بانیان از دیدگاه سفرنامه های عصر صفوی
مجله تاریخ اسلام دهم فروردین ماه سال 1387 شماره سی و سوم
نویسنده : حمید حاجیان پور
این مقاله به بررسی وضعیت یکی از اقلیت های خارجی ساکن در ایران عصر صفوی از منظر سیاحان اروپایی می پردازد. این گروه که به بانیان و مولتانی معروف بودند، هندیان هندو مذهب ساکن ایران بودند. بانیان در جامعه عصر صفوی به دلالی برای تجار خارجی و رباخواری شهره بودند؛ اما در نگاهی موشکافانه می توان به زوایای دیگری از زندگی این قوم در ایران پی برد و این امر با توجه به آزادی مذهبی برای اقلیت ها در این دوران آشکارتر می شود. ثروت بانیان و فساد مقامات دولتی صفوی حتی انجام مراسم ساتی را برای آنها فراهم می کرد. آنان دارای ساختمان های مخصوص خود بودند و جشن ها و مراسم مذهبی خود را آزادانه اجرا می کردند؛ جالب تر این که بانیان ساکن اصفهان، ضعف های بنیادین ایران و عوامل فروپاشی نظام صفوی را در دوره شاه سلیمان صفوی به دقت در مکاتبات خود برای اورنگ زیب پادشاه مغول هند می نگاشتند و او را به تصرف ایران تشویق می کردند. این مکاتبات بانیان با پادشاه هند نخستین گزارش خارجیان ساکن ایران از روند سقوط دولت صفوی به شمار می آید.
روابط ایران و هند در دوره صفویه
پادشاهان دهلی در دوره قبل از مغول، غالباً گرفتار مشکلات داخلی و شورش های سلسله ها در دفاع از مرزهای خود بودند. کشور ایران نیز تا پیش از قرن شانزدهم میلادی یا جزئی از یک امپراطوری وسیع بود و یا خود به قلمرو شاهزادگان متنازع تقسیم می شد. قبل از ورود مغولان به هند، میان ایران و این کشور روابط وسیعی در سطح دیپلماتیک وجود نداشت، اما مسلماً ارتباطات فعالی در زمینه فرهنگ، عقاید و تجارت بین آنها در جریان بود پس از حاکمیت مغولان بر هند، زمینه مراوده بین امپراتوران کبیر مغول، از اکبر شاه تا اورنگ زیب، با پادشاهان صفوی معاصر آنها براساس روابط شخصی اجداد بلافصل دو طرف فراهم آمد. ذکر مکرر علقه های دوستی دیرپا و تفاهم متقابل در مکاتبات دیپلماتیک میان هند و ایران و در بین تواریخ مغول و صفوی، بر اتحاد شاه اسماعیل و بابر، همچنین دوستی همایون و شاه تهماسب، اثر گذاشت.
هند و ایران تحت حاکمیت این دو خاندان برجسته به صورت قدرت های بزرگی در آمدند. اوج قدرت صفویان در ایران با دوره قدرت مغولان هند همزمان بود. مراودات مغولان هند با صفویان عامل بسیار مهمی را در سیاست خارجی آنان آشکار می سازد. این روابط معمولاً ماهیت صلح آمیزی داشت. و تهاجم نظامی از طرفین علیه یکدیگر به وقوع نپیوست. فقط قندهار به طور ثابت مورد مجادله بود و بارها دست به دست گشت؛ اما تصرف آن برای هیچ کدام از طرفین موضوع مرگ و زندگی نبود. باید اذعان داشت که شاه عباس با وجود تصرف قندهار، میل داشت که روابط سیاسی دو کشور را همچنان حفظ کند.[1]
قندهار در قرن شانزدهم و هفدهم در سیستم دفاعی و راه های تجاری هند و ایران موقعیت بسیار مهمی کسب کرد. این شهر بر سر راه عبور بازرگانان هندی و ایرانی قرار داشت[2] و راه های تجاری و مسافرتی هند و ایران در اطراف آن واقع بود؛ زمین های حاصلخیز و منابع آب فراوانی داشت؛ تملک قندهار برای امنیت کابل و همین طور خراسان ضروری بود. در نتیجه، این شهر به طور اجتناب ناپذیری اساس رقابت و مجادله بین مغولان و صفویان گردید. و در حقیقت ثابت شد که این شهر همانند صخره ای بود که روابط دوستانه قدیمی این قدرت سرانجام بر روی آن در هم شکست.[3]
روابط خصوصی دو خاندان براساس آثار مورخان رسمی درباری دو طرف و به دست پادشاهان مزبور، مشتاقانه به ادوار پیشین تا ایام تیمور عقب برده می شود. در آن ایام، تیمور زندانیان جنگی عثمانی را که هسته اصلی جنگجویان ترک خاندان صفوی را فراهم ساختند، به درخواست خواجه سلطان علی، جد شاه اسماعیل اول، آزاد کرد.[4]
مراودات هند و ایران ابعاد زیادی از قبیل سیاسی، دیپلماسی، فرهنگ، ادبیات، بازرگانی و مذهب را در بر می گرفت و رفت و آمد تجاری وسیعی بین دو کشور وجود داشت. تشویق های فرهنگی مغولان، دانشمندان ایرانی زیادی را به هند جذب می کرد. تعداد زیادی از ایرانیان مستعد، به نظام اداری رو به گسترش امپراتوری مغولان جذب شدند.
در این مقاله، زندگی، آداب و رسوم، اندیشه ها و تأثیرات اقتصادی ـ اجتماعی گروهی از هندیان ساکن ایران را در قالب روابط ایران و هند بررسی و تحلیل کرده ایم. این گروه از هندیان به دلیل پای بندی به مذهب هندو و اصول اعتقادی و آداب و رسوم به «بانیان» معروف بودند اینان در حیات اقتصادی ایران عصر صفوی به صورت گروهی تأثیر گذار قلمداد می شدند؛ از این رو مورد توجه مورخان و سیاحان اروپایی قرار گرفتند. بنابراین در بازشناسی حیات اجتماعی این گروه از نظر دیدار کنندگان از ایران در این دوره، لازم است تا سفرنامه های این مقطع تاریخی ایران و انگیزه سفرنامه نویسان اروپایی را مورد مداقه قرار دهیم.
دوران صفویه، به همان اندازه که دارای تحولات و اتفاقات سیاسی گوناگونی بود، دارای مآخذ و اسناد تاریخی متنوعی نیز است. علاوه بر آثار نویسندگان داخلی، که اکثر آنها محررین و مورخان دربار صفوی بودند و موقعیت و مناصب دیوانی و سیاسی آنان دسترسی شان را به اسناد و بایگانی های دولتی و آگاهی از ظرایف تسهیل می کرد، آثار سیاحان اروپایی و ماجراجویانی نیز هست که شرح کارهای خود را در این دوره نوشته اند. این «ادبیات سفرنامه ای» در تحلیل اجتماعی، سیاسی این دوره اهمیت زیادی دارد و تصویری روشن از اوضاع اقتصادی، سیاسی و اجتماعی آن زمان ارائه می دهد.
با شکل گیری تحولاتی در مناسبات جهانی و روابط منطقه ای و حتی داخلی ایران، روابط ایران و اروپا وارد دوران جدیدی شد؛ از این رو سیاحان متعددی از کشورهای مختلف اروپایی با اهداف متفاوت به ایران سفر کرده و هر کدام گزارش ها، یادداشت ها و سفرنامه هایی از خود به جا گذاشتند. این سیاحان از طبقات مختلفی بودند: تجار و بازرگانان، جهانگردان (دریانوردان، ماجراجویان و...)، سفیران و هیأت های رسمی سیاسی، مبلغان مذهبی، هنرمندان و دانشمندان سیاح.[5]
عوامل گوناگونی در رونق سیاحت نامه نویسی در نیمه دوم قرن پانزدهم اوایل قرن شانزدهم میلادی و در پی آن، پیدایش ادبیات سفرنامه ای، مؤثر بود. تحولات در نظام بین الملل و روابط جهانی، ویژگی های ژئوپلتیک ایران و پیدایش اندیشه اصلاح (به ویژه در حوزه نظامی) در رویکرد به ایران در آغاز قرون جدید، از عوامل مهم این رویکرد اروپاییان بودند.[6]
تعدادی از این دیدار کنندگان، گزارش هایی از مسائل مورد علاقه خود نوشته اند و تعدادی نیز با دیدی وسیع تر به مسائل پیرامون خود در طی سفرشان نگریسته اند؛ از جمله برادران شرلی از زمره وقایع نگاران به شمار نمی آیند؛ زیرا با بی میلی دربار و وقایع می نوشتند و به نظر می رسد که رابرت به سختی می توانست بخواند یا بنویسد. حال آن که دلاواله اعیان زاده رومی بود که برای ادای احترام به شاه عباس و برای همداستان کردن وی در جنگ علیه عثمانی وارد ایران شد. تاورنیه نیز سخت شیفته سفر بود و مسیر سفرهایش را با زیبایی خاصی توصیف می کند. اما شاردن یک سروگردن از همه وقایع نگاران اروپایی در ایران برتر است. وی هر چه را دید و شنید به طور منظم و با تلاشی خاص ثبت کرد و به درجه ای از جلب اعتماد و دقت دست یافت که تا آن زمان هیچ سیاحی به آن مرحله نرسیده بود.[7]
ذکر این نکته ضروری است که سیاحان با اهداف و علایق گوناگون سیاسی، تجاری، علمی و مذهبی به ایران سفر می کردند و تابعیت ممالک مختلف را داشتند؛ از این رو سفرنامه های آنان به زبان های پرتغالی، اسپانیولی، هلندی، فرانسه، انگلیسی، آلمانی، روسی و ایتالیایی نوشته شده است.
بازشناسی بانیان
بررسی حیات اجتماعی هندوهای ساکن ایران در دوره صفوی مستلزم درک درست از خاستگاه اولیه این قوم است. هندوهای بت پرست ساکن ایران که اکثریت خارجیان ساکن ایران را تشکیل می داده اند، در شهرهای مختلف ایران پراکنده بوده اند؛ اما محل سکونت اینان بیشتر در شهرهای تجاری بود؛ از جمله دارالسلطنه اصفهان که سهم مهمی از تجارت عصر صفوی را به خود اختصاص داده بود. از شهرهای دیگری که هندیان در آن جا فعالیت داشتند، شهرهای جنوبی از جمله شیراز، بندرعباس و هرمز است. حتی گفته می شود در اواخر قرن هفدهم دویست تاجر هندی در شهر شماخی سکونت داشتند.[8]
اما درباره خاستگاه قومی بانیان باید گفت که براساس منابع این دوره، ساکنان هندوستان که به طور اعم هندو خوانده می شوند، در بین خود با توجه به وضع ایالت، قومیت و اصالت یا دنائت طبقه و غیره هزاران عنوان مختلف دارند. به خصوص موضوع طبقه به اندازه ای اهمیت دارد که افراد طبقات عالی و دانی ممکن نیست با یکدیگر مخلوط شوند و مطابق رسوم هر کس باید وضع و شغلی را که پیشینانش داشته اند حفظ کند و طبقات عالی آنچنان از مردم طبقه پست پرهیز کرده و از آنها تنفر دارند که حتی اگر لباسشان با آنها تماس پیدا کند چنین می پندارند که آلوده شده است. علامت ممیزه طبقات از روی وضع لباس و بسیاری نشانه های دیگر تعیین می شود و ترتیبات خاصی دارد که در مورد آنها فوق العاده سخت گیر هستند.[9] بانیان گروهی از همین هندوها بودند که دارای سنت ها و اعتقادات خاص خود بودند، ولی تفاوت چشمگیری با کل جامعه هندو نداشتند.
دلاواله در این باره می نویسد:
یکی از تیره های هندی به نام وانیا[10] خوانده می شوند، که رنگ پوست آنان تیره است و پرتغالی ها و سایر اروپاییان آنان را بانیان،[11] تجار هندی و بالاخص گجراتی می خوانند. این قوم غالباً تاجر یا فروشنده دوره گرد هستند.[12]
اما کلمه بانیان یا بانیه، ریشه در کلمه بانیک یا وانیک سانسکریت دارد که به بازرگان گفته می شود در نوشته های هندو ـ فارسی کلمه عربی بقّال (تاجر خرده فروش و مغازه دار) در ایران، مترادف بانیان به کار می رود، نه تنها در ایران بلکه در هند نیز بانیان نوعاً در مورد تاجران خرده فروش و مغازه دار به کار برده شده است. [13]
هندی های در ایران عصر صفوی
در دوره صفویه در ایران اقوام و ملیت های گوناگون، مانند ایرانی ها، هندی ها، تاتارها، یهودی ها، ترک ها، ارمنی ها، گرجی ها، انگلیسی، فرانسوی ها، ایتالیایی ها و اسپانیایی ها به صورت مسالمت آمیزی روزگار می گذراندند.[14] در دارالسلطنة اصفهان اقوام مختلف به شغل های گوناگون سرگرم بودند؛ از جمله عده زیادی به بازرگانی و پیله وری اشتغال داشتند. تعدادی از اینها تاجر عمده و دیگران خرده فروش بودند.
دلاواله درباره هندی های ساکن اصفهان می نویسد:
هندی های بت پرست در اصفهان زیاد هستند. آنان از وطن خود به این شهر مهاجرت می کنند و در این جا متوطن می شوند و به شغل تجارت می پردازند. این هندی ها را ما طبق اصطلاح خودمان بانیان می نامیم.[15]
تاورنیه که بین سال های 1632 و 1668 م. شش بار به ایران سفر کرد، هندوهای بت پرست اصفهان را که به بانیان معروفند، ده یا دوازده هزار نفر می داند.[16]
شاردن نیز در سال های 1666 و 1667 م و 1672 و 1677 م. در اصفهان حضور داشته است و تعداد بانیان ها را که وی آنها را مولتانی می خواند در اصفهان بیست هزار نفر تخمین می زند.[17] با توجه به حضور وی در اواخر دوره صفوی در ایران، آمار ارائه شده نمایانگر فعال تر شدن این گروه در اقتصاد اواخر صفوی است؛ حضوری که در نهایت، به علت خروج مسکوکات، منجر به تراز منفی بازرگانی ایران در تجارت با هند گردید.
دلاواله تعداد بانیان را زیادتر از دیگر خارجیان ساکن در اصفهان می داند و غالباً موطن اصلی آنها را گجرات می داند.[18] این سیاح گزارش می دهد که گجرات روزگاری مستقل و دارای پادشاه بوده است؛ ولی امروز به مغول کبیر (گورکانیان هند) تعلق دارد.
کاشان از شهرهای پرجمعیت و مهم بازرگانی ایران نیز پذیرای خارجیان زیادی بود که از همه مهم تر هندیانی بودند که در محل های جداگانه تجارت می کردند.[19]
حضور تجاری هندی در شهرهای بندری جنوب ایران را نیز بسیاری از منابع تأیید کرده اند. گفته می شود بانیان یک سوم جمعیت بندر گمبرون (عباس) را شامل می شدند؛ اما در سایر شهرهای بندری هم زندگی می کردند. حتی در اوایل تشکیل دولت صفوی، سیاحان ونیزی از حضور بازرگانان هندی در جزیره هرمز یاد می کنند.[20] ساکنان هرمز به استثنای عده کمی مسیحیان محلی، عرب های مسلمان بودند؛ اما این دو گروه به زبان فارسی سخن می گفتند. گذشته از اینان، تعداد قلیلی هندی بت پرست از بومیان سند و گامبایا نیز در هرمز زندگی می کردند. تعداد جمعیت شهر هرمز بیش از چهل هزار نفر بود. بسیاری از اهالی هرمز بازرگان و ثروتمند بودند و با کالاهایی که از پرتغالی ها می خریدند در ایران و عربستان داد و ستد می کردند.
فیگوئروآ پس از ارائه آمار جمعیتی هرمز، زیباترین قسمت این شهر را محله ای می داند که خانه های پرتغالی و چادرها و دکان های هندی ها در آن جا برپاست. [21]
مسائل فرهنگی
معتقدات
سیاحان اروپایی معتقدات مذهبی هندیان را با توجه به آداب و رسوم مذهبی بانیان ساکن ایران مورد توجه قرار داده و بخش هایی از اندیشه دینی آنان را ارائه کرده اند، تناسخ روح از نظر هندیان، چگونگی اعتقاد آنان به خدای واحد و به ویژه بت پرستی آنان در گزارش سیاحان اروپایی تفصیل بیشتری دارد. نکته قابل توجه در مورد هندیان ساکن ایران، سست شدن اعتقادات مذهبی آنان به دلیل همزیستی با اقوام دیگر و عمل نکردن دقیق به احکام مذهبی خود است.
برای مثال دلاواله در حین ارتباط با دانا (تاجر هندو)، سؤالاتی از مذهب آنها می پرسد؛ از جمله این که چطور ممکن است ده خدا را پرستش کرد در حالی که فقط یک خدا که خالق زمین و آسمان و نامریی است وجود دارد. دانا پاسخ می دهد: هندی ها معتقدند خدا یکی است منتها همان طور که عیسویان می گویند زمانی به صورت بشر بر روی زمین آمد و متولد شد و زندگی کرد و مرد، آنان نیز معتقدند ده بار این امر اتفاق افتاد و خدا هر بار به صورت انسانی در روی زمین ظاهر شد. اولین بار خدا به صورت رامو[22] خود را نشان داد و بعد به ترتیب به صورت افراد دیگر تا نوبت به کروشن رسید که از همه جدیدتر بود[23] و در آینده نیز قطعاً به صورت افراد مختلفی ظاهر خواهد شد.
در این مباحثه، در حین بحث از اعتقادات هندوها، دلاواله قانع می شود که درک واقعیت مذهب آنان کار سختی است، به خصوص در ایران؛ زیرا هندیان ساکن ایران تاجر و سوداگر بوده و بی اطلاع هستند و اگر هم اطلاعاتی داشته باشند بنا به مصلحت یا از روی شرم در قبال مذاهب منطقی تر موجود در ایران بروز نمی دهند یا این که از فاش شدن مکنونات خود به بیگانگان در سرزمینی بیگانه می ترسند یا ابا دارند.
وی ادامه می دهد:
این امر صحت دارد که رامو و کروشن و دیگر خدایان آنها افرادی بوده اند که متولد شده، زندگی کرده و مرده اند و معابد هندی ها نیز پر از بت های متعدد آنها می باشد.[24]
هندوها در ابتدای سال جدید، علاوه بر بت های معمول و عادی خود، از اشیا برای خود بتی می ساختند تا طی سال جدید برای آنها بخت و اقبال به ارمغان آورد.
این بت ممکن بود قطعه چوب یا سنگ و یا یک سکه یا میخ یا امثال این اشیای بی معنا باشد که در ظرف آن سال خدای خانواده می شد؛ یعنی در مقابل او نماز می گذاردند؛ از او بخشش می طلبیدند و هر بد و خوبی برای افراد خانواده رخ داد، ناشی از او می دانستند.[25]
شایان ذکر است که بانیان ها نیز مانند مسلمانان و پیروان دیگر ادیان به پلیدی شیطان آگاه هستند؛ در حالی که در پرستش بت های ساختگی خود آلت دست شیطانند.[26]
معابد هندوها در شهرهای مرکزی ایران به علت نظارت دولت غالباً در خفا بود و غیر هندوها هیچ گزارشی از ساختمان ویژه ای با عنوان معبد ارائه نکرده اند؛ اما در مناطقی که غیر مسلمانان بیشتر بودند و به همین دلیل دولت حساسیت خاصی اعمال نمی کرد معابد هندوها هم بارز بود. تاورنیه می نویسد: در هرمز هیچ درخت و گیاهی نمی روید؛ فقط یک درخت منحصر به فرد بود. این درخت در ایران از غرایب به شمار می رود؛ اما در هندوستان از این جنس درخت بسیار است. ایرانی ها آن را «لو» و پرتغالی ها درخت «الیس» و فرانسوی ها «درخت بانیان» می خوانند؛ زیرا بانیان ها در زیر آن بتکده ای بنا کرده اند، کاروان سرا و چند دریاچه آب ساخته اند که خود را شستشو کنند.[27]
در بررسی ساخت دینی بانیان، نکته دیگری که مورد توجه سیاحان اروپایی قرار گرفته، تشریفات مذهبی آنان است. گزارش ها حکایت دارند که تشریفات مذهبی هندی ها مختلف بوده و افراد پای بند معتقدات مذهبی نه تنها جانداری را به هلاکت نمی رسانند، بلکه حتی کشتن حشرات کثیف و آزار دهنده ای از قبیل شپش را نیز گناهی عظیم می شمارند و برعکس، آزادی حیوانات و نجات زندگی آنها را عملی بسیار پسندیده می دانند و غالباً پرندگانی را که در قفس هستند یا زنده شکار شده اند به قیمت های گزاف می خریدند و آزاد می کنند.[28] دلاواله سپس در مورد این اعتقاد هندی ها شواهدی را نقل می کند؛ از جمله می گوید:
این اعتقاد به اندازه ای در قسمت های هندی نشین رایج است که بعضی اوقات باعث اتفاقات جالبی نیز می شود؛ چنانکه روزی در هرمز یک نفر عیسوی که لباس هندی در بر کرده بود به کسی که پرنده ای در قفس داشت و می فروخت مراجعه کرد تا آنها را به قصد کشتن و خوردن بخرد؛ ولی فروشنده پس از دریافت وجه به خیال این که او هندی است، بلافاصله قفس را گشوده و پرندگان را رها کرد. مرد عیسوی فریاد اعتراض برآورد. چون مطلب کشف شد فروشنده بالاجبار در میان خنده جماعتی که به دور آنان گرد آمده بودند، پول خریدار را پرداخت و در این معامله فقط یأس و حرمان ناشی از فقدان پرندگان نصیب او شد.[29]
بعضی اوقات حتی عیسویان یا مسلمانان دغل کار برای به دست آوردن پول پرنده یا مرغ خانگی زنده ای را به دست گرفته و به جمع هندی ها می رفتند و فریاد می زدند که قصد دارند حیوان را هم اکنون ذبح کنند. هندی ها بلافاصله به کمک حیوان می شتافتند و با پرداخت بهای گزافی آن حیوان را می خریدند و آزاد می کردند.[30]
خوراک دادن به حیوانات نیز مورد علاقه هندی هاست. نکشتن حیوانات نیز به طور اعم اعتقادی رایج است؛ ولی بعضی از هندی ها که کمتر از دیگران به تشریفات مذهبی مقید هستند در موقع اجبار ممکن است حشرات موذی را بکشند. همچنین هندیانی نیز به طور نادر وجود دارند که اصلاً به این گونه مسائل توجهی نمی کنند و به غیر از گاو که نزد همه مقدس است گوشت دیگر حیوانات را که فرد دیگری ذبح کرده است می خورند. در شکار نیز کشتن بعضی از حیوانات به شرط این که شکارچی قصد خوردن آنها داشته باشد آزاد است.[31]
یکی از معتقدات هندی ها در مورد حیوانات، رفتار به خصوص آنها درباره گاو است. آنها به این حیوان تعصب شدیدی دارند تا حدی که در موقع معامله یا مواقع لازم دیگر در حضور گاو به این نحو سوگند می خورند که کاردی را بالای سر حیوان نگه می دارند و ادعا می کنند که اگر مطالب اظهار شده صحیح نباشد یا خلف وعده ای انجام گیرد، این کارد در قلب حیوان فرو رود و او را از پای در آورد.[32] این نوع سوگند ها به ادعای دلاواله در ایران نیز بین هندوها رواج دارد؛ هر چند تنها یک طرف معامله هندی باشد. همچنین این سیاحت گر می نویسد: در بعضی از شهرها نیز که تعداد بانیان ها فراوان است این افراد همه ساله مبالغ گزافی را به حکمران شهر می پردازند تا او ذبح گاو را منع کند و به این ترتیب دیگران که خوراک گوشت گاو برایشان منع نشده است، باید از بیم مجازات به این محدودیت تن در دهند.[33]
در مورد منشأ این اعتقاد باید گفت که به عقیده هندی ها روح انسان بعد از مرگ در قبال اعمالی که در مدت زندگی انجام داده است در جسم حیوانات حلول می کند و احترام فوق العاده ای که به گاو گذارده می شود از نظر دلاواله، به سه دلیل است:
اول آنکه معتقدند ارواح نیکوکاران بعد از مرگ به جسم این حیوان حلول می کند؛ دوم این که به نظر آنان عالم بر روی شاخ گاو می چرخد و وقتی این حیوان خودرا تکان می دهد زمین لرزه می شود و اگر از بین برود عالم منهدم می شود؛ دلیل سوم این است که می گویند روزگاری خداوند به دلیل گناهانی که بر روی زمین انجام گرفته بود بر بندگان خود خشمگین شد و می خواست آنها را معدوم سازد، ولی گاو از درگاهش درخواست عفو و بخشودگی کرد و این درخواست به اجابت رسید و دنیا از خطر انهدام نجات یافت.[34]
دلاواله در مورد آزار نرساندن هندوها به حیوانات، گفت وگوی جالب توجه ای با دانا تاجر هندی دارد. او از دانا می پرسد چطور ممکن است که شما موش را نکشید؟ وی جواب می دهد که در خانه ها گربه نگه می داریم و واضع است که به این ترتیب موش ها فرار می کنند و اگر به فرض گربه ای موش را بگیرد گناهی متوجه صاحب خانه نشده است؛ منتها اگر تله ای بگذارند و موش به دام بیفتد باید او را آزاد کنند.[35] جالب تر این که دلاواله اطلاع می یابد که دانا در همین اوقات سم آرسنیک در اختیار یکی از عیسویان قرار می دهد تا با کمک آن موش ها را مسموم کند با وجود این که به موجب مذهب هندوها حتی فراهم آوردن موجبات نابودی حیوان به دست شخص دیگر نیز مجاز نیست.
دلاواله ادامه می دهد:
کک و شپش که در اصفهان از وجود آنها خبری نیست اگر در بدن هندویی پیدا شود با دو انگشت در نهایت دقت آن را می گیرند و خیلی آرام به زمین رها می کند تا در حین سقوط گردن ظریفش نشکند. دانا به قیمت تمام طلاهای جهان حاضر نیست حشره ای از این قبیل را بکشد.[36]
این گزارش نشان می دهد که همه اعتقادات هندی ها به دقت اجرا نمی شود و شاید دلیل آن آمیخته شدن هندوها با مردمان دیگر و یا سست شدن اعتقادات آنها در پی دور شدن از خاستگاه اولیه این دین باشد. البته باید افزود که آگاهی های سیاحان اروپایی از اعتقادات هندیان، صرفاً براساس اطلاعات دریافت شده از هندیان ساکن ایران بوده است. به نظر می رسد آگاهی های مذهبی این گروه، عمیق و همه جانبه نبوده است و صرفاً رسوم مذهبی خود را بیان کرده اند. به هر حال این اطلاعات برای ترسیم نقشه اقلیت های مذهبی و خارجی ایران در دوره صفوی ارزشمند است.
یکی دیگر از آداب مذهبی هندیان، سوزاندن اجساد مردگان بوده است. سفرنامه نویسان این دوران گزارش می دهند که هندوها جسد مردگان را به شیوه قدیم آتش می زنند و برای نشان دادن اهمیت مرده سعی می کنند تا حد امکان بر مقدار هیزم بیفزایند؛ چنان که برای سوزاندن جسد افراد توانگر هیزم بیشتری مصرف می شود. هندوها به این تشریفات به اندازه ای اهمیت می دهند که در اصفهان چوب کم و گران است، بعضی از بازماندگان یک هندی متوفا برای سرنوشت ناهنجار او به سختی می گریستند؛ زیرا برای سوزاندن جسدش بیش از شش یا هفت بار شتر چوب مصرف نشده بود؛ در حالی که فقط نیم بار شتر چوب کافی است جسدی خاکستر شود.[37]
شاردن مراسم تدفین هندیان اصفهان را این گونه وصف می کند:
در اصفهان به سوی قصبه شهرستان، گورستان کفار هندوست، در صورتی که بتوان جایگاهی را که ویژه سوختن مردگان است چنین نامید. همیشه باید در کنار آب (نهر) باشد تا بتوان به سهولت مطابق آیین ایشان اموات را غسل داد؛ سپس آنها را سوزاند تا عاقبت باد خاکسترشان را به آب ببرد.[38]
فیگوئروآ نیز در وصف شهر هرمز، به دشتی پر از گورهای مسلمانان و کافران و یهودیان اشاره می کند که بدون در نظر گرفتن جنس یا ملیت در هم آمیخته اند.[39]
از جانب دیگر، خرافه پرستی هندیان مورد توجه پاره ای از سیاحان اروپایی در ایران قرار گرفته است. به طور کلی هندی ها قومی خرافه پرست شناخته می شدند و اعتقادات خاصی دارند که نامی جز خرافه پرستی نمی توان بر آن نهاد. سفرنامه نویسان از خرافه پرستی آنها شواهدی را گزارش کرده اند؛ از جمله این که در مراسم مذهبی، خود را به زیر ارابه های حامل بت می اندازند و از بین می برند و یا در مقابل بت ها، خود را با خنجر مجروح کرده و یا انتحار می کنند؛ زیرا به تصور خود در این صورت به بهشت خواهند رفت.[40]
شایان ذکر است که خرافات شرقیان، به طور اعم، یکی از جاذبه های ویژه برای سیاحان اروپایی در سده های شانزدهم و هفدهم میلادی بوده است. هر چند به دلیل قلّت هندیان ساکن ایران، گزارش های مختصری از خرافه پرستی آنان آمده است، اما از خرافات و افکار موهوم رایج در ایران عصر صفوی اطلاعات بیشتری را در اختیار ما قرار می دهند.
جشن های بانیان
هندیان ساکن در ایران دوره صفوی، نه تنها جشن های ملی و مذهبی خود را برگزار می کردند، بلکه در جشن های ایرانیان نیز مشارکت می کردند و نقشی را برای پرشکوه کردن این مراسم ها برعهده می گرفتند. در میان سیاحان اروپایی، شاردن فرانسوی، تفصیل بیشتری از حضور هندیان در جشن ها و مراسم های عمومی این دوران دارد.
بانیان در موقع جشن و سرور از سر تا پا به رنگ سفید ملبس هستند؛ منتها لباس آنان در روی سینه با ماده زعفران به رنگ زرد تیره در آمده و دستان آنها نیز با همین ماده رنگ شده است. در داخل رنگ زرد صندل نقطه های قرمز گذاشته اند و این رنگ به اندازه ای در نزد هندی ها متداول و مورد علاقه آنان است که حتی در پیشانی خود نیز خال هایی با همان شیوه می گذارند و بعضی اوقات ضمن بازی و تفریح، رنگ های مایع قرمز و زرد را به روی یکدیگر می پاشند.[41]
در مراسم جشن ها نیز به غیر از شعبده بازان ایرانی، گروه شارلاتان های هندی نیز در شهرهای بزرگ به خصوص اصفهان دیده می شوند.[42]
در روزهای عید، گروهی از مردم، اعم از مسیحی، مسلمان یا کافر، همراه خروس های تربیت شده خویش، در حیاط بزرگ خانه ها گرد می آمدند و پرندگان را به جنگ با هم می انداختند. در این مسابقات بین تماشاگران از یک سو و صاحبان خروس ها از سوی دیگر بر سر مبالغ گزاف شرط بندی می شد.[43] هنگام جلوس شاه سلیمان، شاهنشاه فرمان داد که «جشن شاطر»[44] با شکوه و جلال تمام برگزار گردد. در روز 26 ماه مه سال 1667 این جشن برپا شد. میدان نقش جهان شاهانه تزیین گردید و روبه روی در بزرگ کاخ (عالی قاپو) نه فیل با غاشیه های گرانبها و زنجیرها و دیگر زینت های سیمین ثقیل تزیین شده بود و هر فیلی فیلبان مخصوص، ملبس به لباس هندی بسیار آراسته ای، همراه داشت و در طرف دیگر ارابه های هندی که با گاوهای سپید کشیده می شد مشاهده می گردید.
در منتها الیه دیگر میدان یعنی قسمت شمالی نیز دارای دسته های تفریحی و نمایش بود؛ از قبیل گروهان رقاصه ها و گروهان شاطران که آماده رقص و حرکت بودند؛ کوی و برزن هایی که در خط سیر شاطران قرار داشت به شکل شگفت انگیزی آراسته شده بود... دکاکین را با منسوجات گرانبها (فرش و قالی) آرایش داده بودند و بعضی از مغازه ها را همچون تالار تسلیحات با اسلحه آراسته بودند... گروهی از هندیان که تعدادشان دو یا سه هزار نفر می شد در یک قسمت از میدان استقرار یافته بودند. طبقه ارامنه به همین شماره در یک قسمت دیگر، آتش پرستان در بخشی، یهودیان در بخشی دیگر...».[45]
این بیان شاردن به خوبی نمایانگر حضور فعال هندوها در مراسم عمومی ایرانیان است.
تغذیه بانیان
گزارش های سیاحان اروپایی عصر صفوی حکایت از آن دارد که شیوه تغذیه هندیان تابعی از معتقدات مذهبی آنان بوده است؛ به طوری که بانیان از خوردن گوشت خودداری می کردند. پیترو دلاواله، سیاح ایتالیایی، این موضوع را مورد توجه قرار داده است. او گزارش می دهد که هندی ها احتیاجات غذایی خود را به جای گوشت از میوه جات و سبزی های مختلف و به خصوص برنج مخلوط به شکر یا عسل تأمین می کنند. آنان در مدت روز چند بار کاملاً برهنه می شوند و شست وشو می کنند تا برای غذا خوردن و انجام فرایض مذهبی و غیره کاملاً تمیز باشند و در تشریفات این کار نیز مبالغه کرده و اعمال خسته کننده ای اجرا می کنند.[46]
شاردن نیز برنج را اصلی ترین غذای هندی های ساکن ایران می داند و می گوید:
برنج آب پز خشک (کته) را در بشقابی به شکل قطعات کوچک نان، بمانند شیرینی قنادی صرف می کنند. افراد عادی در بشقاب های گرد بزرگی با دست می خورند. هنگامی که برنج خوب پخته می شود که با وجود این که خشک باشد، در دهان حل گردد و دانه دانه باشد، بطوری که هیچ دانه ای خرد و خمیر نشود و موقع خوردن انگشتان هرگز کثیف نگردد.[47]
پوشش بانیان
هندیان از جمله اقوام خارجی ساکن در ایران بودند که جلوه هایی از هویت فرهنگی خود را حفظ کردند؛ از جمله سبک پوشش آنان مورد توجه سیاحان اروپایی قرار گرفته و بخش هایی از شیوه پوشش آنان را ثبت کرده اند. گزارش های سیاحان آلمان، اسپانیایی و فرانسوی گواه این است که آنان آداب و رسوم خود را در آرایش چهره و به ویژه در پوشیدن لباس مخصوص حفظ کرده و تعاملات فرهنگی آنان با ایرانیان نوعی همزیستی را نشان می دهد. هندیان بت پرست (بانیان ها)، از رنگ سیاه چرده شناخته می شدند. بعلاوه براساس قانون مذهبی خود از زعفران یک خط بر پیشانی به طور عمودی به بلندی و پهنای یک انگشت می کشیدند. دستار آنها از عمامه معمولی کوچک تر بود.[48]
تاورنیه توصیف می کند که کفش های ایشان شبیه به کفش های ماست؛ اما پشتش را از گلابتون قلاب دوزی می کنند.[49] بازرگانان هندی ساکن هرمز نیز لباس مخصوصی را که شبیه لباس بانیان ساکن اصفهان و هند بود به تن می کنند. چنان که صنعت گران ثروتمند نیز همین لباس را می پوشیدند. زن های آنها نیز مانند مسلمانان و یهودیان ساکن هرمز، لباس بر تن می کردند. لباسشان عبارت بود از روپوشی گشاد و بی آستین از پارچه پنبه ای سفید یا آبی که تا روی پایشان می رسید و جز سوراخ های که برای دیدن جلو پا ضروری است منفذی نداشت. همگان میخی زرین در بینی داشتند.[50]
مواد مخدر
سیاحان اروپایی در تصویر اوضاع اجتماعی ایران در دوره صفوی، علاوه بر این که از ملیت های گوناگون ساکن ایران، اطلاعاتی در اختیار ما قرار می دهند، پیچیدگی های جامعه صفوی را هم بررسی می کنند و جنبه هایی از ناهنجاری های اجتماعی آن را مورد بحث قرار می دهند؛ از جمله به مسئله استعمال مواد مخدر و به ویژه تأثیر هندیان در رواج آن، اشاره می کنند. یک نوع مواد مخدری که در دوره صفویه استعمال می شد «سوم»[51] است. این ترکیب را که «بنک» و «پوست» می نامیدند خیلی قوی تر از دیگر مواد بود. بر حسب مقدار استعمال آن، انسان دچار جنون شادی و پرخنده ای می شد و در اندک مدتی نوعی بلاهت کامل بر او عارض می گردید. در شریعت اسلام به صراحت مصرف این ماده نهی شده است. هندیان معمولاً بنک را بخورد مجرمان سیاسی می دادند که مایل به اعدامشان نیستند تا بدین طریق عقل آنها را زایل سازند. بنک هندی شامل شاهدانه خالص بود؛ حبوبات آن پوسته و برگ های کوبیده و با هم دم کرده است. بدون آن که در ترکیب آن حبه خشخاش به کار رفته باشد بود. فقط مسلمانان هندوستان و بعضی از فرقه های هندی مانند بانجان ها[52] به علت عواقب شوم بنک استعمال آن را حرام می شمردند؛ ولی در میان تمام فرقه ها تنها اشخاص پست به خصوص اراذل و اوباش از این ماده مخدر می خوردند.[53]
مسائل اقتصادی
تأثیر بانیان در تجارت ایران
در دوره صفویه، ایرانیان به بازرگانی در ایالات و ولایات ایران و نیز با هندوستان اشتغال داشتند و ارمنیان تمام معاملات اروپا را در دست داشتند. شاردن معتقد است علت انحصار تجارت با اروپا در دست ارمنی ها این بود که مسلمانان در میان مسیحیان نمی توانستند درست و دقیق آداب مذهبی خویش را به جای آورند و این امر مانع پیشرفت تجارت در میان مسلمانان بود؛ آیین اسلام ربا را نهی کرده و این امر یکی از دلایل حضور فعال مسیحیان و هندیان غیر مسلمان در تجارت ایران است. این منبع بانیان را مهم ترین تجار در تجارت با هند معرفی می کند:
ایرانیان به هیچ وجه استعداد کشتی رانی ندارند و سفرهای دریایی ایشان همگی در دریای قزوین (خزر) است که در آن جا در کشتی رانی بیرقیب هستند و ملت دیگر در آن جا مداخله ندارد؛ اما در خلیج فارس به هیچ وجه دریا نورد تربیت نمی کنند. کشتی هایی که در این خلیج به تجارت مشغولند یا کشتی های اروپاییان هستند یا هندویان یا اعراب.[54]
این سیاح فرانسوی معتقد است ایران عصر صفوی در اندیشه تجارت دریایی نبود؛ زیرا عمده تجارت آنها با هندوستان، تجارت خشکی بود.[55] کاروان های تجاری هندی ها از راه خشکی قندهار رفت و آمد می کردند. آ نها فعالان تجاری در حوزه خلیج فارس بودند و شبکه آنها از سمت غرب تا دریای سرخ امتداد می یافت. لار نیز پایگاه تجارت و قرارگاه همیشگی کاروان هایی بود که از فارس و کرمان و دیگر جاها به هرمز می آمدند یا از هرمز و عربستان بدان ایالات می رفتند. از این رو گروه زیادی از بازرگانان ایرانی، عرب، کافر و یهودی در آن گرد می آمدند.[56] مولتان نخستین شهر هندوستان است که در کنار قلعه قندهار، در مرز ایران واقع شده است. تمام تجارت هندوان در ایران، معمولاً از طریق مولتان صورت می گرفت.[57]
پس از مرگ شاه عباس دوم، اورنگ زیب، پادشاه گورکانی هند، در صدد تدارک سپاه برای محاصره قندهار افتاد و دلیل واضح آن اوضاع داخلی و خارجی ایران در اواخر دوره صفوی بود که روابط تجاری بین ایران و هند را نسبت به سابق قطع کرده بود.[58]
علاوه بر راه تجاری خشکی قندهار، تجارت دریایی به بندرهای خلیج فارس از جمله بندرعباس نیز فعال بود و کشتی های بزرگ انگلیسی و هلندی کالاهای تجاری خود را در این شهرهای بندری پیاده می کردند. تاورنیه در هنگام بارگیری این کشتی ها در بندرعباس حاضر بوده است و می نویسد:
در وقت ورود کشتی ها تجار زیادی در آن جا حاضرند، که اغلب ایرانی، ارمنی و هندی های مقیم ایران هستند. اگر از ترس هوای بد بندر نبود، بیش از این تجار از همه ممالک در آن جا جمع می شدند؛ اما به واسطه هوای گرم بندر، تجار در اصفهان اقامت می کنند و منتظر ورود تجار بندرعباس می شوند که مال التجاره لازم را از آنان خریداری نمایند.[59]
منابع به مشارکت بانیان در تجارت دور دست داخلی ایران اشاره نمی کنند؛ اما واقعیت این است که آنها در تجارت خرده فروشی فعال بودند و شرکای تجاری با روسیه نیز شناخته شده اند.[60] اولئاریوس می نویسد: در بازار اصفهان حجره های تجار هندی را می توان در کنار حجره های تجار ایرانی مشاهده کرد. بنا به گزارش او آنها ابریشم و اجناس کتانی می فروختند که به مراتب ظریف تر و بهتر از آن هایی بود که ایرانیان عرضه می کردند.[61]
فیگوئروا در هنگام توصیف کاروان سرا و بازار بزرگ اصفهان، از دکان های بازرگانان ایرانی، ارمنی، عرب، هندو و ونیزی سخن می گوید که هر یک زیباترین و نادرترین کالاهای تجاری خویش را در مقام رقابت با دیگری چیده بودند.[62]
ساختمان ها و کاروان سراهای بانیان
بانیان در شهرهای ایران صاحب ساختمان ها و کاروانسراهای مخصوص خود بودند. آنها در محله های به خصوصی از شهر ساکن بودند و مراسم را به سبک زندگی کشور خود برگزار می کردند. در محله خواجوی اصفهان به سوی پهلوی چپ خیابان بزرگ چهار باغ، بناهای مربوط به هندوها برپا بود. یکی از آنها کاخ نقاره چیان هندی بود که محل اقامت کلیه نوازندگان سورنای و کرنای و دیگر آلات بزرگ موسیقی بود. اینان هندی الاصل بودند. باید گفت که شاه عباس دوم پس از استرداد قندهار گورکانیان هند گروه کثیری از نوازندگان مزبور را به اصفهان آورد و در کاخ مذکور که خالی بود، سکونت داد.[63]
علاوه بر این، در میدان بزرگ شاه بازارهایی گرداگرد میدان را فراگرفته بود. این بازارها شامل دالان های مسقفی به پهنای هشت تا نه گام، بلند، با سقف گنبدی، با دو ردیف از دکان ها بود که شاه عباس کبیر به بانی میدان شاه، سهولت تجارت را فرمان داده بود که اجناس با این ترتیب نظم و نسق می یافت؛ چنان که بتوان در خود میدان اشیای معمولی و متداول عام، و در بازارهای اطراف آن کالاهای نادر و نایاب را یافت. همچنین عامل هایی بین بازار شاه و اسواق اطراف استقرار یافته بودند و به فرمان وی فروشندگان اجناس واحد گرد هم آمدند، و در هر محل دسته هایی پدید آوردند.[64] یکی از گروه های فروشندگان اجناس، بانیان ها بودند.
گذشته از ساختمان های خاص و بازارهایی که حضور بانیان در آنها مشهور بوده است، سیاحت گران از کاروانسراهایی سخن می رانند که مخصوص اقامت هندوها بوده است؛ اگر چه حضور غیر هندوها در این کاروانسراها را نمی توان به کلی منکر شد؛ زیرا برخورد مسالمت آمیز دولت با این افراد، روابط میان این گروه قومی را با ایرانیان و دیگر اقلیت ها در پی داشت. شاردن در گزارش از شهر اصفهان، به محلی بالاتر از کاروانسرای شاه اشاره می کند که به پنج یا شش باب کاروانسرا محصور بود که بزرگترین و ثروتمندترین کاروانسراهای شهر به شمار می رفته است. این کاروانسراها عبارت است از ملاعلی بیگ، اصطبل، کاشان و لارستان، که مملو از بازرگانان دارو فروش بوده است. شاردن آخرین کاروانسرای این مجموعه را کاروانسرای مولتانیان[65] می نامد، این کاروانسرا در کنار بازار زیبایی به همین نام واقع بوده است که متعلق به هندویان مولتان و مخصوص آنها بود.[66]
شاردن به کاروانسرایی با نام «لله بیگ» در جانب راست میدان شاه اشاره می کند که مشحون از هندیان و کالاهای گرانبهای هندی بوده است.[67]
بازاری نیز به همین نام در کنار آن قرار داشت که مملو از هندو و اجناس هندی است. فقط منسوجات و ملبوسات زربفت و گلدوزی و قلابدوزی در آن جا دیده می شده است. بازار منتهی به بنگاه شرکت انگلیسی می گردد که یک کاخ عظیم است.[68]
کاروانسرا ها را اشخاص برجسته بنا می کردند و گاهی افراد خیر نیز به منظور شرکت در امور عام المنفعه کاروانسرا میساختند.
شاهان صفوی نیز در زمینه ساخت کاروانسرا فعالیت چشمگیری داشتند و بزرگ ترین و پر رونق ترین کاروانسراها متعلق به آنان بود. شاردن به کاروانسرای حلال اشاره می کند. که به امر شاه عباس دوم احداث شده بود.
اقدام به بنای کاروانسرای حلال، یعنی مشروع کرد تا کاملاً معلوم باشد که درآمد آن مشروع ترین مال مکتسب می باشد. این عایدات سالیانه به دوهزار اکو بالغ می گردد، که درست معادل هزینه خوراک و غذای خود وی می باشد.[69]
حجره های کاروانسرای حلال با قیمت مناسبی در اختیار بازرگانان و مسافران قرار می گرفت؛ زیرا عقیده بر آن بود که اگر کرایه زیاد باشد درآمد آن مشروع نخواهد بود؛ اما در سال 1906 م / 1080 ه. به علت کم شدن مهمانان (مسافران و بازرگانان) درآمد این کاروانسرا کاهش چشمگیری یافت؛ از این رو بازرگانان هندی را به آن جا منتقل کردند تا کالاهای هندوستان وارد آن جا گردد و به این طریق درآمدش افزایش یابد.[70] این جابه جایی به خوبی نمایانگر نقش تجاری بازرگانان هندی و کالاهای آنها در اقتصاد کشور است.
در حیاط کاروانسراهای محل سکونت بانیان ها چادرهای بزرگ و زیبایی برپا شده که کف آنها از قالی های گرانبها و متعدد پوشیده است و هندی ها شب و روز روی همین قالی ها می نشینند و بحث و گفت وگو می کنند و برای سرگرمی و وقت گذرانی رقاصه های هندی که لباس ملی پوشیده اند، برای حاضران به رقص های مختلف و خواندن آوازهای هندی و اجرای موسیقی باآلات عجیب و نامأنوس خود می پردازند.[71]
علاوه بر کاروانسراهای متعلق به بانیان یا مختص آنها در اصفهان، کاروانسراهای بزرگی در شهرهای دیگر ساخته شده بود که محل گردآوردن بازرگانان خارجی و از جمله هندی ها و کالاهای آنها بود. از جمله آنها کاروانسرایی بزرگ در لار بوده است که فیگوئرا آن را مشاهده کرده است. این کاروانسرا به همراه مرکز تجاری لار که «بازاری ساخته الهوردیخان سلطان شیراز بوده بسیار عظیم و پررونق بوده است...»[72]. در این کاروانسرا بانیان حضور دایمی داشتند و به داد و ستد مشغول بودند.
شاردن نیز به کاروانسرای مولتانی ها در شیراز اشاره می کند و آن را زیباترین کاروانسرای شهر می خواند.[73] همچنین به کاروانسرای مولتانیان و بازاری به همین نام در اصفهان اشاره شده است که ساکنان آنها هندویان مولتان بودند.[74]
رباخواری بانیان
مهم ترین عرصه فعالیتی بانیان در اقتصاد ایران رباخواری وصرافی است. روش سرسختانه هندیان و دریافت سودهای کلان، واکنش هایی را در میان ایرانیان در پی داشته است به طوری که سیاحان اروپایی گزارش هایی را از قتل آنان به دست بدهکاران در اختیار ما قرار می دهند.
تاورنیه از مخالفت شاه عباس با حضور هندیان در ایران و صحنه اقتصادی کشور پرده بر می دارد و می نویسد:
او که نمی خواست پول از مملکتش خارج شود و قلباً خیر ملت خود را می خواست، هرگز راضی نمی شد که در مدت سلطنت او یک نفر هندی یا بانیان بیاید و در ایران متوطن شده تجارت نماید و این اشخاص در سلطنت شاه صفی و شاه عباس ثانی که هر دو خیلی جوان به تخت سلطنت جلوس کردند آمده در ایران برقرار شدند.[75]
شاه عباس کبیر حق داشت که با تجارت هندیان در مملکت اش مخالفت می کرد؛ زیرا آنها در رباخواری از یهودیان بدتر بودند و سودهای کلان از بدهکاران می گرفتند:
پول را از متمولین و بزرگان درصدی 8 یا 9 می گیرند، آنوقت با گرو وثیقه زیاد درصدی 30 قرض می دهند و اگر زورشان برسد از 30 هم بیشتر فرع دریافت می دارند.[76]
تاورنیه رباخواری بانیان را به طاعون و قانقریا تشبیه می کند.[77] این سیاح گزارش می دهد که قبل از حضور تجاری بانیان ها در ایران، تجارت و معاملات نقدی در دست ارمنی های جلفا بود؛ اما چند نفر از آنها ورشکست شدند، در نتیجه از اعتبارشان کاسته شد؛ زیرا، همان طور که در جای دیگر نوشته ام، ارامنه وقتی که در خارجه تجارتشان پیشرفت حاصل نمی کند، دیگر به ایران بر نمی گردند و مشکل است کسی بتواند حق خود را از آنها استیفا بکند. اما این بانیان ها در رباخواری به قدری بی رحم هستند که خانه ها خراب کرده و اشخاص بسیاری را به خاک ذلت نشانده اند؛[78] تاورنیه سپس شواهدی را برای اثبات مدعای خود ذکر می کند؛ از جمله این که:
در سال 1662 من در اصفهان بودم، یکی از این بانیان ها شش هفت هزار تومان به یک پارچه فروش دوره گرد ایرانی قرض داده بود از قرار صدوسی (ماهی تومانی پنج شاهی). این بیچاره نمی توانست از کسب خود به اندازه فرع این پول دخل ببرد از سرمایه می خورد و نمی دانست از عهده اصل و فرع پول بانیان چطور بر خواهد آمد و رسم آنها این است که ماه به ماه باید فرع پول خود را بگیرد. سه چهار ماه بود مال این مرد بزاز عقب افتاده بود و هر روز این بیچاره را اذیت می کرد و تهدید می نمود که وادار خواهد کرد که پای او را به چوب ببندند؛ چنانچه در ایران رسم است با مدیون رفتار می نمایند. مادر آن بزاز که حالت پسر را آن طور قرین رنج و تعب دید یک روز به او گفت امروز که بیروی می روی، اگر بانیان را دیدی، او را همراه بیاور به خانه که من از یک وجه اندوخته که دارم نه تنها فرع گذشته بلکه قدری هم از اصل او را بپردازم. وقت عصر بانیان را برداشته به خانه آورد که به او پول بدهد. هوا سرد بود و برف می بارید. مادر بزاز بانیان را زیر کرسی نشانید و برایش آجیل و تنقلات آورد. او را به گرم شدن و آجیل خوردن مشغول نمود تا شب شد. آن وقت پولی آورد فرع گذشته و قدری از اصل را به او پرداخت. بانیان بسیار خوشوقت شده اما چون هوا سرد و شب تاریک بود اکراه داشت از این که بیرون برود. مادر بزاز به او تعارف کرد که شب را همان جا بماند و صبح برود. او هم قبول کرد و بعد از خوردن شام مادر بزاز به اتاق دیگر رفت. پسرش با بانیان در آن اتاق هر کدام روی تشکی خوابیدند. دو ساعت بعد از نصف شب یک تیغ دلاکی برداشته آهسته داخل اتاق می شود و می رود سر بانیان را گوش تا گوش می برد. اما بدبخت سهو کرده عوض بانیان پسر خود را کشته بود. بانیان که از کشتن نجات بافته بود قبل از طلوع فرار کرده، یک راست رفت نزد دیوان بیگی که رئیس عدلیه است؛ واقعه را اظهار کرد. فرستادند ضعیفه را گرفته بودند. بعد از آن که به جرم خود اقرار نمود، حکم شد گیس او را به دم قاطر چموش بسته در شهر گردانیدند؛ تا از ضرب لگد قطعه قطعه شده.[79]
بنابراین رفتار بانیان و اقدامات آنها در زمینه اقتصادی که شامل دریافت ربا آن هم با نرخ هنگفت بود، منجر به دشمنی ایرانیان با آنها می گردید و حتی اقدامات سختی نیز علیه آنها انجام می شد. از جمله تاورنیه به ماجرایی چنین اشاره می کند:
در سال 1667 نعش یکی از این بانیان را نزدیک منزل کاپوسان ها در کوچه یافتند که دو دست و پایش را از بیخ بازو و ران بریده و بدنش را سوراخ سوراخ کرده و این جمله را در گودالی انداخته قدری خاک برویش ریخته بودند. سگ ها آمده خاک را پس زده نعش را بیرون آوردند. تا وقتی که من در اصفهان بودم مرتکب پیدا نشده بود. اما همه حدس می زنند که باید یکی از اشخاصی که به اومدیون بوده این کار را کرده باشد.[80]
صرافی هندوها
مهم ترین نقش تجاری بانیان که منابع معاصر بر آن صحه می گذارند، تأمین اعتبار و معاوضه پول رایج بود. آنها به دلیل اشتهار در صرفه جویی و زیرکی در امور مالی، صرافی می کردند و در ازای خدماتش حق العمل می گرفتند. در حقیقت قلمروهای اسلامی به علت تحریم رباخواری، صرافی را به اقلیت های مذهبی واگذار می کردند. افزون بر این، بانیان با محک زدن مسکوکات به منظور کسب اطمینان از عیار فلز و وزن آن، خدمت شایان و انکارناپذیری به حیات بازرگانان می کردند. گفته می شود در اوایل قرن هجدهم بسیاری از یهودیان در بصره مشغول دادن پول بودند. در ایران هم بانیان بعد از نیمه های قرن هفدهم معروف ترین صرافان بودند و به سبب محدودیت هایی که برای یهودیان، مشهورترین دلالان پول ایجاد شد، بانیان جایگزین آنها شدند. بانیان از نظر تعداد، بیشتر از گروه های دیگری بودند که در اوایل قرن هجدهم برای کمپانی هند شرقی هلند تأمین اعتبار می کردند. بیشترین دلالان کمپانی اروپایی نیز بانیان بودند این شغل موروثی (خانوادگی) بود. مرسوم بود که پسران و بنی اعمام همکار پدران و عموها باشند تا پس از بازنشستگی یا مرگ جانشین آنها شوند. اشتغال بانیان به وام دادن پول باعث شده سیاحان غربی از آنها به بدی یاد کنند. تعصب و تنفر غربی ها بیش از هر چیز به دلیل نرخ و بهره پولی بود که بانیان قرض می دادند.[81]
شاردن از بازار دست فروشان در اصفهان گزارش می دهد که نزدیک کاروانسرای علی قلی خان است و بیان می کند که توانگر ترین هندیان که بانکداران و صرافان ایران هستند. در این مکان استقرار یافته اند. بانکداران و صرافان ایران هندیان هستند.[82]
سانسون در توصیف دوره شاه سلیمان، فعالیت های دولت را برای تجدید سکه و اصلاح پول بر می شمرد و می گوید:
شاه سکه های خوش عیار و بسیار خوب ضرب زده است و در شهرهای اصفهان و ایران و تبریز و اردبیل و همدان و هویزه به جریان انداخته است؛ ولی به محض این که این سکه ها از ضرابخانه بیرون می آید و به دست مردم می رسد با وجودی که شاه خارج کردن سکه را از مملکت قدغن اکید کرده است، هندی ها سکه های نو را از مملکت خارج می کنند و به هند می بردند... هندی ها با حاکم بندرعباس ارتباط دارند به او رشوه می دهند و سکه ها را از ایران خارج می کنند.... [83]
این وضعیت به تجارت ایران آسیب شدید می رسانید.
دریافت مالیات از بانیان
یکی از درآمدهای دولتی، مالیات هایی بود که طبق قوانین خاصی اخذ می گردید و نیز یکی از راه های درآمد شاهان صفوی عوارض گمرکی بود که از کاروان های تجاری می گرفتند. شاردن می نویسد:
که با در نظر گرفتن عوارضی که همیشه در تجارت دریافت می شود، عواید گمرکی در ایران زیاد نیست. تنها در حوزه فارس، به نسبت ارزش کالاهای تجارتی حقوق گمرکی دریافت می شود. در مرزهای دیگر معمولاً عوارض به نسبت بار گرفته می شود؛ مأخذ عوارض گاه یک بار شتر، گاه یک بار اسب یا قاطر و گاه بار گاو و الاغ محسوب می گردید.[84]
عوارض ساکنان شهر اعم از اهل شهر یا بیگانگانی است که به مذهب رسمی کشور در نیامده اند. این عوارض از قرار یک مثقال طلا و جزیه ای است که دین اسلام، کسانی را که نمی خواهند اسلام آورند، به پرداخت آن ملزم کرده است.
شاردن در توصیف زمان شاه سلیمان می نویسد:
سردار عالی قلی خان دیوان بیگی علاوه بر این که از ارامنه در عوض آرد مجموعاً سیصد تومان یا پانزده هزار لیور مالیات اخذ کرد. گبرها و یا آتش پرستان که ایرانیان قدیم اند و در انتهای قصبه ارامنه سکنه دارند، پس از اظهار بی بضاعتی معاف گشتند؛ چه بی چیزی، فقر و پریشانی این گروه مشهور و معلوم عموم است. سردار باز چندی بعد هشت هزار تومان از راه جریمه به خزانه دولت نفع رسانید و این بار به سبب مشروع و از روی عدالت مولتانی ها را جریمه نمود و از آنها عوارض دریافت کرد.... [85]
بنابراین حضور هندیان به سبب دریافت مالیات و عوارض گمرکی کمکی به منابع درآمد دولت ایران بوده است؛ هر چند شیوه رباخواری آنان و خروج سکه از ایران، آسیبی برای تجارت این کشور به شمار می آمد.
مسائل سیاسی
جاسوسی هندوها (بانیان) در دوره سلیمان
در اواخر دوره صفوی که اداره کشور در دست پادشاهان ناتوانی مانند شاه سلیمان و سپس شاه سلطان حسین قرار گرفت، کنترل دولت، علاوه بر این که در امور مختلف کمرنگ گردید، اقلیت های قومی و مذهبی ساکن ایران نیز هر یک به فراخور توان و امکانات خود به مداخله در اموری که منفعتی برایشان داشت، می پرداختند یا در پی سود بردن از این اوضاع پریشان به نفع خود یا دولت متبوعشان برآمدند. یکی از این اقلیت ها که در زمان شاه سلیمان در آشفته بازار ایران فعالیت داشتند و اقدامات غیر معمولی انجام می دادند بانیان بودند در این زمان چنانچه آشکار گردید که در میان هندوهای ساکن اصفهان دو نفر مخفیانه با دربار هندوستان مربوط بوده و در دارالسلطنه ایران جاسوسی می کرده اند. ماجرا را شاردن چنین گزارش می دهد:
در دوران فرمانروایی سلیمان، توسط کاروانی که عادتاً در موقع بهار عازم هندوستان است مکاتیب متعدد به دربار هند فرستاده و نوشته بودند برای حمله به ایران و تصرف این مملکت اکنون مانعی در پیش نیست و موقعی مساعدتر به دست نخواهد آمد. جوان بی تجربه و بی جرأتی مستغرق در شنایع و مشروبات، بنده هوا و هوس و اسیر شهوت بر تخت نشسته و پیرمرد خونخواری سردار قشون است (علی قلی خان) و به نیابت از او حکمرانی می کند که کبر سنش مانع از حرکت و جنگیدن می باشد. سایر وزرا هم بعلاوه این که بی لیاقت و بی کفایتند از حکومت حاضره نیز تنفر دارند... چنان که سپاه اعلیحضرت اورنگ زیب در مقابل خود مقاومت ندیده به سهولت می تواند فاتح و مظفر داخل پایتخت شود. هندی ها برای معرفی پادشاه و وزرا و رؤسای مملکت صورت (تصویر) آنها را نیز به مکاتب خود ضمیمه نموده بودند؛ چون صور مزبور را به نقاشی داده بودند، توطئه آنها به واسطه غلام بچه سال نقاش کشف شد.[86]
این توطئه شش هفته پس از عزیمت کاروان به واسطه همان غلام آشکار شد سردار قشون مأمورانی را به سرعت در پی کاروان فرستاد. سواران پس از یک ماه به کاروان رسیده و سه درویش را که مطابق سخن غلام تصاویر و مکاتیب را در جوف خرقه های مندرس خود پنهان کرده بودند و با کاروان قندهار عازم هندوستان بودند را توقیف کردند و به اصفهان بازگرداندند. شاه سلیمان بعد از آگاهی از موضوع و اطلاع از مضامین نامه ها، آنچنان در خشم شد که علی رغم جمعیت بیست هزار نفری هندی ها در اصفهان، مصمم بود که بسیاری را به قتل برساند و بقیه را از کشور اخراج کند؛ ولی سردار و صدر اعظم در آرام کردن وی کوشیدند و عرض کردند که سزاوار نیست عده ای بی گناه را به جرم چند نفر تنبیه کنند. در این مورد باید فقط مقصران مجازات شوند؛ اما مقصران هرگز پیدا نشدند. اگر چه سردار حکم توقیف بسیاری بالغ بر دویست نفر را صادر کرد و اموال آنها هر چه کشف شد ضبط گردید؛ ولی پس از پانزده روز همه رها شدند جز سه نفر که به جای مقصران جریمه شدند.[87]
نکته بسیار مهم در گزارش های شاردن، آگاهی بانیان ساکن در ایران از ضعف و روند فروپاشی نظام صفوی و نیز طرح و اندیشه تصرف ایران به دست اورنگ زیب بوده است. این گزارش جدی ترین اطلاع از روند سقوط دولت صفوی از دوره شاه سلیمان به شمار می آید.
نتیجه
با ثبات سیاسی و امنیتی که در سایه دولت مقتدر صفوی در منطقه ایجاد گردید، ملیت های مختلف تلاش کردند از خوان نعمتی که گسترده شده بود بهره مند گردند. در زمان صفویان، داد و ستد را، علاوه بر تجار ایرانی، عمدتاً تجار ارمنی، اروپایی و هندی در دست داشتند؛ بانیان نیز در عرصه تجارت و همچنین وام دادن نقش مهمی در حیات اقتصادی کشور ایفا کردند و در میزان ثروت با ارمنیان برابری می کردند. حضور هندوها در ایران تنها از جهت اقتصادی حایز اهمیت نبوده است؛ آنان که اقلیت پرشماری در دوره صفوی بودند، با آزادی نسبی به ایفای نقش های اقتصادی و اجتماعی و پرداختند و با وجود مذهب مطرودشان در نظر مسلمانان ایران، یک گروه مذهبی خاص شمرده می شدند و مراسم مذهبی خود را با آزادی حتی در پایتخت یک کشور مسلمان برگزار می کردند. این گروه در اواخر دوره صفوی به حدی پیش رفته بودند که علیه دولت ایران توطئه چینی می کردند و اندیشه تصرف ایران را به دربار هند ارائه داده بودند.
پی نوشت ها:
* استادیار گروه تاریخ دانشگاه شیراز
** کارشناسی ارشد تاریخ ایران دوره اسلامی
عبدالحسین نوایی، روابط سیاسی و اقتصادی ایران در دوره صفویه (تهران: انتشارات سمت، 1377) ص 28.
تاورنیه، سفرنامه، ترجمه ابوتراب نوری (بی جا، بینا، 1336) ص 697.
ریاض الاسلام، تاریخ روابط ایران و هند، ترجمه محمد باقر آرام و عباسقلی غفاری فرد (تهران: انتشارات امیرکبیر، 1373) ص 38.
همان، ص 14.
حمید حاجیان پور، سفرنامه ها و ادبیات سفرنامه ای اروپاییان عصر صفوی: پیتر و دلاواله، تاریخ در آیینه پژوهش، شماره سوم، پاییز 86، ص 33.
همان.
سرراجر استیونز، دیدارکنندگان اروپایی از ایران عصر صفوی، ترجمه، منصور چهرازی، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، اسفند 82 و فروردین 83، ص 38 ـ 40.
رودی متی، تجار در عصر صفوی، ترجمه حسین زندیه، نامه تاریخ پژوهان، ص 106.
پیترو دلاواله، سفرنامه، ترجمه شعاع الدین شفا (تهران: نشر کتاب، 1348) ص 67 ـ 68.
همان، ص 68.
ر. ک:
(Irfan Habib, Merchant communities in precolonial India, in the Rise of Merchant)
آدام اولئاریوس، سفرنامه آدام اولئاریوس، ترجمه احمد بهپور(تهران: انتشارات ابتکار، 1363) ص 242.
دلاواله، پیشین، ص 66.
تاورنیه، سفرنامه تاورنیه، پیشین، ص 629.
سرجان شاردن، سیاحت نامه شاردن، ترجمه محمد عباسی (تهران: انتشارات امیرکبیر، 1336) ص 160.
اولئاریوس، پیشین، ص 48.
اولئاریوس، پیشین، ص 166.
باربارو، سفرنامه ونیزیان در ایران (بی نا، 1349) ص 88.
دن گارسیا فیگوئروا، سفرنامه دن گارسیا فیگوئروا، ترجمه غلامرضا سمیعی (تهران: نشر نو، 1363) ص20.
مسلماً منظور همان راما یکی از خدایان معروف هندی است که به عقیده آنان یکی از تجلیات ویشنو است..
به قول نویسنده cruscn، ولی مسلماً منظور همان کریشناخدای بزرگ هندی است که او را نیز یکی از تجلیلت ویشنو میشمارند.
دلاواله، سفرنامه، ص 105.
همان، ص 76.
همان.
تاورنیه، پیشین، ص 682.
دلاواله، پیشین، ص 72.
همان.
همان.
همان، ص 73 ـ 74 و 107.
دلاواله، پیشین، ص 74.
همان.
همان.
همان، ص 107.
همان.
همان، ص 74.
شاردن، پیشین، ص 70.
فیگوئروا، پیشین، ص 49.
دلاواله، پیشین، ص 77.
همان، ص 72.
شاردن، پیشین، ج 4، ص 189.
فیگوئروا، پیشین، ص 245.
یک تفریح با شکوه ایرانیان به گفته شاردن شاطر نام داشت. این لغت به معنای نوکر پیاده شاهنشاه است. و جشن (عبارت از نمایش) شاهکار پادوی است که می خواهد وارد خدمت شاهنشاه گردد. شاطر بایستی مابین صبح کاذب و صبح صادق، به سوی ستونی که در فاصله یک فرسنگ و نیم از مدخل دربار (عالی قاپو) واقع است بدود و دوازده عدد تیر را از آن جا پی در پی با خود بیاورد. فقط پس از انجام این آزمایش، پادو (شاطر) شاهنشاه می شوند. (شاردن، پیشین، ج 4، ص 196).
شاردن، پیشین، ص 20 و 196.
دلاواله، پیشین، ص 75.
شاردن، پیشین، ص 243.
اولئاریوس، پیشین، ص 242.
تاورنیه، پیشین، ص 630.
فیگوئرا، پیشین، ص 60.
دم کرده حبه خشخاش است با حبوبات شاه دانه کنب و کچوله (جوزالقی).
شاردن، پیشین، ص 278-288.
همان، ص 366 ـ 367.
همان، ج 8، ص 227.
همان، ص 228.
فیگوئرا، پیشین، ص 87.
شاردن، پیشین، ج 7، ص 133.
عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران (تهران: امیرکبیر، 1377) ص 113.
تاورنیه، پیشین، ص 688.
رودی متی، پیشین، ص 105.
اولئاریوس، پیشین، ص 559.
فیگوئروا، پیشین، ص 326 ـ 367.
همان، ج 8، ص 23.
شاردن، پیشین، ج 7، ص 133.
.
شاردن، پیشین، ج 7، ص 133.
همان، ص 180.
همان.
شاردن، پیشین، ج 7، ص 175.
همان، ص 176.
دولاواله، پیشین، ص 70.
فیگوئروآ، پیشین، ص 87 ـ 89.
شاردن، پیشین، ج 8، ص 418.
همان، ج 7، ص 133.
تاورنیه، پیشین، ص 775.
همان، ص 766.
همان.
همان.
تاورنیه، پیشین، ص 778.
همان.
متی، پیشین، ص 105.
شاردن، پیشین، ج 7، ص 37.
سانسون، پیشین، ص 189.
شاردن، پیشین، ج 8، ص 281.
همان، ج 9، ص 157 ـ 158.
شاردن، پیشین، ج 9، ص 158.
همان، ص 160.
منابع
- استیونز، سرراجر، «دیدار کنندگان اروپایی از ایران عصر صفوی»، ترجمه منصور چهرازی، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، سال7، شماره 5 و 6.
- الئاریوس، آدام، سفرنامه آدام الئاریوس (بخش ایران)، ویراسته ابرهارد ماینر، ترجمه احمد بهپور، تهران، ابتکار، 1363.
- باربارو و دیگران، سفرنامه های ونیزیان در ایران، بیجا، بی نا، 1349.
- تاورنیه، سفرنامه تاورنیه، بی جا، بی نا، بی تا.
- تاورنیه، سفرنامه تاورنیه، ترجمه ابوتراب نوری، بیجا، بی نا، 1336.
- حاجیان پور، حمید، «سفرنامه ها و ادبیات سفرنامه ای اروپاییان عصر صفوی: پیترو دلاواله»، تاریخ در آیینه پژوهش، سال چهارم، شماره3، 1386.
- دلاواله، پیترو، سفرنامه پیترو دلاواله، ترجمه و حواشی شعاع الدین شفا، تهران، نشر کتاب، 1348.
- ریاض الاسلام، تاریخ روابط ایران و هند، ترجمه محمد باقر آرام و عباسقلی غفاری فرد تهران، انتشارات امیرکبیر، 1373.
- سانسون، سفرنامه (وضع کشور شاهنشاهی ایران در زمان شاه سلیمان صفوی) ترجمه تقی تفضلی تهران، بی نا، 1346.
- سیاحت نامه شاردن، ترجمه محمد عباسی، ج 9 و 8 و 7، تهران، امیرکبیر، 1345.
- شاردن، سرجان، سیاحت نامه شاردن، ترجمه محمد عباسی، ج 4، تهران، امیرکبیر، 1336.
- فیگوئروا، دن گارسیا، سفرنامه دن گارسیا فیگوئروا، ترجمه غلامرضا سمیعی، تهران، نشر نو، 1363.
- متی، رودی، «تجار در عصر صفوی قسمت اول»، ترجمه حسن زندیه، نامه تاریخ پژوهان، سال اول، شماره 2، 1384.
- نوایی، عبدالحسین، روابط سیاسی و اقتصادی ایران در دوره صفویه، تهران، انتشارات سمت، 1377.
- هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، روابط خارجی ایران، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1377.
نظر شما