علیت؛ غزالی و نظریه کوانتوم
ابوحامد محمد غزالی به سال 450 در نوقان توس متولد شد و به سال 505 در تابران توس درگذشت و در همین جا بود که روی در نقاب خاک کشید. او کتابهای متعددی در علوم مختلف اسلامی تألیف نمود که کتاب تهافة الفلاسفه از آن جمله است. واژهی تهافت در زبان تازی به معنی تناقض و تناقضگویی است و غزالی بر آن است تا در این اثر از تناقضهای فیلسوفان و یا، به قول خود او «متفلسفان»، پرده بردارد و حقارت رأی و اندیشهی آنان را بر ملا سازد.
کتاب مزبور مشتمل بر چهار مقدمه و بیست مسئله است که مسئله هفدهم آن از مفهوم علیت و یا، به قول خود غزالی «اسبب و مسببات»، سخن به میان آمده و در توضیح آن چنین میگوید: «اقتران میان آنچه عادتاً سبب نامیده میشود و میان آنچه مسبب گفته میشود در نزد ما ضروری نیست زیرا اقتران آن دو به سبب تقدیر خدای سبحانه است که آنها را با هم میآفریند... نه اینکه در نفس خود ضروری باشد.» (2)
اما نظریهی کوانتم در اوایل قرن جاری مطرح شد و به ارائهی تصویری از جهان پرداخت که با نظریهی مکانیکی نیوتن و همفکران او کاملاً مغایر بود. هر چند که نظریهی مزبور تفسیر واحدی ندارد و لیکن در تفسیر کوپنهاگی آن اشیاء و اعیان موجود در جهان نه وجود استقلالی دارند و نه آنکه از ویژگیها و مختصاتی که خاص آنها باشد، برخوردارند. نیز در این تفسیر، جهانی که ما در آن زندگی میکنیم قابل پیشبینی صد درصد نیست و وقوع عملکرد غیرمعمول امکانپذیر است.
مقالهای که ترجمهی آن ذیلاً از نظر شما خوانندهی ارجمند میگذرد توسط خانم کرن هاردینگ، رئیس بخش شیمی دانشگاه توکاما، واقع در ایالات واشنگتن آمریکا، به رشتهی تحریر درآمده و سعی کرده است تا مسئله و یا قانون علیت را، در فضای پیشرفتهای علمی موجود، مورد بررسی قرار دهد و نوعی وفاق و همسویی بین تفسیر کوپنهاگی نظریهی کوانتم و آراء غزالی به وجود آورد. وی ضمن اشاره به وجوه مشترک و مشابه بین این دو نظریه بدین اظهار نظر میرسد که در این دو نظام فکری، علیرغم تفاوت فرهنگی عمیق و فاصله زمانی بسیار، اشیاء و اعیان خارجی نه واجد مختصات ذاتیاند و نه آنکه میتوان برای آنها وجود استقلالی و قائم به ذات قائل شد. همچنین در هر دو نظام فکری دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم، قابل پیشبینی نیست و امکان پیشبینی دقیق و لایتخلف اشیاء و اعیان خارجی تقریباً غیرممکن است و تنها به احتمال وقوع پدیدهها میتوان دل بست. نویسنده در پایان بدین اظهار نظر میرسد که «چنین دیدگاهی از هستی در هر یک از دو دنیای قدیم و جدید سابقه دارد و خاص جهان معاصر نیست». و اینک این شما و این ترجمه که امید است مورد توجه، نقد، و ارزیابی اهل نظر قرار گیرد. شاید خالی از فایده نباشد که در پایان به دو نکتهی زیر اشاره شود:
اول: آنچه را که نویسندهی این مقاله انجام داده یک طرح پژوهشی بوده است و یکی از سازمانهای خیریهی ملی بخشی از هزینههای آن را تأمین نموده که محقق مراتب تقدیر و تشکر خود را از این مؤسسه ابراز داشته است. و دوم: مطالعهی این مقاله و مقالاتی از این دست فرصتی است مناسب تا آن دسته از دانشگاهیانی که هنوز از اندیشهی مرده اثباتگرایی (پوزیتیویسم) طرفداری میکنند و آن را تنها روش مقبول پژوهشی میدانند به تجدید نظر در آن بپردازند. و السلام علی من اتبع الهدی.
آیا ظواهر اعیان اشیاء گمراهکنندهاند و غیر از آن چیزی است که مینمایند؟ آیا عملکرد آنها آن چنان که ما میبینیم منتج از اراده الهی است؟ آیا اشیاء و اعیان ناپایدارند و از آن جهت قدم به عالم هستی میگذارند که خداوند علی الدوام در کار خلق و ایجاد آنها است؟ طبق نظر غزالی پاسخ همهی این سوالها مثبت است. اشیاء و اعیان آن چنان که به نظر میآید، از دوام و ثبات برخوردار نیستند و آن دسته از روابطی که عموماً از آنها به قانون یا رابطهی علیت تعبیر میشود همان سنت الهی است و نه آنکه سلسله عواملی که الزاماً باید به دنبال یکدیگر به وقوع پیوندد. اعیان اشیاء از آن جهت به وجود میآیند که خداوند پیوسته در کار خلق آنهاست و اگر از خلق کردن دست بکشد دیگر جهانی وجود نخواهد داشت و قالبها از هم فرو خواهند ریخت!
نظرات فوق در دیدگاه مردمی که در قرن بیستم زندگی میکنند اگر حاکی از سادهلوحی و بیخبری نباشد، حداقل غیرعلمی تلقی میشوند. زیرا با درک متداول و معمول آنان از جهان اطراف خود ناهمساز و ناهماهنگ است. در درک عادی و معمولی افراد، جهان از اشیاء حقیقی پدید آمده و بنابراین در هر زمان نیز موجودند. همچنین عملکرد این اشیاء و اعیان از یک نظم و قانون پیروی میکند و بنابراین میتوان آن را پیشبینی کرد. اصولاً این اعتقاد که «جهان از طریق اِعمال عقل و خرد انسانی قابل فهم و درک است» به دیدگاه مکانیکی نیوتن از جهان بر میگردد و همین نظر است که، به عنوان یکی از پایههای اساسی علم، قرنها مورد پذیرش قرار گرفته و از آن دفاع شده است. ولیکن صحت و اصالت این دیدگاه، بر اثر پیشرفتهای علمی سالهای اخیر و به ویژه ظهور تئوری کوانتم در عرصهی دانش فیزیک، به صورت جدی مورد تردید و دودلی قرار گرفته و به تصویری کاملاً متفاوت از جهان هستی رسیده است.
نظریهی کوانتم به دنبال شرح و بیان طبیعت عناصر فیزیکی از یک سو و چگونگی نحوهی ارتباط و تبادل آنها با هم از سویی دیگر است. این تئوری در اوایل قرن بیستم به صحنه آمد و توانست به آن دسته از مسائلی که دیدگاه نیوتنی حاکم از پاسخ به آنها ناتوان بود، پاسخهایی مناسب و تا اندازهای قانعکننده ارائه نماید. هر چند
نظریهی مزبور از آغاز پیدایش به دلیل انتزاعی بودن و پیچیدگیهای ناشی از ماهیت ریاضی آن، در توضیح و بیان هستی با اختلاف سلیقههای متفاوتی روبرو شد و لیکن ما در این مقاله از «تفسیر کوپنهاگی» آن، که مقبولیت بیشتری داشته است، استفاده خواهیم کرد و مشابهتهایی را که بین این تفسیر و تفکر غزالی وجود دارد، مورد بحث و بررسی قرار خواهیم داد.
در ابتدا شاید به نظر آید که بین تفکر غزالی (قرن یازدهم میلادی) و نظریه کوانتم (قرن بیستم) کمترین شباهتی وجود نداشته باشد. اما با تعجب باید گفت که، صرفنظر از تفاوت فاحش فرهنگی و همچنین فاصله زمانی چند قرنی، در بدنه این دو نظریه مشابهتهایی وجود دارد نقش علیت و یا قانون علت و معلول در روند هستی و جهان طبیعت، و اینکه تا چه اندازه عملکرد اشیاء قابل پیشبینی است، از آن جملهاند.
تفکر غربی مدتهای مدیدی است که بین مطالعهی اشیاء و خدا فرق قائل شده است. علم، مطالعهی اشیاء و پدیدههای طبیعی است و بحث و مطالعه دربارهی خدا به قلمرو فلسفه و یا الهیات واگذار شده است. هر چند بسیاری از اهل نظر بدین آگاهی رسیدهاند که این جدایی مشکلات نوع خودش را مطرح میکند، با این وصف هنوز بسیاری از دانشمندان ترجیح میدهند که تجزیه و تحلیل تحقیقی خود را به مطالعهی اشیاء و عملکرد آنها محدود نمایند. نظریهی کوانتم استثناست زیرا سبب شده تا، برخلاف عالمان و یا فیلسوفان علمگرا، به متافیزیک علم بپردازد و سؤالات مربوط به دادههایی که نظریهی کوانتم را تأیید مینماید، آن چنان استوار و محکماند که نظریهی مزبور را نمیتوان نادیده گرفت. در این نظریه اندیشههایی فرصت طرح یافتهاند که بسیاری از دانشمندان با غور در آنان از تجدیدنظر در باورهای علمی پیشین خویش ناگزیر خواهند بود.
واقع امر آن است با آنکه پیشرفتهای علمی و نظریههای نشئت گرفته از آن، عالمان و اندیشمندان را بر آن خواهد داشت تا به مفهوم مهم متافیزیک علم بیندیشند ولیکن با آگاهی بر این واقعیت که هر یک از نظریهپردازان کوانتومی و غزالی به طرح سؤالات مشابه و مشترک پرداختهاند، قطعاً متعجب خواهند شد. این سخن بدین معنی نیست که سؤالهای آنان هم در نحوهی بیان و هم در محتوا یکسانند و یا آنکه تفاوتی از لحاظ شکل و صورت وجود نداشته است. چنین نیست، زیرا آنچه که مورد توجه غزالی و عالمان هم عصر او بوده سؤالاتی از این قبیل است. «نقش خداوند در حوادث و وقایع روزانه چیست؟» یا آنکه «معجزه چگونه به وقوع میپیوندد؟» در مقابل فیزیکدانان کوانتومی میپرسند: «آیا یک رابطهی علّی بین دو رخداد وجود دارد؟» یا «تا چه اندازه عملکرد اشیاء و اعیان خارجی قابل پیشبینی است؟» گرچه واژگان و محتوای این پرسشها با هم فرق دارند و لیکن مبنا و پایه آنها یکسان و مشابه است. در هر دو حالت پرسشها بر محور فهم علل و عواملی که وراء رخدادها قرار دارند، میچرخد و اینکه تا چه اندازه این رخدادها یا حوادث قابل پیشبینیاند. هر دو سؤال میکنند که آیا یک رخداد سبب یا علت رخداد دیگر است و یا آنکه بر اثر نیرویی خارج از خود به وقوع میپیوندد؟
موضوع این مقاله جستجو از تشابههایی است که در بدنهی آن دو نوع اندیشه میتوان به آنها دست یافت. دامنهی مشترکات تعجبانگیز و حتی تکاندهنده است. برای مثال هر دو در اینکه حضور نظر موجود در عملکرد اشیاء به هیچ وجه از قانون علیت نشئت نمیگیرند، اشتراک دارند. نیز هر دو برآنند که وقایع و پدیدههای جهان دقیقاً قابل پیشبینی نیستند. هر دو معترفند که امور مسائل غیرقابل پیشبینی و غیرقابل انتظار میتواند رخ دهند و در واقع رخ میدهند. طبق نظر غزالی خداوند قدرت مطلق دارد، هر لحظه در کار خلق جهان است، و میتواند سبب و یا علت وقوع هر رخدادی در این جهان بشود. در تفسیر کوپنهاگی نظریهی کوانتم نیز پیشبینی رفتار دقیق یک شیء مادی بر پایهی قوانین فیزیکی غیرممکن است. در نتیجه در حالی که انتظار داریم که اگر یک گلولهی سربی را در فضا رها کنیم به طرف زمین فرود خواهد آمد در همان حال یک احتمال قطعی دیگر نیز وجود دارد که به سوی بالا صعود نماید.
در وجود استقلالی اشیاء هم از سوی غزالی و هم در تفسیر کوپنهاگی کوانتم تردید شده است. بنابراین خالی از فایده نیست که شیء را معنا یا تعریف کنیم. در محاورات روزمره شیء به چیزی گفته میشود که یک فضای معین را اشغال کند و دارای مجموعهای از خواص باشد که بتوان آن را از محیط اطراف متمایز نمود. نیز فرض بر آن است که این خواص دائمیاند و در طول زمان از همان قواعد و اصول پیروی میکنند. یک گلولهی سربی به هنگامی که آزاد شود به سوی زمین سقوط میکند زیرا که این طبیعتِ اجسامِ سنگین است که چنین باشند.
برای آنکه به طور کامل مشابهاتی را برشمریم و مورد بحث و بررسی قرار دهیم لازم است خواننده را با غزالی از یک سو و نظرات اصلی تئوری کوانتم از سوی دیگر آشنا کنیم. در قسمت بعدی به مقایسهی ارائهی این دو نظریه خواهیم پرداخت. و بالاخره در بخش نهایی تشابهات بین آراء غزالی و تفسیر کوپنهاگی نظریهی کوانتم به صورت بارزتری بیان خواهند شد.
غزالی کیست؟
ابوحامد محمد غزالی (1111-1058 میلادی، 505-450 هجری) یکی از بانفوذترین متفکران سدههای میانی است. در بین نوشتههای زیاد او اصلیترین منبع در مورد طبیعت و ماهیت جهان هستی کتاب معروف تهافةالفلاسفه است (غزالی 1958). یکی از مسائل مهم این بحث مسئلهی شماره هفده است که تحت عنوان «ردّ عقاید آنها در غیر ممکن بودن خروج وقایع از مسیر طبیعی» طرح شده است.در این مبحث وی این پرسشها را مطرح مینماید: «نقش خدا در وقایع روزانه چیست؟ معجزه چگونه رخ میدهد؟ آیا اشیاء طبیعتی ثابت دارند که سبب میشود تا عملکرد مشخصی از خود نشان دهند؟
طرح این مبحث و سؤالها در واقع ردّی است بر ادعای فیلسوفانی همچون ابن سینا (1037-980 م) که در مورد چرایی و چگونگی رخدادهای طبیعی نظرات دیگری داشتند. در زمانی که غزالی کتاب تهافةالفلاسفه را مینوشت، میدانست که عالمانی چون پورسینا و دیگر فیلسوفان بر آن بودهاند که در جهان اشیاء واقعی وجود دارند و مستقل از یکدیگر نیز عمل میکنند. یک حادثه سبب وقوع حادثهی دیگر میشود و اشیاء باید دارای خاصیتی ذاتی باشند وگرنه نظم و یا نظام عملکرد آنها دچار اختلال میشود. این نظرات از سوی غزالی، به دلیل آنکه چنین دنیای مسخّر به قانون و علیت قدرت خداوند را محدود میکند، مورد تردید قرار گرفت، او به طور مشخص بدین اعتقاد رسید که حضور دائم و پیوستهی خداوند در وقایع روزانه باید مورد توجه قرار گیرد وگرنه چگونه میتوان او را قادر علیالاطلاق دانست؟!
نقش اصلی خداوند در وقایع روزانه را به صورت روشن در مفهوم «خلق مدام» غزالی میتوان درک کرد. به عبارت دیگر وی بر آن است که همهی اشیاء موجود جهان در هر لحظه خلق میگردند و برای آنکه یک شیء به صورت پیوسته وجود داشته باشد خداوند باید آن را در هر لحظه از نو خلق کند. بنابراین اشیاء واجد طبیعتی ذاتی از خود نیستند که سبب شود تا در طول زمان دوام بیاورند (ولفسان 1976). آنچه ما از دوام و پیوستگی اشیاء درک میکنیم چیزی جز این نیست که خداوند اراده نموده تا اشیاء را علیالدوام ایجاد نماید. از دید غزالی، یک گلولهی سربی مستقر بر روی یک میز در یک زمان معین ظاهری بیش نیست و آنچه که حقیقت دارد این است که به این گلولهی به ظاهر آرام به صورت مدام از سوی خدا افاضه خلق میشود.
اگر جهان مادی در هر لحظه خلق مجدد دارد پس چگونه است که در آن دوام و یکنواختی دیده میشود؟ چرا یک شیء معین در طول زمان پایدار و لایتغیّر است؟ غزالی، این راز را به سنت الهی، دائر بر اراده به تکرار، منتسب مینمایید. برای مثال خداوند میتوانست چنین اراده کند که گلولهی سربی مورد نظر در یک لحظه موجود و در لحظهی دیگر معدوم شود. اما سنت الهی بر آن قرار گرفته است که آفرینش به صورت مستمر ادامه پیدا کند. بنابراین، وجود استقلالی یک شیء معین علت تداوم آن نیست بلکه این سنت الهی است که دوام و بقاء آن را تضمین میکند.
این برداشت از سنت هم در عملکرد و هم در جنبهی وجود اشیاء کاربرد دارد. برای مثال، یک گلولهی سربی به هنگامی که در فضا رها شود به طرف زمین سقوط میکند. غزالی رها شدن گلوله و سپس سقوط آن را به زمین، که به دنبال یکدیگر اتفاق میافتد، به ارادهی الهی منتسب مینمایدو بر آن است که تکرار مداوم این سلسله عملکردها در اشیاء پیروی از همان سنت جاری الهی است. بر طبق نظر ولف سان (1976)، غزالی بر آن بود که:
«از آن زمان که جهان آفریده شد و از همان زمان که اراده خداوند بر آن تعلق گرفت که رخدادهای خاص متعاقب یکدیگر به وقوع پیوندند، ذات مقدس او دانش و فهمی در انسانها به وجود آورد که، به استثنای معجزه، به رخدادها به صورت خلق مستمر از جانب حضرت حق جلّ و علی' بنگرند...»
بنابراین برای ما این امکان وجود دارد که عملکرد معمولی اشیاء را پیشبینی کنیم زیرا خداوند خود وقوع مکرر این رخدادها را «برگزیده» است. این سخن به معنی محدودکردن اختیار یا انتخاب باری تعالی نیست و هر چند به صورت معمولی سنت الهی او جاری است اما به صورت امری حتمی و الزامی نباید تلقی گردد (میرزا و صدیقی 1986). بنابراین توجیه معجزه برای غزالی کاری ساده و آسان است. زیرا خداوند خالق همهی اشیاء و اعیان است و میتواند خلق و ایجاد هر چیز را در هر لحظه از زمان که اراده کند انتخاب نماید. او به همان اندازه که در خلق یک رویداد طبیعی تواناست، به همان صورت در خلق وقایع غیر قابل انتظار نیز توانایی دارد. عقیدهی راسخ غزالی بر آن است که همانطور که یک گلولهی سربی در شرایط کنونی پس از رها شدن به زمین افتد با مشیّت الهی میتواند حالت عکس پیدا کند و به جای سقوط صعود نماید. قدرت خداوند نامحدود است، و انسان نباید تصور خود را از آنچه که خداوند قادر به انجام آن است محدود نماید.
دایرهی شمول قدرت الهی بس گسترده است و حقایق اسرارآمیز و شگفتآور را در برمیگیرد. ما بر همهی آن اسرار و شگفتیها وقوف نیافتهایم پس چگونه میتوان امکان وقوع آنها را مردود بدانیم و یا با صراحت از «غیرممکن» بودن آنها سخن به میان آوریم؟ (غزالی 1958).
مثالی که غزالی برای نشان دادن قدرت خداوند آورده این است که سنت الهی بر آن قرار گرفته تا پنبهای که در میان آتش میافتد باید بسوزد اما این هرگز بدان معنی نیست که علت سوختن پنبه آتش است. بلکه این سنت یا ارادهی الهی است که اگر پنبه در میان آتش قرار گرفت شعلهور شود و بسوزد. اما باز در چنین موقعیتی خداوند تواناست تا خاصیت سوختن را از آتش بگیرد.
این امکان را نیز میتوان پذیرفت که تماس بین این دو الزاماً منجر به حریق یا سوختن نخواهد شد، همانگونه که میتوان از امکان تبدیل پنبه به خاکستر بدون وجود حریق نیز سخن به میان آورد (همان مآخذ).
واقعیت آن است که در مورد مثال بالا آنچه که وجود دارد و یا عمل میکند فقط سنت الهی است. به طبیعت آتش و پنبه، و حتی به چگونگی برخورد بین آتش و پنبه نیز کمترین ربطی ندارد. در تماس بین آتش و پنبه آتش عامل و یا علت سوختگی نیست بلکه آتش و سوختن همزماناند، و «مشاهده نشان میدهد که یکی با دیگری است نه اینکه یکی علت دیگری است» و این است که جز این نیست. آنچه ممکن است به تصور درآید که یک رابطهی علّی است در واقع نمیتواند فراتر از یک رابطه با همبستگی بین دو چیز باشد: همزمانی هرگز مساوی با علیت نیست. و در کلام خود غزالی:
... وجود ارتباط بین دو چیز هرگز به معنی وجود رابطه علّی و معلولی نیست... اگر حادثهای به دنبال حادثه دیگر بیاید این بدان معنی است که خداوند متعال آن را بدین طریق آفریده است نه آنکه رابطهای حتمی و غیرقابل اجتناب بین آن دو وجود دارد (همان منبع).
غزالی بر آن است که همبستگی بین حوادث را به سادگی میتوان مشاهده نمود و لیکن مشاهدهی روابط علّی در واقع امکانپذیر نیست و چون چنین است لذا برای اثبات وجود آنها هیچگونه توجیهی وجود ندارد. از دیدگاه غزالی جهان و تمام حوادث و رویدادهای آن پس از خلقت اولیه هر لحظه از سوی خداوند آفریده میشوند و ذات مقدس او اراده میکند در هر لحظه از زمان خلق کند. هرگونه وحدت، نظم، و یا انسجامی که در اشیاء و عملکرد آنها دیده میشود همه از سنت الهی از یک سو، و «خلق مدام» از سوی دیگر، نشئت میگیرد. علیت اصل حاکم بر جهان نیست.
نظریهی کوانتم در تعبیر کوپنهاگی
در اوایل قرن بیستم، در پاسخ به افزایش میزان تعارضات بین یافتههای علمی و دیدگاه نیوتنی رایج، نظریهی جدیدی به نام نظریهی کوانتم پا به عرصهی وجود گذارد. این نظریهی نو به توصیفی تازه از ساختار اشیایی که دنیای مادی را میسازند، دست یازید که تفاوتی بنیادی و اساسی با دیدگاه نیوتنی داشت. در دیدگاه نیوتنی، جهانی که ما در ان زندگی میکنیم از اشیایی ساخته شده که اولاً مستقل از یکدیگرند و ثانیاً آنکه هر کدام واجد کیفیاتی هستند که خاص خود آنهاست. این اشیاء بر اساس خواص ذاتی که در آنها نهفته است موجودیت خود را در طول زمان حفظ میکنند و تا زمانی که بر اثر اِعمال نیروی خارجی تغییری در آنها صورت نگیرد وجود دارند. مثلاً یک گلولهی سربی تا آن زمان که به وسیلهی یک نیروی خارجی منهدم نشود وجود دارد. همین گلوله چون آزاد شود میافتد یا سقوط میکند، زیرا تحت تأثیر یک نیروی خارجی یعنی جاذبهی زمین است. این عملکرد برای یک گلولهی سربی امری ذاتی و جبلّی است و از آن گریز و گزیری نیست.
همچنین در دیدگاه نیوتنی بر اساس وجود قوانینی ثابت و طبیعی میتوان عملکرد اشیاء را پیشبینی نمود. اگر همین گلولهی سربی از یک ارتفاع ده متری رها شود نه تنها فرود و یا سقوط آن حتمی است، بلکه به طور دقیق میتوان پیشبینی کرد که با چه سرعتی حرکت خواهد کرد و در کدام نقطه از زمین فرود خواهد آمد. در چنین جهانی هیچ جایی برای امور شگفتانگیز و یا معجزه وجود ندارد زیرا هر رویدادی توضیح منطقی خاص خود را دارد. از آنجا که بسیاری از یافتههای علمی با نظریهی نیوتنی قابل توضیح و یا توجیه نبود لذا نظریهی کوانتم ظهور کرد. (کریز و من 1986). یک مثال واضح و یا بارز آن میتواند عملکرد الکترونها باشد. الکترونها در کنار پروتونها و نوترونها در تمام اشیاء وجود دارند و از آنها به عنوان ذرات بنیادی، که سازندهی تمام اشیاء هستند، نام میبرند. در هنگامی که الکترون، برای نخستین بار در سال 1897 کشف شد، فرض بر این بود که ذرهای است بسیار کوچک (یعنی یک شیء یا اندازهی معین و مکان معین در فضا). (3) و لیکن مطالعات بعدی نشان داد گرچه الکترون برخی مواقع به نحوی عمل میکند که گویی ذره است اما همیشه چنین نیست. زیرا گاه عملکرد به نحوی است که گویی موج است. از آنجا که موج اندازه و عمل مشخص ندارد در این صورت یک تناقض بنیادی رخ مینماید و این سؤال مطرح میشود. چگونه ممکن است که الکترون بسان ذره عمل کند و نیازمند به مکان باشد و در همان زمان موج باشد و بینیاز از مکان؟
و چون دریافتند که عملکرد الکترون تنها به خود آن وابسته نیست بلکه به عمل مشاهده کننده نیز ارتباط خواهد داشت، پیچیدگی بیشتری ظاهر شد. زیرا بررسیهای بیشتر نشان داد که اگر مشاهده کننده طرح آزمایشی خود را به مطالعهی خواص موجی الکترون اختصاص داده باشد الکترون به صورت موج عمل میکند. برعکس اگر طرح آزمایشی به مطالعه خواص ذرهای الکترون اختصاص داده شود الکترون رفتار ذرهای از خود نشان خواهد داد. و بدین صورت عملکرد الکترون تابعی است از عمل و قصد مشاهده کننده؟!
نظریهی کوانتم برای شرح و بیان این مسائل و معضلات چهره نمود. این نظریه دارای ماهیتی بسیار انتزاعی است و به کمک ریاضی نظری درصدد بیان و توضیح عملکرد ذراتی همچون الکترون است. (4) نظریهی مزبور پس از ظهور در میان دانشمندان به مقبولیتی عام و گسترده دست یافت و این بدان جهت بود که توانست به یک پیشبینی دقیق از عملکرد الکترون توفیق یابد. (5) هر چند، از زمان ظهور نظریه تاکنون، اظهار نظرهای متفاوتی در مورد اتقان و صحت تفسیر آن از جهان ارائه شده است و لیکن رایجترین (و نه به هیچوجه توانمندترین) آنها تفسیر کوپنهاگی آن است که به احترام یکی از پایهگزاران آن، به نام نیلزبُر، که رئیس بنیاد فیزیک نظری کوپنهاگ بود، معروف شده است. (6)
در نظریهی کوانتم، الکترون به صورت تمام و کمال به تابعی از موج توصیف میشود. این تابع ریاضی خواص الکترون و از جمله انرژی آن را دقیقاً تعریف مینماید. اما این تابع محل دقیق الکترون و یا حرکت دقیق آن را به هیچوجه نشان نمیدهد. بر طبق نظریهی کوانتم، تعریف این صفات حتی به صورت نظری نیز امکانپذیر نیست. تنها به «توان» الکترون از اینکه میشود آن را در یک محل خاص پیدا کرد اشاره نمود. برای اینکه ابهام و سردرگمی موضوع را هر چه بیشتر نشان دهیم اشاره میکنیم که الکترون هیج و مکانی را اشغال نمیکند مگر آنکه مشاهدهکننده با آن به نوعی «تعامل» دست یازد. به عبارت دیگر، الکترون ذرهای است که تنها به هنگامی که مشاهدهکننده مکان آن را تعیین کند دارای مکان میشود و بدون این تعامل لامکان است. هر چند بدون این تعامل الکترون فاقد وضع و مکان است اما «توان» آن را دارد که در مکانهای مختلف خود را نشان دهد. در هر صورت تا زمانی که مشاهدهکننده با الکترون، به منظور تعیین محل آن، در تعامل قرار نگیرد در هیچ مکانی وجود نخواهد داشت. بینیاز از ذکر است که این حالت با عملکرد همهی ذرات تغایر دارد. نظریهی کوانتم به هنگام بررسی ماهیت اشیاء و اعیان مأنوس بدین اظهار صریح میرسد که ویژگیها و صفات اشیاء با مشخصات و صفاتی که ما از آنها انتظار داریم کاملاً متفاوت است. این سخن بدین معنی است که اگر یک گلولهی سربی رها شده بر روی میزی را به هنگام ترک اتاق در نظر بگیریم موجودیت این گلوله آن چنان نیست که ما به صورت طبیعی انتظار داریم. این گلوله نه تنها توانایی ادامهی وجود بر روی میز را دارد بلکه از این توانایی نیز برخوردار است که در مکانهای متعدد دیگری نیز حضور پیدا کند و یا موجود باشد. اما واقع مطلب آن است که گلولهی مزبور در هیچ جا وجود نخواهد داشت مگر آنکه شخصی با آن به تعامل بپردازد (بدین معنی به آن نگاه کند تا ببیند در کجاست).
در نظریهی کوانتم مفهم «توانایی» یک واژهی کلیدی است. برای درک کامل آن مناسب است به ساختار یک اتم نظر افکنیم. در این ساختار پروتونها و نوترونها در هسته و الکترونها در خارج از هسته قرار دارند. گرچه پیشبینی مکان دقیق یک الکترون غیرممکن است، ولیکن احتمال وجود آن در نزدیکی هسته بسیار زیاد است. از سوی دیگر با آنکه وجود الکترون در فواصل دور از هسته بسیار کم است ولیکن احتمال وجود آن را به صورت کلی نمیتوان نفی کرد. حال هنگامی که مشاهدهکننده در جستجوی مکان یک الکترون است به طور مسلم مکان دقیق آن را نمیتواند پیشبینی کند. زیرا الکترون توان وجود و حضور در هر نقطه را دارد و به هر صورت احتمال پیدا کردن یک الکترون در مکانی معین به میزان بسیار بالایی قابل پیشبینی است (هایزنبرگ 1962). با آنکه یک الکترون، قبل از تعامل مشاهده کننده با آن، مکان قابل تعریفی ندارد و لیکن پس از تعیین مکان به احتمال زیاد در نزدیکی هسته قرار دارد و احتمال آنکه دور از هسته باشد چندان زیاد نیست.
برای ارائهی مثالی عینی که دیوار آجری را در نظر بگیرید. این دیوار جسمی سخت و مستحکم است و از اتمهایی ساخته شده که بر اثر تعامل الکترونها به یکدیگر متصل شدهاند. حال اگر در لحظهای از زمان تمام الکترونها عملکردی غیر قابل پیشبینی از خود نشان دهند (دور شدن و یا داشتن فاصله زیاد از هستهها) در این صورت چون چیزی نیست که به نگهداری دیوار کمک کند لذا از هم فرو خواهد ریخت. به عبارت دیگر، به احتمال بسیار زیاد الکترونها در نزدیکی هستهاند و بدینسان دیوار عملکرد معمولی خود را دارد. حال اگر کسی بخواهد از میان این دیوار عبور کند به احتمال بسیار زیاد متوقف خواهد شد و این امکان از او سلب میشود. با این وصف هنوز یک احتمال هر چند کم اما، طبق نظریهی کوانتم، واقعی وجود دارد به هنگامی که شخص درصدد برآید تا از دیوار عبور کند تمام الکترونها به نحوی عمل کنند که شخص موفق به عبور از آن شود. (7)
مفهوم احتمال به یکی از شگفتانگیزترین عناصر نظریهی کوانتم، یعنی اصل عدم قطعیت هایزنبرگ، ارتباط نزدیک دارد. این اصل، که در سال 1927 توسط هایزنبرگ پیشنهاد شد، بر آن است که در چگونگی شناخت یک شیء حد و مرز ریاضی معینی وجود دارد بدینسان که ویژگیهای خاص یک الکترون آن چنان به یکدیگر مربوطند که شناخت و آگاهی بر یکی موجب شناخت دیگر نیز میشود، و یا آنکه بر یکدیگر تأثیر میگذارند (ریورس 1989). دو مشخصهی مکان و جهت حرکت از آن جملهاند. بدین معنی که هر چه بیشتر دربارهی میزان حرکت یک ذره بداینم امکان آگاهی بر مکان آن کمتر خواهد بود. مثلاً اگر سرعت و جهت حرکت یک الکترون به طور دقیق معلوم باشد، تعیین مکان الکترون غیرممکن خواهد بود (بُر 1934). برعکس، اگر محل دقیق یک الکترون را بدانیم در این صورت دربارهی جهت حرکت هیچ اطلاعی نمیتوان به دست آورد.
حال باید دید که در دنیای کوانتم اشیاء و اعیان چگونه تصویر میشوند؟ بر طبق این نظریه شیء فاقد وجود مستقل است و موجودیت آن در گرو تعاملی است که بین آنها و مشاهدهگر برقرار میگردد. مضافاً به اینکه به هیچوجه نمیتوان عملکرد دقیق یک شیء را در یک لحظهی مشخص پیشبینی کرد چه احتمال وقوع هر اتفاقی قابل پیشبینی است. همچنین از آنجا که هر ویژگی بر ویژگی دیگر اثر میگذارد در این صورت کسب آگاهی و اطلاع از یک شیء تنگناها و محدودیتهای زیادی را به دنبال خواهد داشت. این سخن همان اصل عدم قطعیت را به خاطر میآورد و به معنی ناتوانی انسان در درک عملکرد ثابت و لایتغیر جهان است. علیرغم آنکه آراء و اندیشههای نظریهی کوانتم به آسانی پذیرفتنی نیست و لیکن دانشمندان به آن به دیدهی قبول مینگرند. زیرا با به کار گرفتن اصول این نظریه، میتوانند به پیشبینیهایی دقیق و قابل آزمون از وقایع جهان هستی دست یازند.
شباهتها
براساس مطالب پیشین میتوان از شباهتهای فراوانی بین اندیشههای غزالی از یک سو، و تفسیر کوپنهاگی نظریهی کوانتم، از سوی دیگر، سخن به میان آورد. مثلاً طبیعت و یا ویژگیهای ذاتی اشیاء را در جهان هستی در نظر بگیرید. غزالی بر آن بود که تمام اشیاء آفریدهی خدای بزرگاند و برای آنکه بمانند بر ذات لایزال او است تا به خلق مدام آنها بپردازد. اشیاء فاقد هرگونه ویژگی و یا صفت ذاتیاند و آن دسته از خواص و کیفیتهایی که ممکن است با یک شیء همراه و یا ملازم باشند حاصل و یا منتج از ارادهی خداوند است. برای مثال، در یک گلولهی سربی خاصیتی ذاتی به نام «سنگینی یا ثقل» وجود ندارد و بنابراین «سنگینی» حاصل وجود سرب در گلوله نیست. بلکه ارادهی الهی بر این تعلق گرفته تا همزمان با رهاشدن گلوله در فضا به طرف زمین سقوط کند. این همزمانی موجب شده تا مفهومی به نام سنگینی در اذهان آدمیان به وجود آید وگرنه در گلوله چیزی به نام سنگینی که موجب فرودآمدن آن شود وجود ندارد. (8)
دیدگاه کوپنهاگی نظریهی کوانتم، همانند غزالی، نیز خواص و ویژگیهای ذاتی اشیاء را مورد سؤال قرار میدهد و بر آن است که یک الکترون اصولاً فاقد اندازه و مکان معنی دار است مگر آنکه ارتباط تعاملی آن با مشاهده کننده برقرار گردد. همهی آنچه را که یک الکترون واجد است در یک توصیف محض ریاضی به نام تابع موج خلاصه و یا شناخته میشود. با آنکه این تابع خواص یک الکترون را به هنگام تعامل با آن تبیین میکند ولیکن به هیچ وجه از خاصیت ذاتی موجود در درون الکترون قبل از تعامل حکایت نمیکند و یا خبر نمیدهد. بر طبق نظریهی کوانتم، از آنجا که اشیاء نسبتاً بزرگ، و از جمله یک گلولهی سربی، از الکترونها و پروتونها و نوترونها ساخته شده است چنین گلولهای واجد ویژگیها و یا مختص ذاتی نیست تا عملکرد کنونی آن را به نحوی که در مشاهدات روزمره داریم سبب شود. هر آنچه که این گلولهی سربی از خود نشان میدهد از حاصل تعامل مشاهده کننده با آن است و نه خواص و کیفیتهای ذاتی و درونی گلولهی مورد نظر.
فقدان خواص و ویژگیهای ذاتی و جبلی در اشیاء، وجود عینی و حقیقی آنها را مورد شک و تردید قرار میدهد. و مگر این غزالی نبود که میگفت اشیاء و اعیان قائم به خود نیستند، فاقد هرگونه استقلالاند و بنابراین هر لحظه نیازمند به خلق مجدد از سوی خدای بزرگ هستند؟ و در یک کلام، اگر افاضه خلق مدام از جانب حضرت حق جل و علی نمیبود اشیاء هم وجودی نمیداشتند. آیا شبیه به همین در نظریه کوپنهاگی کوانتم نیامده بود که اشیاء وجودی مستقل از مشاهده کنندهی خود ندارند؟ این سخن بدین معنی است اگر مشاهده کنندهای وجود نداشته باشد اشیاء فاقد ویژگیهای ذاتی و درونیاند و این تلازم نفی وجود اشیاء را به دنبال دارد. بنابراین از دید غزالی خدا مسئول وجود اشیاء و تمام خواص و صفات چسبیده به آنها است. در نظریهی کوانتم، این مشاهدهکننده است که سبب میشود تا اشیاء دارای ویژگیهای مخصوص به خود شوند. با این تفاوت که غزالی منبع همهی آن خصوصیات و صفات را منبعث از ارادهی الهی میبیند و نظریهی کوانتم آنها را در تعامل مشاهده کننده با اشیاء مورد نظر خلاصه میکند. با این وصف باید توجه کرد که اختلاف دو نظریه بر روی منبع و منشأ صفات و خصوصیات اشیاء در مقایسه با توافق اساسی هر دو بر روی ذاتی نبودن این ویژگیها و صفات، از اهمیت کمتری برخوردار است.
از زمینههای دیگر وفاق بین دو دیدگاه را میتوان در تفسیر مشابه آنها از مفهوم علیت و قابلیت پیشبینی حوادث جستجو نمود. اگر حوادث جهان هستی برپایهی روابط علت و معلولی مرتبط به یکدیگر باشند و بر شرایط اولیه نیز آگاهی داشته باشیم در این صورت پیشبینی وقوع حوادث آینده به دقت امکانپذیر خواهد بود. اما هیچ یک از دو نظریهی مورد بحث چنین نظری ندارند و وقوع حوادث را بر اساس رابطهی علت و معلولی انکار میکنند. نیز، بر همین قیاس، پیشبینی وقوع حوادث مورد قبول آنها نیست. غزالی صریحاً از غیرممکن بودن روابط علّی سخن به میان آورده و بر آن است که خداوند در هر لحظه در کار خلق و آفرینش است. وقوع هر نوع حادثهای به ارادهی الهی بر میگردد. البته ممکن است بین دو حادثه، چون وجود آتش و سوختن، نوعی همبستگی مشاهده، شود و لیکن از این تقارن هرگز نمیتوان رابطه علت و معلولی را استنباط نمود. در نظریهی کوپنهاگی کوانتم، بر اساس این واقعیت که چون اجزاء متشکلهی اشیاء موجود در جهان (یعنی الکترونها) از رابطهی علت و معلولی پیروی نمیکنند، لذا وجود ارتباط علّی بین حوادث نیز به تبع مورد سؤال خواهد بود. بر طبق این نظریه روابط علّی در سطح «زیراتمی»، به دلیل آنکه «اشیاء» در شکل معمولی و متداول خود وجود ندارند، بیمعنی است. در این سطح الکترونها فقط «توان» و قابلیتاند و این توان به منصه ظهور نخواهد رسید مگر آنکه مورد تعامل مشادهگر قرار گیرد. اگر اشیاء فقط توان و قابلیت باشند و عاری از هرگونه ویژگی و یا صفت دیگر، در این صورت بحث از وجود رابطهی علّی بحثی تهی و فاقد معنی است.
با آنکه غزالی و نظریهی کوپنهاگی کوانتم اصل علیت را مورد سؤال قرار دادهاند و لیکن هیچ کدام نظم موجود در جهان خلقت و طبیعت را منکر نشدهاند. بر طبق نظر غزالی چنین نظمی از سنت الهی نشئت گرفته است (قرآن، سورهی 33، آیهی 62). این سنت الهی است که بین آتش و سوختنِ پنبه همبستگی برقرار میکند. با این وصف چون خداوند قادر مطلق است اگر اراده کند میتواند با حضور آتش از سوختن پنبه جلوگیری نماید. البته این احتمال که پنبه در آتش نسوزد، به دلیل آنکه خلاف سنت الهی است، اندک خواهد بود. نظریه کوانتم نیز بر حضور نظم حاکم بر جهان هستی اعتراف دارد و بر آن است که برخی از حوادث احتمال وقوع بیشتری دارند. بدینسان وقایع را به طور کلی میتوان پیشبینی کرد. مثلاً، به احتمال زیاد میتوان به یک الکترون در مکانی نزدیک به هسته دسترسی پیدا کرد. این احتمال از خیلی جهات مشابه مفهوم غزالی از «سنت» است. این سخن بدین معنی است که با آنکه پیشبینی محل «احتمالی» الکترون وجود دارد ولی پیشبینی اینکه دقیقاً محل آن کجاست غیرممکن خواهد بود. به نحو مشابه میتوان پیشبینی کرد که به احتمال بسیار زیاد پنبه در مجاورت آتش خواهد سوخت و لیکن اینکه بگوییم پنبه همیشه در مجاورت آتش خواهد سوخت نیز غیرممکن خواهد بود.
اگر این آراء و نظرات برای اشیاء بزرگتر، از قبیل یک گلولهی سربی، اعمال شود در این صورت در مییابیم که این گلوله به هنگام رها شدن در فضا متمایل به فرود آمدن خواهد بود. با این وصف احتمال صعود آن نیز وجود دارد و قابل پیشبینی نیست. اما در اینکه یک گلولهی سربی در یک لحظهی معین چه عملکردی خواهد داشت به دقت قابل پیشبینی نیست. ممکن است صعود کند و یا سقوط نماید، هر چند که احتمال فرود آمدن بیش از بالا رفتن باشد.
اگر از یک نظریهپرداز کوانتمی و غزالی خواسته میشد تا به مشاهدهی یک گلولهی سربی رها شده در فضا بپردازند و هر دو میدیدند که گلوله مزبور به جای فرود آمدن در حال صعود است در این صورت وجه تشابه بین آنها چیست و واقعه را چگونه توجیه میکنند؟ از دید غزالی گلولهی در حال صعود مسخّر ارادهی الهی است و خداوند در این مورد خاص از سنت، خود، دایر بر فرود آمدن گلوله، پیروی نکرده است. البته حوادثی از این دست کمتر و به ندرت اتفاق میافتد و خداوند به صورت معمول از سنت جاری خود پیروی میکند. و اما اصرار بر اینکه خداوند باید از سنت خود پیروی کند جایی برای طرح ندارد. زیرا او در انجام اعمال خود آزادی کامل دارد و فعال مایشاء است. در مقابل، آن نظریهپرداز کوانتمی که شاهد همان واقعه بوده است کوشش سخت و همه جانبهای را از خود نشان خواهد داد تا بر آن یک توجیه علمی بیابد. و چون این کوشش سخت و رنجآور وی به پایان میرسد و به هیچ توجیه بالقوهی علمی و منطقی دست نمییابد به ناچار متصاعد شدن گلولهی سربی را با این بیان توجیه خواهد کرد که هر چند احتمال وقوع آن بسیار تا بسیار کم است اما نه تنها محال نیست که عینی و واقعی نیز هست.
نتیجهگیری
با وجود فرهنگ متفاوت، و فاصلهی زمانی حدود ده قرن، بین دیدگاه غزالی و تفسیر کوپنهاگی کوانتم مشابهتهای چشمگیری به چشم میخورد. در هر دو نظریه، و خلاف مدرکات عمومی، اشیاء و اعیان خارجی هم فاقد ویژگیها و مختصات ذاتی و جبلیاند و هم فاقد وجود استقلالی. برای آنکه یک شیء در عرصهی هستی به ظهور برسد و لباس وجود بر خود بپوشد، یا افاضه خلق او باید از جانب حضرت حق باشد (غزالی) و، یا بر اثر ارتباط تعاملی مشاهده کننده (تفسیر کوپنهاگی کوانتم).
همچنین جهان هستی در مجموع قابل پیشبینی نیست. از دیدگاه غزالی اگر خداوند اراده کند، بر آفرینش و خلق هر چیزی قادر و توانا است. به صورت کلی و عمومی، جهانی که ما در آن زندگی میکنیم عملکردی عادی و طبیعی دارد و بدینسان قابل پیشبینی است ولیکن امکان وقوع معجزه در هر لحظه وجود دارد. آنچه که معجزه را سبب میشود این است که خداوند از سنت خود پیروی نکند و همین عدم پیروی از سنت اساس وقوع معجزه است. دنیایی که در نظریهی کوپنهاگی کوانتم ترسیم شده است با اندیشههای غزالی شباهت بسیار دارد. یک گلولهی سربی به هنگامی که در فضا رها شد فرود خواهد آمد زیرا احتمال عملکرد آن بدین طریق بسیار متحمل است. اما همین گلوله ممکن است به صورت معجزهآسایی، به جای فرود، صعود نماید. البته وقوع چنین حادثهای بسیار اندک است ولیکن به هر حال امکان وقوع واقعی آن نیز وجود دارد.
غزالی، در قرن یازدهم میلادی، و نظریهی کوانتم در قرن بیستم، برآنند که واقعیت جهان غیر از آن است که شناخت عمومی ما را به آن رهبری میکند. ظاهر اشیاء فریبنده و فاقد هرگونه وجود استقلالیاند. اشیاء هر لحظه در حال آفرینش مجددند، حال چه به وسیلهی خلق مدام از سوی حضرت حق جل و علی، و یا عمل مشاهدهگر از طریق ارتباط تعاملی، نیز باید توجه داشت که امکان پیشبینی عملکرد دقیق و لایتخلف اشیاء غیرممکن است و تنها احتمال وقوع را میتوان پیشبینی نمود. چنین دیدگاهی از هستی در هر یک از دو دنیای جدید و قدیم سابقه دارد و خاص جهان معاصر نیست. (9)
پانوشتها
1- Karen Harding,: Causality Then and Now: Al Ghazali and Quantum Theory." The American Journal of Islamic Social Sciences. Volume 10 , 2 Number 2, Summer 1993, pp 165-177.
2- غزالی، ابوحامد. تهافةالفلاسفه (ترجمهی علیاصغر حلبی)، مرکز نشر دانشگاهی، چاپخانه دانشگاه تهران، 1361، ص 114.
3- اشیاء و اعیان دو ویژگی خاص دارند که یکی اندازه و دیگری مکان است.
4- این توضیح در مورد اشیاء بزرگتری همچون یک گلولهی سربی نیز صادق است. زیرا آنها نیز از الکترون، پروتون و نوترون تشکیل یافتهاند.
5- همان قسم که در بندهای بعدی توضیح خواهیم داد. این پیشبینیها از لحاظ گستردگی و معنا با نظریهی مکانیکی نیوتنی فرق بسیار دارند.
6- با وجود توضیحات و شروح نسبتاً کافی پیرامون تفسیر کوپنهاگی از نظریهی کوانتم، خواننده میتواند به فصل سوم کتاب هایزنبرگ (1958) مراجعه نماید.
7- در مقابل، نظریهی نیوتنی به روشنی بیان میکند که به هیچ وجه و در هیچ زمانی عبور از دیوار ممکن نخواهد بود. اما مکانیک کوانتمی بر آن است که هر چند احتمال آن زیاد نیست ولی هنوز وجود دارد.
8- اینک گفته شود یکی شیء موجود است اما ویژگیهای شیء بودن را نداشته باشد، همان قسم که در آغاز این مقاله اشاره کردیم، در تناقض آشکار با درک عمومی از مفهوم شیء است.
9- کرن هاردینگ، علیت؛ غزالی و نظریه کوانتوم، ترجمه: دکتر سید علیاکبر حسینی - محمدرضا فدایی، فصلنامه نامه فرهنگ، شماره 28، زمستان 76.
منابع
1- Bohr, Niels. "The Atomic Theory and the Fundamental Principles Underlying the Description of Nature" In Atomic Theory and the Description of Nature. Cambridge, UK: Cambridge University Press, 1934.
2- Crease, Robert P. and Charles C. Mann. The Second Creation, NewYork: Macmilam Co., 1986.
3- Davies, Paul. The New Physics. Cambridge, UK: Cambridge University Press, 1989.
4- Al Ghazali, Abu Hamid, The Incoherence of the Philsophers (Tahafut al Falasifah), Translated by S. A. Kamali, Lahore: Pakistan Philosophical Society, 1958.
5- Heisenberg, Werner. Phisics and Philosophy. New York: Harper and Row, 1958.
on Modern PHysics. NewYork: Collier Books, 1962.
6- Mirza, Mohammad, and Mohammad l.Siddiqi. Muslim Contributions to Science, Lahore: Kazi Publications, 1986.
7- Wolfson, Harry A. The Philosophy of the Kalam. Cambridge, MA: Harvard University Press 1976.
منبع: سایت کانون ایرانی پژوهشگران حکمت و فلسفه (کانون حکمت و فلسفه) ۱۳۸۵/۰۷/۰۹
هانویسنده : کرن هاردینگ
نظر شما