدره ای، (تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1349).
ـ پل رو، ژان، ترکیه (جغرافیا، اقتصاد، تاریخ، تمدن، فرهنگ)، ترجمه خانبابا بیانی، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1352).
ـ حقی، اسماعیل، چارشی لی، اوزون، تاریخ عثمانی،ترجمه ایرج نوبخت، (تهران، موسسه کیهان، 1369).
ـ دورانت، ویل، تاریخ تمدن، گروه ترجمان، (تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1371)، (رنسانس، اصلاح دینی، عصر ایمان).
ـ دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، (تهران، مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، 1372).
ـ شاو، استانفورد جی، تاریخ امپراطوری عثمانی و ترکیه جدید، ترجمه محمود رمضانزاده، (مشهد، آستان قدس، 1370).
ـ عنان، محمد عبدالله، صحنه های تکان دهنده در تاریخ، ترجمه علی دوانی، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1351).
ـ کیلتی، برناردین، سقوط قسطنطنیه، ترجمه مصطفی مقربی، (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1339).
ـ گشتال، هامرپور، تاریخ امپراطوری عثمانی، جلد اول، ترجمه میرزا زکی علی آبادی، (تهران، انتشارات زرین، 1367).
ـ گیبون، ادوارد، انحطاط و سقوط امپراتوری روم، ترجمه ابوالقاسم طاهری، (تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی، 1347).
ـ لاموش، تاریخ ترکیه، ترجمه سعید نفیسی، (تهران، چاپخانه مجلس، 1316).
ـ لوکاس، هنری، تاریخ تمدن، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، (تهران، انتشارات کیهان، 1376).
ـ محمد عاشور، فاید حماد، جهاد مسلمانان در جنگهای صلیبی، ترجمه عباس عرب، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1373).
ـ ووسینیچ، وین، تاریخ امپراتوری عثمانی، ترجمه سهیل آذری، (تهران، کتابفروشی تهران، 1346).
ـ هونکه، زیگرید، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه مرتضی رهبانی، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1376).
نظر شما