مشکلات حاجیان از زبان سفرنامه نویسان
مجله میقات حج پاییز 1381، شماره 41
نویسنده : سیدعلی قاضی عسکر
160
6 ـ مشکل قرنطینه حاجیان
در برخی شهرهای بین راه و نیز در آغاز ورود به جده مکان هایی را برای قرنطینه حجاج مشخص کرده بودند که درنتیجه حاجیان را از کشتی پیاده نموده، لباس ها و اثاثیه آنان را ضدّعفونی می کردند و از خود آنان نیز معاینه به عمل آورده و در صورت داشتن بیماری چند روزی آن ها را در آن جا نگه می داشتند، این کار گرچه کاری شایسته و لازم بوده، لیکن به دلیل بدرفتاری ها و سخت گیری های مأموران بهداشت و معطلی زیاد در قرنطینه ها، خود به صورت یک مشکل درآمده، به شکلی که حاجیان تلاش می کردند خود را از دست مأموران رهانیده و بگریزند.
جزائری در سفرنامه خود در این زمینه می نویسد:
یکی از دشواری های قرنطینه برای یک حاج ایرانی یا غیر ایرانی این بود که آنان را به طور جمعی لخت کرده، در یک صف از برابر پزشک عبور می دادند، لباس ها و وسائل آنان را نیز در صندوق بزرگی گذاشته آن را در ماشین بخار می گذاشتند تا به طور کامل ضدعفونی شود. پس از آن، چندین روز ـ گاه تا ده یا دوازده روز ـ آنان را نگاه داشته و سپس سوار کشتی می کردند.(1)
کاروان حجاج پس از بازگشت نیز در برخی مناطق برای قرنطینه معطّل می شدند. اعتمادالسلطنه از حج سال 1363 ه . ق . خود چنین گزارش می دهد:
هرکس از سمت حجاز و شام بیاید، دوازده روز در قرانتین نگهدارند، خواه محترم باشد، خواه غیرمحترم. ناظری هم برای این کار معین است که بعد از مرخصی از قرانتین (قرانطین) نفری بیست و دو قروش و نیم از مردم می گیرد که به عبارةٍ اخری، چهارهزار و چهارصد دینار ایران باشد.(2)
7 ـ برخورد نامناسب با حاجیان هنگام ورود به جدّه
یکی از نکات مهم در تاریخ سیاحت و جهانگردی، چگونگی برخورد مأموران دولتی با جهانگردان هنگام ورود به هر کشور بوده است. این بدرفتاری و خشونت موجب می شده تا آنان با خاطراتی تلخ از آن کشور خارج و آن ها را در سفرنامه های خویش نوشته به خوانندگان پس از خود منتقل نمایند.
علامه سید محسن امین که در سال 1321 ه . ق . به حج مشرف گردیده می نویسد:
در جدّه با مردم مثل یک گوسفند رفتار می کردند، گروهی که عصر، پس از ما آمدند، مقداری از وسائلشان گم شد. بعضی به خاطر خرجی خود که داخل وسائل گذاشته بودند و گم شده بود گریه می کردند... .(3)
وی سپس چگونگی وورد خود به جدّه را چنین گزارش می کند:
... به جدّه که رسیدیم، سوار قایق هایی شدیم که ما را به جزیره ای برد که به اندازه یک ساعت از جدّه دور بود، هدف آن بود که خود ما و لوازم و رختخواب ها ضدّعفونی گردد تا میکروب ها از بین برود. ...دریا متلاطم بود و آفتاب گرم. دریا امواج خود را بر ما می افکند. با دشواری زیاد به جزیره رسیدیم. کشتی های بسیاری اطراف جزیره پهلو گرفته بودند. همه پر از حاجی که خورشید بر سرشان می تابید و به کسی اجازه ورود به جزیره نمی دادند. همه رختخواب ها و ملافه ها را گرفته و در دستگاه مخصوصی با بخار ضدّعفونی کردند. آنگاه از در مخصوصی به سرنشینان کشتی ها اجازه ورود به جزیره دادند. همه را در جای مخصوصی نگهداشتند. سپس دستور دادند که از در دیگری خارج شوند. با مردم مثل یک گوسفند رفتار می کردند. جزیره، خشک و بی آب و علف و سبزه بود. تشنگی همه را به ستوه آورد... .(4)
میرزا داوود وزیر وظایف نیز گزارش ورود به جدّه را چنین توصیف می کند:
یک ساعت از شب یکشنبه، با زحمت زیاد به دم گمرک رسیدیم، چه محشری بود ازدحام در کشتی، وقت ورود و خروج ازدحام زیادی می شود، مثل این که در «باطوم» یک نفر پیرمرد «بخارایی»، در زیر دست و پای مردم تلف شد، لیکن در هیچ جا مثل «جده» نبود، اولاً مدتی مردم را روی آب معطل می کنند، یعنی رعیت «ایران» را! چون از طرف «قنسول ایران» که جناب «مفخم السلطنه»، برادر سفیر کبیر، «پرنس ارفع الدوله» باشد، یک نفر می آید روی آب، «حجاج ایران» را می شمارد، به جهت این که از هر نفری که در طراده نشسته است، پنج قروش از طراده چی می گیرند، رعیت «روس» و «انگلیس» و هر دولتی نفری دو قروش می دهند، رعیت «ایران» نفری هفت قروش و نیم باید بدهند! هرچه طراده چی داد می زد که در این طراده، پنجاه و دو نفر است، آدم قنسول می گفت: پنجاه و هشت نفر است! و با تو پنجاه و هفت محسوب می شود.
بعد از آن وارد می کنند ایشان را به محوطه کوچکی که دور آن با چوب و میل آهن دیوارکشی شده و خودشان قفس می گویند و این قفس کرانتین است، از «رعیت خارجه» دو قروش و نیم و از «ایرانی» نصف مجیدی به اسم کرانتین می گیرند، این جا هم جناب «قنسول» پنج قروش از حاجی ایرانی بی چاره دخل می کند و به دست هر نفر کاغذی کوچک می دهند، دم در، آن کاغذ را دو نفر ایستاده اند می گیرند و از آن قفس داخل قفس دیگری می شود، به عین مثل قفس اول، ازدحام زیادی، حاجی بی چاره لخت، هوا سرد، یک نفر آدم، تذکره ها را می گیرد و هر نفری هم دو قروش می گیرد، آن وقت نوشته کوچکی می دهد که دم در می گیرند، آن وقت حاجی مرخص است و می افتد به دست حمال و رفتن منزل، حمال اسباب را برداشته آمد منزل، دو تومان کرایه خواست، گفتیم زیاد است، به عربی گفت: مکتوب عَلَیّ، معلوم شد حمالی را هم، آدم قنسول قطع و فصل می کند و با حمال تنصیف می کند، بی چاره حاجی ایرانی... .(5)
8 ـ اخاذی از حاجیان
یکی از مشکلات مهم حاجیان در طول سفر، عادت حمله داران، عکام ها، عشایر بین راه و مأموران به اخاذی و گرفتن پول از حاجیان بوده است که آن را گاهی «خاوه» و گاهی «اخوه» می نامیدند.
محمد ولی میرزای قاجار (سال 1260 ه . ق .) در این زمینه می نویسد:
...در راه جبل هفتاد و دو اخوه می گیرند، (اخوه دو غازی که هشت هزار و پانصد دینار رایج می باشد)...از مردم عجم دو غازی و از مردم عرب یک غازی می گیرند واز زن عرب نصف غازی و از زن عجم یک غازی می گیرند و از هندی و درویش هیچ نمی گیرند و غازی هم چهار هزار و دویست و پنجاه دینار رایج است.(6)
نویسنده سفرنامه «تیر اجل در صدمات راه جبل» نیز شبیه به گزارش فوق را آورده، می نویسد:
شیخ جبل در وقت رفتن به مکه معظمه از هر حاجی اگر مرد و از عجم باشد، قریب سی تومان می گیرد و از زن عجمی و مرد عرب، نصف آن؛ و از زن عربی رُبْع و اگر حاجی از اهل سنّت باشد قدری قلیل، گاهی هیچ؛ و در برگشتن بدون تفاوتِ امتیاز از هریک قریب ده تومان؛ و در نزدیکی جبل مأموری از شیخ جبل با جماعتی از راهزنان به جهت شمردن حاج می آیند و اطراف را به نحوی مسدود می نمایند که احدی را مجال گریز نیست و در آن روز حمله دارها به جهت گریز از این خاوه، بلاها بر سر حاجی می آورند. عجم را به شکل عرب و مرد را به هیئت زن و دو نفر را گاهی در یک لنگه کجاوه و آدم را در میان بار و معزّز را به صورت ساربان و عکّام و جماعتی را میان پیاده های فقیر پنهان می کنند که بعضی به حبس و خوردن چوب مبتلا و بعضی از ترس می مانند در شدّت سرما یا گرما در آن بیابان بی آب و نان، یک شب یا دوشب تخفّی [مخفی شدن]، به هزار زحمت در تاریکی خود را به نیم جان، به منزل می رسانند. حاجی با آن که تمام مقاطعه خود را داده، از ترس آن که مبادا از حیله آن جماعت به مهلکه تازه بیفتد یا شتری به او بدهند که از اول منزل تا آخر، ساعتی نتواند سوار شود، به این ذلّت و مخاطره راضی می شود؛ و اگر یک حاجی از حساب بیفتد، سی تومان در رفتن و بیست تومان در برگشتن به ملاحظه سایر خاوه ها به حمله دار می رسد و به قدر یک شُرْب آبی از آن حاجی امتنان و تشکّر ندارند و ذرّه ای از آن چه خیال درحق او دارند، تخفیف نمی دهند.(7)
مرحوم میر سید احمد هدایتی نیز در این باره می نویسد:
امروز شنبه سوم صفر، صبح زود به هر سختی و داد و فریادی بود، حمله دارها مطالبات خود را از ضعفای حجاج گرفتند، بعد مسموع شد که «شیخ محلّ» اجازه عبور به قافله نداده، مطالبه خاوه و حق العبور می کند بعد از صحبت های زیاد، مقومین حمله دارها رفتند و پس از ساعتی برگشته، مابین خود پول جمع کرده و بردند و تقدیم شیوخ محل نمودند و اجازه عبور گرفتند... .(8)
9 ـ کمبود آب
کمبود آب در برخی مناطق، از دیگر مشکلات حاجیان گزارش شده است. مرحوم سید محسن امین در این رابطه می نویسد:
در منطقه «بئرالدراویش» آب اندکی وجود داشت، آنان که دیر رسیدند از آب محروم ماندند و برخی از الاغ ها و شتران، آن شب از تشنگی تلف شدند... .(9)
میرزا داوود وزیر وظایف در رابطه با تشنگی حجاج و کمبود آب در برخی مناطق می نویسد:
هیچ فراموش نمی کنم، «زنی مصری» را که با وجود این که سواره بود آمد نزد حقیر و زبان خود رانشان داد که تشنه ام و یک لنگه دست بند خود را می داد که او را آب بدهم، وقتی که او را آب دادم و دست بند را هم نگرفتم، دست حقیر را بوسیده و می خواست حقیر را سجده کند، امروز به قدر مقدور و هرچه آب داشتم دادم و وضو هم نگرفتم، بلکه طهارت هم نگرفتم، آب قلیان ما را گرفته و خورده بودند، بعد از ظهر رسیدیم به «بئرالعلم»، آن هم آب نداشت سبحان اللّه مردم خیلی مستأصل شدند، از او رد شده آمدیم یک ساعت به غروب به «بئردرویش» رسیدیم، عکامی شامی «عبداللّه » نام داشتم، اگرچه بیست سال بیش نداشت، اما خیلی زرنگ بود، از بعداز ظهر چند مشک برداشته با الاغ رفته بود، دو ساعت به منزل مانده آمد و دو مشک آب با خود آورده، مشک ها را به ما داد و مشک دیگری برداشته و به عجله رفت و می گفت آب کم است و امشب کمتر خواهد بود، یک مشک را به مردم دادم، وقتی که به منزل رسیدیم، دو مشک دیگر هم آب آورده بود، ولی سر چاه ازدحام زیاد و آب پیدا نمی شود، از این سه مشک هم باز یکی را به مردم دادم، اما یارای بیشتردادن نبود، چون جمعیت ما زیاد بود، شاید فردا هم آب پیدا نشود، ولی حقیر در این دو روزه ابداً آب نخوردم، هندوانه شکسته بودم و هروقت تشنگی رو می آورد قدر کمی می خوردم، امروز هم جمعی از حاج به قدر ده نفر، با دو حمله دار برای برداشتن آب جلو آمده بودند، شش نفر عرب آن ها را لخت کرده بودند، مال و اسباب و لباس آن ها را برده بودند، ولی عکام ما اندکی دیرتر رسیده بود و سالم مانده بود، تا نصف شب آب کم بود و امروز و امشب سؤال فقط آب است و پس از نصف شب قدری آب بیشتر شد، یعنی صاحبان زور آب گیری کردند، آن وقت بیچاره پیاده هم آبی گیرش آمد و آسوده شد، یازده نفر می گویند از مغاربه از تشنگی تلف شدند.(10)
میرزا داوود سپس به داستان غم انگیزی اشاره کرده و می نویسد:
وقعه عجیبی که بین «مکه و مدینه» برای ما واقع شد این بود که، در روز بعد از حرکت از «ابیارحسن»، که کم آبی و کم آذوقگی در حاج به سر حد کمال رسید، به خصوص در پیاده ها و به خصوص در «مغاربه»، در میان کوچه متصلاً سیاه ها می آمدند و آب و نان می خواستند و به خصوص وقتی که در میان کوچه نهار می خوردیم، در [این] بین طفلی پیاده [تقریباً به] سنّ دوازده سیزده ساله آمد، تکدی کرد، «والده میرزا علیقلی»، قطعه نانی برای او انداخت، طفل دیگری دوید که بردارد، این دو به هم چسبیدند، شتری هم که کجاوه بار داشت رسید و با دست خود بر پشت همان اولی نواخت که افتاد، پای خود را هم دوباره بالای پشت او گذاشته، رد شد، حقیر ملتفت شدم که صدمه ای به او رسید، قدری با «والده میرزا علیقلی» اوقات تلخی کردم که چرا نان را انداختی، او هم حق داشت، چه می کرد، با آن التماس که آن ها سؤال می کنند، نمی توان غذا خورد و به آن ها نداد، قد او هم که نمی رسید بگیرد، بعد از ربع ساعت دیدم دونفر دست و پای او را گرفته اند و چشم های او از حدقه حرکت کرده، آورده بالای شتر او را گذارده و بستند، «حاجی محمدعلی» کجاوه کش هم گفت که طفل مرد.
معلوم است چه قدر بر حقیر و به خصوص بر اهل منزل بد می گذرد، که خواستیم ثوابی و ترحمی بکنیم، قتل نفس کردیم، دیگر آن روز و آن شب بر ما چه گذشت، خداوند می داند. روز دیگر که وارد «مدینه» می شدیم، او را دیدم که سوار است و حالش بهتر است و نان می خورد، اما چشم های او همان قسم از حدقه حرکت کرده بود، خیلی خوشنود شدم که نمرده است و سوار هم شده است، تا «مدینه منوره»، پاشا او را سوار کرده بود، روز آخری «پاشا» خیلی از مردم توجه کرده، جمعی پیاده های وامانده را سوار کرد، آب هم دو تا سه فرسخی جلوتر آوردند.(11)
10 ـ نبود امکانات بهداشتی
یکی از مشکلات جدی حاجیان در سفر حج، مسأله بهداشت و درمان بوده است. حاجیان در بین راه و نیز در مکه و مدینه دسترسی به امکانات بهداشتی و درمانی کافی نداشته و درنتیجه بسیاری در بین راه می مردند و یا به بیمارهای عفونی و مزمن مبتلا شده و تا سال ها گرفتار عواقب آن بودند. مسافران کشتی ها به دلیل نبود پزشک و مبتلا شدن به بیماری های ناشناخته نمی دانستند چه باید بکنند؟
مرحوم میر سید احمد هدایتی (م1264 ه . ق .) از داخل کشتی چنین گزارش می دهد:
... اغلب مسافران تنشان دانه های قرمز بیرون زد، در حدود مغرب یک نفر مسافر ترک دیگر، زندگانی را وداع گفت و جنازه اش طعمه حیوانات بحری گردید.(12)
فردای آن روز کشتی گرفتار طوفان شد، ضربات امواج، کشتی کوه پیکر را مثل گاهواره پهلوبه پهلو می کرد، مسافرین به روی یکدیگر می افتادند و نماز را ایستاده نمی شد بخوانند و غالباً مبتلا به اسهال و استفراغ شدند، سه نفر هم فوت کردند که جنازه آن ها پس از تغسیل به دریا انداخته شد.(13)
وی سپس می افزاید: ... مبتلا به مرض داءالبحر شدم... تا ظهر از پا درافتاده، بی هوش شدم. برای دو سه ساعت به غروب، چشم باز کردم دیدم رفقا دور من جمع شده اند و آب هندوانه به من می خورانند فوراً تمام سطح بدنم قرمز شد و کئیر بیرون زد و تب خیلی شدیدی عارض شد... .(14)
او می افزاید: [در جده] غالباً حجاج مبتلا به تب مخصوصی می شدند که دوسه روز طول می کشید و قطع می شد.(15)
میرزا علی خان اعتمادالسلطنه در رابطه با بیماری خود و تعدادی از حاجیان می نویسد:
به عادت مستمره روز بیست [و] هشتم شوال، از «مزیرب» خراب شده حرکت شد، که در دنیا از «مزیرب»، بد آب و هواتر گویا نباشد، چنان که اکثر از حاج عجم، در آنکه توقف داشتند ناخوش شدند و اکثری از آن ناخوشی ها تلف می شدند، من جمله از مشاهیر، زن «سلیمان خان قاجار»، دختر «حاجی رضا قلی خان قاجار»، که بسیار وجیهه و مقبول بود، در منزل «تبوک» [که [چهارده منزلی «مدینه» است فوت شد و نعش او را صد و بیست تومان دادند به حمله دار، که قرار نیست در مذهب «اهل سنت» نعش را حرکت بدهند و در خُفْیه(16) به «مدینه» بردند و در «بقیع» دفن کردند و همچنانکه کنیز ترکی از «مهد علیا» والده اقدس همایونی و «رفیع خان نایب فراش باشی»، از این گونه بسیار تلف شدند.
حقیر هم از مرده های آن سفر و از ناخوشی های آن منزل بودم، که سه روز به حرکت از «مزیرب» مانده، فی الجمله تبی عارض شد، به «میرزا محمود»، حکیم باشی والده شاه رجوع شد، چندان اعتنا نکرد، «حیدرخان شیرازی» که در «شام» متوقف است همراه بود و از طبابت می گفت اطلاع دارم، در یک روز سه قسم، دوای مختلف داد، یک حرارتی در دل من عارض شد، نَعُوذُ بِاللّه مثل آتش، بلکه خود آتش بود، کار به جایی رسید که روز حرکت از «مزیرب»، حالت خود را نمی فهمیدم، «حاجی آقا محمد حکیم تبریزی» پسر «آقا اسماعیل» طبیب مرحوم، از کیفیت آگاه شد، از بابت حقوق و دوستی سابق، خودی به حقیر رسانیده احوال را مشاهده کرد، همان دقیقه تخت روانی کرایه نموده، بنده حقیر را میان تخت روان گذارده، متوجه دوا و غذا گشته، در «عین زرقاء»، که سه منزل است به «مزیرب»، از حقیر مأیوس شده بود، زیرا که از خودم خبر نداشتم و بی هوش بودم.(17)
میرزا داوود وزیر وظایف در رابطه با بیماری برادر یکی از دوستانش به نام حاجی آقا نورالدین گنابادی که منجر به فوت وی در مدینه شد می نویسد:
شب که از حرم مراجعت می کردم، «حاجی آقا نورالدین گنابادی» را دیدم، جویای احوالات برادرش «آقا جلال الدین» شدم، گفت از دیروز که آمده است، ناخوش افتاده است، روز قبل از ورود، ظهر که برای نهار پیاده شدیم، کجاوه آن ها هم نزدیک به ما بود، او را دیدم و احوال پرسی کردم، فی الجمله ورمی در زیر چشم و پای او بود، گفتم شما را چه می شود، گفت: احوالم خوب نیست و اسهال داشتم، گفتم: یقین سد کرده اید که ورم آمده، گفت چنین است، گفتم در «مدینه» روغن کرچکی بخورید، به حرف نکرده بود، رفتم به احوال پرسی، دیدم افتاده است رو به قبله و مشاعر از او رفته، طبیبی برای او آورده بودند، مشمع خردل بر پاهای او انداخته بود، دیدم مردی است، قلیانی کشیده، آمدم ساعت شش منزل، لقمه نانی خورده خوابیدم، صبح زود آمدند که «آقاجلال» مرحوم شده است، خوشا به حال او شب جمعه و عاشورا، خداوند نخواست که دوباره مراجعت به «ایران» کرده و اعمال خود را از سر بگیرد، خواست که آمرزیده شود، برخاسته رفتم جمع آوری جنازه او را کرده، در «بقیع»، وصل به حرم محترم در طرف قبله جلو قبر «حضرت فاطمه بنت اسد» ـ سلام اللّه علیها ـ مدفون شده، از طرف اداره احتساب آمده بودند که مال و پول او را بیاورید، بیت المال سیاهه کند چند تَشری زدم و از قضا مثمر شده، همین قدر اسم او را نوشته و رفتند، سه چهار لیره هم می خواستند، او را هم نگذاشتم چیزی بدهند.(18)
11 ـ کم توجهی به اعمال و مناسک حج حاجیان
حاجیان سختی های فراوانی را تحمل می کردند تا بتوانند حج صحیح و مقبول انجام دهند، لیکن متأسفانه به دلیل دیر حرکت دادن آن ها و یا عجله کردن در احرام بستن و انجام اعمالی همچون طواف و سعی با سختی های زیادی روبرو می شدند، نویسنده سفرنامه تیر اجل در صدمات راه جبل نهمین مشکل سفر خود را چنین تشریح می کند:
نهم: توقف نکردن در میقات گاه است به جهت احرام؛ و این ظلم بزرگی است بر حاج که هیچ نفعی از آن به آن ها نمی رسد. بی چاره از بلاد بعیده، این همه مخارج را می کنند و آن مشقّت ها را متحمّل می شوند، به جهت ادراک عمل بزرگِ حج؛ و اوّل اعمال او احرام است که باید در میقات بسته شود و بر اهل دانش ظاهر است که مقدّمات احرام از تنظیف بدن و تطهیر و تنویر و غسل و نماز و مقارنات آن از نیّت و تلفّظ به آن که باید غالب حاج را تلقین کرد و غیر آن، بی منزل کردن در آن جا میسّر نیست؛ و رسم امیر حاج در این سنوات چنین است که در وسط روز به قدر دو ساعتی در آن جا توقّف می کند؛ آخر حاج نرسیده، اوّل حاج حرکت می نماید و از ترس دزد و راهزنان و واماندن از قافله، مجالی جز از برای برهنه شدن و جامه پوشیدن و تلبیه گفتن نیست. بار آب حاجی که اگر کسی به دقت حساب کند، شاید مصرف آن به پنجاه تومان برسد در عقب و اگر حاضر باشد، فرصت نیست. و بالجمله از فیض احرام، حاج غالباً محروم.
وی در بخش دیگر می نویسد:
... و از همه بدتر آن که، ورود حاج در مکه غالباً در روز هفتم [ذی حجّه] می شود و در هشتم باید به جهت حج احرام ببندند و بروند به منا و در آن دو نصفِ روز و یک شب، حاجیِ غریبِ جاهلِ به اعمال حج در آن جمعیت به زیاده از صدهزار، به کدام کار برسد؟ مدتی در صدد تعیین منزل و لوازم آن از نقل اسباب و غیره است. از برای عملِ عمره، از غسل و طواف و تقصیر و سایر مستحبّات که هرگز نکرده و بعد هم غالباً میسّر نیست، وقت کمی می ماند که به اقلّ واجب آن، قلیلی از حاج می رسند و اکثر آن ها عمل می کنند که فی الجمله شباهتی به عمره دارد که از شرع رسیده. و بسیار شده که در عرفات و منا ملتفت خرابی آن می شوند و ثمری ندارد؛ و در مکه، نه مجال تفحّص دارند، نه وقت سؤال و تلافی. و اگر دوسه روزی پیش وارد شوند، البته به این درد مبتلا نمی شوند. بی چاره ها خرج ها کرده و زحمت ها کشیده و کفّاره های بسیار بر گردن ایشان وارد شده، با این حال با دست خالی برمی گردند.(19)
12 ـ رعایت نکردن نظافت در اماکن مقدسه
یکی دیگر از مشکلات حاجیان مراعات نکردن نظافت خصوصاً در اماکن مقدسه حرمین شریفین بوده است.
میرزا عبدالغفارخان نجم الملک منجّم باشی (1296 ه . ق .) در این زمینه می نویسد:
صفا و مروه دو کوه کوچک اند در طرفین مسجدالحرام به فاصله سیصد ذرع واقع شده اند... و فیمابین آن معبر عام است و بازار، یک ضلع معبر مسجدالحرام و طرف دیگر عمارات و دکاکین است. این قطعه زمین، خیلی مقدس و محترم است و هیچ شبهه ای نیست که حضرت پیغمبر و بعضی از انبیای سلف و ائمه طاهرین و اولیاء اللّه مکرّر این مسافت را پیموده اند و با وجود این ها، اهالی مکه این قطعه زمین را از همه جا کثیف تر نگاه داشته اند و عمده سگ های مکه در همین معبر سکنی دارند.(20)
وی در بخشی دیگر از سفرنامه خود، مشاهداتش در مسجدالنبی صلی الله علیه و آله را چنین توصیف می کند:
در مسجد حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله جمعی از حجاج هندی را دیدم باعیان منزل نموده بودند، بسیار کثیف و مندرس بودند، همه روزه در آفتاب بر روی فرش های پاکیزه نشسته، شپش می کشتند و می خوابیدند و گستاخانه حرکت می کردند و کسی متعرض آن ها نمی شد.(21)
به هنگام قربانی در مِنی نیز به دلیل نبود امکانات لازم، گاهی همان جا جلوی خیمه ها قربانی کرده، لاشه قربانی و فضولات آن را در فضای باز و در برابر آفتاب سوزان رها می کردند و درنتیجه گوشت ها متعفن گردیده و موجب بیماری های بسیار می شد.
برخی از اهالی و یا حجاج دیگر کشورها نیز عادت داشتند که گوشت قربانی را تکه تکه کرده آن را در برابر آفتاب قرار دهند تا بخشکد و در طول سال از آن استفاده نمایند که این نیز خود موجب شیوع بسیاری از بیماری ها می شد.
نجم الملک منجم باشی در این باره می نویسد:
ذبیحه ای که در عرفات می شود، نصیب جمعی سیاهان است، گوشت آن ها را پهن می کنند و بر روی سنگ های کوه، مواجه آفتاب به زودی خشک می شود، پس آن ها را ذخیره می کنند برای آذوقه سالیانه خود.(22)
وی سپس می افزاید:
چند مذبح در عرفات حفر نموده اند برای خون و فضولات قربانی ولی حجاج را چندان اعتنایی به آن ها نیست، هرکس در برابر خیمه خود قربانی می کند و به این سبب هوا خیلی متعفن می شود، اگرچه سیاهان فضولات را به تدریج جمع آوری می کنند... .(23)
13 ـ رفتار غیرانسانی با بیماران و فوت شده گان
رفتار ناشایست برخی از حمله داران با بیماران و حتی جنازه فوت شدگان بسیار تأسف بار بوده است. نویسنده سفرنامه تیر اجل در صدمات راه جبل در این باره می نویسد:
در مجاریِ حال مریض و امواتِ این راه، قلم این جا رسید و سر بشکست؛ این احقر را مجال و حال ذکر تمام آن ها نیست. ناچار به شرح پاره ای قناعت می کند:
اوّل: حاجی اگر در جدّه یا مکه معظمه یا مدینه طیبه مُرد و وارث قوی و یا وصیّ قابل یا رفیق کامل ندارد، تَرَکه او به حسب عمل، مِلکِ طِلْق مأمور جدّه است؛ کسی را حقّی در او نیست. تفضّلاً میّت را به دست چند نفر اوباش... می دهد که دفن کنند. معلوم است، کیفیت غسل و کفن و نماز و دفن آن بی چاره هم چه قِسم خواهد بود. و اگر در میان راه مُرْد به همان نحو، مال حمله دار است و لکن این جماعت، گاهی مریض بَدْحال را از طول جان دادن فارغ می کنند و از ترس بروز کردن، خود را در زحمت و خرج غسل و کفن و نماز نمی اندازند؛ در گودالی او را پنهان می نمایند و اگر مجال آن نشد، چنانچه در نزدیکی صبح که زمان حرکت حاج است بمیرد، از آن زحمت هم فارغ، در همان صحرا می اندازند و امسال از این قِسْم مکرّر شنیده و به تحقیق رسید.
دویم: اگر حاجی در وقت رفتن، یک فرسخ از نجف بیرون رفته، مثلاً بمیرد، یک ثلث مقطع که اگر در کجاوه است چهل تومان و کسری و اگر سرنشین است سی و سه تومان، مال حمله دار است که اگر گرفته پس نمی دهد والاّ به حکم امیر حاج می گیرد. و اگر در جبل بمیرد الی مکه، دو ثلث و اگر در مراجعت چندقدمی از مکه دور شده بمیرد، تمام مقطع را می گیرد. و اما حاجی تازه که از مکه از این راه برمی گردد، به مجرد بیرون آمدن، سابقاً یک ثلث و امسال این حکم نسخ شده و فتوا بر دو ثلث شد، الی بیرون آمدن از مدینه طیبه و از آن جا تمام؛ الاّ آن که به بعضی از آن ها در پاره ای موارد سه چهار تومانی به جهت کرایه از جبل تا نجف تفضّلاً کسر می کنند؛ و اگر کسی جرأت بکند و از سبب این بدعت سؤال نماید، می گویند قاعده حمله دار به حکم امیر حاج چنین است.
سیم: چون حاجی مُرد، در هریک از آن مواضع، به جهت مالِ حاجی، دوباره باید همان شتری که اجاره آن را تمام گرفتند، اجاره کرد و می گویند، چون حاجی مرد، شتر خلاص شد؛ یعنی آن حاجیِ مرده با دادن مال الاجاره، حق بارکردن بر آن شتر ندارد؛ پس از برای یک شتر در مسافت مخصوص دو کرایه می گیرند و چنین حکمی در هیچ ملّتی بلکه در میان طوایف بت پرست هند و چین نیست و سالهاست که این بدعت جاری و بسیاری از اعیان و بزرگان دولت علیّه ایران خود دیدند و فهمیدند و آن قدر خدمت به دین بلکه به دولت نکردند که این جزیی را بردارند یا به عرض خاکپای مبارک اقدس ظِلُ اللهی رسانند که اگر حاجی مرد، آن اجاره و مقاطعه بر هم خورد؛ پس گرفتن یک ثلث و دو ثلث و تمام چیست؟ و اگر به حال خود باقی است، پس از برای کرایه گرفتن دوباره هیچ راهی نیست.
چهارم: اگر آن مرده را بخواهند بر شتر خودش که تمام کرایه آن را داده حمل نمایند به نجف اشرف، در مراجعت، بعد از بیرون آمدن از مدینه طیّبه یا به مدینه، اگر در بین الحرمین مرد، به کرایه دوباره تنها قناعت نمی کنند و غیر از آن حمله دار که این حاجی مرده در حمل او بود، احدی مرخّص نیست به حکم امیرحاج که آن جنازه را بردارد. پس آن حمله دار، مبلغ کلّی می گیرد به حسب انصاف خود از صاحب آن میّت که ناچار است به حسب وصیّت یا ملاحظه شأن از حَمْلِ او؛ و خود دیدم صد تومان گرفتند به جهت حمل از جبل تا نجف؛ و البته ده تومان خرج نکرد و امسال یک منزل یا دو منزل مانده به مدینه از سی تا پنجاه تومان گرفتند و هرچه نگرفتند از روی ترحّم بود و الاّ مانعی از خوف خداوند یا خلق در میان نیست.
پنجم: اگر حاجی در آخر شب مرد، به نحوی که وقت برداشتن او نیست و باید او را تا منزل آورد، حمله دار وجه کلّی می گیرد به جهت این سه چهار فرسخ که او را بر شترش بگذارد. امسال جنازه ای از شخص استرآبادی مطّلعم، حمله دار، ده امپریال گرفت نقد که او را به منزل آورد. یکی از علمای بسطام تدبیری کرد و از خارج، بعضی را مدّعی مال این میّت نمود و حکومت به نزد امیر حاج کشید. حکم به تنصیف کرد؛ قریب دوازده تومان به جهت این چند فرسخ گرفت، غیر از کرایه که در اصل مقاطعه بود.
ششم: اگر سرنشین مریض شود به نحوی که طاقت سواری ندارد و باید کجاوه بنشیند، اگر یومیه بگیرد، روزی از دو امپریال یا پنج می گیرند و بسیار کم می شود که به دو سه تومان قناعت بکنند، و اگر تا آخر بخواهند، علاوه بر مقاطعه سرنشینی سی تا چهل تومان، گاه زیاده از این می گیرند؛ و اگر چند فرسخ یا یک منزل آمده، مرد، هر دو مقاطعه بالتمام می گیرند.
هفتم: ناخوش گاهی با حمله دار خود در شب قرار می دهد در چند امپریال که فردا در کجاوه بنشیند و همان شب می میرد، آن مبلغ را مطالبه می نمایند. خود مطّلعم در چنین موردی نگذاشت جنازه را بردارد تا دو لیره عثمانی گرفت.
هشتم: مریض گاهی در سر شتر بی حال می شود؛ ساربان یا غیر او، بیچاره را از روی شتر می اندازند و می روند، تنها در روی خاک جان می دهد و مال او در دست دیگران؛ کسی نیست از حمله دار مطالبه کند که این حاجی کو؟ مالش کجاست؟
نهم: اگر حاجی مرد از بی نظمی امیر حاج، باید کلی داد به مرده شور و قبر کن؛ که اگر کسی مرده را دفن کرد به ده تومان، خیلی زیرکی کرده.
دهم: قساوت قلب و بی رحمی حمله دار و اتباعش و عمله موتی در شدّت و کثرت، به جایی رسیده که از ایشان تجاوز کرده، به طبیب هم می رسد. چه این طایفه نیز چون مَثَل حاجی را مثل کافر حربی بی قوت [و بی] معینی می بینند که هر کس به هر اسم در فکر برهنه کردن ایشانند، به طمع افتاده که مالی در معرض تلف است؛ چرا من نبرم و مخارج کرده و آینده این راه را از اینجا بیرون نیاورم. پس نرخ حق القدم را از یک لیر امپریال کمتر نمی گذارند. قدری دوا و حَبُّ و جوهریات از اصل و بدل همراه گرفته، به قیمت بسیار اعلی می فروشند. مثقالی روغن چراغ خود دیدم در یک امپریال فروخت و آخر معلوم شد که در شیشه آن، وقتی [زمانی] روغن چراغ بود. سه یا چهار دانه حب کرم پنج قران و هکذا.(24)
14 ـ رفتارهای تبعیض آمیز
یکی از مشکلاتی که حجاج ایرانی و دیگر حجاج غیر عرب با آن روبرو بوده اند برخوردهای تبعیض آمیز و تحقیر آنان بوده است.
میرزا عبدالغفارخان نجم الملک منجم باشی که به سال 1296 ه . ق . حج گزارده می نویسد:
آنچه خانه زاد در خاک حجاز دید این است که مردم عجم نمی دانم از چه بابت در انظار مردم آنجا مغضوب و حقیر و خفیف اند و با وجود آن که در این سنوات به حسن کفایت حاجی میرزا حسن کار پرداز مقیم جده، خیلی رفاهیت دست داده، باز خالی از خطر نبود، خاصه در مدینه طیبه که خون و مال عجم را حلال و مباح می دانند و به هر قسم بتوانند در صدمه حجاج کوتاهی نمی کنند، حتی سید حسن مطوف که از جانب معین الملک برای مطوفی ایران مأمور است، کمال بدسلوکی را می نماید...(25)
وی سپس می افزاید: روزی یک نفر دهقان ایرانی، خواست به طواف بیت اللّه مشرف شود، گیوه خود را با شال دستمال بر پشت پیچید و داخل مسجد شد، یکی از خواجه های حرم ملتفت شده در حین طواف چند چماق سخت بر کتف او بنواخت، احدی از بستگان کار پرداز خانه ایران، واقعه را از دور دیده، به کار پرداز اطلاع داد، مشارالیه در صدد قصاص برآمد، به اذن جناب شریف و پاشای مکه، آن خواجه را در همان محل که چماق زده بود به سیاست رسانیدند ولی این ایرادات همان بر حجاج ایرانی است، اعراب مختلف، نعلین زیر بغل گذاشته وارد مسجد می شوند و احدی متعرض آنها نمی شود.(26)
وی در بخش دیگری از سفرنامه خود می نویسد:
از امتیازات اعراب، که در تمام خاک عربستان دیدم، این است که هرگاه منازعه ای رخ دهد فیما بین یک نفر عرب و یک نفر عجم آن عرب حق دارد که هر نوع فحش و تهمتی بر آن عجم نسبت دهد ولی عجم حق یک کلمه سؤال ندارد و الا آنقدر اعراب بر سر او می ریزند و می کوبند که هلاک شود.(27)
15 ـ اخذ رشوه برای زیارت
اخذ رشوه یکی دیگر از مشکلات حاجیان بوده، که متولیان و دربانان اماکن مقدسه از مردم مطالبه مبلغی پول می کردند و زایران برای ورود به کعبه و یا رفتن به داخل بقیع و زیارت کردن ناچار بودند مبلغی رشوه داده داخل شوند وگرنه از ورود آنها ممانعت به عمل می آمد.
کازرونی که در سال 1315 ه ش به حج مشرف شده می نویسد:
حقیر با جناب حاجی شیخ عبدالحمید، بعد از دادن دو ریال فرنگ داخل در کعبه منوره شدیم.(28)
میرزا داوود وزیر وظایف نیز می نویسد:
شب جمعه بیست و ششم، ساعت سه به حرم مشرف شدم، دیدم درب خانه مشرفه را باز کردند هر طور بود خود را مهیای رفتن کرده قرآنی با خود برداشته، رفتم پای نردبان به همراهی مطوفی که عمامه ای نیز بر سر داشت، مطوف به پیرمردی که عمامه سفید عربی داشت و یک شقه در را باز کرده، خود در دربند نشسته بود، به عربی گفت: این سید یک ریال می دهد که داخل شود، در جواب گفت:
ما یخالف، ریال را گرفت و حقیر پا بر نردبان گزاردم خود پیرمرد دست دراز کرده و دست حقیر را گرفت و ... داخل خانه شدم و دعا می خواندم، پشت در جوانکی نشسته بود، همین که دید حقیر داخل شدم و حالی دارم، برخاسته به حقیر چسبید که تو یک مجیدی باید بدهی، دوازده قروش داده ای باقی را بده، والا برگرد، گویا پسر شیبه بود حقیر هم فوری یک ریال دیگر به او دادم.(29)
در مدینه مشکل بیشتر بوده، متولیان بقیع از افراد مبلغی به عنوان ورودیه می گرفتند و سپس اجازه ورود می دادند. میرزا عبدالغفارخان نجم الملک منجم باشی دراین زمینه می نویسد:
در قبرستان بقیع بقعه اهل بیت بوابی دارد کریه المنظر، چماق به دست، غضب آلود، هر نفر ایرانی که خواهد به قصد زیارت داخل شود با کمال تشدد یک صاحبقران از او می گیرد و اگر بخواهد آن شخص روزی پنج مرتبه مثلاً وارد شود، باید پنج قِران بدهد، و همین که قلیلی آن جا ماند زیارت نخوانده، گوید بیرون شو.(30)
محمد ولی میرزا که در سال 1260 ه ق به حج رفته در این باره می نویسد:
در بقیع هر کس وارد می شد هزار دینار می گرفتند و درب حیات هم سه قروش که هر قروشی یک عباسی می باشد، در گنبد حرم بقیع هم به جهت زیارت حضرت فاطمه علیهاالسلام پول می گیرند که به بوسند قبر مبارک را.(31)
فراهانی در سال 1302 نوشته است:
حجاج سنی کمتر به زیارت بقعه ائمه در بقیع می آیند و اگر هم بیایند چیزی از آنان نمی گیرند، اما حجاج شیعه، هیچ یک را بی دادن وجه نمی گذارند داخل بقعه شوند، تنها پس از دادن این وجه است که آنان آزاد هستند بدون تقیه هر زیارتی را که می خواهند بخوانند.(32)
میرزا معصوم نایب الصدر شیرازی که در سال 1305 ه . به مدینه مشرف شده، وقتی به متولیان بقعه بقیع اعتراض می کند که چرا در شب چراغ روشن نکرده و یا از مردم پول می گیرند؟ به وی پاسخ می دهند که: اگر سالانه یک هزار و پانصد تومان به آنان داده شود، آنان، هم چراغ روشن خواهند کرد و هم از عجم ها پولی بابت ورودیه نخواهند گرفت.(33)
16 ـ ندانستن زبان دوّم
یکی دیگر از مشکلات حاجیان، تسلط نداشتن به زبان عربی بوده است، و به همین جهت به دلیل آن که نمی توانستند در بین راه و در شهرها مطالب خود را به دیگران تفهیم نموده و یا سخن دیگران را درک نمایند، لذا دچار مشکلات زیادی گردیده، گاهی جان خود را نیز در این راه از دست می دادند. مرحوم سید محسن امین در این زمینه می نویسد:
... عادت ژاندارم ها است که در دو سمت راست و چپ حجاج حرکت می کنند و هنگام فرود آمدن در جایی، اجازه نمی دهند کسی از آن محدوده بیرون رود و به ناشناسان هم اجازه ورود نمی دهند، اگر ناشناسی بخواهد وارد شود، سه بار صدایش می زنند [و ایست می دهند] اگر جواب نداد، با تیراندازی او را می کشند، این حادثه برای برخی حجاج که عربی نمی دانند پیش آمده است(34).
هم اکنون نیز بسیاری از حاجیان که از کشورهای مختلف اسلامی به حج می آیند توان سخن گفتن با سایر حجاج را نداشته، ساعت ها در حرم کنار هم می نشینند اما نمی توانند یکدیگر را شناخته، باهم سخن بگویند.
خاتمه
در سفرنامه ها با توجه به شرایط مختلف آب و هوایی و نیز حاکمانی که در گذشته بر حجاز حکومت می کرده اند مشکلات و دشواری هایی خاص هر یک از این دوره ها ذکر شده که پرداختن به تمامی آنها در این نوشتار امکان پذیر نیست، امید است با توفیق الهی بتوانیم در فرصتی دیگر اطلاعات بیشتری در اختیار علاقه مندان قرار دهیم.
هم اکنون که با الطاف الهی بسیاری از مشکلات و سختی های اشاره شده پایان یافته و حجاج کشورهای اسلامی در این زمان با استفاده از بهترین وسایل نقلیه همچون هواپیما و با استفاده از بهترین امکانات رفاهی و داشتن تغذیه مناسب، در کمال امنیت و آسایش به حج مشرف شده و در کوتاه ترین زمان مناسک حج را انجام و به کشور خویش باز می گردند، باید دقیقا شکرگذار این همه نعمت باشند و از فرصت به دست آمده بیشترین بهره برداری را در جهت رشد و شکوفایی روحی و معنوی و نیز دست یازیدن به منافعی که قرآن از آن با کلمه «لیشهدوا منافع لهم» یاد می کند، بنمایند.
از خداوند متعال مسألت داریم همگان را با این مسئولیت خطیر و مهم آشنا ساخته، حاجیان همه کشورها بتوانند حجی مبرور و مقبول انجام داده، با روحی متحوّل شده، اخلاقی بهتر و رفتاری متناسب با شئوون دینی و اسلامی، به کشورهای خود باز گردند.
پی نوشتها:
1 . حج گزاری ایرانیان، در دوره قاجار، ص14
2 . سفرنامه میرزا علی خان اعتمادالسلطنه، ص141
3 . پابه پای امین جبل، فصلنامه میقات حج، شماره، ج28، ص212
4 . پابه پای امین جبل، میقات حج، شماره، ج28، ص212
5 . سفرنامه میرزاداوود وزیر وظایف، ص89
6 . به سوی ام القری، ص238
7 . تیر اجل در صدمات راه جبل، میقات حج، شماره، ج35، ص93
8 . داستان باریافتگان، ص216
9 . پابه پای امین جبل، میقات حج، شماره، ج28، ص219
10 . سفرنامه میرزا داوود وزیر وظایف، ص154
11 . سفرنامه میرزا داوود وزیر وظایف، ص167
12 . داستان باریافتگان، ص111
13 . داستان باریافتگان، ص112
14 . همان، ص144
15 . همان، ص221
16 . پنهانی.
17 . سفرنامه میرزا علیخان اعتمادالسلطنة، ص93
18 . سفرنامه میرزا داوود وزیر وظایف، ص156
19 . تیر اجل در صدمات راه جبل، میقات حج، شماره، ج33، ص94
20 . میقات حج، شماره، ج19، ص178
21 . سفرنامه شیرین و پرماجرا، میقات حج، شماره، ج19، ص181
22 . سفرنامه شیرین و پرماجرا، میقات حج، شماره، ج19، ص177
23 . همان.
24 . تیر اجل در صدمات راه جبل، میقات حج، شماره، ج56، ص96
25 . فصلنامه میقات حج، شماره، ج19، ص181
26 . همان، ص182
27 . همان، ص182
28 . سفرنامه کازرونی، میراث اسلامی ایران، دفتر پنجم، ص368
29 . سفرنامه میرزا داوود وزیر وظایف، ج130، ص131
30 . میقات حج، ج19، ص182
31 . به سوی ام القرای، ص249
32 . میراث اسلامی ایران، دفتر ششم، ص777
33 . تحفة الرحمین، ص 257 : حج گزاری ایرانیان در دوره قاجار، ص71
34 . پا به پای امین جبل، میقات حج، شماره، ج28، ص217
نظر شما