درکوچه فلسفه
روزنامه شرق، پنجشنبه 13 آذر 1382
آرش دانش دوست: وقتی می گویم گروه فلسفه دانشگاه تهران هیچ چیز نباید بترساندتان یا متعجبتان کند؛ مگر یک اتاق کوچک که به زور پارتیشن های چوبی چهار اتاق چند کاره و یک آبدارخانه در آن درست کرده اند و با زدن یک سقف کاذب محلی برای استراحت اساتید ساخته اند ترس دارد؟
مجسمه فردوسی که پشت به دانشکده نشسته است را که رد کنی به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران وارد می شوی. اگر از پله های سمت راست سالن دانشکده بالا بروی دست چپ راهرویی می بینی که تابلوی اعلانات در یکسویش و دو کلاس کوچک و یک کلاس بزرگ در سوی دیگرش قرار دارد. در انتهای این کوچه فلسفه، گروه فلسفه واقع شده است. دنیایی است این کوچه؛ پر از بحث ها و حرف ها و البته درد دل های دانشجویان. پر از خاطرات تلخ و شیرین مردان فرهنگی _ سیاسی این سرزمین از سال هایی دور تا امروز. اما اکنون در آنجا چه می گذرد؟ البته که فلسفه تدریس می شود اما...
شیوه آموزش فلسفه
در این گروه فلسفه را با محوریت تاریخ فلسفه آموزش می دهند. از پیش از سقراطیان تا انتهای این زنجیره که به فلسفه معاصر ختم می شود. این نحوه آموزش فلسفه شاید تنها یک حسن داشته باشد و آن آشنایی با بستر تاریخی است که فلسفه های مختلف در آن شکل گرفته اند مثلا دانشجو با این روش متوجه می شود که انتقادات ارسطو به افلاطون بر چه زمینه ای استوار بوده است و یا اینکه مثلا قرون وسطی چه تأثیری بر فلسفه های بعد از خود گذاشته است. اما نحوه تدریس فلسفه در این گروه همین حسن را هم به حداقل رسانده و عقیم کرده است. چرا که در بهترین شرایط درست همچنانکه در دیگر رشته های دانشگاهی، جزوه های دانشجویان این رشته هم انبانی از اطلاعات است و نه حاوی تحلیلی از آن دست که بر پایه تفکر و جستن ریشه های یک فکر در گذشتگان برای شناخت تاثیر آن بر آیندگان است. شاهد این حرف یکی می تواند این باشد که اگر مثلا جزوه 90 صفحه ای قرون وسطی را به هر دانشجوی متوسط هر رشته ای بدهند او بعد از سه یا چهار روز روخوانی جزوه و از بر کردن مطالبش می تواند نمره نسبتا خوبی بگیرد و حاشا که اینگونه فلسفه گفتن راه به جایی برد.
شیوه ای دیگر در آموزش فلسفه
از جمله شیوه های دیگر که امروز در اکثر دوره ها و کتاب های مقدماتی فلسفه به کار می رود می توان به شیوه ای اشاره کرد که موضوع- تاریخ محور است. یعنی شاخه ای خاص از فلسفه همچون «شناخت» را ابتدا نویسنده در مقدمه کوتاهی معرفی می کند. او در این مقدمه می کوشد که اکثر سرفصل های مهم موضوع مورد نظر را نشان دهد و فیلسوفان مهمی را که در هر زمینه تأثیرگذار بوده اند به کوتاهی معرفی کند سپس کار اصلی آغاز می شود یعنی خواندن متن فیلسوفان و آشنایی با زبان آنها، استدلال آنها و شیوه مختلف نگرش شان به موضوع. در بعضی کتاب ها بلافاصله در متن کتاب انتقاداتی به یک رویکرد وارد می شود که خواننده باید سعی کند آنها را بررسی کند و حتی در بعضی کتاب های دیگر از خواننده خواسته می شود که خود برای حل مسئله ای خاص چاره ای بیندیشد و البته مسلم است که در آموزش فلسفه نویسنده، یا استاد، نمی خواهد دانشجو را در همان وهله اول در برابر فیلسوفان بزرگ قرار دهد اما نحوه تفکر فلسفی جز با رویارویی با مسئله فلسفی به دست نمی آید و جرأت و جسارت نقد جز با تفکر فلسفی.این روش آموزش فلسفه مزایای زیادی در برابر شیوه تاریخی دارد. اول اینکه دانشجو مجبور می شود متن فیلسوفان را بخواند و مورد مداقه قرار دهد، چیزی که در شیوه آموزش تاریخی فلسفه اگر علاقه دانشجو نباشد به هیچ وجه پیش نمی آید و دانشجو می تواند بدون خواندن حتی یک برگ از آثار افلاطون پایان نامه کارشناسی ارشدش را درباره افلاطون بنویسد. دوم اینکه در این روش دانشجوی فلسفه یک موضوع فلسفی را به خوبی درک می کند و حتی با سیر تاریخی اش آشنا می شود و این کجا و آن که دانشجوی فلسفه یک جلسه «معرفت شناسی» ارسطو بشنود و جلسه بعد «سیاست» او را و در آخر «اخلاقش» را کجا. سوم اینکه روش تاریخ- موضوع محور می تواند به تفکر فلسفی دانشجو در آینده کمک شایانی بکند و او را در شناخت فلسفه های جدید و یافتن اصل و نسب یک فکر یاری کند تا بهتر بتواند الزامات و نتایج یک فکر فلسفی را بفهمد.
فلسفه هایی که نیستند و فیلسوفانی که غایبند
در گروه فلسفه دانشگاه تهران دیدگاهی حاکم است که بنا بر آن نباید حرفی فلسفی را تنها به این اعتبار که متعلق به دوران گذشته است و کهنه شده است کم اعتبار تلقی کرد یا آن را ندیده گرفت. خلاصه اینکه می گویند در فلسفه کهنه و نو مطرح نیست با اینکه می توان دلایل زیادی برای پافشاری بر این موضع در بین استادان سراغ گرفت اما اصل حرف، حرف درستی است لیکن انگار استادان از آن طرف بام افتاده اند. در این گروه جایی برای فلسفه های جدید و گرایش های جدید فلسفی باز گذاشته نشده است و این فیلسوفان از سوی استادان بعضا حتی جدی گرفته نمی شوند چه برسد به اینکه کسی بخواهد آنها را تدریس کند.هر از چند گاهی البته تک تدرسی ارائه می شود که در این وانفسای نبود منبع برای خواننده فارسی زبان و گرانی و نایابی منابع خارجی درسی، درسنامه های این تک تدرس ها به صورت کتابی مستقل منتشر می شود. فلسفه های سیاسی جدید، فلسفه های زبان و معنی و حتی صدق فلسفه های ذهن و رویکردهای جدید به فلسفه علم و حتی تفسیرهای امروزین فیلسوفان گذشته و فیلسوفان قرن بیستمی نظیر جان رالز، پاتنم، کریپکه، نازیک و... همه در این دانشگاه غایبند حتی معروفتر و قدیمی تر از آنها راسل، فرگه، ویتگنشتاین، جی.ای.مور و هوسرل و حتی هایدگر که شیفتگان وطنی زیادی دارد از بزرگترین غایبان گروه فلسفه اند.
استادان و دانشجویان
استادان گروه فلسفه دانشگاه تهران را به دو دسته می توان تقسیم کرد؛ کسانی که کارهای زیادی دارند و برای خالی نبودن عریضه فلسفه هم تدریس می کنند و کسانی که تنها کارهای دانشگاهی می کنند. البته دسته اخیر را هم می توان دو دسته کرد؛ استادان جوان و استادان پیر، هر دسته این اساتید ویژگی های قابل توجهی دارند.اما استادانی که شغل های متنوع و بسیاری دارند و رئیس فلان و بهمان سازمان و یا نماینده برگزیده مردم در فلان و بهمان شورای انتخابی هستند؛ اکثر این افراد دو یا سه شغل مختلف در کنار تدریس دارند و حتی بعضی از این افراد به علت داشتن شغل های حساس و مهم با راننده و «بادیگارد» به دانشگاه می آیند و حتی بعضی محافظ شان را سر کلاس هم می آورند. با یک حساب سرانگشتی یعنی تقسیم ساعت های شبانه روز به تعداد شغل های این افراد به راحتی متوجه می شویم که هیچ وقتی برای این بندگان خدا باقی نمی ماند که آنها بتوانند حتی به مسائل روزمره زندگی خصوصی شان برسند چه برسد به این که مطالعات منسجمی در زمینه فلسفه داشته باشند و خود را برای حضور در کلاس آماده کنند. به قول یکی از دانشجویان: «مگر ریاست بر فلان سازمان چه عیبی دارد که فلانی اصرار دارد فلسفه هم تدریس کند.»دسته دیگر پیشکسوتان گروه فلسفه اند. با سوابق کاری بالای سی سال که البته تعدادشان هم کم نیست. این «اساتید» به عللی چند بازنشسته نمی شوند؛ یکی اینکه دانشگاه های ما هنوز نتوانسته اند افراد مناسبی برای جانشینی آنها تربیت کنند و یا اگر تربیت کرده اند کشورمان نتوانسته است آنها را در «وطن» نگه دارد. این «اساتید» به علت سن بالایی که دارند معمولا توانایی جسمی لازم برای تدریس را ندارند و به علاوه، کلاس هایشان حتی در مقاطع پیشرفته تحصیلی به صورت یک طرفه و همچون مونولوگ استاد با خودش اداره می شود.سومین گروه استادانی هستند که تنها به کارهای دانشگاهی و ترجمه و تألیف می پردازند. این استادان اغلب به علت مسائل معیشتی همواره مجبورند که بیش از حد ظرفیت انسانی کلاس بروند و در جاهای مختلف تدریس کنند، تدریسی که آنها را از مطالعه پیوسته و به روز باز می دارد.البته شرط انصاف نیست نگفتن این نکته که در بین تمام این سه گروه استاد استثناهایی هم وجود دارد، استثناهایی که هر چند هستند اما قاعده نیستند.
از استادان که بگذریم باید به رکن دیگری از تدریس فلسفه اشاره کنیم یعنی دانشجویان. آنها را می توان به سه دسته کلی تقسیم کرد، دسته ای که از سر علاقه به فلسفه به این رشته آمده اند و بعضی از آنها رتبه های بالایی در کنکور دانشگاه داشته اند و بعضی دیگر به علت علاقه به فلسفه از رشته دانشگاهی دیگری انصراف داده اند و برای خواندن فلسفه دوباره از هفت خوان کنکور گذشته اند، و دیگرانی که از بد حادثه و گریز از خدمت سربازی به کوچه فلسفه کشانده شده اند.
دانشجویان از استادان می گویند
نقل قول هایی که دانشجویان گاه با عصبانیت و گاه با خنده از استادان خود روایت می کنند، تلخندی بر لب ها می نشاند، لبخندی که نه به تابلوی مونالیزا می ماند نه آنچنان است که دانشجوی فرهیخته از آن سود بجوید تا به هیئت متفکری درآید.یکی از دانشجویان سخن استادی را نقل می کرد که به او گفته بود اگر فلان چیز را نمی فهمی انصراف بده و دیگر فلسفه نخوان.یکی از استادی می گفت که فلسفه های معاصر درس می داد. این استاد هنرمند عزیز بعد از گزارش اگزیستانسیالیسم آلمانی و فرانسوی و پدیدارشناسی هنگامی که به فلسفه راسل رسیده بود با کمال متانت گفته بود: «من خوشحالم که بوی گند فلسفه راسل به مشامم نخورده است.» و از دیگری که «از بد حادثه» او را برای گزارش آرای «فیلسوفان ملحد» نیمه قرن نوزدهم چون شوپنهاور و نیچه برگزیده بودند، این استاد هر جلسه خطی از آرای آنها را گزارش نکرده، انواع انتقادات را نثار روح ناپاک فلسفه ایشان می کرد. دانشجویان از استاد دیگری هم یاد می کردند؛ همو که هرگاه حرفی به مذاقش خوش نمی آمد به دانشجو و استاد می گفت تو فلسفه نمی دانی و دهانت بوی شیر می دهد. و یا استادی که چند دانشجو با موی بلند را سر کلاس خود راه نداده بود زیرا که تحمل قیافه آنها را نداشت.
کتاب و کتابخانه
رکن دیگر آموزش فلسفه، کتاب است. دانشجویان گروه فلسفه از کتاب های شش کتابخانه می توانند استفاده کنند، شش کتابخانه ای که در دانشگاه وجود دارد و از کتابخانه های دیگر دانشگاه ها نمی توانند کتاب بگیرند، زیرا دانشگاه تهران با وزارت علوم به نتیجه نرسیده است. بزرگترین کتابخانه ای که دانشجویان می توانند استفاده کنند کتابخانه مرکزی دانشگاه است که معمولا عاری از کتاب های تخصصی و مرجع در زمینه فلسفه است و کتاب های جدید هم اگر خریده شود بین شش ماه تا یکسال طول می کشد تا به لیست کتابخانه اضافه شود، دایره المعارف های فلسفی در سالن قرائت کتابخانه مرکزی دانشگاه و نیز در تالار پژوهش دانشکده ادبیات وجود دارد و دانشجویان از این کتاب های مرجع در همان محل می توانند استفاده کنند. کتابخانه دیگری که دانشجویان گروه فلسفه می توانند از آن استفاده کنند کتابخانه گروه فلسفه است. بیشتر کتاب های این کتابخانه اهدایی اساتید است.هر چند سنت اهدای کتاب سنتی پسندیده است اما اگر برای تجهیز کتابخانه گروه به قاعده ای تبدیل شود بسیار دردناک است، این کتابخانه اگر چه در اکثر زمینه های فلسفی کتاب های خوبی دارد اما مشکلاتی چند از جمله نداشتن لیست کامل و مشخص نبودن کتاب هایی که به امانت گرفته شده است از کارآیی آن می کاهد. کتابخانه دیگری که در گروه فلسفه وجود دارد کتابخانه مرحوم بزرگمهر است. چون این کتابخانه وقفی است دانشجویان نمی توانند کتاب های آن را در بیرون از محیط گروه مطالعه کنند و چون از اتاق های گروه برای مقاصد مختلفی استفاده می شود و گروه ساعت هایی محدود برای مطالعه کتاب باز است عملا این کتابخانه بی استفاده می ماند یا بسیار کم از آن استفاده می شود. به طور کلی دانشجویان گروه فلسفه برای یافتن کتاب های کلاسیک و مرجع به دو زبان فارسی و انگلیسی و البته عربی با مشکل خاصی مواجه نیستند. مشکل اما در تهیه کتاب های تازه چاپ شده است. کتاب هایی که عموما خریدشان هزینه زیادی بر دانشجو تحمیل می کند و اگر دانشجوی علاقه مند پیه پرداخت هزینه را به تنش بمالد باز هم به سختی می تواند به این کتاب ها مخصوصا کتاب هایی که در خارج منتشر شده اند دسترسی پیدا کند.
نظر شما