شبح ماشین
ماشین، در تحلیل نهایی، ابزار دست انسان است که در طول تاریخ پیچیدهتر شده است. وقتی که ما از ابزار صحبت میکنیم، در واقع داریم در مورد خودمان هم حرف میزنیم، زیرا ما نیز به وسیله این ابزارها شکل میگیریم.
در روند تکامل این ابزارها، ما شاهد ظهور کامپیوتر هستیم که یک نظم کاملاً جدیدی از پیچیدگی، هوش و انعطاف را عرضه میکند و همین باعث میشود که بر همه تولیدات عصر ماشین ارجحیت داشته باشد. اشتیاق انسان به ایجاد مدلهای هوشی مشابه خود در کامپیوتر، باعث شده است که ما در مسیر تبدیل شدن «به کامپیوتر صرف» قرار گیریم. کامپیوتر مصمم است تا رفتارهای ما را تقلید کند.
راهحل این است که در مرحله نخست، با «میل به اختراع» درون خود کنار بیاییم و سپس، از مهارتهای اختراعی خود، عاقلانه بهره بگیریم.
اکنون هوش کامپیوترها در شکل تراشههای ریز و ساخته شده از سلیکان عرضه میشوند و احتمالاً تبدیل به بیشترین کالای خانگی در کره خاکی میگردند که تاکنون انسان با آن مواجه شده است. مقدار سلیکان موجود، بیشتر از شن و ماسه است؛ فقط کافی است که چند ولت الکتریسیته را در مقداری از تراشههای آماده شده از سلیکان به کار بگیرید و - مثل خیلی از افراد دیگر - ناگهان در مقابل چشمان شما تصاویر جادویی آینده خیالی جین (یک روبات) شکل میگیرد. این آینده انسان به همراه روباتها است، روباتهایی که از اربابان خود در زبردستی و هوش پیشی میگیرند؛ اینها تبدیل به عوامل هوشمندی میشوند که برای ما در اینترنت پرسه میزنند و در جست وجوی اکسیرهای اطلاعاتی هستند که همة زندگی ما را میسازند؛ جوامع جدید آتی در فضای سایبری و دسترسی بیانتها سکنی دارند و از جنگ و درگیری رها هستند؛ و به آنها کتابخانههایی از تجارب «راستین مجازی» داده میشود که شورانگیزتر از چیزهای واقعی هستند. در آنجا همه فقط منتظر موج مناسب عصای تکنولوژی محک خورده در عرصه صنعت هستند.
همانطور که احتمالاً متوجه شدید، همه این تفکرات بیاساس و یا خیالی نیستند - حتی اگر بیشتر آنها تراوشهای استاندارد شدهای درباره جهان کامپیوتری شده آینده باشد، چیزی شبیه این، به راستی در راه است و حقیقت این است که از راه رسیده است. برخی از ناظران، آشکارا محدودیتهایی را که احتمالاً کامپیوترها سرانجام به وجود میآورند، میتوانند ببینند. وجود همین پتانسیل نگرانکننده و کاملاً آزاد کامپیوترها است که باعث میشود، برخی از افراد نسبت به آنچه که جین در مقابل این هدیه از ما میخواهد، دچار حیرت و نگرانی شوند. در هرحال، مسأله بالقوهای تا این حد دراماتیک، و تا این قدر متفاوت و جهانی را میتوان اکنون در بسیاری از جهات درک کرد. این کاملاً طبیعی است. پس جا دارد که بپرسیم، چه کسی مسیر را انتخاب خواهد کرد، ما یا جین؟
ابزارها در زیر پوست ما هم جا باز میکنند
تا آنجا که در گذشته از انسان نشانی هست، میبینیم که او از ابزار استفاده کرده است. اما ابزارها مفاهیم لغزان و بیثباتی هستند و تا حد زیادی، تعریف آنها مشکل است. هر چیزی، چه سنگی در دست و چه زبان، به عنوان ابزار شناخته میشده است. ابزارها در بسیاری از تعاریف، امتداد خود ما، نتیجة اعمال ما و معنای اقدامات ما در جهان هستند. هر عضوی از بدن ما ممکن است به عنوان ابزار مورد استفاده قرار گیرد. در حقیقت و در یک نگاه سریع، ما میتوانیم اعضای بدن خود را به عنوان الگوهای اصلی و اولیه یا نمونههای ابتدایی آنچه که معنی ابزار میدهد، بنگریم.
اما، در شرایطی که نتوانیم به تفاوت میان ابزار و شخص خودمان پی ببریم و یا حتی فرق میان یک ابزار و اندیشههای حاصل از کلام خودمان را بازگو کنیم، در این صورت، آیا راه خود را گم نکردهایم؟
فرض کنید که چنین نباشد. ولی، حداقل در این جا حقیقتی وجود دارد که میارزد مورد توجه قرار گیرد: وقتی که ما درباره ابزار سخن میگوییم، به گونهای داریم درباره خودمان هم حرف میزنیم. در جمله قدیمی ذیل، معنای عمیقی وجود دارد: «کسی که فقط یک چکش دارد، هر چیز دیگری را در نگاه خود، میخ میبیند.» ما نه فقط با ابزارهای خود، به اجسام شکل میدهیم؛ بلکه خودمان نیز به وسیله این ابزارها شکل میگیریم - رفتارمان خودش را با ابزار منطبق میکند - این مورد در عرصههای مختلف پذیرفته شده است. به عنوان مثال، احتمالاً شما این جمله را شنیدهاید: «رسانه، پیام است»؛ یعنی ابزاری که ما از آن، جهت انتقال یک پیام استفاده میکنیم، خود این ابزار، بر روی آنچه که میخواهیم بگوییم، اثر میگذارد. یکی از پیامدهای پدیده مذکور چنین است: در زمانی که یک پیام الکترونیکی ارسال میکنید، در مقایسه با زمانی که در یک وضعیت ساکن، یادداشتی را مینویسید، احتمالاً «شخصیت» خود را متفاوت مییابید. به نظر میرسد که در اغلب موارد - بیشتر به گونهای مرموزانه - ابزارها دارند زیرپوست ما میروند.
ناخودآگاهی در شکل موتور بخار
نکته دیگری در مورد ابزارها وجود دارد که نمیتوان آن را انکار کرد: ابزارها در طول تاریخ به طور فزایندهای پیچیده شدهاند؛ مطالعه خود این موضوع هم جذاب است، چرا که به نظر میرسد، ورودی مشخصی برای شناخت پیچیدگیها باشد یا شاید یک روزنه شناخت در اذهان ما ؛ در ورای این تحولات میبینیم که ویژگیهای ابزار، قدرتمندانه تغییر شکل مییابند. البته، در گذشتههای خیلی دور تاریخی هم اختراعات مکانیکی مختلفی مثل کارگاههای بافندگی، کجبیل و منجنیق وجود داشتهاند، اما، در خلال انقلاب علمی و صنعتی، هوش مرتبط با این مکانیسم، با سرعت خیلی زیادی تغییر شکل یافته و نوعی از پیچیدگی سیستماتیک و عقلانی شده را دربر گرفت که قبلاً شبیه آن را تجربه نکرده بودیم. چاپ افست مدرن مطبوعات یا کمباین دروگر، با دستگاه بافندگی خانگی یونان باستان فاصله بسیاری دارد؛ همانطور که ما نیز احساس میکنیم که با مردم یونان باستان فاصله داریم.
از آنجا که تغییر شکل بنیادین در ابزار، به طور ضمنی بر تغییر شکل موازی استفاده کننده از ابزار هم دلالت میکند، به همین خاطر، دانستن این موضوع تعجبی ندارد که نیاکان ما چند صد سال پیش و در خلال عصر انقلاب بزرگ مکانیکی، «احساس» کردند که در یک جهان منظم خودکار زندگی میکنند. اما امروز باید از چیزی سخن گفت که قویاً بر تولیدات عصر ماشین ارجحیت دارد، زیرا، به نظر میرسد، اکنون که ما از یک گذرگاه و ورودی دیگری عبور کردهایم - گذرگاهی که ما را به ماورای خیلی دور دستاوردهای عصر صنعتی میبرد - کامپیوتر به ما نظم کاملاً جدیدی از پیچیدگی، هوش و انعطاف را عرضه میکند. کامپیوتر به چیزهایی دست مییابد که ما به سختی میتوانستیم با مکانیسمها و شیوههای قدیمی تصورش را هم بکنیم. کامپیوتر، این دستگاه که روی میز ما و در کنار ما قرار میگیرد، ظرفیت رقابتآمیز قابل ملاحظهای را به نمایش میگذارد، که معنیاش تبدیل به ابزار شدن هر چیزی است.
آیا با وارد میدان شدن این ابزار، دیگر نیازی به ماشین حساب، دستگاه حروفچین، پست الکترونیکی، مداد و کاغذ، قفسه پرونده، کتابخانه، ضبط صوت وجود دارد؟ با حضور کامپیوتر، همة اینها یکجا در جلوی شما قرار میگیرند و منتظر میمانند تا شما فرمان دهید. یک کامپیوتر به شیوه خود میتواند تبدیل به یک ترنادو یا امواج اقیانوس شود و این اشیا را به سیاق اجبارآمیز، شکل جدیدی بدهد. تئوریسینها اکنون معتقدند که جوهره ترنادو و یا موج، در درون کامپیوتر واقعاً وجود دارد.
اما این مدخل و گذرگاه جدید، حتی از آنچه تاکنون مطرح کردهام هم با اهمیتتر است. این حقیقت که ما نمیتوانیم بدون سخن گفتن از خود، فقط درباره ابزار حرف بزنیم، اکنون به طرز حیرتانگیزی حالت واقعی به خود گرفته است. ابزار نه تنها مسایل مرتبط با ما را آشکار میکند، بلکه وعده میدهد که تبدیل به خود ما شود. این موضوعی است که حداقل بسیاری از مردم هم پی بردند که با انجام تحقیقات (مثلاً در مورد هوش مصنوعی و دستکاری شده)، در حال رخ دادن است. مردم ما از این موضوع نگرانند، زیرا میدانند که ابزار به ناچار در زیر پوست ما برای خود جا باز میکند؛ ما در مسیر تبدیل شدن به «کامپیوتر صرف» قرار گرفتهایم. اشتیاق ما به ایجاد مدلهای هوشی مشابه انسان در کامپیوتر، میتواند منعکس کننده کدام یک از دو مورد ذیل باشد؛ اینکه ما شدیداً به کامپیوتر وابستهایم و یا برعکس، این کامپیوتر است که به ما وابسته است؟
ما خودمان را درون کامپیوتر خود میبینیم
کامپیوتر تواناییهایی مثل انعطاف، توان رقابتی و پتانسیلهای مختلف دیگر دارد که اساس و جوهره آن را تشکیل میدهد. کامپیوتر، یک ماشین در بعد جهانی است. این ماشین هر چند دارای تکنولوژی تقریباً ناب و پتانسیل پایانناپذیر است، ولی از یک منظر خاص، کمتر میتوان ارزشی را برای آن قائل شد؛ کامپیوتر یک صفحه خالی است، و به آنچه که ما در عرصه تکنولوژی میآوریم، وابسته است و فعلیت یافتن هر کدام از پتانسیلهای آن وابسته به انتخاب ما است. به هرحال، موردی که مطمئناً به آینده کامپیوتر مربوط میشود این است که وجوه مختلف ما انسانها را منعکس خواهد کرد.
با این وجود، حتی افرادی که در صدد هستند، «ارتباط چهره به چهره انسان با کامپیوتر» را طراحی کنند - و سهم خیلی زیادی هم در فهم ما نسبت به طراحی این ماشین داشتند - به قدر کافی نتوانستند التزامهایی را که ما عملاً آنها را در مواجهه چهره به چهره انسان با انسان در نظر میگیریم، خوب تشخیص بدهند.
به خاطر همین است که من سرودن اشعار حماسی بیتکلف در مدح کامپیوترها را مشوش و بیتناسب میدانم. این نوع رویکرد، بازگو کننده نوعی ناخودآگاه خیلی ملایمی است که تکنولوژی را تبدیل به یک تهدید عمیق میکند. ماشینها در زمانی تبدیل به تهدید میشوند که ضعفهای ما را، بدون آنکه خود از آنها کاملاً باخبر باشیم، در خود جای دهند. همه دلایل و نشانههای موجود به ما این هشدار را میدهند که برای نزدیک شدن به هر جنبه از کامپیوتر، باید بیشترین هوشیاری و احتیاط را به خرج دهیم. اما چه مشوقی را فرهنگ ما برای در نظر گرفتن چنین احتیاطی فراهم کرده است؟ گویا در طبیعت وجودی ما، بیشتر این انگیزه وجود دارد که اجازه دهیم، تکنولوژی به هر کجا که میخواهد برود و این پیشروی را هم ما تحت لوای توسعه جشن میگیریم.
مسلّم است که هر اختراعی، از تلویزیون گرفته تا نیروی اتم، تمایل دارد که آگاهانه یا ناخودآگاه، میل و آرزوی کارفرمای خود را تحقق ببخشد؛ اگر این آرزو مبتنی بر هوشیاری تمام عیار نباشد، به جای اینکه ما اختراع را کنترل کنیم، بیشتر این اختراع است که ما را کنترل میکند. آیا واقعاً کسی میتواند شک کند که ما به خاطر همین بیاحتیاطی، تبدیل به ابزاری در دست تلویزیون شدهایم؟ کامپیوتر در یک بازی، چیزهایی را وارد میدان میکند که شدیداً خطرناک هستند. کامپیوتر به طرز بیرحمانهای، مصمم است تا رفتار ما را، حتی- شاید مخصوصاً آن بخش از رفتارهایی که از آنها آگاهی نداریم - تقلید کند؛ زیرا به تعبیری به کامپیوتر، ذهن خاص خودش اعطا شده است.
آیا ما راضی میشویم که سیستم آموزشی خود را به مثابه ابزاری بدانیم که «اطلاعات» را با بیل به درون ظرف ذهن کودکانمان میریزد؟ کامپیوتر پایگاههای اطلاعات بیپایانی را عرضه میکند که از طریق آنها، اطلاعات به شکل انبوه عرضه میشوند.
آیا کارمان این شده است که ارتباط کودکان را با ملاحظات مربوط به ارزشهای بشری قطع نموده و آنها را به سمت ماشینهای محاسبهگر که صرفاً به یک رشته دکمه متصل هستند، برگردانیم؟ کامپیوترها نه تنها میتوانند به چنین تجارتی دامن بزنند، بلکه خود میتوانند تبدیل به این تجارت شوند؛ همه آنچه را که کامپیوتر نیاز دارد، یک برنامه مناسب است.
آیا عصر ما، یک عصر فاقد معنا است؟ کامپیوتر از ما میخواهد که به معانی بر جای مانده خود پشت کنیم و اطلاعات را جای آن قرار دهیم. طبیعت پیچیده، کیفی و استعارهای معنا، تبدیل به اموری آسان و کمّی میشود. ما با تدابیری که از طریق کامپیوتر به کار میگیریم و به شیوه کمّی و شمارشی، اطلاعات ایجاد میکنیم.
همة آنچه را که باید گفته شود، این است که ما به شکل فزایندهای به درون کامپیوتر تزریق شدهایم و این وضعیت حاصل تمایلات مشخص و اعلام شده اذهان خودمان است. این تمایلات به تمام تاریخ چند صد ساله ما مربوط است، تاریخی که فرهنگ ما در طی آن، هم موفقیتهای تکنولوژیکی کسب کرده است و هم عامل وحشت از طریق همین تکنولوژی شده است.
اما آیا کامپیوتر واقعاً فقط یک صفحه خالی است که طبیعت خاص خود ما را منعکس میکند؟ آیا کامپیوتر به طور یک جانبه صفات انسانی را خلق - و حتی تحریک - نمیکند؟ شاید انکارناپذیر باشد، آنچه را که کامپیوتر از ما میخواهد، بالاتر از همه «محاسبات» دیگری است که انجام میدهد. کامپیوتر از ما میخواهد تا از تجارب بشری، کمیت و منطق را مجزا و استنتاج کنیم، تا بتواند آن را بخواند. به هرحال، باید اعتراف کنیم که ما در خلال چند قرن اخیر و کاملاً مستقل از کامپیوتر، علاقه شدیدی را برای تقلیل دادن همه تجارب و دانشهای بشری نشان دادهایم.
میل به مهارت
ماشین از طرفی تجلی بشریت است و از طرف دیگر، نیروی مستقلی است که در مقابل ما دست به کنش و یا واکنش میزند. این ماشین چیست؟ من متقاعد شدهام که اگر ما همه جوانب حقیقت را در نظر نگیریم و همزمان با آن، از خود انعطاف هم نشان ندهیم، امیدی به درک نقش تکنولوژی در جهان امروز وجود ندارد. رابطه میان بشر و ماشین تبدیل به چیزی مثل یک همزیستی پیچیده شده است. ما که «ماشینهای متفکر» اختراع میکنیم، نه میتوانیم از مسئولیت خود در قبال شکل دادن سریع سیاره زمین و اوهام الکترومکانیکی فرار نماییم و نه میتوانیم از دورنمای آن - و تهدید بالقوه آن - که مستقل از فکر و اراده شخصی انسان عمل میکند، فرار نماییم.
در مجموع، اگر ماشین جامعه را کنترل نمیکند، ما هم نمیتوانیم ادعا کنیم که اثرات این ماشین را کنترل میکنیم. ما انسانها و نسل مکانیکی ساخته شده توسط ما، با گرههایی که همینطور محکمتر هم میشوند، به هم گره خوردهایم. برای اصلاح ریشهای الگوهای بزرگتر - به جای این که فقط وضعیت ایستای آنها را در نظر بگیریم - نیاز به تجزیه و تحلیل عمیق مسایل، نه ظواهر زودگذر آنها داریم و لازم است برای تغییر چیزهایی که به آسانی تغییر نمییابند، دست به تلاشهای مضاعف بزنیم. به نظر میرسد که تنها راه رسیدن به هدف مزبور، آگاهی شخصی و تعدیل درونی است و در نتیجة چنین تحولی است که من میتوانم از داس در دست خود به طور مناسب استفاده کنم. بر این اساس، موقعی که با یک تکنولوژی پیچیده و بسیار گسترده مواجه میشویم، مجبوریم تلاشهای خود را یک میلیون برابر نماییم. هر چیزی با توجه به درجه فوریتی که دارد، به همان اندازه بیشتر باید مورد توجه قرار گیرد.
اما این کاملاً همة نظرات ما نیست. رابطه ما با ماشین، یک رابطه کاملاً سخت میان دو قرین با نفوذ متقابل نیست - یا لااقل نمیتواند باشد - هر نوع خودسری که ما در مورد تکنولوژی با آن مواجه میشویم، حتی آن دسته از تکنولوژیهایی که خیلی پیش از این از ما جدا شدهاند، باز هم ریشه در اراده بشر دارند؛ حقیقتی که از طرف برخی از منتقدان تند تکنولوژی نادیده گرفته میشود. تا موقعی که به عدم بیطرفی تکنولوژی وقوف داشته باشیم و آن را ثابت کنیم - همانطور که منتقدان به طور مؤثری دارند انجام میدهند - در این صورت، ما در زندگی خود کاملاً بنده تکنولوژی نمیشویم.
آزادی مسلماً یک سوداگری همراه با خطر است. ما میتوانیم در انتخاب خود صدای اخطارآمیز منتقدان را نادیده بگیریم؛ ما میتوانیم محرکهای نیمه هوشیاری را به ماشینهای خود دادهایم، کاملاً تحت کنترل بگیریم و در همان حال، مسئولیتی که منتقدان انتظارش را دارند، نادیده بگیریم. یعنی، ما میتوانیم بالاخره تا سطح برابری با ماشینهای خود تنزل کنیم. در حقیقت، این همتا شدن انسان با ماشین، ترسناک خواهد بود، زیرا نتیجهاش این است که در شرایط فوق، آزادیای برای ما وجود ندارد و دیگر نمیتوان از قالبهای مکانیکی صرف فرار نمود. استدلالهای من دو جنبه دارد؛ در یک جا تأکیدم بر این است که ما قدرت نفوذ تعیین کنندهای را به ماشینهای خود اعطا کردهایم؛ و در جای دیگر، بر ارجحیت آزادی تأکید میکنم. میان این دو، هیچ تناقض مبنایی وجود ندارد. پذیرش حد و مرز برای خود، تنها مبنای آزادی مسئولانه است.
به علاوه، این دو وجهی بودن حقیقت باعث میشود که من همینطور و از روی بیفکری، با تکنولوژی مخالفت نورزم. چیزی که من واقعاً از آن میترسم، ماشین پنهان و قدرتمند درون ما است، که همینطور قدرتمندتر هم میشود. درون ما همان چیزی است که ماشینهای اختراعی ما آن را منعکس میکنند. ما در مرحله نخست، باید با «میل به اختراع» درون خود کنار بیاییم و در مرحله بعد، عاقلانه از مهارتهای اختراعی خود بهره بگیریم. تنها از این طریق است که میتوانیم آزادی خود را به دست آوریم.
منبع: / ماهنامه / سیاحت غرب / 1385 / شماره 41، آذر ۱۳۸۵/۰۹/۰۰به نقل از: WWW.paragora.com
نویسنده : استفن ال . تالبوت
نظر شما