اندکی هم درست بنویسیم
مجله پژوهشگران آذر و دی - اسفند و بهمن 1384، شماره 4 و 5
نویسنده : بهاءالدین خرمشاهی
2
یک دهه ونیم، دقیق تر بگویم 18 سال (از 1366) به این سو، کتاب مرجعی پاسخگو و حلّال بسیاری مشکلات و راهنمای اهل قلم به ویژه ویراستاران است، به نام غلط ننویسیم، نوشته استاد ابوالحسن نجفی، مترجم توانا و فرهنگ نگار دانا. هرکس از این کتاب خبر نداشته باشد، یا آن را یکسره یا مدخل ـ مدخل (مقاله به مقاله هم می توان گفت؛ البته مقاله ها غالبا کوتاه است) نخوانده باشد، بی شک مغبون است.
ساختار و نظم این کتاب الفبایی است با ارجاعات درون متنی. حسن اصلی کتاب، خوش تدوین و خوش نوشته و طبعا خوشخوان بودن آن است، به علاوه اتقان و اعتبار علمی مباحث و استدلال های زبانی/ادبی/دستوری و گاه بلاغی آن.
در زبان عربی قدیم و جدید هم از این گونه آثار داریم که فقط به دو نمونه آن از قدیم و جدید اشاره می شود. یکی درّة الغوّاص فی اوهام الخواص (تألیف ابومحمد قاسم بن علی حریری، که از رجال قرن پنجم هجری است و از دیرباز بر این کتاب تتمه و تکمله و ذیل و شرح و نقد و نظایر آن نوشته اند که شمه ای از آنها را حاجی خلیفه در کشف الظنون آورده است)؛ دیگری که در عصر حاضر نوشته و طبع شده، معجم الأغلاط اللغویّة المعاصرة است. (تألیف محمدالعدنانی، بیروت: مکتبة لبنان، چاپ اول: 1984م. چاپ دوم: 1999 م. دربردارنده 2135 مدخل / مقاله در 870 صفحه).
در زبان های اروپایی هم کمتر زبانی هست که از این درست ـ نامه ها یا پیرایشنامه ها که فرهنگ اغلاط مشهور است، نداشته باشد. در انگلیسی، یکی از نو ـ کلاسیک های این زمینه، اثر معروف فولر (H. W. Fowler) است به نام :
A Dictionary of Modern English Usage
که نخست بار در سال 1926 چاپ شد و سپس تا امروز، علی رغم بحث انگیزی همیشگی اش، علی القاعده باید 30 ـ 40 بار چاپ / تجدید چاپ شده باشد.
اهل زبان ــ یعنی نویسندگان، دستورزبان دانان / نویسان، فرهنگ نگاران و واژه پژوهان و ریشه شناسان و اهل فقه اللغه (فیلولوژی/ کمابیش به معنای واژه پژوهی و متن شناسی تاریخی) و چند صنف دیگر ــ به دو دسته بزرگ تقسیم شده اند:
1. رواانگارانِ هر واژه یا ترکیب بی قاعده و نادرست که اصل را به کاربرد و استعمال اهل زبان می دانند یعنی می گویند چون به هر حال جمع کثیری از مردم مثلاً به جای عِطر می گویند عَطر یا به جای اِحیا می گویند اَحیا یا به جای قُضات (بر وزن رُوات، شُکات، عُصاة / عُصات ــ مفرد آن عاصی ــ هُداة / هُدات ــ مفرد آن هادی)، قُضّات (به تشدید حرف دوم) تلفظ می کنند یا به جای اینشتین / اینشتاین، می گویند انیشتین (با تقدم نون بر یاء) یا به جای جبل طارق می گویند و می نویسند جبل الطارق و صدها نظیر آنها، این رواج که میزان دقیق آن معلوم نیست و نخواهد شد، به هر حال، باعث تطهیر این اغلاط می شود و مخفی نماند که [بگذریم که بعضی افراطیان پیرایشگر حتی «مخفی» را هم درست نمی دانند که شرحش مفصل است ولی در حدیث معروف یا عبارت معروف به حدیث کنت کنزا مخفیا... این کلمه سابقه کاربردِ بیش از هزار ساله دارد، باری [بعضی از خواص و تحصیلکردگان هم در این تلفظ یا حتی کتابت غلط به عامه پیوسته اند.
2. گروه دوم در این تقسیم بزرگ پیرایشگران و صحّت گرایان اند که در بیان افراطی عقایدشان یا عقاید افراطیشان معتقدند هر آنچه فرهنگ نگاران معتبر و فصحای قوم بگویند و بنویسند و قواعد زبانی / ادبی / بلاغی مؤید آن باشد، درست است؛ و خود را به نوعی نگهبان حریم صحت و اصالت کلمات و تعبیرات و عبارات زبان که ممکن است گرفتار تحریف و تصحیف، به ویژه از سوی عامه، یا دور از جان، عوام شده باشد، می دانند.
به تعبیر دیگر، گروه اول طرفدار اصالت کاربرداند ولو به تحریف و تصحیف کشیده باشد و گروه دوم طرفدار اصالت وضع اولیه و اصل اصیل زبانی ـ ادبی، ولو آن وضع، نامعمول و نامتداول باشد.
مسائل زبانی در سطح کلان، چندان به قاعده و قانون پیرایشگران یا برنامه ریزان دیگر تن درنمی دهند. مسئله واژگان بیگانه / دخیل / وام ـ واژه ها را درنظر بگیرید. هرچه می گویند بگویید سپاسگزارم، می گویند مرسی؛ هر چه می گویند بگویید طرح / برنامه، می گویند پروژه؛ هر چه می گویند بگویید گذرنامه، می گویند پاس / پاسپورت؛ هر چه می گویند بگویید یارانه، عده ای اصرار دارند باز بگویند سوبسید.
در تلفظ کلمات فارسی و عربی هم نوعی سهل انگاری دسته جمعی دارند. به جای پنج تومان، می گویند پنش تومن، به جای اقتصاد می گویند اختصاد، به جای اجتماعی می گویند اشتماعی، به جای مجتهد می گویند مُشتهد / مژتهد هم حتی می گویند، به جای مسجد، مچّد تلفظ می کنند، و تا آنجا که نام زیبا و مقدس «محمد» را ــ چنان که می دانید ــ به دو شکل نابه سامان تلفظ می کنند.
یکی از همکاران سابق من در ایام پیش از بازنشستگی اداری ام، نامش خیام الحسینی بود و کلمه اول را خیّام مثل خیام حکیم بزرگ و شاعر سترگ تلفظ می کرد. منِ ملانُقَطی (که همین را هم بعضی ملالغتی می گویند) می گفتم: جانم! بخش اول نام شما خیام بر وزن قیام است و خیام جمع خیمه است و این نام نظر به خیمه های حضرت امام حسین (ع) در صحرا و واقعه کربلا دارد؛ و نمی پذیرفت. همکار دیگری درهمان ایام داشتم که نامش صدرالحفاظی بود و او کلمه دوم را بر وزن حجازی تلفظ می کرد؛ و هر چه می گفتم این کلمه حُفّاظ بر وزن حُضّار است، تلقی به شک می کرد. یا تصور می کنم نام یکی از دانشمندان و محققان معاصر سرکار خانم پوریاوری در اصل پوریاولی بوده است. و ده ها نام می شناسم که بد/غلط شنیدن مأمور ثبت و تنظیم شناسنامه، آنها را تحریف و تصحیف کرده است.
فرهنگستان زبان و ادب فارسی (فرهنگستان سوم) که در سال 1369 تأسیس شده ــ و طبعا کارش بررسی مسائل و مشکلات و برنامه ریزی های عمده زبانی ـ ادبی است ــ در زمان ریاست دوره اول استاد دکتر حسن حبیبی، طی یک برنامه سنجیده، با واژه گزینی کلمات بیگانه فرنگی از میان نشریات و مطبوعات همه پسند و غیرتخصصی، به این نتیجه رسیده بود که در حدود 6000 واژه اروپایی ــ عمدتا فرانسه و انگلیسی ــ در تداول کتبی و شفاهی ما فارسی زبانان وجود دارد؛ و خیلی عاقلانه تصمیم گرفت مشت به سندان نزند و آب در غربال نکند (یا همان آب را در هاون نکوبد)، یعنی نظر اکثریت این بود که کلمات جاافتاده ای که واقعا دیگر شناسنامه فارسی گرفته است و عرف جهانی هم دارد مانند ماشین، تلویزیون، رادیو، اتومبیل، اتوبوس، مینی بوس، تراکتور، اتم، اسید، سینما، تئاتر و پنج ـ شش هزارتای دیگر را به حال خود رها کند زیرا از ذهن و زبان و تلفظ و کتابت مردم هرگز نمی افتد. ولی مثلاً به جای انیمیشن که کمتر به کار می رود پویاپردازی، کوپن î کالابرگ، پرسنل î کارکنان، سناریو îفیلمنامه، کاتالوگ îفهرست، تکنولوژی î فناوری بگذارد [و همین جا درباره فناوری چند کلمه توضیح بدهم: در اینکه این کلمه با تشدید یا تخفیف نون تلفظ شود، بحثی نیست و اکنون تلفظ با تشدید بیشتر شنیده می شود؛ ولی اگر یک روز تشدیدش حذف شد، سخت نگیریم. دوم اینکه این کلمه را روی هم بنویسیم، زیرا: سوم: این کلمه از فن و پسوند آوری ساخته شده است؛ و پسوند آوری وقتی مرکب نویسی شود، مد یا کلاه آن می افتد. چهارم و مهم تر از همه اینکه آوری را بن و ماده آوردن / آوریدن نگیریم و ندانیم؛ بلکه این پسوند از وری است: ناماوری = ناموری. و خلاصه، آوری آن (که در چسبیده نویسی کلاه آ حذف می شود، همان است که در جنگاوری، دلاوری، ناماوری، گُنداوری و حتی به گمانم باراوری = باروری هم وجود دارد (شاید در مورد بارآوری چون بدون مد / کلاه خواندنش دشوار می شود، آوردن آن بی اشکال باشد)].
از منظر دیگر به بحث اغلاط مشهور نگاه کنیم. آیا زبان پاسدار و پاسداری می خواهد یا نه؟ اگر بگوییم نه و همان کاربرد و کارکرد مردم مِلاک خطا و صواب است، کار به سامان نمی رسد. بی شک دستور زبان را از روی زبان استنباط کرده اند و مردم اول زبان یاد می گیرند بعد دستور زبان؛ یا درست تر بگوییم، مردمی که با استعداد ذاتی و ذهنی و نرم افزاری سخنگویی به دنیا می آیند، زبان را که با دستور زبان مثل شیر و شکر به هم آمیخته است، باهم می آموزند و اشتباهات اولیه آنها را دیگران برطرف می کنند. بخش اعظم مردم، حتی تحصیلکردگان، بدون توجه به دستور زبان و آگاهی مداوم از آن و رعایت قاعده به قاعده آن، از آنجا که زبان مادری برایشان ملکه شده است، درست سخن می گویند و درست می نویسند. اما اگر ویروسی در این دستگاه رخنه کرد و مثلاً کلمه نادرست «گاها» دربین قشر بی سواد یا کم سواد یا به کلی بی خبر از وجود دستور زبان که اجازه نمی دهد تنوین قیدساز عربی برروی کلمات فارسی یا اروپایی دخیل در فارسی قرار گیرد، اندک رواجی پیدا کرد، چه باید کرد؟ مگر «گاهی» یا «گاهگاهی» یا «گاه و گداری» یا «گاه به گاه» را در زبان نداریم؟! اینجا است که باید هر کسی که غیرت و علاقه طبیعی به حفظ محیط زیست و جانداران زبان مادری اش دارد، نگذارد گاها، خواهشا، زبانا، جانا، تلفنا، تلگرافا، خانوادتا رواج پیدا کند؛ یعنی امر به معروف و نهی از منکر، هم اخلاقی و اجتماعی است و هم شایست / ناشایست های زبانی را هم شامل می شود.
از یکی از کاربردگرایان و رواانگاران افراطی که می گفت کاربرد گاها یا خواهشا بی اشکال است، پرسیدم چرا خود شما این کلمات را به کار نمی برید؟ ابتدا ساکت ماند که به معنای تصدیق و تأیید حرف من بود، بعد پاسخی دست و پا کرد و گفت اینها جزو واژگان فعال من نیستند (همین نیستند یعنی آوردن فعل یا رابط جمع برای فاعل غیرجاندار و جمع، که تا سی ـ چهل سال پیش چندان معمول نبود و ادیبان به آن اعتراض داشتند. می گفتند باید بگوییم جزو واژگان فعال من نیست. و بنده در پاسخ یکی از سختگیران گفتم مگر سعدی نمی گوید: ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند؟ باری، بگذریم).
باز به ایشان گفتم: اگر این طور باشد، باید اگر کسی به جای نسخه گفت نخسه، یا به جای مخمصه گفت دخمصه، یا به جای دیوار گفت دیفال، یا به جای فوّاره، ففّاره، یا به جای مچاله، چماله و ده ها تصحیف و تحریف دیگر در واژگان فارسی وارد کرد، باید ساکت باشیم. حال آنکه اگر کلاه خود را قاضی کنیم، یکی از رفتارهای شایع زبانی انسان ها در همه جوامع این است که وقتی اطفال و با احتیاط و عذرخواهی بیشتر وقتی ناآشنایان به درست ـ نادرست یک کلمه یا یک کاربرد تعبیر / عبارت سازانه و دستور زبانی یا یکی از اجزای ضرب المثلی اشتباه کردند، صورت صحیح آن را به ایشان یادآور شوند.
مرادم این است که آری، زبان خود ـ پالایشگر است، اما این کار را ازطریق اهل زبان یعنی کسانی که اهلیت بیشتری دارند که اکثریت تحصیلکردگان جزو آنان اند، انجام می دهد؛ وگرنه زنگ خطر به صدا درمی آید، نه اینکه پیکره زبان که موجودی زنده است، آنا با ورود ویروس یک غلط مشهور بیمار یا مختل المزاج شود. خوشبختانه ــ اگر سختگیری نکنیم ــ زبانِ معیار که زبان رسمی کتبی در نگارش کتاب ها و مقاله ها و زبان شفاهی رسانه های صوتی ـ تصویری است، با آنکه در درصدی محدود خودش غلط پراکنی می کند، عمدتا زبان درست را رواج می دهد.
همان طور که برای یک بی نماز در مسجد را نمی بندند، با دیدن یا شنیدن چند غلط در رسانه های جمعی کتبی / شفاهی، نباید آنها را ام الفساد تلقی کرد.
به نظر من، در دوره حاضر، نظر به کثرت نوشته های خوب، و حتی نسبتا ترجمه های بهتر از گذشته، و سخنگویی شیواتر سخنگویان ــ یعنی با مردمی ترشدن نوشتن و سخن راندن ــ شیوایی (فصاحت) بیشتر شده و دوره حاضر، قطع نظر از یکی دو درصد نابه سامانی یا فرآوردهای نابسامان و ناپذیرفتنی، یکی از بهترین ادوار زبان فارسی از عصر سعدی و حافظ تاکنون است.
نوشتن مقاله ها و کتاب های علمی و فرهنگی و اجتماعی در عصر ما ــ که عصر انقلاب اطلاعات و سرعت سرسام آور ارتباطات است ــ تحولی عظیم به خود دیده و آن اینکه از مقوله ادبیات وارد مقوله و حوزه زبان شده است. در 50 سال پیش هرکس نامه می نوشت، گویی به ادبیات می پردازد؛ اما امروزه نامه ها، تا چه رسد به نامه های الکترونیکی، همه جزو زبان به حساب می آیند.
اینکه گفتم با دیدن اغلاط و نابه سامانی های اندک در رسانه های گروهی کتبی و شفاهی و تصویری نباید حکم کرد که این دستگاه ها ویرانگر زبان هستند، به این معنی نیست که از همان یکی دو درصد نابه سامانی، یا از ده ـ بیست درصد ترجمه های نامفهوم و مبهم باید پیروی کرد. وقتی نابه سامانی ترجمه کتابی خیلی بالا گرفته بود، جمله ای گفتم که بین دوستانم مشهور شده است؛ گفتم: اینها ترجمه به خط فارسی است (یعنی نه به زبان فارسی درست و اصیل). حتی در بایگانی از یادداشت هایی که از غلط های همه گونه شفاهی و کتبی و کتابی ترجمه ای تدوین کرده ام که حجم آن روز به روز بیشتر می شود؛ نام یکی از آنها غلط های شنیدنی: اندکی هم درست بنویسیم (که نام این مقاله را هم از آن گرفته ام) و نام دیگری که مربوط به ترجمه های نادرست است و حجمش بالغ به یک کتاب با نمونه های واقعی از انواع و اقسام نادرستی ها شده، از دایره شریر تا فرهنگ میکروبی است. راجع به عنوان این مجموعه در حال کتاب شدن، اندکی توضیح بدهم. دایره شریر ــ یا به اقوال دیگران: دور معیوب، سیکل باطل، چرخه معیوب، دایره شیطانی ــ همان دور باطل vicious circle)) است که اصطلاحی است منطقی ـ فلسفی و از آنجا به زبان غیرتخصصی و عرفی هم راه یافته است. عجالتا و در اینجا نیازی نیست درباره معنای اصلی دور باطل توضیح داده شود؛ این توضیح، در جای خودش در مقدمه آن یادداشت ها خواهد آمد. اما ترکیب وصفی فرهنگ میکروبی را از یکی از برنامه های علمی یکی از شبکه های تلویزیونی خودمان شنیدم. ابتدا هاج و واج ماندم؛ سپس، به اندک تأملی فهمیدم که مراد از فرهنگ میکروبی، microbic culture است یعنی کِشت میکروب یا میکروبی.
درمورد پوشه و پرونده دوم مشکل من این است که باید بدون دردست داشتن مطلب اصلی، و اصل درست یک کلمه یا تعبیر نادرست، درست آن را حدس بزنم؛ که اوج این گونه اشتباهات ترجمه ای، در یک جمله 9 کلمه ای است که 7 غلط در آن راه پیدا کرده است (ازجمله شامل ضبط غلط اعلام / اسامی خاص کتاب ها و اشخاص و اصطلاحات علمی) .
با این همه، ترجمه از طریق تنوع تعابیر و انتقال دادن افکار و اندیشه های متفاوت و متنوع و پیشرفته و حتی ازطریق گرته برداری (مثل دوش گرفتن، راه آهن، سیب زمینی و رکود را شکستن و قانون شکنی) و نیز حتی ترجمه ضرب المثل ها (چمن همسایه سبزتر است که باید به جایش بگذاریم مرغ همسایه غاز است)، با مواجهه دادن زبان فارسی با بسی موضوعات و معارف کهن و نوی بیگانه، به ویژه به دست مترجمان توانا و دانا، بر غنای بیان و زبان ما افزوده است. اگر دیروز شادروان فروغی بود که کارش با ترجمه فن سماع طبیعی از کتاب شفای ابن سینا که قبلاً متن آن را به درس نزد فاضل تونی می خواند، یا ترجمه (آزادانه) گفتار در روش راه بردن عقل (دکارت)، یا سیر حکمت در اروپا گُل می کرد، امروزه در جنب ده ها ترجمه بدوبیراه، صدها و هزاران ترجمه خوب و مفهوم و قابل قبول داریم. ترجمه حتی نثر غیرترجمه ای ما را غنی تر و قوی تر و خوش بیان تر و کارآمدتر کرده است. مترجمان درحکم فرهنگ نگاران اند به ویژه هنگامی که برای اصطلاحات بیگانه، معادل خوب می یابند یا می سازند و آن را در پای صفحات یا واژه نامه آخر کتاب به اطلاع خوانندگان و اهل فن می رسانند.
سؤال آخر و مسئله اصلی این است که با اغلاط مشهور چه باید کرد. بنده به عنوان یک پالایشگرا (به شرط آنکه کاربرد «به عنوان» را که با گرته برداری ساخته شده است، بر من ایراد نگیرید)، به میانه روی معتقدم؛ چرا که زبان از آنجا که موجودی زنده یا زنده وار است، پویا و بالنده است و همان طور که عرض و اشاره شد، بی منطقی هایی هم دارد، چنان که کلمه خودرو که ساخته و برنهاده یا برابرنهاده فرهنگستان اول است و از عمر آن حدود هفتاد سال می گذرد، هنوز جا نیفتاده است، حال آنکه خودنویس که هم ترکیب و هم روزگار آن است، یا خودکار (به دو معنا: 1. قلم ویژه نظیر روان نویس، 2. اتوماتیک)، از همان آغاز که ساخته شد، «گرفت» یعنی پذیرفته شد و تداول یافت.
لذا در زبان، هم لغات نوساخته وجود دارد، که گاهی منشأی آن یا سازنده آن معلوم است، مثل یارانه که بنده در فرهنگستان زبان و ادب در گروه و شورای واژه گزینی مطرح کردم (به شرط آنکه نگویید مطرح کردن بی اصل و نسب است) و پذیرفته شد یا هم اندیشی را حدود 20 سال پیش در ترجمه علم و دین در برابر هر گونه گردهمایی یا همایش علمی به کار برده بودم که بعدا از همان طریق تداول یافت و گاهی سازنده آن معلوم نیست، مثل گردهمایی یا همایش (املای هم آیش نادرست است مثل هم آهنگ به جای هماهنگ) یا راهکار (ولی راهبرد را بنده در ترجمه همان کتاب علم و دین به کار برده ام که البته دو معنا یافت و معنای دومش به صورت صفت یعنی راهبردی معادل استراتژیک به کار می رود و این معنا را مردم به آن داده اند).
تحول معنایی (semantic change) هم در هر زبانی وجود دارد؛ برای مثال، مطرح در عربی یعنی زمینه و محل انداختن اما در فارسی یعنی «کسی یا چیزی که تداول دارد، شهرت دارد، مردم به آن توجه دارند»؛ یا اندیشه فارسی دو معنا داشته که معنای دوم آن نگرانی و اضطراب بوده است، چنان که هنوز هم در کلمه اندیشناک باقی مانده است ولی معنای دوم دارد از تداول می افتد. همین دارد که در زبان فارسی برای یک نوع زمان استمراری به آن احتیاج داریم، خودش نوساز است.
حاصل آنکه هر زبانی به واژگان نوساز یا تحول معنایی نیاز دارد؛ این کار رخ می دهد، چه برنامه ریزان زبانی بخواهند و چه نخواهند.
اینجانب احتمالاً در سال 1367 نقد و نظری مثبت به اثر مرجع و ماندگار و راهگشای غلط ننویسیم استاد نجفی نوشتم و عنوان فرعی کتاب ایشان را نام نقد و نظر خود قرار دادم. و فهرستی درحدود 120 واژه که آنها نیز در مظان غلط مشهوربودن واقع بودند، پیشنهاد کرده بودم که در چاپ ها یا ویرایش های بعدی آن کتاب، درباره آنها بحث کنند؛ از این قبیل: آلمانی الاصل، ایرانی الاصل، فرانسوی الاصل [که امروزه، در یکی دو دهه اخیر، به جای آنها آلمانی تبار، ایرانی تبار، فرانسوی تبار هم به کار می برند و خوب و مشکل گشا است]؛ اُستوا به جای تلفظ درستش که اِستوا است نظیر اُسکان به جای اِسکان؛ اِعلا چنان که باید گفت: در راه اعلای کلمه حق می کوشید، ما در راه اعلای حق می کوشیم و حق اعتلا می یابد. اینکه بگوییم ما در راه اعتلای کلمه حق می کوشیم، ازنظر قیاس دستوری عربی درست نیست. باطل السحر که به جایش مبطل السحر درست است؛ و این از مقوله ناجی است که در معنای رهایی بخش / رهاننده، مُنجی درست است. یا کتب ضاله. درمورد فرقه ضاله باید گفت اگر مراد فرقه گمراه باشد، درست است؛ اما اگر مراد گمراه کننده باشد، باید فرقه مُضلّه به کاربرد، و نیز کُتب مُضّله. یا خشایارشا که به صورت خشایارشاه (مختوم به های ملفوظ) غلط است و این نکته را شادروان ابراهیم پورداود که در سال های 1343 یا 1344 استاد ما در درس ادبیات ایران باستان بود، سرکلاس طرح کرد. بقیه فهرست را لزومی ندارد ادامه دهم [علاقه مندان به این مقاله که نخست بار در کیهان فرهنگی دوره اول، چاپ، و سپس در کتاب در خاطره شط (جاویدان، 1376، ص 671-696) تجدید چاپ شد، مراجعه فرمایند].
امروزه نظر به جاافتادن و تداول عام پیداکردن بسیاری از مفردات و ترکیبات، قیاسا و طبق قواعد زبانی، نظرگاه اعتدالی تری پیدا کرده ام و مانند شادروان علامه قزوینی اعتقاد ندارم که مثلاً باید گفت کتب مفیده، یا حتی مقاله مشارٌالیها (به خاطر «های تأنیث» در کلمه مقاله، ضمیر راجع به آن مؤنث آورده شده است).
و یا مثلاً «به خاطر» را بی اشکال می دانم. حتی یک مورد کاربرد قدیمی از آن درست در معنای امروزی در آثار قدما پیدا کرده بودم که در ثبت و ضبط نام و شماره صفحه کتاب، سهل انگاری کردم. بنده حتی در ترجمه ام از قرآن کریم «به خاطر» را به کار برده ام. چه اشکالی ــ یعنی منع عقلی / علمی ــ دارد که کلمه خاطر تحول معنایی یا معنای جدید پیدا کرده باشد. بعضی از مترجمان، در ترجمه عبارات قرآنی خود، برای پرهیز از چاله «به خاطر» به چاه بدتری افتاده اند؛ فی المثل آورده اند: «خداوند به سبب این رفتارشان، چنان جزایی به آنان داد»، حال آنکه خداوند فعال مایشاء است و کاری نمی تواند سبب فعل یا اراده فعل خاصی برای او واقع شود. مگر این تحول معنی در کلمه خاطرخواه رخ نداده است؟ سعدی می گوید: «رشته ای بر گردنم افکنده دوست / می کشد آنجا که خاطرخواه اوست» که ترکیب مرخّم مفعولی به کار برده است. در کاربرد او، خاطرخواه یعنی خواسته خاطر. اما در حدود یکصدسال اخیر خاطرخواه به معنای عاشق به کار می رود. و فعلش را هم به این صورت به کار می برند: «این طور که کاشف به عمل آمده [بگذریم که بعضی معتقدند درست این تعبیر «کاشی به عمل آمده» است] خاطر دختر عمویش را می خواهد».
مرحوم سعید نفیسی و همالان او بر آن بودند که لطفا در عبارات بسیار پربسامدی نظیر «لطفا آن کتاب را به من بدهید. / لطفا کمی بلندتر صحبت کنید؛ صدایتان برای من واضح نیست» و هزاران نظیر آن درست نیست. اما امروزه کمتر کسی هست که با ایشان موافق باشد؛ یعنی از به کاربردن «لطفا» پرهیز کند. یا بعضی می گویند که کاربرد «متأسّفانه» درست نیست و به جایش باید گفت مع التأسف. یا سوکمندانه، دریغمندانه. باید در پاسخ حضرات گفت: لطفا از این حرف ها نزنید؛ چرا که از نظر شما متأسّفانه مردم به این حرف ها گوش نمی دهند.
اگر قرار باشد همواره قیاس و قوالب دستوری را رعایت کنیم، در این صورت به جای اینکه بگوییم «فلانی آدم فهمیدهای است» باید بگوییم: «فلانی آدم فهمندهای است». یا به جای «عارف پیشه» یا «شاعرپیشه» قاعدتا باید بگوییم: «عرفان پیشه»، «شعر / شاعری پیشه»؛ یا به جای آنکه بگوییم «او آدمی لاابالی است»، باید بگوییم: «او آدمی لایُبالی است» یا در ترکیب و تعبیرهایی چون «من درآورده» یا «این توبمیری از اون توبمیری ها نیست» باید طبق کاربرد و اقتضای جمله، ضمیر را تغییر دهیم و مثلاً بگوییم: «این حرف ها شمادرآورده است». معروف است که کسی به جای «موضوع مانحن فیه» گفته است «در همین موضوع شمانحن فیه» یعنی «ما» را که از حروف و ادات عربی است، ضمیر جمع فارسی انگاشته است. یا چنان که شادروان عبداللّه مستوفی در کتاب فوق العاده جذاب ــ یعنی زندگینامه خودنوشتش ــ شرح زندگانی من آورده است، گویا خود او یا یکی از دوستانش با همسرش بحث و سخن داشته بوده اند و زن رنجیده خاطره می گوید: بله، من به قول شما زن ناشزه هستم؛ بروید دنبال زن های شِزه» و تصور کرده بود که «نا»ی عربی که جزو کلمه بر وزن فاعله و از مصدر نُشوز است، فارسی است.
در این مباحث، بیشتر با غلط های لفظی کار داریم؛ وگرنه غلط ها و تعبیرهای نادرست معنایی مشهور هم کم نیست. مثلاً می گویند: «این کار در من عادث ثانویه / ثانوی شده است»؛ حال آنکه عادت اولی و ثانوی نداریم بلکه قول مشهور و کلمه سائر (اگر دوست دارید بگویید سائره) معروفی داریم: «العادة طبیعة ثانٍ» (عادت حکم ملکه و طبیعت ثانوی را دارد)، و این کاربرد اشتباه از اقتباس نادرست نشأت گرفته است.
یا می گویند: «ما را / او را به امان خدا رها کرد»؛ یعنی سرگشته و بلاتکلیف وانهاد. حال آنکه امان خدا بهترین امان ها است و ما به تبعیت از عرب ها یا عرب زبان ها گاه هنگام خداحافظی می گوییم: فی امان اللّه / در امان خدا / به امان خدا.
حدود 5 سال پیش در یکی از روزنامه های معتبر قدیمی در صفحه اول فوت فرد بزرگواری چنین اعلام / اعلان شده بود: «حاج حسین سعادت پناه،... متأسّفانه به ملکوت اعلی پیوست.» (بدون شرح).
یا اینکه کاربرد تعبیر «خون خدا»، به تصور اینکه ترجمه ثاراللّه است، از بیخ و بن نادرست و خلاف ادب شرعی است. بنده در این باره مقاله ای نوشته ام که هم در دایرة المعارف تشیع و هم در کتاب چشم ها را باید شست (نشر قطره، 1380) چاپ شده است.
یا بارها دیده ام که حتی از قلم بعضی فضلا هم در نقل یک عبارت قرآنی مشهور، این اشتباه رخ می دهد که در «والسّلامُ علی مَنِ اتّبع الهُدی» (طه / 47) به جای «اتّبع»، «التّبع» می آورند. حال آنکه در زبان عربی، الف و لام تعریف فقط برسر (بعضی) اسامی می آید، و هیچ فعلی الف و لام نمی گیرد، مگر مصدر که دستوردانان آن را هم اسم می دانند، نه فعل، مثل «هل جزاءُ الاحسانِ إلّا الإحسان»، (الرحمن / 60).
به چند غلط مشهور هم اشاره کنم که به نظر من در حق آنها هیچ مسامحه ای روا نیست. فی النفسه و بالنفسه و بالذاته نادرست است یعنی در زبان عربی اسم های عادی و معرفه یا باید الف و لام بگیرد یا اضافه شود. در اینجا این سه کلمه به «ه» (هاءِ ضمیر مذکر مفرد غائب) اضافه شده اند، لذا باید بدون الف و لام باشند؛ و صورت درست آنها چنین است: فی نفسه، بنفسه، بذاته.
ضمنا «ب» ]/ ب[ (حرف جر در عربی) هیچ رابطه ای با «به» حرف اضافه فارسی ندارد. لذا باید نوشت مابازاء، بنفسه، بحمداللّه، و املا یا کتابت «مابه ازاء»، «به نفسه» و «به حمداللّه» غلط است و غیر قابل اغماض. اثناعشر(ی) هم طبق قواعد عربیت به همین صورت که نوشته شد، درست است، نه اثنی عشری. سه تلفظ غلط معروف را هم یادآور می شویم به امید آنکه صورت صحیح آنها به کار رود. سُرایدار (به ضم اول) درست نیست، و سَرایدار (به فتح اول) درست است. سُجده و رُکعت هم (با ضم اول) درست نیست، و به صورت رَکعت و سَجده (هر دو به فتح اول) درست است.
اما به آرزوی حسن ختام، به یک فقره غلطی که دارد کم کم رواج پیدا می کند، اشاره می کنم و آن کلمه / اسم جمع اندیشگان است.
اندیشگان
چون این اسم/اسم جمع را اخیرا به نادرستی، به معنای صاحبان اندیشه، اندیشه وران، اندیشه ورزان یا مجمع متفکران و دانشمندان به کار می برند، آن را برجسته تر نوشتیم و به سرسطر بردیم که هویداتر باشد.
در فرهنگ فارسی شادروان دکتر معین، اندیشگان به درستی جمع اندیشه دانسته شده است. در اینکه اندیشه در قدیم علاوه بر فکر / تفکّر / تأمل و نظایر آنها، به معنای نگرانی و اضطراب هم بوده ــ چنان که منسوب به باباطاهر است که «من از قالوا بلی اندیشه دیرُم»، یا سعدی گفته است: در دجله که مرغابی از اندیشه نرفتی / کشتی رود اکنون که تتر جسر بریده است ــ تردیدی نیست؛ هم چنان که این معنی در فحوای کلمه اندیشناک / اندیشه ناک هنوز هم زنده است، ولی وجود این معنای دوم که امروزه جز در کلمه اندیشناک، در کلمه ای زنده نمانده، و مهجور شده است، در بحث ما تأثیری ندارد و تغییری ایجاد نمی کند.
باری؛ علاوه بر مراجعه به کتاب های لغت که در همگی آنها اندیشگان جمع اندیشه دانسته شده است، صلاح دیدم برای محکم کاری و به جای آوردن شرط احتیاط علمی، از عده ای از صاحبنظران و اهل فن نیز نظر خواهی کنم. لذا به متخصصان سه نهاد علمی که بیشتر با آنان انس داشتم، و فی حدذاته هم از برجسته ترین نهادهای فرهنگی کشورمان هستند ــ یعنی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، و لغتنامه دهخدا ــ که در هر سه آنها، گروهی پرشمار از زبده ترین زبان شناسان، ادب پژوهان، دستوردانان و نظایر آنها به تحقیق و افاضه علمی اشتغال دارند، مراجعه کردم.
بعضی از دوستان اظهارنظر شفاهی کردند که همه در جهت تأیید مطالب فرهنگ ها است. بعضی دیگر از دو پاراگراف تا دو صفحه رأی و نظر تحقیقی خود را نوشتند که اینک چکیده آنها نقل می شود.
استاد دکتر دبیرسیاقی مرقوم داشته اند:
اندیشگان به نوشته شادروان دهخدا در لغتنامه جمع اندیشه است و اندیشه در معنی غم و اندوه و افکار رنج آور است، و در حقیقت کاربرد آن در افکار رنج آور و غم انگیز است نه افکار شادی آور و نشاط انگیز. یک شعر هم برای این جمع یعنی اندیشگان، از امیر ابوالحسن آغاجی ــ از شاعران و نیز سرداران نامی سامانی، ممدوح دقیقی شاعر ــ به شاهد نقل شده است؛ چنین: ایا نشسته به اندیشگان حزین و نژند / همیشه اختر تو پست و همت تو بلند، که مؤیّد همان معنی مورد اشاره است. کلمه اندیشمند نیز در همین معنی کاربرد دارد و به معنی صاحب فکر بلند و خوب نیست که جمع آن را هم در سال های اخیر به نادرست در معنی خوب آن به کار می برند. دو شاهد هم به نام فردوسی در لغتنامه برای اندیشگان نقل شده است که لابد از فرهنگی یا نسخه ای از شاهنامه برداشته اند؛ اما در شاهنامههای معتبر، به جای «به انبوه اندیشگان درنشست»، «به انبوه اندیشه اندر نشست» است و در فهرست فریتس ولف آلمانی اندیشگان نیامده است.
اینکه استاد برمبنای شاهدی، اندیشگان را صرفا در معنای افکار رنج آور و غم انگیز آورده اند، لااقل با استناد به لغتنامه درست نیست؛ زیرا در لغتنامه دربرابر اندیشگان دو چیز آمده است: 1. جمع اندیشه، 2. غمان، اندهان، افکار ناراحت کننده. و سپس شاهد آغاجی و در دو بیت از شاهنامه آورده است که بعدا بیشتر به آن می پردازیم. اگر اندیشه صرفا به معنای افکار ناراحت کننده باشد، غریب است که می بینیم در همین لغتنامه، اندیشه رابه فکر، فکر و تدبیر و تأمل و تصور و گمان خیال و چند معنای دیگر تعریف کرده و جمع آن را صریحا اندیشه ها و اندیشگان آورده است. و سپس در صفحه دیگر است که معانی ترس و بیم و غم و اندوه را هم برای آن یاد کرده است. پس اندیشگان جمع اندیشه به هر دو معنی مثبت و منفی است؛ چنان که در معنای مثبت همه از فردوسی در شاهنامه به یاد داریم که می گوید: به نام خداوند جان و خرد/ کزین برتر اندیشه برنگذرد، و سعدی گوید: اول اندیشه وانگهی گفتار / پای بست آمده است پس دیوار.
پیشتر بحث کردیم که معنای منفی اندیشه، در جایی که معنای مثبت هم برای آن بالاستقلال وجود دارد، در بحث ما تفاوتی ایجاد نمی کند. استدلال و استناد ایشان وقتی فقط ناظر به یک معنی برای اندیشگان بود که در آن نقل که از لغتنامهکردم، وجود نداشت. یا در لغتنامه بالفرض آمده بود: اندیشه: 1. فکر، 2. غم (و نظایر آن) که در معنای اول جمع آن اندیشه ها و در معنای دوم جمع آن اندیشگان است که چنین فرضی تحقق و حقیقت ندارد.
اندیشمند [اندیش + مند / اندیشه + مند] هم اگر معنای متفکر یافته، کار اهل زبان است. همان گونه که معنای دوم اندیشه ــ یعنی غم و اندوه و بیم و اضطراب و نگرانی ــ امروزه زنده نمانده است مگر چنان که گفته شد در یک کلمه آن هم اندیشناک [اندیش + ناک / اندیشه + ناک]، همان طور هم با تحول معنایی (= معناشناختی / سمانتیک) اندیشمند نیز به معنای مثبت یعنی معنای اول اندیشه، به معنای متفکر، اهل اندیشه / فکر، به مدد کاربرد فراوان اهل زبان در دریای زنده و پرجوش زبان برای خود جا باز کرده است.
دکتر تقی پورنامداریان از جمله نوشته اند:
«... کلمه «اندیشگان» به جای «اندیشه ها» درمتون قدیمی هم به کار رفته است؛ ازجمله شاهنامه فردوسی:
از اندیشگان زال شد خسته دل بر آن کار بنهاد پیوسته دل
همه شهر ایران ز کارش به بیم از اندیشگان دل شده بر دو نیم
بیامد در باردادن ببست به انبوه اندیشگان درنشست
بنابراین، کاربرد این کلمه به جای «افکار» و «تفکرات» در اصل اشکالی ندارد و کسانی که دوست دارند بعضی کلمات را به صورت فارسی اصیل به کار ببرند، می توانند در این معنی از کلمه «اندیشگان» استفاده کنند. البته بنده هرگز لزومی به کاربرد این کلمه نمی بینیم و ترجیح می دهم کلمات متداول تر و پرکاربردتر به کار ببرم. مثلاً «اندیشه ها» هم فارسی است و هم خیلی متداول تر... علاوه بر آنچه گفته شد، در فارسی پسوندی هم داریم به نام پسوند «گان» که پسوند نسبت است و در قدیم کاربرد داشته و امروزه در زبان گفتاری و زبان نوشتاری متروک شده است و به کار نمی رود. اما در معادل سازی های علمی از آن زیاد استفاده می کنند. پسوند گان را می توان در ادبیات فارسی به صورت کلماتی مثل پدرگان [نیاکان / گان]، خدایگان، دینارگان، مهرگان، آبانگان، آذربادگان ملاحظه کرد. وقتی این پسوند به کلماتی که به هاءِ غیرملفوظ ختم می شود، اضافه شود، حرف «ها» حذف می شود مانند دایگان، مژدگان. کلمه اندیشگان هم از همین نوع است (اندیشه + گان = اندیشگان). در این صورت، «اندیشگان» معنایی دارد معادل با آنچه به اندیشه مربوط می شود یا آنچه به اندیشه نسبت دارد. در این معنی «اندیشگان» معادل «اندیشگی» است...
در سه بیتی که استاد پورنامداریان از شاهنامه نقل کرده اند، بیشتر معنای دوم و منفی اندیشه استنباط می شود. ولی چنان چه عرض شد، حتی اگر شبهه را قوی بگیریم و بگوییم اندیشگان فقط به معنای بیم و باک و نگرانی است، کسانی که می خواهند این کلمه را به معنای اندیشه ورزان، اندیشه وران، اندیشه گران، یا متفکران و اهل تفکر به کاربرند، دوچندان از مدّعا و مقصود خود دور می افتند و اثبات مدعایشان به اضعاف مضاعف برایشان دشوار و حتی ناممکن می شود.
سرکار خانم دکتر کتایون مزداپور در میان مقاله کوتاه خود چنین آورده اند:
"...در شاهنامه، این معنی و این لغت در این بیت دیده می شود، به معنی بیم و ترس: بیامد در باردادن ببست / به انبوه اندیشگان در نشست. برای ریشه واژه، کتاب تازه و خوب فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی از انتشارات فرهنگستان، ما را از هر گونه تحلیلی بی نیاز می کند.... واژه «هم اندیشی» به کار رفته است و کاملاً رسا و درست است، با همین معنی و کاربرد.
باید گفت فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی، تألیف دکتر محمد حسن دوست زیر نظر دکتر بهمن سرکاراتی، منتشر شده به سال 1383، مدخل / مطلبی یک صفحه ای و کاملاً تحقیقی درباره اندیشه دارد؛ ولی راجع به اندیشگان، مدخل / مطلبی ندارد.
سرکار خانم دکتر فرنگیس پرویزی چنین نوشته اند:
این واژه، همچنان که همکاران گرامی مرقوم فرموده اند (و گفته اند که به معنای «صاحبان اندیشه» درست نیست)، در معنای کاملاً «نابه جا و نامتعارف» به کاربرده شده است؛ زیرا از نظر ساخت در دستور زبان فارسی، این واژه اسم معنی است و «غیرذی روح» و بنابراین طبق قاعده جمع نباید با «ـ ان» جمع بسته شود. از سوی دیگر، ازنظر کاربردی نمی تواند جانشین «صفت فاعلی» شود؛ زیرا هیچ گونه معنای ساختاری (و فحوای فاعلی و حتی وصفی / صفتی) در آن ملحوظ نیست و به کاربردن آن به معنای صاحب اندیشه و معادل دانشمند و متفکر جایز نیست.
از دیگر همکاران پژوهشگاه، سرکار خانم دکتر زرشناس، سرکار خانم مفتاح، آقای دکتر رادفر و جناب تنکابنی نیز نظرهای مشابه و موجّه و مستدلّی در ردّ معنای ادعایی مرقوم داشته اند. آقای دکتر قیصر امین پور ــ عضو پیوسته فرهنگستان و شاعر نامدار معاصر ــ نیز نوشته مشابهی دارند با استناد به همان بیت معروف شاهنامه که استاد دبیر سیاقی در قرائت آن تشکیک کرده اند.
برای حسن ختام، نظر یکی از صاحبنظران زبان شناس، ادب پژوه و فرهنگ نگار و دستور پژوه معاصر، آقای دکتر علی اشرف صادقی ــ عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی ــ نقل می شود:
...کلمه اندیشگان به معنی اندیشمندان، بی شک کلمه غلطی است. این کلمه می تواند جمع اندیشه باشد مثل واژگان که می تواند جمع واژه باشد (هرچند که جمع «واژ» است). بنابراین، معنی تحت اللفظی آن اندیشه ها است و در کلمه «اندیشگانی» به معنی «فکری» هم که بعضی به کار برده اند، همین معنی مراد است.
نظر شما