فاجعهای که موبایل رقم میزند
برای صحبت کردن از فیلمهای سینمای ایران همیشه بهتر است صبرکنیم آبها از آسیاب بیفتد.
فیلم «سعادت آباد» بیش از دوماه است که در حال اکران بوده نقدها و گفتوگوهای بسیاری درباره آن صورت گرفته و عموم منتقدین درباره آن نظر دادهاند.
حال مروری دیگر بر این فیلم در روزهای پایانی اکرانش خالی از لطف نیست تا با اندک آب باقی مانده، چرخ آسیاب نقد خود را نیز اندکی بچرخانیم…
پلان آغازین سعادت آباد نگاه دوربین از درون آئینه اتومبیل یاسمن (لیلا حاتمی) است. اولین تلاش ذهنی بیننده یافتن مدلولی برای این نشانه است و تا زمانی که وارد خانه یاسی و محسن(حامد بهداد) نشدهایم و آئینه شکسته اتاق خواب آنها را ندیدهایم مدلولی شکل نمیگیرد. این نخستین پلان تزئینی را داشته باشیم تا برسیم به پلانهای پایان فیلم.
درادامه، یاسی سوار بر اتومبیل مدل بالا به خرید گل و شیرینی پرداخته و در تدارک برپاکردن جشن تولد شوهرش است. موسیقی غربی پخش میشود، همایون شجریان میخواند و آهنگی لوسآنجلسی از یک خواننده معروف.(نگارنده نمیداند چرا نام این خواننده را خودسانسوری کرده است!) انواع موسیقی نامتجانس از نظر فرم و محتوا همراه با تفاوتهای فراوان حسی و مفهومی که در متن اشعار ترانهها وجود دارد به خوبی نشاندهنده ملغمهای است که فرهنگ بسیار آسیبپذیر و آسیب خورده طبقه متوسط ایرانی با آن مواجه است. طبقه متوسطی که وقتی میخواهد هدیه بدهد درست همان چیزی را میدهد که عامل شکلگیری و نیز احتمالاً درآینده نزدیک عامل نابودی خودش است؛ تکنولوژی!
طبقهای که از یک سو به سنت چسبیده است و از سویی به هرقیمتی میخواهد به درون مدرنیسمی که عمرش به سرآمده شیرجه بزند. شیرجه در استخری خالی! ویدئو کلیپ ترانه shine on you crazy diamond «پینک فلوید» را به خاطر بیاوریم. یاسی به محسن موبایل هدیه میدهد. شوهری که از سر و کولش موبایل میریزد و یکی از آنها را ظاهراً مینا(مینا ساداتی) پرستار بچه شان، دختری که با شوهر رابطه (مشروعیت آن را نمیدانیم) مخفیانه دارد هدیه داده است. البته هدیه دادن موبایل معانی دیگری نیز دارد که همه بهخوبی میدانیم؛ ازاین به بعد در دسترس خواهی بود، به تماسهای من جواب خواهی داد، هرزمان بخواهم پیدایت خواهم کرد و... در لفافه یعنی گدایی عشق، محبت و توجه.
طبقه متوسطی که همه چیز را گدایی میکند حتی سنت و مدرنیسم را توأمان و نام محله زندگی خودرا سعادت آباد میگذارد غافل از اینکه کامش با حلوا حلوا کردن شیرین نمیشود. طبقه متوسطی که آباژور از دیوارهای خانهاش بالا میرود اما عطسه که میکند خرافاتی است و صبرش میآید! طبقهای که هنگام غذا خوردن موسیقی کلاسیک اروپا گوش میدهد و به محض پایان غذا به لسآنجلس نقل مکان میکند و الی ماشاءالله تناقض که از سرو و روی خود بالا میآورد.
این چند نکته نشان دهنده این بود که کارگردان و نویسنده سعادت آباد میدانند دردشان چیست و به خوبی تناقضات را درک کردهاند اما نمیدانند داستان خود را چگونه روایت کنند. دراین جا مجالی برای بحث مفصل درباب داستان و آدمهای سعادت آباد نیست، شاید وقتی دیگر، اما اشاره به تعدادی از ضعفهای آن به صورت پراکنده در توضیحات پیش رو گنجانده شده است. یکی از برجستهترین نکات مثبت سعادتآباد نشان دادن فاجعهای است که چونان اژدهایی غول آسا در بین انسانهای این جامعه مظلوم درپرواز است و کم کم دارد همه چیزش را از او میگیرد و آن چیزی نیست جز «فاجعه موبایل». اگر سعادت آباد هرچه هم فیلم بد و ضعیفی باشد که هست و به سرعت فراموش شود که میشود، همین یک تلنگر مهمی که میزند کافی است برای دفاع ازآن. بلایی که تلفن همراه بر سر زندگی انسانِ به اصطلاح مدرن ایرانی آورده است فاجعهبار است. درواقع کاراکتر اصلی این داستان که میتوانست درام خوبی بشود، باید موبایل میبود که نشد.
پس از اجتماع همه مهمانان در خانه یاسمن و محسن با فیلمبرداری دوربینِ روی دستی مواجه میشویم که در تلاش است ازدحام و همهمه عدهای آدم ریاکار و الکی خوشِ از درون پوسیده را به نمایش درآورد. آدمهایی که زندگیشان توسط موبایل درجریان است و این وسیله وحشتناک عصر پسامدرن در جامعه پیشامدرن ایرانی چنان حکومتی برقرار کرده است که هیچ راه فرار از آن و انقلابی علیه آن ممکن نیست. موبایلها زنگ میزنند، آدمها در هم میلولند. شیرتوشیری به معنای واقعی که با دوربین روی دست دوچندان میشود.
سعادت آباد فقط یک قدم فاصله دارد تا به درام موبایل تبدیل شود اگر و فقط اگر مؤلف آن به قابلیتهای کاراکتر شدن این شیء خطرناک و تکنولوژی شیطانی آن توجه بیشتری میکرد به جای توجه و تلاش برای نشان دادن سرگردانی یک عده انساننمای بیهویت که برای کاراکتر شدن هیچ قابلیتی که ندارند هیچ حتی تیپ هم نشدهاند. اما حیف که در یک قدمی این نقطه عطف به دیگر سو پیچیده و مقصدی انتخاب کرد که همانا فراموشی این فیلم در آیندهای نزدیک خواهد بود. فقط یک قدم فاصله! آخرین جملهای که پرستاربچه به محسن میگوید این است: «فقط موبایلت رو روشن بذار».
شیر تو شیر بودن زندگی سطحی و در حال فساد و پوسیدگی به اصطلاح خانوادههای «سعادتآباد» در دستان شیطانی موبایلها و درقاب دوربین روی دست خوب پیش میرود اما از میانه فیلم به بعد از دستان سازندگان به گونهای خارج میشود که با هیچ وصلهای نمیتوان ازآن دفاع کرد. تغییر یکباره و بیدلیل و ازهمه مهمتر بیحاصل یاسمن درپایان فیلم هنگامی که قرص آرام بخش را نمیخورد، چسب زخم را میاندازد و به گلدان آب میدهد را چه معنی کنیم؟(پلانهای تزئینی اینجا نیز کارگردان را رها نکرده است) سه نمونه بسیار کلیشهای که قرار است نشانههای تغییر باشند. اما بیدلیل!؟ چه شد که تغییر پیدا کرد؟ نمیدانیم.
حال یک سؤال بسیار بسیار اساسی! بزرگترین مسئله این داستان «سقط جنین» است. عاقبت آن چه شد؟ نمیدانیم. تفریط برخورد خالق سعادت آباد با موضوع سقط جنین در مقابل افراط زننده و شعاری «حاتمیکیا» در فیلم «دعوت» نشان از این است که هنرمندان کشور ما هنوز عظمت و ژرفای چنین مقولهای که مدرنیسم در دامان ما انداخته را در نیافتهاند. به همین راحتی لاله(مهناز افشار) بچه سقط میکند بدون اینکه احساس گناهی داشته باشد و علی(امیر آقایی) چه به سادگی از خیر آن میگذرد. مقایسه کنید با همین مقوله که به عنوان موضوعی فرعی در فیلم سیاه و تلخ «چهارماه و سه هفته و دو روز» ساخته «کریستین مونجیو».
در اینجا اشارهای به میزانسن میکنیم و بحث را ختم. دوربینِ روی دستی که در ابتدای فیلم کارایی خوبی دارد اندک اندک نقطه ضعف فیلم میشود و به جرأت میتوان گفت هیچ کارکرد دیگری ندارد غیر از پوشاندن ضعف میزانسن. با یک مثال این ادعا ثابت میشود. در سکانسی که علی میفهمد زنش سقط جنین کرده است، در یک کلوزآپ لرزان به او حملهور شده و سیلی نه چندان محکمی به صورت لاله میزند. دوربین روی دست با حرکات بیمورد و لرزشهای آزاردهنده به جای افزودن به التهابِ موقعیت، چیزی جز سرسام نصیب تماشاگر نمیکند. اما به یاد بیاوریم صحنه مشابهی در فیلم «پدرخوانده قسمت دوم» لحظهای که مایکل(آل پاچینو) بعد از آگاهی از سقط جنین زنش آنچنان سیلی محکمی در یک مدیوم لانگ شات بیادماندنی با دوربینِ ثابت به صورت کی (دایان کیتن) میزند که هم کیتن پرتاب میشود و هم خود پاچینو روی او میافتد.
عظمت این سکانس تماماً به قدرت میزانسن و ثبات دوربین «کاپولا» باز میگردد و حقارتِ جنجالیترین سکانس سعادتآباد تماماً به ضعف میزانسن و عدم ثبات دوربین. 10 سال دیگر میگذرد، نه از سعادت آباد خبری خواهد بود و نه از فیلمهای پرمدعایی چون «یه حبه قند». اما صد سال دیگر هم که بگذرد هنوز میزانسن آن سکانس «پدرخوانده قسمت دوم» هرچه به یاد ماندنیتر به زندگی خود ادامه میدهد و دوربین روی دست «برادران داردن» در فیلم «روزتا» همچنان دیدنی و اثرگذار است همچنین فیلمهای تک لوکیشنی چون «چه کسی از ویرجینیاوولف میترسد» ساخته «مایک نیکولز» یا «تشریفاتی ساده» ساخته «جوزپه تورناتوره»....
منبع: / روزنامه / ایران ۱۳۹۰/۹/۹
نویسنده : بهروز بلمه
نظر شما