موضوع : پژوهش | مقاله

نامه ­های خصوصی، مکاتبات رسمی

مجله  تاریخ اسلام  دهم فروردین ماه سال 1387 شماره سی و سوم 

نویسنده : رجبعلی یحیایی
یکی از اصول مهم تاریخ نگاری انتقادی، بررسی صحت و سقم منابع تاریخی است. کلاوس. یو. هاخ مایر در مطالعه ای انتقادی با تقسیم منابع تاریخی هر دوره به دو دسته منابع روایی و آثار باقیه (Uberreste ) نشان داده است که منابع روایی در دوره مورد مطالعه او (آل بویه) دارای ضعف­هایی چون: اشکال و انحراف در انتقال مطالب، اصالت مؤلف و جانبداری هستند؛ از این روی عمده پژوهش­هایی که تاکنون از سوی محققانی چون بوسه و کبیر در باره این دوره انجام شده­اند کامل نیستند. هاخ مایر معتقد است باید گزارش های منابع روایی با استفاده از آثار باقیه که خود به سه دسته آثار باقیه انتزاعی، آثار باقیه شیئی و آثار باقیه نوشتاری تقسیم می شوند، مورد اصلاح قرار گیرند یا تکمیل شوند. او با بررسی مجموعه رسایل صابی که یکی از چهار مجموعه رسایل برجای مانده از دیوان انشای دوران بوییان است، می­کوشد ارزش این دسته از منابع را که به گمان وی در رده سوم آثار باقیه یعنی رده نوشتاری طبقه­بندی می­شوند برای تاریخ نگاری و تکمیل منابع روایی نشان دهد.

چهار مجموعه بزرگ از نامه­های دیوانی نگارش شده توسط چهار کارگزار بلند مرتبه و تقریباً معاصر دوره آغازین آل بویه باقی مانده است. از میان آنها، فقط مجموعه صاحب بن عباد وزیر (م. [385ق]/ 995م) به طور کامل منتشر شده است.[1] از مجموعه نامه ابواسحاق صابی (م. 385/994م)، رئیس دیوان رسایل مشترک خلیفه ـ آل بویه در بغداد، 42 نامه را شکیب ارسلان در 1898 منتشر کرد، حال آن که مجموعه شناخته شده 430 نامه را شامل می­شود و دست کم در هیجده نسخه خطی موجود است.[2]

مجموعه عبدالعزیز بن یوسف شیرازی که در عهد عضدالدوله بویی کار می­کرد، موضوع مطالعه تاریخ آل بویه توسط بورگل بوده، اما چاپ نشده است.[3] همچنین گزارش شده که چهار نسخه خطی حاوی مجموعه رسایل وزیر ابن عمید باقی مانده و تا جایی که من آگاهم هیچ کدام از این مجموعه­ها را پژوهشگران جدید مورد ملاحظه قرار نداده­اند.[4]

وجود این چهار مجموعه هم عصر، خود یک پدیده نادر و شایسته توضیح است. یعنی می­تواند شالوده ظهور آرایه­های ادبی یا نثر هنری عربی به شمار رود که در طول قرن چهارم/ دهم سبک استاندارد ادب انشایی شد و تا قرن نوزدهم دوام آورد. این فرایند رو به توسعه در رساله دکتری من (در دست انتشار) وصف شده است. هدف از مقاله حاضر ارزیابی مناسب این مواد برای مورخ است. این اسناد شامل مکاتبات متعدد حکام اسلامی و خلفا، گزارش های دست اول از رویدادهای سیاسی، و زندگی دربارهای سلطنتی یا پاسخی به آنهاست. افزون بر آن، مجموعه صابی شماری از نامه های بسیار جالب نوشته شده به دوستان و اعضای خانواده­اش را در بر می گیرد. بحث در دو بخش دنبال می شود: 1- پژوهش انتقادی از منابع تاریخی دوره آل بویه. زمینه ای گسترده تر که در آن ارزش تاریخی مجموعه های رسایل به خوبی تبیین می­شود؛ 2- ارزیابی نامه های خصوصی و احکام سیاسی در بهترین مجموعه­ای که من می­شناسم یعنی مجموعه صابی.

نقل و آثار باقیه: منابعی تاریخی برای دوران آل بویه

تصویر تاریخی ما از دوره آل بویه تقریباً به طور انحصاری بر پایه منابع به اصطلاح نقلی(روایی) است؛ یعنی مجموعه­ای از منابع که تاریخ در آنها آگاهانه برای نسل های آینده نوشته شده است.[5] افزون بر مواد شفاهی منتقل شده (داستان رزمی، تصنیف ها و غیره)، منابع روایی بیشتر منابع مکتوب را در بر می­گیرد و شامل سال­شمار ها و روایت های تاریخی از هر نوعی نظیر سرگذشت نامه ها، زندگی نامه های خود نوشته، خاطرات و غیره می­شود. از آن جا که پدیدآورندگان این روایت ها در صدد بازگویی یک داستان ویژه بوده­اند، ضرورتاً (و شاید به گونه ای اجتناب ناپذیر) عنصر شخصی و ذهنی را وارد گزارش خود از فرایندهای تاریخی کرده­اند. مؤلفان آنها، ناآگاهانه یا به هر طریقی، حوادث و وقایعی را برای روایت شان برگزیده اند که متناسب با سیر توضیحی و ارزیابی آن حوادث [قلمداد] می­شده و حوادثی که غیر مهم، نامطلوب یا نادرست جلوه می­کرده، حذف یا مورد بی­توجهی قرار داده­اند. [زیرا] روایت بر کنار از برخی ذهنیت گرایی­های شخصی و ملاحظه­های محتاطانه کم و بیش غیرممکن است.[6]

تصویر تاریخی به دست آمده از روایت می تواند با گروه ثانوی منابع، یعنی آثار باقیه شامل هر چیزی که از آن زمان باقی مانده یا مستقیماً از حوادث و حقایق تاریخی خبر می­دهد، اصلاح گردد و به چالش کشیده شده یا اثبات و یا به طور ساده فربه شود.[7] برنت در درون این گروه سه طبقه را مشخص کرده است: آثار باقیه انتزاعی نظیر نهادها، زبان شناسی یا مشخصه­های فرهنگی؛ آثار باقیه شیئی چون بناهای تاریخی، ابزار، دست افزارها، سکه­ها و غیره، و آثار باقیه نوشتاری شامل اسناد ویژه یا رسمی هر دوره و برخی آثار ادبی که به قصد ثبت تاریخ نوشته نشده­اند.[8] ویژگی برجسته و مشترک این مواد گوناگون، بی واسطه­گی آنها [در ارتباط با حوادث مربوطه] است. آن ها برای شکل دادن به زمان خودشان تولید شده اند نه برای شکل دادن به آینده. البته میل شکل دادن [به حال] ضرورتاً جدای از میل به تأثیر و نفوذ نیست؛ اما آثار باقیه در صدد نفوذ بر نسل هم عصر خود هستند نه نسل های آینده­ی مورخانی که به آنها مراجعه خواهند کرد. هر چند که مورخان باید در قبال چنین نفوذی حساسیت کافی داشته باشند.

نقل

گفته شد که تصویر تاریخی ما از دوره آل بویه تا حد بسیاری بر اساس منابع مکتوب است که منحصراً روایی هستند. بنابراین مجموعه نامه ای مانند مجموعه صابی که در زمره آثار باقیه است این امکان را می­دهد تا تصویرهای تاریخی تازه و اصلاح شده­ای از دوره آل بویه به دست داده شود. ضمن این که نوع و کیفیت این تازگی و اصلاح خود نیازمند تعریف دقیق تری است.

بوسه و کبیر پژوهش های طاقت فرسایی در باره دوره آل بویه انجام داده­اند،[9] اما عمده تمرکزشان بر منابع روایی این عهد است که منحصراً مکتوب اند. در این میان سالشمارهای تاریخی از اهمیت بیشتری برخوردارند و تجارب الامم (تجربه ملت­ها) نوشته مسکویه (م. 412ق/ 1030م) برجسته­ترین است. روزنتال آن را با عبارت «عالی ترین نمونه نوشته تاریخی به شکل سال نگاری» ستوده است.[10] متأسفانه تمرکز اصلی این آثار بر زندگی درباری و سیاسی حاکمان است. زندگی درباری همچنین مرکز ثقل نوشته­های دیگری است که به آنها می­توان عنوان «آینه دربار» داد،[11] یعنی آثاری که در مورد آداب معاشرت درباری است (مانند رسوم دارالخلافه هلال صابی). مجموعه­های داستانی مانند نشوارالمحاضرة و اخبارالمذاکرة نیز بیشتر درگیر زندگی کارمندان درباری و کارگزاران بلند پایه حکومتی است.

جدای از اینها، مجموعه سرگذشت نامه هایی وجود دارد، همانند یتیمةالدهر ثعالبی یا ارشاد الاریب یاقوت حموی، که زندگی چهره های مهم ادبی را به طور استنادی در بر می­گیرند، اما در عین حال حاوی اطلاعات مهم تاریخی نیز هستند.

جانبداری

ویژگی­های [منابع] نقلی را می­توان از تجارب الامم مسکویه به تصویر کشید. مسکویه نمونه ای از کاتبان حرفه ای بود که با چند وزیر از جمله مهلبی (م.352ق/ 963م)، ابن عمید (م.360/ 970) و پسرش ابوالفتح (م.366/976) و همچنین خود امیر عضدالدوله [دیلمی] (م. 37/ 983) کار کرد. او نماینده [مرحله ای] از پیشرفت در نگارش تاریخ اسلامی در دورانی است که تاریخ نگاری اندک اندک به دست کارگزاران حکومتی می­افتاد. [در این دوره] محتوای روایت و انعکاس تاریخی [وقایع] به زندگانی درباری محدود می شد که مورخانی مانند مسکویه شخصاً شاهد آن بودند و تاریخ به عنوان نوعی از فضای گسترش یافته دربار مورد توجه قرار گرفت که در آن زندگی شخصی و جمعی به گونه نمونه­هایی ارائه می شد که باید از آن پیروی یا اجتناب می­گردید. دریافت تاریخ به عنوان آموزگاری برای حاکمان و مردم، جای کتاب های مقدسی را گرفت که عالمان دین تألیف می­کردند.[12] میثمی این جریان را در عبارات ذیل خلاصه کرده است:

قرن­های دهم و یازدهم شاهد پیشرفت نگرشی جدید به تاریخ بودند؛ نگرشی که بیشتر متأثر از اخلاق وآرایه های بدیعی و باز تابنده علقه و فرهنگ دبیران و مقامات رسمی درباری بود که نگارش تاریخ به طور روزافزون به آنها واگذار می­شد.[13]

رویکرد اخلاقی به نگارش تاریخ به طور ویژه همزاد مسکویه است که بالاتر از همه شهرتی به عنوان فیلسوف در زمینه اخلاق و معنویت با معروف ترین اثرش تهذیب الاخلاق یافت. او در مقدمه تجارب [الامم] خود نوشت:

هنگامی که تاریخ ملل و سیره پادشاهان و اخبار شهرها و کتاب­های تاریخی را خواندم در یافتم که در آنها از کدام تجربه ها می توان موضوعاتی را برگرفت که مشابه آنها هنوز در جریان است و یا اتفاقاتی شبیه آنها دور از انتظار نیست، مانند گزارش شروع دولت ها و برآمدن امپراتوری ها و گزارش وارد شدن آسیب به این دولت ها.[14]

ارزش و ویژگی نوشته های تاریخی مسکویه موضوع مطالعات بی شماری بوده است.[15]

فضیلت و برتری او در اقتباس از تجربه های تاریخ در سراسر اثر تاریخی او هویداست. در یک مورد، او توصیف یک لشکرکشی نظامی را رها می کند، زیرا در می یابد که از آن حادثه هیچ تجربه ای نمی­تواند آموخته شود.[16] شیوه شرح برخی بیان های مسکویه که به عنوان نمونه آورده و در خور پیروی می داند، از نوع خاصی جانب داری ناشی می شود. برخی از جانب داری های تاریخی او ارزش پیروی دارد، اما برخی دیگر مطلوب نیست؛ برای مثال می توان ستایش های فراوان او از ابن عمید را با تصویرهای منفی که از عزالدوله و وزیرش، ابن بقیه، به دست می دهد سنجید. مسکویه در رویکرد خود برای رسیدن به نتیجه اخلاقی، اولویت های شخصی را لحاظ داشته، زیرا قرار بوده است این کتاب را به عضدالدوله اهدا نماید، همان حاکمی که ابواسحاق صابی را مجبور به نوشتن تاریخ تاجی (گم شده) در طرفداری از آل بویه کرده بود. بورگل نتیجه می گیرد که مسکویه در برخی موارد تاریخ را در جانب داری از عضدالدوله تا جایی به انحراف کشانده که این سوأل پدید می آید: آیا و تا چه اندازه کتاب او به یک هدف تبلیغاتی ـ سیاسی خدمت کرده است؟[17]

نمونه ای از رویکرد انحرافی مسکویه، داستان ازدواج یکی از دختران عضدالدوله با خلیفه الطائع در سال 369/ 80 ـ 979 است.[18] از نظر مسکویه، عضدالدوله امید داشت که از این ازدواج پسری حاصل گردد که در آینده بتواند خلیفه شود و بدین گونه سلسله آل بویه با خلافت یکی گردد؛ مسکویه از این حقیقت که عزالدوله، پسر عمو و سلف عضدالدوله، سال ها قبل از این (364/ 975) دخترش را در بغداد به ازدواج همین خلیفه در آورده بود، مطلبی بر قلم نمی­راند.[19] همچنین او متذکر نمی شود که صد هزار دیناری که عضدالدوله داد، درست به اندازه جهیزیه ای بود که پسر عمویش پرداخته بود و خطبه ای که تنوخی، قاضی مشهور، در عروسی قرائت کرد کمابیش همانی بود که پیش تر در پیوند آل بویه و خلافت خوانده شده بود.[20] شاید اگر مسکویه این موارد را می آورد، ازدواج خلیفه با دختر عضدالدوله، تازگی و ویژگی خاص خود را از دست می داد.

عضدالدوله گرایش بیشتری داشت که در این موضوع اعتباربخش بر پسر عموی مورد غضب خود پیشی جوید.[21] تفسیر مسکویه از این که عضدالدوله از ازدواج امید پسری داشت، سؤال­هایی را در مورد این که سخنان او تا چه اندازه جدی است باقی می­گذارد. خلیفه که در دفاع از باقی مانده استقلال اندکی که در مقابل بوییان شیعی داشت سخت می­کوشید و احتمالاً ازدواج را رد کرده بود به طور مسلم توان داشت که با آرزوی عضدالدوله برای نوزادی پسر مخالفت ورزد.[22] اما نمی­دانیم که آیا عضدالدوله از چنین مشکلاتی آگاه بوده است یا نه.

از [کتاب ذیل تجارب الامم] رودراوری پی می بریم که عضدالدوله سعی کرد خلیفه را به تکمیل کار ازدواج وا دارد. او دو سال بعد از ازدواج هنگامی که دریافت خلیفه هنوز با دختر او ارتباطی نداشته، قاضی تنوخی را برای تغییر وضعیت به پیشگاه خلیفه فرستاد. تنوخی که به خوبی از ظرافت وظیفه­ای که بر عهده اش نهاده بودند آگاهی داشت، در راه قصر خلیفه قوزک پایش پیچ خورد و مأموریت خود را به پایان نرساند.[23] منابع جزئیات بیشتری از این موارد به دست نداده اند. به نظر می رسد از این ازدواج بچه ای متولد نشده باشد.

دیگر آثار تاریخی این دوره نیز دارای چنین ظرافت­هایی هستند و بنابراین باید با احتیاط استفاده شوند. یکی از منابع تاریخی کتاب ابن جوزی، سنی متعصب است که بی دلیل مدعی شده بیش از سیصد کتاب نوشته و به تنهایی بیست هزار یهودی را به اسلام در آورده است. کبیر دو مثال از تنگ نظری های تعصب آمیز او را در نگارش تاریخ منتظم یاد کرده است. بنا به گزارش وی، ابن جوزی می­نگارد که معزالدوله، حاکم بویی، در بستر مرگ از اعتقادش به تشیع توبه کرد و به آموزه های اهل سنت ایمان آورد. همو در جای دیگری گزارش می­دهد که عضدالدوله در شعری [برای تناسب قافیه] عنوان کفرآمیز ملک الملک، غالب القدر (مالک پادشاهی­ها و سرنوشت­ها) را به خود بست اما سه روز پس از آن، و به طور حتم بر اثر مکافات الهی درگذشت.[24]

اصالت مؤلف

موضوع دیگری که در هنگام استفاده از منابع نقلی اهمیتی قابل ملاحظه دارد، مسأله اصالت مؤلف است. مورخان سده های میانه اسلامی گاه، بدون این که از منابع خود ذکری بکنند صفحاتی را از روی نویسندگان قبلی کلمه به کلمه یا با تغییراتی جزئی رونویسی کرده اند. در نتیجه ذهنیت تاریخی مؤلف قبلی به طریقی به آثار بعدی راه یافته است. مشهور است که گزارش­های مسکویه از سال 340 به بعد فقط براساس تجارب شخصی و متکی بر گزارش های عینی است. اما این ادعا قبلا توسط معاصران خود او به چالش کشیده شده است. رودراوری که تکلمه ای بر تجارب الامم نگاشته بیان می دارد که این کتاب در بخش های پایانی تقریباً از کتاب تاجی ابواسحاق صابی (که بخش اعظمش گم شده) رونویسی گردیده است.[25]

در حقیقت رودراوری حرف خیلی نادرستی نگفته است: ریشتر برنبرگ اقتباس­های اندکی را که از کتاب تاجی در یتیمه الدهر ثعالبی باقی مانده با متن مسکویه مقایسه کرده و دریافته که مسکویه به طور مستقیم از صابی رونویسی کرده است. مسکویه تنها کاری که کرده این است که تا حدی نامه­های آراسته به آرایه های بدیع منثور را به زبان ساده تر آورده است.[26] بنابراین حداقل برای بخش­های پایانی تجارب الامم باید اصالت مؤلف مورد تأمل و سوال قرار گیرد.

انتقال مطالب و مواد ساختگی

یکی از مسائل مرتبط با اصالت مؤلف، [چگونگی] انتقال است. البته تاریخ های روایی در جریان انتقال به گونه ای عمدی یا غیر عمدی در معرض تحریف قرار می­گیرند و این تحریف­ها به ندرت شناسایی می شوند یا اصلاً قابل شناسایی نیستند. تحریف به عنوان نتیجه ای از انتقال ناقص می­تواند در داستان مشهوری نشان داده شود که [در آن] معزالدوله حاکم آل بویه بعد از عزل خلیفه مستکفی (334/ 945) در نظر داشت امامی زیدی، ابوالحسن محمد بن یحیی، را به جای عباسیان برگمارد و این در حکم پایان دادن به خلافت عباسیان بود. در تکلمه همدانی داستان برای نخستین بار به این شکل آمده است که معزالدوله از چنین ایده ای توسط وزیرش صیمری منصرف گردید. داستان چنین است:

معزالدوله می­خواست به ابوالحسن محمد بن یحیی زیدی علوی سوگند وفاداری ادا کند لکن صیمری او را با این جمله­ها از این کار بازداشت: اگر به او سوگند بیعت خوردی، مردم خراسان و دیگر سرزمین­ها از تو روی بر می­گردانند. دیلیمان از او اطاعت و تو را رها خواهند کرد و دستور او را بر فرمان تو مقدم خواهند داشت. عباسیان از حمایت الهی برخوردارند (و بنوالعباس قوم منصورون). زمان­هایی حکومتشان با ضعف رو به رو می­شود، سپس بهبود می­یابد. گاهی به احتضار می­گراید، اما دوباره نیرومند می­شود، زیرا بنیانش استوار است و ساختارش ریشه­دار. [27]

اعتبار این داستان که در نگاه اول متقاعد کننده به نظر می­رسد، باید به خاطر ناسازگاری سالشمارانه به طور جدی مورد تردید قرار گیرد. ابوالحسن محمد پیش تر در 325/ 936 یعنی نه سال قبل از فتح بغداد به دست معزالدوله، یعنی پیش از این که امکان به کار گماری او توسط معزالدوله فراهم گردد، در گذشته بود.

همین رویداد با اندکی تفاوت در الکامل فی التاریخ ابن اثیر که در حدود یک قرن پس از تکلمه نوشته شده، آمده است.[28] واژه هایی که ابن اثیر [برای روایت داستان انتخاب کرده] متفاوت است. او به جای صیمری [می­نویسد] «یکی از افراد مورد اعتماد» با معزالدوله در این مورد صحبت کرد [و او را از این کار بازداشت]. تفاوت مهم تر روایت ابن اثیر با گفته همدانی در این است که در روایت ابن اثیر، معزالدوله قصد انتصاب معزالدین بالله فاطمی را داشته است و نه ابوالحسن محمد را. انتخاب این فاطمی از لحاظ سالشماری حتی از گماردن شخص زیدی نادرست­تر به نظر می­رسد، زیرا معزالدین بالله در سال 341/ 953 یعنی هفت سال بعد از این داستان و در سرزمین دور دست افریقیه (شمال غرب آفریقا) به قدرت رسید. او تا سال 362 / 973 به مصر ـ که در سال 358/ 969 توسط فاطمیان فتح شد ـ نیامد.

همه این موارد می­تواند دلیلی باشد بر این که داستان برای پنهان کردن [واقعیت] و [در شکل] تفسیری تاریخی جعل شده است. شاید همدانی (یا منبعی که از آن نقل کرده است) از چرایی و چگونگی همکاری و همزیستی بویهیان شیعی با خلیفه عباسی متعجب شده بودند. همین داستان را بعدها ابن اثیر ـ که معلوم نیست به چه دلیلی به جای ابوالحسن محمد یمنی، نام معزالدین بالله فاطمی را آورده ـ روایت کرده است.[29]

با این حال، می­توان سرچشمه­های این داستان را در سال های پیش از فتح بغداد ردگیری کرد. مسکویه این داستان یا مشابه آن را نقل نمی­کند، اما ارزش دارد که در این باره در کتاب العیون و الحدائق (از مؤلفی ناشناخته) بنگریم. این کتاب که چهارمین بخش آن باقی مانده در شمار مهم ترین منابع برای آغازین سال­های سده چهارم است و دقیق­ترین توصیف را در عزل مستکفی به آن مدیونیم. در این کتاب عزل خلیفه از چشم انداز ناظری ویژه به نام ابوالفهم دهکه روایت شده است. تنها چیزی که در باره این فرد می­دانیم این است که در زمان خلافت راضی، حاجب بود. روشن است که چون وی در دربار خلیفه استخدام شده بود، به معزالدوله به طور اهانت آمیزی با عبارت «الدیلمی» اشاره کند. در غوغایی که در پی عزل خشونت آمیز خلیفه به پاخاست، دهکه از قصر گریخت و بر قایقی نشست. در آن­جا ابوالفضل هاشمی پیش نماز سامرا را دید و با او در باره آینده خلافت گفت وگو کرد. این گفت وگو عیناً به عنوان روایتی تاریخی در کتاب العیون ذکر شده و همین مطلب را ابن اثیر و همدانی آورده­اند:

ما در قایق همه راه را به سمت پل پیمودیم در حالی که من کاملاً مطمئن بودم که خلیفه کشته خواهد شد و این مردم (القوم= بوییان) مصمم به جایگزینی عباسیان با غیر عباسیان هستند. بنابراین به ابوالفضل گفتم: آنان یک علوی را به خلافت برخواهند داشت. اما او جواب داد: اساسی برای این گمان تو وجود ندارد و یک عباسی و نه کسی دیگر خلیفه خواهد بود. پرسیدم از کجا می دانی؟ گفت: من دیروز از قصد آنها باخبر شدم.[30]

چنین به نظر می­رسد که این گفت وگو به عنوان الگویی برای داستانی که همدانی و ابن اثیر نقل کرده اند مورد استفاده قرار گرفته است. در هر دو مورد گفت وگوی بین دو درباری به یک داستان ساختگی مورد بحث بین معزالدوله و یکی از درباریانش در باره برگماری یک غیر عباسی به خلافت تبدیل شده است.[31]

بخش بزرگی از مواد داستانی و افسانه ای به منابع روایی وارد شده است. ما از بحث در مورد مقامات بدیع الزمان همدانی (م.389/ 1008) آگاهیم. گرچه نوشته­های داستانی او در دوره­های اولیه ادبیات عربی فراگیر نشد.[32] اما مواد داستانی پر مایه در یک چارچوب تاریخی ریخته شد، یعنی با اشخاص و حوادث تاریخی مرتبط گردید. نمونه­ای از آن می­تواند در الکامل فی التاریخ ابن اثیر ذیل حوادث 410 دیده شود. در این جا داستانی درباره اقتدار ابوالفضل عبدالواحد تمیمی نقل شده که با زیرکی و زبان بازی عده ای از بزرگان بغداد را دربه در کرد. داستان گاه از سجع استفاده کرده و بنابر این نشان دهنده برخی آرایه های ادبی است و سبک به کار رفته در آن شبیه مقامه و داستان هایی است که پیش از آن نیز در ادبیات عربی سابقه داشت. ادبیات عربی در آغاز پر از چنین داستان های عجیب و غریب بود. داستان هایی که چارچوب تاریخی شان در فرایند انتقال دچار تغییر شده بود. برخی از این داستان ها به تاریخ های روایی راه یافته و همیشه به آسانی قابل تشخیص نیستند.[33]

حاکمی مانند عضدالدوله، که بی شک مشهورترین حاکمان آل بویه است، به طور طبیعی آماج چنین داستان هایی بود. رودراوری روایت می­کند که عضدالدوله، باری شیفته کنیزکی شده بود. چون این دل مشغولی او را از پرداختن به امور کشوری باز می داشت دستور داد دخترک را غرق کنند. رودراوری خودش در اعتبار این داستان دچار تردیده شده و متذکر می­شود:

من این داستان را به همین گونه که در این جا نقل کردم، در تاریخی [کذا] که در حال گزیده نویسی از آن هستم، یافتم. این داستان مکرر و در باره افراد بلند مرتبه گوناگونی نقل شده است. فقط خداوند از درستی آن آگاه است.[34]

شکی نیست که در چنین داستان هایی اصل حقیقت و حتی واقعیت وجود دارد، گرچه قالب آنها ممکن است همیشه اعتماد را نشاید. مطالعه کاملاً ابداعی و تازه در مورد ساختار اجتماعی آل بویه نمونه درخشانی است در این که چگونه این مواد افسانه­ای می­تواند به منظورهای تاریخی مورد استفاده واقع شود.[35]

آثار باقیه

در بالا از مشکلات پژوهشگر در استفاده از منابع روایی بحث شد. همان طور که در مورد کتاب مسکویه نشان داده شد، این منابع همیشه با محدودیت مواجه اند و به ویژه، دارای دیدی ذهنی گرا از وقایع تاریخی هستند. [در این منابع] همچنین مشکلاتی وجود دارد که از جریان های به هم پیوسته از قبیل نامعلوم بودن راوی اصلی، تحریف هایی که در جریان انتقال روی می دهد و پیوند دادن مواد داستانی و ساختگی به چهره ها و حوادث تاریخی ناشی می شود. اکنون بحث را به سه دسته از آثار باقیه معطوف می سازم.

[1.]آثار باقیه انتزاعی

آثار باقی مانده انتزاعی، یعنی نهادها و ویژگی های زبانی و فرهنگی تداوم یافته، از اهمیتی نسبی برای تاریخ سده های اولیه اسلامی برخوردارند؛ زیرا این دسته از منابع به ویژه برای چنین دوره دور دستی، که به ندرت روشن و آشکار است ارزش کمی دارند. یک مثال از دوران اولیه اسلامی که مسأله ای مجادله آمیز هم بوده این است که آیا واژه های «وزیر» و «دیوان» (به معنای دایره اداری یا گروه سازمانی) دارای ریشه فارسی اند یا منشایی عربی دارند. تصمیم گرفتن در مورد این سوال می تواند به مشخص شدن میزان نفوذ زبان فارسی بر دیوان سالاری اسلامی (که به طور کلی در آن نمی­توان تردید کرد) کمک کند.[36]

[2.]آثار باقیه شیئی

گروه آثار باقیه شیئی، بقایای باستان شناسی، آثار تاریخی، کتیبه ها و سکه ها و غیره را شامل می شود. از این میان، سکه ها برای دوره های میانه اسلامی از اهمیت بیشتری برخوردارند. با این که کارهای تازه ای مثل تاریخ سکه شناسی ری در دوره آل بویه از میلز[37] یا اثر جی. ام. اسمیت درباره تاریخ سلسله سربدار در قرن[هشتم/] چهاردهم ایران،[38] انجام شده، سکه شناسی اسلامی هنوز در دوران طفولیت خود به سر می برد. اما در حال حاضر، خوشبختانه در مورد دوره آل بویه، وضع به گونه­ای است که به استفاده منظم از مواد سکه شناسی فراوانی که از آن زمان باقی مانده قادریم.[39] دینارها و درهم های دوره آل بویه بیشتر دارای مکان و زمان ضرب و همچنین نام خلفا [ی عباسی] و امرای آل بویه اند. چون دست کم در نخستین نسل، امرای آل بویه در یک اتحادیه خانوادگی، مسّن ترین فرد خاندان را به عنوان رهبر یا بالاترین قدرت پذیرفتند، بنابراین ضرب نام چند امیر بویی بر یک سکه نامعمول نیست. معزالدوله اولین فرمانروای بویی بغداد، علاوه بر نام خود و خلیفه، نام برادر بزرگتر خود، رکن الدوله را بر سکه خود نقش کرد. سکه های آل بویه نه تنها به ما درباره مکان و زمان حاکمانی که مستقلاً حکومت کرده اند، بلکه در مورد عنوان های آنها نیز آگاهی هایی می دهند و اگر به دقت مورد مطالعه و بازخوانی قرار گیرند حتی می توانند برای پیگیری حوادث تاریخی استفاده شوند. بنابراین آشفتگی های سیاسی در عراق در 364/ 974 و به هنگامی که عضدالدوله اقدام به نخستین لشکرکشی به بغداد کرد با سکه ها مستند می شود. عضدالدوله در این حمله و قبل از آن که مجبور شود (به دستور [پدر خود] رکن الدوله و رهبر خاندان) بغداد را ترک کند، پسر عمویش عزالدوله را عزل کرده بود.

سکه­های ضرب شده بغداد در همین سال دارای نام های:(1). رکن الدوله، عضدالدوله، عزالدوله و خلیفه المطیع؛(2). رکن الدوله، عضدالدوله و خلیفه جدید الطائع و 3. الطائع به تنهایی هستند.[40] این سکه­ها ما را از رواج یک سری عناوین سلطنتی مانند امیرالامرا (امیر امیران) آگاه می سازند. این واژه در ابتدا و به سال [324/] 936 از سوی خلیفه به عنوان امتیازی ویژه و عالی اعطا شد، اما یک قرن بعد بر سکه های امرای ایالتی کوچک همچون عمان ظاهر گردید.[41]

[3.]آثار باقیه نوشتاری

این دسته به واسطه نوع و محتوا از بیشترین گوناگونی برخوردارند و آثار ادبی مانند نامه ها و دیگر اسنادی را شامل می شوند که نشان دهنده روابط مالی روزانه (خصوصی و دیوانی) یک دوره­اند. در این جاست که تمایز بین منابع روایی و آثار باقیه دچار آمیختگی و ابهام می شود. آیا شعری که در وصف حاکمی سروده می­شد شکوه او را جاویدان نمی ساخت؟ آیا بسیاری از رسایل دوره های میانه اسلامی که دارای آرایه های عالی هستند برای گردآوری و حفظ شدن در مجموعه های نامه نگاشته نشده اند؟ بنابراین آیا این متون حاوی برخی ویژگی های منابع روایی نیستند؟ [مسلماً این طور است] و باید به آن توجه داشت. اما با این همه باید متذکر شد که این متون اصولاً به منظور ثبت در تاریخ، نگارش نشده اند بلکه اولین و مهم ترین وظیفه آنها در مربوط بودن به تاریخ زمان خودشان است مانند بعضی از مدیحه سرایی ها که برای حل بعضی از امور یا سرگرمی یا تعلیم به کار رفته اند و این موضوع را باید مغتنم شمرد.

آثار ادبی، نخستین زیرگروه بزرگ آثار باقیه نوشتاری را تشکیل می­دهند. اشعار بیانگر سنت نیرومند سیاسی دوره اسلامی هستند و اغلب و بی واسطه اطلاعات تاریخی ارزشمندی را آشکار می سازند. نمونه خوبی از این موارد، منظومه ای است که برای حاکم صفاری، یعقوب بن لیث (م.265/ 879) سروده شده و او را به عنوان یک ایرانی جلوه گر ساخته که علیه عرب ها می­جنگد. این منظومه سندی است که احساسات را بر می انگیزاند و ماهیت ضد عرب صفاریان را به تصویر می کشد.[42] در شعرهای متنّبی (م.354/ 965) نیز جزئیات جالبی درباره جنگ های بیزانس با مسلمانان در قرن چهارم/ دهم یافت می­شود.[43] اثر ابن حجاج شاعر (م.391/ 1001) نیز توصیف روشنی از زندگی بغداد و دربار آل بویه دارد. در زمینه ادبیات منثور، مقامات یا آثار بی نظیری چون «حکایه» ابومطهر ازدی (آغازسده پنجم/ یازدهم) که زندگی یک روزه یک سربار (طفیلی) شهر بغداد را به تصویر کشیده، چشم اندازهای بسیار جالبی از فرهنگ روزانه آن شهر را نشان می دهد.[44]

دومین زیرگروه آثار باقیه نوشتاری (ویژه و دیوانی)، نوشته­های مبادله­ای (یعنی نامه ها، دستورها، پیام ها و...) را در بر می گیرد. این مواد در اشکال گوناگون باقی مانده­اند: [45] 1ـ به صورت اصلی؛ 2ـ در آثار دیگر؛ 3ـ در مجموعه های نامه.

در جهان اسلام شمار بسیار حیرت انگیزی از نامه­ها در شکل اولیه خود باقی مانده اند که اگر با مواد مشابه اندکی که از اروپای سدهای میانه در دست است مقایسه گردد، بسیار درخور توجه است.[46]

اکثر این اسناد بر پاپیروس ها حفظ شده اند. با تلاش های منظم دیتریچ و دیم بخش بزرگی از این مواد از کتابخانه های نواحی آلمانی زبان پیرایش، چاپ و دست یافتنی گردید.[47]

نامه­ها نیز از راه آثار دیگر و بیشتر در جُنگ های ادبی عربی، و یا در منابع[48] متنوعی چون سال شمارهای تاریخی، مجموعه های داستانی، کتاب های مربوط به آداب معاشرت درباری و غیره منتقل شده اند.[49]

بیشترین نامه های این دوره در قالب مجموعه های نامه باقی مانده است. به برخی از این مجموعه های مربوط به دوره آل بویه پیشتر اشاره شد.[50] بنا به گفته کنستبل مجموعه های نامه ها می تواند به سه گروه تقسیم شود:1ـ آرشیوی؛ 2ـ آموزشی؛3ـ ادبی.[51]

مجموعه های آرشیوی آنهایی هستند که برای اشخاص دیگر (آرشیو خانوادگی) یا برای مقاصد دیوانی (آرشیو ملی) گردآوری شده­اند. مجموعه های آموزشی برای ترسیم و تعلیم هنر نامه نگاری مورد استفاده بوده اند و بنابراین ممکن است در کنار نامه های واقعی حاوی نامه های ساختگی نیز باشند.[52] مجموعه های ادبی، هم نامه­هایی هستند که به خاطر ویژگی های ادبی دارای ارزش بوده و در برابر نامه های آموزشی کُتّاب (که از راه نگارش نامه امرار معاش می کرده اند)، به قصد عمومی­تری گردآوری می شده اند. تفاوت بین مجموعه های آموزشی و ادبی همیشه روشن نیست و امیدواریم که چنین بشود.

از آن جا که بیان ظریف ادبی یکی از ضرورت ها و الزام های اساسی حرفه کاتب بوده است، معیار [تمایز بین نامه های] آموزشی و ادبی نیز هم پوشانی دارد. با این همه، در مورد مجموعه صابی بر این باورم که مجموعه ای ادبی است. امکان این که مجموعه برای آموزش هم مورد استفاده بوده، نیز وجود دارد. با این حال تکرار این نامه­ها در منابعی چون گلچین های ادبی (جُنگ ها) که بیشتر برای سرگرمی های ادبی و آموزشی عموم مردم مورد استفاده بوده اند و برتری رساله (نامه) به عنوان وسیله ای تمام عیار از صنعت منثور ادب عربی می­تواند دلایلی کافی باشند در این که این نامه­ها بیشتر به واسطه مزیت­های ادبی شان خوانده و مطالعه می­شده اند.

نامه های سده های میانه اسلامی توسط مورخان و برای وسعت دادن به مطالعه و آگاهی مورد استفاده قرار می گرفته است.[53] در بخش بعدی این مقاله در باره ارزش تاریخی نامه­های صابی بیشتر سخن خواهم گفت.

ارزش تاریخی نامه­های صابی

با توجه به این که مجموعه نامه­های حاضر صابی بیش از 430 نامه و بخش هایی از نامه هاست، تقریباً رسیدن به یک نتیجه مطمئن در باره ارزش تاریخی آنها به طور کلی غیرممکن است. از این رو نامه ها را براساس نوع آن ها به چهار گروه تقسیم کرده­ام ـ و در مجالی که این مقاله دارد ـ فقط دومین و سومین گروه به طور مفصل مورد بحث قرار می­گیرند:

1ـ نامه­های مربوط به مسئولیت­ها: انتصابات شغلی، اعطای منصب، اعطای القاب افتخارآمیز و عهدنامه ها. این اسناد ساختاری قانونی دارند و با زبانی کاملاً رسمی نگاشته شده اند؛

2ـ نامه های خصوصی، که صابی به اعضای خانواده یا دوستان فرستاده و به موضوعاتی شخصی مربوط می شود. ممکن است ویژگی های ادبی این نامه ها مورد پرسش قرار گیرد. با اطمینان می توان پنداشت که نویسنده آنها با در نظر گرفتن این که در آینده منتشر خواهند شد، آن ها را نوشته و این الزاماتی را در هنگام نگارش بر نویسنده تحمیل کرده و در نتیجه از ارزش آنها در نظر مورخان کاسته است؛

3ـ نامه­های سیاسی: شامل نامه­های خلیفه، امرای آل بویه و وزیران آنها به حاکمان دیگر یا بزرگان و آنچه مربوط به مسایل سیاسی روز بوده است. این گروه بزرگ ترین بخش مجموعه است.ارزش تاریخی این اسناد، آن گونه که در پایین دیده خواهد شد، به نقش و کارکردی که در فرایند سیاسی داشته­اند بر می گردد. برخی از پیام­های سیاسی تحت عناوینی چون فتوحات (نامه­های مربوط به پیروزی ها)، معاتبات (نامه­های عتاب آمیز) و یا شَفَعات (نامه­های شفاعت آمیز و وساطتی) طبقه­بندی می­شوند. در مواردی، گروه­های نام برده در نظمی سال شمارانه مرتب می­شوند، اما گاه می توانند به طور تصادفی و بدون هیچ گونه نظم ظاهری در کنار هم قرار گیرند. (برخی معاتبات و شفعات که خطاب به بستگان و دوستان صادر شده اند در ردیف نامه­های شخصی قرار داده ام)؛

4ـ نامه های تبریک (تهنیه) و اظهار هم دردی (تعزیه)؛ در شکل و محتوا متفاوتند و می توانند به عنوان گروهی جداگانه در نظرگرفته شوند ولو این که برخی از آنها شخصی و برخی دیگر رسمی هستند.

نامه­های خصوصی: نامه­های واقعی یا رساله­های ادبی؟

نامه های مجموعه صابی به واسطه برخورداری از کیفیت ادبی، جدای از دایره نامه های کتّاب ارزیابی شده اند و حتی در آثار انتقادی ادبی مورد مطالعه و بحث قرار گرفته اند. در حقیقت می توان پذیرفت که همه نامه ها یک قالب محکم ادبی داشته و با این دید که یک قطعه ظریف منثور را تولید کنند، نگاشته شده اند. به ویژه در ارتباط با نامه­های شخصی ناگزیر به این سوال رهنمون می شویم: آیا مندرجات نامه (بخش هایی که مورد بهره مورخ است) ضرورتاً تحت تأثیر انگیزه و هدف هنری نبوده است؟ این که هدف سیاسی و دیپلماتیک در ورای اسناد سیاسی مجموعه صابی ـ نامه های مربوط به اعمال و پیام­های سیاسی (نامه­های اجرایی و مکاتبات سیاسی)- نهفته بوده تصوری منطقی است و اهداف شخصی اولویت نداشته است.

به عبارت دیگر، باید مشخص گردد آیا «نامه­های شخصی» مانند «نامه­های واقعی» شامل و یا مربوط به حوادث زندگی واقعی اند یا باید به عنوان رساله هایی ادبی در نظر گرفته شوند که تمرین­های ادبی موجب شکل یافتن آن به صورت نامه شده است. برای پرداختن به این امر، تمایز نهادن بین نامه های شخصی، آن گونه که در این جا تعریف شد، و نامه­های ادبی اخوانیات (نامه­های بین دوستان) بسیار مهم است. أرزی تعریف زیر را از اخوانیات به دست داده است:

این اصطلاح از اخوان (دوستان) مشتق می­شود و مکاتبه بین دو دوست است. موضوع خاص این نامه ها محبت عمیق است. نامه ها جایگزینی برای دوست غایب است، دوستی که دور از دسترس است و با احساس دوری از وطن برانگیخته می شود و نویسنده برای او بی تابی می کند. این اظهارات دوستانه مبنای اصلی نامه های مربوط به مراسم مختلف را شکل می دهد. رساله ها برانگیخته وقایع فرعی زندگی روزانه از قبیل تبریک تولد یک پسر، به مناسبت ازدواج، همراه یک هدیه، خوشامدگویی، دعوت و تسلیت هستند.[54]

اخوانیات دارای ساختاری کاملاً ادبی هستند که در آنها دست مایه­های دوستی فرموله می­شود و تکامل می یابد. هدف اصلی اخوانیات انتقال اطلاعات یا بحث کردن در باره یک واقعه یا عقیده نیست، بلکه ذکر برخی وقایع زندگی واقعی (تولد، ازدواج، بیماری و مرگ) است که صرفاً موجب انشای نامه­ها می­شود. خود واقعه یا اطلاعات محور نامه نیستند، بلکه دست مایه اصلی دوستی است که به شکل ادبی خود (به ویژه در کتاب هایی نظیر تسهیل السبیل الی تعلّم الترسل = آسان کردن راه آموزش نامه نگاری) منتقل شده است. از این رو نامه های مجموعه صابی، از گروه اخوانیات، نیست. زیرا به طور جدی به موضوعات زندگی واقعی مربوط است و از نشان دادن دوستی، که مشخصه اصلی اخوانیات است، بسیار فراتر می روند؛ برای مثال برخی از دلایلی که [در این زمینه] به تنهایی قانع کننده اند این است که نامه های شخصی مجموعه، بیانگر سرزنش­ها و توبیخ ها و اخبار ناگواری هستند که نمی توانند در گروه اخوانیات طبقه­بندی شوند.[55]

هنوز این سوأل باقی می ماند که تا چه اندازه کیفیت ادبی نامه های شخصی، چگونگی زندگی واقعی [منعکس در] این گونه نامه ها را تحت تأثیر قرار می دهد. این که صابی نامه های شخصی خود را (حداقل آنهایی که در مجموعه قرار دارند) با دید انتشار دادن تصنیف کرده، به ندرت مورد سؤال قرار گرفته است. در برخی موارد ممکن است آنها را در جریان آماده سازی برای انتشار اصلاح کرده باشد. برای دنبال نمودن این قسمت از بحث نیازمند مشخص کردن میزان درهم آمیختگی «نامه واقعی» و «رساله ادبی» هستیم.

[تاریخ] خود این تمایز به دانشمند کلاسیک آر. سی. کاکولا[56] بر می گردد که کوتاه ترین تعریفش به گونه زیر است: «نامه واقعی عبارت است از قطعه ای غیر ادبی در باره زندگی و رساله ادبی حاصل هنری ادبی».[57] با این تعریف اخوانیات که دل مشغولی اصل­اش پرداختن ادبی به انگیزه دوستی است، آشکارا و به طور کامل رساله ادبی محسوب می­شود؛ اما چنین تعریفی نمی تواند به آسانی برای نامه های شخصی مجموعه صابی به کار گرفته شود. بدون شک [نامه های صابی] به دقت برای توسل جستن به ذوق ادبی تنظیم شده اند و بنابراین ویژگی های رساله ادبی را به دست آورده اند. از طرفی نمی­توان گمان کرد که نامه ای که این گونه نوشته شده بتواند تمام یا بخشی از ویژگی هایش را به عنوان یک نامه واقعی فرو گذارد. در بافت قابل مقایسه در مورد نامه­های کلاسیک یونانی و رومی، تمایز واقعی/ ادبی مورد نظر به گونه­ای نامناسب و ناسودمند مورد قضاوت قرار گرفته است:

این تمایز آشکار در بسیاری از موارد نمی­تواند صادق باشد...، زیرا این مسأله فقط به قصد نویسنده بر می گردد. ادبیات نامه از میزان کار ادبی فرد ناشی می شود. بسیاری از نویسندگان در زمان تصنیف به سختی می­توانند به کارگیری آرایه های ادبی را کنار بگذارند؛ برای نمونه نامه های بازیلیوس، سینسیوس و سیدونیوس آپولیناریس، سرشار از کارکرد نامه های واقعی شخصی است اما در عین حال با این دید که بعدها منتشر می شوند نگاشته شده اند.. .. تفاوت عمومی بین گونه های نامه های کاملاً ویژه و نامه های ادبی برای قدما ناشناخته بود. [58]

اینک وجه مشترک صابی با مخاطبانش این بود که وی آموزش ادبی جامعی را فرا گرفته بود و بنابراین دانسته یا ندانسته به اصول شیوه و فرم ادبی توجه داشت. همچنین تمایز بین نامه واقعی و رساله ادبی برای صابی غیرعادی جلوه می کرد. او سال ها مسئول مکاتبات سیاسی بود و آن ها را به گونه ای بسیار بدیع می نگاشت. افزون بر آن مفهومی در باره ویژگی های مشهور پرهیزگاری های شعرا و رساله نویسان در رساله معروف او وجود ندارد و این شاید برآمده از برخورد بین «صنایع ادبی» و «زندگی واقعی » در نامه ها ست و او بیشتر کوشیده است استانداردهای مشخص ادبی را در نامه رعایت کند.

تفاوت مهم بین شعر و رساله ادبی این است که شعر دارای ابهام است و معنا را در خود جمع می کند اما ظاهر نیست، اما رساله ادبی از محدودیت های شعر کاملاً آزاد است و بیان روشن (وضوح معنا) در آن برتری دارد:

رساله نویس(مترسل) خوب کسی است که ایده فکریش (معنا) در کلماتی که به کار می­گیرد روشن باشد و در هنگام گوش کردن به او، معنای واژه های مورد استفاده اش را می فهمیم؛ لیکن شعر ارزشمند شعری است که کاملاً مبهم است و معنای آن بعد از اندیشه زیاد و گذشت زمان بر انسان آشکار می شود... نثر برای همه افراد از برگزیده و رعیت گرفته تا کند ذهن روشن است. وقتی که درک یک مطلب آسان باشد هم لذت بخش است و هم نویسنده آن هوشمند تلقی خواهد شد.[59]

به طور خلاصه می توان نتیجه گرفت که نامه های خصوصی در مجموعه صابی به دقت و به گونه ای تألیف شده اند که ملاک­های خاص ادبی را استواری بخشند، اما این شیوه مندی در گستره محتوای نامه واقعی اتفاق نمی­افتد. تقریباً ویژگی­های رساله ادبی و نامه واقعی در سراسر [مجموعه] به هم آمیخته شده است. سوألی که باقی می ماند این است که آیا رساله نویسی چون صابی دست کم جزئیات خاصی را ـ که خیلی شخصی می دانسته ـ از نامه­هایی که پیش بینی انتشار آنها را داشته، حذف کرده است؟ غیر محتمل به نظر می­رسد که صابی درونی ترین افکار خود را برای قشر وسیعی از عامه مردم آشکار کرده باشد. پاسخ قانع کننده­تر به این پرسش می­تواند پس از مطالعه شماری از نامه­های خصوصی مجموعه و سنجش دقیق با سایر منابع آن دوره که در بردارنده مواد زندگی نامه ای یا خودنوشت نامه­ای است به دست داده شود.

ارزش تاریخی نامه­های سیاسی

نامه­های دیپلماتیک، یعنی نامه هایی که توسط نمایندگان سیاسی برای حاکمان و دولت مردان فرستاده می­شدند، بزرگ ترین گروه نامه های مجموعه صابی است. پژوهش گر می تواند تصور کند که این نامه ها اسنادی تاریخی هستند که به دلیل نزدیکی بی واسطه به حوادث سیاسی که می توانند وصف کنند، ذاتاً دارای ارزشی برجسته اند. اما در حقیقت پیام های دیپلماتیک سده های میانه اسلامی نمی توانند با آرشیوها یا مجموعه های سده های جدید برابری کنند. آشکار است که پیام های سیاسی عصر صابی ابزار دربرگیرنده یا منتقل کننده اطلاعات نبودند، بلکه بخشی از مقاوله نامه یا آداب سیاسی به شمار می­رفتند.

دانش ما از دیپلماسی و آداب سیاسی دوره­های آغازین عصر میانه اسلامی ناقص است.[60] با این که سال شمارهای تاریخی مکرر از آمد و شد هیأت های سیاسی سخن می­رانند، اطلاعات اضافی یا واقعی در آنها کم است.[61]

به نظر می رسد سفیران سیاسی از آغازین سال ها تا دوره تاریخ اسلامی از نوعی مصونیت سیاسی برخوردار بوده اند.[62] در دوره های میانه اسلامی سازمان های گسترده ای نظیر سفارت کبرا وجود نداشت. از سفارت­های کبرا یا نهادهای مشابه در سال شمارها یا دیگر منابع و از جمله در مجموعه نامه صابی ذکری نشده است. (از دیدگاه تطبیقی: در تاریخ اروپا فقط در سال 1455م. با نمایندگان سیاسی دایم برخورد می­کنیم).[63] این بدان معنا نیست که حاکمان نمایندگانی دایمی در پایتخت های یکدیگر نداشتند. اگر سخن منابع را باور کنیم شبکه هایی پیچیده از جاسوسان (عیون: چشم ها) و گماشتگانی وجود داشت. این مرکز خبررسانی در دیوان برید متمرکز بود؛ دیوانی که وظیفه اش فراتر از یک اداره پست به مفهوم امروزی آن بود.[64]

جدای از این، اشخاصی- دست کم برای دوره هایی کوتاه- برای نمایندگی امور و منافع برخی حاکمان به طور موقت به شهرهای خارجی فرستاده می­شدند. بنابراین ما از طریق صابی می­توانیم بفهمیم که او امور خاصی را برای عضدالدوله، در همان زمانی که عزالدوله در بغداد فرمان می­راند، اداره می­کرده است. سوگمندانه نمی توانیم دقیقاً آنچه را او برای این امیر بویی انجام می­داده است در یابیم.

پیام­های سیاسی در مجموعه صابی شامل نامه هایی است که به مأموران داده می شده تا به دیگر حاکمان برسانند. از این نظر مایلم به نقشی که پیام ها به ویژه در مأموریت سیاسی ایفا کرده اند اشاره کنم؛ زیرا این امر اجازه می دهد ارزش تاریخی این اسناد را برآورد کنیم. از آن جا که در سرزمین های اسلامی در این زمینه پژوهش کمی صورت گرفته، مراجعه به تاریخ اروپا در همین دوره سودمند است. کارکرد پیام­های سیاسی و حاملان آنها در سده های میانه را کیولر چنین توصیف کرده است:

این که فرض کنیم وظیفه پیام رسان، مانند پستچی امروزی، کار ساده تحویل دادن نامه بوده طبیعی است. بدون شک اغلب، به ویژه در مورد افرادی که پیک اتفاقی بودند و کسانی که کارشان مسافرت بود و نامه به آنها سپرده می­شد، چنین بود. اما بسیار اتفاق می­افتاد که نامه­رسانان سده های میانه همانند دوره های باستان بیش از یک پیام رسان عادی بوده و به عنوان سفیر عمل کنند. آنها نه تنها پیام های سری یا اخباری که تحریر شان خطر داشت را به طور شفاهی ابلاغ می­کردند، بلکه بر متن و پیام خود نامه نیز مسلط بودند. اصطلاح Uncius [سفیر واتیکان] در منابع حقوقی سده سیزدهم میلادی عمدتاً برابر با پیام رسان بوده است و بنا به گفته ازو به نامه رسانی اطلاق می­شده که جای نامه را می­گرفته است. او درست همانند یک صاحب سّر و سخنگوی فرستنده نامه عمل می­کرد و عین مطالب نامه را قرائت می­نمود.[65]

کنستبل نیز می نویسد:

هنر سخنرانی در جمع مردم و فن نامه نگاری در هم ادغام و فنی به وجود آمد که بعداً به آن دیپلماسی گفته شد. پیام رسانان قرون میانه عموماً سفیرانی بوده اند که علاوه بر نامه ها دستورهای سیاسی داشته و بیشتر آن ها را به طور شفاهی ابلاغ می­کرده اند.[66]

این عبارت ها بر نقش برجسته نمایندگان در مأموریت های سیاسی تأکید دارند. جزئیات بیشتر در مطالعه ای که توسط آ. موری بر روی نامه های پاپ گریگوری هفتم (85 ـ 1073) انجام شده، یافت می شود. او نشان داده است که شرح پیام های سیاسی (که بلند خوانده می شد) بیشتر از یک ماده قرارداد سیاسی نبود. به عبارت دیگر، مذاکرات سیاسی که مطرح ـ و بعد مأموریت تکمیل می گردید ـ شفاهی منتقل می گشت. گاهی نمایندگان سیاسی بدون داشتن نامه رهسپار می گردیدند، زیرا فرستنده، و در این مورد پاپ گریگوری، آشکارا وظیفه خود نمی دانست که به افتخار کسی نامه صادر کند. موری می­نویسد:

آن موقع برخی عبارات و ارجاعات برای پیشنهاد کردن توسط پیام رسانان اعزامی بدون نامه به مسافت های دور دست تعیین می شدند و اگر این افراد نامه هم داشتند آن نامه احتمالاً از تایید خود پیام رسان نقش کمتری ایفا می­کرد.[67]

همان گونه که در بالا گذشت، درباره سده های میانه اسلامی، پژوهش اندکی انجام یافته است.[68] اما در منابع تاریخی به برخی وصف ها از مأموریت های سیاسی بر می­خوریم که ما را از نقش نامه در مأموریت های ویژه آگاه می کند. سفرنامه ابن فضلان، که از سوی خلیفه[مقتدر] با هیأتی به سوی بلغارهای ولگا فرستاده شد، شاید در بر دارنده روشن ترین وصف باشد. ابن فضلان می گوید:

روز یک شنبه دوازدهم محرم 310 [12 مه 922] نزد او [حاکم بلغارها] رسیدیم. فاصله از جرجانیه[گرگانج] تا کشور او هفتاد روز بود. از یک شنبه تا چهارشنبه در چادرهایی که برایمان نصب شده بود اقامت کردیم تا این که او شاه زادگان، فرماندهان و بزرگان را برای خواندن نامه گرد آورد. روز پنج شنبه که همگی جمع شده بودند دو پرچم همراه خود را برافراشتیم و اسب را با زین ارسالی، زین کردیم. سپس لباس سیاه ‍]رنگ عباسیان] بر تن او نهادیم. آن گاه نامه خلیفه را بیرون آورده به او گفتم: «به ما اجازه داده نشده در هنگام خواندن نامه [خلیفه] بنشینیم! بنابراین وی و بزرگان کشورش همگی بر پای ایستادند. او مردی فربه و بسیار سنگین وزن است. من شروع به خواندن اول نامه نمودم. هنگامی که به عبارت سلام بر تو و سپاس مر خدای را که جز او خدایی نیست رسیدم گفتم جواب سلام امیرالمؤمنین را بده. او و همه حاضرین جواب سلام را دادند و مترجم کلمه به کلمه برای ما ترجمه می­کرد.

چون تمام [نامه] را خواندم همگی طوری تکبیر گفتند که زمین به لرزه درآمد. پس در حالی که او ایستاده بود نامه حامد بن عباس، وزیر، را خواندم. آن گاه از او خواستم بنشیند. او هنگام خواندن نامه نذیرالحرمی [رییس حرم خلیفه] نشسته بود. چون از خواندن نامه فراغت یافتم همراهانش مقدار زیادی درهم نثار او کردند.

پس از آن هدیه ها را از عطر و لباس و مروارید ویژه او و همسرش بیرون آوردم و همچنان آنها را یکی یکی به ایشان عرضه داشتم تا از این کار فراغت یافتم. آن گاه همسر او را که نزد وی نشسته بود در حضور مردم خلعت پوشاندم. رسم و عادت ایشان چنین است. چون خلعت به تن او پوشاندم زنان مقداری درهم بر سر او پاشیدند. سپس از آنجا رفتیم.[69]

این متن جالب برخی از پیچیدگی های مقاوله نامه های سیاسی را در دوره­های اولیه اسلامی نشان می دهد. در یک مجلس چندین نامه به ترتیب سلسله مراتب مشخص (نامه خلیفه، وزیر و سرپرست حرم خلیفه) با صدای بلند خوانده می­شد. در مجموعه صابی نیز چند نمونه از مأمورانی که با نامه های متعدد یعنی از سوی امیر بویی و وزیرش اعزام شده اند به چشم می خورد.[70] از آن جا که هر سه نامه در مجلس توسط ابن فضلان با صدای بلند خوانده شده، به نظر نمی رسد که آن نامه ها چیزی بیشتر از درودها و برخی عبارت های کلی را در برداشته اند. در هر صورت در کتاب ابن فضلان، اشاره بیشتری به این نامه ها نشده است. سوگمندانه هیچ گزارش دیگری هم در خصوص این پیام های سیاسی، این که در چه زمانی نوشته شده اند و شامل چه چیز هایی بوده اند، در دست نیست. بعلاوه هدف کلی این هیأت به بلغار غیر آشکار مانده و تاکنون مورد بحث قرار نگرفته است.[71]

افزون بر گزارش ابن فضلان، توصیف مفصلی از هیأت اعزامی بیزانس به دربار معّز خلیفه فاطمی ([ح 342 -365]/953 ـ975) در قاهره در دست است.[72] در این مورد نماینده ابتدا نامه ای از امپراتور بیزانس خواند که سپس به خلیفه داده شد. می توان پنداشت که مذاکراتی که پس از قرائت نامه دنبال شده از جزئیات بیشتری نسبت به خود نامه برخوردار بوده است. از این که آیا نتایج مباحثات مکتوب شده است یا نه، آگاه نیستیم.

از این دو نمونه، چنین بر می­آید که پیام های سیاسی از تشریفات سیاسی جدا بوده است. به نظر می رسد- به ویژه در دومین مورد، یعنی هیأت اعزامی بیزانس به مصر- نامه فقط به عنوان مقدمه­ای برای مذاکرات گسترده به کار رفته و حاوی چیزی نمی­شده که نگاشتن آن ضرورت داشته باشد.

اینها نتایجی هستند که تا این لحظه می­توانیم با احتیاط تمام بیان کنیم. در عین حال آنها با موادی که در نامه های صابی است تأیید می شوند. از آن جا که کارکرد (اولیه) پیام های سیاسی مجموعه صابی، انتقال قطعه­های مشخصی از اطلاعات نیست، شاید تنها قابل اعتمادترین شیوه انتقال پیام به طور شفاهی بوده است. نمونه­هایی که در ذیل می­آیند به فراوانی در مجموعه صابی یافت می شوند.[73]

من [وزیر ابن بقیه] نکاتی را به طور شفاهی به اطلاع قاضی- که می دانست من و امیر عزالدوله در این موضوع چگونه می اندیشیم- رساندم و او آن را با جزئیاتی که طرحش در این جا ضرورتی ندارد، به اطلاع خواهد رساند. ان شاءالله.[74]

با تحویل نامه، کار را به ابوالحسن علی بن حسین الجواهری ـ خداوند به او عزت دهد ـ.به دلیل وفاداری، پرهیزگاری و موقعیتش نزد امیر [عزالدوله] ـ خداوند مستدامش دارد و موقعیتش را متعالی سازد ـ واگذاردم و شیرذیل بن اسفار یکی از نزدیک ترین معتمدان خود را با او شریک ساختم و به هر دوی آنها آنچه را باید تحویل دهند و بگویند [ شفاهی] گفتم. [75]

نامه­های خودم را که باید می­خواند به او دادم و آن چه را باید در توصیف دقیق موقعیت بیان می کرد به او گفتم و از او خواستم به گونه ای توضیح دهد که او [مؤیدالدوله] بفهمد که موقعیت از آن چه من توصیف کرده ام، وخیم تر است.[76] این خلاصه ای از بیان آن ملعون است. شما ـ خداوند تأییدتان کند ـ باید به گونه ای جزئیات را به امیر توضیح دهید. توضیح ها و شرح هایی بدهید که موقعیت را آن طور که ما در آن هستیم بر او مجسم کند. او را با خشمی که ما تحمل می کنیم برآشوب تا او ـ خداوند عزتش را مستدام دارد ـ تا آن جا که به او مربوط است و بر او تأثیر می گذارد خود را با وضعیت مطابق سازد. [77]

حتی نمونه هایی از سفیرانی را می شناسیم که بدون نامه اعزام می شدند این کار به عنوان یک تحقیر یا برای درنظر نگرفتن احترامات انجام می شد. عزالدوله به پسر عمویش عضدالدوله می نگارد:

من از پیام زیبایی که فذاربن یزدافیروز [سفیر عضدالدوله] آورد و فقط شامل چند کلمه بود و هیچ نامه ای به همراه نداشت مضطرب شدم. [78]

بنابراین مأمور - و نه نامه- مرکز ثقل مذاکرات سیاسی بوده و پیام های سیاسی به عنوان نوعی مقدمه عمل می کرده است. مأموران- در مقایسه با کسانی که فقط پست چی بودند- بنا به هدف و اهمیت مأموریت بادقت بیشتری انتخاب می شدند. نمونه ای از آن در بخشی از یک نامه در ذیل می آید:

بدین دلیل، سرور ما، امیر عزالدوله ـ خداوند بر عمرش بیفزاید ـ شریف ابو احمد حسین بن موسی ـ عزتش مستدام باد ـ را که برای هر دوگروه به یکسان معتبر است و اعتماد هر دو گروه را جلب می کند، برگزید. مشهور است وی سفیری خوب و شفیعی است که به درستی راهنمایی می کند. او برای خوبی و درستی می کوشد و احترام و دانش را به هم می آمیزد. این امر پس از آن که سرور من، امیر عزالدوله ـ خداوند شکوهش را نگه دارد ـ او را در حالت بی تکلیفی قرار داده بود اتفاق افتاد، زیرا او از بازماندگان یک بیماری و برای مدتی خانه نشین بود. قرار بود او را [به جای] ابوسهل عیسی بن فضل رواقی ـ خداوند حفظش کند ـ بفرستند. روزها گذشت تا این که او بهبود یافت، بر پای ایستاد و توانست مأمور شود. در عین حال ضروری بود که ابوسهل به دربار سرورم امیر فخرالدوله ـ خداوند شکوهش را مستدام دارد ـ اعزام گردد تا پیشرفت مکاتبات مربوط به روابط تکمیل شود.[79]

با توجه به مثال هایی که از منابع و نامه های تاریخی به دست داده شد، ظاهراً این پیام های سیاسی دارای ارزش استنادی محدودی هستند. این نامه ها ضرورتاً بخشی از مأموریت سیاسی نبود بلکه در دربار مخاطب (گیرنده) و برای او خوانده می شد. همیشه موضوعات مطمئن یا حساس در این نامه ها وجود نداشت بلکه مأمورانی که به عنوان سخنگو اعزام می شدند آنها را مورد بحث و مذاکره قرار می دادند. [80]

اما در مورد پیام های سیاسی در مجموعه صابی به دلایل زیر این تصویر نا امید کننده، تا حدی روشنی می یابد:

1ـ مجموعه صابی، مجموعه بسیار بزرگی است. هر چند پیام های سیاسی، اسنادی جداگانه تلقی نمی شوند اما شمارشان زیاد است. بنابراین حتی اگر شکاف هایی در این بین باقی بماند می توانند در گروه های بزرگتری مطالعه شوند. از آ ن جا که مقدار قابل توجه و متراکمی از مواد وجود دارد، مورخ می تواند [بر اساس] آنها رفتار حاکم بویی یا خلیفه را با دیگر احزاب و گروه­ها و در ارتباط با حوادث خاص، یا این که چگونه روابطش با دیگر بخش ها در یک دوره تغییر کرده، ترسیم کند.

2ـ مکاتبات سیاسی در مفهومی وسیع تر به پیام های سیاسی مورد بحث در این جا محدود نمی شده است. مجموعه صابی همچنین شامل برخی نامه­های محرمانه[81] و شماری از نامه هایی می شود که به اصطلاح تذکره نامیده می شده اند و به عنوان یاد داشت برای پیام دهنده بودند. این اسناد معمولاً نسبت به پیام های دیپلماتیک استاندارد، اطلاعات تاریخی بیشتری داشتند.

پی نوشت ها:

* From: Hachmeier, Klaus U. Private Letters, Official Correspondence:Buyid Insha as a historical source, Journal of Islamic studies, Oxford center for Islamic studies, 2002, PP. 125 – 154.

** دانشجوی دکتری تاریخ ایران اسلامی دانشگاه اصفهان

عبدالوهاب اعظم و شوقی ضیف (ویراستاران)، رسایل صاحب بن عباد (قاهره: 1947).
شکیب ارسلان (ویراسته)، المختار من رسائل ابی اسحاق ابراهیم بن هلال بن زهرون الصّابی (بعبدا، 1989، تجدید چاپ با حواشی بسیار، بیروت: بدون تاریخ (1966؟). برای فهرستی از اکثر نسخه های خطی همراه با نامه های صابی نگاه کنید به:
Mark van Damme, Les Sources écrites concertant ľ œuver du secrétaire buyide Abū Ishāq As-Sābi, in Michline Galley and David R. Marshal (eds.), Actes du Premier congrès ďétudes des cultures méditerranéennes ďinfluence Arabo – Berbère (Algiers, 1973), 175 – 81, and M. Van Damme, "Tekstuitgave"..

به زودی فهرستی از برخی نسخه های خطی را با توصیف کاملی از آنها و محتوایشان منتشرخواهم کرد.

هگل در این زمینه می­نویسد: باید آماده پذیرش این نکته باشیم که نخستین و اولین شرط تاریخ نویسی] این است که باید به راستی برای فهم حقیقی امور] تاریخی باشد، اما در بیان هایی چنین کلی و دو پهلو چون «به راستی» و «فهم» ابهام وجود دارد. حتی تاریخ نگار غیر حرفه­ای و معمولی که فکر و ادعا می کند که فقط پذیرای حقایق مسلم است و فقط آنها را مدّنظر دارد، در فکر کردن منفعل نیست بلکه از طبقه بندی های خاص] خود استفاده می کند و با آنها و از طریق آنها حقایق واقعی را درک می کند.
Hegel, philosophie der Geschichte (Stuttgart.1961),51.

.
.
.
مسکویه، تجارب الامم، چاپ کایتانی، 2-1.
تاریخ نگاری] مسکویه در شماری مقالات توسط م.س. خان مورد مطالعه بوده است:
Studies in Miskawayh"s Contemporary history 340 -369 AH (Chicago, 1980); "Miskawayh and Arabic Historigraphy", Journal of the American Oriental Society, 89 (1969), 710-30; "Miskawayh and the Buwayhids;, Oriens, 21-22 (1968-9), 235-47; "Miskawayh and Thābit ibn Sinān, Zeitschrift der Deutschen Morgen lndischen Gesellschaft, 117 (1967), 303-17; The Eye - witness Reporters of Miskawayh"s Contemporary History", Islamic Culture, 38 (1964), 295-313; "Miskawayhi"s Use of the Tarikh of Thābit b. Sinān", Bulletin of the Institute of Islamic Studies, 6-7 (1962-3), 49-57; "The Personal Evidence in miskawayh"s Contemporary Hitory", Islamic Quarterly, 11(1960), 50-63.

همچنین بنگرید به:

م.س. خان بیشتر در مورد شیوه تاریخ نگاری مسکویه و به ویژه درباره گزارش های عینی او قلم زده است. بوسه تجارب الامم را تاریخی غرض آلود و یک جانبه نگر ارزیابی کرده است. بنگرید به ( (halif und Gro?k?nig,1-3و نقدی که بر اثر بورگل با مشخصات زیر نوشته است:

Bürgel"s Die Hofkorrespondenz, Der Islam, 43 (1967), 181-5.

اما برای نقد بوسه به صفحات بعدی این مقاله و پاورقی ش.16 رجوع کنید. تصویری قابل فهم تر از مسکویه به عنوان یک درباری، یک مورخ ویک فیلسوف را می توان در اثر محمد آرکون یافت:.

Mohammad Arkon,Contribution àľétude de ľhumanisme arabe au IV/X siècle: Miskawayh philosophe et historien (Paris,1970);

و توصیفی کوتاه تر اما نه عالی در (Kraemer,Humanism,222-33 ). اثر کرامر به فارسی و در مشخصات زیر ترجمه شده است: کرامر،جوئل. ل. احیای فرهنگی در عصر آل بویه: انسان گرایی در عصر رنسانس اسلامی، ترجمه محمد سعید حنایی کاشانی (تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1375) مترجم.]

مسکویه، تجارب الامم، 2/232 (به نقل از Busse,Chalif und Gro?k?nig,1 )
مسکویه، ترجمه مارگیلوث (Margoliuth ). عقیده به این که عضدالدوله با یکی از دختران خلیفه ازدواج کرده اشتباه است (ابن جوزی، المنتظم، 7/101). اما دختر عضدالدوله که به ازدواج خلیفه در آمد در سال 386 / 996 درگذشت. (همان، 190).
همان 76 و83؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان،1/267. ابن اثیر ازدواج دختر عزالدوله را با خلیفه در ذیل حوادث 367 ذکر کرده که از لحاظ سال شماری اشکال دارد، زیرا عزالدوله در سال 366 از عضدالدوله شکست خورد و از بغداد گریخت و در سال 367 به قتل رسید. (مترجم)
هلال صابی، رسوم دارالخلافه، 6 ـ 194.
چگونگی به مخاطره افتادن خلافت عباسیان با سیاست ازدواج از سوی سلجوقیان که بغداد را از آل بویه گرفتند، آشکار شد. اندکی بعد خلیفه مقتدی (م. 487/ 1094) از دختر سلطان ملکشاه سلجوقی (م.485/ 1092) صاحب پسری به نام ابوالفضل شد. ملکشاه به خلیفه فرصت داد که ظرف ده روز بغداد را ترک کند. خلیفه عباسی فقط به واسطه این که ملکشاه در هفته بعد درگذشت نجات یافت. سیاست ازدواج در دوره اول سلجوقیان توسط مکدیسی Makdisi )) با عنوان ازدواج (The Marriage ) مورد بحث قرار گرفته است. مکدیسی به پیروی از مارگیلوث (بنگرید به پانوشت شماره 17 در بالا) به غلط بیان می دارد که عضدالدوله قبلاً با دختر خلیفه ازدواج کرده بود (The Marriage. 261 )
رودراوری، ذیل تجارب الامم، 3/20.
ملک الملوک قویاً یادآورنده عنوان ملک الملوک (پادشاه پادشاهان) است که متنّبی در یکی از سیفیات خود استفاده کرد.

همین شاعر در سفر دیگری در ستایش عضدالدوله، عنوان ملک الملوک (شاه شاهان) را به کار برد. ملک الملک/ ملوک البته ترجمه عربی عنوان فارسی شاهنشاه است که عضدالدوله در مکاتبات سیاسی و در سکه­هایش در آخرین سالهای زندگانی به کار می­برد. برای این عنوان بنگرید به:

Richter Bernburg, Amir Malik- Shahashah, 89.

لازم به توضیح است سیفیات (در مقابل قلمیات) یکی از گونه­های ادبی در زبان­های عربی و فارسی است و در وصف شمشیر تصنیف می­شده است. قلم و سیف از دیر باز مقابل و مقارن یکدیگر بوده­اند و رساله­هایی در مناظره سیف و قلم شناخته شده که از جهت پی جویی مناظرها در ادب فارسی و عربی] در خور توجه است".ر.ک: عمادی حائری، سید محمد، عزالدین عبدالعزیز کاشی...(مقاله)، در: نسخه پژوهی (دفتر دوم)، به کوشش ابوالفضل حافظیان بابلی، تهران، کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، چاپ اول 1384 ش. مترجم.

رودراوری، ذیل تجارب الامم، 3/23.
همدانی، تکلمه، ذیل سال 334 ق].
ابن اثیر، الکامل، ذیل سال 334 ق].
این همان نتیجه­ای است که گیب در حکومت و اسلام به آن رسیده است:
Gibb, "Government and Islam", 115-16

کتاب العیون، 437.
گمان می­رود بوییان هرگز به طور جدی به فکر براندازی خلافت عباسیان برنیامدند. آنان همانند دیگر حاکمان مسلمان این دوره، برای استحکام موقعیت جدید خود به عنوان امیران قلمرو مفتوحه متکی به خلافت بودند. از آن جا که آنان مزدورانی با اصل و نسبی فرو مایه بودند، به طور ویژه ای به چنین شکلی از مشروعیت نیاز داشتند. درباره ارتباط بین خلیفه و بوییان بنگرید به:
Busse, Chalif und Großkönig, 131ff.; Kabir, ,The buwayhid Dynasty, 186-200; Siddiqi, Caliphateand kingship (esp. "The Caliphate under the Buwayhid Regime and its Relations with Persian Rulers"); Watt, The formative Period, 254-5.

مشکلات بوییان برای تأمین اقتدار و مشروعیت خود در نظر سربازان دیلمی خود به ویژه توسط مادلونگ در Assumption The مورد تأکید قرار گرفته است.

با تردیدی که هاخ مایر در باره انتقال خلافت از عباسیان به یک زیدی یا فاطمی وارد کرده است، اساس نظرات برخی از پژوهشگران مانند کلود کاهن و مصطفی الشیبی درباره مذهب حاکمان بویی در هم می­ریزد. این پژوهشگران با توجه به متن­های همدانی و ابن اثیر معتقد شده­اند که آل بویه ابتدا شیعه زیدی بوده و سپس برای رهایی از سلطه یک امام حاضر زیدی، رندانه به تشیع اثنی عشری گرویدند که امامشان در پس پرده بود. با این ترفند هم تشیع خود را حفظ کردند و هم حکومت در قبضه خودشان باقی ماند. بنگرید ; Cahen , Claude, Buwayhid, E. I2 کامل مصطفی الشیبی، تشیع وتصوف تا آغاز سده دوازدهم هجری، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگوزلو، (تهران: انتشارات امیر کبیر، 1359)2-41؛ نگارنده در جای دیگری به تفصیل در باره مذهب و سیاست مذهبی آل بویه به اظهار نظر خواهد پرداخت. مترجم]

داستان­ها و تغییر آنها را Marzolph در Arabic Ridens به طور مفصل مورد بحث قرار داده است.
رودراوری، ذیل تجارب الامم، 3: 42 (ترجمه مارگلیوث) به نظر بوسه داستان غرق کنیزک از داستان زندگی بهرام گور پادشاه ایران قبل از اسلام الگوبرداری شده است. بوسه در تفسیر خود با مثال توضیح می دهد که عضدالدوله می کوشید اشکال پادشاهی باستانی ایران را باززایی نماید.بنگرید به: Marzolph در Arabic Ridens نمونه دیگری از یک داستان مرتبط با عضدالدوله می­تواند در سیاستنامه نظام الملک پیدا شود. در این داستان عضدالدوله به گونه­ای موفقیت آمیز به طرفداری از پسر بازرگانی برمی خیزد که مقداری پول نزد یک قاضی به ودیعه گذاشته بود و قاضی از استرداد وجه سرباز می زد. مارزلف (Marzolph )روایت­های دیگری از این داستان را در چند مجموعه عربی کشف کرده است. در قدیمی­ترین مجموعه­ها این داستان درباره ایاس بن معاویه (م. 121 / 739 یا 122 / 740) نقل شده و قاضی افسانه ای قاضی بصره است (arzolph, Arabia Ridens, 1: 261 ). از این رو عضدالدوله نه تنها با مواد داستانی خاص فارسی (آن گونه که بوسه مدعی است) که با داستان­هایی هم که در نواحی عربی ـ اسلامی رایج بوده، مرتبط شده است. سیاستنامه عقل و زرنگی را از ایاس به عضدالدوله منتقل کرده که در این «آینه دربار» (FürstenSpiegel ) به عنوان یک حاکم واقعی نشان داده است.
این اثر را محمد رضا مصباحی و نگارنده به فارسی برگردانده و منتشر خواهد شد.مترجم.

ب بنگرید بهE. I1 و E. I2، مدخلهای waz+r و D+w?n. برای ریشه وزیر همچنین بنگرید به:
Goitein, Studies in Islamic History and Institutions (Leiden,1966), Dominique Sourdel, LeVizirat Abasside749 a 936 (Damascus, 1959-60).

برنت (Brandt ) درs Historikers,58-59 Werkzeug de مشکلات مربوط به مطالعه تاریخی چنین اشتقاق­های ریشه شناسی را به شرح زیر توصیف کرده است:

حقیقت این است که زبان آلمانی واژه قدیمی­تری برای پیکان (arrow ) غیر ازPfeil که مشتق از واژه لاتینیPilum است ندارد. نبود گواه دال بر خلاف آن اجازه نمی­دهد چنین نتیجه­گیری شود که قبایل آلمانی قبل از ارتباط با رومی­ها با وسیله­ای که پرتاب می­شده یا به صورت شلیک رها می­گردیده آشنا نبوده­اند. این قضیه به این علت است که زبان به طور غیر ارادی و بدون قصد و تصادفی منتقل می­شود نه به منظور اطلاع رسانی تاریخی.

.
اسمیت دوره های بزرگی از تاریخ از بین رفته را با مواد سکه شناسی بازخوانی کرده است. نگاه کنید به نقد کتاب وی توسط ژان اوبن در:

.
.
.
.
این مقاله اولین بار با مشخصات زیر چاپ شده است:

Maurice Canard,al-Mutanabbi, Mémoris de ľInstitut Francais de Damas (Beirut.1936).

اهمیت تاریخی این اشعار به تازگی توسط مول هاسلر مورد تاکید قرارگرفته است:
Mark Peter Muhlhausler, Nasj al – D +baj F + S +rate Ibn al – Hajjāj: The Life and Works of Ibn al – Hajjāj (d.391/ 1001) MA Thesis, Leiden University, 2000.

ارائه شده در نقد نامه­های پاپیروسی، منتشر شده تا زمان نگارش مقاله حاضر.

مانند: الشیرازی، جمهره الاسلام و یا ابن حمدون، التاریخ الحمدونیه.
اقتباس­های بسیاری از از نامه ها در تکلمه همدانی و مجموعه ای از داستان ها شامل اقتباس های زیادی از نامه ها در نشوارالمحاضره تنوخی موجود است.
به ابتدای مقاله بنگرید.
.
مجموعه­ای از نامه­های آموزشی ایران سده های میانه توسط هیربرت هورست مورد بررسی قرارگرفته است:
Heribert Horst, Die Staatsverwaltung der Grosselğuken und khwārazmshāhs (1038-1231), eine Untersuchung nach Urkunden formularen der zeit (Wiesbaden,1964)

در این­جا فقط به تعدادی از مطالعات تاریخی بسیاری که درباره این نامه ها صورت گرفته اشاره می شود:
Maurice Canard (trans.), Vie de ľustabh Jaudhar (contenant sermons, letters et rescits des premiers califes fâtimides) écrite par Mansûr le secretaire à ľépoque du calife al – Azîz billâh (365-86/975-96) (Algiers, 1958); id., "Deux documents arabes sur Bardas Skléros" in Maurice Canard, Byzance et les musulmanes du Proche Orient, 11 (London, 1973; first pub. in Extrait des Actes du v Congries ďÉtudes Byzantines, Studi Bizantini e Neoellenici, 5 (Rome, 1939)); id.,"La Date des expéditions mésopotamiennes de jean Tzimisces", in Byzance et les musulmanes du Proche Orient, 13 (London, 1973; first pub.in Mélanges Henri Grégoire II, Annuaire de ľInstitut de Philologie et ďHistoires Orientales et Slaves, 10 (1960)); id., "Une letter de Muhammad ibn Tugj émir ďEgypte à ľempereur Romain Lécapène, in Byzance et les Musulmanes du Proche Orient, 7 (London, 1973; first pub. in Annales de ľInstitut ďÉtudes orientales de la Faculté des Letters ďAlger, 2 (Algiers, 1936); Husayn F. al-Hamdān+, "The Letters of al- Mustansir biُllāh, Bulletin of the School of Oriental and African Studies, 7 (1933-5), 307-24; Martin Hinds and Hamdi Sakkout, "A Letter from the Governor of Egypt to the king of Nubia and Muqarra concerning Egyptian – Nubian relations in 141/748 in Studeia Arabica & Islamic, Festscarift for Ihsan Abbas (ed. Al – Qadi, Beirut, 1981), 209 – 29; Heribert Horst, "Zwei Erlasse Shah Tahmasps I", Zeitschrift der Deutschem Morgenl ndischen gesellschaft, 110 (1961), 301 – 9; D. S. Margoliouth, On the "Royal Correspondence of Diya"–eddin Eljazari (Extrait des Actes du Xe congrès international des orientalistes, Session de Genève, 1894, Section III (Langues musulmanes), (Leiden, 1896); Donald Richards, "A Fatimid Petition and Small decree from Sinai", Israel Oriental Studies, 3 (1973), 140 – 58; id., The Rasa"āil of Bad+ al – Zamān al – Hamadhānī, in Arabicus Felix Luminosus Britannicus, Essays in Honour of A. F. L. Beeston on his Eightieth Britbday, ed. Alan Jones (Oxford, 1991), 142 – 62; Hans Robert Roemer, "Über Urkunden zur Geschichte Ägyptens und Persiens in islamischer Zei", Zeitschrift der Deutschen Morgenl¬ndischen Gesellschaft, 107 (1957), 519 – 38; S. M. Stern, Documents from Islamic Chanceries, first series, Oriental Studies 3 (Cambridge, Mass., 1965); id., "A Fatimid Decree of the Year 524/ 1130", Bulletin of the School of Oriental and African Studies, 23 (1960), 439 – 55; id., Fatimid Decree: Original Documents from the Fatimid Chancery (London, 1964); Felix Tauer, "Zur Korrespondenz der Muzaffariden", Der Islam, 39 (1964), 242 – 6; Henri Lammens, "Correspondances diplomatiques entre les sultans Mamlouks d"Egypte et les puissances chrétiennes", Revue Orientale Chrétienne (1904). For more literature, see Karl Jahn, "Vom frühislamischen Briefwesen" (fully cited in n. 46 above), 153 – 200.

مدخل «رساله» ( Ris?lah ) در: E. I. 2 (A. Arazi, H. Ben – Shammay )

یکی از نمونه ها نامه صابی به برادرش ابوالفضل جابر بن هلال بن ابراهیم الصابی (نامه شماره 176) است. صابی در آن نامه از خود در برابر اتهام برادرش مبنی بر این که او به پدر متوفی خود احترام کافی نشان نداده، دفاع کرده است. این نامه توسط ون دم مورد بحث قرار گرفته است: Van Damme, Tekstuitgave, 2: 76 – 87
با ارجاع به آثار پیشین).
ترجمه از Az-Zub+,Verhltnis,90-91 اقتباس شده است. الضعبی متأسفانه به متن کامل رساله های صابی دسترسی نداشته است بلکه فقط از گزیده هایی موجود در آثار بعدی چون الامثال السیرابن اثیر نقل قول کرده است. بحث مفصل تر در مورد رساله های مورد نظر با ویراستاری کامل می­تواند در اثر زیر یافت شود: Arazi, "Une épitre ".
بنگرید به: مدخل دیپلماتیک(Diplomatic ) در E.I2 نوشته W. Bj?rkman. اطلاعاتی که این مقاله عرضه می­کند کمی بیش از توصیف انواع مختلف اسناد بایگانی است.
دو مأموریت سیاسی با جزئیات بیشتری در نوشته های زیر آمده است:
شاید اولین شاهد برای مصونیت سیاسی سفرا در حکومت اسلامی در تاریخ الرسل و الملوک طبری ذیل سال 43ق/ 4ـ663م یافت شود: «و قال یابن اخی انما انت رسول و الرسول لایعرض له»
بنگرید به: 60-61 Renaissance Mez, Die [این مطلب در صفحات 8-97 ترجمه فارسی این اثر با مشخصات زیر آمده است: آدام متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگوزلو (تهران: امیرکبیر، 1364)، مترجم]. عضدالدوله امیر بویی به واسطه داشتن شبکه اطلاع رسانی و جاسوسی کار آمد مشهور است (Bürgle, Die. Hofkrorrespondenz ) فقره زیر که از مسکویه است نشان می دهد که خبرچینی چه اهمیتی برای حاکم داشته است: «به معلمان بچه ها دستور داده شده بود تا در ازای پاداش در مدارس از فرزندان سربازان در مورد پدران آنها و این که آنها در خانه های خود چه می کنند بپرسند و آن را به دیوان برید گزارش نمایند». (مسکویه، تجارب الامم، 3/ 59).
یاقوت حموی، ارشاد الاریب الی معرفه الادیب. [چاپ] د. اس. مارگلیوث (لندن، 27 ـ 1907)، 330.
.
.
.
مانند:
Marius Canard, "Deux épisodes des relations diplomatiques Arabo-Byzantines au xe siècle" in byzance et les musulmanes du proch Orient,12 (london, 1973; first pub.in Bulletin ďÉtudes Orientales de ľ Institut francais de Damas 13(1949-50));id.,"Lecérémonial Byzantin,essai de comparaison" in byzance et les musulmanes du proch Orient 13 ((london, 1973; first pub. in mélanges Henri GrégoioreII,Annuaire de de ľ Institut de Philologie et ď Histoires Orientales et Slaves,10(1960);Claude Cahen,"Notes de diplomatique Arabo-Musulmane" ,Jornal Asitique, 251 (1963), 311-25;Amedroz, "An Embassy from Bagdad to the Emperor Basil II" ,journal of the RoyalAsiatic Society (1914), 915-42;Henrri Lammens,"Relations entre la cour de Romaine et les sultans Mamlouks ďEgypte" ,Revue Orientale Chrétienne (1903); HeribertBusse, "Persische Diplomatik im Überblick-Ergebnisse und Porbleme" ,Der Islam, 37 (1961) ,202-45; Guest, "Relations between Persia and Egypt under Islam up to the Fatimid Period", in Arnold and Nicholson(eds.),A Volume of Oriental Studies Presented to Edward G.Browne on his 60the Birthday,(cambridge,1922),163-74.در کتاب برتولد اشپولر فصل هایی که درباره تشریفات درباری هستند ازفصل­هایی که در مورد نامه های سیاسی و بایگانی ها و سفرا هستند اهمیت کمتری دارند:

Bertold Spuler, Iran in Früh-islamicher Yeit (Wiesbaden,1952),342-66.

[این کتاب در دو مجلد و با عنوان ایران در قرون نخستین اسلامی به فارسی در آمده است.مترجم.]

مراجعه به کتاب ابن فراء، نویسنده قرون میانه که به جز در مورد یاد شده از شهرتی برخودار نیست ارزشمند است. ابن فراء: چاپ، صلاح الدین المنجد،کتاب رسول الملوک و من یصالح للرساله والسفراء (قاهره، 1366/1974) چاپ شده از روی نسخه خطی 417/1939، ذل12956(؟) از دار الکتب المصریه. ویراستار خود دو فصل در مورد تاریخ دیپلماسی مسلمانان بر آن افزوده است.

ابن فضلان، رساله ابن فضلان، (چاپ) سامی الدهان، (دمشق 1379/ 1959)، 15 ـ 113. [ترجمه فارسی، چاپ ابوالفضل طباطبایی (1345)، 2 ـ 80.
مانند نامه­های 223 و 224 که به ترتیب از سوی عزالدوله و وزیرش ابن بقیه به رکن الدوله ارسال شده است. نامه وزیر صراحتاً به نامه مخدومش عزالدوله اشاره دارد: علاوه بر نامه من، سرورم، امیر عزالدوله، نامه­ای به آقامان، رکن الدوله ـ که خداوند سایه هر دو را مستدام بدارد ـ فرستاده است. به عنوان یک مشاور نظرم را بر توضیحات ایشان می افزایم زیرا بنده از خدمتگزاران و مشاورانی هستم که در سایه دولت او، با او و با لطف و نظر او رشد کرده­ام (نامه 224). (برای شماره گذاری نامه ها، بنگرید به بخش«نامه های نقل شده» در کتاب شناسی).
باید خاطر نشان ساخت که تحقیقات چندی در مورد ابن فضلان و سفرش انجام شده است. احمدبن فضلان در سال 310 و در جواب سفرایی که ابوعبدالله جیهانی و شاه صقالبه (اسلاوها) به بغداد فرستاده بودند، به همراه هیأتی از سوی مقتدر خلیفه عباسی به قلمرو. سامانیان و سرزمین اسلاوها فرستاده شد. به نظر می­رسد هم سامانیان و شاه اسلاوها و هم مقتدر از این رفت و آمدها امیدهای سیاسی و نظامی و اقتصادی داشته­اند. پادشاه اسلاو که از سوی دشمنان خود (به ویژه شاه خزرها) در فشار بود کوشید نظر خلیفه را به سوی خود جلب کند. او از خلیفه خواست که افرادی را برای تبلیغ اسلام، بنای مسجد و منبر بفرستد و دژی استوار پدید آورد تا او را از آسیب شاهان مخالف در امان دارد. خلیفه نیز که در آذربایجان با شورش یوسف بن ابی الساج، وبا سلطه خزرها بر قفقاز از سویی مواجه بود احتمالا تلاش می کرد با نزدیکی به غزها و تقویت اسلاوها از خطر اتحاد روس ها و خزرها بکاهد. شایان ذکر است نذیر الحرمی سرپرست حرم خلیفه بوده و سوسن الرسی از موالی او سرپرستی هیأت اعزامی را به عهده داشته است. هاخ مایر در متن به اشتباه نذیر الحرمی را سرپرست هیات معرفی کرده است. برای آگاهی بیشتر در مورد ابن فضلان و سفر او و تحقیقات انجام یافته در این مورد: ر.ک: عنایت الله رضا، «ابن فضلان(مقاله)»، دایره المعارف بزرگ اسلامی، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی (تهران،1370) ج4/399-400، مترجم. ]
.
نامه­هایی که هاخ مایر در متن آورده، از لحاظ زمانی و موضوعی مرتبط است به سال­های 366- 367 و درگیری عزالدوله بختیار با عضدالدوله که دومی سرانجام در همین سال­ها بر بغداد چیره گشت. مترجم
نامه241.
نامه 227.
نامه 235.
نامه 232.
نامه 261.
79 نامه 261.

بنگرید به داوری دوزی (Dozy ) درباره نسخه­های خطی نامه­های صابی در لیدن: "Vix dubium est quin multa conferre possit ad illustrandam historiam Orientis,decimo p.Chr.saeculo,illo tempore quo Bujidae rerum erant potiti " در این که نامه­ها سهم زیادی در روشن سازی تاریخ ممالک شرقی در قرن دهم میلادی دارند (عهد آل بویه) باید تردید کرد. (Dozy,Catalogum Codicum Orientalium,1:144. )کاهن در ( ("Une correspondance,92 به نتایج مشابهی درباره مجموعه نامه یوسف شیرازی، معاصر صابی و منشی عضدالدوله، رسیده است: نه مجموعه­ای کامل است و بدون شک همیشه اطلاعات لازم را هم به دست نمی دهد.
منابع

[1] نامه ها

شماره های به کار رفته برای تعدادی از نامه­های صابی که در متن مقاله نقل شده اند، همان شماره هایی است که در مقاله مستخرج از پایان نامه دکترایم استفاده شده است (در ذیل بنگرید به). نامه ها در نسخه های خطی ذیل در دسترس اند:

چستربیتی 4620 [دوبلین]؛ دانشگاه کوتوفانسی آی استانبول 3515 [استانبول]؛ سلیمانیه کوتوفانسی اصیرافندی 317 [استانبولII ]؛ لندن؛ کتابخانه شورای ملی 73 [تهران]

شماره صفحه یا برگ نشان دهنده جایی است که نامه شروع می­شود:

218= استانبول I صفحه 465، دوبلین برگ 129a، لیدن برگ 150b، استانبول II 102a.

218= استانبول I صفحه 465، دوبلین برگ 129a، لیدن برگ 150b، استانبول II 102a.

223= استانبول I 480، دوبلین 137a، لیدن 161b.

224= استانبول I 471، دوبلین 139a، لیدن 164b.

227= استانبول I 485، دوبلین 145a، لیدن 173b.

232= استانبول I 492، دوبلین 151a، لیدن 180b.

235= استانبول I 499، دوبلین 157a، لیدن 184b.

241= استانبول I 515، دوبلین 167b.

261= استانبول I 581، استانبول II 151a. تهران 220.

[2] سایر آثار

فهرست زیر فقط کتاب ها و مقالاتی است که مراجعه زیادی به آن ها صورت گرفته اما در متن ذکر نشده اند:

Arazi, Albert, "Une épitre ďIbrāhīm b.Hilāl al – Sābi sur les genres littéraires" in M. Sharon (ed.), Studies in Islamic History and Civilization in Honour of Professor David Ayalon (Jerusalem and Leiden, 1986) 473 – 505.

Az – Zubī, Ziyad Ramadan, Das Verhältnis von Poesie und Prosa in der arabischen Literaturtheorie des Mittelalters, Islamkundliche Untersuchungen (Berlin, 1987), vol. 123.

Beeston, A. F. L.,"The Genesis of the Maqamat Genre", Journal of Arabic Literature, 2 (1971), 1 – 12.

Bivar, A. D. H. and Stern, S. M., The Coinage of Oman under Abū Kālījār the Buwayhid, The Numisatic Chronicle, 18 (1958), 147 – 56.

Brandt, Ahasver von, Werkzeug des Historikers, 15th edn. (Stuttgart, 1998).

Bürgle, J. Christoph, Die Hofkrorrespondenz Adud al – Daulas und ihr Verhältnis zu anderen historischen Quellen der frühen Būyiden, (Wiesbaden, 1965).

Busse, Herbert, "The Revival of Persian Kingship under the Buyids" in D. S. Richards (ed.), Islamic Civilisation, 950 – 1150 (London, 1973), 47 – 69.

_____, review of Bürgelُs Die Hofkorrespondenz, Der Islam, 43 (1967), 181 – 5.

_____, Chalif und Großbkönig (Beirut, 1969).

Cahen, Claude, "Une correspondence Būyide inédite", in Studi orientalistici in onore di Giorgio Levi Della Vida, vol. i (Rome, 1956), 83 – 97.

Constable, Giles, Letters and Letter – collections (Turnhout, 1976).

Dozy R. P. A., Catalogum Codicum Orientalium (Bibliothecae Academiae Lugduno Bataviae), 4 vols. (Leiden, 1851).

Gibb, H. A. R., "Government and Islam under the early Abbasids: the Political Collapse of Islam" in Ľ Élaboration ď Islam: Colloque du Strasbourg, 12 – 13 – 14 Juin 1959 (Paris, 1961), 115 – 27.

Hachmeier, Klaus U., "Die Briefe Abū Ishāq Ibrāhīm al – Sābiُs (st. 384/994): Unterschungen zur Briefsammlung eines berühmten arabischen Kanzleischreibers mit Erstedition eniger seiner Briefe", doctoral diss., Göttingen 2001 (publication forthcoming).

al – Hamedani, Muhammad ibn Abd al – Malik, Takmilat tarik al – Tabari = Dhuyul tarikh al – Tabari, ed. Muhammad Abū al – Fadl Ibrāhīm (Cairo, 1977).

Hilāl al – Sābi, Rusūm dār al – khilāfa, ed. Mīkhāīl Awād, (Baghdad, 1964).

_____, Rusūm dār al – khilāfah: The Rules and Regulations of the Abbasid Court, trans. With introd. And notes by Elie A. Salem (Beirut, 1977).

Ibn al – Athīr, Izz al – Dīn Abu – Hasan Alī b. Abīal – Karam al – Shībānī, al – Kāmil fī al – tarīkh (Beirut, 1414/ 1994), 4 th edn.

Ibn al – Jawzī, Abū l- Faraj Abd al – Rahmān, al – Muntazam fī tarīch al – mulūk wal – umam, Hyderabad 1357 – 58/ 1938-39 (parts 5 – 10).

Ibn Khallikān, Wafayāt al – ayān wa–anbā abnā al–zamān, ed. Ihsān Abbās (Beirut, n. d.).

Kabir, Hafizullah, The Buwayhid Dynasty of Baghdad (Calcutta, 1964).

Kitāb al – Uyūn wa – l – hadaiq fī akhbīr al-haqāiq, al – juz al – rābi, Umar al – Saīdī(ed.), 2 vols. (Damascus, 1973).

Kraemer, Joel L., Humanism in the Renaissance of Islam (Leiden, 1986).

Madelung, Wilferd, "The Assumption of the Title Shāhanshāh by the Buyids and the Reign of the Daylam (dawlat al – daylam), Journal of Near Eastern Studies, 28 (1969), 84 – 109, 168 – 83.

Makdisi, George, "The Marriage of Tughril Beg", International Journal of Middle East Studies (1970), 259 – 73 (repr. In Makdisi), History and Politics in Eleventh – Century Baghdad, article ix (Aldershot, 1990).

Marzolph, Ulrich, Arabia Ridens, 2 vols. (Frankfurt, 1992).

Meisami, Julie S., "Dynastic History and Ideals of Kingship" in Bayhaqi"s Tarikh-i Masudi, Edebiyat, NS 3 (1989), 57 – 77.

Miskawayh, Tajārib al – umam = Amedroz, H. F. and Margoliouth, D. S. (eds. and trans.), The Eclipse of the Abbasid Chaliphate, vols.

i/ii, iv/vi: the concluding portion of The Experience of the Nations (London, 1920 – 1).

______, Tajārib al – umam, L. Caetani (publ.) (Leiden, 1909), facsimile print.

Richter– Bernburg, Lutz,"Amīr Malik – Shāhanshāh: Adūd al – Daulaُ"s Titulature Re-Examined, Iran 18 (1980), 83-102.

______, Lutz, Der Syrische Blitz: Saladins Sekretär zwischen Selbstdarstellung und Geschichtsschreibung (Beirut, 1998).

Rosenthal, Franz, A History of Muslim Historiography (Leiden, 1952).

al – Rūdhrāwarī, Zahīr al – Dīn Abū Shujā, Dhayl tajārib al – umam = Amedroz, H. F. and Margoliouth, D. S. (eds. And trans.), The Eclipse of the Abbasid Chaliphate, vols. iii/iv (Oxford, 1921).

Siddiqi, B. H., Caliphate and Kingship in Medieval Persia (Philadelphia, 1997), repr. Of a series from Islamic Culture, 9-11 (1935-7).

Al – Tanūkhī, al – Muhassin b, Alī, Nishwār al–muhādara wa–akhbār al – mudhākara, parts 2 and 7 ed. D. S. Margoliouth (Damascus 1348/ 1938); trans. id., "The Table – Talk of a Mesopotamian Judge", Islamic Culture, 4 (1930); also in book form (Hyderabad, n. d. c. 1931).

Treadwell, Luke, Buyid Coinage: A Die Corpus, 322 – 445 (Oxford, 2001).

Van Damme, Mark, Tekstuitgave van een reeks diplomatieke Brieven Abū Ishāq as – Sābī uit het Leidse handschrift CCO 766: Bijdrage tot de Geschiedenis der Būyiden op grond van de Rasāil van Abū Ishāq as – Sābī,doctoral diss., Ghent, 1969.

Watt, Montgomery, The Formative Period of Islamic Thought (Oxford, 1998).

Whitcomb, Donald, "The Fārs Hoard: A Būyid Hoard from Fārs Province", Iran. American Numismatic Society Museum Notes, 21 (1976), 161-250.

Zelzer, Klaus, Zur Frage des Charakters der Briefsammlung des jüngeren Plinius, Wiener Studien, Zeitschrift für klassische Philologie, 77 (1964), 144 – 61.

نظر شما