اندیشه کلامى - سیاسى عبده
محمد عبده متفکر و مصلح مصرى و شاگرد سید جمال الدین اسد آبادى بود، و با تفکرى اصلاح گرایانه سعى در دفاع از اسلام با توجه به مقتضیات زمان داشت. او استبداد داخلى و استعمار خارجى را از جمله مهمترین علل عقب ماندگى مسلمانان مىدانست. از دیدگاه وى شرع و عقل با هم هماهنگى دارند و مساله ثابت و متغیر و پویایى اجتهاد، راه گشاى ملتهاى مسلمان مىباشد.
عبده بین دین و سیاست رابطهاى عمیق مىدید و در صدد اصلاح خلافت عثمانى بود. از دیدگاه او براساس اصل شورا، شکل حکومتبه مردم واگذار شده است، و خلیفه نباید در این گونه مسایل دخالت مستقیم داشته باشد. به دلیل وابستگى اندیشه سیاسى عبده به دیدگاههاى کلامىاش، این مقاله به اندیشه کلامى و سیاسى وى مىپردازد.
زندگینامه و آثار عبده
شیخ محمد عبده در سال 1266 .ه ق، در خانواده یک کشاورز مصرى متولد شد و در سال 1323 .ه ق، (1905، م) وفات یافت. او ابتدا در طنطا درس خواند و از روش تعلیماتى آن زمان دل زده شد. رویداد مهم دوره جوانى عبده ،ورود او به عنوان دانشجو در دانشگاه الازهر به سال 1283 .ه ق، بود. وى دو سال اقامتخود را بیهوده یافت و نسبتبه تعلیمات آن مرکز علمى انتقاد داشت. عبده به دلیل بحران درونى و سرخوردگى از تعلم دستبه ریاضت نفس و عزلت از دنیا زد ،موعظههاى دایى عبده (شیخ درویش) و سید جمال الدین اسدآبادى او را به زندگى فعال اجتماعى بازگرداند. بهاین طریق او کم کم از سنت گرایى مذهبى فاصله گرفت و به افکار دانشمندانى همچون «هربرت اسپنسر» ، «گوستاو لوبون» ، «لئون تولستوى» و «گیزو» نزدیک گردید. عبده با خروج از وضع مدرسى الازهر به افکار عمل گرایانه (2) و انسان مدارانه (3) روى آورد. او نیک آگاه بود که فلسفه نمىتواند همیشه در قالب نظرى و تاملى باقى بماند.
عبده در سال 1294 .ه ق، به عنوان استاد الازهر شناخته شد. وى از امتحان اولیه الازهر با رتبه دوم ارزیابى و یکى از اساتید مشهور آن دانشگاه گردید.
نتیجه انقلاب مردم مصر در سال 1300، اشغال آن کشور توسط انگلیس بود. پس از شکست عرابى، محمد عبده نیز متهم به همدستى با انقلابیون گردید و به مدت سه سال تبعید شد. او سپس به سید جمال در پاریس پیوست و هفته نامه العروة الوثقى را منتشر نمود. دوران زندگى اجتماعى و سیاسى عبده، همواره با نقش استاد گرانمایه او، سید جمال، همراه بوده است. عبده سپس به انگلستان و بیروت رفت و در سال 1306 مناصب قضایى مصر را پذیرا شد. دو سال بعد این متفکر و مصلح دینى به مقام مفتى اعظم مصر ارتقا یافت. در این دوران است که او مهمترین آثار فرهنگى و کلامى خویش را به رشته تحریر در آورد. وى به عنوان مفتى اعظم، سه فتواى مشهور داد که آشکارا تسامح او را نسبتبه ادیان دیگر نشان داد:
1 - امکان دریافتسود و منافع توسط مسلمانان.
2 - حلال بودن اکل ذبیحه غیر مسلمانان (مادامى که مسلمانان در خارج زندگى مىکنند).
3 - امکان پوشیدن لباسهاى غیر سنتى.
مهمترین آثار او عبارتند از: شرح نهج البلاغه، رسالة التوحید(درسهاى کلام در بیروت)، الاسلام و النصرانیة مع العلم و المدنیة، تفسیر المنار، حاشیه بر، شرح دوانى بر «العقائد العضدیة» ، دروس من القرآن، شرح البصائر النصیریة، شرح مقالات ابى الفضل همدانى و مقتبس السیاسة (شرح خطبه مالک اشتر).
عبده در طول عمر پر برکتخود شاگردان زیادى تربیت کرد. طبق تفسیر برخى متفکرین (4) ،قاسم امین ادامه دهنده مکتب اجتماعى عبده، رشید رضا ادامه دهنده مکتب دینى او، و مصطفى عبدالرزاق ادامه دهنده مکتب فلسفى وى مىباشند. قاسم امین هم خود را بر برابرى زنان و مردان و بالابردن کیفیت آموزش ایشان قرارداد. رشید رضا مفسر مکتب دینى محمد عبده است و صرفا اعتدال آزادى خواهانه استاد را اخذ کرد و روز به روز محافظه کارتر شد.
مهمترین مراحل زندگى عبده بطور خلاصه عبارت است از:
-تعلیمات اولیه.
- جذبه صوفیانه و عزلت از اجتماع.
- آشنایى با سید جمال و استفاده از محضر او.
- دعوت مسلمانان مصر نسبتبه نهضت احیا بعد از تبعید سید جمال.
- سفر به غرب و آشنا شدن با مدرنیسم.
- بازگشتبه مصر و گذار از فعالیتهاى اجتماعى و سیاسى به اشتغالات آموزشى و قضایى (5) .
مقتضیات و سؤالهاى زمان او
به وسیله تئورى بحران (ارتباط اندیشه با بحرانهاى زمان) مىتوان به ترسیم افکار محمد عبده دست زد. (6)
عبده در اوایل قرن بیستم دار فانى را وداع گفت. در حقیقت عمر او مطابق با نیمه دوم قرن نوزدهم مىباشد (1850-1905). در این دوران علوم تجربى به سرعت در حال رشد بودند، و جهان غرب گامهاى بزرگى در راه توسعه اقتصادى، سیاسى و اجتماعى بر مىداشت. رشد تکنولوژى و پیشرفت علوم تجربى این امکان را به قدرتهاى بزرگ داده بود که حضورى فعال در کشورهاى جهان سوم، از جمله مصر، داشته باشند.
در کنار پیشرفتهاى جهان غرب در علم و تکنولوژى، اندیشههاى جدیدى در حوزه علوم اجتماعى ارائه مىشد که حتى براى روشنفکران جهان عرب نیز جذاب بود. دوره فعالیتسیاسى و فرهنگى عبده با اوج دوران مدرنیته، معاصر و هم زمان بود. دنیاى مدرن نه تنها سؤالهاى جدیدى وارد حوزه اندیشه و تفکر جهان سوم (و جهان اسلام) مىنمود، بلکه به طریقى، جوابهاى این سؤالها را نیز تحمیل مىکرد.
از طرف دیگر صعود جهان اول به قله علم و تکنولوژى و اندیشه، مصادف با حضیض و زوال تدریجى علم و اندیشه در جهان اسلام و جهان عرب بود. دولت عثمانى و نظام خلافت روز به روز، رو به انحطاط مىرفت و تعارض تشیع و تسنن (در ایران و عثمانى) نیروى زیادى را تلف مىکرد.
روشنفکران جهان عرب با مطالعه آثار فلاسفه غرب و با سفر به کشورهاى خارجى دچار تناقضهاى فکرى مىشدند. آنها در مقایسه وضع خود با دنیاى غرب از خود سؤال مىکردند که چرا جهان مدرن به اوج علم و دانش رسیده و ما در سراشیب سقوط قرار داریم؟ مشکل اساسى در کجاست؟ آیا دین مانع رشد و توسعه استیا عامل رشد و توسعه؟ پذیرفتن علوم جدید و اندیشههاى مدرن به معناى ترک آراى دینى نیست؟ عالمان نقش مثبتیا منفى در این زمینه داشتهاند؟ بهترین راه براى رسیدن به شاهراه فلاح و کم کردن فاصله با جهان غرب چیست؟ چگونه مىتوان به روشنفکران خودى ثابت کرد که با حفظ دین دارى مىتوان مظاهرى از تمدن غرب را نیز پذیرفت؟ وظیفه ما کارهاى سیاسى و هماهنگى دولتهاى جهان اسلام استیا پرداختن به امور زیر بنایى و فرهنگى؟
پاسخ به این گونه سؤالهاست که سید جمال و عبده و رشید رضا را بر تارک قله روشنفکرى مىنشاند و از طرف دیگر موجب جدایى نسبى آنها در یافتن راه حلها مىشود. کسانى که هم خود را در پاسخ گویى به این گونه سؤالات نمىدانند از وادى روشنفکران دینى خارج مىشوند، همان گونه که هر گونه گرایش خاصى در پاسخ گویى به سؤالات فوق مىتواند راه حلى جدید (و خاص) یا پیچیدن نسخهاى گرانبها براى کشورهاى جهان اسلام و عرب تلقى گردد. عبده در پاسخ گویى به سؤالات فوق وجود مشابهت و مفارقتهاى زیادى با متفکران هم عصر خود دارد. بطور مثال وجه تشابه حرکت اصلاحى وى با سید جمال را باید در امورى مانند توجیه علمى دین، مقابله با دهریون، نفى استعمار، تاکید بر وحدت مسلمانها، ریشهیابى علل عقب ماندگى ایشان، نفى جبرگرایى و مبارزه با استبداد دینى جستجو نمود. در عین حال، عبده شخصیتى فرهنگىتر داشت و اصلاحات گام به گام را بر حرکتهاى تندروانه و انقلابى ترجیح مىداد. شاید بتوان گفتسید جمال نقطه آغازین حرکتخود و مسلمانها را مبارزه با استبداد و استعمار و کواکبى مبدا حرکتخود را مبارزه با استبداد دینى مىدانستند، در حالى که عبده بازسازى فرهنگ مردم و واسازى مجدد آن اولویت مىداد.
در پاسخگویى به مشکلات زمانه وجه اشتراکى بین سید جمال، عبده کواکبى و رشید رضا مىتوان ذکر نمود. هر یک از چهار اندیشمند فوق، به نحوى در تکاپوى اصلاح نظام خلافتبودند و مجموعا در مقابل عرفىگرائى همچون على عبدالرزاق (1888-1966) قرار مىگرفتند. عبدالرزاق با نگارش کتاب الاسلام و اصول الحکم در سال 1925 طرحى نو در الغاى خلافت و نظریه جدایى دین از سیاست درانداخت، و سنگ بناى عرفىگرایى و سکولاریسم در جهان عرب را به شکل خاصى بنیان گذاشت؟
اگر زندگى عبده را به دو دوران تقسیم کنیم، مىتوان گفت: در دوران اول او سعى مىکرد جوابهاى سیاسى به سؤالات فوق دهد، هر چند اندیشه کلامى و فقهى او نیز در حاشیه امر قرار داشت . عبده در دوران دوم زندگى خود رویکردى فرهنگى (فقهى و کلامى) براى پاسخ به سؤالهاى فوق دارد. او در مجموع سعى کرد نیاز انسان به دین و عدم تعارض آن با علم و عقل را اثبات نماید و در سایه تفکرات دینى، عناصرى از دنیاى مدرن را با مذهب تلفیق کند.
اندیشه کلامى عبده
اندیشه کلامى عبده را مىتوان در موارد ذیل تلخیص نمود:
1 - انسانشناسى
اندیشه کلامى و فلسفه سیاسى اندیشمندان در ارتباط مستقیم با انسانشناسى آنها مىباشد. هابز از طبیعت گرگ صفت انسان و قرارداد اجتماعى به نظریه دولت مطلقه مىرسد، در حالى که لاک با اعتقاد به نیک سرشتى انسان و قرار داد اجتماعى، به دولت محدود و مقید معتقد مىباشد.
میان محمد شریف مىگوید:
«محمد عبده این خوش بینى را بر پایه بینشى کلى به انسان مىگذارد که به بینش سقراط و رواقیان قدیم، و در روزگار جدید به اندیشههاى «روسو» بسیار نزدیک است. او معتقد است که انسان عامدا تباهکار نیست و طبیعتى دارد که متمایل به خیر و عشق به صلح است. او مىگوید: چگونه مىتواند جز این باشد، در حالى که خدا او را طبیعتى داده است که بر طبیعت جانوران تفوق دارد و نعمت عقل را به وى ارزانى داشته است. پس خدا شر را در ارواح ما فطرىتر از خیر نساخته است. او همچون رواقیان جهانى مىاندیشد و معتقد است آدمیان على رغم اختلاف کشورها، ادیان، زبانها و نژادها، در عقل با هم برابرند. همه انسانها به منزله یک خانواده هستند و بر روى یک زمین زندگى مىکنند و با یک نوع اخلاق، روابط و عادات به هم پیوند یافتهاند. فضایل در همه آدمیان مشترک است و مىتواند جامعه انسانى را منسجم گرداند. (7)
2- نیاز انسان به دین
عقل مىتواند پارهاى از مصالح و مفاسد اعتقادى و اخلاقى بالاخص در حوزه مسائل اجتماعى را تشخیص دهد. عقل منبع معرفتى غنیى است، ولى در عین حال انسان را از وحى بى نیاز نمىکند، چرا که اولا همه مردم بر اساس قوه عاقله مشى نمىنمایند و ثانیا یافتن کلید مفاسد و مصالح احکام در ید قدرت عقل نیست.
نیاز انسان به پیامبران با توجه به نکات فوق اثبات مىشود. حد لازمى که انبیاء به آن پرداختهاند، مقدارى است که غالب انسانها به آن نیاز دارند.
بطور خلاصه مىتوان گفت: اولا، درک و فهم ابناء بشر در یک سطح قرار ندارد، و ثانیا عقل به شکل کامل نمىتواند حسن و قبح اعمال و افعال را درک نماید. عقل بشر نمىتواند با استغناى از وحى، انسان را به کمال مطلوب برساند. (8)
در این راستا عبده دو استدلال ارائه مىکند. ابتدا او به این نکته اشاره دارد که بشر از طریق عقل نمىتواند جایگاه لذائذ و اعتقاد به مرگ و بقاء روح را در سعادت و شقاوت انسان تبیین نماید. بنابراین انسان علاوه بر عقل به وحى هم نیاز پیدا مىکند تا بتواند به سعادت دنیوى و اخروى برسد.
عبده در بیان دوم براى این مطلب مىگوید: فرد به جمع نیاز دارد. این نیاز یا در محبتبه همنوعان یا در نظام سلطه متجلى مىشود. انسانها از نظر رسیدن به اهداف خود ممکن است هر یک از این دو روش را به طرق گوناگون استفاده نمایند.
با توجه به امیال مختلف بشر مىتوان گفت اجماعى در تعریف عقلانى عدالت وجود ندارد. لذا براى جلوگیرى از هر گونه نظام سلطه، و براى رسیدن به تعریفى جامع از عدالت مىبایستبه وحى و شرع رجوع نمود. (9)
بنابراین مىتوان گفت این دین است که تعریف کاملى از عدالت در راستاى تحدید نظام سلطه و منفعتطلبى و تعریف سعادت و شقاوت دنیوى و اخروى ارائه مىنماید. قواعد عادلانه، وظائف اخلاقى و تکالیف اجتماعى بدون ایمان دینى ضمانت اجرا ندارد.
لازمه ادعاى فوق این نیست که دین نسبتبه کلیه مسائل و امور اجتماعى داراى جوابى خاص باشد، بلکه ممکن استشارع مقدس برخى از پاسخها را به دلیل عقل و سیره عقلا وانهاده باشد.
3 - اهداف دین و وظائف انبیاء
هدف دین تامین دو امر است: سعادت دنیوى و اخروى. دین و عقل رو به هدفى واحد دارند و وحى در جاهایى که عقل را یاراى دسترسى به آن جا نیست، کارآیى دارد.
اصلاح دین و دنیاى مردم مسلمان به هم وابسته است. اگر مردم با اعتقاد و ایمان کامل در جامعهاى سالم زندگى کنند، بسیارى از مشکلات اجتماعى از این طریق حل مىشود.
علوم متداول بشرى جزو اهدافى نیست که دین بالاصاله به آنها پرداخته باشد. (10) مقصود عبده از «تدریج در کمال» این است که بشر براساس سنت الهى در راه کمال تدریجى است و دین با این معنا و مبنا، کمال تدریجى پیدا مىکند. (11) دین علاوه بر تعلیم راه آخرت، نحوه تاثیر اعمال دنیا بر سعادت و شقاوت اخروى، الهیات و کلام و تهذیب اخلاق و تکمیل نفوس و اصلاح امور اجتماعى را نیز راهنمایى مىکند. کسب معیشت و بسیارى از امور اجتماعى، در حوزه عقل بشرى قرار مىگیرد، ولى تخلق به اخلاق برتر و ایمان متعالى، بسیارى از مشکلات اجتماعى را حل مىنماید.
بخش عمدهاى از «رسالة التوحید» به مساله وحى و نبوت اختصاص یافته است. این کتاب مجموعه درسهاى کلامى عبده در بیروت مىباشد. راى او در باب معجزه تفاوتى با قدما ندارد. به عقیده او معجزه امرى فوق عقلانى است، نه غیر عقلانى. وظیفه اصلى و عمده رسالت انبیاء، تهذیب اخلاق است. قرآن کتاب علمى نیست، هر چند اشاراتى به مسائل علمى دارد.
اسلام به عنوان کاملترین ادیان الهى، بیش از هر دینى به خصوصیت دوگانه انسان توجه کرده است. انسان شهروندى در دو موطن مادى و روحانى است. اسلام به پیروان خود اجازه داده از مواهب دنیوى و طبیعى به شرط آن که از اعتدال نگذرد، استفاده کنند.
4 - کمال دین
مقصود از کمال دین و آیه شریفه «الیوم اکملت لکم دینکم»، بیان حلال و حرام و اکمال در این زمینه است .احکام عبادى به شکل کامل در دین بیان شده، ولى در باب معاملات، تفصیل مطلب به اجتهاد واگذار گشته است.
مطلب فوق به معناى نقص دین نیست، بلکه ابزار اجتهاد ما را براى رسیدن به کمال و مقاصد شارع یارى مىکند. از طرف دیگر وانهادن احکام معاملات به اجتهاد، باعث هماهنگى دین با مقتضیات زمان و مکان مىگردد. (12)
5 - عقل و دین
از آنچه گفته شد این نتیجه حاصل مىشود که دین در امورى صاحب راى است که عقل از یافتن آن عاجز باشد.
دین با تامل آزاد عقلانى مخالف نیست. عقل کارکردهاى مستقل از دین نیز دارد. برخى از امور قبل از آن که دینى باشند، عقلى هستند. انسان در حل امور معیشتى خود از عقل بهرهمند است. عقل به شکل مستقل از دین مىتواند حسن و قبح موارد ذیل را درک نماید:
1 - قبح لذایذى که عواقب شوم دارند، مثل شراب و غنا.
2 - حسن برخى ناملایمات مثل مجاهده با شهوات و دفاع از عیال و ملت.
3 - مسائل مربوط به کسب معیشت. «انتم اعلم بشؤون دنیاکم» (حدیث نبوى که از طریق اهل سنت روایتشده است) و لزوم انطباق احکام در زمانهاى مختلف و توجه به اهداف و غایات دین، مثبت ادعاى فوق است. (13)
کارکرد عقل در سه حوزه فوق به معناى تعارض عقل و دین نیست، بلکه عقل و اجتهاد و استصلاح، جزو ارکان دینى مىباشند. اساسا دین برضد عقل و مسلمات بدیهى نیست و اگر در مواردى چنین توهمى بوجود آید، باید ظاهر شریعت را به وسیله برهان قاطع عقلى تاویل نمود. عقل آدمى محتاج مددکارى است تا او را در شناخت فضایل و عقاید حقهاى که رستگارى او به آنها وابسته است ،یارى دهد.
عبده در پاسخ به ارنست رنان که مدعى بود تاریخ اسلام مشحون از مبارزه با عقل گرایى است، مىگوید: تمدن اسلامى مدیون احکام جهان شمول و منطبق با عقل دین مبین اسلام مىباشد و اگر در برهه هایى از تاریخ شاهد تنگ نظرى مسلمانان بودهایم ، نمىتوان دین را به ضدیتبا عقل متهم کرد. اسلام فى حد ذاته با عقل سازگار است و حساب مسلمین را از اسلام باید جدا کرد. (14)
به اعتقاد محمد عبده نظریه قضاو قدر، نفى بى قید و شرط قانون الهى رانتیجه مىدهد و همه مسؤولیتها را ساقط مىکند و منتهى به رد شهادت عقل مىشود که پایه ایمان است. نظام اشعریان بر مفهوم ضرورت استوار است، و با پیروى از مابعد الطبیعه ایشان، هیچ گونه اخلاقى ممکن نخواهد بود. عبده چون با این تناقض در میان اخلاق و علم الوجود مواجه مىگردد، مانند یک عمل گرا، گرایش عقلى را انتخاب مىکند. او مانند دکارت براى اثبات و تعریف اختیار انسان به وجدان متوسل مىشود. اختیار براى خدا مطلق، و براى آدمیان محدود است. مقصود از قضا، اصل علیت است نه جبر.
نظر عبده در باب خیر و شر نیز با موضع او در مورد اراده و اختیار موافق است. وى مىکوشد نوعى توازى بین دیدگاههاى اخلاقى و زیباشناختى برقرار سازد. «حسن» دلالتبر زیبایى و نیکى، و «قبح» دلالتبر زشتى و بدى دارد. این وجدان ماست که اصلى به دست مىدهد تا به وسیله آن اشیاى زیبا و زشت را تمییز دهیم. هر چند ذوق انسانها متفاوت است، ولى به هر حال انسانیت معیارى کلى دارد که به وسیله آن مىتوان حسن و قبح را تشخیص داد. علاوه بر این بین عالم هستى و اعمال انسانى نیز تطابقى وجود دارد. به نظر عبده تمییز میان خیر و شر با عقل و بدون یارى گرفتن از سنت امکانپذیر است. اخلاق طبیعى نه تنها در عالم نظر ممکن است، بلکه عملا به وسیله افرادى از نخبگان به کار بسته شده است. عقل به تنهایى جز در موارد استثنائى، براى نیل به سعادت کفایت نمىکند. براى رسیدن به سعادت واقعى بسیارى از مردم نیازمند راهنمایى مطمئنتر، یعنى پیامبر، هستند. انبوه عظیم مردم مکلف به اخلاق مذهبى شدهاند، بنابراین وحى در اخلاق داخل شده است. شرع مقدس تنها براى این آمد که آنچه را در عالم واقع وجود دارد به ما نشان دهد، نه این که خیر و شر را آفریده باشد. در عین حال که شرع مقدس اعتقاداتى چند در ما به وجود مىآورد، زیبایى آنها را نیز براى عقل قابل حصول مىسازد. خدا به چیزهایى فرمان داده که خیر و خوبند.
در بحث تفسیر قرآن عبده هم بر برداشت عقلى تاکید دارد، و هم بر این نکته که قرآن را باید با قرآن فهمید. وى همواره با تفسیر ظاهریه و مجسمه که نصهاى دینى را در معنى لفظى آنها تبیین مىکنند و به عقل توسل نمىجویند، مخالفت مىورزید. به اعتقاد او اگر با نصى برخورد کنیم که معنى ظاهرى آن نوعى تجسم در برداشته باشد، برما واجب است که آن را چنان تفسیر کنیم که معنى ظاهرى آن را رد نماید. دین پر افسانه و خرافات نمىتواند در ذهن منور و عقلانى زیست و رشد کند. (15)
6- علم و دین
از دیدگاه عبده، طبیعتشناسى، فلسفه، علم اخلاق (به شکل اجمالى و نسبى)، حکمت علمى (تدبیر منزل و سیاست مدن در حد خاص) در حوزه علم و عقل قرار دارند و اسلام بشر را به تعقل در این امور فرا خوانده است. از دین این انتظار نمىرود که روش خاصى در طبابت ارائه کرده باشد. (16) قرآن کتاب اخلاقى است، هر چند اشارههایى نسبتبه مسائل علمى در آن یافت مىشود.
اگر قرآن به مسائل علمى و تاریخى اشاره دارد، صرفا براى هدایت انسان و طرد شرک مىباشد. از اینجاست که مىتوان نتیجه گرفت تداخلى بین مسائل علم و دین بوجود مىآید.
زبان علم، واقع نمایى به شکل صریح و زبان دین واقع نمایى در علوم طبیعى به شکل مبهم دارد. لذا زبان دین در این گونه مسائل قابل تاویل است. (17)
7- اجتهاد و حل مساله ثابت و متغییر
در جواب این سؤال و شبهه که احکام دینى محدود، و نیازهاى بشر در هر عصرى نامحدود است، عبده به اصل اجتهاد پناه مىبرد. به وسیله اجتهاد در جامعه سنى مىتوان دین را با نیازهاى زمان و مکان منطبق ساخت و نیازهاى ناشى از تغییر در مقتضیات زمان و مکان را اشباع نمود.
اجتهاد نزد عبده، فهم آیات و روایات و سنت و اجماع به کمک دلیل عقل و استفاده از قیاس و کشف مصلحت در حوزهاى وسیع مىباشد. بنابراین، مسائل باب معاملات (امور اجتماعى و سیاسى و حتى قضایى) هم در دایره اجتهاد قرار مىگیرند.
دین در امور قضایى، سیاسى و مدنى به حداقلى اکتفا نموده، و دیگر احکام مورد نیاز را به تصمیم اهل حل و عقد در هر دروه و زمانى واگذار کرده است. (18) بر اساس اجتهاد اهل سنت در جایى که نص خاصى از کتاب و سنت وجود نداشته باشد، باید بر اساس راى مجتهد به احکام شرعى رسید. قیاس و استصلاح در راستاى فهم مقاصد شریعت است. بطور مثال مصالح مرسله به موردى گفته مىشود که در شریعت نسبتبه آن موارد مشابه حکم مخصوصى وجود نداشته باشد، لکن به نظر آید که فعل یا ترک عملى، مصلحت اسلام و مسلمین را تامین مىنماید. از آن جا که بشر در فهم مسائل سیاسى و اجتماعى به بلوغ نسبى رسیده، شارع احکام معدودى در حوزه معاملات در منابع دینى قرار داده است. بنابراین بشر این صلاحیت را دارد که امور و احکام مربوط به حوزه سیاست، اجتماع، فرهنگ و اقتصاد را درک نماید.
بشر در مقطع تاریخى اسلام به لحاظ فکرى و عقلى به حد بلوغ رسیده و به همین دلیل دین، عنصر عقلانیت را فعال ساخته است.
کار ویژههاى اجتهاد از دیدگاه عبده عبارت است از:
1- تطبیق اسلام با مقتضیات زمان و مکان و جمع بین اسلام و تجدد و مدنیت غرب.
2- جمع بین حکومت دینى و حکومت عرفى با تاکید به اصل مصلحت عام.
3- اعطاء صبغه شرعى به مجالس قانونگذارى جدید با تکیه بر اصل اجتهاد، شورا و اجماع.
4- امکان تلفیق بین آراء مذاهب مختلف و حتى حقوق جدید.
8- اندیشههاى اجتماعى در دین
اسلام بطور کلى اصول و خط مشى همه مشکلات مسلمانان را بیان کرده است. حتى برخى از مبانى اجتماعى و سیاسى غربى نیز در اسلام وجود دارد. دموکراسى پارلمانى از طریق بازسازى و اجتهاد در مفهوم شورا بر اساس نیازها و اقتضاءات عصر جدید منطقى به نظر مىرسد.همچنین اجماع با پدیده افکار عمومى هماهنگ مىباشد.
ملاک اصلى در حوزه معاملات و امور دنیوى، عقل بشر است. اگر پیامبر به خوردن میوههاى خاصى امر کردهاند، جنبه و حیانى ندارد وناشى از ادراک بشرى خود ایشان است: «ما کان من امر دینکم فالى و ما کان من امر دنیاکم فانتم اعلم به». البته اصولى کلى و محدود راجع به این مسائل در حوزه مسائل دینى وجود دارد.
ممکن است اشکال شود که دین پیامبر هم دنیوى بوده و هم اخروى، و همان گونه که در جنبه عبادات به شکل کامل تمام جوانب را مطرح کرده، در مسائل سیاسى و اجتماعى نیز کلیه راهبردها وجود دارد، پس چرا شما مسائل اصلى این حوزه را به عقل بشر واگذار مىکنید؟
این ادعا در زمان پیامبرصلى الله علیه وآله و در صدر اسلام صحیح است ولى پس از انقضاى عهد آنها چنین دلیلى وجود ندارد. (19) عبده در مقابل اعتراضات شدید «هانوتو» و دیگر منتقدان اروپایى از کیان اسلام دفاع مىنموده. به اعتقاد وى چارهاى جز جدا کردن حساب مسلمین از اسلام وجود ندارد. پاسخ عبده نسبتبه این اتهام که اسلام با ثبت و نشر عقیده به جبر مانع پیشرفت مسلمین شده، اولا این است که اعتقاد به جبر به صور مختلف اعتقادى نیست که خاص اسلام و مسلمین باشد. ثانیا قرآن در عین حال که احاطه مشیت الهى را بر سراسر هستى مورد تاکید قرار داده، در بیش از شصت و چهار آیه، اختیار و مفهوم «کسب» را در اراده آزاد انسان تاکید کرده است. (20) عبده براى تکامل جامعه انسانى سه مرحله تشخیص مىدهد.
مرحله اول عصر احساسات است. زمانى که مشغولیات انسانها بندرت از مسائل و مشکلات جسمانى فراتر مىرفت.
مرحله دوم عصر نبوت است که در آن انسانها از پیش با تجربه عصر گذشته آماده گشتهاند که اندکى از قوانین طبیعت و اصول تشکیل جامعه را بفهمند. مطابق با این دو مرحله، قدم نخستین در تعلیم جامعه، تجربه است که با پیشرفتحاصل مىشود. دومین گام، تعالیم پیامبران مىباشد که راهنمایان جامعه مىباشند. پیام مسیح براى جامعه بیدادگر آن زمان، تنها عشق و مهربانى بود. محمد صلى الله علیه وآله پیامى زنده و روح بخش آورد که مردم را از عصر رخوت و طفره رفتن از حل مسائل روحانى راستین به خود آورد.
مرحله سوم که ما نیز در آن قرار داریم، عصرخطاست. هر اندازه که ما از عصر انبیاء دور شویم، دلها سختتر مىگردد و شهوت و انحرافات جاى تعقل را اشغال مىکند. متکلمان، تعالیم الهى را به سفسطه و خطا مىآمیزند و نصوص مقدس را در راههایى بکار مىبرند که دین همه نفوذ خود در ارواح مردم را از دست مىدهد. سیاستبا دین چنان آمیخته مىشود که اختلاف و سوء تفاهم فرمانروایان مطلق، به خطا و جنگ منتهى مىشود. راه حل بیدار کردن وجدان عمومى به وسیله عقل و اخلاق است. انسان نیک سرشت است و این انتظار از او دور از ذهن نمىباشد. هیچ گونه اخلاقى ممکن نیست، مگر با اتحاد و عشق.
تربیت از خانواده آغاز مىگردد. امید است دختران خود را چنان تربیت کنیم که شایسته بر عهده گرفتن مسؤولیتها، به شکل مساوى با مردان، باشند. این یک جنایت نابخشودنى است که زنان را در نادانى و کم مایگى رها کنیم. قاسم امین مىگوید: مفتى اعظم بر آن است که اسلام راستین براى زنان برابرى کامل و حقوقى مساوى با مردان در نظر گرفته است.
تنها به این سبب که معنى بنیادى شریعت نادیده گرفته شده، انواع سوء استفادهها به میان آمده تا در جهان اسلام به تعالیم اجتماعى و اخلاقى زنان آسیب برسانند.
تعدد زوجات گرچه در قرآن مجاز دانسته شده، ولى اساسا چیزى جز امتیازى خاص در برخى ضرورتهاى تاریخى نیست. این ضرورت در زمان ما وجود ندارد. اسلام ازدواج واحد را نوع کامل و آرمانى ازدواج مىداند. این جرمى نابخشودنى است که زنان مسلمان در جهل و پشت پرده رها شوند، و در عین حال از آنها انتظار تربیت کودکان به نحو احسن را داشته باشیم.
اصلاحات قاسم امین، شاگرد عبده، در زمینه حقوق زنان در دو راستا بود. نخستین آنها به کیفیت تربیت و تعلیم زن است، و دومین آنها فراخوانى متکلمان و فقیهان مسلمان نسبتبه مقتضیات عصر جدید مىباشد. پس از قاسم امین زنان به شغلهایى مانند روزنامه نگارى پرداختند و از حقوق اجتماعى خود دفاع نمودند.
اندیشه سیاسى عبده
اندیشه سیاسى عبده را به شکل مختصر مىتوان در چهار عنوان ذیل دنبال نمود:
1 - حکومت دینى و نظام خلافت
اشکالى که هانوتو در زمینه حکومت دینى مطرح کرده بود، تفکیک شؤون دینى و دنیوى و واگذاشتن سهم خدا به خدا و سهم قیصر به قیصر در مسیحیتبه عنوان شاهراه پیشرفت اروپائیان بود. پیوند این دو جنبه در اسلام موجب رکورد و جمودى جوامع اسلامى شده است. عبده در پاسخ به این اشکال بر وحدت انداموار جهان بینى اسلامى تاکید مىکند. اسلام از آنجا که دین فطرت است کار قیصر را به قیصر وا نمىگذارد، چرا که او باید تابع اوامر الهى و پاسخگوى اعمال نیک و بد خود باشد. عبده خواستار اصلاح خلافت عثمانى به این شکل بود که این نظام به مقام مفتى جمیع مسلمانان جهان تبدیل شود، ولى در امور سیاسى و شؤون ملل مسلمان دخالت ننماید. بدین طریق نظام دینى و سیاسى از هم تفکیک مىشود.
در واقع عبده راه حلى براى جمع بین اسلام و مقتضیات دوران مدرنیته بدست آورده است. او به مردم در سایه نظام خلافت این امکان را مىدهد که به گونهاى به خواستههاى عرفى و مدنى خود برسند. (21) شکل حکومتبر اساس مقتضیات زمان به آراء عقلاى هر زمان واگذار شده است. انتخاب نظام خلافت پس از نبى اکرم (ص) به شکلى که در امور سیاسى و دینى دخالت کند، مصداقى از اجتهاد بر اساس مصالح آن زمان بوده، و براى زمانهاى دیگر حجیت ندارد.
عبده پا را از این حد هم فراتر گذاشته و در ماده پنجم "الحزب الوطنى " اشعار مىدارد که حکومت امرى غیر دینى است و این حزب نیز دینى نمىباشد چون از کسانى تشکیل یافته که از نظر مذهب آراى مختلفى دارند. (22)
از دیدگاه مسلمانها، خلیفه معصوم نیست و بر او وحى نازل نمىشود. البته در او اجتهاد شرط است تا بتواند احکام شرعى را از کتاب و سنت استخراج نماید. خلیفه حتى در فهم دین مقامى مثل دیگران دارد. پس اگر در برداشت از کتاب و سنتیا در عمل تخطى نماید، مردم او را عزل مىکنند. (23)
2- خصلت مدنى اقتدار حکومت
هر چند شارع مقدس صلاحیتهایى براى حاکم و قاضى معین کرده است، ولى اقتدار آنها ناشى از راى مردم مىباشد. مردم با بیعتخود به حاکم اسلامى، مشروعیت مىبخشند و بر او نظارت دارند. نظارت به عنوان یک حق مىتواند به شکل مستقیم یا غیر مستقیم (شورا و نظام نمایندگى) باشد.
خلافت اسلامى از دیدگاه عبده با تئوکراسى تفاوت دارد. در نظام تئوکراسى، مشروعیت از جانب خداوند تامین مىشود و حاکم در مقابل مردم مسؤول و پاسخگو نیست. (24) در نظام خلافت مىتوان نهادهاى مقدم جامعه مدنى را تقویت کرد و حق نظارت مردم را محترم شمرد.
آزادى راى، آزادى بیان و آزادى انتخاب از مقدسترین حقوق انسان است که به هیچ وجه قابل نقض نمىباشد، نظام قانون، عامل مهم در جلوگیرى از استبداد است. ایمان به خدا به خودى خود انسان را از هرگونه خضوع در مقابل رؤسا و قدرتمندان باز مىدارد.
3 - نظام شورا
عبده معتقد استبر اساس دو آیه شورا در قرآن کریم، امور دنیوى و معیشتى مردم به خودشان واگذار شده است. نمایندگان مردم با تکیه بر اصل اجتهاد مىتوانند دو نوع مجلس (محلى و کشورى) تشکیل دهند. شورا شکل شرعى دارد ولى کیفیت آن منصوص نیست و مردم بر اساس مقتضیات هر عصر مىتوانند شکل آن را تعیین کنند. اهم وظایف شورا قانونگذارى و نظارت بر حسن اجراى وظائف از سوى مسؤولان حکومتى است. (25) نظام دینى به هیچ وجه با استبداد سازگارى ندارد، چون اراده حاکم مستبد عین قانون است. اسلام فقط دین آخرت گرایى نیست که به دنیاى مردم اهمیت نداده باشد.
مراد از «امرهم» در آیه شورى «42،38، و امرهم شورى بینهم»، امور دنیوى است نه دینى. (26) قواعد شکلى شورا نمىتواند منحصر به زمان و مکان خاصى باشد.
بنى امیه براى اولین بار نظام شورا را تغییر دادند و اساس حکومتخلفا را زیر سؤال بردند.
کار ویژههاى شورا از نظر عبده عبارتند از: جلوگیرى از استبداد، نصیحتحاکمان و نظارت بر کار ایشان، نظام انتخابات اسلامى (اهل حل و عقد)، تطبیق احکام شرع بر زمانها و مکانهاى مختلف و بالاخره نهایت همکارى حاکم و مردم. (27) به اعتقاد عبده نظام شورا مکانیزمى در راه تحدید استبداد است.
4 - قانونگذارى
مرجع اصلى در قانونگذارى، احکام شریعت است. البته دین با مکانیسم اجتهاد و تکیه بر عقل و عرف شرائط گوناگون و متغیر زمان و مکان را مد نظر قرار مىدهد. مهمترین مسائلى که در قانونگذارى باید مورد توجه قرار گیرد بدین ترتیب است:
1 - شرط اجتهاد در قانونگذاران به دلیل یافتن احکام و مذاق شرع در مسائلى که در شریعت مسکوت مانده است.
2 - تاکید بر عنصر مصلحت و در نظر گرفتن اوضاع بلاد گوناگون، پس چه بسا قوانین هر قومى متفاوت از دیگر اقوام باشد.
3 - نخبه و انتخابى بودن قانونگذاران.
4 - رابطه متقابل اصل مصلحت و حقوق جدید. (28)
5 - تقدم اصلاح بر انقلاب
سید جمال فردى انقلابى بود و انقلاب را بهترین راهرو براى رسیدن به مقاصد خود مىدانست. عبده برخلاف او فردى اصلاح طلب بود و حرکتهاى گام به گام را ترجیح مىداد. به اعتقاد او اصلاح به همراه تعلیم و تربیت (مثل دارالعلوم و دیگر مؤسسات) بهترین مقدمه براى آزادى فکرى و سیاسى تلقى مىشود. براین اساس سید جمال افکارى در ارتباط با آزادى ارائه مىکرد و مردم را به سوى آنها بر مىانگیخت. عبده، برعکس، خود را در تدریس مبانى اسلام محدود مىنمود. سید جمال از مؤسسات شورایى در مصر دفاع مىنمود، ولى عبده از آنها استقبال نمىکرد، جز آن که به صورت قانونى در آید. (29)
جمع بندى
استاد مطهرى در مقایسه روحیات و عملکرد سید جمال و عبده معتقد است:
«عبده با سید جمال در دو جهت اختلاف نظر داشت: یکى این که سید انقلابى فکر مىکرد و عبده طرفدار اصلاح تدریجى بود. دیگر این که سید مبارزه با استبداد و استعمار را در راس برنامههاى خود قرار داده بود و معتقد بود باید اول ریشه این ام الفساد را کند و دور انداخت، ولى عبده - لااقل در اواخر عمر و بعد از جدا شدن از سید در پاریس و بازگشتبه مصر - معتقد بود که آموزش و پرورش و تربیت دینى جامعه بر تعلیم و هر حرکتسیاسى تقدم دارد. (30)
عبده بر خلاف سید جمال گرایشات صوفیانه نیز داشت و خدمتشیخ درویش بامبادى صوفیه آشنا شد. (31) سید جمال تاثیرى جهانى داشت و به همه کشورهاى اسلامى در این راستا سفر مىکرد. عبده بیشتر در اصلاح احوال فرهنگى، آموزشى و قضائى مصریان بود و موفقیتهاى زیادى در این زمینه بدست آورد.
با توجه به مقتضیات و مشکلات زمان عبده که در ابتداى مقاله به آن اشاره کردیم، باید گفت اندیشه دینى و سیاسى عبده پاسخى به سؤالهاى موجود روزگار خود بوده است. از جمله پیش فرضهاى عبده در تفسیر اسلام طبق شرائط و مقتضیات روز این است که اولا نباید در رویارویى با تمدن غرب، دست از اسلام برداشت. دومین پیش فرض او این است که اسلام دینى منطبق با زمانها و مکانهاى متفاوت است و به هیچ وجه نمىتوان تصور کرد که اسلام با مقتضیات دوران مدرن سازگار نباشد.
براین اساس است که عبده با تعریفى خاص از دین اسلام به رهیافتى نسبتا جدید در دین مىرسد. او ابتدا به عنوان مقدمه و زیر بناى بحثخود با تاکید بر عامل اجتهاد، عرف و دلیل عقل در دین ثابت مىکند که موارد منصوص شرعى در حوزه مسائل اجتماعى بسیار اندک است و در حقیقت امور سیاسى و اجتماعى مردم به عقل خودشان بر اساس نظام شورایى وانهاده شده است. سپس او در اندیشه سیاسى خود، نظامى را پى ریزى مىکند که نقش مردم در آن بسیار زیاد است و نهادهاى جامعه مدنى، قوى مىباشند. مردم با راى خود به حکومت مشروعیت مىبخشند و بر اعمال آن نظارت دارند. نظارت براى مردم یک حق است.
نظام خلافت در صورت ابقاء مىتواند نظامى دینى و در بعد فتوا کارا باشد; ولى حوزه مسائل سیاسى و اجتماعى مردم به خود ایشان واگذار شده است. بطور کلى مىتوان گفت تئورى بحران در خصوص اندیشه اجتماعى و سیاسى عبده تا اندازه زیادى جوابگو است. بحران زمان عبده چالشهائى بود که اسلام و مسلمانان در برابر مقتضیات جامعه مدرن با آنها روبهرو بودند.
منابع دیگر
1 - احمد ،رفعتسید، الدین و الدولة و الثوره، بیروت، الدار الشرقیة، 1989 .
2 - حورانى، آلبرت، الفکر العربى فى عصر النهضة (1798-1939)، بیروت، دارالنهار
للنشر، 1986.
3 - خدورى، مجید، گرایشهاى سیاسى در جهان عرب، ترجمه عبد الرحمن عالم،تهران ،دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى، 1366.
4 - السمان، على، رویارویى مسلکها و جنبشهاى سیاسى در خاورمیانه عربى از سال 1967، ترجمه حمید نوحى، تهران، قلم ،1357.
5 - عبده، محمد اسدآبادى، سید جمال، العروة الوثقى.
6 - -.الاسلام و النصرانیة مع العلم و المدنیة، من مقالات مجلة المنار، مصر.
پىنوشتها:
1) محقق حوزه.
2) Progmatic
3) Humanistic
4) میان محمد شریف، تاریخ فلسفه در اسلام، ج4، ترجمه، زیر نظر نصرالله پور جوادى (تهران، مرکز نشر دانشگاهى، 1370)صص 7-122.
5) عماره، محمد، الاعمال الکاملة للامام محمد عبده، ج 1، بیروت;المؤسسة العربیة، 1980ص 18.
6) براى مطالعه بیشتر در ارتباط با این تئورى، ر. ک:
اسپریگنز، توماس ، فهم نظریههاى سیاسى، ترجمه فرهنگ رجایى، تهران،آگاه، 1365.
7) میان شریف،محمد ،همان، ص 116
8) عبده، محمد، رسالة التوحید، بیروت، دار احیاء العلوم، 1315، صص80-88.
9) همان، صص 94-103
10) همان، صص 109-112.
11) عبده، محمد، تفسیر المنار، بیروت، دارالمعرفة، ج 10، ص 293 .
12) المنار، همان، ج 6، ص 7-166.
13) رسالة التوحید، همان، صص 45-91.
14) عماره، محمد، همان، ج 3، صص 5-423.
15) شریف، میان، محمد، همان،ص ،109-120.
16) المنار، همان، ج 2، ص 204.
17) عماره، محمد، همان ، ج 3، ص 282.
18) عماره،محمد، همان، ص 182-197.
19) عبده، محمد ، رسالةالتوحید، همان، ص 95.
20) فخرى، ماجد، سیر فلسفه در جهان اسلام، ترجمه زیر نظر نصراللهپورجوادى، تهران،مرکز نشردانشگاهى، 1372 ص 371.
21) عنایت، حمید، سیرى در اندیشه سیاسى عرب، تهران، سازمان کتابهاىجیبى، 1363، ص 150-160.
22) عماره، محمد، همان، ص 107-108.
23) عبده، محمد، الاسلام دین العلم و المدنیة، قاهره، المجلس الاعلى للشؤون الاسلامیة، صص 103-104.
24) همان، صص 101-105.
25) احمد، عبدالعاطى محمد ، الفکر السیاسى للامام محمد عبده، مصر، الهیئةالمصریه، 1978، ص 186-193.
26) تفسیر المنار، همان، ج 2، ص 186،
27) احمد، عبدالعاطى محمد ، همان، ص 4-190.
28) رشید رضا، محمد، تاریخ الاستاذ الامام عبده، مصر، المنار، 1931، ص4-203.
29) ر.ک الاعمال الکاملة للامام الشیخ محمد عبده، ج 1، ص 39-44.
30) مطهرى، مرتضى، نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر، قم، صدرا، 1374، ص 38.
31) احمد، عبدالعاطى محمد، همان، ص 81.
منبع: سایت / ای رسانه ۱۳۸۵/۰۶/۱۳
نویسنده : سید صادق حقیقت
نظر شما