موضوع : پژوهش | مقاله

«فلسفه برای کودکان ونوجوانان» در گفت وگو با سعید ناجی

مجله  پژوهشگران  خرداد و تیر 1384، شماره 3 

نویسنده :
25
طرحی اجتناب ناپذیر و ضروری برای ارتقای سطح تفکر در جامعه و نظام آموزشی کشور

ــ آقای ناجی! باتوجه به اینکه بخشی از فعالیت های پژوهشی شما در زمینه فلسفه برای کودکان و نوجوانان است و اخیرا مقاله های متعددی از شما در این زمینه به چاپ رسیده است، لطفا این برنامه را به طور مختصر معرفی کنید و شمایی کلی از این برنامه ارائه دهید!

فلسفه برای کودکان و نوجوانان، ترجمه PhilosoPhy for Children است. از آنجا که طبق تعریف یونسکو، «children» به افراد زیر 18 سال اطلاق می شود، ازاین رو آن را در ترجمه هایم «فلسفه برای کودکان و نوجوانان» ترجمه کرده ام. این برنامه را پروفسور متیولیپمن در دانشگاه دولتی مونتکلیر در نیوجرسی طرح کرد. البته این برنامه را با توجه به این طیف سنی می توان حتی برای جوانان نیز مناسب دانست. شاخه های فرعی دیگری از این برنامه در کشورهای دیگر اروپایی و استرالیا با عنوان PhilosoPhy With Children (فلسفیدن به همراه کودکان و نوجوانان) به وجود آمده که فعالیت ها و تمریناتی که در آنجا برای دانش آموزان درنظر گرفته می شود اندکی متفاوت از برنامه پروفسور لیپمن است. نسخه های مستقلی از این برنامه در استرالیا، دانمارک، فرانسه، نروژ، و چند کشور دیگر ارائه شده است.

این برنامه هم اکنون در 100 کشور اجرا می شود؛ حدود 30 کشور از کشورهای پیشرفته به طور جدی آن را وارد نظام آموزش و پرورش کرده اند و در حدود 70 کشور نیز به طور آزمایشی اجرا می شود. دکترای این رشته در انگلستان، امریکا و چند کشور دیگر ارائه می شود. در کشور همسایه، اوکراین، هم رشته P4Cدر مقطع کارشناسی ارشد ارائه می شود.

کمترین کاری که غالب کشورها در این زمینه انجام داده اند، شروع پژوهش در این زمینه است. برای مثال، در کشورهای عربی، کتاب های این برنامه (به زبان عربی) ترجمه شده است. کنفرانس های بین المللی متعددی در این زمینه در کشورهای مختلف برگزار شده و در حال برگزاری است که به هماهنگی و انسجام آرای اندیشمندان در این مورد منجر شده است.

ــ طرح های این برنامه به طور کلی چیست؟
در این برنامه، طرحی برای آموزش تفکر در مدارس ارائه می شود؛ طرحی که شامل کتاب ها، و برنامه های خاص برای هدایت کلاس است. همراه هر کتاب درسی، یک کتاب راهنما برای معلم وجود دارد. معلمان بعد از تعلیم در مراکز ویژه تربیت معلم، آمادگی لازم را برای اجرای این طرح در کلاس ها به دست می آورند. در اینجا نقش معلم به کلی با سیستم آموزشی رایج متفاوت است و معلم دیگر نقش حاکم مطلق کلاس را ندارد.

شکل کلاس ها نیز با توجه به هدف این برنامه به کلی تغییر می کند و به صورت حلقه کندوکاو یا انجمن تحقیق درمی آید که در آن کودکان برای کشف حقایق مناسب با خودشان، همیشه درحال کندوکاو مشترک هستند. P4C به عنوان آخرین دستاورد پارادایم تأملی که در آثار جان دیویی، لیو ویگوتسکی و برخی از فلاسفه دیگر ریشه دارد، شامل چند عنصر جدید یا تغییریافته است که عبارت اند از «حلقه کندوکاو»، «کتاب های درسی داستان» و «معلمانِ تغییرنقش داده».

ــ اهداف این برنامه چیست؟
هدف، اصلاح وضعیت آموزش تفکر در تعلیم و تربیت است. از دیگر اهداف اصلی این برنامه عبارت است از: تقویت تفکر انتقادی، تفکر خلّاق، تفکر مراقبتی/مسئولانه و تفکر جمعی از ابتدای دوران کودکی. متناظرا داوری خوب، ابداعات خلاقانه، توجه مسئولانه به محیط و اطرافیان و نیز توانایی انجام فعالیت و تفکر جمعی، ویژگی هایی هستند که این برنامه درپی تقویت این ویژگی ها در افراد است و چون بر آن است که دوران بالاتر از کودکی برای آموزش این مهارت ها دیر است، این آموزش از کودکی شروع می شود. آموزش مهارت های فکری اعم از استدلال و در نهایت داوری، تربیت شهروندانی معقول، خودآگاه، دقیق، مسئولیت پذیر اخلاقی ـ اجتماعی، منتقد، خودـ انتقاد، و محقق در این برنامه پی گیری می شود.

ــ این برنامه چگونه آغاز شد؟
در اواخر سال 1960، زمانی که پروفسور متیو لیپمن در دانشگاه کلمبیا (واقع در نیویورک) در رشته فلسفه تدریس می کرد، متوجه شد که دانشجویانش فاقد قدرت استدلال و قدرت تمیز و قدرت داوری هستند. او برای بالابردن توانای های دانشجویان خود در این زمینه تلاش زیادی کرد و پس از مدتی به این نتیجه رسید که برای تقویت مؤثر قدرت تفکر این دانشجویان، دیگر خیلی دیر شده است. شاید اکثر استادان فلسفه و منطق ما با این وضعیت مواجه شده باشند. او به این فکر افتاد که تقویت این توانایی ها باید در دوران کودکیِ این دانشجویان انجام می گرفت. به عبارت دیگر، وقتی افراد در کودکی و نوجوانی ــ یعنی در سن یازده یا دوازده سالگی ــ بودند، باید مجموعه ای از دوره های درسی ویژه در زمینه تفکر را می گذراندند؛ تفکر انتقادی یا حل مسئله و یا هر مهارت دیگری که به منطق صوری و غیرصوری مربوط است.

این دوران نه تنها مناسب این آموزش ها، بلکه تنها فرصت این آموزش ها است. حتی محقق بارآمدن افراد هم ریشه در این دوران دارد. اگر در این دوران به سؤال های آنان پاسخ داده نشود، قدرت پرسشگری آنها با تشویق، تقویت نشود، و نحوه پردازش داده ها برای حل مسائل و مواجهه با مشکلات به آنها آموخته نشود، دیگر در آینده نمی توان این کار را انجام داد. اگر هم امکانش باشد، مصداق سخن سعدی (چون گردگان بر گنبد) خواهد بود.

ــ واقعا هدف این برنامه، یاددادن فلسفه به کودکان است؟
نه! اگر دقت کنید، در اینجا دیگر بحث از فلسفه رسمی، مانند فلسفه کانت و ارسطو نیست. در اینجا فلسفه به معنایی خاص مطرح می شود. فلسفه را شاید بتوان به معنای دیالکتیک سقراطی یا به معنی کندوکاو فکری یا اصلاً به عنوان همه مهارت هایی که برای اخذ یک تصمیم درست یا معقول لازم است، درنظر گرفت. البته آشنایی با مفاهیم و موضوعات مناسب و مورد علاقه کودکان را نیز دربر دارد.

درباره اسم این برنامه در اروپا و امریکا بحث های مفصلی صورت گرفته است و در نهایت، معادلی بهتر از فلسفه برای آن پیدا نکرده اند. البته فلسفه هم در معنای اولیه و کاربردی اش چیزی غیر از این نبوده است. سقراط، نمونه اعلای این فلسفه است که همه بالاتفاق او را قبول دارند.

لذا اگرچه عنوان رایج این برنامه، فلسفه برای کودکان و نوجوانان است، هدف این برنامه آموزش فلسفه به معنای رایج کلمه به کودکان و نوجوانان نیست. در این برنامه نمی خواهند به کودکان فلسفه هگل یا کانت یاد دهند. آنچه در این برنامه آموخته می شود، این است که به سخنان و نظرهای دیگران خوب گوش دهند، در شنیده هایشان دقت کنند، و آنها را ارزیابی و سبک سنگین کنند، و بهترینِ اندیشه ها را انتخاب کنند، نه اینکه کورکورانه تابع بی چون و چرای هیجانات، مدها، رسوم و عقاید جامعه یا مثلاً خانواده خود باشند. این، همان چیزی است که در فرهنگ و دین ما هم بسیار به آن ارج نهاده شده است و حتی در کتاب مقدس ما، قرآن کریم، به مردمی که چنین عمل می کنند، بشارت داده شده است.

ــ از مؤلفه های اصلی این برنامه چیست؟
یکی از مؤلفه های اصلی این برنامه، کتاب های آن است. برای اجرای این برنامه، کتاب های داستانی ویژه ای تألیف شد. این کتاب ها در سراسر جهان به فرهنگ ها و زبان های مختلف ترجمه می شوند. در برخی از کشورها نیز همچون دانمارک، با استفاده از این کتاب ها، داستان هایی از فرهنگ بومی آنها استخراج و جانشین آنها شده است.

این داستان ها به گونه ای نوشته می شوند که در آن برخی ایده های فلسفی کاملاً متفاوت، بدون ترتیب خاص در صفحات پخش می شود. کودکان با کنجکاوی ذاتی خود نمی توانند با دیدن آنها برانگیخته نشوند و حتی دلشان می خواهد سایر اعضای کلاس هم آنها را بیازمایند و درباره آن بحث کنند.

هیچ یک از این داستان ها مجموعه ای معین از عناصر تشکیل دهنده ندارند؛ اما برای مجموعه ای از داستان هایی مانند این وجود دارد (همچون داستان های فلسفه برای کودکان، که تقریبا شامل 12 داستان است).

مؤلفه دوم، شکل کلاس و نحوه پیشرفت آن یعنی کلاسداری است. این شیوه به حلقه کندوکاو مشهور است. برای اینکه محور آموزش و پرورش تحقیق و کندوکاو باشد، لازم است کلاس های درس به حلقه یا انجمن تبدیل شوند که در آن رابطه دوستی و همکاری جهت مشارکت مثبت در فضای آموزشی استقبال می شود. این فضای مشارکت مثبت جانشین فضای رقابتی و نیمه خصمانه (نیمه مبارزه جویانه)ای می شود که در بسیاری از کلاس های دوران کودکی گذشته رواج داشت. ویژگی خاص حلقه های کندوکاو عبارت اند از: تأمل و تعمق غیرخصمانه، شناخت های مشترک، ایجاد و بالابردن سواد، فرهنگ و تخیل فلسفی، تقویت توانایی مطالعه و درک عمیق متون بر اساس دیالوگ (گفت وگو) و لذت بردن از آنها؛ و حلقه کندوکاو برای تأمین همین اهداف طراحی شده است.

آنچه در P4C برای آموزش و پرورش توصیه می شود، حلقه کندوکاو است که در آن به جهت حاکم بودن فضای تحقیق یا کندوکاو، همیشه سؤالی وجود دارد که به طور اعم کار این حلقه را به جست وجوی حقیقت و به صورت کلی تر به جست وجوی معنا تبدیل می کند.

برای اینکه آموزش در مدارس به کندوکاو تبدیل شود باید ابتدا تردید و شکی در این فرض به وجود بیاید که همه چیز [درکتاب های درسی به دقت] ثبت شده اند و جای هیچ گونه تحقیقی وجود ندارد. تردید در اینکه همه چیز مرتب است و سرجای خود قرار دارد، یعنی گامی به سمت پذیرش این مطلب که قبول امری با مشکل همراه است و در پذیرش آن مسئله ای وجود دارد.

برخی دیگر از ویژگی های حلقه کندوکاو عبارت اند از:

1. مشارکت: حلقه های کندوکاو دلگرم کننده اند؛ اما نیازی نیست که همه شرکت کنندگان به یک میزان در مباحثات شفاهی شرکت کنند. به معنایی، یک حلقه کندوکاو ــ همانند یک کتاب ــ یک شاکله یا طرح کلیِ معرفت آموز 19 محسوب می شود. این شاکله ها، ساختارهای شبه گشتالتی از نسبت هایی هستند که اعضای حلقه را به مشارکت و صحبت ترغیب می کنند، همان گونه که یک کتاب جالب به خواننده اش اجازه نمی دهد، تا زمان تمام کردن آن، آن را به زمین گذارد. اگر کتابی که کودکان می خوانند، یک کتاب داستان جذاب باشد، دانش آموزان به خواندن صفحات بعدی و بعدی تحریک می شوند تا به آنچه در ادامه داستان اتفاق می افتد، پی ببرند.

2. معرفت مشترک: در یک نشست طولانیِ تأمل در تنهایی و خلوت، فرد به رشته ای از فعالیت های ذهنی، جهت تحلیل موضوع تشویق خواهد شد. بنابراین، فرد در این مدت درگیر حیرت، پرسش، استنباط، تعریف، فرض کردن، حدس زدن، تخیل، تمییز و غیره خواهد بود. کسب معرفت مشترک هم (که اغلب «تفکر توزیعی» 20 نامیده می شود) فرد را درگیر همان فعالیت ها می کند، با این فرق که این بار، این کار را اعضای دیگر حلقه انجام می دهند: یکی می پرسد، دیگری به یک فرض نهفته ایراد می گیرد، یکی دیگر مثال نقیض ارائه می دهد. فاصله فکری و ذهنی طی شده در هر دو نوع تأمل یکی است؛ اما از شکل دوم، به وضوح چنین برمی آید که چگونه یک اشتراک فکری می تواند وجود داشته باشد.

3. رابطه چشم در چشم: قیافه ها، گنجینه هایی از اطلاعات و متون پیچیده ای از معانی اند که ما پیوسته می کوشیم آنها را بررسی و تفسیر کنیم. این معانی به واسطه قیافه های بسیار پرشورِ صورت هایی فراهم می شود که در مجاورت بسیار هم قرار دارند.

4. جست وجوی معنا: کودکان مشتاق دانستن هستند؛ درنتیجه تلاش می کنند معانیِ هر جمله، هر موضوع و هر تجربه ای را بیرون بکشند. بنابراین، حلقه های کندوکاو به همان شکل که واحدهای مراقبت ویژه بیمارستان ها جان انسان ها را نجات می دهند، در جست وجوی معانی اند.

5. قرائت: هدف هر کلاس که در آن حلقه کندوکاو درجریان است، ترغیب اعضای حلقه به تأمل است؛ یعنی ترغیب به قرائت توأم با تأمل، پرسش همراه با تأمل و نیز مباحثه همراه با تأمل. البته هر اندازه که هر یک از این مهارت ها موفقیت آمیز باشد، به احتمال زیاد به همان اندازه، تأمل در دو مورد دیگر بالا خواهد رفت.

6. تأمل و تعمق: این ویژگی، شامل بررسی نظرهای بدیل به واسطه ارزیابی دلایل و پشتوانه های فکری این نظرهای بدیل اند. از آنجا که تأمل و تعمق معمولاً برای مهیاشدن و به دست آوردن آمادگی برای داوری و قضاوت صورت می گیرد، درباره این فرآیند به عنوان ارزیابی دلایل و آرای بدیل سخن می گوییم. تأمل و تعمق را معمولاً با بحث و مباحثه می توان قابل مقایسه دانست؛ زیرا تأمل کننده لازم نیست بکوشد دیگران را به پذیرش موضع خود وادارد، در مقابل مباحثه کننده هم لازم نیست به موضعی که می خواهد به دیگران بقبولاند، اعتقاد داشته باشد.

7. بی طرف یا بی غرض بودن: کندوکاو بی طرفانه، تحقیقی است در موضوع مورد اهمیت، با روشی آزاد، «خودـ اصلاح» و تابع مقتضای متن. این تحقیق باید به نتیجه و توافقی بینجامد که در آن علاوه بر همه ملاحظات، ارزش ها و دیدگاه ها، و امور مورد علاقه افراد نیز شرح داده شود.

8. ارائه الگو: در ادبیات فلسفی، کودکان تخیلی [یا کودکانی که در داستان هستند] می توانند به عنوان الگویی برای کندوکاو فلسفی به کودکان زنده حاضر در کلاس عرضه شوند. این را با روش تعلیم و تربیت مدارس ابتدایی سنتی مقایسه کنید که در آنها اعتماد بر این است که معلم الگویی برای شاگردان است. شما می توانید این مدعا را با بررسی یکی از تاکتیک های مهم فلسفی مربوط به پرسش و پاسخ ارزیابی کنید. شاگردان در شرایط عادی، ممکن است تمایل داشته باشند این اصل را بپذیرند که معلمی که سؤال می کند، منتظر جواب است نه سؤالی دیگر. لذا احتمالاً بسیاری از کودکان، یک کودک تخیلی و داستانی را به عنوان الگو به آدم بزرگ زنده ترجیح می دهند.

9. چالش یا مبارزه طلبی به عنوان یک شیوه: وقتی کودکان درمیان خودشان به بحث مشغول اند، برای آنها غیرعادی نیست که همدیگر را گهگاه بدون غرض به مبارزه بطلبند. درواقع آنها می خواهند دلیل حکم ها و داوری های دوستان خود یا معنای جملات به کاررفته را بدانند. اگر آنان باحرارت یکدیگر را زیر سؤال می برند، برای این است که راه دیگری برای چالش نمی شناسند. تجربه ای که کودکان از حلقه کندوکاو به دست می آورند، به آنها یاد می دهد زیرسؤال بردن یا چالش، خوب است ولی باید عصبانی نشوند. کودکان معمولاً وقتی بدانند که «آدم بزرگ ها تنها افرادی نیستند که به معقول بودن یا دلیل خواستن اشتیاق دارند، آرام تر می شوند.

10. معقولیت: معقول بودن، نشان دهنده این است که فرد توانایی کاربرد شیوه ای خردمندانه [عاقلانه] را دارد، به معنایی که مثلاً یک پزشک بیمارستانی با یک بیماری بسیار مسری سروکار دارد و باید تشخیص و قضاوت مستدلی در مورد استفاده از شیوه ها و روش های پزشکی استاندارد ارائه دهد. اما معقول بودن ممکن است نه فقط نحوه عملِ فرد را شامل شود بلکه طریقه ای را هم که فرد براساس آن عمل می کند، دربرگیرد: این نوع معقولیت، بر توانایی فرد در گوش کردن به دلایل یا پذیراشدن آنها دلالت دارد. هر دو معنای معقول بودن در حلقه کندوکاو، بسیار اساسی است.

مؤلفه دیگر، نقشی جدید و کاملاً تغییریافته برای معلم است. برای مباحثه و کندوکاوی که در کلاس به صورت گروهی انجام می گیرد، به راهنما، مشاور یا همراهی بسیار آشنا با شیوه و لوازم بحث های انجام شده نیاز است؛ که این مسئولیت سنگین در این برنامه به عهده معلم گذاشته می شود. معلّم باید مباحثه بین دانش آموزان را تشویق و از آن حمایت کند و از این طریق به کودکان روحیه دهد تا به استعدادهای فلسفی خود ایمان داشته باشند. بنابراین، نقش معلم در اینجا به کلّی تغییر می یابد. معلم دیگر انتقال دهنده اطلاعات و حاکم مطلق کلاس نیست. حالا فقط دانش آموزان نیستند که از آنها سؤال می شود، بلکه دانش آموزان هم می توانند از معلم سؤال و او را نقد کنند. به عبارت دیگر، معلم هم می تواند از شاگردان مطلب یاد بگیرد. تنها کار معلم، هدایت شاگردان به سمت درست اندیشیدن و نزدیک شدن به حقایق است.

لذا معلم برای ارائه این نقش جدید باید به خوبی آموزش دیده باشد؛ و البته درکنار کتاب های درسی، کتاب های راهنمایی نیز برای معلم در نظر گرفته شده است که در آنها به او یادآوری می شود که بعد از خواندن هر پاراگراف، چه پرسش ها و ترفندهای منطقی را مطرح کند و به طور کلی کلاس چگونه پیش برود.

ــ در این برنامه بیشتر چه مهارت هایی مدنظر است؟
برخی از مهارت ها و استعدادهایی که در حلقه کندوکاو فلسفه برای کودکان و نوجوانان رشد پیدا می کند، عبارت اند از: 1. صورت بندی سؤال ها، 2. اجتناب از تعمیم های عاری از وقت، 3. خواستن دلایل و شواهد دیگران برای ادعاهای خود، 4. پردازش و بسط فرضیه های تبیین کننده، 5. به رسمیت شناختن تفاوت های مربوط به شرایط موجود، 6. بهره بردن از ایده های دیگران، 7. پذیرش انتقادهای موجه.

ــ چنان که اشاره کردید این برنامه گویا شباهت های زیادی با ارزش های فرهنگ ما دارد؟
اتفاقا من در شگفتم که چگونه چیزی که پیدایشش در فرهنگ ما بسیار محتمل تر است، از مغرب زمین با فرهنگ خاص آنجا سردرآورده است! هیچ فرهنگی به اندازه فرهنگ اسلامی ـ ایرانی ما مبتنی بر عقل و انتخاب درست نیست. در مسیحیت، عقل بسیار فرعی و در حاشیه قرار گرفته است؛ حتی در برخی موارد پیشنهاد می شود اوّل به موضوع موردنظر ایمان آورده شود، سپس درمورد آن فهم و تعقل صورت گیرد که در جای خود ایرادهای فراوان دارد. اما در فرهنگ ما، تا چیزی به خوبی برای ما توجیه نشده باشد، اجازه نداریم آن را انجام دهیم، حتی در مسایل بسیار خطیری همچون تقلید. باید ابتدا شناخت، تصمیم گرفت و سپس عمل کرد. ما مسئول اعمال خودمان هستیم؛ و اگر درست تصمیم نگیریم و درست عمل نکنیم، مستحق مجازاتیم. در این برنامه، نحوه درست تصمیم گرفتن به ما یاد داده می شود؛ چیزی که در فرهنگ های دیگر به جهت اعتقاد به جبر و دترمینیسم یا بی اعتقادی به مجازات اخروی و... جای ویژه ای ندارد. شاید تنها یک فرهنگ باشد که مردم را باتمام وجود به آگاهی و روشنی دعوت می کند؛ و آن، فرهنگ اسلامی است.

ــ گویا این برنامه نقش زیادی در فرهنگ سازی دارد؟
بله. مطمئنا اگر دانش آموزان ما معقول و محقق بار بیایند، در آینده ای نه چندان دور، شهروندانی معقول و خردمند خواهیم داشت. این برنامه هم می تواند زندگی شخصی فرد را منقلب سازد و هم زندگی اجتماعی او را. اگر وقت دانش آموزان در مدارس به هدر نرود، اگر نظام آموزشی ما بتواند از انفعال درآید و از عهده تربیت واقعی دانش آموزان برآید، و به آنها تصویر روشنی از خود و واقعیت های افراد خود بدهد، و نیز نحوه انتقاد درست و سالم را به آنها بیاموزد، وقتی آنها وارد جامعه شدند، به تدریج خواهند توانست به یک خودانتقادی جمعی برسند و رفتار یکدیگر را تصحیح کنند؛ و این می تواند جامعه نسبتا سالم تری ازلحاظ نظم اجتماعی و آرامش درونی نوید دهد، جامعه ای که در آن مشکلات عدیده ای که اکنون با آن مواجهیم، (مثل دود و ترافیک و رعایت حق و حقوق و...) تقلیل می یابد و راه برای ارتقای معنوی فرد باز می شود. بنابراین، به طور کلی، اگر این برنامه با فرهنگ مقصد متناسب و هماهنگ شود، می تواند نتایج فرهنگی بسیاری داشته باشد.

ــ با این حساب، شاید در کشورمان بیش از کشورهای دیگر به این برنامه نیاز باشد.
بله، به نظر بنده، به برنامه ای شبیه این برنامه که مناسب فرهنگ غنی اسلامی ـ ایرانی کشورمان است، به شدت نیاز است تا کشور از این بحران پنهان نجات یابد؛ و از طرفی، این برنامه، به اندیشه های دینی ما مبتنی بر تفکر بسیار نزدیک است. از دید بنده، این برنامه که در آن، همه دغدغه این است که افراد و شهروندان به تأمل واداشته شوند و به زندگی آنها عمق و غنا بخشیده شود، بیش از همه مذاهب، با دین مبین اسلام سازگار است. برای بررسی صحّت این مدّعا، کافی است تکرار واژه تفکر و تأمل را در قرآن کریم درنظر بگیرید.

ــ این برنامه با تفکر انتقادی هم مرتبط است؟
بله. اساس این برنامه، آموزش تفکر انتقادی درکنار تفکر خلاق و تفکر مراقبتی یا مسئولانه است. البته پرفسور لیپمن ابتدا فکر می کرد چون این برنامه از دوران کودکی شروع می شود و در دوران کودکی هم نمی توان چیزی بیش از تفکر انتقادی یاد گرفت، آموزش این نوع تفکر در این دوران کافی است؛ اما به تدریج متوجه شد که برخلاف برخی ادعاهای روان شناسان، ذهن کودکان بسیار فراتر از این محدودیت ها عمل می کند و حتی می تواند روی برخی مفاهیم پیچیده مورد بحث متفکران همچون زیبایی، خوبی، درستی، عدالت و... تأمل و درباره آنها کندوکاو کند.

ــ نقش این برنامه در آموزش و پرورش چیست؟
به اعتقاد لیپمن، تعلیم و تربیت بدون فلسفه توخالی است؛ لذا او امیدوار است که با این برنامه ــ یعنی وارد کردن فلسفه به این معنای خاص در نهاد آموزش و پرورش ــ انقلاب بزرگی در آن ایجاد کند. به نظر او، بدون بهره بردن از فلسفه، تعلیم و تربیت در مدارس ابتدایی، دقیقا همانقدر ناقص و عقیم است که آموزش بدون بهره گیری از فلسفه در دانشگاه در سطح لیسانس و بالاتر از آن می تواند ناقص باشد. او می گوید: «فلسفه برای کودکان و نوجوانان، تلاشی است برای بسط فلسفه، با این هدف که بتوان آن را به سان یک شیوه آموزشی به کار برد. فلسفه برای کودکان و نوجوانان، آموزشی است که در آن، از فلسفه برای واداشتن ذهن کودک به کوشش درجهت پاسخگویی به نیاز و اشتیاقی که به معنا دارد، بهره گرفته می شود. هدف از «فلسفه برای کودکان و نوجوانان، یاری دادن به کودکان و نوجوانان برای بهره مندی از فلسفه در بهبود یادگیری است». ازاین رو لیپمن یک برنامه آموزشی درسی شامل کتاب های درسی که داستانی اند و کتاب های راهنما برای معلمان را زمان بندی، و روش های آزمون و روش های جدیدی برای هدایت کلاس (ویژه معلمان) تهیه کرده است که در برخی از مدارس امریکا و سایر کشورها تدریس می شود.

ــ نتایج این برنامه چگونه بوده است؟
آزمایش هایی که با این طرح به عمل آمده، نشان داده است که اجرای 9 هفته ای این برنامه در کلاس های کودکان یازده ساله، سن هوشی آنها را در مسائل مربوط به استدلال های صوری، 27 هفته بالا می برد. به عبارت دیگر، در این آزمایش، ضریب هوشی آنها معادل افرادی شد که 27 هفته از آنها بزرگ تر بودند. آزمایش هایی که بیست سال بعد مجّددا از این افراد به عمل آمد، نشان داد که این اختلاف در سن هوشی یا ضریب هوشی، حتی پس از بیست سال نیز حفظ می شود. این برنامه عملاً در کشورهایی که اجرا شده، موجب بالارفتن درک دانش آموزان در غالب دروس، از ریاضیات گرفته تا ادبیات، شده است. حتی با اجرای این برنامه توانسته اند برخی مدارس متوسط استرالیا را به سطح مدارس برجسته آن کشور برسانند.

به طور کلی اگر معلم به طرزی مناسب آموزش دیده و آمادگی داشته باشد، کودکان احساس می کنند که در زمان اجرای این برنامه در خانه هستند و معمولاً آنقدر از آن لذّت می برند که در پایان کلاس، اتمام کلاس برایشان ناگوار می شود. علّت این است که این برنامه، آنها را ترغیب می کند که خودشان برای خودشان فکر کنند و ترجیحا اجازه ندهند دیگران به جای آنها و برای آنها بیندیشند؛ به علاوه، کودکان دوست دارندکه بتوانند افکار خود را برای دیگران ابراز دارند و اگر لازم باشد، از استدلال خود دفاع کنند و به یکدیگر یاری رسانند تا از استلزام ها و پیامدهای مفروضاتشان مطلع شوند.

ــ با اجرای این برنامه چه تحولاتی در نظام آموزشی و تعلیم و تربیت رخ می دهد؟
هدف اصلی در این برنامه، اصلاحات اساسی و به عبارت دیگر، انقلابی در ارزش ها و عقاید بنیادی در آموزش و پرورش است. برای نمونه، در آموزش و پرورش خودمان دقیق شوید! دانشجویان در اغلب موارد، به ویژه در رشته های غیرفنی، کتاب های درسی را مطالعه و آنها را برای پس دادن در امتحان حفظ می کنند، و پس از اخذ نمره لازم به فراموشی می سپارند. بدین ترتیب، این فرصت درسی، نه تنها از آنها پژوهشگر نمی سازد، بلکه کوچک ترین تأثیری در تغییر نگرش و رفتار آنها ندارد؛ و آنان بعد از گذراندن این دروس، به محض مواجهه با مسئله ای متفاوت وامی مانند و قادر به حل آن نیستند. حتی در بیشتر موارد، این امر متفاوت و جدید آنها را در حیرت فرو نمی برد و آنان از خود نمی پرسند که چرا این اتفاق غیرعادی رخ می دهد؛ اگر هم بپرسند، در پی صورت بندی مسئله و حل آن برنمی آیند. آنها دقیقا همان دانشجویانی هستند که قبل از گذراندن این دروس بودند و فقط همانند دوران دانش آموزی، حافظه کوتاه مدتشان تقویت می شود؛ چون یاد می گیرند که مطالب را طوطی وار حفظ کنند، تا زمان امتحان آن را در ذهن نگه دارند و سپس در زمان امتحان با حداقل تغییر، ارائه دهند. این، وضع عمومی آموزش و تحقیق در کشور ما است. در کشورهای دیگر هم مدت ها تلاش کرده اند تا وضع را کمی بهبود داده اند. این نشان می دهد راهی که آموزش و پرورش فعلی انتخاب کرده، بیراهه ای بیش نبوده است. البته فلاسفه بزرگی همچون جان دیویی مدت ها کوشیدند که این وضع نامساعد را اصلاح کنند ولی چون پیش فرض های بسیار غلطی به شکلی پنهان بر کل نظام تربیتی حاکم بود، کوشش های او هم به جایی نرسید. اینک این برنامه در ادامه همان اصلاحات و با ظهور پارادایم جدید آموزش و پرورش ــ یعنی پارادایم تأملی ــ پا به میدان گذاشته است. این پارادایم، حافظه محور نیست، بلکه تأمل محور است؛ به عبارت دیگر، در آن سعی می شود از کودکی به افراد یاد داده شود، که در مسایل و مشکلات تأمل و اندیشه کنند و خودشان برای آن راه حلی پیدا کنند.

ــ لطفا دیدگاه این پارادایم را با مثالی روشن تر سازید!
سقراط راه جالبی برای آموزش ارائه داد. او به فرزندان برده ها کمک می کرد مسایل مثلثات را خودشان جواب دهند؛ بدین ترتیب که با پرسش های خود آنها را به حل این مسائل هدایت می کرد. سقراط کار خود را مامایی فکر می دانست، نه زاییدن فکر.

پارادایم تأملی هم ویژگی سقراطی یا مامایی دارد. به عبارت دیگر، شباهتی بین مامایی و تعلیم و تربیت وجود دارد: ماما کمک می کند مادر باردار نوزادش را به دنیا آورد، همچنان که معلم / فیلسوف نیز به فردِ طالب و علاقه مند علم که آبستن ایده ها است، کمک می کند اندیشه خود را متولد سازد.

ــ از این جواب چنین برمی آید که این برنامه با کل نظام آموزشی درارتباط است.
بله؛ به ویژه در کشور ما که با بحران تحقیق و پژوهش روبه رو هستیم. اگر آموزش و پرورش تغییر یابد، آموزش عالی هم تغییر خواهد یافت. یک مقدار از تغییرات خودبه خود صورت می گیرد. دانش آموزی که کندوکاو یا تحقیق جمعی را یاد گرفته است، در دانشگاه خواسته یا ناخواسته به سوی طرح مسایل جدید و حل آنها خواهد رفت؛ و دانش آموزی که ذهن او در مدرسه خلّاق بارآمده است، در دانشگاه منتظر آموزش تحقیق نخواهد ماند و به سرعت سرگرم تحقیق خواهد شد.

اما یک مقدار از تغییرات هم باید به دست خودمان انجام گیرد. برای مثال، کتاب های روش تحقیق یا متدولوژی که به تدریج در کشورهای پیشرفته درحال جمع شدن اند، باید عوض شوند. این کتاب ها براساس یک پیش فرض غلط نوشته شده اند و هیچ کس هم تابه حال نپرسیده است که چرا این کتاب ها انتظارات ما را برآورده نمی کنند و چرا دانشجویان را به محقق تبدیل نمی کنند. جواب این پرسش در یک پیش فرض نهفته بود و آن اینکه «آموزش روش های تحقیق» غیر از «آموزش خود تحقیق» است؛ یعنی در دانشگاه ها فرض بر این بوده است که اگر روش های مختلف تحقیق به دانشجویان آموخته شود، آنها محقق خواهندشد. اما آموزش عملی تحقیق یا محقق بارآوردن افراد، کار یک ترم درس نظری صرف نیست. چندین سال زمان می خواهد که فرد در عمل (نه در کلاس) با تحقیق خو بگیرد. به همین دلیل، استادانی که درس روش تحقیق را ارائه می کنند، الزاما محقق نیستند. چون این دو کاملاً از هم متفاوت اند. مثلاً شما اگر یک ترم نظریه فوتبال به دانشجویان تدریس کنید، هرگز نمی توانید آنها را صرفا با همین اندوخته یک ترمی به مسابقات فوتبال دانشجویان جهان بفرستید. بلکه آنها باید فوتبال را از دوران کم سن و سال تری شروع کرده و در میدان های فوتبال همراه مربی و سایر فوتبالیست ها خاک خورده باشند.

ــ چگونه با این موضوع آشنا شدید و در این زمینه چه کارهایی انجام داده اید؟
حدود شش سال است که با این موضوع آشنا شده ام. در زمینه ساده سازی مسائل علم و دین برای نوجوانان تحقیق می کردم که با این موضوع آشنا شدم. پروفسور دیل کنون که در این زمینه آثاری دارد پیشنهاد کرد که با آثار پروفسور متیو لیپمن آشنا شوم. آشنایی با آثار لیپمن برایم شگفت انگیز بود. از خودم می پرسیدم به راستی چنین دستاوردهایی در زمینه آموزش وجود داشته است و ما تابه حال بی خبر بوده ایم. برایم باورکردنی نبود.

مطالعاتی در این زمینه انجام دادم؛ و همزمان، با خود لیپمن از طریق ایمیلش گفت وگو می کردم. زمانی رسید که او برایم نوشت به کنه فلسفه برای کودکان و نوجوانان دست یافته ام و حاضر شد مصاحبه ای با من انجام دهد. این مصاحبه برای ایرانیان بود؛ ولی تا در ایران بتوانیم این مصاحبه را منتشر کنیم، کشورهای دیگر همچون نروژ، مکزیک و انگلستان آن را به صورت مکتوب یا اینترنتی به چاپ رساندند. به این گفت وگو در کشورهای دیگر بیشتر توجه شد و حتی برخی دانشجویان دکترای دانشگاه های امریکا در پایان نامه های خود به آن ارجاع دادند.

چاپ این گفت وگو به جهت ناآشنایی مدتی طول کشید. با تأکیدهای ریاست محترم پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، بالأخره جایی برای این گفت وگو در سایت خودمان پیدا شد؛ و کتاب ماه ادبیات و فلسفه نیز آن را به چاپ رساند.

استقبال زیادی که از کشورهای مختلف از این گفت وگو به عمل آمد، مرا تشویق کرد تا برخی ابهامات و پیچیدگی های دیگر این طرح بسیار گسترده را در گفت وگوهای دیگر روشن کنم. گفت وگوهای دیگری با لیپمن و نفر دوم این برنامه در امریکا برای ارائه ابداعات این برنامه در متنی کم حجم صورت گرفت. این مصاحبه ها در سایت های خارجی چاپ شد به طوری که به تدریج افراد مختلفی از کشورهای مختلف متوجه اسم ایران و پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی شدند. خوانندگان با تعجب از من می پرسیدند مگر در ایران هم در این زمینه کار می شود. آنها فکر می کردند ما در این زمینه صاحب مکتب خاصی هستیم.

البته من در نشست های «فلسفه برای کودکان و نوجوانان» هم گفته ام که به نظر من اگر ما بتوانیم نسخه خودمان را از این برنامه ارائه دهیم، بی شک، یکی از قوی ترین نسخه های این برنامه در جهان خواهد شد. ما حرف های زیادی درباره نقش معلم و شیوه کلاس داری و غیره برای گفتن به غربیان خواهیم داشت.

خلاصه، بنده در روزنامه ها، مجلات و سایت های اینترنتی سعی کرده ام اهمیت این موضوع را برای مسئولان و متولیان علم و آموزش کشورمان نشان دهم. بیش از بیست اثر اعم از مقالاتی در کنفرانس ها، کارگاه سخنرانی در دانشگاه هایی همچون صنعتی شریف، مرکز تحقیقات فیزیک نظری و آموزش و پرورش ارائه داده ام. ایجاد یک سایت اینترنتی با عنوان کندوکاو فکری / فلسفه برای کودکان و نوجوانان (www.P4c.ir)، آخرین راهکاری بوده که به ذهنم رسیده است. امیدوارم مسئولان ما هم اندکی مطالعات خود را به روز کنند و به دستاوردهای جدید آموزش و پرورش غرب، نظری بیندازند. البته من متخصّص آموزش و پرورش نیستم و شاید اجازه نداشته باشم این توصیه را بکنم ولی نوشته ها یا گفت وگوهایی که متخصص ترین افراد در این زمینه دارند (بماند مسئولان اجرایی)، سطح مطالعات موجود و میزان روزآمدبودن آن را نشان می دهد.

دیگر نمی دانم غیر از این چه باید کرد. البته این سایت تااندازه ای موفق بوده است؛ زیرا با کمک آن، افراد علاقه مند و متخصص یا نیمه متخصص باهم آشنا شده اند. دو نشست هم در این رابطه برگزار کرده ایم که این دو نشست به خوبی برگزار شده و نتایج بسیار مثبتی داشته است.

این برنامه درطول زمان برای برخی از مؤسسات شناخته شده و تأسیس مرکزی برای مطالعه برروی این برنامه در مؤسسات مختلفی تحت بررسی است. بنده هم با توجه به اهمیتی که این برنامه در فرهنگ سازی دارد، برای اینکه پژوهش در این زمینه به طور جدی پیش برود، طرحی را که برای تأسیس گروه پژوهشی فلسفه برای کودکان و نوجوانان (فبک) در این رابطه تهیه کرده بودم، به پژوهشگاه پیشنهاد دادم. این طرح اخیرا در پنجاه ودومین جلسه شورای پژوهشی پژوهشگاه، با عنایات خاص ریاست محترم پژوهشگاه، جناب آقای دکتر گلشنی، به اهداف درازمدت در زمینه فرهنگ و فرهنگ سازی و نیز توجهات ویژه مدیریت و شورای محترم پژوهشی پژوهشگاه به این موضوع، به تصویب رسیده است.

این گروه درجهت پیشبرد اهداف اولیه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، مبنی بر «مطالعه و پژوهش در زمینه مبانی و کاربرد علوم انسانی»، سامان بخشیدن به وضعیت بحرانی تفکر و تحقیق در کشور (به ویژه گنجاندن آن در برنامه های تربیتی و آموزشی دوران پیش از دانشگاه) و نیز در راستای استخراج و عرضه دستاوردهای کاربردی یا مفید فلسفی و عرفانی کشور ما به سایر کشورها، تلاش خواهد کرد.

نظر شما