فرهنگ ابزار یا غایت توسعه؟
برخی از کاشتیها و ناکامیها در برنامه های توسعه در جوامع در حال توسعه[i] موجب شکل گیری نگرشی نزد برنامه ریزان و سیاستگذاران شد که علاوه بر عوامل و متغیرهای اقتصادی، شرایط و متغیرهای اجتماعی و فرهنگی را نیز در شمار عوامل مؤثر در توسعه قرار دهند. از ایرن رو علاوه بر تعاریف جدیدی از توسعه (جایگزینی توسعه به جای رشد) بر اساس الگوی کلان توسعه در کشورهای جهان سوم، عوامل و متغیرهای اجتماعی- فرهنگی این جوامع نیز در الگوی کلان و برنامه های توسعه لحاظ گردید و توسعه در این جوامع در خدمت نیازها، علایق، شرایط، امکانات و اهداف موجود در کشورهای در حال توسعه، تعدیل یافت. این گامی مهم در تشخیص جایگاه اجتماعی و فرهنگی در توسعه جوامع بود، ولی هرگز در همان سطح باقی نماند. برنامه ریزانی که نگاهی کلان تر از تفکر عملیاتی و اجرایی داشتند متوجه شدند که فرهنگ از ماهیتی بیش از یک نقش مکمل در توسعه برخوردار است. آنها دریافتند که «مطالعه توسعه بدون توجه به بافت انسانی و فرهنگی چیزی جز یک رشد بدون روح نیست حال آن که توسعه اقتصادی کاملاً شکوفا و متعادل بخشی از فرهنگ یک ملت است.»[ii] آنان اذعان داشتند که به فرهنگ نیاید به عنوان ابزاری صرف در راه تحقق اهداف اقتصادی و سیاسی نگریست، بلکه باید آن را هدف غایی توسعه شمرد[iii] مسأله اصلی ای که توسط این نظریه پردازان مطرح شد آن بود که آیا باید به فرهنگ برای توسعه اندیشید یا توسعه برای فرهنگ؟ [iv]
فرهنگ، ابزار و غایت توسعه
نظریه پردازان و برنامه ریزان توسعه در سطح جهان به این نتیجه رسیدند که شاخصهای مادی پیشرفت به هیچ روی امکان ارزیابی درجه آسایش و شکوفایی انسانها را نمی دهد و باید علاوه بر آنها معیارهای دیگری ابداع کرد، معیارهایی همچون مفهوم توسعه انسانی که ملاحظه های دیگری را به مانند ارزشهای والای انسانی و اهدافی که در جوششی اجتماعی و فرهنگی به زندگی انسانها معنا بخشد، پیش می کشد.[v] پرداختن به این موضوع نیاز به نگاهی ژرف تر و تأملی افزون تر دارد. اگر بپذیریم که انسانها از آن روی برای کالاها و خدمات (حتی نوع اجتماعی و فرهنگی آن) ارزش قائل هستند که کالاها و خدمات به آنان امکان می دهد تا آن طور که می خواهند زندگی کنند، این امر به ناگزیر به فرهنگ و اوضاع اجتماعی شان برمی گردد به بیان دیگر ما با چنین روندی به نقش کارکردی فرهنگ پی می بریم. بنابر این گرچه فرهنگ کارکردی ابزاری در توسعه دارد اما کار کردش به همین جا ختم نمی شود. افزون بر این فرهنگ الهام بخش هدفهایی است که به زندگی مان معنا می بخشد[vi] این ماهیت دوگانه فرهنگ نه تنها موجب رشد اقتصادی می شود بلکه به هدفهای دیگری همچون حفظ انسجام اجتماعی در عین تکثر فرهنگی و ارتقای ارزشهای انسانی و معنوی بدون قربانی کردن بخشی از ارزشها و ظرفیتهای انسانی و تقویت نهادهای جامعه مدنی یاری می رساند. فرهنگ در بسیاری از موارد راه رسیدن به اهداف دیگر توسعه است. حتی مهمتر از آن بنیاد هویتی و معنایی تمامی آرزوها و اهداف زندگی انسان نیز هست[vii] زیرا فرهنگ تعیین می کند اعضای آن فرهنگ رابطه شان را با محیط ماوراء طبیعه و مردم درون و بیرون فرهنگشان چگونه اطلاعات دریافتی از محیط روش تفسیر و روش مورد استفاده آن را درک کرده وبه کار بریم [viii] فرهنگ مشخص می شازد ما چگونه اطلاعات دریافتی از محیط روش تفسیر و روش مورد استفاده آن را درک کرده و به کار بریم[ix] به عبارت دقیق تر فرهنگ واقعیات را برایمان خلق می کند!
محدودیتهای نگرشهای توسعه فرهنگی
نگاه عملیاتی به فرهنگ امکان آن را فراهم می ساخت که به جای شعارهای فیلسوفانه و روشنفکرانه در راه عملی تغییر و توسعه فرهنگی و بهبود وضع مردم کاری صورت گیرد و بیشتر جنبه های مصرفی و مادی آن به جای ابعاد اصیل معنوی اش بنشیند ولی دیدگاهی که فرهنگ را غایت توسعه و ارزشهای والای انسانی می دانست، علاوه بر آن که جایگاهی شایسته به فرهنگ می بخشید، به تنهایی آنقدر آرمانی بود که نه تنها عملاً تغییری را در برنامه های توسعه پدید نمی آورد، بلکه موجب می شد که برنامه های غیر عملی افکار عمومی را به شکل افراطی نسبت به دیدگاه غایت فرهنگی بدبین را فراهم آورد. بخش بزرگی از اهمیت برنامه ریزی فرهنگی به همین ظرافت نگاه و عمق عملی است که باید هر دو وجه متناقض و در عین حال با اهمیت هویت فرهنگ را مدنظر قرار دهد، اما رویکردی دوگانه به فرهنگ مقدور نخواهد بود نگر این که طرح مسأله و پرسشهای اساسی هر یک را شناخته و مطرح سازیم، چرا باید نه تنها به هر ملت،بلکه هر شخصی در دنیای امروز فرصت داد تا در نحوه مشارکت در توسعه خود گزینشگر باشد؟ چرا و چگونه هر جامعه ای باید علاوه بر این که به شیوه خود به توسعه مطلوبش دست می یابد باید از علم و تجارب جهانی در زمینه توسعه نیز بهره برد؟ چرا باید در عین توسعه اقتصادی و یکسان سازی زندگی مادی در سطح جهان، غنای میراث هر تمدن و فرهنگی را در عین گوناگونی شان بپذیریم؟
پی نوشت:
[i] Donglass N.Institution Institutional Change and Economic performance University press 1992
[ii] دکوئیار خاویر پرز. تنوع خلاق ما. پیام یونسکو، شماره 316، ص 4.
[iii] سن آمارتیا انتخاب مسیر. پیام یونسکو. شماره 315 ص 12.
[iv] دکوئیار. خاویر پرز. تنوع خلاق ماص 4.
[v] همانجا صص 4-5
[vi] همانجا ص 5
[vii] همانجا
[viii] بورن اد بعد فرهنگی ارتباطات برای توسعه ترجمه مهر سیما فلسفی مرکز تحقیقات، مطالعات و سنجش صدا و سیما تهران 1379 ص 120
[ix] تری پاندیس، هری، س. فرهنگ و رفتار اجتماعی. ترجمه نصرت فنی، نشر رسانش، تهران : 1378، صص 44و 47.
منبع: سایت / ای رسانه ۱۳۸۵/۰۶/۱۵
نویسنده : کاوه احمدی علی آبادی
نظر شما