ایران باستان در آیینه مورخان ارمنى
فرشید خدادیان
روزنامه شرق، یکشنبه ۱۱ دى ۱۳۸۴ - - ۱ ژانویه ۲۰۰۶
بخش اول
در تمامى طول تاریخ ساسانیان ارمنستان با این امپراتورى داراى تاریخ مرتبط و مشترک بود. در آغاز ارمنستان خراجگزار ایران بود و پس از چندى ضمیمه خاک ایران شد اما در تمام طول تاریخ صحنه منازعات دو امپراتورى ایران و روم بود.
همزمان با کریسمس و آغاز سال نو مسیحى و در ریشه یابى تاریخى مسیحیت در جهان مى توانیم به ریشه یابى ارتباط باستانى سرزمین خود با این آیین یکتاپرستى توجه نماییم و کنکاش نماییم در این موضوع که ایرانیان باستان تقریباً از آغاز رسمیت یافتن این آیین با آن آشنا و به واسطه موقعیت جغرافیایى اولین کشور مسیحى جهان (ارمنستان) با آن آیین همجوار بوده اند. طى این مقاله قصد آن داریم تا ضمن معرفى مختصر ارمنستان به پیشینه همجوارى دو ملت و ابعاد مختلف روابط ایرانیان و ارامنى ها بپردازیم خصوصاً اینکه در بررسى تاریخ ایران باستان بسیارى از مستندات و اطلاعات خود را مرهون منابع و آثار مورخان ارمنى هستیم که طى بحث به برخى از آنها اشاره خواهیم کرد و اگر نبودند بدون شک شناخت تاریخ ایران باستان بسیار سخت تر از امروز بود!
کشور ارمنستان در آسیاى غربى و در مساحتى حدود سى هزار کیلومتر مربع واقع شده است. بلندى آن از سطح دریا بین ۸۰۰ تا ۲۰۰۰ متر است و از نظر ناهموارى ها دو رشته کوه مهم پنتوس در شمال و تاوروس در جنوب به صورت دژهایى بلند دشت ارمنستان را احاطه کرده اند. البته میان این دو رشته کوه نیز کوه هاى دیگرى در این منطقه قرار دارند و کل سرزمین مورد نظر را به چند قسمت جدا از هم تقسیم مى نماید.۱
نام ارمنستان نخستین بار در کتیبه هاى میخى اورارتو آورده شده است. درباره خاستگاه ارمنیان هیچ سند روشنى در دست نداریم. همین قدر مى دانیم که آنها از نژاد هند و اروپایى بوده اند. در مراحل اول جایگاه ایشان در قلمرو اورارتو و آمیختن آنان با مردم بومى نیز تاریک است. کهن ترین یادى که از ارمنیان شده است _ به جز در کتیبه اورارتو _ در آثار هکائتوس ملطى حدود ۵۵۰ ق. م است که سى سال پیش از کتیبه بیستون داریوش اول است.به گفته استرابون، ارمنیان نخست در بخش آسیلیزن (ارزنجان) و سرچشمه هاى دجله به سوى شرق تا کلخید و آدیابن راندند و از همان آغاز گویا به دشت ارمنستان راه جستند و پس از تباهى پادشاهى اورارتو آنجا به دست مادها و سپس هخامنشى ها افتاد. هرودوت معتقد بود ارمنیان از فریژى به ارمنستان آمدند و سلاح هاى ایشان عین سلاح هاى فریژیان بود. ادوکوس در سده چهارم به روایت استفان بوزنطى در اقوام نیز به یگانگى نژاد ایشان با فریژیان اشاره دارد و مى افزاید که زبان این دو گروه همانند است. البته مورخین جدید در خصوص تبار ارمنیان به سخن هرودوت استناد چندانى نمى کنند.۲
از نظر اعتقادى و مذهبى ارمنستان تا قبل از گرویدن به آیین مسیحیت مذاهب مختلفى داشت. از نخستین اعتقادات رایج در ارمنستان مى توانیم به آیین آناهیته در این سرزمین اشاره نماییم. آیین آناهیته در ارمنستان و غرب ایران پیروان فراوان داشت. اما اعتقاد به آیین نانا یا چنانکه ارمنیان مى گویند نانه در این سرزمین چندان روشن نیست. چنین مى نماید که ارمنستان شاید در پایان فرمانروایى سلوکیان نانه و آناهیته را با آرتمیس از الهه هاى یونانى برابر مى دانستند.۳
همجوارى ارمنستان با ایران و یونان باعث شده بود ارامنه تاثیرات فراوانى از هر دو سوى داشته باشند. تاثیراتى که در تمامى دوران ایران باستان ادامه داشت و نهایتاً با ظهور مسیح در غرب مى بینیم که ایشان به آن آیین گرویده اند. موقعیت خاص جغرافیایى ارمنستان و اینکه به عنوان دروازه ورودى نقاط غربى سرزمین ایران محسوب مى شد باعث شده بود که از دیرباز مورد توجه ایران باشد به نحوى که تقریباً از آغاز تاریخ ایران شواهدى از اعتبار و اهمیت این منطقه براى ایرانیان مشاهده مى کنیم و به همین دلیل است که در سراسر طول تاریخ شاهد ارتباط ایران و ارمنستان هستیم. آنها از کهن ترین روزگاران یا بهتر بگوییم از سپیده دم تاریخ ایران یعنى از مهاجرت آریا یى ها به این سرزمین با ایران پیوند و روابط گوناگون به ویژه روابط فرهنگى داشته اند. ارمنستان در عهد هخامنشى از جمله ساتراپ هاى ایران بود و هخامنشیان همواره توجه ویژه به این دژ طبیعى در سرحدات شمال غرب خود داشته اند. پس از دوران هخامنشیان که تساهل آنها با ملل همجوار زبانزد بود در دوره جانشینان اسکندر نیز شاهد اشغال ارمنستان توسط آنان هستیم. ارمنستان مدت هاى مدید در تصرف سلوکیان بود و ارمنى ها همچون ایرانیان تحت لواى جانشینان آن مقدونى جهان گشاى، روزگار مى گذراندند تا اینکه روزگار اشکانیان پارتى فرا رسید.
ارمنستان در دوران اشکانیان با حمایت مهرداد اشکانى استقلالى نسبى یافت. مهرداد پس از به قدرت رسیدن تمام نواحى غربى فلات ایران از جمله ارمنستان را تسخیر و برادر بزرگتر خود والار شاک را به حکمرانى ارمنستان گمارده بود.۴ از این پس شاهد قرابت حکمرانان ارمنستان با پادشاهان اشکانى ایران هستیم که هر چند گاهى اوقات به سبب دخالت هاى امپراتورى روم منازعاتى کوچک میان دو کشور ایران و ارمنستان ایجاد شد اما با این وجود شاهد روابط گسترده فرهنگى بین دوکشور هستیم. این ارتباطات البته دلایل سیاسى و اقتصادى نیز داشته است. قرابت خانوادگى پارتیان و حکمرانان ارمنستان باعث شده بود این سرزمین همیشه به عنوان ایالتى همجوار مد نظر باشد و این رابطه تا پایان کار اشکانیان همواره ادامه داشت. حتى زمانى نیز که آیین مسیحیت در ارمنستان منتشر شد تغییرى در این رابطه دوستانه ایجاد نشد. حضرت عیسى(ع) در زمان فرهاد چهارم در بیت لحم متولد شد و به فاصله کمى پس از تولد وى مسیحیت به مرزهاى امپراتورى ایران راه یافت. از آنجا که در دوره اشکانیان دین رسمى وجود نداشت و سیاست دینى آنان بر تسامح استوار بود و سختگیرى چندانى بر گرایش مردم به ادیان مختلف نداشتند ارمنى ها از همان آغاز با آیین مسیحیت آشنا شدند. در تاریخ اشکانیان شاهدیم که بلاش پادشاه اشکانى برادر خود تیرداد را به حکمرانى ارمنستان گمارد و روم هم سلطنت او را تایید کرد. تیرداد را باید پایه گذار دودمان اشکانى ارمنستان بدانیم. او به همراه سه هزار سوار به روم رفت و نرون در مراسم باشکوهى تاج بر سر او نهاد. (سال ۶۶ میلادى) تیرداد اجازه یافت تا آرتاکساتا را به عنوان پایتخت خود در ارمنستان بنا کند و با یارى معماران رومى که نرون فرستاده بود این کار به انجام رسید.مسیحیت پس از دوران تیرداد به عنوان مذهب رسمى ارمنستان توسط سن گریگوار (دومین روشنگر) اعلام شد. گریگوار خود پسر شاهزاده اى اشکانى به نام آناک بود که توسط خسرو کشته شده بود. گریگوار در قیصریه کاپادوکیه به آیین مسیحى پرورش یافته بود و پس از اینکه به ارمنستان آمد ابتدا توسط تیرداد زندانى شد. مدتى بعد تیرداد به بیمارى روانى خاصى گرفتار شد و خواهرش او را متقاعد کرد که گریگوار مى تواند او را شفا دهد. تیرداد، گریگوار را از زندان آزاد کرد و اتفاقاً حالش خوب شد. در تاریخ آمده است که تیرداد خود نیز به مسیحیت گروید و پس از او مردم دسته دسته به این آیین جدید گرویدند و نهایتاً به موجب فرمانى مسیحیت آیین رسمى ارمنستان شد. یوزف مارکوارت از قول آگاتانجلوس (که در ادامه او را معرفى خواهیم کرد) نقل مى کند هنگامى که تیرداد جهت دریافت تاج شاهى به دربار امپراتور روم مى رفت در بین همراهان تیرداد که جمعیت زیادى را نیز شامل مى شدند و از بین افراد سرشناس ارمنستان انتخاب شده بودند گریگوار و فرزندانش نیز حاضر بودند و مورد احترام دربار روم قرار گرفتند.۵ در مجموع در دوران اشکانیان ارمنستان داراى وضعیت مناسبى بود. وضعیتى که پس از جانشینى ساسانیان به جاى اشکانیان تغییر یافت. در جانشینى هر سلسله به جاى سلسله دیگر بازمانده هاى قبلى همیشه خطرى بالقوه براى حاکمان جدید محسوب مى شوند و ارمنستان نیز به دلیل اینکه حکمران اشکانى بر آنجا حکومت مى راند در آغاز خطرى براى ساسانیان محسوب مى شد. اردشیر پس از غلبه کامل بر اشکانیان و اجراى مراسم تاجگذارى که نقش هاى برجسته آن بر صخره هاى پارس باقى مانده براى تامین تسلط نیاز داشت مرزهاى ایران را تحت کنترل خود داشته باشد. مشکل عمده در این رابطه مسئله ارمنستان بود که در عین حال اردشیر آن را یک مسئله داخلى تلقى مى کرد و وجود بقایاى خاندان اشک را در آنجا نمى توانست تحمل کند.۶ در حقیقت بازماندگان خاندان اشک و بعضى نجباى طرفدار آنها در ارمنستان اتحادیه اى قوى علیه اردشیر به وجود آورده بودند و روم هم با آنکه در ظاهر مى کوشید تا خود را از معرکه کنار بکشد باز به علت منافعى که در ارمنستان داشت به طور غیررسمى مخالفان اردشیر را تقویت مى کرد. در ارمنستان هم شاهزادگان اشکانى و از آن جمله ارته وزد (ارته وزدس) که پادشاه ماد آذربایجان بود و بعد از مرگ پدرش اردوان آخرین مدعى اشک محسوب مى شد اختلافات خانوادگى خود را کنار گذاشته بود تا با کمک خسرو پادشاه اشکانى ارمنستان که خویشاوند اردوان و به قولى ضعیف برادر او بود شاید سلطنت از دست رفته اشکانیان را اعاده نماید. اردشیر به عنوان وارث نهایى مرده ریگ اشکانیان از همان آغاز سلطنت در مرزهاى بین النهرین و ارمنستان با روم برخورد یافت و استرداد سرزمین هاى از دست رفته ایرانى را هم از همان اوایل کار دستاویز تعرض هاى خویش به قلمرو روم کرد. اردشیر چون مقاومت و مبارزه ارمنستان را در مقابل خود ناشى از تحریک روم مى دانست براى درگیرى با روم نه فقط در کاپادوکیه و سوریه بناى تاخت و تاز گذاشت بلکه نصیبین را هم که از مدت ها قبل در حکم زرادخانه روم محسوب مى شد به محاصره درآورد. (سال ۲۳۰ میلادى) گرفتارى هاى اردشیر با روم باعث شده بود خسرو پادشاه ارمنستان و متحدان اشکانى او در نواحى غربى کر و فرى کسب نمایند.۷ در روایات ارمنى آمده که پادشاه ارمنستان معابر قفقاز را بر روى طوایف غارتگر باز کرد و تا دروازه تیسفون تمام شهر ها و آبادى هاى سر راه را دستخوش غارت کرد. ممکن است این تاخت وتاز ها تا مدت ده سال تکرار شده باشد و در تمام این مدت مسئله ارمنستان بخش زیادى از مساعى ساسانیان را به خود اختصاص داده است بدون آنکه انتظامى قطعى در آن نواحى برقرار گردد.۸ در مجموع ختم نسبى غائله ارمنستان بیش از ده سال طول کشید. اردشیر ساسانى براى تفوق بر شاه ارمنستان که متحدانى براى خود فراهم کرده بود از سیستم ارتشا استفاده کرد و برخى متحدان را به ترک محاربات بى حاصل ترغیب کرد. متحدان رومى و سکایى ارمنستان خود را کنار کشیدند و در پایان امر پادشاه ارمنستان براى مقاومت در برابر اردشیر تنها ماند و البته وى با حدت تمام به مقاومت در مقابل اردشیر پرداخت و گفتیم که اردشیر پس از ده سال زد و خورد توانست او را مغلوب نماید.۹
اردشیر فرمانرواى شاهنشاهى گسترده اى شد که از فرات تا مرو، هرات و سیستان ادامه داشت. وى پس از غلبه بر رقباى داخلى درصدد تحکیم سرحدات کشور خود برآمد و در مدتى قریب به نیم قرن از حریفى به حریف دیگر مى پرداخت و سرنوشت خود را با دلیرى تعقیب مى کرد. او نهایتاً موفق شد در ایران شاهنشاهى جدیدى به وجود آورد که نام ساسانیان را بر آن مى نهیم.
اردشیر در زمان حیات خود پسرش شاپور را در سلطنت با خود شریک کرد و نهایتاً با تسلیم تاج و تخت به پسر از سلطنت کناره گرفت. در دوران شاپور نیز مسئله ارمنستان ادامه داشت و او در نهایت موفق شد در جبهه ارمنستان بر حریف پیروز شود و این در حدود ۲۳۸ میلادى بود۱۰. در تمامى طول تاریخ ساسانیان ارمنستان با این امپراتورى داراى تاریخ مرتبط و مشترک بود. در آغاز ارمنستان خراجگزار ایران بود و پس از چندى ضمیمه خاک ایران شد اما در تمام طول تاریخ صحنه منازعات دو امپراتورى ایران و روم بود.
در موقعى که ساسانیان جانشین اشکانیان شدند عیسویان مرکز تبلیغى مهمى در شهر الرها داشتند. چنانکه مى دانیم دولت ایران در جنگ هاى بزرگى که با روم کرد اسیران را در نواحى دوردست کشور مسکن داد، پادشاهان ایران در لشکرکشى هاى خود به نواحى مسیحى نشین گاه تمام سکنه یک شهر را کوچ داده در یکى از نقاط داخلى کشور مقیم مى کردند و بدین شکل بود که مسیحیت در مناطق مختلف ایران رواج یافت.۱۱
با این حال مى دانیم که در روزگار ساسانیان خصوصاً پس از رسمى شدن دیانت زرتشت سختگیرى هایى نسبت به مسیحیان اعمال مى شد. روحانیون زرتشتى در آن ایام بسیار متعصب بودند و هیچ دیانتى را در داخل کشور تجویز نمى کردند البته این تعصب بیشتر مبتنى بر علل سیاسى بود. روساى دین زرتشت پیروان سایر ادیان را که رعیت ایران به شمار مى آمدند محل اطمینان قرار نمى دادند خاصه اگر همکیشان آنها در یکى از ممالک خارج داراى عظمتى بودند. این تفاوت رویکرد در مقایسه بین برخورد ایشان با یهودیان و مسیحیان قابل تشخیص است. دستگاه روحانیت زرتشتى با فرق یهودى بابل با توجه به اینکه براى دولت ایران خطرى محسوب نمى شدند و به طور کلى تحت حمایت شاه ایران بودند کارى نداشتند اما در عین حال به شدت سعى در کنترل ارمنستان مسیحى از خود نشان مى دادند.
از سوى مقابل نیز شاهدیم که هرچند تاریخ کهن کلیساى ارمنستان نمودار آن است که مشرکان نیز در ارمنستان فراوان بودند و در میان مسیحیان هم فرقه ها و انشعابات بسیار بود اما بزرگترین تهدید از جانب پادشاهان ساسانى برایشان همواره وجود داشت که مى کوشیدند آیین زرتشت را جایگزین مسیحیت سازند. پایدارى ارمنیان در ۴۵۱ میلادى یکى از چشمه هاى کار ارمنیان بود براى حفظ خود در برابر ساسانیان.۱۲
پیشتر گفتیم که دین و فرهنگ و تاریخ ارمنستان همواره متاثر از ایران بوده و از دیر باز ارتباط عمیق فرهنگى بین دو کشور برقرار بوده است. به دلیل همین ارتباط بسیار نزدیک دو کشور آثار و منابع ارمنى در بازشناسى تاریخ ایران باستان از اهمیت ویژه اى برخوردارند. تاریخ ارمنستان خصوصاً در عهد ساسانیان کاملاً با تاریخ شاهنشاهى ایران پیوسته است. از این جهت در تواریخ ارمنى آن عصر نه تنها مطالب بسیار مهم راجع به سرگذشت سلاطین ایران به دست مى آید بلکه کیفیت ارتباط ایران و ارمنستان نیز از آن مستفاد مى گردد. همچنین نکات و تفاصیل بى شمار در خصوص تشکیلات کشورى، دینى و تمدن ایران عهد ساسانى در آن منابع مندرج است.۱۳
مورخان زیادى به نگارش تاریخ ارمنستان اهتمام گماشته اند که در بین آثار ایشان اطلاعات ارزشمندى در خصوص ساسانیان مى توان یافت. از بین این مورخان متعدد در این تحقیق ابتدا مشخصاً روى آثار چهار تن از ایشان: موسى خورنى، آگاتانجلوس، لازار فارپى و سبئوس دقت و بازنگرى خواهیم داشت و سپس به برخى دیگر از این مورخان نیز فهرست وار اشاره خواهیم داشت.
• موسى خورنى
موسى خورنى (خورناسى = خورن) از نویسندگان و مورخان معروف ارمنى است و در نیمه دوم قرن چهارم میلادى در خورنى (= خورونک) ناحیه اى در ولایت دارون ارمنستان به دنیا آمد. تاریخ تولد وى را بین سال هاى ۴۰۵ تا ۴۱۰ میلادى مى دانند.۱۴ وى تحصیلات خود را در کلیساى افس EFES شروع کرد و تحصیلات عالیه خود را در اسکندریه، مصر، آتن، روم و قسطنطنیه گذرانید و در زبان و ادبیات ارمنى شاگرد مسروپ مخترع خط ارمنى بود. وى به غیر از استادى در زبان ارمنى و یونانى و لاتین زبان سریانى را نیز به خوبى مى دانست و بیشتر عمر را در کتابخانه هاى یونان و اسکندریه به تحقیق پرداخت و اسناد زیادى به دست آورد. با کلام مسیحیت نیز آشنایى داشت و درباره دین مسیح و عقاید مسیحیت و گسترش آن کتاب هایى نوشت.۱۵ به طور کلى تالیفات موسى خورنى در سه دسته قابل تقسیم هستند: فلسفى، مذهبى، تاریخى و جغرافیایى. در زمینه مسائل تاریخى و جغرافیایى موسى خورنى آثارى همچون تاریخ ارمنستان، ترجمه زندگى اسکندر از یونانى به ارمنى و سرانجام کتاب مشهورش به نام جغرافیاى موسى خورنى را دارد که این کتاب آخر را با استناد به کتاب جغرافیاى بطلمیوس به زبان ارمنى نگاشته است.۱۶
معروف ترین اثر خورنى همانا تاریخ ارمنستان است که آن را در چهار کتاب به شکل ادبى تالیف کرده است. جلد آخر این مجموعه از بین رفته و سه کتاب اول در دسترس محققان قرار دارد. در این اثر تاریخ ارمنستان را از آغاز تا انقراض اشکانیان توصیف کرده و از مهمترین منابع براى شناسایى تاریخ ایران اشکانى و اوایل ساسانى نیز محسوب مى گردد. وى در این کتاب از بسیارى از منابع قدیمى یونانى که امروزاکثر آنها در دست نیستند استفاده کرده و تحت تاثیر ادبیات یونان واقع شده بود و حتى در نگارش کتاب خود به زبان ارمنى اصطلاحات و لغات یونانى را به نحو وافر به کار برده است. موسى خورنى در این کتاب نویسندگان قدیمى را نام مى برد که کتاب هایشان به ما نرسیده است. ویکتور لانگوا دانشمند فرانسوى که متخصص آثار خورنى بود نام بیست و چهار تن از آن نویسندگان قدیمى را از کتاب خورنى استخراج کرده است.۱۷ خورنى در نقل تاریخ باستانى ارمنستان از قول مارآپاس کاتینا گزارش هاى مورخین باستان را با افسانه هاى تورات به هم آمیخته و سعى کرده تا این اخبار را با روایات زردشتى ساسانى منطبق سازد. به نظر مى رسد که وى از تاریخ اورارتو آگاهى چندانى نداشته و اطلاعات خود را بیشتر از منابع اساطیرى اخذ کرده است۱۸. پاره اى دیگر از اطلاعات خورنى درباره تاریخ باستانى ارمنستان از یوسوى مورخ معروف گرفته شده و او نیز اطلاعات خود را از کتزیاس به دست آورده است. خورنى در تاریخ خود فهرستى از شاهان ماد و ارمنستان را نقل کرده که ظاهراً ماخوذ از روایت کتزیاس و هرودوت است. خود وى در کتابش درباره استفاده از این منابع یونانى مى نویسد: همه مى دانید که در کتاب هاى نویسندگان قدیم به ویژه پارسى و کلدانى اطلاعات بسیارى درباره سالنامه هاى ملت ما دیده مى شود اما به سبب آنکه ما در کتاب خود بیشتر از نویسندگان یونانى استفاده کرده ایم این است که یونانیان کوشیده اند نه تنها اخبار فتوحاتشان را بنویسند بلکه خواسته اند ثمرات فکرى خود و مردم جهان را نیز باقى بگذارند.۱۹
پى نوشت ها:
۱ _ سرارپى درنرسسیان: ارمنیان، ترجمه مسعود رجب نیا، ۲۵۳۷ شاهنشاهى، آسیا، تهران، صفحه ۵
۲ _ سرارپى درنرسسیان: همان، صفحه۱۵
۳_ ریچارد نلسون فراى: میراث باستانى ایران، ترجمه مسعود رجب نیا، چاپ ششم ،۱۳۸۳ انتشارات علمى فرهنگى، تهران، صفحه ۲۵۲
۴ _ محمدجواد مشکور: تاریخ سیاسى پارتیان، چاپ سوم ،۱۳۷۴ دنیاى کتاب، تهران، صفحه ۱۳۲
۵ _ یوزف مارکوارت: ایران در جغرافیاى بطلمیوس، ترجمه مریم میراحمدى، ،۱۳۸۳ انتشارات طهورى، تهران، صفحه۱۳۰
۶ _ عبدالحسین زرین کوب: تاریخ مردم ایران، جلد یک، چاپ ششم ،۱۳۸۰ انتشارات امیرکبیر، تهران، صفحه ۴۱۹
۷ _ عبدالحسین زرین کوب: همان، صفحه ۴۲۱
۸ _ رومن گیرشمن: ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین، چاپ سیزدهم ،۱۳۸۰ انتشارات علمى فرهنگى، تهران، صفحه ۳۴۶
۹ - رومن گیرشمن: همان، صفحه ۳۴۸
۱۰ _ عبدالحسین زرین کوب: همان، صفحه ۴۲۲
۱۱ _ آرتور کریستن سن: ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمى، چاپ نهم ،۱۳۷۷ انتشارات دنیاى کتاب، تهران، صفحه ۳۶۳
۱۲_ سرارپى در نرسسیان: همان، صفحه ۶۴
۱۳ _ آرتور کریستن سن، همان، صفحه۱۲۰
۱۴ _ یوزف مارکوارت: همان، صفحه ۱۱
۱۵ _ محمدجواد مشکور: همان، صفحه۵۲
۱۶ _ یوزف مارکوارت: همان، صفحه ۱۲
۱۷ _ محمدجواد مشکور: همان، صفحه۵۳
۱۸ _ دکتر محمود جعفرى دهقى: بازشناسى منابع و ماخذ تاریخ ایران باستان ،۱۳۸۲، سمت، تهران، صفحه۱۱۲
۱۹ _ محمدجواد مشکور: همان، صفحه۵۳
نظر شما