مشکلات حاجیان از زبان سفرنامه نویسان
مجله میقات حج تابستان 1381، شماره 40
نویسنده : سیدعلی قاضی عسکر
146
همه ساله در موسم حج، وزارت حجّ عربستان سعودی، کنگره ای بین المللی برگزار می کند، موضوع کنگره سال گذشته (حجّ 1380ه . ش.) «الحجّ فی الأدب» تعیین شد و برای ارائه مقاله، موضوعاتی؛ از جمله بررسی «مشکلات حاجیان»، مشخص گردید.
نویسنده ارجمند این نوشتار، با ارائه مقاله خود با عنوان «مشکلات حاجیان از زبان سفرنامه نویسان» در این کنگره شرکت کردند، پس از بررسی مقالات وارده توسط هیئت علمی، مقاله ایشان در شمار مقالات برتر معرّفی و توسّط نویسنده در کنگره خوانده شد. از آنجا که محتوای مقاله برای خوانندگان می تواند سودمند واقع شود، لذا اولین بخش از برگردان فارسی آن را به خوانندگان ارجمند تقدیم می داریم.«میقات حج»
پیشگفتار
حج، از دیرباز دارای اهمیت ویژه ای در میان ایرانیان بوده است. تاریخ نگار قرن چهارم، مسعودی (م 346 ه . ق .)، در این زمینه می نویسد:
«ایرانیان قدیم به احترام خانه کعبه وجدّشان ابراهیم علیه السلام و هم توسل به هدایت او و رعایت نسب خویش، به زیارت بیت الحرام می رفتند وبرآن طواف می بردند. و آخرین کس از ایشان که به حج رفت، ساسان پسر بابک، جدّ اردشیر بابکان، سرملوک ساسانی بود. ساسان پدر این سلسله بود که عنوان از انتساب او دارند. چون ملوک مروانی که انتساب از مروان دارند و خلیفگان عباسی که نسبت به عباس بن عبدالمطّلب می برند. و چون ساسان به زیارت خانه رفتی، طواف بردی و بر چاه اسماعیل زمزمه کردی، گویند به سبب زمزمه ای که او و دیگر ایرانیان بر سر چاه می کرده اند، آن را زمزم گفته اند و این نام معلوم می دارد که زمزمه ایشان بر سر چاه مکرّر و بسیار بوده است.
یک شاعر قدیمی در این زمینه گوید:
ایرانیان از روزگاران قدیم بر سر زمزم، زمزمه می کرده اند
و یکی از شاعران ایران پس از ظهور اسلام به این موضوع بالیده، ضمن قصیده ای گوید:
و ما از قدیم پیوسته به حج خانه می آمدیم
و همدیگر را در ابطح به حال ایمنی دیدار می کردیم
و ساسان پسر بابک همی راه پیمود تا به خانه کهن رسید
که از روی دینداری طواف کند، طواف کرد
و به نزد چاه اسماعیل که آب خواران را سیراب می کند زمزمه کرد.
ایرانیان در آغاز، مال و گوهر و شمشیر و طلای بسیار به کعبه هدیه می کردند. همین ساسان پسر بابک، دو آهوی طلا و جواهر با چند شمشیر و طلای فراوان هدیه کعبه کرد که در چاه زمزم مدفون شد.
برخی از مؤلفان تاریخ و دیگر کتبِ سرگذشت، بر این رفته اند که این چیزها را جرهمیان به هنگام اقامت در مکه هدیه کرده اند [ و حال آن که ] جرهمیان مالی نداشتند که این چیزها را بدیشان نسبت دهند، شاید از دیگران بوده است و خدا بهتر داند.»(1)
از این تاریخ تا سال 438 ه . ق . که ناصرخسرو قبادیانیِ اسماعیلی مذهب، (394 ـ 481 ه . ق .) به حج رفته و گزارش سفر خود را به رشته تحریر درآورده است، هیچ اثر مکتوبی از حج و چگونگی حج گزاری ایرانیان در دست نیست. البته در اشعار برخی شاعران قرن سوّم و چهارم از مکّه و حرم نام برده شده، که حکایت از حضور این نام ها در ادبیات آن عصر دارد.
رودکی قدیمی ترین شاعر فارسی (م329 ـ 330 ه . ق .) نخستین کسی است که نام کعبه را در اشعار خود آورده و چنین می گوید:
مکّی به کعبه فخر کند مصریان به نیل ترسا به اسقف و علوی به افتخار جدّ
و در جای دیگر می گوید:
از کعبه کلیسا نشینم کردی آخر در کفر بی قرینم کردی
بعد از دوهزار سجده بر درگه دوست ای عشق چه بیگانه ز دینم کردی(2)
همچنین «بسام کورد» که یکی دیگر از شاعران قرن سوم در عهد یعقوب لیث بوده، قطعه ای پنج بیتی در مدح یعقوب و شکست عمار خارجی سروده که در آن آمده است:
مکّه حرم کَرد عرب را خدای عهد تو را کرد حرم در عجم
هرکه درآمد همه باقی شدند باز فنا شد که ندید این حرم(3)
با گذشت زمان، این فرهنگ توسعه یافت و بسیاری از شاعران فارسی زبان اشعاری را در خصوص مکه و مدینه سرودند و یا در اشعار خود به نوعی از کلمات مرتبط با حرمین شریفین بهره گرفتند؛ مانند:
به موقف عرفات و به مجمع عرصات به حشر و نشر و بقا و لقا و حور و قصور
به قدس و کعبه و جودی و یثرب و عرفات به حق زمزم و رکن و مقام و مسجد نور(4)
پس از ناصرخسرو، بیشترین سفرنامه های حج در حوزه ادبیات فارسی، به دوره صفویه و سپس قاجاریه مربوط می شود که به دلیل رشد فرهنگی مردم و عزیمت طبقات مختلف، به خصوص علما و دانشمندان و نیز صاحب منصبان حکومتی و علاقه آنان به ثبت اطلاعات و خاطرات تلخ و شیرینِ سفر حج، اقدام به نوشتن سفرنامه نموده اند. طبیعی است که تخصص علمی و گرایش های فکری نویسندگان در محتوای سفرنامه ها نقش داشته است. برخی به ثبت اطلاعات تاریخی و جغرافیایی پرداخته اند و بیشترین هدف آن ها این بوده است که حاجیان بعدی را راهنمایی کنند تا کمتر ناراحتی و سختی ببینند. بعضی به تشریح و توصیف منازل و اماکن میان راه پرداخته اند و برخی دیگر اوضاع اجتماعی و رفتاری مردم زمان خود را ترسیم کرده اند.
تفاوت دیدگاه نویسندگان، موجب شده تا در مجموع، اطلاعات نسبتاً جامعی از آن دوره به دست آید. سفرنامه نویسان به دلیل در دست نبودن وسایل نقلیه تندرو و فقدان راه های ارتباطی، مانند امروز، گاهی ناچار می شدند زمان بیشتری را در محل ها و مکان های میان راه بمانند و همین مسأله موجب می شد تا کاوش بیشتری کرده، اسامی و ویژگی های آن مناطق را به دقت ثبت کنند، لیکن در عین حال به خاطر اخذ اطلاعات از اشخاص، گاهی در ثبت اسامی اماکن و یا گزارش ویژگی های اخلاقی و اجتماعی مردم آن دوره و شهرها و روستاها، اشتباهاتی کرده اند که با مراجعه به منابع معتبر می توان آن را اصلاح کرد.
برخی سفرنامه ها نیز به دلیل منظوم بودن از ویژگی هایی برخوردارند که می توان از کتاب فتوح الحرمینِ محیی لاری در قرن دهم و نیز سفرنامه منظوم یک بانوی اصفهانی در قرن دوازدهم یاد کرد.(5)
سفرنامه نویسان معمولاً بخشی از سفرنامه خود را نیز به بیان سختی ها و دشواری های طاقت فرسای زمان خود اختصاص داده اند که بررسی تطبیقی آن ها و مقایسه آن با وضعیت فعلی، دور از فایده و لطف نیست.
گرچه حاجیان علی رغم علم به این مشکلات و سختی ها، به دلیل عشق و علاقه وافری که به حج داشتند، هرگز دست از سفر برنداشته، برای انجام این فریضه الهی عازم دیار یار می شدند.
حافظ شیرازی در این باره می گوید:
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور(6)
ما در این نوشتار برآنیم تا از زبان سفرنامه نویسان، پاره ای از دشواری ها و تلخی ها و ناکامی های سفر حج را بازگو کنیم:
1 ـ سختی و دشواری راه های ارتباطی
دشوار بودن راه های ارتباطی، یکی از مشکلات جدّی حاجیان در گذشته بوده که در سفرنامه ها و اشعار شعرای فارسی از آن فراوان سخن گفته شده است.
خاقانی در این زمینه می گوید:
گر زخم یافته است از رنج بادیه دیدار کعبه مرحم راحت رسان شده
و در جای دیگر نگرانی خود در این زمینه را چنین توصیف می کند:
ساربانا به وفا بر تو که تعجیل نمای کز وفای تو ز من شکر موفا شنوند
حاش للّه اگر امسال ز حج وامانم نز قصور من و تقصیر تو حاشا شنوند
دوستان یافته میقات و شده زی عرفات من به فید و زمن آوازه به بطحا شنوند(7)
انوری (م 583 ه . ق .) نیز می نویسد:
خوان خواجه کعبه است و نان او بیت الحرام نیک بنگر تا به کعبه جز به رنج تن رسی
بر نبشته بر کران نان او خط سیاه لم تکونوا بالغیه اِلاّ بشقّ الأنفس(8)
خواجوی کرمانی می گوید:
به راه بادیه هرکس که خون نکرد حلال حرام باد مر او را وصال بیت حرام(9)
مولوی می گوید:
عزت مقصد بود ای ممتحن پیچ پیچ راه و عقبه و راهزن
عزت کعبه بود آن ناحیه دزدی اعراب و طول بادیه(10)
سعدی می گوید:
ساربانا جمال کعبه کجاست که بمردیم در بیابانش(11)
و جامی می گوید:
گرآری رو در آن کعبه چو ریگ گرم زیر پا سپردن بایدت سر کوه آتش در بیابانش(12)
یکی از مشکلات جدی میان راه، وزیدن بادهای گرم سیاه و خطرناک بوده که به سموم بادیه شهرت یافته و همگان را به مشقت واداشته و گاهی نیز موجب مرگ حاجیان شده است.
نویسنده کتاب «تمدّن اسلامی» طیّ گزارشی از تلفات حاجیان در مسیر حج نوشته است:
به سال 402 ه . ق. باد سیاه بر کاروان حجاج وزید و راه آب را گم کرده، بسیاری هلاک شدند، گویند ظرف آبی به صد درهم رسید.(13)
میر سید احمد هدایتی نیز در سفرنامه خود می نویسد:
دو روز قبل، شصت ـ هفتاد نفر همین جا (در جدّه) دچار باد سام شده و تلف شدند.(14)
نزاری، عشق و شور رسیدن به کعبه را آنچنان توصیف می کند که سموم بادیه در ره وصل به معشوق، از سایه طوبی وی را خوش تر است:
روندگان ره کعبه را ز غایت شوق سموم بادیه خوش تر ز سایه طوبی(15)
سنایی برخی از دشواری های راه و مشکلات مسیر را در شعر خود این چنین ذکر می کند:
پای چون در بادیه خونین نهادیم از بلا همچو ریگ نرم پیش باد سرگردان شویم
زان یتیمان پدر گم کرده یادآریم باز چون یتیمان روز عید از درد دل گریان شویم
از پدر وز مادر و فرزند و زن یادآوریم ز آرزوی آن جگربندان جگر بریان شویم
همرهان حج کرده باز آیند با طبل و علم ما به زیر خاک در، با خاک ره یکسان شویم
قافله باز آید اندر شهر بی دیدار ما ما به تیغ قهر حج کشته غریبستان شویم
همرهان با سرخ رویی چون به پیش ماه سیب ما به زیر خاک چون در پیش مه کتان شویم
دوستان گویند حج کردیم و می آییم باز ما به هر ساعت همی طعمه دگر کرمان شویم
نی که سالی صدهزار آزاده گردد منقطع هم دریغی نیست گرما نیز چون ایشان شویم(16)
کوهستانی بودن و عبور از درّه های تنگ و جاده های باریک از یک سو و وجود بیابان های بی آب و علف و شنزارهای خطرناک، وضعیت را برای حاجیان بسیار دشوار می ساخت. مرحوم سید محسن امین در سفرنامه خود در این زمینه می نویسد:
(پس از مدائن صالح و عُلا) به طرف «ظهرالحمراء» عزیمت کردیم، راهی بود بسیار سخت، میان دو کوه همانند که به اندازه عبور قطار شتر فاصله بود و مردم به آن کوه «ابوطاقه» می گفتند و مسیر بین آن دو کوه، شنزاری بود که پاهای شتران در آن فرو می رفت. راه آن سربالایی بود. خیلی ها پیاده می شدند و آن بخش از راه را با فریاد و ناله و صدای طبل طی می کردند که شتران را به هیجان آورند تا در راه نمانند یا نیفتند.(17)
حاجیان ایرانی برای رفتن به حج، معمولاً از چهار مسیر اصلی استفاده می کردند:
1 ـ مسیر دریایی، که از طریق بنادر واقع در خلیج فارس به جدّه در عربستان سعودی انجام می شد و حاجیان با کشتی از بندر بوشهر، بندرعباس، بندرلنگه و برخی بنادر دیگر به سمت دریای عمان و اقیانوس هند رفته، سپس به سمت یمن حرکت و از آن جا وارد دریای سرخ شده و سرانجام در بندر جدّه پیاده می شدند.
2 ـ راه دوم مشهور به راه جبل یا نَجْد بوده که از طریق عراق به جزیرة العرب می رفتند. این راه در بعضی از سال ها به اندازه ای خطرناک می شده که علما رفتن به حج از این طریق را تحریم می کردند. از جمله این تحریم ها، فتوای مرحوم آقای شیخ فضل اللّه نوری است که در سال 1320 ه . ق . صادر گردیده است.
3 ـ راه شام بوده است، که حاجیان در دوره صفویه و نیز نیمه دوره قاجاریه از آن استفاده می کردند و از طریق حلب و دمشق به مدینه وارد می شدند. این راه دورتر از راه جبل بوده لیکن به دلیل مناظرسرسبز وفراوانی آب و آذوقه، دشواری آن کمتر بوده است.
4 ـ مسیر ترکیه، مصر و جدّه، که زائران ایرانی در این مسیر ابتدا به بادکوبه و تفلیس و سپس از طریق دریای سیاه به اسلامبول می رفتند و از آن جا از طریق کشتی و دریای سرخ به بندر ینبع یا جدّه در عربستان وارد می شدند.
از میان چهار مسیر ذکرشده، راه جبل که در دست آل رشید بوده به دلیل فشارها و اذیت ها و آزارهایی که توسط امیر جبل و وابستگان او و نیز عشایری که در منطقه ساکن و به دزدی و غارت اموال حاجیان عادت کرده بودند، از سخت ترین راه های حج به شمار می آمده؛ به طوری که مرحوم حاج شیخ فضل اللّه نوری شهید نهضت مشروطیت ایران، رفتن از این راه را تحریم نموده، در فتوایی چنین می نویسد:
«... الیوم اقدام به استطراق از راه جبل ذهاباً و ایاباً، مظنون الضرر مالاً و عرضاً و نفساً بلکه مقطوع الضرر است و در این صورت استطراق حرام است و بالفرض اگر کسی دعوی نماید عدم القطع بل عدم الظن به ضرر را، فلا اقلّ من الاحتمال العقلایی، و هذا یکفی فی حرمة الإقدام...
و من حسن الاتفاق آن که داعی، وقتی به نجف اشرف و عتبات عالیات مشرف شده و به زیارت علمای اعلام و حجج اسلام آن بقاع شریفه مرزوق شدم، دیدم که تمام آقایان از کثرت تظلّمات حاج و تراکم شهادات آن ها بر واردات، متفق الکلمه حکم به حرمت و منع استطراق از طریق جبل ذهاباً و ایاباً فرموده اند، به نحوی که ابداً مورد شبهه نمانده و این مطلب خود حقیقتاً شاهد قوی است بر واقعیت این حکم و رضای صاحب شریعت بر آن و پرواضح است که مخالفت احکام این جمع از علمای اعلام حرام است.(18)
دلایل این تحریم ناامنی راه ها، قتل و غارت اموال حاجیان، بدرفتاری حمله داران، رشوه گیری راهداران و برخورد بسیار خشن و نامناسب آنان با حجاج بیت اللّه الحرام بوده است.
2 ـ حمل و نقل نامناسب
مشکل دیگر حاجیان نبودِ وسیله نقلیه مناسب بوده است. در بسیاری از جاده ها عبور و مرور بسیار کم بوده و بیشتر نیز از چهارپایان و به خصوص شتر استفاده می کردند. دختر فرهاد میرزا در سفرنامه خود می نویسد:
... از بی شتری و حرکت آهسته شتر، به حدی بر حجاج بد می گذرد که از قوه تحریر و تقریر خارج است.(19)
حاج شیخ جعفر ترشیزی به امین الدوله گفته بود که:
در راه جبل، نیمه شبی که روی شتر به تهجّد مشغول بوده، از سرین مرکب سُریده، نماز را نبریده، از قافله بازمانده... تقدیر آن قدر مساعد بوده است که خورجین شیخ هم با خودش به زمین افتاده... در این حال، عربی سوخته سیاه از راه می رسد... تفقّدی از حالش کرده، رحمت می آرد... می رود از یورت و مسکن خودش شتری و مرد دیگری می آورد... برای راحت و بستن شکسته ها، شیخ را در مُضیف قبیله یک اربعین قبول می کنند و پس از شفا و عافیت به نجف می رسانند.(20)
معتمدالسلطان، سقّاباشیِ ناصرالدین شاه، به نقل نایب الصدر در سال 1305 ه . ق ، به زائران راه جبل چنین توصیه می کند:
حاجی باید توان کجاوه نشینی یا تخت نشینی داشته باشد، آب هم همراه بردارد که سخت نگذرد، طبعاً کسانی که پیاده می آیند یا می خواهند سربار دیگران باشند، ممکن است جانشان را از دست بدهند.(21)
میر سید احمد هدایتی در رابطه با بدی راه ها و نبود امکاناتِ لازم می نویسد:
... چهار ساعت به غروب مانده، قافله حرکت کرد و تا غروب در یک دره عریض صعود می نمودیم که کف آن رمل غلطان و طرفین آن تا چشم کار می کرد مستور از اُمّ غیلان و انواع و اقسام درخت های کهن جنگلی بود. اول شب رسیدیم به پای کوهِ بسیار مرتفعی که از معبر خیلی تنگ و ناهموار و پرپیچ و خمِ آن باید بگذریم. مسافرین را تماماً پیاده کردند و شترها را در یک قطار ردیف نمودند. این کوه موسوم به «جبل غایر» است و به همین مناسبت این راه از مکه به مدینه را «طریق غایر» می گویند. معابر کوه غایر نه فقط تنگ و پست و بلند و پیچ در پیچ است بلکه آن قدر سنگلاخ و پرتگاه دارد و آن قدر طولانی است که جان مسافر را به لب می رساند. تا صبح ما و تمام مسافرین پیاده می رفتیم و در هر قدمی شترهای افتاده و نیمه جان و یا تلف شده در کنار راه می دیدیم و هر شتری که زمین می خورد و جمال ها نمی توانستند حرکتش دهند، فوراً بار او را برداشته و آن حیوان را به حال خود گذاشته و می گذشتند.(22)
سفر با کشتی
گروهی از حاجیان نیز با کشتی به سوی حجاز حرکت می کردند که کثیف بودن کشتی ها، کمبود امکانات رفاهی، امواج خروشان دریا و به هم ریختگی حال سرنشینان، آنان را تا پای مرگ می رساند. برخی نیز سرانجام جان می سپردند و به ناچار آنان را به دریا می انداختند و هرگز توفیق آن را پیدا نمی کردند تا به زیارت خانه خدا نائل شوند.
ظهیرالملک که در سال 1306 ه . ق . حج گزارده، در زمینه نامناسب بودن وضعیت داخل کشتی به هنگام محرم شدن در محاذات یَلَمْلَم می نویسد:
«نجاست است که از اهل کشتی می بارد، الآن در حال احرام اند، چه احرامی ! که بدون ساتر و فوطه و همین طور کشف العوره غسل می نمایند. چه غسلی ! ظرف نجس، آب نجس، محل ناپاک، سبحان اللّه ، معرکه غریبی است.»(23)
مشکل دیگر حاجیان بد رفتاری کارکنان کشتی ها و به تعبیر میرزا عبدالغفارخان نجم الملک منجم باشی، عمله جات خارجی بود، حاجیانی که ناچار بودند برای رسیدن به حجاز از کشتی استفاده کنند، از برخورد بی ادبانه و هتّاکانه برخی از این کارکنان به شدت در رنج بودند. نجم الملک در این زمینه می نویسد:
یک کشتی بود متعلق به پسر مرحوم حاجی زین العابدین تاجر شیرازی، ساکنِ بمبئی، عمله جات خارجیِ بسیار بی ادب، نامعقول، هرزه و طمّاعی داشت. همه به ظاهر مسلمان بودند ولی از هیچ منکَری روی گردان نمی شدند. مرتکب انواع قبایح بودند و انواع دزدی می نمودند. با آن که این کشتی تازه برای حمل و نقل حجاج دایر شده بود و صاحب بیچاره اش، بسیار اهتمام داشت در این که این کشتی به نیک نامی معروف شود تا حجاج به میل و رغبت در آن جا وارد شوند و مِن بعد سودها ببرند، برخلاف رضای او، اجزای نامتناسب و وکلای غیردلسوز جمعیت، بسیاری از حجاج بدبخت را در وسعت قلیلی از انبارها و سطحه کشتی گنجانیدند. چه شرح دهم از سختی که بر آن جماعت بی چاره گذشت ! جمعی کثیر به سبب عفونت هوای انبارها و عدم امکان تدبیر در دوا و غذا مریض شدند و بعضی مردند و در آب دریا و شکم ماهی مدفون شدند.(24)
3 ـ رفتار بد و نامناسب حمله داران با حجاج
یکی دیگر از مشکلات جدّی حاجیان، برخورد نامناسب و غیرانسانی بعضی از حمله داران و مطوّفین با آنان بوده است. حمله داران کسانی بودند که از محل سکونت حاجیان، امورِ آنان را به عهده گرفته، حاجیان را همراهی می کردند و به خاطر دستیابی به سود بیشتر، از هیچ اذیتی فروگذاری نمی کردند. نویسنده سفرنامه «تیراجل در صدمات راه جبل» در این باره می نویسد:
جمعی از اراذل و اوباش عرب و عجم که نه از دین بهره دارند و نه ازانسانیت نصیبی و قسمتی در صدد گوش بُری بندگان خدا برآمده، نام خود را حمله دار گذاشته، هرساله جماعتی از ایشان به لباس مکر و حیله در شهرها و دهات ایران می گردند و مردم را فریب می دهند که راه جبل از همه راه ها به حسب امنیت و نزدیکی و ارزانی بهتر است و با آن بیچارگان به مقدار معیّن قرار می دهند که ایشان را از آن راه ببرند به مکه معظّمه و برگردانند و به مواثیق مؤکّده و عهود متعدّده ایشان را مطمئن کرده به همراه می برند، چون به نجف اشرف رسیدند و ثلث اول را دادند که مصرف آن غالباً قروض حمله دار است که به وعده آمدن حاج گرفته، منادی امیر حاج فریاد می کند که کجاوه به دویست و پنجاه تومان و سرنشینی به صد تومان، هرکس کمتر از این مقاوله کرده، کسر آن را از او در راه خواهند گرفت، پس حاج مذکور به اضطراب می افتند، باز آن جماعت ایشان را ساکت می کنند، بیچاره ثلث را داده و دستش به جایی بند نیست و اگر به هم بزند، جز جهاز شتر چیزی ندارد... بیچاره به انواع ذلّت در آن جا باید قرض کند یا اسباب خود را بفروشد و آسوده شود.
... پس از بیرون رفتن از نجف و یأس از مراجعت، اوّل در اکل و شرب چنان تنگی می گیرند که هیچ اسیری در هیچ مجلسی به آن شدت نیست. حتی از دادن آب به جهت تطهیر و وضو مضایقه می نمایند... .(25)
حاج میرزا علی اصفهانی در زمینه بدرفتاری حمله داران با حاجیان می نویسد:
در کظیمه ... یک نفر از محرمات محترمه از دودمان شاهزادگان تویسرگان در کامرانی و جوانی از اثر آن فاجعه عظمی مبتلا به مالیخولیا شده و جنین هفت ماه وضع کرده [خود را] در بین راه، در حال حرکت، عکام بی رحم، عَلی ما نُقِل، آن معصوم مظلوم را زنده زنده به گور فرستاده، مادر از مشاهده و استماع این مصیبت عقل از سرش پریده، دنیا در نظرش تیره و تاریک شده، قوای دماغیش مختل گردید، اعصابش مریض شد، مجلّله محترمه که اگر در وطنش مخاض عارض می شد، هزاران موجبات ترفیه و تسهیل فراهم می آوردند قابله و ادوات کامل مهیّا نمودند، اکنون در وسط صحرا و کوه غریب وار در بین طی مسافت در کجاوه، نفاس عارضش می شود، خدایا بر بنی اعمام و اقارب او چه گذشت، این مجلّله را فرود آورده به کمال عجله وضع حملش شده، طفلش به آن حالت به گور رفته، خودش در شدت مرض، ساعت پنج و شش از شب رحمت الهیه بر آن عفیفه محترمه و اقارب او نازل شده، به کمال آرامی داعی حق را لبیک گفته، به جوار رحمت ابدی ایزدی پیوست، رحمهااللّه . حقیقتاً دل ها را شکست. لوازم تجهیز آن مرحومه را فراهم آورده، در آن صحرا به خاک غربت سپرده، درگذشت. لا حول ولا قوّة إلاّ باللّه .(26)
مطوّفین نیز گاهی رفتاری مشابه با حمله داران داشته، برای گرفتن پول و خاوه برخوردهایی به دور از شأن انسانی با حاجیان داشتند. نجم الملک منجم باشی در این رابطه می نویسد:
... سال ها است رسم چنین شده که هر نفر حاجی مبلغ دو ریال فرنگ که معادل دوازده هزار دینار باشد به [سید حسن مطوّف] بدهند تا در میان مزوّرین و خدّام حرم قسمت کند.
این مرد وحشی و بی ادب، با جمعی از خواجه ها و عسکر، برای وصول این تنخواه در نیمه شبی بی خبر وارد اردوی حجاج بی صاحب می شود و در وقتی که مردم در چادرهای خود خوابیده اند، بعضی تنها و بعضی با عیال، بدون اذن شبیخون زده، می ریزند بر سر آن ها و با کمال خفّت آن وجه را وصول می کنند.(27)
دختر فرهادمیرزا در سفرنامه خود می نویسد:
امروز حاجیانِ عقب مانده، که روز حرکت ما از مدینه، روز ورود آن ها بود، بعضی از راه ینبع و بعضی از رابغ فراراً آمده اند، هزار ریال به جهت خاوه به حمله دار داده اند، حمله دار پول ها را برداشته فرار نموده، در رابغ جلوی حاج را گرفته، مطالبه خاوه کرده اند. این حجاج بی چاره که پول به حمله دار داده بودند، جمیع را نگاه داشته اند، بعضی فرار کرده اند. از قرار تقریر، حجاجی که از راه ینبع آمده اند شریف را در ینبع دیده اند، کانّه بازی هایی که روز حرکت از مدینه به سر ما می خواستند دربیاورند به سر حجاج درآورده اند... .(28)
4 ـ حیله های حمله داران
برخی حمله داران در مسیر با روش های مکارانه و فریب کارانه با حاجیان برخورد می کردند؛ از جمله این حیله ها که در سفرنامه «تیر اجل در صدمات راه جبل» آمده، به این شرح است:
اوّل: چون عمده حاج در این سنوات در وقت رفتن از دریا می روند و غالب حاج دریایی پیش از حاج جَبَلی به مکه می رسند، پس حمله دار[ها] یک روز یا دو روز پیش از حاج خود را به مکه می رسانند و از احرام بیرون آمده، لباس فاخر می پوشند و با زبان های چرب، هرکدام جماعتی را خصوص ازاهل دهات و رعایا که زود به دام می افتند، صید می کنند و مقاطعه نکرده، شتر به ایشان می دهند به جهت رفتن به منا و عرفات و بعد از مراجعت، مقاطعه می کنند و صیغه می خوانند؛ بعد از پاک کردن حساب خود در راه از حاجی مطالبه کرایه شتری که به منا رفته بود می کنند. هرچه حاجی فریاد بکند که کرایه آن داخل در آن مقاطعه بود، ثمری ندارد؛ به جهت هر شتری یک تومان می گیرند.
دویم: بسیار می شود که حمله داری با جمعی از آن رَقَمْ حجاج، مقاوله می کنند و کار زبانی تمام می شود؛ پس حمله دار می گوید به جهت اطمینان، آدمی چهار تومان بدهید، کفایت می نماید. آن ها را می گیرد و در وقت تنگی مثل روزِ بیرون آمدن که حاجی به چندین کار مبتلاست، سراسیمه با مُحصّل صوری از برای خود به نزد حاجی ها می آیند که از این شتر خریدم، یا امیر حاج از باب خاوه حواله کرده و به میزان ثلث از ایشان لیره یا امپریال می گیرد. آن ها می گویند حساب بکن و آن مقدار را کسر نما؛ عذر می خواهد که حالا مجال نیست، وقت بسیار است، قبض ثلث می دهد و در حساب مماطله می کند تا از مدینه بیرون می آیند و راه حاج از غیر آن مسدود می شود. در مقام حساب منکر آن وجه سابق می شود و فریاد می کند و اگر به شرع فرستاد، به قَسَم یا مصالحه مبلغی از این راه به دست می آورد و اقسام این حیله بسیار است؛ به همین یک مثال قناعت شد.
سیم: مکرّر می شود که حاج تنخواه می دهد و قبض می گیرد و در وقت حساب [حمله دار] منکر می شود و می گوید از من قبض خواستی که تنخواه بدهی، قبض را گرفتی و ندادی؛ پس به نزد امیر حاج می رود و می گوید، اعتبار به قبضی که من آن را مُهْر نکردم نیست و من اعلام دادم، بی اطلاع من حاجی پول به حمله دار ندهد؛ پس دوباره حاجی آن وجه را باید بدهد و اگر اندکی با قوّت باشد و ندهد، ایشان را به شرع فرستد؛ باز به قَسَم یا مصالحه تمام یا نصف آن مبلغ را می گیرد.
چهارم: حمله دار در نجف یا مکه معظمه در وقت صیغه خواندن ملتزم می شوند بردن حاجی را تا آن مقصد به فلان مبلغ که جمیع واردات آن راه بر او باشد؛ بدون استثنای چیزی؛ و گاهی به تفصیل ذکر می نمایند و هرگز به این شرط وفا نمی کنند.(29)
5 ـ ناامنی و دزدی
راهزنی در حج یکی دیگر از مشکلات مهمّ و جدی زائران و حجاج بیت اللّه الحرام بوده است.
سعدی شاعر شیرین سخن فارسی، در کتاب گلستان در این زمینه می گوید:
شبی در بیابان مکه از بی خوابی پای رفتنم نماند. سربنهادم و شتربان را گفتم دست از من بدار.
پای مسکین پیاده چند رود کز تحمل ستوده شد بُختی
تا شود جسم فربهی لاغر لاغری مرده باشد از سختی
گفت: ای برادر احرام در پیش است و حرامی در پس. اگر رفتی بردی و اگر خفتی مردی.
خوش است زیر مغیلان به راه بادیه خفت شب رحیل، ولی ترک جان بباید گفت
مولوی نیز در این رابطه چنین سروده است:
عزّت مقصد بود ای ممتحن پیچ پیچ راه و عقبه و راهزن
عزّت کعبه بود آن ناحیه دزدی اعراب و طول بادیه(30)
جنید شیرازی در رابطه با حرامیان و دزدان حریم کعبه گوید:
مباز عشق اگرت طاقت ستم نبود که در طریق وفا جز بلا و غم نبود
حریم کعبه مقصود بی حرامی نیست تو را که خوف بود راه در حرم نبود(31)
میرزا علی اصفهانی (1331 ه . ق .) دزدی و غارت اموال حاجیان را چنین گزارش می کند:
پس از حرکت از مدینه، قدری قلیل که راه پیمودیم، ملاحظه نمودیم که [حمله دار [از طریق مسجد شجره منحرف است، همان وقت مقدمات تشویش در خاطرها گذشت که چرا به مسجد نرفتیم، بالأخره مقوّم ها گفتند به سمت مسجد نمی توانیم برویم و باید از محاذی مسجد محرم شوید. از شترها فرود آمده، غسل کردیم و تلبیه احرام گفته، بین آن که جمعی در حال تلبیه و جمعی فارغ از آن در حالت توجه و خضوع و تهیه برای اجابت دعوت حضرت حق جلّ شأنه [بودند] که بغتتاً صدای گلوله و تفنگ از عقب قافله بلند شد و آتش حرب و فتنه مشتعل گردید.
حجاج مُحرم برهنه بیچاره، سوار بر شترها روی به راه نهادند و در عقب، جماعت حرب مشغول تیراندازی هستند و مقوم ها هم برای خالی نبودن عریضه صورت مدافعه به خرج می دهند. رفته رفته از اطراف کوه ها گلوله باریدن گرفت، قافله حاج را هدف رصاص جفا کردند. شترها رمیدند. کجاوه ها بر زمین خورد. جمّال های خبیث چون بازار را آشفته دیدند و آب گل آلود، مشغول نهب و صید ماهی شدند. بارها بود که از پشت شترها بر زمین انداختند. حاج بیچاره را از فراز شتر به زمین انداختند. جمعیت دزدها زیاد شد. از سه طرف باران گلوله باریدن گرفت. سیئات اعمال مجسم شد. شترها روی به فرار، بارها و کجاوه روی زمین، معتمرین مُحرم سر و پا برهنه در بیابان سنگلاخ در خار و خس حَیاری روی به فرار گذاشته «یلذن بعضهم ببعض»؟؟؟.
زن های مجلّله با لباس احرام، پای برهنه، از هراس جان هریک به سمتی می دوند. بی مروت از خدا بی خبرِ حربی فرصت فرار نمی دهد. فی الحقیقه قیامتی برپا شد. برق گلوله است که از بناگوش مسلمان ها می جهد. فریاد وامحمّدا صحرا را پر کرده، چون گلّه که گرگ در آن ها ریخته باشد سر به جایی نمی برند. طفل های معصوم و مرضای مظلوم و زن های فلک زده میان دست و پای شتر در بین کوه و سنگ هدف گلوله شدند. تأدیب حضرت قهّار نازل، قریب سه ساعت حال بدین منوال گذشت، بالأخره از جلوی حاج بنای گلوله زدن گذاردند، طبعاً مقدّم قافله به سمت دره کوهی روی به دست راست مایل گردید. در این درّه امر شدّت کرد، چندان بار و کجاوه روی خاک ریخت که از عهده تحریر خارج است. فی الحقیقه نمونه «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ»(32) است. علاوه بر وحشت و دهشت و تعب پیاده دویدن در سنگ ها، عطش فوق العاده غلبه کرد، زبان ها در دهان خشک شد، سید بی چاره گفت چشم من تار شد، آسمان و زمین درنظرم تیره گردید.
گرنویسم شرح آن بی حد شود مثنوی هفتاد من کاغذ شود
و بالجمله جمّال های بی دین بنای سختی را با حجاج گذاردند. آن بی چاره ها را از شترها می انداختند و بارهای ایشان را می بردند. آن بدن های از گل نازک تر را برهنه و پیاده هدف گلوله جفای آن ظالمان از خدا بی خبر نموده، مشغول چپاول خود شدند. هرکس به خود مشغول است. کسی از کسی خبر ندارد. معلوم نیست کشته کیست؟ و زنده کیست؟ بالأخره از آن درّه سرازیر شده، سواد مدینه طیبه از دور نمایان شد. خط آهن نزدیک رسید. عساکر حفظه شمندفر (قطار) مطلع شده برای مدافعه نزدیک آمدند و با آن دشمنان دین، به جنگ درآمدند و ایشان را مانع از تعاقب قافله حاج شدند. آن جماعت دربدر مسلوب و منهوب مجروح، مقتول، گرسنه، تشنه و برهنه روی به مدینه نهادند و با یک حالت فلاکت و ذلّتی برهنه و تشنه به مدینه رسیدند و در پشت مدینه نزول نموده، جماعتی کثیر از ایشان در آن وادی محظور مخوف ماندند که قدرت برآمدن نداشتند. جمعی هدف گلوله [واقع] شده مجروح و چند نفری مقتول، آن قدر لیره ها و بارها و قره پوک ها و برات ها و زر و زیورها و قالیچه ها رفت که قلم نوشتن آن را طاقت ندارد... .(33)
دختر فرهاد میرزا نیز در سفرنامه خود به بخشی از جنایات و بی رحمی حرامیان و دزدان بین راه و بدرفتاری آنان با حاجیان اشاره کرده، می نویسد:
... یک نفر حاجی گرگانی که زن او هم کجاوه آدمِ ما بود، روز یکشنبه از قافله مانده، شب که منزل آمدند معلوم شد که در صحرا مانده است. آدمی به جستجوی او فرستاده، صبح سه شنبه او را آوردند، بعد از آن معلوم شد که دو نفر عرب سواره و یک نفر پیاده به او گفتند: حاجی چرا عقب مانده ای؟ این بدبخت أجل برگشته حالی کرده بود که شتر راه نمی رود، در جواب گفتند. هرگاه پول بدهی ما بار تو را حمل خواهیم کرد. هرطور بوده مشارإلیه را پیدا کرده بار او را بر شتر خودشان بار کرده، به قدری آهسته حرکت نموده که از نظر حاج ناپدید گشته، او را پیاده نموده به قدر شصت تومان وجه نقد همراه داشته، از او گرفته، در حضور او به سه قسمت کرده، آخرالامر در خیال قتل او افتادند. حاج مزبور در مقام عجز برآمده از قتل او گذشته قدری از واحد یموت او را کوبیده، زیرجامه او را بیرون آورده، گفتند از این راه به هرجا که می خواهی برو. حاجی بیچاره آن شب در آن صحرا گریان و نالان به سر برده، روزش هم تا طرف ظهر به همین درد گرفتار بوده که آدم هایی که به جستجوی او رفته بودند، به او رسیده آن بی چاره را سوار کرده با حالت فلاکت او را به حاج رسانیدند.(34)
وی در بخشی دیگر از سفرنامه خود می افزاید:
روز پنج شنبه، پنج ساعت به غروب مانده، از منزل «بئر خلع» حرکت کرده شب هنوز به منزل نرسیده که از چهار طرف صدای دزد درگرفت. بعد معلوم گشت که در بین راه، خورجین پسر حاج عبدالهادی استرآبادی که در بغداد تجارت دارد، از زیر پایش ربوده، با بقچه رختش را بردند. سنگ ها برای کاسه مشعل می پراندند که مشعل جلو خاموش بشود، بیایند میان حجاج، این حرکات بسیار شبیه است به مثال حسین کُرد که در کتاب ها نقل می کنند... .(35)
سپس افزوده است:
در منزل «رب الحسان» تا این که حجاج بی چاره رفتند جزئی استراحت کنند که آواز حرامی، حرامی بلند شد. حسن خان نامی از اهل شیراز لنگه بارش را بردند، شیرازی گری به خرج داده، در نیمه شب سر دزد دوید که واحد یموت را به مغزش کوبیده، با سر شکسته برگشت، از قراری که معلوم گشته، جوالی که قدری در او برنج و آرد بوده با بقچه رختش را بردند، چیزی که برایش باقی مانده بود سرشکسته!(36)
میرزا داوود وزیر وظایف در سفرنامه خود گزارش تکان دهنده ای را آورده که نشان می دهد در آن زمان آدم کشی و دزدی و غارت اموال مردم امری عادی بوده است. وی چنین می نویسد:
از وقایع معظمه در راه این بود که: جوانکی بود پسر برادر «مقوّم باشی»، که از همه حمله دارها متشخص تر است، سوار اسب می شد و جوانکی خوش سیما بود، دو منزل بعد از «هدیه» منزلی است که او را «بئر جدید» می گویند، تلگراف خانه ای دارد و چاهی بزرگ و پنج چادر سیاه عرب، یک ساعت از آفتاب گذشته وارد شدیم، آن جوانک قدری جلوتر آمده بود برای خریدن علف خشک، که همان چند خانوار برای فروش آورده بودند، خواسته بود بخرد، سر قیمت آن با یک نفر عرب گفتگوشان شده بود، با خیزران خودش یکی بر سر عرب زده بود، او هم فوری با تفنگ مارتین خود که همه این اعراب دارند، با گلوله زده بود بر پشت او که در سر تیر مرد. کوه کوچکی در آن نزدیکی بود، به قدر صد قدم فاصله، رفت بالای کوه و نشست به تماشاگران حاج، مادر و خواهر و کسان او هم مشغول معامله بودند، مثل این که ابداً چیزی واقع نشده است. مدتی تماشا کرد تا مقتوله را تغسیل و تدفین کردند. آن وقت رفت پناه سنگی که دیده نشد!
«عبدالرحمان پاشا» دو نفر از اعراب را گرفت، چند ساعتی در توپخانه حبس کرد. گفتند نوشته ای گرفته است که بعد از بیست روز قاتل را به «شام» بیاورند، ولی معلوم نیست که بیاورند. نقداً بیچاره بدون جهت کشته شد. با کثرت اهتمامی که از طرف «سلطان» در امنیت می شود، باز هم بر عرب خیلی نا امن است. همیشه اعراب دزد، برای چاپیدن قافله تا «معان» پشت سر قافله را دارند. اگر بیچاره ای عقب بماند، یا شب ها بتوانند باری از قطار سواکنند و بدزدند، چیزی هم که رفت، رفت.(37)
مرحوم سید محسن امین در زمینه سرقت و غارت اموال حاجیان می نویسد:
... هنگام خروج از جدّه، از هر مرکبی دو قروش پول می گرفتند، چون در پشت در خروجی، حجاج جمع می شدند کالاهای بسیاری از حجاج به سرقت می رفت، دزدان هم بیشتر از نیروهای نظامی بودند که برای حفظ امنیت آن جا بودند، یک آفتابه مسی هم از ما به سرقت رفت.(38) وی در بخشی دیگر از سفرنامه خود در زمینه حوادث بین راه جدّه و مکه می نویسد:
... راه پرخطر بود و نظامیان هم از جدّه تا مکه همه جا در دشت ها و بالای کوه ها پخش بودند و در شیپورهایشان می دمیدند و دیگران پاسخ شیپورشان را می دادند، البته نیروهای نظامی تا می توانستند، نسبت به سرقت اموال و وسایل حجاج کوتاهی نمی کردند...(39) سپس می افزاید:
... صبح از بحره راه افتادیم و عصر به مکه رسیدیم، در این مسیر پیش از ما و بعد از ما چه قافله هایی که غارت شدند. اغلب قتل و تاراج در بین راه پیش می آمد... .(40)
وی در بخشی دیگر از سفرنامه خود می نویسد:
... سحرگاه از عسفان به سوی خُلیص روان شدیم... در راه برخی از بادیه نشینان به دو نفر از اهل «معرّه نعمان» حمله کردند، پول های یکی را گرفتند و دیگری را هم با خود بردند... به گفته صاحب خانه ما در مدینه، اینان در موسم حج به غارت حاجیان می پردازند و پس از موسم به جنگ و غارت میان خودشان می پردازند و کاری جز این ندارند.(41)
نا امنی و دزدی حتی به درون شهرها نیز کشیده شده و حاجیان از آن در امان نبودند. مرحوم امین می نویسد:
... [در مدینه] توفیق زیارت مسجد قبا را نیافتیم، با این که فاصله اش بیش از فاصله تا احد نبود، همچنین مسجد فضیخ و مشربه امّ ابراهیم را نیز به دلیل شدّت خوف نتوانستیم زیارت کنیم... .(42) وی در بخشی دیگر می نویسد:
در مدائن صالح تقریباً دو روز ماندیم ... آثار خانه های تراشیده از سنگ که در کوه ها ساخته بودند، به همان صورت، زیبا و مستحکم باقی است و گذرکنندگان از آن مسیر، قبل از رسیدن به قلعه، آن ها را می بینند. پس از رسیدن به خانه، کوشش کردیم برای دیدن آن برویم ولی نا امنی مانع شد... .(43)
پی نوشتها:
1 . مروج الذهب، ترجمه پاینده: 1، ص236
2 . حج در آیینه شعر فارسی، ص21 3 . همان. 4 . حج در آیینه شعر فارسی، ص36
5 . این دو سفرنامه توسط فاضل ارجمند آقای رسول جعفریان تحقیق و به چاپ رسیده است.
6 . دیوان حافظ، ص112 7 . دیوان خاقانی: 102 8 . حج در آئینه شعر فارسی: 44 9 . دیوان خواجوی کرمانی: 33 10 . شرح مثنوی مولوی، علامه جعفری، ج12، ص432 11 . غزلیات سعدی، ص215 12 . دیوان جامی، ص49
13 . تمدن اسلامی، ج2، ص54
14 . داستان باریافتگان، ص150
15 . حج در آئینه شعر فارسی، ص48 16 . دیوان سنایی، ص416
17 . پابه پای امین جیل، فصلنامه «میقات حج»، شماره 26، ص214
18 . حج گزاری ایرانیان در دوره قاجار، رسول جعفریان، ص21
19 . فصلنامه میقات حج، شماره: 19، ص78
20 . سفرنامه امین الدوله (1316 ه . ق .)، به کوشش اسلام کاظمیه، ص90
21 . حج گزاری ایرانیان در دوره قاجار: 19
22 . داستان باریافتگان: 184
23 . سفرنامه ظهیرالملک، به کوشش رسول جعفریان، میراث اسلامی ایران، دفتر پنجم: 255
24 . فصلنامه میقات حج، شماره: 19، ص174
25 . تیر اجل در صدمات راه جبل، فصلنامه «میقات حج»، شماره 35، ص89
26 . به سوی ام القری، سفرنامه میرزا علی اصفهانی، ص206
27 . سفرنامه شیرین و پرماجرا، فصلنامه «میقات حج» شماره 19، ص181
28 . سفرنامه مکه، دختر فرهاد میرزا، فصلنامه «میقات حج» شماره 17، ص92
29 . تیر اجل در صدمات راه جبل، فصلنامه «میقات حج» شماره 35، ص99
30 . شرح مثنوی علامه جعفری: 12، ص432 31 . دیوان جنید شیرازی: 19
32 . عبس : 34
33 . سفرنامه حج میرزا علی اصفهانی صص 193 و 194
34 . سفرنامه مکه دختر فرهاد میرزا، فصلنامه «میقات حج»، شماره 17، ص74
35 . همان، ص17
36 . همان، ص85
37 . سفرنامه میرزا داوود وزیر وظایف، ص172
38 . پابه پای امین جبل، فصلنامه «میقات حج»، شماره 26، ص214
39 . همان.
40 . همان.
41 . فصلنامه «میقات حج»، شماره 8، ص218
42 . همان، ص175
43 . همان: 176
نظر شما