موضوع : پژوهش | مقاله

اسلام و غرب از مبارزه ‏طلبى تا رویارویى

رسانه‏هاى همگانى آئینه‏اى است که باورها و ذهنیات روشنى را از آنچه در اذهان افکار عمومى و رهبران و مسؤولین مى‏گذرد، منعکس مى‏سازد. رسانه‏هاى گروهى غربى - فرانسوى، به صورت خاصى مى‏خواهند بر باور غرب مبتنى بر حتمى بودن برخورد با اسلام در یک جنگ صلیبى، در شکل جدید تاکید نمایند. تلاشهاى اخیر غرب، به منظور خشکاندن ریشه‏هاى اسلام واقعى صورت مى‏گیرد تا آن را با اسلامى که مسالمت‏آمیز باشد، جایگزین نمایند، بطورى که داراى تمامى مفاهیم غربى بوده، ولى شکل عامیانه اسلام در ظاهر حفظ شود. گفت‏وگویى که برخى بدان فرا مى‏خوانند، چیزى جز یک تاکتیک استراتژیکى موقت جهت وقت‏کشى و ایجاد آشوب و ایجاد چند دستگى در میان بلوک اسلامى و میان موافقان و مخالفان این گفت و گو با نام اصول‏گرایان و آزادى‏خواهان نیست. غرب آن اسلامى را مى‏خواهد که رسانه‏هاى فرانسه آن را ترسیم مى‏کنند: «اسلام به شیوه فرانسوى یا اسلام فرانسوى‏». تمامى آنچه که با این مفهوم اختلاف دارد، همانا اصولگرایى متعصب، تندرو، تروریست (در صورت ضرورت) و دشمن و خطرى براى تمدن، پیشرفت، لائیسم، دموکراسى و حقوق بشر است. بنابراین مستحق مبارزه و سرکوب با تمامى وسایل و راههاست. در سالیان اخیر، مطبوعات فرانسه تهاجم جدیدى را بوسیله مجموعه‏اى از کتابهاى مغرضانه در این مورد، به روى ما گشوده‏اند. مجله لوکورییه انترناسیونال شماره کاملى را با عنوان جنجالى «اسلام و غرب، جبهه‏گیرى‏» و مجله لوپوان سرمقاله و نوشتارى را به «اسلام در فرانسه: تندرویان بنیادگرا جمهوریت را در هم مى‏شکنند»، اختصاص داده است. مجله لونوفیل ابزویتور سرمقاله و مقاله‏اى از اسلام تحت عنوان «آنچه که مسلمانان فرانسه خواهانند»، به چاپ رسانده است. مارتین غوزلان کتابى تحت عنوان «چه کسى درک تعصب اسلامى را مباح ساخت‏»، نوشته که دشمنى و مخدوش‏سازى علیه اسلام را تشویق مى‏کند. فرانسوا تیوال کتابى تحت عنوان «ژئوپلتیک تشیع‏» به چاپ رسانده است. تمامى این جریانات در مسیرى واحد قرار دارند و مى‏گویند: اسلام پس از تسویه حساب با تفکر اخیر یعنى کمونیسم دشمن غرب است. در تمامى مقالات و یا بررسیها، عبارتها به ظاهر عادى مى‏نمایند، اما در باطن داراى مضامینى ستیزه‏جویانه عجیب و گرایشهاى تشویق‏آمیز هولناکى هستند که ترس و بیزارى خواننده را برمى‏انگیزند و به وى انگیزه ایستادگى استوارانه و مقابله و دشمنى علیه هرگونه تلاش براى عادى‏سازى روابط با اسلام، در چارچوب احترام و شناسایى متقابل، مى‏دهند. کلود لامبیر در سرمقاله مجله لوپوان در شماره 1224، مارس 1996، با این جمله مقاله‏اش را آغاز مى‏کند: «امروزه در فرانسه، تعداد مسلمانان بیش از تعداد آنان در امارات عربى متحده است‏» و به این نکته به طور مشروح مى‏پردازد، اما داراى دلایل بسیارى است که اسلام در فرانسه طى دو یا سه دهه گذشته، به صورت دین دوم کشور درآمده است و حکم به رعایت اخلاقیات و عقاید و سیره پیروان این دین در فرانسه دارد و اسلام فرانسوى به‏طور کلى، بر موفقیت‏یا شکست ادغام و ذوب شدن جامعه عربى در جامعه فرانسوى، تکیه دارد.
وى مى‏گوید: از اینکه در قبال اهمال نیروهاى فرانسوى در برابر سرازیر شدن بى‏حساب مهاجرین به کشورمان خود را گریان نشان دهیم، سودى ندارد. در جایى دیگر از سرمقاله کوتاه خود مى‏گوید: «درست است که اسلام نگرانى و ترس خاص و مشروعى را برمى‏انگیزد، اما براى چه؟ براى اینکه اسلام در رابطه با فرد مسلمان، مساله آگاهى و تمرین خاص و شخصى، آنچنانى که مسیحیت‏براى اروپاییان درآمد، نیست; زیرا پذیرش اسلام یعنى قبول سیستم اجتماعى معین، بطورى که حداقل مى‏توان گفت که به طور مطلق حاضر به مشارکت‏یا پذیرش دموکراسى و مدرنیسم نیست. برخى اوقات این دین برخى از قوانین و سازمانهاى جمهورى ما را کوچک مى‏شمارد و بیشتر اوقات آن را نفرین کرده، نقض مى‏کند و زیر پا مى‏گذارد» وى به این استنتاج تهدیدآمیز پنهانى که در جمله بعدى خلاصه مى‏شود، مى‏رسد: «بر مسلمین و مهاجرین است که سازگارى نمایند و برعهده کشور پذیرنده آنها نیست که سازگارى نماید; یعنى از آنچه که هست، دست‏بردارد.»
در حال حاضر، نزد معتقدین به ادیان و سایرین، فرانسه جمهورى لائیکى است که پس از مبارزه‏اى بلند مدت و پایدار، به حیات خودش سازمان بخشیده است و بر جمهورى است که از اعطاى آنچه که پیشتر به انجیل سرباز زده است، به قرآن نیز سرباز زند. هرگونه کوتاهى در این موضع، در مدت مورد نظر، به معناى برخورد حتمى و جبهه‏گیرى خشونت‏آمیز خواهد بود. «اسلام در نزد ما، گسترده و متنوع است، از مسلمانان متعصب تا مسلمانان میانه‏رو که نه تنها مى‏توانند، بلکه تمایل دارند تا با لائیسم سازگارى نمایند و این اسلامى است که باى آن را کمک کرد.» این پایه و اساس خطاب غربى و بخصوص فرانسوى در برابر اسلام است و لغتى است که از هوادارانشان خواهان بکارگیرى زور در صورت لزوم است. صاحبان رسانه‏هاى گروهى مى‏گویند: «آنان نمى‏خواهند این موضوع به صورت یکى از محرماتى درآید که نتوان درباره آن بحث و مناظره نمود، در حالى که آنان مى‏پذیرند که موضوع دین یهود و وضعیت‏یهود در جهان غرب و بویژه در فرانسه، موضوعى حرام مى‏باشد که کسى نبایستى بدان پرداخته یا آن را مورد نقد قرار داده یا اینکه به هر شکلى سر به سر آن بگذارد که در غیر این صورت، کسى که جرات کند این اصل را نقض نماید، با نام قانون لائیسم و به دلیل مبارزه با نژادپرستى، مجازات سختى خواهد شد. همه ما مى‏دانیم چه کسانى بر تبلیغات فرانسه بویژه و بر تبلیغات غرب بطور اعم، حاکمیت دارند».
برخى از عربها سخن از مطالعات و بررسیهاى اسلامى مى‏زنند. همان طور که در مقاله جمال‏الدین بن الشیخ، استاد ادبیات عرب دانشگاههاى پاریس، آمده است. «در تمامى دوران اسلامى، براى دین اسلام سابقه نداشته است، عقیده‏اى سیاسى را که برخوردار از احترام باشد، به موفقیت‏برساند. از رحلت‏حضرت محمد (ص) و خلفاى راشدین تا حال حاضر، اگر نگاهى به تمامى خاندان حاکم امویان و عباسیان و عثمانیان بیندازیم، مى‏بینیم سه تن از چهار خلیفه راشدین به قتل رسیده‏اند و هیچ خاندان حاکمى نبوده است که بدور از ترورها و آشوبهاى خشونت‏آمیز باشد. روند بدست‏گیرى قدرت و اعمال آن هیچ ربطى به اصول جوهرى و معنوى اسلامى ندارد.»
پس از وى، سهیل‏بن‏الشیخ در مقاله‏اش تحت عنوان اسلام در مقابله با جمهوریت، چنین مى‏گوید: «لائیسم ... بعد هم لائیسم و باز هم لائیسم. همه چیز لائیسم و دیگر هیچ غیر از لائیسم‏»; بطورى که در مقاله‏اش سعى مى‏کند، بگوید: «تفاوتى میان اسلام و لائیسم نیست و همانا یکى یاور و کمک دیگرى است و مسلمانان شایسته‏تر از همه براى پذیرش لائیسم و ساختن آن هستند».
جودیث میلر، از وزارت خارجه آمریکا اظهار مى‏دارد: «اسلام سیاسى بطور ماهیتى با ارزشهاى دموکراسى دشمنى مى‏ورزد. بنابراین چیزى بر ایمان نمى‏ماند تا به ما اجازه دهد که بگوییم، امکان پذیرش آن وجود دارد، بلکه برعکس، پس از خاتمه کمونیسم، تهدیدى خطرناکتر از بنیادگرایى اسلامى شکل نگرفته است. «بنابراین‏» نبایستى خود را با سخنان شیواى بنیادگرایان متعصب فریب دهیم; چرا که به محض دستیابى به قدرت، تمامى اصول بازى سیاسى دموکراتیک را که موجب به قدرت رسیدن آنان شده است، به فراموشى خواهند سپرد». وى اظهاراتش را چنین پایان مى‏دهد: «بر تمامى معتقدین به حقوق جهانى براى موجودیت‏بشر و بویژه حقوق زنان، ماهیت دموکراتیک قدرت، تسامح و پلورالیسم سیاسى و صلح میان اعراب و اسرائیل لازم است تا در مقابل تحرکات تندرویان اسلامى و فعالان سیاسى که اکنون در اغلب کشورهاى خاورمیانه در حال رشد و افزایش هستند، از خود هیچ گونه تسامح و سستى نشان ندهند». در این راستا، پروفسور جان اسپوزیتو از دانشگاه جرج تاون مى‏گوید: «خیزش اسلامى نه تنها در خطرى متبلور مى‏شود، بلکه مبارزى براى غرب است.»
بعد نوبت‏شرق‏شناسان کینه‏توز نسبت‏به اسلام مى‏رسد; کسانى که امکانات بر ایشان فراهم شده است و تسهیلات در اختیارشان قرار گرفته است تا درون جوامع اسلامى نفوذ کنند، به مطالعه پرداخته، نقاط ضعف آن را شناسایى کرده تا نابودى آن را به لحاظ فکرى و فرهنگى، هموار ساخته، مخدوش کردن تاریخ ویژگى‏هایش را فراهم سازند. بنابراین در تمامى مطالعات مربوط به اسلام و مجلاتى که در مورد اسلام مطالبى دارند، به برنارد لوئیس و شاگردش ژیل کیپل که در مسیر خطاى او گام برمى‏دارد، استناد مى‏کنند. غیر از اینها، عده زیادى هستند که روش ناچیزانگارى و صدور بیانیه و احکام قطعى را بکار مى‏گیرند; هرچند آنان حقیقت مطلق این دین را مخفى مى‏دارند. در مقاله‏اى که مجله مشهور آتلانتیک، به قلم برنارد لوئیس به چاپ رسانده، مى‏گوید: «طبیعت و تاریخ اسلام و نیز رابطه میان اسلام و حکومتهاى وقت‏براى این دین، ایجاد رابطه‏اى همیشگى با دموکراسى لیبرالى را فراهم نمى‏سازد. همیشه اسلام با فقدان هرگونه شناسایى شرعى فرد به عنوان ارزشى معنوى، مشخص بوده است و این مفهومى جوهرى است که جاى مؤسسات مادین روم باستان را اشغال مى‏کند. بنابراین مسلمانان اصولگرا معتقدند که تنها حکومت‏شرعى، آن است که تنها از جانب خداوند یگانه باشد. حال آنکه، حکام مسلمان، قدرتشان ناشى از خدا و قانون الهى و نه مردم است; بنابراین هرگونه مقاومت در برابر قدرت حاکمه، مقومت مستقیم در برابر خداوند محسوب مى‏شود، پس عدم اطاعت‏به مثابه گناهى نابخشودنى است.»
این لوح سیه‏فام را سفیر اسپانیا، امیلیو میناندیز فالیه، در روزنامه ال پائیس اسپانیا چنین کامل مى‏کند: «اسلام سیاسى در سرنوشت‏خودش فاشیستى است و این امر مورد تاکید و قاطعانه است و سؤال این است که چگونه مى‏توان مسلمانانى را که هنوز به چنگال این گرایش گرفتار نیامده‏اند، از غرق شدن در خشونتى که این اسلام بدان فرا مى‏خواند، نجات داد؟» برخى از غربى‏ها این گونه با پدیده اسلام سیاسى برخورد مى‏کنند. هیچ راه حلى براى برخورد طرفین، جز با تسلیم و پذیرش ایدئولوژى طرف دیگر متصور نیست و این طرحى است که سمامومئل هانتینگتون در مقاله «برخورد تمدنها» بر آن تاکید مى‏ورزد. این پردازندگان به اسلام و مرکز تاثیر گذار بر عوامل تصمیم‏گیر، مى‏گویند، هدف رهبرى اسلامى سیاسى تسلیم ساختن غرب است، چه به صورت مسالمت آمیز و از راه بشارت و انگیزش (تحریک) یا از راه خشونت. همانطورى که روزنامه «لوکورییه انترناسیونال‏» در مقاله اى تحت عنوان «باسم الله: وظیفه ما تسلیم ساختن غرب است، چه به صورت مسالمت آمیز و یا احیانا از طریق خشونت‏» این سخن را به نقل از رهبر اسلام گرایان تونس، راشد الغنوشى که به لندن پناهنده شده است، مى‏گوید که به مناسبت ترجمه مقاله اى از فرد یاد شده در مجله «دى زیت‏» آلمان در هامبورگ، آن را به چاپ رسانیده است. غرب بعد از آنکه در اوایل قرن جارى توانست‏به دنیا دست‏اندازى کند و ارزشهاى خود را بر این جهان تحمیل نماید و به صورت مرجعى براى هرآنچه که در خارج اروپا و آمریکاست، درآید، به تعبیر کیون روبنز در کتابش، «آن‏پیر اروپا»، معادله جدیدى در برخورد با دیگر فرهنگها که در مقابل توسعه استعمارى آن قرار داشتند، ایجاد نمود و چاره اى جز ایجاد روشى براى مهار این فرهنگ و به زانو درآوردنشان از راه فرمانبردارى و مهار آنها در پیش نداشت. اما برخورد میان آن دو عمیقتر از اینها بود، همانطورى که میان غرب و اسلام روى داده است. غرب همان گونه که دوران قرون وسطى بدان رفتار مى‏کرد به بدنام کردن این دین پرداخته، و آن را محافظه کار، سرسخت، متعصب، عقب مانده، تحریم همیشگى و غیر ممکن بودن نوگرایى، نامید.
غرب با اسلام بدرفتارى کرده است و اکنون نیز در راه آگاه سازى مردم و افکار عمومى به منظور برخورد با آسیبهاى آن، گام برمى‏دارد. غرب از راه روشنگرى و شست و شوى مغزى بوسیله رسانه‏هاى گروهى فعال صهیونیستها در تمامى دنیاى غرب بر آنها تسلط دارند، بدین کار مبادرت مى‏ورزد.
نشریات نقش فعالى دارند و براى انتشار هرگونه کتابى از اسلام صحبت مى‏کند و آن را مورد انتقاد قرار مى‏دهد یا آن را مخدوش جلوه مى‏دهد، آمادگى دارند; زیرا به صورت کالاى رایجى براى بهره بردارى از ترس دیگران از این دین خشن درآمده است، همان گونه که برایشان ترسیم کرده‏اند و براى این استدلال نمونه‏هایى را یادآور مى‏شوم: «اسلام، قومیتى جدید؟» نوشته لویزا توسکان و لارماتان، «خیانت آیات الله یا پرونده مبارزه با تندروى‏» نوشته ایف بونیه، «پذیرش اسلام‏گرایان یا تسلط بر آنان؟» نوشته هرودوت، «اسلام خواهى در برخورد» نوشته فرانسوا بورغا، «ژن شناسى اسلام‏» نوشته الیویه روا، «بازگشت اسلام‏» نوشته برنارد فرانسوا تیوال، «اسلام‏» نوشته پول پالطا، «اسلام، اسلام خواهى و مدرنیسم‏» نوشته عبدر لامشیشى و ... تمامى اینها تلاش دارند تا تمایل اصولگرایى در الم و جریان سیاسى در حال ظهور و درخشنده کنونى را که موجب توفانى از اعمال تروریستى خشن به نام خدا و دین شده است، بفهماند، در حالیکه تلاش دراند تا هرگونه کتابى که داراى انتقاد به سایر ادیان است، ممنوع سازند. این همان چیزى است که برنارد لوئیس صهیونیست که امروزه ملقب به شیخ شرق شناسان است، بر آن تمرکز دارد و تلاش مى‏کند با پیگیرى هر چیز کوچک و بزرگ در جهان، بحرانى اسلامى که ترس شهروندان غربى را برمى‏انگیزد، به ارائه تفسیراتى در مورد علل ترس و بروز بپردازد. وى با پیروى از این روش در پژوهش خود به نام «ریشه‏هاى خشونت اسلامى‏» مى‏گوید: «اگر جنگجویان در جنگهاى اسلامى در راه خدا مى‏جنگیدند، پس نتیجه منطقى این است که دشمنان آنان همانان دشمنان خداوند هستند.» و «رهبران اصولگرایان تندرو، تمدن غرب را دشمن اصلى خود قلمداد کرده، آن را تبلور مبارزه بزرگ در برداشت‏خود از مفهوم زندگى مى‏دانند». این توجیه آنان است. برنارد لوئیس مى‏افزاید: «اعتقاد به این است که آنان در کنار نیروهاى خیر، علیه نیروهاى شر مبارزه مى‏کنند و در نتیجه، این تندروها مى‏باید طرف دیگر را شکست دهند; چرا که این بایستى سرنوشت کسانى باشد که نام خدا را مخدوش جلوه مى‏دهند.»
با نگاهى به تلاشهاى اخیر که آخرین آنها نیست، به این نتیجه مى‏رسیم که برخى از غربیها تلاش دارند از طریق رسانه‏هاى گروهى، در جهت کاشتن طرح برخورد و برخورد حتمى آتى گام بردارند که بین تردید با اسلام خواهد بود و امروزه آن را به عنوان اسلام سیاسى، بنیادگرا، تندرو یا متعصب معرفى مى‏کنند. برنارد لوئیس تاکید مى‏کند که اسلام در ماهیت، دین جنگ و فتوحات نظامى بوسیله اسلحه است و همین‏گونه آواز ساده‏لوحانه‏اى سرمى‏دهد که عمدا اسلام و اسلام‏خواهى و توجه اساسى با اسلام درهم مى‏آمیزد و نیز اسلام و تعصب و یا سخت‏گیرى و تندروى را با اصولگرایى و تحجر یا دشمنى با تمدن نوگرایى و همپاى زمانه بودن درهم مى‏آمیزد و میان اسلام و دشمنى دموکراسى و حقوق بشر و حقوق زن رابطه برقرار مى‏کند.
در حالى که اسلام سیاسى واقعیت‏سیاسى موجود روز است و هدف اساسى آن بدست آوردن حاکمیت‏سیاسى و برقرارى «دولت اسلامى‏» مى‏باشد، آن گونه که وى مى‏فهمد و مى‏بیند و براى آن در تاریخ اسلام حتى در دوران خلفاى راشدین نمونه اى وجود ندارد. یعنى اسلام گرایان خواهان برپایى دولتى اسلامى‏اند که داراى چهره اى آرمان شهرى بوده، در جهت ایجاد تحولات ریشه اى در بدنه جوامع کنونى اسلامى گام بردارد; آن هم از طریق اجراى شریعت اسلامى به طور اجبارى.
این همانا ماهیت گفتار تبلیغات غربى امروزى در برابر دین اسلامى و پیروانش، از تمامى تابعیت‏ها، ملیت‏ها و قومیت‏ها مى‏باشد. پس ما باید چه کنیم؟


منبع: روزنامه الزمان، شماره 74، 16/7/1998.


منبع:  سایت / ای رسانه ۱۳۸۵/۰۶/۱۵
نویسنده : جواد بشارة
مترجم : حسین فیض اللهى آلمالو

نظر شما