موضوع : پژوهش | مقاله

فناوری و زیست جهان


معنایی که از فناوری باید مراد کنیم فراتر از وجوه مادی و ابزاری آن است. برخی از متفکران و صاحب نظران بخصوص آنها که در دل فلسفه- قاره ای به فعالیت مشغولند - بر این باورند راهی مهم که برای نزدیکی به این مفهوم وجود دارد استفاده از اصطلاح زیست جهان است.
این اصطلاح از سوی «هوسرل» در کتاب بحران علوم اروپایی و پدیدارشناسی استعلایی به کار رفته است.
اما این معنا اگر بخواهد برای فهم مفهوم فناوری به کار رود باید در تعریفش اصلاحاتی صورت گیرد. یکی از این اصلاحات آن است که باید این اصطلاح را با هرمنوتیک پیوند زد. یعنی سعی کرد پدیدارشناسی و هرمنوتیک را به هم نزدیک کند. هرچند که این دو اصطلاح به یک معنا نیستند.
یکی از افرادی که می توان وی را نماد این نزدیکی دانست «مارتین هایدگر» فیلسوف معروف آلمانی قرن بیستم است. با «مارتین هایدگر» ما شاهد رواج گونه ای پدیدارشناسی هرمنوتیکی یا هرمنوتیک پدیدارشناسانه هستیم. اگر پا به وادی موضوع فناوری بگذاریم پدیدارشناسی نسبت انسان و فناوری را بررسی می کند. در اینجا می توان از هرمنوتیک تجسدهای فناوری و فرهنگ هم سخن به میان آورد و این شاید راه نزدیکی پدیدارشناسی و هرمنوتیک در وادی این حوزه فناوری باشد. یکی از فیلسوفانی که سعی وافری دارد این دو رویکرد و روش را در حوزه فناوری به هم نزدیک کند «دون آیدی» فیلسوف معروف نیمه دوم قرن بیستم است. معنایی که وی از پدیدارشناسی ارائه می کند البته با آنچه در روان شناسی از آن سخن به میان می آید، تفاوت دارد. در آنجا معنایی کاملاً ذهنی از پدیدارشناسی مدنظر است. در روان شناسی انسان رفتار و حرکات و مشاهده هایی از خود بروز می دهد، اما در مورد اینکه این مشاهده چیست و چگونه به دست می آید چیزی گفته نمی شود. به تعبیر دیگر این مشاهده ها مفروض گرفته می شود. اما در پدیدارشناسی تجربه، همیشه تجربه از چیزی در نظر گرفته می شود و نسبت میان آنچه تجربه شده و حالت تجربه شده که همان قصدیت نامیده می شود به صورت جدی مورد پژوهش واقع می گردد.
پدیدارشناسی ساختار خود تجربه را مورد توجه قرار می دهد و نه فردی که تجربه صورت داده یا نتایج تجربه. پدیدارشناسی بر خلاف روان شناسی حکم وجودشناسانه ( از نوع نسبت اندیشانه و نه نسبی اندیشانه) ارائه می کند. نمونه این نسبت سنجی را می توان در کتاب «هستی و زمان» هایدگر دید که تبیینی از نسبت زمانمندانه و مکانمندانه انسان با جهان ارائه می کند.
تمثیلی که در اینجا برای فهم پدیدارشناسی می توان به کار برد آن است که پدیدارشناسی علم نسبت اندیشانه و نه نسبی اندیشانه است، یعنی پدیدارشناسی از نسبت دو یا چند چیز سخن می گوید و نمی خواهد امور را تابع یک امر کند آن گونه که نسبی گرایان این کار را صورت می دهند.
در اینجا حتی می توان از بحث ناظر نسبی که انیشتین مطرح می کند سخن به میان آورد. پدیدارشناسی همیشه نسبتی میان تجربه انسانی و امر تجربه شده است. در این میان می توان مادی بودن را که در مورد فناوری هم صادق است برجسته کرد و این نسبت را با این واسطه بررسی نمود. درست همانگونه که در زیست شناسی ما نسبت موجود زیستی و محیط را مورد توجه قرار می دهیم. در این راستا این بررسی هم یک کار پدیدارشناسانه است.
در بررسی نسبت انسان و فناوری هم سخت افزار فناوری در کلان ترین معنای آن با وجود مادی ما ارتباط برقرار می کند. پدیدارشناسی می تواند تجربه مادی یا ذهنی را مورد توجه قرار دهد و در این مورد تجربه امری مادی است. این روش باعث می شود ما از افراط و تفریط در امان بمانیم. یکی از این افراطها، افراط فروکاستن فناوری ها به فناوری و موقعیت مادی فناوری است. در اینجا به طور مثال فناوری به تکنیک فروکاسته نمی شود؛ تکنیکی که نوعی عمل و تفکر است و میان نسبتهای مختلف انسان و فناوری تمایز قایل نمی شود و بیشتر ادعاهای مابعدالطبیعی را مطرح می کند.
دومین ویژگی این روش آن است که جلو خنثی فرض کردن فناوری را می گیرد. دیدگاه هایی که فناوری را خنثی می پندارند معمولاً آنها را فی نفسه در نظر می گیرند. رویکرد نسبت گرایانه از این دو حالت اتخاذ موضع مادی گرایانه نسبت به فناوری و همچنین خنثی پنداشتن آن جلوگیری می کند. نسبت انسان و فناوری با موقعیت انسان بدون فناوری و موقعیت فناوری بدون انسان بسیار متفاوت است. افزون بر این، این رویکرد نسبت اندیشانه انسان را در مقام عمل و نه در موقعیت منفعلانه در نظر می گیرد.
مفهوم پراکسیس با این پیش فرضها پا به میدان می گذارد. پدیدارشناسی ساختارهای ثابت این نسبتهای مختلف انسان و فناوری را مورد توجه قرار می دهد. مفهوم زیست جهان هم بدین گونه مطرح می شود،زیرا پرسش آن است که دینامیک فعالیت جسمی- ادراکی در مقام عمل که با تبیین این ساختارهای نسبیت گرا صورت می گیرد، چیست. این مشی با کارهای «هوسرل» مورد توجه قرار گرفت و «هایدگر» آن را گسترش داد و تقریری وجودی و تاریخی از نسبتهای انسان و جهان در نظر گرفت.
تصحیحی که «آیدی» در زمینه زیست جهان «هوسرل» انجام می دهد آن است که ادراک هوسرلی را در دو سطح مورد توجه قرار می دهد. یکی در سطح ریز و دیگری در سطح کلان. در سطح ریز ادراک حسی و جسمی مورد توجه اوست و در سطح کلان ادراک فرهنگی یا هرمنوتیکی مورد نظر وی قرار دارد. این دو سطح البته با هم نسبت و در ارتباط با یکدیگر قرار دارند. اینجا گویی همان دو تفسیری وجود دارند که با دور هرمنوتیکی ارتباط برقرار می کند. یعنی برای فهم ادراک حسی، فهم بستر مهم است و برای فهم بستر فهم ادراکهای حسی. نسبت انسان و فناوری را هم باید در این دو سطح مورد توجه قرار داد.
9 سال پس از انتشار کتاب «هستی و زمان» هایدگر، هوسرل در کتاب «بحران بر پراکسیس و ادراک» تأکید می کند. اودر مقاله «خاستگاه هندسه» نوعی مثال ارائه می کند تا نشان دهد چگونه علم هندسه از فعالیتهای مهم ما مانند اندازه گیری نشأت می گیرد. گویی همانند هایدگر که در صدد است عمل را بر نظر مقدم دارد «هوسرل» نیز در اینجا چنین کاری را صورت می دهد.
برای «هوسرل» اصلی ترین جهان، زیست جهان است و جهان های دیگر چون جهان علم، جهانی ثانوی شمرده می شود و باید به جهان اصلی اشاره داشته باشد. دوگانگی زیست جهان و جهان علم و ریاضیات است که باعث می شود او به مثالی متوسل شود که به مثال گالیله معروف است.
گالیله هوسرل میان این دو جهان ایستاده است. از یک طرف او در جهان ادراکات و پیشاعلمی زندگی می کند و از سوی دیگر به جهان هندسه و ریاضیات و فیزیک تعلق دارد. شکل، اندازه و حجم، همه مؤلفه هایی هستند که نخست در ادراک ما در قالب چارچوب زمانی و مکانی معنا دارند. کاری که گالیله می کند آن است که این شاکله را به صورت غیرمستقیم ریاضیاتی می کند. به تعبیر دیگر او این ساختار حسی و کنشی را به زبان ریاضیات ترجمه می کند، یا این کار وی زبان ریاضیاتی را جایگزین جهان پیشاعلمی می کند. این البته یک تقریر از علم است وگرنه می توان تفسیری دیگر از علم ارائه کرد که در آن نقش ابزار و ادراک برجسته تر و مهمتر باشند.
از جمله افراد دیگری که در این عرصه تحولی به وجود آورده «مرلوپونتی» است. که مثال «پر» او شهرت دارد. وی در کتاب پدیدارشناسی ادراک با مدد از کارهای هایدگر و هوسرل گونه ای پدیدارشناسی زیبایی شناسانه را گسترش می دهد. «مرلوپونتی» با مثالش می خواهد میان جسم زنده و جهان درک شده ارتباط برقرار کند. ادراک زیست جهان، ادراکی در سطح خرد است که همیشه با جسم در حال کار پیوند دارد. بدن من چیزی است که کاری انجام می دهد. وجود مادی همیشه در حال کار و انجام قصدی است و با جهان در ارتباط است. با توجه به این ارتباط جسم و جهان است که «مرلوپونتی» نقشی متمایز را برای فناوری در حوزه ادراک و عمل قایل می شود. این بدن زنده با مصنوعات گسترش می یابد. گویی پری که بر کلاه زنی است جزوی از بدن اوست. همان طور که خودرو برای فردی که رانندگی می کند چنین نقشی دارد. در واقع با فناوری بدن ما گسترش می یابد. این همان کاری است که عصا برای یک نابینا انجام می دهد. عصا برای یک نابینا یک شیء نیست، بلکه وسیله ای است که بدن وی را گسترش داده است. «مرلوپونتی» همچنین در کتاب «امر دیدنی و امر نادیدنی» میان ادراک حسی و فرهنگی تمایز قایل می شود. او علم را یک فرهنگ ادراکی در نظر می گیرد. ما با سه پدیدارشناسی نسبتهای انسان و فناوری رو به رو هستیم که هرچند این سه نسبت هیچ کدام مستقیماً فلسفه فناوری را به وجود نیاورده اند نقشی اساسی در شکل گیری آن داشته اند. در هر سه این پدیدارشناسی ها البته فناوری نقشی مهم بر عهده دارد. اینها همه با هم در فلسفه ای در مورد فناوری که «دون آیدی» آن را گسترش داده است گردهم جمع می شوند.

منبع: / روزنامه / قدس ۱۳۸۸/۰۱/۱۵
نویسنده : حسین فرزانه

نام
 

نظر شما