در آستانه ورشکستگی بزرگ
اوضاع اقتصادی آمریکا در سال 2012 همچنان وخیم ارزیابی شده است. طی سه ماه ابتدایی سال 2012 نشانه ای از حل بحران اقتصادی ایالات متحده مشاهده نشده و بحران در همان مقیاس وسیع خود ادامه دارد.
ورشکستگی اقتصاد آمریکا و اروپا مسئله ای نیست که امروز بتوان با شعارها و ادعاهای متعارف رسانه ها و مقامات غربی آن را کتمان کرد. اخیرا صندوق بینالمللی پول در نشست جدید خود با مقامات ارشد مالی کشورهای بزرگ در واشنگتن در مورد افزایش دوبرابری ارائه وامهای این صندوق به اقتصادهای بحران زده اروپا موافقت کرد. مقامات ارشد مالی جهان روز جمعه توافق کردند که به منظور حمایت از اقتصاد جهانی و مقابله با تهدید بحران مالی اروپا قدرت مالی مشترک خود را افزایش دهند. صندوق بین المللی پول که وام های اضطراری پرداخت میکند اعلام کرد به منظور ایجاد دیواری در برابر بحران بدهیهای اروپا وامهای خود را به بعضی از اعضای آن دوبرابر میکند و ظرفیت آن را به بیش از 700 میلیارد دلار افزایش خواهد داد. طبق این گزارش، سرمایههای جدید که برای مناطق خاصی تدارک دیده شده است میتواند برای نجات اقتصادهای ورشکسته اروپا مورد استفاده قرار بگیرد. صندوق بینالمللی پول با تمجید از تعهدات دولتها برای کمک به کاهش بحران بدهی کشورهای اروپایی همچنین اعلام کرد که حتی این افزایش سرمایه و کمکها نیز باعث پایان بحران بدهیهای اروپا نمیشود.
براساس این گزارش، توافقات جدید صندوق بین المللی پول همزمان با اجلاس گروه 20 در واشنگتن حاصل شده است. بعضی از
تحلیلگران این شرایط را با بحران اقتصادی جهانی در اوایل سال 2009 مقایسه میکنند. شاید اگر چند سال پیش این پیش بینی را می شنیدیم که در روزگاری خیابان وال استریت به نمادی از شکست نظام اقتصادی ربوی غرب تبدیل شود کمی دور از انتظار می نمود اما امروز واقعیت نشان می دهد که اقتصاد آمریکا لکوموتیو اقتصاد غرب در حال ایست است و اتفاقاً بحران ها از درون آمریکا و از خیابان وال استریت آغاز شده است. هرچند برخی از تحلیلگران سیاسی معتقدند که در تظاهرات های اخیر به نوعی اعتراض به رفتارهای سیاسی دولت آمریکا مانند به راه انداختن جنگ های طولانی نیز وجود دارد اما بایدتاکید کرد که این اعتراض در حقیقت قلب اقتصاد غرب را نشانه رفته است و بحث آن بیش از یک اعتراض صرف سیاسی است که به عنوان مثال جنبش های ضدجنگ درآمریکا به راه می اندازد.
امروزه اقتصادهای غربی به هیچ عنوان وضعیت مناسبی ندارند و نظام سرمایه داری خود را روز به روز بیشتر در مقابل اعتراضات گسترده و توقفناپذیر ملتهای آمریکایی و اروپایی می بازد.
از سوی دیگراصلاحات مالی در آمریکا و اروپا نتوانسته است مرهمی بر زخم عمیق نظام سرمایه داری در برهه حساس فعلی باشد و این زخم هر روز عمیق تر می شود.
وضعیت وخیم نظام سرمایه داری از دل آمار رسمی قابل استنباط است. در بین اعضای گروه بیست، کشورهای اروپایی بدترین وضعیت ممکن را دارند. رشد اقتصادی مجموعه کشورهای عضو اتحادیه اروپا در سه ماهه آخر سال 2011 میلادی 0. 3 درصد بوده است. تشدید بحران اقتصادی در کشورهای عضو اتحادیه اروپا می تواند بر شدت روند فعلی بیفزاید. مسلما تشدید بحران اقتصادی اروپا بر وخامت اوضاع اقتصادی کشورهای صنعتی اروپا که در گروه بیست عضویت دارند نیز خواهد افزود. نکته جالب توجه اینکه کشور اندونزی به عنوان یکی از اعضای گروه بیست بهترین و سریع ترین رشد اقتصادی را نسبت به دفعه قبل داشته است. چنانچه موسسه تحقیقاتی OECD گزارش داده است اندونزی در سه ماهه آخر سال 2011 میلادی رشد اقتصادی 2/1 درصدی را تجربه کرده است.
از این رو رشد اقتصادی اندونزی نسبت به سایر اعضای گروه بیست سریع تر بوده است. ایالات متحده آمریکا نیز کماکان وضعیت مطلوبی ندارد و در سه ماهه آخر سال 2011 میلادی رشد اقتصادی 0/7 درصدی را تجربه کرده است. این رشد اقتصادی اندک نشان می دهد که سیاستهای دولت باراک اوباما در راستای مهار بحران اقتصادی در ایالات متحده کارساز نبوده است. در چنین وضعیتی موقعیت واشنگتن و اتحادیه اروپا در گروه بیست تنزل یافته و دیگر نمی توانند نقشآفرینی قبلی خود را در معادلات اقتصادی جهانی ایفا کنند.
قیام وال استریت نشان می دهد که در هر صورت سرمایه داری در اوج خود به گل نشسته است و این کشتی نمی تواند صاحبان خود را به سلامت به مقصد برساند. اگر روزی ناکارآمدی نظام های سوسیالیستی به چشم می آمد امروز نیز اقتصاد سرمایه داری در نهایت به شکاف طبقه کارگر و متمول تبدیل شده است و منتج به آن شده است که در آمریکا این غول اقتصاد جهانی مردم به خیابان ها بریزند و بگویند که حق 99 درصد مردم در چپاول 1 درصد سرمایه داران است. امری که هیچ گاه مورد نظر نظریه پردازان نظام سرمایه داری نبود.
این روزها شاهد انتشار نظرات متنوع و گسترده در خصوص افول نظام سرمایه داری هستیم. اندیشکده «مطالعات راهبردی و بینالملل» آمریکا در مقالهای به قلم «جیمز لوئیس» مینویسد: «آمریکا در اواخر قرن نوزدهم قدرت بزرگی نبود. هرچند کشور ثروتمندی بود و خود را دست بالا میگرفت؛ اما تأثیر و آبروی بینالمللی کمی داشت. کشور ما دارد به سمت همان وضعیت قرن نوزدهم خود بر میگردد.
شاید شکست نظریههای آمریکایی به دلیل رقابت ایدئولوژیکی باشد که [پس از جنگ سرد] دههها ادامه پیدا کرد. شوروی به دنبال نظامی بود که در زندگی تمام مردم نفوذ داشته باشد؛ اما آمریکا پی آزادیهای فردی بود. ما تلاش کردیم ضدایدئولوژی بسازیم تا بتوانیم استبداد را شکست دهیم؛ اما ابعاد این نظریهها از عملگرایی بسیار فاصله گرفته و وارد دنیای شعار و حتی [منجر به] نابودی خود ما شده است. ما مانند کسی که از آن سوی بام پایین میافتد، داریم به سمت پرتگاه حرکت میکنیم. »
منبع: / روزنامه / رسالت ۱۳۹۱/۲/۵
نویسنده : عباس علی مرادخانی
نظر شما