موضوع : پژوهش | مقاله

آنارشی و اینترنت


گوردون گراهام استاد فلسفة اخلاق دانشگاه ابردین اسکاتلند در این مقاله می‌گوید اینترنت بیشتر از آنکه آنارشی سیاسی را ترویج کند، آنارشی اخلاقی را رواج می‌دهد و این ذاتاً ویرانگر است.
کلمة آنارشی (anarchy) به دو طریق معنا می شود: یک معنای مثبت و یک معنای منفی. آنارشی در کاربرد مثبت آن، یعنی معنایی که آنارشیست های مشهوری چون پرودون و کروپتکین از آن مراد می‌کردند، به معنای فقدان دولت و به این دلیل به معنای آزادی از قدرت قهری دولت است. کاربرد منفی و رایج تر آنارشی نیز بیانگر فقدان دولت است، اما دقیقاً به همین دلیل، به صورت شرایطی از بی قانونی و آشوب تصور می شود. به طور خلاصه آنارشی - جامعه بدون دولت- را می توان به عنوان یک آرمان یا به عنوان یک خطر تلقی کرد.
در واقع استدلال‌های به نفع آنارشی ،به عنوان یک آرمان، هرگز در نظریه سیاسی جدی گرفته نشده است، چرا که عموماً تصور می شود که این آرمان به طور بدیهی غیرواقع‌گرایانه است.با این وجود می‌‌توان این سخن را به نفع آن بیان کرد: قدرتمندترین ابزار مصیبت انسانی، چه در دوران گذشته و چه در دوران مدرن، دولت بوده است. هیچ جماعت جنایتکاری تا به حال حتی به گرد آن درجه‌ای از وحشت و رنج نرسیده‌است که بوسیله دولت های تحت تسلط استالین، هیتلر، مائو یا پل‌پوت تحقق یافت .آیا می‌توان جوامع بدون دولت بدتر از این جوامع دانست؟
مخالفان آنارشی، آنهایی که این کلمه را به معنای منفی به کار می برند، ممکن است پاسخ دهند که ما نباید در مورد موهبت‌های دولت بر مبنای بدترین نمونه‌های آن قضاوت کنیم. آنها همچنین ممکن است بپذیرند که دولت واقعاً نامطلوب است، اما مجادله کنند که دولت شری ضروری است؛ به همان طریقی که برای مثال یک عمل جراحی گسترده برای بهبود بخشیدن به بیمار شری ضروری است. این طرح استدلال آشنا را به طرزی عالی می توان در افکار تامس هابز یافت. ایده او این است که دولت، که به صورت قدرت انحصاریِ اجبار مشروع تعریف می شود، امری ضروری است تا از جنگ همه علیه همه جلوگیری کند، عدالت را به اجرا درآورد و از بی گناهان و آسیب‌پذیران محافظت به عمل آورد.
آنارشیست‌های مثبت به نوبه خود ممکن است پاسخ دهند که این مدعا نوعی مصادره به مطلوب کردن است؛ حقیقت این است که دستگاه دولت، مقصود نظری‌اش هرچه که باشد، ممکن است برای دست یازیدن به ظلم و بهره کشی از بی گناهان و آسیب‌پذیران مورد استفاده قرار گیرد. هنگامی که چنین وضعی رخ می‌دهد، انحصار کارآمد دولت بر قوه قهریه شرایط را بدتر می کند. آن گاه پرسش آنارشیست‌ها این است که آیا به وجود آوردن و حفظ کردن بنیادی اجتماعی با امکان انحراف یافتنی این همه ویرانگر، عاقلانه است.
مقصود من حل و فصل کردن منازعه میان آنارشیست ها و مدافعان دولت نیست؛ بلکه می خواهم نشان دهم که تصور آنارشی را می توان به دو طریق متفاوت مورد ملاحظه قرار داد،و این که افرادی که برداشتی مثبت از آن دارند بنیادهایی فکری برای دیدگاهشان دارند. چنین ملاحظه‌ای ضرورت دارد اگر قرار باشد که با سؤالی متفاوت مواجه شویم،این سوال که آیا ظهور اینترنت گامی در جهت آنارشی نیست؟زیرا اگر واقعا اینترنت چنین تاثیری داشته باشد، پیش از این که از این آنارشی استقبال کنیم یا از آن بهراسیم، باید سؤال کنیم که کدام معنای آنارشی مورد نظر است.

1
اینترنت دو خصلت بارز دارد: بین‌الملل‌گرایی (انترناسیونالیسم) و عوام‌گرایی (پوپولیسم). بین الملل‌گرایی اینترنت صرفاً مربوط به این حقیقت نیست که اینترنت باعث ارتباط یافتن مردمانی از ملل مختلف می‌شود، چرا که بسیاری از ابزارها و فعالیت های انسانی دیگر نیز چنین کاری را انجام می‌دهند. نکته در این جاست که جست و جو در اینترنت کاملاً نسبت به مرزهای ملی بی اعتنا است؛ مردمانی که در غیر از فضای شبکه با هم غربیه هستند، بوسیله علائق مشترکی پیوند می یابند که هیچ ربطی به ملیت‌شان ندارد. اینترنت از این جهت در تضادی شدید با آنچه فیلسوفان «جامعة مدنی» می‌نامند قرار می گیرد، یعنی جامعه ای که خصوصیتِ آن پیوند دادن افراد بیگانه یا وحدت بخشیدن به آنها درون یک روال یا حوزة سیاسی است.
به همین دلیل اینترنت جدا از دلایل دیگر ،دارای این توان است که از لحاظ سیاسی ضدحکومت و برانداز باشد؛ اما شکل این براندازی بسیار عمیق است و این وضع صرفاً به خاطر این نیست که جاسوسان یا افرادی مانند آنها، به کمک اینترنت اکنون شیوه‌ای تقریباً غیرقابل شناسایی از ارتباط با رهبران سیاسی‌شان را در اختیار دارند- امری که حقیقی و مهم است- یا این که تروریست‌ها می‌توانند در امنیتی نسبی اطلاعات را مبادله کنند؛ بلکه دلیل اصلی این وضع آن است که همة تعاملات بر روی شبکه می توانند بدون توجه به مرزهای ملی صورت گیرد. از آن جایی که جهان روابط بین‌الملل تاکنون عمدتاً به صورت روابط بین دولت‌ها بوده است و وضع جدید به معنای آن است که اکنون فضایی در حال رشد از تماس و همکاری وجود دارد که دولت‌ها، حتی در هماهنگی با یکدیگر کنترل ناچیزی بر آن دارند و از آن جایی که سلطه (authority) دولت- گرچه با قدرت (power) آن یکسان نیست- به طور غیرمستقیم بر آن قدرت تکیه دارد، این توان اینترنت در کاهش دادن قدرت دولت‌ها از طریق به وجود آوردن فضایی برای فعالیتی بی اعتنا به آن، همزمان توانی برای کاهش دادن سلطة دولت هم هست. و به همین دلیل است که یک آنارشیست ممکن است از اینترنت استقبال کند.
دومین خصلت اینترنت عوام‌گرایی یا پوپولیسم آن است. در این مورد هم باید توجه داشته باشیم که این عوام‌گرایی نه در مرتبه ای سطحی بلکه در مرتبه‌ای عمقی قرار دارد. در شرایط حاضر صلاحیت خاصی برای جست و جو کردن مطالب بر روی شبکه و مهم تر از آن مشارکت‌کردن در آن لازم نیست و هیچ نظام واقعی سانسوری که مشارکت افراد را در غیاب چنین صلاحیت‌هایی مانع شود وجود ندارد. تنها نوع سانسوری دولت‌هایی مانند دولت سنگاپور و یا شرکت‌هایی که دسترسی افراد را به شبکه ممکن می‌کنند، [برای جلوگیری از دسترسی به سایت های غیراخلاقی] پیشنهاد شده است مقصودی کاملاً متفاوت دارد. به علاوه با در دسترس بودن گسترده کامپیوترها در مدارس و کالج‌ها و تأسیس کافه‌های اینترنتی، هزینه استفاده و وارد شدن به اینترنت آن قدر ناچیز شده است که از آنها هم کار چندانی برای مقابله کردن با عوام‌گرایی این سیستم به مثابه یک کل برنمی‌آید.
این خصلت عوام‌گرایانه اینترنت بیشترین شادی آنارشیست‌ها را باعث می‌شود، چرا که به نظر می رسد امکان ایجاد اجتماع بین‌المللی نوینی را به میان می‌آورد که در آن معمولی‌ترین افراد می‌توانند دسترس نامحدودی به جهان اطلاعات داشته باشد و کم اهمیت‌ترین افراد می‌توانند مستقیماً در شکل‌دهی به جهان دخالت کنند. افراد بر روی شبکه بر مبنای علائق و انتخاب‌های فردی خودشان عمل می‌کنند و هم‌پیمان می‌شوند و انجام دادن چنین کارهایی تحت نظارت مرزهایی ملی یا قدرت هایی مسلط نیستند. تحقق آنارشی مثبت هنگامی کامل می‌شود که ما به این چشم‌انداز، تصویر دولت‌های ناکامی را بیفزاییم که علی رغم قدرت‌های قاهرشان عاجزانه به این وضعیت می‌نگرند.
گرچه این تحلیل و سناریویی که مجسم می‌کند، کاملاً تخیلی و بی اساس نیست، اما بر مبنای مفروضاتی است که نیاز به بررسی دارند. این سناریو تنها هنگامی واقعیت پیدا می‌کند که دسترسی نامحدود به دانش، باعث قدرت یافتن عموم باشد و بر همین قیاس در صورتی که ناتوانی در محدود کردن دانش به عامل تقلیل یافتن قدرت دولت شمرده شود.
دومین فرض این است که توانایی در مشارکت‌کردن در جهان اینترنت نیز به وجود آورندة قدرت یا به عبارت دیگر بوجودآورنده تأثیری بر پیامدها در جهان [واقعی] باشد.
یک نتیجه‌گیری مقدماتی مبنی بر این نظر که اینترنت ویژگی‌های مثبتی برای آنهایی دارد که آنارشی را به عنوان یک آرمان تلقی می کنند، بی‌وجه نیست؛ اما تنها هنگامی کاملاً اثبات می‌شود که بررسی‌ها، صحت برخی از مفروضات تعیین‌کننده در این نتیجه‌گیری را تایید‌کنند.

2
برای ذهنی که آنارشی را به صورت شرایطی که باید از آن ترسید تلقی می کند، همان ویژگی‌های اینترنت را که آنارشیست‌ها تحسین می‌کنند، ممکن است نقص های آن شمرده شود. اینترنت زمینة کاملاً مستعدی برای توطئه‌های جنایتکارانه را در اختیار پست‌ترین مخرج مشترک انگیزش‌های انسانی می‌گذارد. البته چنین دیدگاهی هم دقیقاً همان مفروضات را می پذیرد، و بنابراین در معرض همان تردیدهایی قرار می گیرد که برای دیدگاه اول ذکر شد. کمترین چیزی که در این مورد می توانیم بگوییم این است که موضع بدبینانه نه ضعیف تر و نه قوی تر از موضع خوش بینانه است.
اما یک مسیر فکری دیگر وجود دارد که ارزش کاوش را دارد. این نظریه بر این ایده استوار است که اینترنت بیشتر از آنارشی سیاسی، آنارشی اخلاقی را ترویج می کند و این که آنارشی اخلاقی ذاتاً ویرانگر است. برای بررسی این موضوع لازم است که نگاهی کمی دقیق تر به ایده تربیت اخلاقی بیندازیم .در این جا من تنها می‌توانم طرح مجملی از روندی فکری را ارائه دهم که برخی از تأکیدات نسبتاً جزیی در آن بر روان شناسی اخلاقی تکیه دارند.
من از کلمه «پسند‌ها» (preferences) به عنوان اصطلاحی ژنریک برای آن انگیزش‌ های انسانی مثل اشتیاق، علاقه، کنجکاوی و غیره استفاده خواهم‌کرد که نوعی عنصر سنجشی مثبت در خود دارند و در مقابل آنهایی قرار می‌گیرند که سبعانه‌تر هستند، مثل ترس، خشم، آشفتگی و غیره. «پسند‌ها» به این معنا دست کم تا حدی طبیعی هستند؛ به این معنا که پیش از این که اجتماعی‌شدن استقرار یابد، حتی شاید پیش از آن که اجتماعی شدن آغاز شود، برخی از چنین پسند‌هایی در انسان‌ها وجود دارند و ما می‌توانیم بر اساس آنها رفتارهای انسان‌ها را توضیح دهیم. فرآیند اجتماعی‌شدن فرد را می‌توان به عنوان پالایش این پسند‌ها از طریق فرآیند پذیرش تأثیرات خارجی تلقی کرد.
بنابراین به این معنا،میل به بیان‌کردن خود امری طبیعی محسوب می‌شود؛ بدون چنین میلی انسان‌ها زبان نمی‌آموزند.اما این پسند،فی نفسه، به معنای واقعی کلمه،متنافر (incoherent) است؛ تنها با به‌دست آوردن زبانی توارثی و ابداع نشده است که این میل‌ را می توان به درستی درک کرد.[اما از طرف دیگر] کسب‌کردن چنین زبانی به تسلیم‌شدن این میل طبیعی به خود‌بیانگری، در برابر قواعد جامعه سخنگویان آن زبان وابسته است.
به نظر من چیزی شبیه مثال بالا را می‌توان در مورد اخلاقیات هم بیان کرد. تکانه‌های طبیعی که در کانون اخلاقیات قرار دارند و به عبارتی، بنیادی فعال برای خودآگاهی اخلاقی را تشکیل می دهند، هرچه که باشند، هنگامی چارچوبشان معین می‌شود که در معرض فرآیند پالاینده مجموعه ای به ارث رسیده و ابداع نشده از ارزش‌ها و آداب قرار گیرند. به نظر من اشتباه هست که تصور کنیم امور به علت آن که تمایل به آنها وجود دارد، دارای ارزش می شوند؛ برعکس امیال ما هنگامی شکل می‌گیرند که آنها را با آنچه می‌آموزیم تطبیق می‌دهیم ،تطبیق‌دادن با آنچه تجربه جمعیِ به ارث‌رسیده میل داشتن به آنها را دارای ارزش می‌داند یا به عبارت دیگر آنها را ارزشمند تلقی می‌کند. بنابراین برای مثال، به عقیدة من علاقه به موسیقی، یک پسند‌ طبیعی است، اما در عین حال علاقه ای است که پختگی خود را از طریق تطبیق یافتن با یادگیری دربارة اشکال و ترکیب‌بندی‌های موسیقیایی بدست می آورد که تجربة جمعی آنها را اهدافی مناسب برای تحقق یافتن آن پسند‌ می‌شمرد.
بر این اساس، تربیت اخلاقی در سال های اول زندگی آشکارتر است، اما به طوری بی پایان ادامه می یابد و در همه مرحله شکل آن مشابه است، در معرض‌قرار‌دادن و تعدیل‌کردن پسند‌های طبیعی با تأثیرات روند اجتماعی‌شدن. این روند، هماهنگ شدن پسند‌های انسان‌هایی را که در غیر این صورت جدا از هم می‌بودند، را به عنوان پیامدی مطلوب باعث خواهد شد. و بنابراین بوجود آوردن جامعة متمدن را ممکن می کند. به طور خلاصه تربیت اخلاقی یک روند اجتماعی‌شدن است، و بنابراین به نظر من اتفاقی نیست که معمولاً منحرفان جدی اجتماعی، مثلاً قاتلان زنجیره ای، به شکلی ریشه‌ای به علت سابقه اختلال روانی‌شان از خود‌بیگانه‌ شده‌اند.
اکنون نکته تکان‌دهنده در مورد اینترنت این است که شکل‌گیری آنچه را که من «هم آمیزی مطلق علائق» می‌نامم ممکن و حتی تشویق خواهدکرد.منظور من از این اصطلاح این است که توانایی پرسه‌زدن صرف در شبکة ساختار‌نیافته‌ای از پسند‌ها است که صرفا مجال همسانی (congruence) - و نه هماهنگی (coordination)- را فراهم می‌آورد. وب‌گردها این فرصت را دارند که در جست و جوی افراد با روحیه‌های مشابه با خود باشند و آن نوع تأثیرات اصلاح و تزکیه کننده را که در فرآیندهای طبیعی یادگیری عمل می کنند نادیده بگیرند. این وضعیت بارزتر از همه شاید در مسائلی مانند شبکه های پورونوگرافی کودکان خود را نشان می‌دهد که مانعی در برابر جلوی پسند‌های شریرانه وجود ندارد، چرا که وب‌گرد می‌تواند آن چیزهایی را که مانع این نوع پسند‌ها می شوند، نادیده بگیرد و سپس تمایل این وب‌گرد با دریافت کردن پاسخ های تأیید‌کننده از جانب افراد دارای پسند مشابه، تقویت می‌شود.
پیامد منطقی چنین وضعیتی فروپاشی اخلاقی است و نه یگانگی اخلاقی. این فروپاشی به معنای بد کلمه آنارشیستی است، چرا که وسیله‌ای برای انتشار یافتن و به هم پیوستن پسند‌ها خودساخته‌ای از هر نوع است. یقیناً چنین وضعیتی هرگز نمی تواند مطلق شود، چرا که همیشه درجه‌ای از ارتباط مورد نیاز است، ارتباط برقرار‌کردن به نوعی زبان نیاز دارد و این امر به نوبه خود به تسلیم کردن پسند‌های شخصی به تأثیرات اجتماعی‌کننده- به طریقی که پیش از این توصیف شد- نیاز دارد. علاوه بر این خود پیوند‌یافتن پسند‌های خودساخته به فعالیتی همگام و به میزانی از نظم و انضباط اجتماعی نیازمند است. اما آنچه که این روش نوین برقرار شدن تماس بین انسان‌ها امکان‌پذیر می‌کند، انتشار یافتن گسترده‌تر تمایلات آزاد شده، بدون تأثیرات پالاینده‌ای است که به طور طبیعی بر آنها لگام می‌زند و آنها را محدود می‌کند.

3
مقصود من از این خط فکری به راه انداختن جاروجنجال نیست. تنها مقصود این است که یادآوری شود اینترنت در واقع ابزاری با امکانات جدید است که باید به درک عمیقی از آن رسید. منظور من از ترسیم این خط فکری که نتیجه‌گیری معینی را به دست می‌دهد، برانگیختن بحث در این مورد است و نه مانع‌شدن از سایر نتیجه‌گیری‌ها. مسئله مهمتر اینکه اگر مدعاهایی را که مطرح کردم بتوان ثابت کرد، هیچ استلزام صریحی از نحوه عمل در برابر آنها به دست نمی‌آید، اگر اصلاً بشود عملی در این باره انجام داد.

منبع: / سایت خبری / همشهری آنلاین ۱۳۸۵/۱۲/۱۷
مترجم : علی ملائکه

نظر شما