فرسودگی، در خصوص بافت تاریخی شهرها
روزنامه شرق، دوشنبه 17 آذر 1382
محمدرضایی راد: بافت های تاریخی در شهرهای ما خصلتی نمادین دارند. این بافت ها عموماً فرسوده اند. نوسازی این بافت فرسوده یکی از اصلی ترین مشکلات طرح های شهرسازانه است. شهرسازان در برابر این بافت های فرسوده دچار سردرگمی می شوند و بنابراین به گزینه هایی همچون احیا و امحا می گرایند. اما حل مشکل بافت فرسوده معضلی فراتر از راه حل های شهرسازانه است. فرسودگی بافت نشانگر فرسودگی عمیق تری است و آن فرسودگی اندیشه ای است که بافت های شهرهای کهن بر بنیاد آن آشکار می شدند. این بافت تاریخی را نمی توان جدا از اندیشه اجتماعی که با آن تنیده شده بود؛ در نظر گرفت. بنابراین نوسازی بافت فرسوده شهرها احتمالاً از طریق نوسازی و توسعه روابط اجتماعی امکان خواهد داشت. اما توسعه نیز خود دارای ملاحظه ای عمیق است. در مباحث برنامه ریزی شهری و جامعه شناسی از چیزی با عنوان توسعه ناموزون سخن می رود. اما توسعه ناموزون مسئله ای است خاص سرزمین های پیرامونی، زیرا آرمان توسعه از دل مدرنیته استخراج شده است و سرزمین هایی که مدرنیته برای آنان امری عارضی و وارداتی است، اساساً دچار توسعه ناموزن هستند، انگار که توسعه در آنها اصلاً نمی تواند موزون باشد زیرا با جنبش روشنگری و روح مدرنیستی هماهنگ نیست. در کشورهای غربی مدرنیزاسیون و مدرنیسم طی دوره ای طولانی همچون دو همزاد با هم متولد شدند و رشد یافتند.
در آنجا نوسازی و نواندیشی دو چیز مجزا نیست، با هم اند و در برابر هم، زیرا هیچ اندیشه ای همچون اندیشه مدرنیستی به انتقاد از همزاد خود برنخاسته است اما این نقادی، نقادی نجات بخش است و بنابراین رشد آنان، رشدی موزون و هماهنگ است. اما در کشورهایی که بهره ای از تفکر مدرن ندارند، هر نوع توسعه ای توسعه ناموزن خواهد بود. آرمان توسعه در دوران پهلوی اول بی ربط با روح مدرنیستی پیاده شد و جالب آن که نگره پشتیبانی کننده آن نه مدرنیته، بلکه شووینیسم باستان گرایانه بود. درون این ملغمه عجیب، توسعه چگونه می توانست موزون باشد؟
با این وصف نوسازی بافت فرسوده یا آن که منطقاً ناممکن و یا شاید تنها ازطریق نوسازی اندیشه اجتماعی و فرهنگی امکان پذیر خواهد بود. در غیر این صورت بافت فرسوده، فرسوده تر خواهد شد و فرسودگی اش را به بافت های دیگر سرایت خواهد داد. شهر سنتی در واقع بازتاب انگاره ای سنتی از جهان و هستی بود از همین رو قرن ها می توانست دوام آورد. با تحولات اجتماعی که پس از مشروطه آشکار شد؛ دیگر نمی توانست شکل سابق خود را حفظ کند، آن شکل پیوندی گسست ناپذیر با جهان ساکن ماقبل مدرن دارد، جهانی که نه تنها تغییر را نمی پذیرفت، بلکه آن را اساساً امری خلاف ناموس طبیعت به شمار می آورد. زیرا برای اندیشه سنتی، کیهان در وضعیتی منظم و لایتغیر قرار دارد و هر گونه تغییری این نظم کیهانی را می آلاید، شهر در جهان سنتی بازتاب چنین تصوری بود. بافت تاریخی اما از جهت دیگری با تغییر می ستیزد و آن به واسطه اتکای خود به تاریخ مندی است.
ملت های تاریخی بیش از ملت هایی که تاریخ دیرپایی ندارند، در برابر تغییر می هراسند. بافت های تاریخی نیز دارای همین خصلت اند. و به همین دلیل هر گونه تحولی تاریخ مندی آنان را به چالش می گیرند و زندگی در جریان، سکون آنان را تهدید می کند. اما با این همه این نوشتار نه تنها از ویرانی بافت های فرسوده دفاع نمی کند، بلکه فرسودگی آنان اگر تنها در حیطه بافت باشد، غم آور است. ویران شدن بافت سنتی در شهرها ما را می آزارد. احساس می کنیم که انگار چیزی از وجود ما درون بافت های کهن تنیده شده که با ویرانی آنان آن بخش وجودمان هم ویران می شود. این تعلق خاطر جنبه ای خصلتی و کاملاً روانشناسانه دارد، اما تغییر هویت بافت های سنتی، به ویژه در حیطه های گسترش یافته شهر بر تحولات اجتماعی استوارند.
تحول همه چیز و آرمان توسعه در مرکز اندیشه مدرن قرار دارد. بدین رو شهر ها نه تنها دگرگون می شوند، بلکه دگرگونی شان پیوسته و لاینقطع ادامه دارد. توسعه شهرها و ساخت و ساز بناهای مجلل به عکس درک معمارانه پیشین به قصد پابرجایی و ماندگاری رخ نمی دهند، آنها ساخته می شوند تا به سرعت کهنه شوند. در فاصله سال های ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰ میدان سپه که محصول نوسازی میدان توپخانه عهد ناصری بود، به نمادی برای مدرنیزاسیون پهلوی نخست بدل شد. گراند هتل و تماشاخانه های لاله زار مکان هایی نوظهور و باب طبع نخبگان جامعه قلمداد می شد. اما این فضاها بیش از چهار دهه نپاییدند به سرعت کهنه شدند و جای خود را به فضاهایی کاملاً نوظهورتر سپردند. بنابراین نه تنها بافت های فرسوده، بلکه کل شهر لاینقطع به سمت فرسودگی می رود، و این فرسودگی مدام در مرکز اندیشه اقتصادی ما بعد سرمایه داری جای دارد.
نظر شما