موازنه راهبردی در پرونده هسته ای چگونه به سود ایران تغییر کرد؟
روز ملی فناوری هسته ای در حالی فرا رسید که شاخص های تعیین کننده وضعیت راهبردی پرونده هسته ای ایران وضعیتی «رو به جلو» را نشان می دهد. به عبارت دیگر مجموعه ای از شواهد وجود دارد که ثابت می کند موازنه راهبردی به نفع ایران در حال تغییر است.
اگر چه بحث های مربوط به تحولات منطقه تا حدودی موضوعات مربوط به پرونده هسته ای ایران را به حاشیه برده اما سیر تحولات نه فقط متوقف نشده بلکه در سطحی بنیادی تر ادامه دارد. این یادداشت بنای توصیف وضع موجود را ندارد چرا که در شرایط فعلی هر نوع ارزیابی از پرونده هسته ای ایران که جابجایی های استراتژیک رخ داده در منطقه را لحاظ نکند ضرورتا ناقص خواهد بود. این موضوع بحثی گسترده می طلبد که فعلا مجال آن نیست. در عوض، این یادداشت تلاش خواهد کرد استدلال کند که به چه دلیل موازنه راهبردی در موضوع هسته ای به نفع ایران در حال تغییر است.
در پایان بهار89 و در حالی که فتنه پس از انتخابات تازه شعله ور شده بود و زبانه می کشید آمریکایی ها راهبرد خود برای مهار برنامه هسته ای و منطقه ای ایران را بر مبنای درس هایی که از فتنه88 آموخته بودند بازنویسی کردند. حاصل آن بازنویسی این بود که طرف آمریکایی نتیجه گرفت به دلیل آسیب های ناشی از فتنه88؛
اولا، سیستم تصمیم سازی استراتژیک در ایران دچار بحران است و قادر به گرفتن تصمیم های بزرگ در عرصه سیاست خارجی نیست.
ثانیا، اختلاف درباره موضوعات سیاست داخلی می تواند به اختلاف در حوزه هسته ای بویژه هزینه های تداوم برنامه هسته ای هم کشیده شود به این ترتیب اجماع ملی که همواره نیرومندترین پشتوانه سیاست گذاری هسته ای ایران بوده آسیب ببیند. یکی از دلایلی که قطعنامه 1929 تصویب شد این بود که بر آتش اختلاف های داخلی ناشی از انتخابات در ایران- که در حال فروکش کردن بود- بدمد و با وارد آوردن فشار اقتصادی به نقاط آسیب پذیر، یک موج داخلی مخالفت با برنامه هسته ای پدید آورد.
و ثالثا، آمریکایی ها به این تحلیل رسیده بودند که در اثر حوادث پس از سال88 توان مقاومت ایران در مقابل هرگونه فشار خارجی به طور اساسی کاهش پیدا کرده و نتیجه راهبرد حفظ فشار بر ایران اگر در مدت زمانی مناسب اعمال شود، محاسبات استراتژیک ایران را تغییر خواهد داد و اگر محاسبات ایران تغییر کند، رفتار آن هم تغییر خواهد کرد.
در اثر این 3عامل، امریکایی ها راهبردی را در پیش گرفتند که من آن را «استراتژی تلفیق گزینه های فشار» می نامم. به طور بسیار خلاصه این راهبرد در پی آن بود که مجموعه ای از گزینه های فشار را به طور هم زمان علیه ایران فعال و اعمال کند. تحلیل طرف آمریکایی این بود که اگر این تلفیق به طور مناسب انجام شود ایران به لحاظ داخلی در موقعیتی نیست که بتواند در مقابل آن به نحو موثر مقاومت کند. در نتیجه، امریکایی ها تلاش کردند 6مسیر فشار زیر را از بهار 89 به این سو به طور هم زمان ترکیب کنند:
1-مسیر تحریم. شورای امنیت در بهار 89 قطعنامه 1929 را صادر کرد که شدیداللحن ترین قطعنامه این شورا علیه ایران محسوب می شود. بعد از آن امریکا و اروپا به طور جداگانه تحریم های را علیه ایران اعمال کردند که به طور مشخص صنایع نفت، گاز و بنزین ایران و همچنین درآمدها و ارتباطات مالی ایران در نقاط مختلف جهان را هدف می گرفت. در ادبیات استراتژیک محافل امریکایی از این گزینه به ویژه اعمال تحریم بنزین علیه ایران، به عنوان «گلوله نقره ای» یاد می شد که دیر یا زود ایران را از پای در خواهد آورد.
2-مسیر ایجاد تهدید معتبر نظامی. این ایده ای است که اسراییلی ها پیش کشیدند. صهیونیست ها عقیده داشتند و بالاخره آمریکا را هم متقاعد کردند که ایران تا دورنمای یک عملیات نظامی را نبیند و تا واقعا احساس نکند که آن سوی گزینه تحریم، درگیری نظامی است از تحریم ها- هر چقدر هم شدید باشد- تاثیر نخواهد پذیرفت. بنابراین امریکا اگر می خواهد تحریم اثرگذار باشد، باید گزینه نظامی را به طور جدی روی میز خود قرار بدهد و از طریق گرفتن آرایش نظامی در منطقه و دپوی تجهیزات و امکانات این پیام را به ایران ارسال کند که تهدید نظامی یک گزینه معتبر است. بسیار مهم است توجه کنیم مقصود از ایجاد تهدید معتبر نظامی این نبود که امریکا واقعا وارد جنگ با ایران شود بلکه مقصود این بود که وضعیتی به وجود بیاید که ایران احساس کند گزینه نظامی از روی میز حذف نشده است. به تعبیری که نتانیاهو در دانشگاه ویسکانسین به کار برده است امریکا اگر می خواهد با ایران وارد جنگ نشود، نباید از تهدید ایران به جنگ دست بکشد.
3-مسیر عملیات اطلاعاتی. این مسیر به 3 شکل عملیات ربایش (کیس شهرام امیری) ، عملیات ترور (کیس ترور شهیدان علی محمدی و شهریاری) و عملیات سایبری (انتشار ویروس استاکس نت) فعال شد. تحلیل آمریکایی ها این بود که ترکیب این مسیر با مسیر تحریم ها می تواند برنامه ایران «کند» کند و برای راهبرد امریکا زمان بخرد.
4-مسیر حمایت از جریان فتنه در داخل. دقیقا از همان مقطع بهار 89 امریکایی ها به ویژه شخص اوباما تصمیم گرفتند هرگونه احتیاط را به طور کامل کنار بگذارند و وارد فاز حمایت علنی و صریح از این جریان شوند. استراتژیست های آمریکایی اعتقاد داشتند در شرایطی که پشتوانه های داخلی جریان فتنه در ایران در حال ضعیف شدن است اگر حمایت خارجی صریح و قاطعی از آنها به عمل نیاید این جریان شانسی برای ادامه حیات نخواهد داشت. برای آمریکایی ها بسیار مهم بود که فتنه سبز به حیات خود ادامه بدهد چرا که سیا در آن مقطع به این تحلیل قطعی رسیده بود که بدون وجود یک جریان فشار در داخل ایران، هیچ نوعی از فشار خارجی «تمام کننده» نخواهد بود و در هر حال گام آخر را باید نیروهای داخل ایران بردارند.
5- مسیر مذاکره.
6- مسیر عملیات روانی و رسانه ای (درباره این دو مسیر جداگانه توضیح داده خواهد شد.)
شکست راهبرد آمریکا در مقابل ایران اگر فقط یک دلیل داشته باشد آن دلیل این است که آمریکایی ها در ایجاد یک تلفیق مؤثر و مناسب از این گزینه ها شکست خوردند. گزینه ایجاد تهدید معتبر نظامی بنا بود اثربخشی تحریم ها را افزایش بدهد اما از آنجا که این گزینه نه به لحاظ رسانه ای و در صحنه میدانی منطقه هیچ وقت آن طور که آمریکایی ها می خواستند شکل نگرفت (و اساساً امثال رابرت گیتس اعتقادی به شکل گیری آن نداشتند) طبعاً هیچ تأثیری هم روی تأثیرپذیری ایران از تحریم ها نگذاشت. گزینه تحریم هرگز آن طور که آمریکایی ها فکر می کردند اجرا نشد و حتی روی کاغذ هم قدرتمند از کار در نیامد. وجود اختلاف های فاحش میان تحریم هایی که آمریکا علیه ایران اعمال کرد و آنچه در اتحادیه اروپا تصویب شد باعث آغاز نزاع های حقوقی دشواری در دو سوی آتلانتیک شد که هنوز هم میان آمریکا و آلمان ادامه دارد. به علاوه، سیلی از شرکت های کوچک غربی به همراه شرکت های معتبر اروپایی به سمت ایران راه افتاد که حتی شرکت های آمریکایی هم در آن دخیل بودند. شکست پروژه تحریم ها چنان واضح است که جیمز کلاپر مدیر اطلاعات ملی آمریکا در تازه ترین برآورد اطلاعاتی خود نوشته است که آمریکا اگر می خواهد روی اراده ایران تأثیر بگذارد باید در گام بعدی به جای اعمال تحریم های سنگین تر روی گسترش روابط اقتصادی با ایران تمرکز کند! مأموریت گزینه تحریم ها هم این بود که اختلاف های داخلی را در ایران افزایش بدهد اما پس از گذشت مدتی کوتاه تحریم به یکی از ابزارهای ایجاد اجماع در ایران تبدیل شد و حتی اراده های خلاقانه ای را شکوفا کرد که تا پیش از آن حتی در داخل هم به آنها توجه نشده بود. نمونه این اراده خود را در ابتکاری نشان داد که ایران برای تولید داخلی بنزین انجام داد. گزینه عملیات اطلاعاتی هم جز سوختن برخی از شبکه های کلیدی موساد و سیا در ایران برای آمریکایی ها هیچ حاصلی نداشت. تصور آمریکایی ها این بود که از این طریق قادر خواهند بود اولا از انگیزه متخصصان برای حضور در پروژه های ملی بکاهند و ثانیاً می توانند با ضربه زدن به نیروهای کلیدی بخش هایی از برنامه هسته ای ایران را دچار وقفه کنند. به عنوان نمونه در این باره تردیدی نیست که یکی از اهداف اصلی ترور دکتر شهریاری متوقف کردن پروژه تولید سوخت راکتور تهران بوده است که تروریست ها از طریق دسترسی به اطلاعات آژانس می دانستند شهریاری نقشی مهم در آن دارد. اما باز هم نتیجه ای که آمریکایی ها گرفتند شباهتی به آنچه توقع داشتند نداشت. نه فقط هیچ بخشی از برنامه هسته ای ایران متوقف نشد بلکه ایران از اواسط سال 89 به این طرف توانست تمامی هدف گذاری هایی را که در جدول زمان بندی فنی خود پیش بینی کرده بود محقق کند. و نهایتا سران فتنه 88 هم که به ویژه در پروژه تحریم مشاوره های قابل توجهی به آمریکا داده بودند به جای آنکه با اتکا به مجموعه فشارهایی که غرب بر ایران وارد می کرد نیرومندتر شوند، هرچه بیشتر در جایگاه اتهام قرار رفتند تا جایی که از روز 25بهمن 89 به بعد عملا دیگر چیزی که بتوان آن را فتنه سبز خواند باقی نماند.
شکست راهبرد تلفیق گزینه ها برای آمریکا یک پیام خرد کننده داشت و آن هم این بود که قوی ترین فشارها در حساس ترین زمان هم قادر به متوقف کردن ایران نبوده است پس آیا اساسا هیچ ترکیبی از فشار وجود دارد که بتواند محاسبات راهبردی ایران را تغییر بدهد؟
در سوی مقابل ایران درسال 89 کاملا با آرامش رفتار کرد و توانست با بنا نهادن برخی اصول راهبردی و مدیریت زمان، موازنه را نفع خود تغییر بدهد.
به طور بسیار خلاصه اصول راهبرد هسته ای ایران درسال 89 را می توان در قالب 3 گزاره زیر توصیف کرد:
1- به حاشیه راندن بحث تعلیق: ایران درسال 89 موفق شد بحث تعلیق را به طور کامل از ادبیات رسانه ای و حتی مذاکراتی طرف غربی حذف کند. این موضوع به ویژه زمانی کاملا آشکار شد که غربی ها خود مکانیسم مبادله را روی میز گذاشتند- و هنوز هم بر روی میز بودن آن اصرار دارند- و تاکید کردند که پیشنهاد مبادله تلویحا به معنای پذیرش تداوم غنی سازی در خاک ایران و نادیده گرفتن قطعنامه های شورای امنیت در مورد ضرورت تعلیق غنی سازی است.
2- استقلال کامل فنی: ایران درسال 89 تنها مشکل باقی مانده در چرخه سوخت خود یعنی تولید کیک زرد با استفاده از منابع داخلی را هم حل کرده و به این ترتیب چرخه سوخت ایران که شامل مونتاژ ماشین ها و ساخت قطعات ماشین های سانتریفیوژ، طراحی سالن های آبشار صنعتی، فرآوری اورانیوم و غنی سازی است کامل شد. این گام بلند مستقیما به این معنا بود که از این پس توان فنی ایران از هیچ نوع محدودیت خارجی مانند قطعنامه های شورای امنیت و یا تحریم های یک جانبه که هدف آن قطع دسترسی ایران به مواد و قطعات هسته ای است تاثیر نخواهد پذیرفت.
3- پیشنهاد گفتمان همکاری: ایران درسال 89 تلاش کرد یک گفتمان جدید مذاکراتی به جای گفتمان کهنه اعتمادسازی ایجاد کند که ظرفیت حل مسئله هسته ای ایران را در قالب یک معامله «برد- برد» داشته باشد. گفتمان اعتمادسازی ظرفیت حل مسئله هسته ای ایران را نداشت چرا که اولا آژانس به اندازه کافی مستقل نیست که بتواند فرایند حل مسائل باقی مانده با ایران را تا انتها و صرفا براساس موازین فنی و حقوقی طی کند و مهم تر از این، سطحی از اعتماد که منجر به پذیرش غنی سازی ایران توسط غرب شود اساسا قابل شکل گیری نیست به دلیل اینکه نگاه طرف غربی به ماهیت نظام جمهوری اسلامی نگاهی است که اجازه نمی دهد این سطح از اعتماد شکل گیرد. براساس این مفروضات که تاریخ حدودا یک دهه پرونده هسته ای ایران آن را تایید می کند ایران در مذاکرات ژنو 3 و استانبول تلاش کرد طرف غربی را متقاعد کند که اگر روی گفتمان اعتمادسازی پافشاری کند این مسئله هرگز حل نخواهد شد. درعوض ایران یک گفتمان جایگزین در مذاکرات ژنو و استانبول مطرح کرد که نه تنها می توانست مسئله هسته ای را حل کند بلکه ظرفیت آن را داشت که برخی بحران های ریشه ای را که آمریکا در منطقه با آنها دست به گریبان است برطرف نماید. این گفتمان جایگزین که گفتمان همکاری نامیده شد طیف وسیعی از مسائل را پوشش می داد که می توانست مبنای شکل گیری یک سلسله مذاکرات جامع و سودمند میان ایران و غرب باشد. طرف غربی در مذاکرات ژنو و استانبول با این بهانه که مسئله هسته ای را از دیگر مسائل مهم تر می داند از ورود به این فاز خودداری کرد اما اکنون و با آغاز خیزش های اسلامی در منطقه دریافته است که آنچه ایران در آن دو دور مذاکره گفت تا چه حد بر واقعیت منطبق بوده است. به همین دلیل پیش بینی می شود که واقعیت های منطقه به زودی دور جدیدی از مذاکرات را درحالی که قدرت چانه زنی غرب به طور اساسی کاهش یافته به 1+5 تحمیل خواهد کرد.
منبع: / روزنامه / کیهان ۱۳۹۰/۱/۲۸
نویسنده : مهدی محمدی
نظر شما