موضوع : پژوهش | مقاله

بحثی اجتهادی در طهارت و نجاست


در این مقاله از مطالب ذیل سخن رفته است:
1- طهارت و نجاست از امور قراردادی و از احکام وضعیه نیستند، بلکه دارای واقعیت عینی و تکوینی‏اند که با حواس ظاهری درک می‏شوند.
2- نجاست و طهارت به همان معنای لغوی باقی هستند. نجاست‏یعنی پلیدی و طهارت یعنی نبودن پلیدی و پلیدی که زائل شود اگرچه به وسیله غیر آب باشد طهارت حاصل می‏شود.
3- همه اقسام آب، یعنی آب چاه و باران و کر و غیر کر و جاری و راکد، یک حکم دارند و فقط با تغییر و فاسدشدن نجس می‏شوند، نه به صرف ملاقات یا نجاسات.
4- در مسائل فوق، تعبد به معنای عدم درک ملاک حکم وجود ندارد، بلکه وجود و عدم حکم تابع وجود و عدم ملاک حکم است و ملاک حکم محسوس و ملموس است و از امور نامرئی و ماورائی نیست.


طهارت و نجاست در زندگی روزمره هر مسلمانی مورد توجه و دارای حکم است. طهارت بدن و لباس در نماز و طهارت خوردنیها و اشامیدنیها و طهارت آب وضوء و غسل و طهارت ابی که بدن و لباس و چیزهای دیگر با ان تطهیر می‏شود و نیز ممنوع بودن نجاست چیزهایی که ذکر شد، از اموری است که هر مسلمانی روزانه با آنها سر و کار دارد.
کسی که می‏خواهد احکام طهارت و نجاست را از دلیلهای فقهی و اجتهادی استنباط کند قبلا لازم است مفهوم طهارت و نجاست را در قرآن و حدیث مشخص نماید و برای مشخص شدن ان باید در آغاز تحقیق کند که ایا طهارت و نجاست در قرآن و حدیث‏به همان معنای اصلی لغوی و عرفی است‏یا اینکه شارع معنای جدیدی برای ان دو در نظر گرفته است؟
معنای لغوی طهارت، پاکیزگی و معنای لغوی نجاست، آلودگی و پلیدی است که واقعیت تکوینی و خارجی دارد. ولی ایا در قرآن و حدیث هم به همان لغوی استعمال شده است‏یا نه؟ کسی که می‏خواهد اجتهاد کند، باید قبلا این مسئله را روشن سازد؛ زیرا در ان بین علما اختلاف وجود دارد که در ذیل به شرح ان پرداخته می‏شود.
بعضی گفته‏اند: طهارت و نجاست در قرآن و حدیث‏به معنای لغوی و اصلی نیست، بلکه دارای معنای اعتباری و قراردادی است که فقط در عالم اعتبار وجود دارد نه در تکوین و واقعیت‏خارجی. مثلا اگر روی شیشه‏ای خون بریزد و با آب نمک شسته شود باز هم شیشه نجس است. زیرا با مایعات غیر آب مانند آب نمک نمی‏توان چیزی را تطهیر کرد. در اینجا نجاست‏شیشه واقعیت تکوینی و خارجی ندارد یعنی تکوینا خون روی شیشه نیست و آلودگی خارجی ندارد و از نظر بهداشتی نیز استعمال ان بی‏اشکال است، ولی در عین حال، شارع برای ان نجاست اعتبار کرده و فته است: اگر دست تر به این شیشه بزنی نجس می‏شود، اما اگر خون شیشه با آب شسته شود پاک می‏گردد. یعنی شارع برای ان طهارت اعتبار می‏کند. بنابراین هیچیک از طهارت و نجاست واقعیت تکوینی و خارجی ندارد بلکه فقط در عالم اعتبار و قرارداد وجود دارد. این یک نظر است.
بر مبنای این نظر اگر می‏گوییم: ادرار انسان نجس است، به معنای این نیست که نجاست، یعنی پلیدی ان واقعیت‏خارجی دارد، بلکه به معنای این است که شارع برای ان نجاست و پلیدی اعتبار کرده است و به همین علت صاحب این نظر می‏گوید: طهارت و نجاست از احکام وضعیه است، یعنی احکام قراردادی و اعتباری که وجود ان قائم به اعتبار است.
بعضی دیگر گفته‏اند: طهارت و نجاست در قرآن و حدیث‏ به همان معنای لغوی است ولی گاهی شارع در تشخیص مصداق عرف را تخطئه می‏کند و مثلا در مسئله‏ای که ذکر شد عرف می‏گوید: خون روی شیشه با آب نمک شسته شده و شیشه پاکیزه و طاهر است ولی شارع می‏گوید: شیشه آلوده و نجس است و عرف تشخیص نمی‏دهد و معنای این سخن این است که نجاست و آلودگی شیشه بعد از شستن ان با آب نمک نیز واقعیت تکوینی و خارجی دارد، ولی به چشم نمی‏آید و مردم نمی‏توانند ان را درک کنند. و این نظر دومی است که مطرح است.
نظر سوم این است که طهارت و نجاست در قرآن و حدیث‏به همان معنای لغوی و اصلی است. نجاست‏یعنی آلودگی و پلیدی و طهارت یعنی پاکیزگی و هر جا آلودگی و پلیدی هست، محسوس و ملموس است و واقعیت‏خارجی و تکوینی دارد. مثل خون روی شیشه. و این آلودگی که برطرف شود طهارت حاصل است. زیرا طهارت یعنی پاکیزگی و پاکیزگی یعنی نبودن آلودگی که ان نیز امری محسوس است. بنابراین خون روی شیشه که با آب نمک شسته شود، شیشه پاک و طاهر می‏شود. زیرا طهارت یعنی نبودن نجاست و آلودگی.
این نظر از شیخ مفید و سید مرتضی نقل شده است، صاحب جواهر از این دو عالم فقیه نقل می‏کند که گفته‏اند: «مذهب ما این است که تطهیر اشیاء با مایعات غیر آب جایز است. » و شیخ مفید گفته است: «این مطلب از ائمه(ع) وارد شده است‏» (1). سید مرتضی هنگام استدلال برای مدعای خود می‏گوید: «جامه‏ای که نجس شود با شستن ان به وسیله مایعات غیر آب تطهیر می‏شود، زیرا تطهیر جز این نیست که نجاست زائل شود. و جنبه‏تعبد ندارد و ما می‏بینیم که با شستن جامه به وسیله مایعات غیر آب نجاست ان بر طرف می‏شود، بلکه گاهی مایع غیر آب بهتر از آب نجاست را برطرف می‏کند و هیچ‏دلیل عقلی نداریم که تطهیر اشیاء با مایعات غیر از آب جایز نیست‏» (2).
از سخنان سید مرتضی معلوم می‏شود طهارت و نجاست در نظر او واقعیت تکوینی و خارجی دارد و امری اعتباری و قراردادی نیست و در مثال مذکور خون روی شیشه اگر با آب نمک شسته شود شیشه طاهر می‏شود، ضمنا آب نمک از ان نوع مایعاتی است که سید مرتضی می‏گوید: بهتر از آب نجاست را زائل می‏کند. بنابراین نجاست در نظر ایشان به همان معنای لغوی است، یعنی آلودگی و طهارت، یعنی پاکیزگی.
سید مرتضی برای تایید نظر خود به حدیث غیاث‏بن ابراهیم از امام صادق(ع) نیز تمسک می‏کند (3) که می‏گوید: می‏توان خون را با آب دهن پاک کرد. (4) و نیز به حدیث‏حکم بن حکیم صیرفی استدلال می‏کند که به امام صادق(ع) می‏گوید: من ادرار می‏کنم و آب نمی‏یابم و دستم به ادرار آلوده می‏شود دست آلوده را به خاک و دیوار می‏مالم که ادرارش پاک شود بعدا دستم عرق می‏کند و ان را به صورت یا بدنم می‏مالم و یا به لباسم می‏مالد حکمش چیست؟ امام می‏فرماید: مانعی ندارد (5).
بر مبنای استدلال سید مرتضی از این دو حدیث معلوم می‏شود نجاست واقعیت تکوینی و خارجی دارد که همان خون و ادرار است و هنگامی که خون با آب دهان و ادرار به وسیله خاک یا دیوار پاک شود، دیگر نجاستی باقی نمی‏ماند و نجاست که زائل شد طهارت حاصل است. زیرا طهارت، نبودن نجاست است، بنابراین طهارت و نجاست ان طور که بعضی گفته‏اند اعتباری و قراردادی یست‏بلکه تکوینی و خارجی است. و نیز ان طور که بعضی دیگر گفته‏اند در اینجا شارع عرف را تخطئه نکرده است، زیرا عرف می‏بیند و می‏گوید: که خون با آب دهان و ادرار به وسیله خاک با دیوار برطرف می‏شود و شارع طبق این دو حدیث نظر عرف را تصویب کرده و تخطئه نکرده است. بدیهی است آب نمک نیز خون روی شیشه را برطرف می‏کند پس شیشه پاک می‏شود. و نیز کسی که آمپول می‏زند و از جای ان خون می‏آید، اگر با پنبه اغشته به الکل بهداشتی یا آب دهان خون ان را برطرف کند محل آمپول پاک می‏شود.
روی این مبنا، پاک به معنای پاکیزه است. و پاکیزه شدن شیشه با آب نمک و پاکیزه شدن محل آمپول با الکل بهداشتی یا آب دهان امری محسوس و مشهود است. پس این تصور که شیشه آلوده به خون اگر با آب نمک شسته شود پاکیزه می‏شود ولی پاک نمی‏شود، صحیح نیست و طهارت به معنای پاکیزگی است و پاکی و پاکیزگی یک معنی دارند، نه دو معنای متفاوت.
اگر این مبنا پذیرفته شود پاک شدن بدن حیوانات با زوال عین نجاست طبق قاعده است نه استثناء. گربه‏ای که موش خورده و پوزه‏اش آلوده به خون است اگر خون را با زبانش بشوید پوزه‏اش به فتوای فقهاء پاک می‏شود و اگر پوزه‏اش را در لیوان آب کرد آب لیوان نجس نمی‏شود. بر اساس نظر مزبور پاک شدن پوزه گربه و نجس نشدن آب لیوان طبق قاعده خواهد بود نه تعبد و استثناء، و مقتضای مبنای یاد شده این است که اگر لب انسان ترک بخورد و از ان خون بیاید و با زبانش خون را برطرف کند لبش پاک می‏شود و نیازی به شستن ان نیست.
کسی که می‏خواهد در طهارت و نجاست اجتهاد کند باید اول معنای طهارت و نجاست را در قرآن و حدیث از روی اجتهاد مشخص کند و به اطمینان برسد که از سه نظر مذکور کدامیک صحیح است، انگاه مسائل طهارت و نجاست را بر مبنای نظری که می‏پذیرد با توجه به دلیلهای اجتهادی به بحث‏بگذارد.

یک نکته
در اینجا توجه به این نکته لازم است که قائلان به اعتباری بودن طهارت و نجاست مدعی نیستند که شارع در جایی تصریح به اعتباری بودن طهارت و نجاست کرده است‏بلکه بر مبنای برداشت‏خاصی که از بعضی روایات دارند به این معنی قائل شده‏اند. مثلا در روایت امده است: «اگر جنب در چاه غسل کند باید از ان هفت دلو آب بکشند». (6) در اینجا بعضی از فقهاء مانند شهید ثانی از حدیث‏برداشت کرده‏اند که دستور کشیدن هفت دلو آب برای این است که آب چاه با غسل کردن جنب نجس می‏شود، اگر چه بدنش پاک باشد و از این رو اگر در چاه غسل ارتماسی کند طهارت از حدت برای او حاصل می‏شود، ولی با تمام شدن غسل بدنش که با آب چاه تماس دارد نجس می‏شود. (7) مقصود شهید این است که خود عمل غسل آب چاه را نجس می‏کند نه آلودگی بدن جنب.
فقیهی که چنین برداشتی از روایت مزبور دارد بر مبنای این برداشت ناچار است‏بگوید: شارع بعد از تمام شدن غسل جنب برای آب چاه نجاست اعتبار کرده است که این نجاست واقعیت تکوینی ندارد زیرا با غسل کردن جنبی که بدنش پاک است آب چاه آلودگی محسوسی پیدا نمی‏کند تا بگوییم: نجاست ان واقعیت تکوینی دارد پس لابد نجاست ان اعتباری و قراردادی خواهد بود و اگر سؤال شود: بدن جنب که علی‏الفرض پاک است چگونه آب چاه را نجس می‏کند؟ می‏گوید: شارع خود عمل غسل را سبب نجس شدن آب چاه اعتبار کرده و قرار داده است اگرچه بدن غسل کننده پاک و تمیز باشد و این یک تعبد و حکم وضعی و قراردادی است که ما حکمت ان را نمی‏دانیم.
می‏بینیم که چنین فقیهی چگونه بر مبنای برداشت‏خودش از روایت، اعتباری بودن طهارت و نجاست را به گردن شارع می‏گذارد، در حالی که شارع صریحا در کتاب و سنت چنین چیزی نگفته است.
ولی در همین مسئله فقیه دیگری که بازتر فکر می‏کند و به ملاکات احکام توجه دارد از حدیث مزبور برداشت می‏کند که چون با فرو رفتن جنب در آب چاه چرک و عرق بدنش آب چاه را کمی آلوده می‏کند برای رعایت نظافت و بهداشت‏حدیث می‏گوید: «هفت دلو آب از چاه بکشند» و این برای این است که آب تازه از ان بجوشد و جای آب کشیده شده را بگیرد و آلودگی خفیف باقیمانده را برطرف یا مستهلک کند. چنین فقیهی ناچار نمی‏شود بگوید: آب چاه با غسل کردن جنبی که بدنش پاک و تمیز است نجس می‏شود و نجاست ان اعتباری است‏بلکه می‏گوید: اساسا آب چاه با غسل کردن جنب نجس نمی‏شود نه به سبب برخورد با بدن جنب و نه به سبب خود غسل کردن به معنای مصدری.
بدین گونه می‏بینیم که یک فقیه در مسائل فقهی به صورت بسته و متعبدانه اجتهاد می‏کند و فقیه دیگری به صورت باز و روشن‏بینانه مسائل فقه را به بحث اجتهادی می‏گذارد و ما در بحث اتی بعضی از موارد این دو گونه اجتهاد را می‏اوریم:
اجتهاد بسته و اجتهاد باز در مسائل مربوط به طهارت و نجاست آب دوگونه اجتهاد وجود دارد: یکی اجتهاد بسته و دیگری اجتهاد باز. اجتهاد بسته این است که در ان به ملاک حکم توجه نمی‏شود بلکه بر مبنای تعبد محض عمل می‏شود، و اجتهاد باز این است که به ملاک حکم توجه می‏شود و ملاک به عنوان یک اصل زیربنایی در استنباط منظور می‏گردد.
در اینجا نمونه‏ای از اجتهاد بسته و متقابلا نمونه‏ای از اجتهاد باز ذکر می‏شود:

نمونه‏ای از اجتهاد بسته
فقیهی که اجتهاد بسته دارد می‏گوید: چون در حدیث امده است که اگر گنجشک در چاه بیفتد و بمیرد باید یک دلو آب از چاه ما از این حدیث می‏فهمیم که با مردن گنجشک در چاه، آب ان نجس می‏شود اگر چه هزار کر باشد (9) و گنجشک مرده را نیز فورا بیرون بیاورند، ولی یک دلو آب که از ان بکشند پاک می‏شود. و اگر از او سؤال شود: به چه ملاکی هزار کر آب چاه با مردن یک گنجشک نجس می‏شود با اینکه فرضا مرده گنجشک در چاه نمانده است که بگندد و اثر غیر بهداشتی در آب داشته باشد؟ جواب می‏دهد: من به ملاک حکم کار ندارم و این یک تعبد است که اگر آب چاه هزار کر و بیش از ان هم باشد با ملاقات گنجشک مرده نجس می‏شود و لازم نیست گنجشک مرده در آب چاه بماند و بوی بد بگیرد و اثر غیر بهداشتی داشته باشد تا آب نجس شود.
و اگر سؤال شود: یک دلو ابی که از چاه می‏کشند پاک است‏یا نجس؟ می‏گوید: آب دلو نجس است، ولی آب چاه پاک می‏شود. (10) و اگر سؤال شود: آب دلو که از جنس آب چاه است چگونه از هزار کر آب چاه یک دلو ان نجس است و بقیه پاک، چه فرقی بین آب دلو و آب چاه است؟ ایا آب دلو، غیر بهداشتی و استعمال ان برخلاف اصول نظافت و بهداشت است و آب چاه، بهداشتی و استعمالش موافق اصول نظافت و بهداشت؟ می‏گوید: از نظر اصول بهداشت و نظافت هیچ‏فرقی بین آب دلو و آب چاه نیست. هم آب دلو، بهداشتی و نظیف است و هم آب چاه، ولی آب دلو نجس است و نوشیدنش حرام و آب چاه پاک است و نوشیدنش حلال.
و اگر سؤال شود: چه فرقی است‏بین آب چاه قبل از کشیدن یک دلو و بعد از ان که قبل از کشیدن یک دلو نجس است و بعد از کشیدن یک دلو پاک؟
جواب می‏دهد از نظر جنس آب و طبیعت ان هیچ‏فرقی بین آب چاه قبل از کشیدن یک دلو و بعد از ان نیست، هزار کر آب چاه هم قبل از کشیدن یک دلو سالم و بهداشتی است و هم بعد از کشیدن یک دلو ولی قبل از کشیدن یک دلو نجس است و بعد از کشیدن یک دلو پاک، و اساسا پاک بودن آب چاه به معنای نظیف و بهداشتی بودن ان نیست، چنانکه نجس بودن ان به معنای آلودگی و غیر بهداشتی بودن ان نیست و به همین علت اگر مقداری حشرات، مانند سوسک و مارمولک که خون جهنده ندارند، در آب چاه بمیرند و آب چاه تغییر کند و بوی بد بگیرد نجس نمی‏شود، اگر چه فاسد و غیر بهداشتی می‏شود و این یک تعبد است که هزار کر آب چاه که سالم و بهداشتی است و با مرده گنجشک ملاقات کرده است نجس محسوب می‏شود و در مقابل، آب چاهی که حشرات مرده ان را متعفن و غیر بهداشتی کرده است، پاک تلقی می‏گردد و احکام نجاست و طهارت تعبدی است و حکمت ان را جز خدا کسی نمی‏داند. (11)
و اگر سؤال شود: با اینکه می‏دانیم نجاست در لغت‏به معنای آلودگی و پلیدی است و نجس به معنای آلوده و پلید و طهارت به معنای نظافت و پاکیزگی است و طاهر به معنای نظیف و پاکیزه، حالا چگونه آب چاهی که حشرات مرده ان را آلوده و پلید کرده است طاهر و پاک خوانده می‏شود و هزار کر آب چاه که نظیف و پاکیزه است نجس نامیده می‏شود؟ ایا شارع در معنای نجاست و طهارت تصرف کرده است؟
در مقابل سؤال فوق گاهی گفته می‏شود: نجاست در لسان شارع به آلودگی و پلیدی تکوینی و خارجی نیست، بلکه امری اعتباری و قراردادی است. با این توضیح که هزار کر آب چاه چون با مرده گنجشک ملاقات کرده با اینکه تکوینا نظیف و پاکیزه است، شارع برای ان اعتبار نجاست کرده است. پس نجاست این آب آلودگی تکوینی و خارجی نیست‏بلکه امری اعتباری و قراردادی است. و نیز طهارت در لسان شارع به معنای پاکیزگی و نظافت تکوینی نیست‏بلکه امری اعتباری و قراردادی است و ابی که حشرات مرده ان را آلوده و بدبو کرده است‏با اینکه تکوینا نظیف و پاکیزه نیست‏شارع برای ان اعتبار طهارت کرده و می‏گوید: این آب طاهر ست‏بنابراین نجاست و طهارت از احکام وضعیه یعنی احکام قراردادی است.
و گاهی گفته می‏شود: نجاست در عرف به معنای قذارت و آلودگی است و طهارت به معنای پاکیزگی، ولی در مورد ابی که حشرات مرده ان را آلوده و بدبو کرده است، شارع نظر عرف را تخطئه می‏کند و می‏گوید: آب مزبور که عرف ان را آلوده می‏بیند آلوده نیست، بلکه طاهر و پاکیزه است و نیز در مورد هزار کر آب چاهی که با مرده گنجشک ملاقات کرده است‏شارع نظر عرف را تخطئه می‏کند و می‏گوید: آب مزبور که عرف ان را پاکیزه می‏بیند پاکیزه و طاهر نیست‏بلکه آلوده و نجس است.

قول عموم فقهاء
این مطلب که آب چاه با ملاقات نجاست نجس می‏شود اگر چه تغییر نکند قول عموم قدماء، غیر از ابن ابی‏عقیل عمانی، است و جماعتی از بزرگان فقهاء درباره ان ادعای اجماع کرده‏اند و بعضی با عبارت «نفی خلاف‏» این اجماع را بیان نموده و نیز صریحا گفته‏اند: آب چاه اگر خیلی زیاد هم باشد با ملاقات نجاست نجس می‏شود، (12) و این قول تا عصر علامه حلی قولی قطعی و حاکم بر فضای فقه و اجتهاد بود.
مستند این قول روایاتی است که مثلا می‏گوید: اگر حیوانی از موش گرفته تا گربه و وسفند در چاه بیفتد و بمیرد باید هفت دلو از ان بکشند و اگر الاغ یا شتر بیفتد یک کر آب و اگر گنجشک بیفتد یک دلو، (13) و اگر ادرار مرد دران بریزد چهل دلو، (14) و از این قبیل روایات.
این مطلب نیز که آب چاه یا غیر چاه اگر به وسیله غیر نجاسات تغییر کند نجس نمی‏شود قول شایع و مورد قبول عموم فقهاء است که اگر مثلا ادرار الاغ و اسب و استر و حشرات مرده در آب بریزد و رنگ‏ان تغییر کند و بوی بد بگیرد باز هم پاک است، اگرچه غیر بهداشتی و دارای اثار منفی باشد.

حق‏بودن سخن علامه
با اینکه در زمان علامه حلی قول مسلط بر محیط فقه این بود که آب چاه با ملاقات نجاست نجس می‏شود، علامه پس از بررسی دلیلهای مسئله با قول مسلط مخالفت کرد و با شجاعت علمی نظر داد که آب چاه با ملاقات نجاست نجس نمی‏شود و فقط با تغییر نجس می‏شود. علامه از حدیثهایی که در این مسئله هست‏به دو حدیث استدلال کرده است که ذیلا ذکر می‏شود:
1- حدیث صحیح محمدبن اسماعیل بن بزیع از حضرت امام رضا(ع) که می‏گوید: «قال: ماء البئر واسع لایفسده شئ الا ان یتغیر ریحه او طعمه فینزح حتی یذهب الریح و یطیب طعمه لان له مادة‏» (15) یعنی امام فرمود: آب چاه چون ماده دارد ظرفیتش زیاد است و چیزی ان را فاسد نمی‏کند مگر اینکه بو یا طعم ان تغییر کند که در این صورت ابش کشیده می‏شود تا بوی ان برود و طعمش مطبوع گردد.
2- حدیث علی‏بن جعفر از موسی‏بن جعفر(ع) قال: « سئلته عن بئر ماء وقع فیها زنبیل من عذرة رطبة او یابسة او زنبیل من سرقین ایصلح الوضوء منها؟ قال: لاباس‏» (16) یعنی علی‏بن جعفر گفت: از امام سؤال کردم از چاه ابی که یک زنبیل از عذره تر یا خشک یا یک زنبیل سرگین در ان بریزد ایا می‏شود از ان وضوء گرفت؟ امام فرمود: مانعی ندارد. علامه پس از استدلال به دو حدیث فوق می‏گوید: حدیثهای بسیار دیگری نیز وجود دارد که دلالت‏بر عدم تنجس آب چاه به محض ملاقات با نجاست دارد و آنها را در کتاب مصابیح‏الانوار ذکر کرده‏ام.
سپس علامه به استصحاب تمسک می‏کند و می‏گوید: آب چاه قبل از ملاقات با نجاست پاک بود، بعد از ملاقات با نجاست‏شک می‏کنیم که نجس شد یا نه؟ به حکم استصحاب می‏گوییم: پاک است‏یعنی پاکی سابق ان باقی است چون علی‏الفرض تغییر نکرده است تا تغییر ان معارض استصحاب باشد. (17) این بود استدلال علامه برای مدعای خود که هم به حدیث تمسک کرد و هم به استصحاب.

حق با علامه است
در این مسئله حق با علامه حلی است. زیرا دلیلهای ایشان محکم و قانع کننده است و در مقابل، دلیلهای قول مخالف ضعیف و غیر قابل قبول است. و اینک توضیح مطلب:

1- در حدیث صحیح محمدبن اسماعیل بن بزیع که قبلا ذکر شد حضرت امام رضا(ع) درباره آب چاه صریحا می‏فرماید: «... لایفسده شئ الا ان یتغیر ریحه او طعمه... لان له مادة‏» یعنی آب چاه را چیزی فاسد نمی‏کند مگر اینکه بو یا طعم ان تغییر کند. مقصود از کلمه «شئ‏» مواد آلوده کننده است‏یعنی اگر چیزی از مواد آلوده کننده در چاه بریزد آب ان به صرف ملاقات با ان موادفاسد نمی‏شود زیرا چاه چون ماده دارد و زایش می‏کند واسع است‏یعنی ظرفیتش زیاد است و آلودگی مواد آلوده کننده را تحمل می‏کند و بر ان غالب می‏شود و به زودی حالت طبیعی و سلامتش را از دست نمی‏دهد و از حد استاندارد خارج نمی‏شود، مگر اینکه موادآلوده کننده زیاد باشد و آب چاه را تغییر دهد که بوی بد بدهد و طعم ان مطبوع نباشد که در این صورت فاسد و ناسالم خواهد بود و استعمالش غیر مجاز.
باید دانست که فاسد شدن آب در حدیث‏به معنای نجس شدن ان است. در روایات مربوط به آب سه ماده به کار رفته که هر سه یک معنی دارد: ماده «فساد» و ماده «نجاست‏» و ماده «قذارت‏». ماده «فساد» در همین حدیث مورد بحث‏به کار رفته است و ماده «نجاست‏» در حدیث‏حسن بن صالح از امام صادق(ع) که می‏فرماید: «اذا کان الماء فی الرکی کرا لاینجسه شئ‏» (18) یعنی آب چاه اگر کر باشد چیزی ان را نجس نمی‏کند، و ماده «قذارت‏» در حدیث‏حمادبن عثمان از امام صادق(ع) که می‏فرماید: «الماء کله طاهر حتی یعلم انه قذر» (19) یعنی هر ابی پاک است تا وقتی که معلوم شود قذارت پیدا کرده است.
معلوم است که فاسد شدن و نجس شدن و قذر شدن آب هر سه به معنای آلوده شدن آب است در حدی که از حال طبیعی و سلامت‏خارج شود که در این صورت نجاست آب واقعیت عینی و خارجی دارد و یک امر تکوینی است نه یک مفهوم ذهنی و اعتباری.
از این بیان روشن شدکه حدیث مزبور به خوبی بر مدعای علامه دلالت دارد که آب چاه با ملاقات نجاست نجس نمی‏شود و فقط با تغییر بو یا طعم ان نجس می‏شود، و نجس می‏شود یعنی فاسد و ناسالم می‏شود که از بوی بد و طعم نامطبوع ان پیداست.
این بود توضیحی درباره یکی از دو حدیثی که علامه به آنها استدلال کرده است، و اینک توضیحی درباره حدیث دوم:

2- در حدیث دوم علی‏بن جعفر از برادرش امام موسی‏بن جعفر(ع) می‏پرسد چاهی که یک زنبیل عذره در ان ریخته است ایا می‏شود از آب ان وضوء گرفت؟ امام فرمود: مانعی ندارد. با توجه به اینکه اگر آب چاه تغییر کند فاسد و نجس می‏شود و نمی‏شود با ان وضوء گرفت این قرینه است‏بر اینکه منظور امام این است که آب چاهی که نجاست در ان می‏ریزد اگر تغییر نکند می‏توان با ان وضوء گرفت.
از جواب امام که می‏فرماید: وضوء مانعی ندارد، معلوم می‏شود آب چاه به صرف ملاقات با نجاست نجس نمی‏شود زیرا با آب نجس نمی‏شود وضوء گرفت و این حدیث نیز به خوبی بر مدعای علامه حلی دلالت دارد.

پاسخ علامه به قول مخالف
علامه می‏فرماید: فقهایی که می‏گویند: آب چاه به ملاقات نجاست نجس می‏شود به دو حدیث استدلال کرده‏اند:

1- حدیث محمدبن اسماعیل بن بزیع که می‏گوید: «کتبت الی رجل اساله ان یسئل ابا الحسن الرضا(ع) عن البئر تکون فی المنزل للوضوء فیقطرفیها قطرات من بول او دم او یسقط فیها شئ من عذرة کالبعرة و نحوها ما الذی یطهرها حتی یحل الوضوء منها للصلوة؟ فوقع بخطه فی کتابی: ینزح منها دلاء». (20)
یعنی به مردی نوشتم از امام رضا(ع) بپرسد که چاهی برای وضوء در منزل هست قطراتی از ادرار یا خون یا قدری عذره و مانند ان در چاه می‏ریزد چه چیزی ان را پاکیزه می‏کند تا بتوان از ان وضوء گرفت‏برای نماز؟ امام با خط خود در نامه من نوشته بود: چند دلو از آب چاه بکشند.

2- حدیث علی بن یقطین از امام موسی‏بن جعفر(ع) که می‏گوید: «سئلته عن البئر تقع فیها الحمامة و الدجاحة او الکلب او الهرة؟ فقال: یجزیک ان تنزح منها دلاء فان ذلک یطهرها انشاءالله تعالی. ». (21)
یعنی از امام سؤال کردم از چاه که کبوتر و مرغ یا سگ‏یا گربه در ان می‏افتد؟ امام فرمود: کافی است که چند دلو آب از ان بکشی که این کار ان‏شاءالله ان را پاکیزه می‏کند. علامه می‏فرماید: فقهای یاد شده گفته‏اند: در این دو حدیث طاهر شدن آب چاه مستند شده است‏به کشیدن چند دلو آب و اگر آب چاه قبل از کشیدن چند دلو آب پاک بود معنی نداشت که طاهر شدن آب چاه را مستند کنند به کشیدن چند دلو آب، پس از این دو حدیث معلوم می‏شود آب چاه با ملاقات نجاست نجس می‏شود اگر چه تغییر نکند.
انگاه علامه در پاسخ فقهای یاد شده می‏فرماید: اینکه در این دو حدیث گفته شده است: چند دلو آب از چاه بکشند دلالت نمی‏کند بر نجاست آب چاه.
توضیح سخن علامه این است که دستور کشیدن چند دلو از آب چاه نه بالمطابقه دلالت‏بر نجاست آب چاه می‏کند، نه بالتضمن و نه بالالتزام. و در روایات می‏بینیم که دستور کشیدن چند دلو آب برای رعایت منتهای نظافت داده شده است نه برای برطرف شدن نجاست آب چاه؛ چنانکه در مورد مارمولک که در چاه می‏افتد حدیث می‏گوید: هفت دلو آب از چاه بکشند. (22) مارمولک خون جهنده ندارد و مرده ان نجس نیست ولی چون کمی آلودگی ایجاد می‏کند گفته‏اند: هفت دلو آب بکشند تا نظافت کامل برای آب چاه حاصل شود. و نیز حدیث امام صادق(ع) می‏گوید: اگر طائر یا مرغ یا موش در چاه بیفتد هفت دلو آب از ان بکشند. از امام می‏پرسند: آب این چاه به جامه‏های ما ریخته و از ان وضوء گرفته‏ایم حکمش چیست؟ می‏فرماید: مانعی ندارد. (23) در این حدیث‏با اینکه امام دستور کشیدن هفت دلو از آب چاه را داده است می‏فرماید: جامه‏هایی که آب چاه مزبور به آنها ریخته است نجس نیست و وضویی که با ان گرفته‏اند صحیح است. معلوم می‏شود دستور کشیدن هفت دلو آب برای رعایت منتهای نظافت آب چاه بوده است نه برای تطهیر ان. پس روشن شد همان طور که علامه نظر می‏دهد دستور کشیدن چند دلو از آب چاه دلالت‏بر نجاست آب چاه نمی‏کند.
علامه در ادامه می‏فرماید: اینکه در یک حدیث می‏گوید: «ما الذی یطهرها حتی یحل الوضوء منها؟» و در حدیث دیگر می‏گوید: «فان ذلک یطهرها» که طاهر شدن آب چاه مستند به کشیدن چند دلو آب شده است، در اینجا دو احتمال وجود دارد، یکی اینکه تطهیر به معنای اصطلاحی ان باشد، یعنی پاک کردن. در این صورت باید گفت: در این دو حدیث نظر امام به مواردی بوده است که آب چاه با ریختن نجاست در ان تغییر کرده باشد که در این صورت باید از آب چاه بکشند تا تغییر ان برطرف شود و در این فرض طاهر شدن آب مستند است‏به کشیدن آب از چاه، و احتمال دوم اینکه تطهیر به معنای لغوی ان باشد، یعنی پاکیزه کردن، که در این صورت نظر امام به مواردی بوده است که آب چاه با ملاقات نجاست تغییر نکرده باشد و در این فرض دستور کشیدن آب از چاه برای پاکیزه کردن آب چاه است (24) چون با ریختن قدری نجاست در ان کمی آلودگی پیدا می‏کند و با کشیدن چند دلو آب پاکیزه می‏شود. در اینجا برای توضیح و تایید نظر علامه توجه به دو نکته لازم است:
نکته اول اینکه حدیث اول از دو حدیث مزبور که دلیل قول مخالف بود از محمدبن اسماعیل بن بزیع است از امام رضا(ع) و از طرفی همین محمدبن اسماعیل بن بزیع حدیث دیگری را که دلیل قول علامه بود از امام رضا(ع) نقل کرده است که می‏گوید: «ماء البئر واسع لایفسده شئ الا ان یتغیر ریحه او طعمه... لان له مادة‏» یعنی چون آب چاه ماده دارد با ملاقات نجاست نجس نمی‏شود و فقط با تغییر بو یا طعم ان نجس می‏شود و ممکن نیست که یک راوی از یک امام دو حدیث متعارض نقل کند، ولی با توضیحی که علامه درباره معنای تطهیر داد معلوم می‏شود که بین دو حدیث مزبور تعارضی نیست. زیرا یک حدیث می‏گوید: آب چاه با ملاقات نجاست نجس نمی‏شود، مگر اینکه تغییر کند. و حدیث دیگر بنابر احتمال اول می‏گوید: اگر آب چاه تغییر کند باید از آب ان بکشند تا تغییرش برطرف شود و بنابر احتمال دوم می‏گوید: آب چاهی که با نجاست ملاقات کرده و تغییر نکرده است اگرچه نجس نیست، ولی برای پاکیزه‏تر شدن ان باید چند دلو از ان بکشند تا تمیزتر و خالص‏تر شود. از این بیان روشن می‏شود که بین دو حدیث محمدبن اسماعیل بن بزیع که هر دو را از امام رضا(ع) نقل می‏کند تعارضی نیست.
نکته دوم اینکه در هر دو حدیثی که دلیل قول مخالف بود امده است: «ینزح منه دلاء»، یعنی چند دلوی از آب چاه بکشند. در اینجا تعداد دلوها مشخص نشده است که مثلا ده دلو یا بیست دلو یا صد دلو. معلوم می‏شود تعداد دلوها به عهده خود مکلف گذاشته شده است چون اگر آب چاه تغییر کرده باشد ان قدر آب می‏کشد که تغییرش برطرف شود و اگر تغییر نکرده باشد ان قدر آب می‏کشد که آب چاه پاکیزه شود، و باید گفت: اساسا تعیین تعداد دلوها از طرف امام صحیح نیست، زیرا تعداد دلوها بستگی دارد به کمی و زیادی آب چاه و بزرک و کوچک بودن دلو و کمی و زیادی آلودگی آب چاه و بدین سبب در دو حدیث مزبور تعداد دلوها تعیین نشده است، بنابراین در اخباری که تعداد دلوها تعیین شده است، طبعا تعداد مشخصی که ذکر شده منظور نبوده است، بلکه ذکر تعداد از باب مثال و ذکر بعضی از مصادیق بوده است و از این رو در بعضی از اخبار می‏گوید: اگر گربه یا سگ‏و مانند ان در چاه بیفتد بیست دلو یا سی دلو یا چهل دلو آب از ان بکشند. (25) و این با حدیثی که می‏گوید: اگر گربه در چاه بیفتد هفت دلو آب بکشند (26) تعارض ندارد. زیرا در هیچکدام تعداد مشخصی که ذکر شده منظور نیست و تعداد دلوها به عهده خود مکلف است که باید ببیند با کشیدن چند دلو تغییر آب چاه برطرف می‏شود و یا با کشیدن چند دلو آب چاه پاکیزه می‏شود و همان طور عمل کند.
تا اینجا روشن شد که علامه حلی قول مسلط بر فضای فقه و اجتهاد را رد کرده و نظر داده که آب چاه با ملاقات نجاست نجس نمی‏شود و یکی از دلیلهای علامه حدیث محمدبن اسماعیل‏بن بزیع بود که می‏گوید: آب چاه چون ماده دارد با ملاقات نجاست نجس نمی‏شود و این حدیث ملاک حکم را بیان می‏کند، علامه به این حدیث استدلال کرده ولی به ملاک حکم استدلال نکرده است، در حالی که اگر فقیه بخواهد به ملاک حکم استدلال کند می‏تواند ملاکی را که در این حدیث ذکره شده است زیربنای استدلال خود قرار دهد و احکام متفرع بر ان را استنباط کند، که این را اجتهاد باز می‏گوییم در مقابل اجتهاد بسته.
قبلا اجتهاد قدما را در مورد نجس شدن آب چاه با ملاقات نجاست‏به عنوان نمونه‏ای از اجتهاد بسته ذکر کردیم و اینک در همین مسئله نمونه‏ای از اجتهاد باز را در مقابل اجتهاد بسته با تکیه بر حدیث محمدبن اسماعیل بن بزیع ارائه می‏دهیم که در ان بیشتر به ملاک حکم مذکور در حدیث توجه و تکیه می‏شود؛ ملاکی که در حدیث‏به عنوان منشا و علت‏حکم ذکر شده است.
اجتهاد باز بر مبنای ملاک چنانکه قبلا گذشت محمدبن اسماعیل بن بزیع در حدیث صحیح می‏گوید: امام رضا(ع) فرمود: «ماء البئر واسع لایفسده شئ الا ان یتغیر ریحه او طعمه فینزح حتی یذهب الریح و یطیب طعمه لان له مادة‏». (27) یعنی آب چاه چون ماده دارد تحمل و ظرفیتش زیاد است و مواد آلوده کننده فورا ان را فاسد نمی‏کند و فقط وقتی فاسد می‏شود که بو یا طعم ان تغییر کند که در این صورت باید از ان آب بکشند تا بوی بدش برود و طعم ان مطبوع گردد.
فقیهی که با اجتهاد باز این حدیث را مورد بحث قرار می‏دهد و ملاک حکم را که در حدیث امده است زیربنای استنباط و روح جاری در همه فروع مسئله می‏شناسد می‏تواند مطالب ذیل را از این حدیث استنباط کند:
1- از جمله «لایفسده شئ الا ان یتغیر... » معلوم می‏شود آب چاه دو حالت دارد: یکی حالت‏سلامت و بهداشتی بودن که حالت اصلی و طبیعی آب است و دیگری حالت فساد و ناسالم بودن که حالت غیر بهداشتی و غیر اصلی آب است و این حالت فساد به سبب مواد آلوده کننده که در آب چاه می‏ریزد حاصل می‏شود.
2- از جمله مزبور معلوم می‏شود آب چاه به صرف ملاقات با نجاست فاسد و ناسالم نمی‏شود، چه کم باشد و چه زیاد، و فقط در صورتی فاسد می‏شود که بو یا طعم ان تغییر کند یعنی بوی بد بگیرد یا مزه نامطبوع بدهد که در این صورت باید از استعمال ان اجتناب کرد.
3- فاسد شدن آب که در این حدیث است و نجس شدن که در حدیث‏حسن‏بن صالح است (28) و قذر شدن که در حدیث‏حمادبن عثمان است، (29) هر سه یک معنی دارد و ان آلوده شدن آب است در حدی که از حالت طبیعی و سالم بیرون برود و بو و مزه بد پیدا کند.
4- از جمله «یتغیر ریحه او طعمه‏» در حدیث معلوم می‏شود نجاست‏یک امر مادی و حسی است که با شامه و ذائقه احساس می‏شود. بنابراین نجاست آب عینیت‏خارجی و تکوینی دارد و یک امر اعتباری و قراردادی و نامرئی نیست.
5- نجاست آب چون امری تکوینی است و عینیت‏خارجی دارد، طبعا حکم شرعی نیست‏بلکه موجودی عینی است که موضوع حکم شرعی یعنی لزوم اجتناب واقع می‏شود. بنابراین صحیح نیست که بگوییم: نجاست‏حکم وضعی و قراردادی است که با اعتبار کردن شارع تحقق می‏یابد.
6- طهارت آب نیز چون در مقابل نجاست و ضد ان است، طبعا امری حسی و تکوینی است، یعنی پاکیزگی بنابراین صحیح نیست که بگوییم: طهارت‏آب حکم وضعی و قراردادی است که با اعتبار کردن شارع حاصل می‏شود چنانکه بعضی در مورد طهارت و نجاست چنین گفته‏اند.
7- چون طهارت و نجاست هر دو عینیت‏خارجی و واقعیت تکوینی دارند طبعا لفظ طهارت و نجاست که در روایات استعمال می‏شوند اطلاق بر همین واقعیت تکوینی می‏شوند و همین واقعیت تکوینی معنای لغوی این دو لفظ است و شارع معنای جدیدی برای این دو لفظ نه اختراع کرده است و نه اعتبار، بنابراین آنچه گفته‏اند که نجاست در شرع معنای جدیدی پیدا کرده است‏به نام حقیقت‏شرعیه، (30) قابل قبول نیست.
8- از عبارت «لایفسده شی الا ان یتغیر ریحه او طعمه... » معلوم می‏شود آب چاه که مواد آلوده کننده در ان می‏ریزد قبل از اینکه به مرحله تغییر بو و طعم یعنی مرحله فساد برسد درجاتی از آلودگی دارد که خارج از حد استاندارد نیستند و قابل تحملند و همان طور که سازمانهای بهداشتی برای آلودگی هوا یک حد استانداردی تعیین می‏کنند و آلودگی هوا در مراحل قبل از استاندارد قابل تحمل است‏برای آب نیز در این حدیث استانداردی تعیین شده و گفته‏اند: آب چاه اگر تغییر کند و فاسد شود نجس است و اجتناب از ان لازم ولی مراحلی از آلودگی که قبل از تغییر است ان را از حد استاندارد خارج نمی‏کند و در این مراحل نجس نیست و استعمال ان جایز است، در عین حال رعایت‏حد اعلای نظافت آب که حتی یک ذره آلودگی نداشته باشد ایده‏ال و مطلوب شارع است و از این رو توصیه شده است که آب شرب را در ظرف سرپوشیده نگهدارند تا ذرات معلق در هوا روی ان ننشیند.
9- از عبارت «لایفسده شئ الا ان یتغیر ریحه او طعمه... » در حدیث معلوم می‏شود که اگر آب چاه به وسیله موادی که در ان می‏ریزد فاسد شد نجس می‏شود اگر چه ان مواد در اصل، پاک باشند مثل اینکه مقداری برگ‏درخت و حشراتی مانند سوسک و مارمولک و عقرب در ان بریزد و مدتی بماند و بگندد و بو و طعم آب تغییر کند، در این فرض آب چاه فاسد شده است و فاسد یعنی ناسالم و متعفن و قبلا گذشت که فاسد و نجس و قذر در روایات هر سه یک معنی دارد پس این آب هم فاسد است و هم نجس و هم قذر یعنی آلوده و پلید قبلا گفتیم که کلمه «نجس‏» به همان معنی اصلی و لغوی خود باقی است و شارع معنای جدیدی برای ان اعتبار و یا اختراع نکرده است و هر جا نجس و نجاست اطلاق می‏شود از یک واقعیت تکوینی و عینیت‏خارجی حکایت می‏کند نه یک مفهوم قراردادی و در این فرض واقعیت‏خارجی که عینیت دارد و با شامه و ذائقه احساس می‏شود این است که این آب، آلوده و متعفن و غیر بهداشتی است، نجس یعنی آلوده و پلید و این آب، آلوده و پلید است پس نجس است، و اینکه موادی که در چاه ریخته قبل از گندیدن پاک بوده است دلیل نمی‏شود که اکنون هم پاک است زیرا این مواد، استحاله شده و به سبب فعل و انفعالات شیمیایی تغییر ماهیت داده و فاسد شده است، غذا و ابی هم که انسان می‏خورد و می‏نوشد اول پاک است ولی در مراحل هضم و جذب استحاله می‏شود و مقداری از ان که به صورت ادرار و قاذورات خارج می‏گردد فاسد و نجس است، بنابراین به حکم حدیث مزبور که موافق با اعتبار عقلی است آب چاه اگر به سبب مواد خارجی فاسد شود نجس است، اگرچه ان مواد در اصل پاک باشد زیرا حالت فعلی ان مواد ملاک است نه حالت اصلی آنها.
10- اینکه در این حدیث عبارت «لایفسده شئ‏» به جای «لاینجسه شئ‏» به کار رفته است، می‏فهماند که آب چاه تا فاسد نشود نجس نمی‏شود یعنی آلودگی ان از حد مجاز و استاندارد بالاتر نمی‏رود و استعمال ان جائز است.
فقیهی که اجتهاد باز دارد و ملاک حکم را مبنای استدلال و روح جاری در اجتهاد می‏داند از این حدیث استنباط می‏کند که این حکم یعنی اینکه آب تا فاسد نشود نجس نمی‏شود اختصاص به آب چاه ندارد و هر ابی در هر محل و ظرفی باشد همین حکم را دارد، چه در چاه باشد و چه در نهر و چه در مشک و کوزه و ظرفهای دیگر، چه کم باشد و چه زیاد. زیرا ظرف آب فقط ظرف است و آب در هر ظرفی باشد ماهیت ان یکی است پس هر ابی تا فاسد وغیر بهداشتی نشود نجس نمی‏شود. زیرا در این حدیث تغییر کردن بو یا طعم آب دلیل فاسد و نجس شدن ان معرفی شده است. نتیجه اینکه اگر تغییر نکند و فاسد نشود نجس نخواهد شد. بنابراین اگر یک قطره آب متنجس در ده لیتر آب سالم و بهداشتی بریزد چون این ده لیتر آب تغییر نمی‏کند و فاسد نمی‏شود نجس نمی‏شود. و اجتناب از ان لازم نیست، حدیث مورد بحث این وصف را که تا فاسد نشود نجس نمی‏شود برای آب از ان جهت که آب است ثابت کرده نه از ان جهت که در چاه است، در این اجتهاد ملاک حکم که در حدیث ذکر شده است‏یک اصل زیربنایی شناخته می‏شود که وجود و عدم حکم، تابع وجود و عدم ملاک است و در مثال ده لیتر آب ملاک وجوب اجتناب یعنی فاسد بودن آب موجود نیست پس طبعا وجوب اجتناب هم نیست و حدیثی که می‏گوید: ذره کوچک خون بینی که در ظرف آب می‏پاشد «ان لم یکن شئ یستبین فی الماء فلا باس (31) اگر این خون در آب دیده نشود می‏توان با این آب وضوء گرفت‏» در همین چارچوب می‏گنجد. زیرا یک یا دو ذره خیلی ریز خون بینی که در ظرف آب پاشیده و مستهلک شده و دیده نمی‏شود آب ظرف را تغییر نمی‏دهد و فاسد نمی‏کند و چون فاسد نشده نجس نیست ومی‏توان با ان وضوء گرفت.
و نیز حدیثی که می‏گوید: «امام صادق(ع) یک دلو آب از چاه مزرعه کشید روی ان یک قطعه عذره خشک بود فاکفا راسه و توضا بالباقی (32) دلو را کج کرد و عذره را با مقداری از آب دلو بیرون ریخت و با بقیه آب دلو وضوء گرفت‏» این حدیث نیز در همین مقوله می‏گنجد. زیرا عذره خشک که فورا با مقداری از آب دلو بیرون ریخته شود آب دلو را فاسد نمی‏کند و چون فاسد نشده نجس نیست و می‏توان با ان وضوء گرفت.
11- اینکه در این حدیث علت نجس نشدن آب چاه را ذکر می‏کند و می‏گوید: «لان له مادة‏»، یعنی چون ماده دارد به صرف برخورد با نجاست نجس نمی‏شود، این ذکر علت‏به ما می‏فهماند که نجس نشدن آب چاه با ملاقات نجاست مبنی بر تعبد نیست‏بلکه مبنی بر یک امر طبیعی و تکوینی است و نظر به بهداشت آب دارد و می‏خواهد بگوید: آب چاه تا وقتی که فاسد نشده است آلودگیش از حد مجاز بیشتر نیست و بنابراین استعمال ان جائز است، اگر نجس نشدن آب چاه با ملاقات نجاست مبنی بر تعبد بود ذکر لت‏برای ان معنی نداشت زیرا در ان صورت فقط تعبد حاکم بود و ذکر علت، لغو می‏نمود و برخلاف بلاغت‏بود.
همین ذکر علت دلیل این است که ما باید در مسئله طهارت و نجاست آب در جستجوی فهم علت‏باشیم و علت طبیعی طهارت و نجاست آب را کشف کنیم. حدیث معروفی از امام صادق و امام رضا(ع) نقل شده است که فرمودند: «علینا القاء الاصول و علیکم ان تفرعوا» یا «و علیکم التفریع‏» (33) یعنی بر ماست که اصول کلی را القاء کنیم و بر شماست که فروع را بر این اصول تفریع و از آنها استنباط کنید. این حدیث‏به ما دستور می‏دهد که با تلاش و کوشش علمی از اصول کلی که ائمه(ع) القاء می‏کنند احکام فرعی را استخراج کنیم و خیال نکنیم همه جزئیات احکام در روایات امده است، اصل کلی که امام رضا(ع) در حدیث ابن‏بزیع القاء کرده این است که آب چاه چون ماده دارد و زایش می‏کند بر نجاستی که در ان می‏ریزد غالب می‏شود و بدین علت فاسد و نجس نمی‏شود و حکم فرعی که ما از این اصل استخراج می‏کنیم این است که هر ابی بر نجاست غلبه کند نجس نمی‏شود نه از راه تعبد، بلکه بدین علت که آب اگر بر نجاست غلبه کند فاسد نیست و چون فاسد نیست تکوینا سالم و بهداشتی است و اجتناب از ان لازم نیست، فقیهی که ملاک حکم را اصل می‏داند و بر ان تکیه می‏کند از تعلیلی که در حدیث ابن بزیع ذکر شده است می‏فهمد که در طهارت و نجاست آب تعبد حاکم نیست و باید علل طبیعی و تکوینی طهارت و نجاست آب را شناخت و بر آنها ترتیب اثر کرد.
12- عبارت «لایفسده شئ... لان له مادة‏» که در حدیث است قانون غلبه آب بر نجاست را می‏فهماند و عبارت «الا ان یتغیر ریحه او طعمه‏» قانون غلبه نجاست‏بر آب را با این توضیح که از عبارت «لایفسده شئ... لان له مادة‏» معلوم می‏شود آب چاه با برخورد با نجاست فورا فاسد و نجس نمی‏شود و علت طبیعی ان این است که آب چاه ماده دارد و دائما زایش می‏کند و زیاد می‏شود و زیاد شدن ان سبب می‏شود که آب چاه بر نجاست غلبه کند و فاسد نشود و تا وقتی که فاسد نشده است آلودگی ان از حد مجاز بیشتر نیست و طبعا استعمال ان جائز است.
و از عبارت «الا ان یتغیر ریحه او طعمه‏» معلوم می‏شود اگر نجاستی که در چاه می‏ریزد ان قدر زیاد باشد که بر آب غلبه کند آب چاه فاسد و ناسالم می‏شود و علت طبیعی ان این است که آلودگی آب از حد مجاز و استاندارد بیشتر می‏شود و در این صورت غیر بهداشتی است که طبعا استعمال ان ممنوع خواهد بود. انگاه در دنباله حدیث می‏گوید: «فینزح حتی یذهب الریح و یطیت طعمه‏» و منظورش این است که اگر نجاست‏بر آب چاه غلبه کرده باشد می‏توان ان را به غلبه آب بر نجاست تبدیل کرد و آب بهداشتی را جایگزین آب فاسد و غیر بهداشتی نمود. بدین گونه که آب فاسد را انقدر بکشند تا آب جدیدی که زایش می‏کند و جای آب فاسد را می‏گیرد بر آلودگی آب چا ه غلبه کند در حدی که سالم و بهداشتی شود.
از این توضیح روشن شد که قانون غلبه آب چاه بر نجاست علت طبیعی سلامت و طهارت آب چاه و قانون غلبه نجاست‏بر آب چاه علت طبیعی فاسد و نجس شدن آب چاه است.
ضمنا معلوم شد که صرف اتصال آب چاه به منابع زیرزمینی علت نجس نشدن آب چاه نیست، بلکه علت ان زایش و افزایش پیوسته آب چاه و در نهایت، غلبه آب چاه بر نجاست است.

قانون غلبه در روایات
قانون غلبه آب بر نجاست و غلبه نجاست‏بر آب که در حدیث محمدبن اسماعیل‏بن بزیع با اشاره امده بود در روایات فراوانی با صراحت ذکر شده است که معلوم می‏شود قانون غلبه یک قانون مادر و زیربنایی است. اینک بعضی از روایاتی را که حاوی قانون غلبه است در اینجا می‏اوریم:
1- حدیث‏حریزبن عبدالله از امام صادق(ع) که می‏گوید: «کلما غلب الماء علی ریح الجیفة فتوضا من الماء و اشرب، فاذا تغیر الماء و تغیر الطعم فلا توضا منه و لاتشرب‏» (34) یعنی تا زمانی که آب بر بوی جیفه غالب باشد با ان آب وضوء بگیر و از ان بیاشام، پس اگر آب تغییر کرد و مزه ان دگرگون شد با ان وضوء نگیر و از ان نیاشام، یعنی اگر نجاست‏بر آب غلبه کند و ان را فاسد سازد استعمالش جائز نیست.
در این حدیث قانون غلبه آب بر نجاست و غلبه نجاست‏بر آب، هر دو با هم ذکر شده است.

2- حدیث ابوبصیر از امام صادق(ع) که می‏گوید: «انه سئل عن الماء النقیع تبول فیه الدواب؟ فقال: ان تغیر الماء فلا تتوضا منه و ان لم تغیره ابوالها فتوضا منه و کذلک الدم اذا سال فی الماء و اشباهه‏» (35) یعنی از امام صادق(ع) پرسیدند از آب راکدی که حیوانات در ان ادرار می‏کنند حکمش چیست؟ فرمود: اگر آب تغییر کرده باشد با ان وضوء نگیر و اگر ادرار حیوانات ان را تغییر نداده است‏با ان وضوء بگیر و خون و مانند ان نیز که در آب بریزد همین حکم را دارد، یعنی خون که در آب می‏ریزد اگر بر آب غلبه کند و رنگ‏ان را تغییر دهد نجس می‏شود و وضوء با ان صحیح نیست و اگر آب بر خون غلبه کند و ان را مستهلک سازد نجس نمی‏شود و وضوء با ان صحیح است.
در این حدیث نیز قانون غلبه، در طرف آب و در طرف نجاست، هر دو با هم ذکر شده است.

3- حدیث عبدالله بن سنان از امام صادق(ع) که می‏گوید: «سال رجل اباعبدالله(ع) و انا حاضر عن غدیر اتوه و فیه جیفة؟ فقال: ان کان الماء قاهرا و لا توجد منه الریح فتوضا» (36) یعنی من نزد امام صادق حاضر بودم که مردی درباره باقیمانده آب سیلی که جیفه‏ای در ان یافتند سؤال کرد که حکمش چیست؟ امام فرمود: اگر آب بر جیفه غلبه دارد به طوری که آب بوی جیفه نگرفته است از ان وضوء بگیر.
در این حدیث قانون غلبه آب بر نجاست صریحا ذکر شده است و قانون غلبه نجاست‏بر آب از مفهوم ان استفاده می‏شود، یعنی اگر آب بر نجاست غلبه ندارد و بوی جیفه گرفته و فاسد شده است استعمال ان ممنوع است.

4- حدیث علاء بن فضیل از امام صادق(ع) که می‏گوید: «سالت اباعبدالله(ع) عن الحیاض یبال فیها؟ قال: لاباس اذا غلب لون الماء لون البول‏» (37) یعنی از امام پرسیدم از حکم حوضهایی که در آنها ادرار می‏شود؟ فرمود: اگر رنگ‏آب بر رنگ‏ادرار غلبه دارد مانعی ندارد، یعنی استعمال ان جائز است.
در این حدیث نیز قانون غلبه آب بر نجاست صریحا ذکر شده است و قانون غلبه نجاست‏بر آب از مفهوم ان استنباط می‏شود، یعنی اگر رنگ‏آب بر رنگ‏ادرار غلبه ندارد بلکه رنگ‏ادرار گرفته و فاسد شده است استعمال ان ممنوع خواهد بود.

5- حدیث‏سماعة از امام صادق(ع) که می‏گوید: «سئلته عن الرجل یمر بالماء و فیه دابة میتة قد انتنت؟ قال: اذا کان النتن الغالب علی الماء فلا تتوضا و لا تشرب‏» (38) یعنی از امام پرسیدم: شخص به ابی مرور می‏کند که حیوان مرده‏ای در ان افتاده و بوی بد گرفته است‏حکمش چیست؟ فرمود: اگر بوی بد مردار بر آب غالب شده است‏با ان وضوء نگیر و از ان نیاشام.
در این حدیث قانون غلبه نجاست‏بر آب صریحا ذکر شده است و قانون غلبه آب بر نجاست از مفهوم ان برمی‏اید. یعنی اگر بوی بد مردار بر آب غالب نشده و آب فاسد نگشته است‏با ان وضوء بگیر و از ان بیاشام، معلوم است که در این فرض، آب بر نجاست غلبه کرده است.

6- حدیث زرارة از امام محمد باقر(ع) که می‏گوید: «اذا کان الماء اکثر من راویة لم ینجسه شئ تفسخ فیه او لم یتفسخ الا ان یجئ له ریح تغلب علی’ ریح الماء» (39) یعنی امام فرمود: اگر آب بیشتر از راویة (40) باشد و حیوانی مانند موش در ان بمیرد ان را نجس نمی‏کند، چه متلاشی شده باشد و چه نشده باشد، مگر اینکه بوی بد مرده حیوان بر ان غلبه کند که در این صورت آب نجس می‏شود.
در این حدیث قانون غلبه نجاست‏بر آب صریحا ذکر شده است و قانون غلبه آب بر نجاست از مفهوم ان به دست می‏آید. یعنی اگر بوی بد مردار بر آب غلبه نکند آب فاسد و نجس نیست، بدیهی است که در این فرض، آب بر نجاست غلبه دارد.

7- حدیث‏شهاب بن عبدربه از امام صادق(ع) که می‏گوید: امام فرمود: «جئت تسئلنی عن الغدیر یکون فی جانبه الجیفة، اتوضا منه اولا؟ قال: نعم قال: توضا من الجانب الاخر، الا ان یغلب الماء الریح فینتن... و کلما غلب کثرة الماء فهو طاهر» (41) یعنی تو امده‏ای سؤال کنی از آب گودال که در یک جانب ان جیفه است ایا با این آب وضوء بگیرم یا نه؟ گفتم: اری، فرمود: از جانب دیگر آب وضوء بگیر مگر اینکه بوی بد جیفه بر همه آب غلبه کرده باشد... و در هر موردی که زیادی آب بر نجاست غالب باشد آب پاک است.
در این حدیث قانون غلبه آب بر نجاست و غلبه نجاست‏بر آب، هر دو با هم ذکر شده است.

8- حدیث هشام بن سالم از امام صادق(ع) که می‏گوید: «انه سال اباعبدالله عن السطح یبال علیه فتصیبه السماء فیکف فیصیب الثوب؟ فقال: لاباس به، ما اصابه من الماء اکثر» (42) یعنی هشام از امام سؤال کرد: بامی است که روی ان ادرار می‏کنند سپس باران روی همانجا که ادرار می‏کنند می‏بارد و در عمق ساختمان فرو می‏رود و از سقف ان چکه می‏کند حکمش چیست؟ امام فرمود: مانعی ندارد. زیرا ان مقدار ابی که روی محل ادرار می‏بارد و در سقف فرو می‏رود و چکه می‏کند بیشتر از مقدار ادراری است که روی بام باقی مانده و باران روی ان باریده و ان را شسته است.
این حدیث قانون غلبه آب بر نجاست را گوشزد می‏کند و می‏گوید: چون مقدار بارانی که روی محل ادرار باریده است‏بیشتر از ادرار باقیمانده روی بام است، از این رو آب باران بر اندک ادرار باقیمانده غلبه می‏کند و ان را مستهلک می‏سازد و بدین علت ابی که چکه می‏کند پاک است.

9- حدیث محمدبن نعمان احول از امام صادق(ع) که می‏گوید: «دخلت علی ابی عبدالله(ع)... فقلت: جعلت فداک الرجل یستنجی فیقع ثوبه فی الماء الذی یستنجی به؟ فقال لاباس به فسکت، فقال: او تدری لم صار لاباس به؟ قلت: «لاوالله فقال: ان الماء اکثر من القذر» (43) یعنی وارد شدم بر امام صادق(ع)... پس گفتم: فدایت‏شوم، شخص، استنجاء می‏کند پس جامه‏اش می‏افتد در آب استنجاء حکمش چیست؟ امام فرمود: مانعی ندارد، امام ساکت‏شد و سپس فرمود: میدانی چرا مانعی ندارد؟ فتم: نه والله، فرمود: بدین علت که آب استعمال شده در استنجاء، بیشتر از ادراری است که آب روی ان ریخته و شسته می‏شود.
این حدیث قانون غلبه آب بر نجاست را بیان می‏کند و می‏گوید: چون ابی که در استنجاء استعمال می‏شود از یک قطره دو قطره ادراری که با ان آب شسته می‏شود بیشتر است، از این رو این آب بر اندک ادرار موجود غلبه می‏کند و ان را مستهلک می‏سازد و بدین سبب پاک است و جامه‏ای که در ان می‏افتد نجس نمی‏شود.
اینها بعضی از روایاتی است که قانون غلبه آب بر نجاست‏یا قانون غلبه نجاست‏بر آب و یا هر دو را توضیح می‏دهد.
فقیهی که اجتهاد باز دارد و ملاک حکم را راهنمای اجتهاد می‏داند، از این روایات مطالب ذیل را استنباط می‏کند:

مطلب 1:
هر جا که آب بر نجاست غلبه کند علت نجس نشدن آب یک امر تکوینی است. زیرا ابی که بر نجاست غلبه می‏کند تکوینا از فاسد شدن مصون می‏ماند و آلودگی ان از حد مجاز بیشتر نیست و بدین سبب نجس نمی‏شود و اجتناب از ان لازم نیست و طهارت چنین ابی عینیت‏خارجی دارد.

مطلب 2:
هر جا که نجاست‏بر آب غلبه کند نیز علت نجس شدن آب یک امر تکوینی است. زیرا اگر نجاست‏بر آب غلبه کند آب تکوینا فاسد می‏شود و آلودگی ان بیشتر از حد مجاز است و بدین سبب نجس می‏شود، نجس به معنای لغوی ان یعنی پلید که پلیدی ان عینیت‏خارجی دارد و برای رعایت نظافت و بهداشت اجتناب از ان لازم است.
آنجا که آب بر نجاست غلبه می‏کند و نیز آنجا که نجاست‏بر آب غلبه می‏کند چون علت تکوینی و ملاک حکم موجود است تعبد در بین نیست، بلکه وجود و عدم حکم تابع وجود و عدم ملاک است، یعنی ابی که بر نجاست غلبه کرده و سالم مانده است‏به علت‏سالم و بهداشتی بودن که یک امر تکوینی است استعمالش جائز است نه به دلیل تعبد و نیز ابی که مغلوب نجاست‏شده و فاسد گشته است‏به علت فاسد بودن که یک امر تکوینی است اجتناب از ان لازم است نه به دلیل تعبد. در حدیث 8 و 9 که مربوط به آب باران و آب استنجاء بود برای پاک بودن بارانی که بر محل ادرار می‏بارد و نیز برای پاک بودن آب استنجاء علت تکوینی بیان شده است‏یعنی بیشتر بودن آب باران و آب استنجاء نسبت‏به اندک ادرار موجود که در نتیجه، این آب بیشتر ادرار کم را مغلوب و مستهلک می‏کند و اگر پاکی آب باران یاد شده و آب استنجاء مبنی بر تعبد بود ذکر علت تکوینی برای ان معنی نداشت. بنابراین باید گفت: در مسئله طهارت و نجاست آب تعبد راه ندارد.

مطلب 4:
چون غلبه آب بر نجاست علت تکوینی طهارت آب است، از این رو آب کمتر از کر با آب کر در این حکم یکسان خواهد بود. زیرا وجود و عدم طهارت آب تابع وجود و عدم علت تکوینی ان است و آب کمتر از کر نیز اگر بر نجاست غلبه داشته باشد علت تکوینی طهارت در ان موجود است. پس طبعا طهارت که معلول ان است‏برای آب حاصل خواهد بود. بدیهی است طهارت یعنی پاکیزگی نیز خود یک امر تکوینی است که عینیت‏خارجی دارد و هرگز یک حکم وضعی و قراردادی نیست که فقط در عالم ذهن و اعتبار وجود داشته باشد.

مطلب 5:
از حدیث 8 و 9 که مربوط به آب باران و آب استنجاء بود معلوم می‏شود پاک بودن آب بارانی که روی بام آلوده به ادرار می‏بارد و نیز پاک بودن آب استنجاء طبق قانون غلبه آب بر نجاست است که قانون عمومی برای همه ابهاست. زیرا در این دو حدیث‏با عبارت «ما اصابه من الماء اکثر» و «ان الماء اکثر من القذر» بیشتر بودن آب باران و آب استنجاء نسبت‏به ادرار موجود علت پاک بودن این دو آب معرفی شده است که آب بیشتر طبعا بر ادرار اندک غلبه می‏کند، بنابراین در مورد آب باران و آب استنجاء، استثناء و قانون اختصاصی بر مبنای تعبد وجود ندارد که طهارت این دو آب را بر خلاف عمومات و اطلاقات ادله تعبدا ثابت کند بلکه در مورد این دو آب نیز قانون غلبه آب بر نجاست‏حاکم است.

مطلب 6:
یعنی کمتر از کر اگر بر نجاست غلبه داشته باشد به صرف ملاقات با نجاست نجس نمی‏شود. زیرا آب باران مذکور در حدیث و آب استنجاء هر دو قلیل‏اند و اگر آب قلیل به محض ملاقات با نجاست نجس شود، در این صورت آب باران و آب استنجاء در برخورد با ادرار موجود در محل، نجس می‏شوند و محل آلوده به ادرار را پاک نمی‏کنند و اگر چنین باشد، استنجاء با آب قلیل هرگز محل را پاک نخواهد کرد و معلوم است که هیچ‏فقیهی نمی‏تواند به این مطلب ملتزم شود.

مطلب 7:
عباراتی از قبیل «کلما غلب الماء علی ریح الجیفة فتوضا... » و «ان تغیر الماء فلا تتوضا... » و «ان کان الماء قاهرا لایوجد منه الریح فتوضا... » و «اذا کان النتن الغالب علی الماء فلاتتوضا... » و «کلما غلب کثرة الماء فهو طاهر» که در روایات سابق بود و قانون غلبه را در طرف آب و در طرف نجاست گوشزد می‏کرد نظر به نوع خاصی از آب ندارد، بلکه قانون غلبه آب بر نجاست و غلبه نجاست‏بر آب را در رابطه با مطلق آب توضیح می‏دهد می‏خواهد بگوید: غلبه چه در جانب آب باشد و چه در جانب نجاست، یک واقعیت تکوینی است که اثر طبیعی خود را دارد یعنی اگر غلبه در جانب آب رخ دهد چه کمتر از کر باشد و چه به مقدار کر و چه بیشتر از کر. چنین آبی طبعا نجاست را مغلوب و مستهلک می‏کند و اثر طبیعی ان این است که این آب فاسد نمی‏شود و ابی که در برخورد با نجاست فاسد نشود درصد آلودگیش از حد مجاز بیشتر نیست و حکم شرعی و بهداشتی ان جواز استعمال است، و اگر غلبه در جانب نجاست‏باشد طبعا ابی که مغلوب نجاست می‏شود فاسد خواهد شد و حکم شرعی و بهداشتی آب فاسد لزوم اجتناب از ان است.
کلمه «ماء» در این روایات، اطلاق دارد و شامل همه اقسام آب می‏شود و قانون غلبه در جانب آب که این روایات گوشزد کرده برای جنس و طبیعت آب ثابت‏شده است، مقدار آب کم باشد یا زیاد و ظرف و محل آب هر چه باشد، چاه یا نهر، حوض یا ودال، کوزه یا دریا فرقی ندارد. زیرا وصف غلبه مربوط به جنس آب است و چون غلبه، وصفی است تکوینی در هر آبی تحقق یابد اثر تکوینی خود را دارد، چنانکه وصف غلبه در جانب نجاست نیز مربوط به نجاست است و مقدار و ظرف آن هر چه باشد فرق نمی‏کند.
از بیان فوق روشن شد که لفظ «ماء» در این روایات به اطلاق خود باقی است و شامل آب کر و کمتر از کر می‏شود و بنابراین، آب کمتر از کر نیز اگر در برخورد با نجاست‏بر نجاست غلبه کند پاک است و این حکم اختصاص به آب کر ندارد پس اگر یک قطره آب متنجس که فرضا یک گرم است در ده کیلو آب بیفتد چون ده کیلو آب ده‏هزار برابر یک قطره است‏بر یک قطره غلبه می‏کند و نجس نمی‏شود. اساسا معقول نیست در اسلام که دین فطرت است و باید تشریعش موافق تکوین باشد ده کیلو آب بهداشتی و سالم که هیچگونه تاثیر منفی و غیر بهداشتی ندارد، نجس و لازم الاجتناب باشد با اینکه نجس به معنای پلید و آلوده است و این آب، پلید و آلوده نیست و حدیث محمدبن اسماعیل بن بزیع که قبلا در محتوای ان بحث‏شد می‏گوید: آب اگر فاسد شود نجس است و این آب فاسد نیست، بلکه سالم و پاکیزه است پس به حکم حدیث مزبور پاک است.

توجیه صاحب حدائق
صاحب حدائق رضوان‏الله علیه چون معتقد است که آب کمتر از کر به محض ملاقات با نجاست نجس می‏شود، اطلاق «ماء» را در این روایات که می‏گوید: اگر آب بر نجاست غلبه کند نجس نمی‏شود حمل کرده است‏بر مواردی که آب به قدر کر و بیشتر باشد. او می‏گوید: «چون در بعضی از این روایات لفظ «غدیر» و «حوض‏» آمده و معمولا ظرفیت غدیر و حوض به قدر کر و بیشتر است، از این رو بقیه روایات را که لفظ «غدیر» و «حوض‏» ندارد باید حمل کنیم برمواردی که آب به قدر کر و بیشتر باشد. بنابراین فقط آب کر و بیشتر از کر است که اگر در برخورد با نجاست‏بر نجاست غلبه کند نجس نمیشود ولی آب کمتر از کر در برخورد با نجاست اگر بر نجاست غلبه هم بکند نجس می‏شود». (44) نظر صاحب حدائق قابل قبول نیست، به چند دلیل:
دلیل اول اینکه در هیچیک از روایاتی که قبلا ذکر شد و حاوی قانون غلبه آب بر نجاست‏بود ذکری از کر نشده و طهارت آبی که بر نجاست غلبه کند در این روایات مشروط نشده است‏به اینکه آب به قدر کر و بیشتر باشد بنابراین حمل کردن اطلاق «ماء» را در این روایات بر مواردی که آب به قدر کر و بیشتر باشد وجه مقبولی ندارد.
دلیل دوم اینکه غدیر و حوض که در بعضی از این روایات در سوال راوی آمده است همیشه به قدر کر و بیشتر ظرفیت ندارد بلکه ظرفیت غدیر و حوض گاهی به قدر کر و گاهی کمتر از کر و گاهی بیشتر است و این ادعا صحیح نیست که غدیر و حوض همیشه به قدر کر و بیشتر از کر ظرفیت دارد.
دلیل سوم اینکه در این روایات علت نجس نشدن آب غلبه آب بر نجاست معرفی شده است نه کر بودن آب اگر علت نجس نشدن آبی که بر نجاست غلبه می‏کند کر بودن آب بود باید در این روایات چنین آمده باشد که چون آبهای مورد سوال به قدر کر و بیشتر است‏به علت کر بودن نجس نمی شود ولی چنین نیست‏بلکه در این روایات امده است که اگر آب بر نجاست غلبه کند نجس نمی‏شود یعنی علت نجس نشدن آن غلبه بر نجاست است غلبه کردن آب بر نجاست‏یک امر تکوینی است که اثر تکوینی آن فاسد نشدن و سالم ماندن آب است و پاک بودن آب یعنی همین بنابراین پاک بودن آب یک واقعیت تکوینی است نه یک حکم وضعی و قراردادی که فقط در عالم ذهن و اعتبار وجود داشته باشد سالم ماندن و فاسد نشدن آب در آب کر باشد یا در کمتر از کر یک حقیقت است، در یک کیلو آب حاصل شود یا در هزار کیلو فرقی ندارد، همانطور که وصف تر بودن برای آب یک حقیقت و یک وصف واقعی است و در یک کیلو آب و هزار کیلو فرقی ندارد.
از آنچه گذشت روشن شد که لفظ «ماء» در روایات سابق اطلاق دارد و شامل آب کمتر از کر نیز می‏شود و بنابراین آب کمتر از کر هم اگر در برخورد با نجاست‏بر نجاست غلبه کند پاک است و در این حکم با آب کر فرقی ندارد. یادآوری می‏شود که روایات مربوط به کر در یک بحث تفصیلی بررسی خواهد شد که آیا مقصود از کر وزن خاصی است که نه یک گرم کم باشد و نه یک گرم زیاد، و نیز مساحت‏خاصی است که نه یک میلی‏متر مکعب کم باشد و نه زیاد و یا مقصود چیز دیگری است و روایات مربوط به کر نه وزن خاصی را بر مبنای تعبد تعیین می‏کند و نه مساحت‏خاصی را خصوصا که وزن و مساحت مذکور در روایات با هم منطبق نیست. زیرا وزن کر بر مبنای قول مشهوریعنی هزار و دویست رطل عراقی از وزن کر بر مبنای مساحت‏به قول مشهور یعنی چهل و دو وجب و هفت‏هشتم وجب حدود صدو ده کیلو کمتر است؟

قانون کثرت در روایات
در مسئله طهارت و نجاست آب روایاتی وجود دارد که می‏گوید: آب اگر کثیر باشد با ملاقات نجاست نجس نمی‏شود بدون اینکه مقدار کثیر را از نظر وزن و مساحت تعیین کند، بعضی از این روایات را به منظور بررسی مدلول آنها در اینجا می‏آوریم:

1 حدیث عمار از امام صادق (ع) که می گوید: «سئل ابو عبدالله(ع) عن البئر یقع فیها زنبیل عذرة یابسة او رطبة؟ فقال: لاباس اذا کان فیها ماء کثیر» (45) یعنی از امام صادق (ع) پرسیدند از حکم چاهی که یک زنبیل عذره خشک یا تر در آن می‏ریزد؟ امام فرمود: مانعی ندارد به شرط اینکه در چاه، آب کثیر وجود داشته باشد.
این حدیث کثیر بودن آب چاه را شرط نجس نشدن آب آن دانسته است‏بدون اینکه اندازه‏کثیر را تعیین کند، ولی چون سوال از یک زنبیل عذره شده است که در چاه می ریزد، طبعا کثیر بودن آب چاه نسبت‏به یک زنبیل عذره مقصود بوده است. بنابراین «کثیر» در این حدیث‏یک مقدار نسبی است و نسبت‏به مقدار نجاستی که با آن برخورد می‏کند سنجیده شده ولی مقدار دقیق آن تعیین نشده است و باید گفت: حداقل کثیر مقداری است که مغلوب نجاست نشود و رنگ‏و بو و مزه آن تغییر نکند.

2 حدیث علی بن‏جعفر از امام موسی‏بن جعفر(ع) که می گوید: «سئلته عن الدجاجة و الحمامة و اشباههما تطا العذرة ثم تدخل فی الماء یتوضا منه للصلوة؟ قال: لا « الا ان یکون الماء کثیرا قدر کر من ماء» (46) یعنی از امام سوال کردم از مرغ و کبوتر و مانند ان که پا روی عذرة می‏گذارد سپس داخل آب می‏شود آیا با این آب می‏توان وضوء گرفت‏برای نماز؟ فرمود: نمی‏توان با این آب وضوء گرفت، مگر اینکه مقدار آب، کثیر باشد به اندازه‏کر آب.
این حدیث هم کثیر بودن آب را شرط نجس نشدن آب با ملاقات نجاست دانسته و حداقل کثیر را به قدر کر تعیین کرده، ولی مقدار کر را مشخص نکرده است.

3 حدیث زرارة از امام محمد باقر (ع) که در ذیل ان می گوید: «اذا کان الماء اکثر من راویة لم ینجسه شی تفسخ فیه او لم یتفسخ الا ان یجی له ریح تغلب علی ریح الماء» (47) یعنی امام فرمود: اگر آب، بیشتر از راویة باشد مرده حیوانی مانند موش آنرا نجس نمی کند، چه متلاشی شود و چه نشود، مگر اینکه بوی جیفه بر بوی آب غلبه کند. این حدیث در تهذیب جزء اخیر حدیثی است که در ان سوال می‏شود از حکم راویه آبی که موش مرده در آن افتاده است.
در این حدیث لفظ «اکثر» به کار برده شده و بیشتر بودن آب را از آب راویة شرط نجس نشدن آب با ملاقات موش مرده متلاشی شده دانسته است. راویة ظرف آبی است که از سه جلد به هم دوخته درست می‏شود (المنجد) و چون جلدهای حیوانات کوچک و بزرگ‏دارد طبعا ظرفیت راویه‏ها یکسان نیست. بنابراین، اکثر از راویة بودن آب اندازه مشخصی از آب را تعیین نمی‏کند بلکه اشاره به یک اندازه تقریبی دارد.

4 حدیث ابو بصیر از امام صادق (ع) که ضمن ان می گوید: «... و لا یشرب سؤ الکلب الا ان یکون حوضا کبیرا یستقی منه‏» (48) یعنی امام فرمود: نوشیدن از باقیمانده آبی که سگ‏از ان خورده است جائز نیست، مگر اینکه آب در حوض بزرگی باشد که مردم از آب آن بر می‏دارند. در این حدیث‏بزرگی حوض مطرح شده است که لازمه‏آن کثیر بودن آب حوض است. بنابراین باید حدیث مربور را از حدیثهایی شمرد که کثیر بودن آب را شرط نجس نشدن آب در برخورد با زبان سگ‏دانسته، ولی اندازه این آب کثیر را تعیین نکرده است، از این رو طبعا کبیر بودن حوض و کثیر بودن آب آن نسبی و تقریبی خواهد بود و باید گفت: حداقل آن مقداری است که مغلوب آلودگی زبان سگ‏نشود، بلکه ان را مغلوب و مستهلک کند.

5 حدیث‏شهاب بن‏عبدربه از امام صادق (ع) که در ذیل ان فرمود: «کلما غلب کثرة الماء فهو طاهر» (49) یعنی در هر موردی که زیادی آب سبب غلبه آب بر نجاست‏شود آن آب پاک است. این حدیث قبلا در حدیثهای حاوی قانون غلبه آب بر نجاست (شماره 7) ذکر شد، ولی چون لفظ «کثرت‏» در آن بود آن را در ردیف حدیثهای حاوی قانون کثرت نیز آوردیم.

چند نکته
در اینجا ذکر چند نکته در رابطه با قانون کثرت لازم است:

نکته اول: چون در این روایات مقدار کثیر تعیین نشده است طبعا مقصود، کثرت آب به طور نسبی بوده است، یعنی کثرت آب باید نسبت‏به نجاستی که با آن برخورد می‏کند سنجیده شود. زیرا مقدار نجاستی که با آب برخورد می‏کند کم و زیاد دارد و نمی‏توان برای آن اندازه خاصی تعیین کرد. بنابراین اگر مقدار نجاست‏یک زنبیل عذره است، چنانکه در حدیث 1 بود، کثرت آب باید نسبت‏به آن سنجیده شود و اگر نجاست، عذره کمی است که به پای مرغ و کبوتر می‏چسبد، چنانکه در حدیث 2 بود، باز کثرت آب باید نسبت‏به آن سنجیده شود. یعنی آب به قدری باشد که مغلوب نجاست اندک پای کبوتر نشود، و اگر نجاست، مرده حیوانی مانند موش است، چنانکه در حدیث 3 بود، باید آب بیشتر از راویه باشد تا مغلوب آلودگی مرده موش نشود و بوی آن را نگیرد، و اگر نجاست آلودگی زبان سگ‏است، چنانکه در حدیث 4 بود، باید کثرت آب به اندازه آب حوض بزرگ‏باشد و خلاصه چون کثیر و قلیل هر دو نسبی‏اند کثرت آب را باید نسبت‏به مقدار نجاست‏سنجید که اگر آب مغلوب نجاست نشود پاک است و نسبت‏به آن نجاست، کثیر محسوب می‏شود، چند سطر پیش در حدیث 5 خواندیم که «کلما غلب کثرة الماء فهو طاهر» در این حدیث کثرت‏آب نسبت‏به مقدار نجاستی که با آن برخورد می‏کند سنجیده شده و نشانه‏کثیر بودن آب را غالب شدن آب بر نجاست معرفی کرده است، و در صفحه 148 در حدیث 8 خواندیم که کثیر بودن آب باران را نسبت‏به باقیمانده ادرار روی بام سنجیده و گفته بود: «ما اصابه من الماء اکثر» یعنی مثلا ده لیتر بارانی که روی بام باریده از اندک ادرار باقیمانده روی بام بیشتر است، بنابراین، آب باران مذکور در این حدیث مصداقی از آب کثیر است، و نیز در حدیث 9 دیدیم که آب استنجاء را نسبت‏به یک قطره ادرار باقیمانده سنجیده و گفته بود: «ان الماء اکثر من القذر» یعنی مثلا نیم لیتر آب استنجاء بیشتر از یک قطره ادرار باقیمانده در محل است. پس آب استنجاء نیز چون بر ادرار موجود غلبه می‏کند مصداقی از آب کثیر محسوب می‏شود.
از آنچه گذشت روشن شد که قانون کثرت مذکور در این روایات باید نسبت‏به مقدار نجاستی که با آب برخورد میکند سنجیده شود و نمی‏توان برای آب کثیر اندازه مشخصی تعیین کرد و به همین علت در این روایات اندازه مشخصی برای آن ذکر نشده است.

نکته دوم: رابطه قانون کثرت آب با قانون غلبه آب بر نجاست، که قبلا ذکر شد، رابطه علت و معلول است، یعنی کثرت آب علت غلبه آب بر نجاست محسوب می‏شود و حدیث «کلما غلب کثرة الماء فهو طاهر» صریحا کثرت آب را علت غلبه بر نجاست دانسته و می‏خواهد بگوید: کثرت آب که یک واقعیت تکوینی است و عینیت‏خارجی دارد علت تکوینی غلبه آب بر نجاست است که این غلبه نیز یک واقعیت تکوینی است و عینیت‏خارجی دارد.
بنابراین در قانون کثرت آب و قانون غلبه آب بر نجاست که محتوای دو دسته روایت‏بود سخن از واقعیتهای طبیعی و تکوینی است نه از احکام وضعی و قراردادی. و باید گفت: در این مباحث، نظافت و بهداشت و سلامت محیط زیست مطرح است نه جعل احکام وضعی بر مبنای تعبد. اساسا در مسائل مربوط به نظافت و بهداشت‏باید علل طبیعی نظافت و بهداشت‏شناخته شود و بر مبنای آن عمل گردد و نباید در این گونه مسائل تعبد را اصل قرار داد. زیرا آبی که از نظر طبیعی، پاکیزه و بهداشتی است نمی‏توان گفت: تعبدا آلوده و پلید است و متقابلا آبی که از نظر طبیعی آلوده و غیر بهداشتی باشد نمی‏توان گفت: تعبدا پاکیزه و بهداشتی است و به همین علت، روایات مربوط به طهارت و نجاست آب، علل طبیعی را گوشزد می‏کند و از فاسد شدن آب و تغییر بو و مزه و رنگ‏آن و نیز فاسد نشدن آب و غلبه‏آب بر نجاست‏سخن می‏گوید و معلوم است که هر جا سخن از علل طبیعی باشد نمی‏توان از تعبد سخن گفت.

نکته سوم: علامه مجلسی نسبی بودن کثرت آب را در مقایسه با نجاستی که با آن برخورد می‏کند مطرح کرده است، او در آغاز حدیثی را از تهذیب شیخ طوسی بدین صورت می‏آورد:
«عن زرارة عن ابی جعفر (ع) قال: قلت له: راویة من ماء سقطت فیه فارة او جرذ او صعوة میتة؟ قال: اذا تفسخ فیها فلا تشرب من مائها و لا تتوضا و صبها و ان کان غیر متفسخ فاشرب منه و توضا و اطرح المیتة اذا اخرجتها طریة و کذلک الجرة وحب الماء و القربة واشباه ذلک من اوعیة الماء، قال: و قال ابو جعفر (ع) : اذا کان الماء اکثر من راویة لم ینجسه شی‏ء تفسخ فیه او لم یتفسخ الا ان یحی له ریح تغلب علی ریح الماء» (50) یعنی زراره گفت: از امام باقر (ع) پرسیدم: اگر موش خانگی یا صحرایی یا گنجشک مرده در راویه آب بیفتد حکمش چیست؟ فرمود: اگر حیوان مرده در راویه آب متلاشی شده باشد از آب آن نیاشام و از
آن وضوء نگیر و آن را بریز و اگر متلاشی نشده باشد از آن بیاشام و وضوء بگیر و حیوان مرده را که تازه است دور بینداز و حکم جرة (51) و حب آب و مشک و مانند آنها نیز چنین است. زراره گفت: و نیز امام فرمود: هر گاه آب بیشتر از «راویة‏» باشد چیزی از این حیوانات مرده آن را نجس نمی‏کند، چه متلاشی شده باشد و چه نشده باشد، مگر اینکه بوی جیفه بر بوی آب غالب شود.
علامه مجلسی پس از نقل حدیث فوق و اشاره به این مطلب که این حدیث دلالت دارد بر عدم تنجس آب قلیل به صرف برخورد با نجاست و پس از بیانات دیگری در این زمینه می‏فرماید: «او یقال: تختلف الکثرة المعتبرة فی عدم انفعال الماء بحسب اختلاف مقادیر النجاسات الواردة علیه‏». یعنی ممکن است گفته شود کثرتی که شرط نجس نشدن آب به محض برخورد با نجاست است‏باید نسبت‏به کمی یا زیادی نجاستی که با آب برخورد می‏کند سنجیده شود.
این سخن علامه مجلسی حق است و با قانون غلبه و قانون کثرت که در روایات بود منطبق است. زیرا قانون غلبه این بود که اگر آب بر نجاست غلبه کند پاک است و اگر نجاست‏بر آب غلبه کند نجس است و قانون کثرت این بود که اگر کثرت آب سبب غلبه بر نجاست‏شود پاک است و ناگفته پیداست که اگر آب نسبت‏به نجاستی که با آن برخورد می‏کند زیاد باشد بر آن غلبه می‏کند و اگر کم باشد مغلوب نجاست می‏شود و این معنای نسبی بودن کثرت آب در مقایسه با نجاست است که محتوای سخن علامه‏مجلسی بود. علاوه بر این، سخن وی با تکوین نیز منطبق است، زیرا آبی که مغلوب نجاست‏شود اگر چه بیش از کر باشد تکوینا آلوده و پلید است و طبعا اجتناب از آن لازم، و متقابلا آبی که بر نجاست غلبه کند اگر چه کمتر از کر باشد تکوینا فاسد نیست و طبعا استعمالش جایز خواهد بود. ضمنا اینکه علامه مجلسی می گوید: روایت مزبور دلالت دارد بر عدم تنجس آب قلیل به محض برخورد با نجاست، حق می‏گوید. زیرا آب حب و جرة و مشک که در حدیث آمده معمولا کمتر از کر است، خصوصا مشک که آن را افراد
متعارف که پهلوان نیستند به دوش می‏رفته‏اند و اگر آب آن به قدر کر باشد نمی‏توانند آن را حمل کنند. زیرا وزن آب کر به قول مشهور بیش از سیصد و هشتاد کیلو گرم است (توضیح المسائل امام خمینی، مسئله 16) و چنین وزنی را فقط وزنه برداران قهرمان برای چند ثانیه می‏توانند از زمین بلند کنند.

یک نکته ظریف
قبلا روشن‏شد که به حکم قانون غلبه، اگر آب مغلوب نجاست گردد نجس می‏شود، در اینجا باید به این نکته توجه‏شود که اگر می‏گوییم آبی که مغلوب نجاست‏شود نجس است، به معنای این نیست که ذرات چنین ابی تغییر ماهیت می‏دهند و تبدیل به نجس می‏شوند، بلکه به معنای این است که چون نجاست‏بر آب غلبه‏دارد، طبعا نمی‏توان از ذرات سالم و بهداشتی آب که با نجاست مخلوط شده‏اند استفاده‏کرد و این مجموعه مخلوط در این حال پلید است. به تعبیر دقیقتر، این مجموعه‏ای است از پلید و غیرپلید که چون پلید بر غیر پلید غلبه‏دارد، در این حال، سالم و بهداشتی نیست و باید از ان اجتناب‏شود. ولی باید دانست که ذرات سالم آب با ذرات نجاست تداخل‏نمی‏کنند و با هم یکی نمی‏شوند. زیرا تداخل اجسام محال است. بنابراین در چنین حالتی که ذرات سالم آب با ذرات نجاست مخلوط شده‏اند، ذرات آب با ذرات نجاست در کنار هم قرار گرفته‏اند، ولی در هم ادغام نشده‏اند. و اگر ممکن بود از ذرات سالم آب استفاده‏شود مانعی نداشت. به عبارت دیگر ذرات آب که ترکیبی از اکسیژن و ئیدروژن است، در همان حال که با ذرات نجاست مخلوط و در کنار آنها قراردارند، ذاتا پاک هستند و دلیلی نداریم که ذرات سالم و بهداشتی آب چون در کنار ذرات نجاست قرارمی‏گیرند ذاتا نجس می‏شوند. بلکه باید گفت در این حال نیز به طهارت خود باقی هستند، یعنی ذرات سالم آب اگر هر یک به تنهایی لحاظ شوند مغلوب نجاست نشده و آلوده و پلید نیستند و پاکی یعنی همین عدم پلیدی. نهایت اینکه چون فرضا مجموعه‏ای مخلوط از آب و نجاست وجوددارد که نجاست‏بر آب غالب است، این مجموعه مخلوط پلید و غیر بهداشتی است و در این حال نمی‏توان از ذرات سالم و بهداشتی آب که در این مجموعه وجوددارد استفاده کرد. روی این مبنا اگر بتوان ذرات آب را جداکرد، پاک خواهدبود. یعنی آبی که تصفیه و بازیابی می‏شود به همان حالت اولیه‏اش بازمی‏گردد و سالم و بهداشتی است و در نتیجه چنین آبی که قبلا ذرات آن با نجاست همنشین بوده و اکنون تصفیه و جدا شده‏اند، پاک و سالم و برای استفاده در طهارت و شرب بلامانع است.
می‏گویند در ژاپن آب فاضلاب‏ها را تصفیه و بازیابی می‏کنند و از ان آب سالم و بهداشتی به دست می‏آید. معلوم است که این آب بازیابی‏شده همان ذرات سالم آب است که قبلا با ذرات نجاست مخلوط بوده (یعنی در کنار آنها قرار داشته) و اکنون جدا و تصفیه شده و مجموعه ذرات سالم آب یکجا جمع‏گشته و مخزنهای آب را پرکرده‏است. قبلا نیز روشن شد که آب قلیل با ملاقات نجاست نجس نمی‏شود. (52) پس این ذرات سالم آب که قبلا با ذرات نجاست ملاقات کرده‏اند نجس نشده‏اند. چون نه در ذرات نجاست ادغام شده و نه تغییر ماهیت داده‏اند. بنابراین آب سالمی که از فاضلاب به وسیله کارخانه، تصفیه و بازیابی می‏شود پاک است و این نظیر آب برفهایی است که در انبارهای برف کوهستانها با فضله‏های حیوانات وحشی ملاقات می‏کند و به همراه مقداری از شیره نجاست‏به زمین فرومی‏رود و به طور طبیعی تصفیه‏می‏شود و از چشمه‏ها بیرون‏می‏آید. این تصفیه طبیعی با تصفیه به وسیله کارخانه فرقی ندارد. اگر ده منطقه برفی باشد که در هر منطقه‏ای فضله‏های خرس و پلنگ‏وجوددارد و برفهای این مناطق که آب می‏شود و به صورت ابهای قلیل درمی‏اید با این نجاسات برخورد کند و به زمین فرورود و به طور طبیعی تصفیه شود و از ده چشمه بیرون‏اید و ابهای چشمه‏ها که سالم و بهداشتی است در استخری جمع‏شود طبعا آب استخر پاک خواهدبود. اگر گفته‏شود آب قلیل با ملاقات نجاست نجس می‏شود، لازم می‏آید آب استخر مفروض نجس باشد که هیچ‏فقیهی نمی‏تواند به ان ملتزم شود. تصفیه آب با کارخانه شبیه این تصفیه طبیعی است.

تنفر ناشی از قوه واهمه
ممکن است‏بعضی از افراد که این مطلب را می‏خوانند در خود احساس تنفر کنند و بگویند چگونه ممکن است آب بازیابی‏شده از فاضلاب پاک و قابل شرب باشد، با اینکه آلوده به انواع پلیدیها بوده‏است؟ چنانکه اگر برخی بشنوند که قرآن می‏گوید: شیر گاو و گوسفند از میان سرگین و خون بیرون‏می‏آید (سوره نحل 66) ممکن است‏با خود بگویند چگونه ممکن است مایعی که از میان سرگین و خون بیرون می‏آید قابل شرب باشد؟
ولی باید دانست که این احساس تنفر یک حالت عاطفی ناشی از قوه واهمه است که اگر انسان خود را از ان خلاص‏نکند و به حکم عقل برنگردد ممکن است او را وادار به عکس‏العمل منفی کند. چنانکه می‏گویند کشاورزی در مزرعه ارباب خود میوه بسیار خوبی عمل‏آورد و هنگامی که ارباب به مزرعه آمد از آن میوه نزد او آورد. ارباب از آن میوه بسیار مرغوب خیلی خوشش آمد و با میل فراوان از آن خورد و کشاورز را تحسین و تشویق‏کرد. سپس از کشاورز پرسید چه کردی که این میوه به این خوبی را عمل‏آوردی؟ او گفت‏به آنها کود انسانی دادم! ناگهان ارباب براشفت و با حالت غضب گفت: تو... به خورد من دادی! باید از مزرعه بیرون بروی.
در مورد آب بازیابی‏شده از فاضلاب نیز ممکن است فقیهی تحت تاثیر احساس تنفر ناشی از قوه واهمه از فتوادادن به طهارت چنین آبی خودداری‏کند. راه رهایی از این حالت عاطفی مولود واهمه، به کارانداختن عقل و تجزیه و تحلیل صحیح مطلب بر مبنای اصول علمی است. فقیه در اینجا باید به چند مطلب دقیقا توجه‏کند:
مطلب اول اینکه آب خالص ماده‏ای است ترکیب یافته از اکسیژن و ئیدروژن.
مطلب دوم اینکه وقتی آب مثلا با آبغوره مخلوطمی‏شود، ذرات خالص آب با ذرات ابغوره در هم ادغام نمی‏شوند، بلکه در کنار هم قرارمی‏گیرند.
مطلب سوم اینکه ذرات خالص آب در همه مراحلی که در حال اختلاط با هر چیزی طی‏می‏کنند اصالتشان حفظ می‏شود و تغییر ماهیت نمی‏دهند.
مطلب چهارم اینکه آبی که از فاضلاب بازیابی‏می‏شود، مجموعه ذرات خالص و سالم آب است که در همه مراحل اختلاط با چیزهای دیگر به حالت اصلی خود باقی مانده و سلامتشان حفظ شده‏است و پس از بازیابی روی هم متراکم شده و انبوه آب سالم و بهداشتی را به وجودمی‏آورند.
وقتی که فقیه به این مطالب توجه‏کند اگر تحت تاثیر قوه واهمه حالت تنفر در وی حاصل شده‏باشد، تنفرش زایل شده و به حکم عقل بازمی‏گردد و فتوا به طهارت آب تصفیه شده از فاضلاب می‏دهد. البته این مساله مبنی بر قول حق است که آب قلیل با ملاقات نجاست نجس نمی‏شود و فقط با تغییر نجس می‏شود و این قول فقیه مبتکر ابن ابی‏عقیل عمانی و عالم خبیر فیض کاشانی است و ما آن را اختیار کردیم. ضمنا آنجا که آب مغلوب نجاست می‏شود و تغییرمی‏کند، این تغییر مربوط به مجموعه مخلوط از آب و نجاست است که نجاست‏بر آب غلبه دارد، ولی ذرات خالص آب که با ذرات نجس ملاقات کرده‏اند هریک به تنهایی نه تغییر کرده و نه در ذرات نجس ادغام شده‏اند، بلکه هر ذره‏ای که مصداقی از آب قلیل است در همان حال که با ذرات نجس ملاقات کرده پاک و سالم مانده و تراکم این ذرات انبوه آب سالم و بهداشتی را به وجود می‏آورد.
در ادامه این مقاله بحث مفصلی درباره روایات «کر» خواهد آمد که در آن مطالب ذیل روشن شده است:
1 از روایات «کر» استفاده نمی‏شود که اندازه معینی از آب دارای وزن خاص یا مساحت‏خاص «کر» است که با ملاقات نجاست نجس نمی‏شود و اگر یک قطره کمتر باشد با ملاقات نجاست نجس می‏شود.
2 لفظ «کر» در روایات کنایه از «کثیر» است و کثیر اندازه معینی ندارد، بلکه کثرت آن نسبت‏به نجاستی که با آن برخورد می‏کند سنجیده می‏شود و اگر آب بر نجاست غلبه کند چه کم باشد و چه زیاد پاک است و اگر مغلوب نجاست گردد نجس می‏شود.

پاورقی‏ها:
1و2و3. جواهرالکلام، شیخ محمد حسن نجفی، ج‏1، ص 317 و 318، چاپ اخوندی.
4. وسائل الشیعه، ج 1، ص 149، ح 2.
5. همان، ج 2، ص‏1005، ح 1.
6. همان، ج 1، ص‏143، ح‏4.
7. شرح لمعه، چاپ عبد الرحیم، ج 1، ص 17.
8. وسائل، ج‏1، ص 137، ح 6.
9. جواهر، ج 1، ص 199.
10. المهذب، ابن البراج، ج‏1، ص 23.
11. جواهر، ج 1، ص‏228، چاپ جدید اخوندی.
12. همان، ج 1، ص 191.
13. وسائل، ج 1، ص 132، ح 5.
14. همان، ج‏1، ص 133، ح‏2.
15. همان، ج‏1، ص 126، ح 6 و نیز حدیث 7 که مکاتبه است.
16. همان، ج 1، ص 127، ح‏8.
17. مختلف علامه، چاپ قدیم، ص‏4، فصل 3، مسئله 1.
18. وسائل، ج 1، ص 118، ح 8.
19. همان، ج 1، ص 100، ح‏5.
20. همان، ج 1، ص‏130، ح‏21.
21. همان، ج‏1، ص 134، ح 2.
22. همان، ج 1، ص‏138، ح 7.
23. همان، ج‏1، ص‏128، ح‏12.
24. مختلف علامه، چاپ سنگی، ص‏4، فصل 3، مسئله 1.
25. وسائل، ج 1، ص‏134، ح 3.
26. همان، ج‏1، ص‏136، ح 10.. همان، ج 1، ص‏126، ح 6 و 7.
28. همان، ج‏1، ص‏118، ح‏8.
29. همان، ج‏1، ص‏100، ح 5.
30. جواهر، ج‏1، ص‏107، چاپ جدید.
31. تهذیب شیخ‏طوسی، ج 1، ص 413، چاپ نجف، ده جلدی؛ وسائل، ج 1، ص 112، ح‏1.
32. وسائل، ج 1، ص 115، ح 12.
33. همان، ج 18، ص 41، ح 51 و 52.
34. همان، ج‏1، ص‏102، ح 1.
35. همان، ج 1، ص‏103، ح‏3.
36. همان، ج 1، ص‏105، ح 11.
37. همان، ج 1، ص‏104، ح 7.
38. همان، ج‏1، ص‏104، ح 6.
39. همان، ج‏1، ص 104، ح 9.
40. الراویة المزادة من ثلاثة جلود فیها الماء (المنجد. یعنی راویه ظرف ابی است که از سه پوست‏بهم دوخته درست می شود.
41. وسائل، ج‏1، ص 119، ح‏11.
42. همان، ج‏1، ص‏108، ح‏1.
43. علل الشرائع صدوق، ص 287، باب 207، ح‏1؛ وسائل، ج 1، ص‏161، ح‏2، نقل از علل الشرائع.
44. حدائق، ج 1، ص 295 تا 297.
45. وسائل، ج 1، ص 128، ح‏15.
46. همان، ج‏1، ص 117، ح 4.
47. همان، ج 1، ص 104، ح 9 و تهذیب جلد 1، ص 412، ح 17، طبع نجف.
48. همان، ج 1، ص 163، ح 7.
49. همان، ج‏1، ص 119، ح‏11.
50. مراة العقول، ج 13، ص‏9؛ تهذیب، ج 1، ص 412، ح 17؛ وسائل، ج‏1، ص 104، ح 8و9.
51. جرة ظرفی است از خزف دارا ی دو دسته و دهن گشاد و شکم بزرگ(المنجد).
52. توضیح بیشتر درباره این مساله به هنگام بحث درباره اخبار کر خواهدآمد.

 

منبع:  فصلنامه / نقد و نظر / 1373 / شماره 1، زمستان ۱۳۷۳/۱۱/۰۰

 

نظر شما