جایگاه رئالیسم در اقتصاد متعارف و اقتصاد اسلامی
برخی از اقتصاددانان اسلامی با تحویل اقتصاد اسلامی به فقهالاقتصاد، معتقدند که رئالیسم در اقتصاد اسلامی اساسا همان توجه فقه به جهان واقعی است.
هم اکنون اکثر دانشکدههای اقتصاد جهان بر مدلسازیهای ریاضی و سنجی متمرکز شده و اکثر مجلات صرفا مقالاتی را چاپ میکنند که در قالب ریاضیات صورتبندی شده باشند. سیطرهی ریاضیات تا بدان حد پیشرفته است که کلمه «نظریه» معادل«مدلسازی ریاضی»شده است. «ریچارد لیپسی» میگوید: «برای چاپ مقاله در اغلب مجلات اقتصادی دارای رتبه بالا در اقتصاد، بایستی یک مدل ریاضی اضافه نمایید، حتی در صورتی که هیچ چیزی به تحلیل زبانی نیافزوده باشد. در سمینارهایی حضور داشتهام که از ارائه دهنده پرسیده شده است :مدل شما چیست؟ وقتی سخنران پاسخ داده است که نیازی به آن نداشتهام و یا نتوانستهام مدلی برای این مسئله طراحی نماییم، پاسخ ضمنی و تلویحی به وی این بود که «بفرمایید پایین». از دهه هفتاد به بعد مقالات منتشر شده در مجلات درجه اول علم اقتصاد بیش از پیش ریاضی شده و توانایی استفاده از تکنیکهای مدلسازی ریاضی، نشانه مهارت یک اقتصاددان دانشگاهی تلقی میشود (بکهاوس،112،2010).
«لاوسن»در فصل اول کتاب «جهتگیری مجدد علم اقتصاد» چهار قضیه اصلی دربارهی وضعیت حاضر علم اقتصاد طرح میکند و سعی در دفاع از آنها دارد (لاوسن،3-4، 2003):
1.اقتصاد دانشگاهی در حال حاضر تا حد قابل توجهی در سیطرهی یک سنت رایج یا ارتدوکس قرار گرفته است که جوهره آنها تاکید بر روشهای مدلسازی ریاضی-قیاسی است.
2.این طرح دارای وضعیت سالم و مطلوبی نمیباشد.
3.دلیل اصلی عملکرد بسیار ضعیف جریان رایج، استفاده از روشهای ریاضی-قیاسی برای شرایطی است که مناسبتی برایش ندارند.
4.طرح رایج مدرن غالبا اقتصاد را مجبور نموده است که در عین حفظ قدرت تبیینی خود، «علمی» به معنای علوم طبیعی باشد.
لاوسن تاکید مینماید که «مدلسازی ریاضی مطمئنا برای درک اجتماعی لازم نیست. رویکردهای صوری (فرمالیستی) و ریاضی جاری ناتوان از تحلیلهای اجتماعی به لحاظ تبیینی بصیرتبخش میباشد» (لاوسن،8،2003). حتی اقتصاددان تراز اولی از قبیل «فریدمن» اعتراف میکند که «علم اقتصاد به نحو فزایندهای تبدیل به زیر شاخهای از ریاضیات شده است به جای آنکه به مسائل اقتصادی واقعی بپردازد» (به نقل از اسد زمان،2011). «رابرت سولو»در نقد مدلهای DSGE (تعادل عمومیاستوکاستیک پویا) که هم اکنون در حوزه اقتصاد کلان کاربرد وسیعی یافته اند و مبنای سیاستگذاریهای اقتصادی شده اند چنین میگوید: «هر فرد معقولی، که با این اندیشه مواجه شود که سیاست اقتصادی مبتنی بر چنین مدلهایی (DSGE) است، ممکن است متحیر شود که در کدام سیاره زندگی میکند» (همان). به دلیل رویکرد غیر رئالیستی اقتصاد متعارف و اهمال آن نسبت به واقعیت اقتصادی، برخی از اقتصاددانان کمبریج از قبیل «جون رابینسون» معتقد بودند که «جهان اقتصاد ریاضی یک چرخش اشتباه بود» (وینتراب،2002).
حال این سوال به صورت طبیعی مطرح میشود که چگونه این طرح ریاضی سازی چنین سیطرهای بر اقتصاد مدرن افکنده است و این سیطره برای مدت طولانی باقی مانده است، در حالی که به دلیل فقدان موفقیت نسبی آن در زمینه تبیین پدیدارهای اقتصادی منطقی بود که انتظار داشته باشیم چنین طرحی نسبت به طرحهای رقیب بهتر نباشد و کنار گذاشته شود؟ پاسخی که لاوسن به این پرسش مهم میدهد این است که سیطره ناشی از جایگاه اساسی ریاضیات در تفکر و فرهنگ مدرن است: «در حقیقت تاثیر ریاضیات بر فرهنگ ما آنچنان عمیق بوده است که بسیاری از مردم گمان میکنند که هر چیزی به که به زبان ریاضی بیان میشود باید صحیح باشد، از سوی دیگر برای اینکه چیزی درست، قابل اتکا، بصیرتبخش، و یا علمی باشد باید به زبان ریاضی بیان شود... .
مطمئنا این نگرشی است که بر محافل علمی اقتصاد نیز سیطره افکنده است» و صورتگرایی ریاضی به عنوان یک ضرورت علمی مطرح شده است. اغلب نظریهها در غالب مدلسازی ریاضی مطرح میشوند (لاوسن،276،2003). اما به نظر میرسد قضیه فراتر از این مسئله است. برای درک انگیزههای ایدئولوژیک مستتر در ریاضیزدگی علم اقتصاد، ضرورت دارد نگاهی به تاریخ ورود این نظریات به علم اقتصاد داشته باشیم. خواهیم دید که ریشهیابی این چرخش، برای اقتصاد اسلامی نیز دارای اهمیت است. یکی از مهمترین دلایل استقبال از ورود و سیطرهی روز افزون رویکرد آگزیوماتیک به حوزه اقتصاد، به رویکرد معرفت شناختی مستتر در آن بر میگشت: «حذف ارزشها و اساسا هرنوع متافیزیک از اقتصاد».
«مارک بلاک» (2003) ظهور پارادایم جدیدی در علم اقتصاد را در سالها یپش از جنگ جهانی دوم خاطر نشان ساخته است و آن را پارادایم «صوری گرایی» نامیده است. این پارادایم به صورتبندی ریاضی اصالت میبخشد و برای آن اهیمتی بیش از محتوای نظری و تحلیلی واقعگرایی نظریه قائل میشود. مشخصه غالب این پارادایم اهمیت حیاتی است که اقتصاددانان درون این پارادایم برای نحوه خاصی از اثبات «وجود تعادل» قائل هستند. این انقلاب در دهههای 50 و 60 میلادی با کارهای «ارو»، «دبرو»، «کوپمانز»، «ساموئلسون»، «دورفمان»، «سولو» و «پاتینکین» به وقوع پیوست. یکی از پیشگامان ظهور صوریگرایی (فرمالیسم) در علم اقتصاد متعارف، «فون نویمن» بود که در مقاله (1937) در باب مدل رشد، بسطدهندهی طرح صوریسازی استاد خویش، «دیوید هیلبرت» (یکی از بزرگترین ریاضیدانان قرن بیستم) در حوزه علم اقتصاد بود. در واقع این مقاله گامی اساسی در ورود رویکرد آگزیوماتیک در علم اقتصاد مدرن بود و به تعبیر «وینتراب» (95،2002) «مهمترین مقاله نوشته شده در«اقتصاد ریاضی» این مدل شامل یک معنای مناسب جدید متناظر با یک نظام صوری بود که قبلا کشف شده بود، به عبارت دقیقتر، این مدل تفسیری اقتصادی برای ساختارهای ریاضی مطرح نمود. مدل رشد «فون نویمن» با استقبال مشتاقانهای در سمینار کارل منگر در وین در سال 1934 مواجه شد. یکی از دلایل علاقهمندی حلقه وین به مدل رشد وی به تطابق میان رویکردهای معرفت شناختی این مدل با فحوای فلسفی خاص مکتب وین (معروف به پوزیتیویسم منطقی) برمیگشت. به رغم تعارض روانشناختی، دغدغه واحدی بر صوریگرایی ریاضی و پوزیتیویسم منطقی حاکم بود.
اهتمام اصلی ریاضیدانان صوری گرا از قبیل «هیلبرت» و «نویمن» حذف امکان قضایای متناقض بود بود؛ از سوی دیگر دغدغه اصلی فلاسفهی پوزیتیویست منطقی، حذف گزارههای متافیزیکی بود؛ یعنی گزارههایی که مداخله آن در استدلالهای عقلی ممکن منجر به ناسازگاری منطقی شود. «رودلف کارنپ» یکی از اعضای اصلی حلقه وین، این ایده بلندپروازانه را در سر میپروراند که بهیک «زبان صوری ریاضی-منطقی» دست یابد که دانشمندان را در مقابل مداخلات نا آشکار گزارههای متافیزیک در فرایند استدلال مصون نگه دارد. این ابزاری در اختیار دانشمندان برای پیریزی علم بود که در آن تولید علم از طریق فرایند استدلالی دقیق و مستحکم و مصون از متافیزیک تضمین میشود. برای «هیلبرت» این ابزار همان علم آگزیوماتیک مدرن بود و « فون نویمن » از طریق آگزیوماتیک سازی علم اقتصاد مدرن سعی در سیطره این رویکرد به حوزه اقتصاد داشت (گلوریا-پالرمو164-166،2010). نتیجه منطقی تحولات فوق، به انزوا رفتن رویکردهای ما بعدالطبیعی و ارزشگرایی از قبیل اقتصاد اسلامی در محافل آکادمیک اقتصاد بود.
رئالیسم یکی از مهمترین مبانی فلسفی اقتصاد اسلامی است که دلالتهای معرفت شناختی و روش شناختی خاصی را در پی دارد. رئالیسم «بر وجود جهان، پیچیدگی و چند بعدی بودن مکانیسمهای حاکم بر آن به وسیله علم تاکید دارد» (دادگر،41،1379). در عین حال با توجه به جایگاه ارزشها و جهانبینی خاص دین، رئالیسم در اقتصاد اسلامی تفاوتهایی با رئالیسم در معنای غربی خواهد داشت. به دلیل رویکرد سلسله مراتبی طولی به هستی، یکی از دلالتهای اصلی رئالیسم در اقتصاد اسلامی، پذیرش آموزههای وحیانی به عنوان منبع معرفتی شناخت مراتب پایین تر هستی (حیات مادی صرف) میباشد. معرفت عقلی نیز به شناخت حقایق مجرد (همانند حقایق فلسفی و ریاضی) میپردازد. اما این معارف وحیانی است که حقایق ما بعد الطبیعی را به بشر میشناساند و اساسا رویکردی ما بعدالطبیعی به تمامیعرصههای زندگی بشر اعم از اقتصادی و اجتماعی میافکند و بر اساس چنین درک کلگرایانه و جامعی اقدام به تشریع و قانونگذاری فردی و جمعی مینماید که خود را در قالب شریعت (فقه) متجلی میسازد: بنابراین یک دلالت اساسی نگرش رئالیستی خاص در اقتصاد اسلامی، افزوده شدن یک منبع معرفتی جدید است که از قضا بسیار مهمتر از منابع معرفتی بشری عقل و تجربه است: منبع حیاتی و مأثور(سیره کلام حضرت پیامبر (ص )و ائمه (ع). «فقه» حوزهای از معارف دینی است که با ابزارهای مختص به خود در پی استنباط از این منابع دینی است که تجلی آن در زمینهی مسائل اقتصادی «فقه الاقتصاد» است. اینکه اقتصاد اسلامی به عنوان یک دانش نظری اولا نسبتی با این منابع دینی دارد و ثانیا چه نسبتی با فقه الاقتصاد دارد از مهمترین مسائل پیش روی اقتصاد اسلامی است. برخی از اقتصاددانان اسلامی با تحویل اقتصاد اسلامی به فقهالاقتصاد، معتقدند که رئالیسم در اقتصاد اسلامی اساسا همان توجه فقه به جهان واقعی است. «منذرقحف»در تعریف رئالیسم در اقتصاد اسلامی چنین میگوید: در اقتصاد اسلامی رئالیسم به معنای این است که قوانین شریعت اسلام همواره بر مصادیق موجود در جهان واقعی به همان صورت است که در زندگی روزمره حادث میشوند وضع میشوند. (قحف،2012). شریعت مبنای خود را بر پیش فرضها راجع به رفتارهای آتی عوامل اقتصادی و با متغیرها و مقادیر اقتصادی قرار نمیدهد.
همچنین «قحف» معتقد است که انتظارات و تمنیات و فروض عوامل اقتصادی بر قوانین تشریعی اثری ندارند (گرچه ظاهرا اضهار نظر وی با نص«المقود تابعه للقصود» مغایر است.) از دیدگاه وی، منشا رئالیسم در شزیع به منابع اسلامی یعنی قرآن و سنت برمیگردد. شأن نزول قرآن اغلب ناظر به حوادث صدر اسلام بود. در خلال زندگی حضرت رسول (ص)، در ارتباط با هر رخداد واقعی آیاتی بر پیامبر نازل میشد. یکی دیگر از وجوه رئالیسم در اقتصاد اسلامی این است که قوانین شریعت اسلام مطابق با واقعیت درونی انسان (که از آن تعبیر به فطرت میشود) است. توجه به فطریات انسانی در قرآن و سنت حاکی از احتراز از فرضیهپردازی و غفلت از واقعیت در مواجهه با انسان است. بر این اساس «قحف» نتیجه میگیرد که رئالیسم یکی از مبانی اصلی اقتصاد اسلامی است. قوانین منعطف شریعت فرضا در زمینهی مالکیت خصوصی و دولتی، آزادی اقتصادی و... تجلی این واقعیت در اقتصاد اسلامیاست. علاوه بر این به رغم آرمانگرایی ادیان در جهت تحقق سعادت اخروی انسانها، اسلام دینی است که به سعادت دنیوی انسانها نیز نظر داشته است (قحف،2012). اما بایستی توجه داشت که فقه گرچه حکم موضوعاتی از قبیل ربا را در اختیار ما قرار میدهد، اما در شناخت موضوعات مستحدثهای از قبیل نرخ بهرهوری بانکی شاید دیگر ابزار فقه ،کارآمدی خود ار از دست بدهد. جایگاه آموزههای دینی در اقتصاد اسلامی صرفا محدود به مباحث فقه الاقتصادی نیست، بلکه از گزارههای متافیزیکی مستنبط از دین مبنایی را شکل میدهند که تمامی نظریات اقتصاد اسلامی در آن بستر نضج میگیرند.
موضوع مهم دیگر در ارتباط با رویکرد رئالیستی در اقتصاد اسلامی، جایگاه اخلاقیات و ارزشهای اسلامی است که بایستی تکلیف خود را با واقعیت عینی روشن نماید. مکانیسم ارتباطدهی ارزشها و امور اثباتی با توجه به رئالیسم اقتصاد اسلامی چگونه است؟ رفتارهایی از قبیل نفع طلبی شخصی که در تغایر با ارزشهای اسلامی قرار دارند، ولی در جوامع اسلامی واقعیت عینی دارند تا چه حد بایستی مورد تمرکز اقتصاد اسلامی قرار بگیرد؟ انسانی که اقتصاد اسلامی قصد تحلیل رفتار او را دارد و به تعبیر «وبر»، «نوع آرمانی» (ideal type) اقتصاد اسلامی باید چگونه ترسیم شود؟ آیا رفتارهای پیامبر و ائمه (ص) تعیینکننده این نوع آرمانی هستند و یا رفتارهای یک انسان متوسط جایز الخطا؟
به جز جایگاه ارزشها در نظریه اقتصاد اسلامی، مسائل بسیار اساسی دیگری از قبیل آزمونپذیری تجربی نظریات اقتصاد اسلامی با شواهد خارجی و تجربی از مسائل پیش روی نگرش رئالیستی اقتصاد اسلامیاست. یکی از منتقدین جدی اقتصاد اسلامی، «تیمور کوران» است که معتقد است: «از آنجا که اقتصاد اسلامی برای خدمت به غایات فرهنگی و سیاسی شکل گرفته است، نتواسته است معیارهای علمی سازگاری، رئالیسم و دقت علمی را برآورده سازد»(کوران،156،1995). از دیدگاه وی اقتصاد اسلامی صرفا با هدف متمایز ساختن خود از جریان فکری رایج حاکم بر علم اقتصاد که قصد آن مقابله با سایر ایدئولوژیهاست به وجود آمده است. ضرورت دارد که محقین اسلامی برای مقابله با چنین انتقاداتی به تامل جدی در زمینه مبادی فلسفه اقتصاد اسلامی بپردازند.
با انتخاب لینک کانال تلگرام در قسمت «صفحه اینترنتی مرتبط» به ما ملحق شوید.
منبع: / ماهنامه / کتاب ماه علوم اجتماعی / شماره 65صفحه اینترنتی مرتبطhttps://telegram.me/bashgah_net
نویسنده : سید عقیل حسینی
نظر شما