موضوع : پژوهش | مقاله

وحشت آمریکا از قدرت چین


«هوجین تائو» رئیس جمهورى چین اخیراً به «پیونگ یانگ» سفر کرد تا کره شمالى را براى اعلام تعهدى صریح پیرامون خلع سلاح هسته اى مجاب کند. نتیجه این تلاش در پنجمین دور مذاکرات شش جانبه ( ۸ نوامبر- ۱۷ آبان ) در پکن به طرف هاى شرکت کننده در آن اعلام شد. صرف نظر از نتایج دور پنجم مذاکرات شش جانبه، اگر این مذاکرات در نهایت به نقطه اى برسد که آمریکایى ها از آن انتظار داشتند، هو نشان داده که در دوستى خود با رئیس جمهورى آمریکا که قرار است ۲۰ نوامبر به پکن سفر کند، صادق است.
اما این پایان ماجرا نخواهد بود. در حالى که چین و آمریکا هر یک فهرست بلندبالایى از سؤالات و تردید هاى خود درمورد آینده روابط شان، فراتر از موضوع تاریخى تایوان را تهیه کرده اند و در مقابل یکدیگر قرار خواهند داد، این دیدار را باید مطلعى از داستانى نو دانست. موضوع تایوان اکنون هر چند که هنوز تا دستیابى به یک راه حل نهایى فاصله دارد، اما به نظر مى رسد که به ثباتى نانوشته در مناسبات پکن و واشنگتن نزدیک شده است. در حالى که سایه تیره و سنگین موضوع تایوان به تدریج از روى این مناسبات کنار مى رود و اقتصاد چین نیز همچنان با سرعتى خیره کننده تر به رشد و پیشرفت خود ادامه مى دهد، یک الگوى جدید از سیاست هاى جدید ژئوپولتیکى در آسیا در حال شکل گیرى است. بدین ترتیب در حال حاضر بیش از هر چیزى دیگر این سؤال مطرح است که آمریکا و چین با وجود این فضاى جدید چه رویکردى را در مقابل یکدیگر اتخاذ خواهند کرد.
اصلى ترین سؤال راهبردى که در مقابل چین قرار گرفته، این است: در صورتى که چین - احتمالاً یک چین دموکراتیک - از آمریکا ثروتمندتر و قویتر شود، آیا واشنگتن همچنان مواجهه و مخالفت با پکن را در دستور کار خواهد داشت؟ در آمریکا بسیارى مدعى هستند که موضوع ایدئولوژى عمده ترین نقطه اصطکاک این کشور با چین است. بنابراین واشنگتن روى موضوعاتى نظیر رعایت آزادى ها، دموکراسى و حقوق بشر فشار مى آورد. این در حالى است که در میان چینى ها، این سؤال مطرح است که پس از دموکراتیک شدن چین چه مسائل دیگرى احتمالاً مشکل آفرین باقى مى ماند یا از حساسیت بیشترى برخودار خواهند شد.
اگر دموکراسى در چین بسط یابد، در آن صورت کنترل اعتراض هاى خیابانى ملى گرایان براى دولت این کشور بسیار مشکل خواهد بود. اگر چین یک تشکیلات رهبرى به شدت ملى گرایانه ایجاد کند، آمریکایى ها را با این هراس و وحشت که اقتصاد چین در حال غلبه بر اقتصاد آمریکا است، مواجه خواهد ساخت. این حس ترس احتمالاً درصورت همراه شدن احساسات ضدژاپنى قوى موجود در میان چینى ها با تب ضدآمریکایى شدت خواهد گرفت.
سؤال اساسى این است که ژئوپولتیک آمریکا در آسیا بر چه مبنایى شکل خواهد گرفت؟ در دهه ۱۹۷۰ تقسیم بندى ها کاملاً روشن بود: آمریکا در برابر روسیه قرار داشت و بنابراین باید با چینى ها وارد معامله مى شد اما در حال حاضر و طى ۱۰ تا ۲۰ سال آینده دستور کار آمریکا در آسیا چه خواهد بود؟ اگر مواجهه ژئوپولتیکى با چین هدف باشد، در آن صورت یک تناقض وجود دارد، زیرا یک چین غیردموکراتیک بهتر مى تواند افکار عمومى را در کنترل داشته باشد و بنابراین نسبت به چینى دموکراتیک که به دلیل فشارهاى مردمى، رویارویى با آمریکایى ها را برمى گزیند، خطرات کمترى را براى آمریکا در پى خواهد داشت. از این رو دستور کار ژئوپولتیکى آمریکا در آسیا بر جدول زمانى اصلاحات در چین نیز بسیار تأثیرگذار خواهد بود.
البته از سوى دیگر آمریکایى ها نیز سؤالات بسیارى را مطرح مى کنند. این درست است که چینى ها از نظر تاریخى هیچ کشورى را مورد تهاجم قرار ندادند، اما این تاریخ است. آیا آینده نیز مانند گذشته رقم خواهد خورد؟ چین در گذشته کشورى منزوى و انزواطلب بود. این کشور فقط تا مرزهاى داخلى خود وسعت یافته بود. چینى ها هرگز براى یافتن مواد خام مورد نیاز خود از این مرزها فراتر نرفتند. اما اکنون این روند دیگر نمى تواند ادامه داشته باشد: چین یک دیپلماسى فعال دارد، از سواحل خود گذر کرده است و براى دستیابى به مواد خام بیشتر و محصولات صنعتى، به نقاط دیگر جهان توجه بیشترى دارد. آیا این کشور در آینده به الگوى تاریخى خود پشت مى کند و به مسائل جارى درخارج از مرزهایش توجه بیشترى نشان خواهد داد؟ چین اکنون به صلح متعهد است، اما آیا حاکمان این کشور در ۲۰ یا ۳۰ سال آینده یعنى هنگامى که جوانان چینى براى آرمان ملى خود از قدرت بیشترى برخودار خواهند شد، نیز به این رویکرد متعهد خواهند بود؟
افزون بر این، موضوع افزایش توان نظامى را نیز باید مورد توجه قرار داد. چین مى گوید که ناگزیر است همراه با رشد سیاسى و اقتصادى، از نظر نظامى نیز پیشرفت داشته باشد. بنابراین هنگامى که چین قدرتى برتر در اقتصادى شد، آیا براى تبدیل شدن به یک قدرت نظامى نیز تلاش بسیارى خواهد کرد؟ در آن صورت، از چنین قدرتى چگونه استفاده خواهد شد؟ در آن زمان اگر چین دموکراتیک نباشد خطرات بیشترى را در پى خواهد داشت، زیرا دیکتاتورها بیشتر تمایل دارند که به جنگ مبادرت ورزند اما دموکراسى اى که با تب ملى گرایى هدایت شود نیز مشکلات خاص خود را به همراه دارد.
تجربه جنگى که میان دو شرکتCNOOC از چین و «شورون» از آمریکا بر سر تصاحب «آنوکال» در گرفت، تأثیر عمیق و پایدارى را بر واشنگتن گذاشت. بسیارى از سیاستمداران آمریکایى به نیات و پیامدهاى این اتفاق پى نبردند. آیا چین در صدد دستیابى به منابع نفتى آمریکا بود؟ آیا این کشور تلاش مى کرد تا بازار انرژى را در کنترل خود درآورد و سپس مشتریان آمریکایى را در اختیار خود بگیرد؟
چینى ها مى توانند پاسخ دهند که نه این طور نیست. این یک تصمیم اقتصادى بود و وقتى که با واکنش به شدت منفى آمریکایى ها مواجه شدیم، از آن دست کشیدیم. اما این مشکل که چگونه باید با نیاز شدید چینى ها به انرژى را تأمین کرد، هنوز به قوت خود باقى است. این نیاز به دو طریق بازار آمریکا را از خود متأثر خواهد کرد:
۱) این وضعیت موجب افزایش قیمت انرژى و به طبع آن افزایش هزینه تولید و مصرف در آمریکا مى شود؛
۲) این نیاز همچنین مى تواند هزینه هاى تولید در چین را بالا ببرد و در نتیجه به افزایش قیمت کالاهایى مصرفى که براى بازار آمریکا تولید مى شوند، بینجامد.
موضوع تأمین انرژى براى سایر کشورهاى جهان چه پیشرفته و چه در حال پیشرفت، بسیار اهمیت دارد. آمریکا مى خواهد و مجبور است که بداند موضع چینى ها دقیقاً در مواجهه با مشکل تأمین انرژى خود چیست؟
پس از این مباحث این موضوع مطرح مى شود که آمریکا و چین هر دو یک دوران امپراتورى را در تاریخ خود سپرى کردند. چین در گذشته اى دور و آمریکا اخیراً و در حال حاضر. امپراتورى ها نیازمند هم پیمان یا کشورهاى پیرو که بخشى از وزن آنان را تحمل کنند، هستند. چین هیچ هم پیمان یا دوستى واقعى ندارد و تنها پیروانى نظیر میانمار یا کره شمالى را که فاقد اعتبار جهانى هستند و در جامعه جهانى نیز جایگاهى ندارند، در اعداد طرفداران خود جاى داده است.
چین نیاز به دوستان، هم پیمانان و کشورهایى دارد که در مسؤولیت ها و مشکلاتش سهیم شوند. در سوى دیگر آمریکا قرار گرفته است که هم پیمان هاى بسیار و پیروان زیادى دارد. آیا آمریکا درصدد آن است که چین را به عنوان هم پیمان، پیرو خود برگزیند؟
اساس نیات و تفکرات پکن چیست: آیا چین بار دیگر مى خواهد که به یک امپراتورى تبدیل شود و چگونه؟ چین در دوران امپراتورى پیشین فاقد هم پیمان و پیرو بود، اما این رویکرد دیگر قابل اجرا نیست. این کشور نیازمند هم پیمانانى با وجهه و اعتبارى همسان با خود است. اما چین هرگز در گذشته چنین تجربه اى نداشته است و واقعاً نمى داند که چگونه از عهده اش برآید. اگر چین بخواهد این رویه جدید را فرابگیرد، چگونه باید این کار را بکند؟ آیا این کشور مى تواند در موقعیتى یکسان با آمریکا یک رابطه هم پیمانى با این کشور در آینده داشته باشد؟
این بحث، موضوع اساسى ژاپن را به میان مى کشد. چین اصرار دارد که رهبران ژاپن باید دیدار از معبد «یاسوکونى» را متوقف کنند، اما ژاپنى ها معتقدند که در وراى این خواسته نیت دیگرى نهفته است: اگر توکیو این دیدارها را متوقف کند، در واقع برترى چین در شرق آسیا را پذیرفته است. آیا چین علایمى را مبنى بر این که ژاپن باید به تفوق چین در منطقه گردن نهد، از خود بروز داده است؟
نقش و جایگاه آمریکا در این موقعیت بسیار حساس است. اگر چه «دونالد رامسفلد»، وزیر دفاع آمریکا در اکتبر گذشته در اعتراض به دیدار «جونیچیرو کوایزومى» نخست وزیر ژاپن از معبد یاسوکونى و در واکنش به مشکلات مربوط به آینده پایگاههاى آمریکا در «اوکیناوا»، سفر خود را به توکیو لغو کرد، اما واشنگتن نمى تواند زیاد به ژاپن فشار آورد. اگر آمریکا، ژاپن را تنها بگذارد و موضعى بى طرفانه را میان چین و این کشور در پیش بگیرد، توکیو نیز احیاى توان نظامى خود را در دستور کار قرار مى دهد و در نتیجه ثبات منطقه اى را با چالشى بزرگ تر مواجه خواهد کرد. این اقدام مى تواند حتى باعث تحریک چین شود و این کشور را به افزایش بنیه نظامى اش ترغیب کند.
موضوع اختلاف مرزى نیز میان چین و ژاپن مزید بر علت شده است. بله، این درست است که روابط اقتصادى دوطرف بسیار بهبود یافته است. طى چند سال گذشته، موازنه تجارى با ژاپن به چین کمک کرد تا عملکرد اقتصادى اش را بهبود ببخشد و خود را از وضعیت رکود بیرون بکشد. بر اساس آمارى که توسط چینى ها منتشر شده است، در سال ۲۰۰۲ میزان مبادلات تجارى چین و ژاپن ۱۰۱‎/۹ میلیارد دلار آمریکا بود. ۱۶‎/۴ درصد از مجموع این میزان به چینى ها اختصاص داشت و این کشور یک سهم ۵ میلیار دلارى کسرى را تحمل کرد. درسال ۲۰۰۳ مجموع مبادلات تجارى میان دو طرف به ۱۳۳‎/۵ میلیارد دلار رسید، ۳۱ درصد بیشتر از سال پیش از آن و کسر بودجه چین در این مبادلات رقم ۱۴‎/۷ میلیارد دلارى را تجربه کرد. اما موضوع منطقه گازى در نزدیکى جزایر «سنکاکو» که ژاپن و چین هر دو مدعى تملک آن هستند، از جمله موارد مورد اختلاف شدید دو کشور است. این اختلاف در حالى ادامه دارد که چین و ژاپن به شدت در پى دستیابى به منابع جدید انرژى هستند. همچنین مسیر خط لوله نفت روسیه در سیبرى یکى دیگر از موارد مورد نزاع دو طرف محسوب مى شود. از سوى دیگر این نگرانى در میان ژاپنى ها وجود دارد که تایوان بار دیگر به چین مسترد شود. زیرا ۷۰ درصد از انرژى مورد نیاز ژاپن و ۵۰ درصد از مواد غذایى مصرفى در این کشور از تایوان گذر مى کند. اگر کنترل این جزیره در اختیار چینى ها قرار گیرد، به عقیده ژاپنى ها این بدان معنا است که چین دستانش را به دور گردن ژاپن حلقه زده باشد.
سپس جنبه هاى جهانى و تاریخى، خود را به میان مى کشند. هنوز کاملاً معلوم نیست که جنگ سرد در آسیا به پایان رسیده باشد. ویتنام، متحد و هنوز کمونیست باقى مانده است. چین کمونیست نیز زنده است و مى خواهد که بر تایوان استیلا یابد. این شاید به این معنى باشد که جنگ سرد در آسیا هنوز به پایان نرسیده یا این که با نتایجى متفاوت از اروپا پایان یافته است. به تعبیرى، دیگر، در واقع جنگ سرد در آسیا داستانى دیگر را دنبال کرد. یکى از نشانه هاى صحت چنین تعبیرى همراهى آمریکا با چین کمونیست در دهه ۱۹۷۰ است.
تاریخ جنگ جهانى دوم در آسیا نیز سرنوشتى مشابه جنگ سرد در این قاره داشت و بى پایان باقى ماند. «ما لینگ»، یکى از تحلیلگران در ماهنامه مینگ بائو معتقد است که ژاپن تصور مى کند که این جنگ را نه به چینى ها که به روسیه و آمریکا باخته است و ژاپنى ها به چین همچنان به دیده تحقیر مى نگرند. این موضوع را مى توان از کمى گذشته تر بررسى کرد: آیا تهاجم ژاپن به شرق آسیا در دهه ۱۹۳۰ و حکومت این کشور بر کره بهتر یا بدتر از وقایعى که میان اروپایى ها و آمریکا گذشت، بود؟ آیا آن چه که ژاپن در آسیا مرتکب آن شد، آزادى از حاکمیت استعمار بود؟
«وانگ ژیائودونگ»، نویسنده چینى در بسیارى از آثار خود از احساس حقارت چینى ها سخن گفته است. این در حالى است که «شینتارو ایشیهارو»، نویسنده ژاپنى، مدعى یک حس تفوق در ژاپنى ها شده است که مردم چین و کره را نگران مى کند.
تمام این مباحث باعث مى شود که آمریکا نتواند به سادگى از وقایع جارى در آسیا بگذرد. این موضوع حس تعهد بیشتر آمریکا را در آسیا طلب مى کند، نه چیزى کمتر. اما این تعهد نمى تواند شکل تحدید علیه رشد چین را به خود بگیرد. بدین ترتیب به نظر مى رسد که نظرات، چارچوب ها، گفت وگوها و پاسخ هاى _ و بى شک سؤالات _ جدیدى در راستاى منافع روابط دوجانبه و رفاه منطقه طى دیدار بوش از پکن بیرون بیاید.


منبع: / روزنامه / ایران ۱۳۸۴/۰۹/۰۱به نقل از: آسیا تایمز
مترجم : حسن بنانج

نظر شما