بازگشت به ناسیونالیسم اقتصادی
نشریهی اکونومیست که پرچمدار افراطیترین گرایشهای اقتصاد لیبرالی در غرب است، بازگشت جهان غرب به ناسیونالیسم اقتصادی را موضوع سرمقاله آخرین شماره خود قرار داده و با اشاره به نقص های ذاتیِ اقتصاد بحرانزده آمریکا و وضعیت غمانگیز جهانیسازی مدلِ آمریکایی، اوباما را ناجی رویائی جهانیسازی نامیده و تأکید کرده است که تا چندی بعد، آمریکا به تنها طبّال میدان جهانیسازی تبدیل خواهد شد. ناسیونالیسم اقتصادی یا ملیگرایی در اقتصاد، نظامی است که در آن تعامل با دولت های خارجی در زمینههای اقتصادی عملاً بر مبنای اولویتهای دولت و نه نیروی بازار صورت می گیرد.
مدیریت بحران بسیار پیچیده و پردردسر کنونی در صحنه اقتصاد جهانی پیش از آنکه نیازمند برخورد اصولی و مستقیم باشد، بیشتر محتاج نوعی خردگرایی و انعطاف است، مسئلهای که همه تحلیلگران و ناظران اقتصادی جهان برای تحقق آن به رئیسجمهور جدید آمریکا چشم دوختهاند. سؤالی که ذهن بسیاری را به خود مشغول کرده این است که وظیفه دولتها در این مقطع اساسی چیست؟ آیا دولتها باید بازارهای سرمایه را با ارائه تضمینهای جدید تقویت کنند یا به تزریق منابع به بانکها بپردازند؟ و یا این سوأل که وضعیت اقتصادی امروز را باید از چه راهی مورد تحریک و انگیزش بیشتر قرار داد؟
مشخص است که راهکارها و پیشنهادها از کشوری به کشور دیگر متفاوت است. اما سؤال مهمتر و اساسیتری که مطرح میشود این است که آیا باید بانکها را ملی کرد؟ بسیاری معتقدند در برخی از شرایط میبایست دست به چنین کاری زد و پیریزی ناسیونالیسیم اقتصادی یا همان ملیگرایی در اقتصاد، میتواند یکی از راهکاریهای احتمالاً مفید برای برون رفت از شرایط موجود باشد.
ناسیونالیسیم اقتصادی طبیعتاً مخالفانی نیز دارد چرا که اساساً این رویه به تثبیت مشاغل و سرمایه در درون مرزهای سیاسی منجر میشود و میتواند آزادسازی اقتصادی را تحت الشعاع قرار دهد. به عبارتی دیگر ناسیونالیسیم اقتصادی ممکن است بحران موجود را به بحرانی سیاسی تبدیل کند که تبعات آن برای اقتصاد جهانی دو چندان خواهد بود.
فراموش نکنیم تجارت در معنای عام خود به تخصصیشدن امور میانجامد و شکوفایی اقتصادی را در پی خواهد داشت. علاوه بر این بازارهای سرمایه جهانی با همه مشکلاتشان در تخصیص منابع، بسیار بهتر و قدرتمندتر از بازارهای محلی عمل میکنند. همکاری و تعامل اقتصادی باعث تشویق سرمایهگذاران و افزایش اعتمادبهنفس آنان در سرمایهگذاری میشود و این دو عامل میتواند امنیت بازار را در پی داشته باشد. با این حال، اقتصاد جهانیشده با این منافع و محسناتِ آشکارش فعلاً در معرض تهدید جدی قرار دارد.
کنگره آمریکا پس از تصویب چندین و چند طرح عظیم مالی، حال سرگرم تصویب بسته نجات 800 میلیارد دلاری است که در کلیت خود قرار است منجر به استفاده هرچه بیشتر از منابع و مواد اولیه آمریکایی در فرآیند تولید شود. اخیراً بسیاری از مقامات آمریکایی، از جمله «تیم گایتنر» وزیر جدید خزانهدارای آمریکا، چین را متهم کرده که واحد پولی خود را تحت انحصار قرار داده است. عاملی که به زعم او باعث شده است این کشور سهم مهمی در تشدید بحران فعلی داشته باشد. اما تصویب لایحه فعلی در کنگره میتواند دقیقاً حرکتی جدیتر از این، در مسیر انحصاری کردن فعالیتهای اقتصادی باشد. خودروسازان در نقاط مختلف جهان دست به دامان دولتها شدهاند و برخی نیز توانستهاند حمایتها مالی لازم راکسب کنند. صنایع دیگر نیز در کشورهای چون هند و اکوادر توانستهاند منابع مالی را در دوران رکود از دولت کسب کنند.
تب ناسیونالیسیم یا همان ملیگرایی اقتصادی در صنعت بانکداری شدیدتر است. در فرانسه و انگلستان دولتها با تزریق مالیات اخذ شده از مردم به شکم سیریناپذیر بانکها، بیش از پیش، درونی سازی در اقتصاد را دامن میزنند. تنظیمکنندگان مقررات نیز به سمت تدوین و اعمال قوانین ملی روی آوردهاند. سوئیس وامهای داخلی را در ارجحیت قرار داده و تعداد وامهای خارجی ارائه شده روزبهروز در حال کاهش است.
هدف اصلی دولتها از حفظ کالا و سرمایهی بیشتر، حفظ مشاغل است. امروزه در سرتاسر جهان کارگران در وضعیت مناسبی قرار ندارنند و بیش از همه طالب حمایتهای دولتی هستند. کارگران در انگلستان اخیراً در در حملهای شدید به «گوردون براون» از او خواستند مشاغل انگلیسی را به کارگران انگلیسی بدهد. در فرانسه در یک اعتصاب میلیونی در 29 ژانویه، بسیاری به خیابانها ریختند و خواستار ساماندادن به وضع دست مزدها و مشاغل خود شدند. در یونان پلیس برای مهار کردن شورش کشاورزانی که خواهان یارانههای بیشتر بودند به گاز اشکآور متوسل شد و همه اینها خساراتی است که اقتصاد جهان به خاطر وضعیت بیمار اقتصاد آمریکا متحمل میشود.
در دفاع از ناسیونالیسیم اقتصادی سه استدلال مهم وجود دارد؛ اول اینکه اقتصاد ملی یا «همان هزینه تمام شده» به لحاظ تجاری توجیه بالایی دارد. دوم اینکه به لحاظ سیاسی نیز توجیه پذیر است و سوم اینکه کنترل و جمع کردن آن آسانتر است. در استدلال اول بانکهای زیاندیده میتوانند با فعالیت در بازارهای داخلی زیان خود را تا حد زیادی جبران کنند؛ چرا که توانایی هضم و درک مخاطرات و منافع این تجارتِ نسبتاً کوچک را خواهند داشت. به لحاظ منافع سیاسی نیز، تزریق منابع کسب شده از مالیات دهندگان به سیستم بانکی اقدامی مناسب برای دولتها محسوب میشود؛ چرا که راهحلی سریع و مقطعی است. در استدلال سوم نیز محافظهکاری اقتصادی تقویت میشود. با همه این منافع، سیستم اقتصاد جهانی در حال حاضر آنقدر پیچیده است که جدا شدن و انزوا از آن دشواریهای خاصی در پی دارد. با این حال میبینیم که جریان ملیگرایی اقتصادی عملاً کلید خورده، بسیاری از غولهای چند ملیتی نیز ناچار مجبور به پذیرش آن لااقل در مراحل ابتدایی شدهاند.
بحران اقتصادی آمریکا عملاً کاری کرده است که کشورها خود را فلج میبینید و با ارتباطات گستردهای که میان آنها وجود دارد، فشارها هر لحظه بیشتر از قبل احساس میشود. تجارت جهانی برای اولین بار از سال 1982تا 2008، امسال رکود را تجربه میکند. سود خالص سرمایه در بخش خصوصی امسال در عین شگفتی از رقم 929 میلیارد دلار در سال یعنی به رقم 165 میلیارد دلار میرسد. یعنی جهانیسازی آمریکایی، غمانگیزترین سال خود را در عصر مدرن تجربه خواهد کرد.
آمریکا با علم به این مسئله و با همه طرفداری های خود از جهانیشدن اقتصاد طی یک لایحه سنگین 800 میلیارد دلاری، ناسیونالیسیم اقتصادی را ترویج کرده است، چه اینکه اولویت دادن به منابع و مواد اولیهی داخلی معنای دیگر نمیتواند داشته باشد. این مسئله در صورت تحقق، آخرین پایگاههای متزلزل اقتصاد جهانی را خواهد بلعید و کشورهای دیگر نیز با پیروی از این اقدامِ ظاهراً نجاتبخش، در عین نجات خود، اقتصاد کشورهای دیگر را به خطری بزرگ میاندازند.
اوباما در ظاهر با طرح هایی چون تزریق دلار به کشورهای نیازمند و تضمین قراردادهای شرکتهای بیمهگر در اروپا به خیال خود در اقتصاد جهانی نقش خود را به عنوان ناجی ایفا کرده است، اما شعارهایی چون «جنس آمریکایی بخرید» و یا بسته نجات 800 میلیون دلاری حمایت از صنایع و منابع داخلی، نشان میدهد که آمریکا در راه جبران نقص های ذاتی اقتصاد بحرانزده خود نه تنها واقعگرا نیست و نگاهی به دنیای پیرامون داخلی خود ندارد بلکه در کوتاهمدت نیز ضربهای سنگین به وضعیت داخلی خود میزند.
ارتباط وسیع اقتصاد آمریکا با جهان امروز، نه تنها با این طرح به ویرانی مشاغل در آمریکا و طبعاً در جهان منجر میشود بلکه تبعات سیاسی سنگینی برای اوباما خواهد داشت؛ مردی که بهبود وجهه آمریکا را یکی از اولویتهای خود دانسته است. اما اعمال و اجرای این طرحها پیام ویرانگری برای اقتصاد جهانی خواهد بود. به عبارت دیگر قهرمان بلامنازع بازارهای آزاد جهان چندی دیگر به تنها طبّال میدان، تبدیل خواهد شد.
منبع: / هفته نامه / پنجره / 1387 / شماره صفر ۱۳۸۷/۰۰/۰۰به نقل از: اکونومیست، فوریه2009
مترجم : مجتبی صادقیان
نظر شما