موضوع : پژوهش | مقاله

نظریه تشکیک در وجود در حکمت ایران باستان و فلسفه اسلامی(3)

اصالت و وحدت وجود و مراتب آن در آثار فارسی دوانی
وی در این رباعی به اصالت و وحدت وجود تصریح کرده است:
چون هست ثبوت هر صفت فرع وجود
پس غیر وجود خود نباشد موجود
گفتم به طریق عقل رمزی با تو
باشد که رسی به ذوق ارباب شهود(100)
در یکی از رسائل فارسی خود نیز عقیده گروهی از عرفا را در توضیح مراتب وجود بدین گونه آورده و تائید کرده وجود مطلق را، اعنی وجود من حیث هو بی شرط تجرد و اطلاق و غیر آن از عوارض و صفات، حقیقت حق میدانند و آن را مراتب اثبات می کنند: مرتبه اول غیب هویت؛ که (حق) در آن مرتبه به هیچ وجه مشارالیه نگردد و به هیچ صفت موصوف نباشد و به هیچ اضافت، منسوب و منسوب الیه نشود چون قدم و حدوث و وحدت و کثرت الی غیر ذلک؛ بلکه این تمام، احکام مراتب تنزلات اوست. و گاه گویند که مراتب کلیه وجود پنج است: اول غیب مطلق، و آن مرتبه اطلاق محض است که آن را غیب هویت... گویند؛ و دوم غیب مضاف؛ و آن را عالم عقول و نفوس گویند... و سوم شهادت مضاف که آن راعالم مثال و خیال منفصل خوانند.... و چهارم شهادت مطلق و آن را عالم ملک و شهادت خوانند؛ و آن عالم جسمانی است بمافیه من الاعراض و الجواهر و پنجم مرتبه جامعه؛ و آن، حقیقت انسانی است... زیرا که محقق شد که نزد اهل تحقیق و اصحاب نظر دقیق، وجود، حقیقتی است قائم به ذات خود نه وصفی قائم به غیر... نزد این طایفه مقرر است که ماهیات ممکنات که آن را به اعتبار وجود علمی حق تعالی اعیان ثابته می گویند ازلاً و ابداً بر عدمیت خود باقی اند؛ و استفاده وجود؛ به معنی اتصاف به آن نمی کنند؛ چه حقیقت وجود نزد ایشان وصف نیست بلکه ذاتی است قائم به خود؛ اما گاه اطلاق وجود بر معنی نسبی کنند و این معنی کون نسبی است؛ چنانچه گوئی: زید در خیال من موجود است؛ یا در خانه موجود است؛ و این معنی به حسب ظاهر، صفت ممکن باشد و به حقیقت عبارت است از ارتباط او به وجود حقیقی- که عین ذات حق است. و از این ارتباط، تعبیر به تجلی نمایند... و حاصل این سخن آن است که ظاهر به حقیقت وجود حقیقی است که به صفات اعتباریه اعیان ثابته منصبغ شده. (101)
از آنچه به صورت پراکنده آوردیم، هم اعتقاد دوانی به نظریه تشکیک را (هر چند نه در صورت کامل آن) می توان دریافت و هم اصالت وجودی و وحدت وجودی بودن او را (و البته باز نه در صورت کامل آن دو و مانند صدرا)؛ و اگر هم پاره ای از نوشته هایش بوی اصالت ماهیت می دهد، شاید راه حل این تعارض آن باشد که مانند مهدی نراقی بگوییم: آن مربوط به مرحله ای از زندگی علمی وی بوده و بعداً از آن نظر برگشته. (102) چنانکه صدرا نیز به تصریح خود، در آغاز اصالت ماهیتی بوده و از آن نظریه دفاع می کرده و بعداً تغییر عقیده داده و... (103) این هم داوری صدرا درباره دوانی: طریقه وی مشاهده سریان نور وجود در تمام موجودات است و علم به اینکه موجودیت هر موجودی به اتحاد آن با حدی و تلبس آن به مرتبه ای از هستی است. (104)

میرداماد
این حکیم که قهرمان اصالت ماهیت و گاهی نخستین مطرح کننده این نظریه شناخته شده، هم وحدت حقیقت را پذیرفته و هم سلسله مراتب در صحنه هستی را. در کتاب تقدیسات می نویسد: باری تعالی همه هستی است؛(105) و همه او هستی است؛ و همه او بهاء (زیبایی) و کمال است؛ و همه بهاء و کمال اوست؛ و هرچه جز اوست علی الاطلاق پرتوهای نور او و تراویده های هستی او و سایه های ذات اوست؛ و چون هر هویتی از نور هویت اوست، پس او «هوی» ی حق مطلق است و «هو» علی الاطلاق جز او نیست.
حکیم سبزواری با نقل آن چه از قول میرداماد آوردیم، اعتقاد وی به نظریه کثرت در وحدت را اثبات می کندو این تصور را که نظریه مزبور را نخستین بار صدرا مطرح کرده مردود می شمارد؛ و او و هم استاد آملی ره در توضیح عبارت میر می نویسند: «او همه هستی است» یعنی او «بسیط الحقیقه کل وجودات است؛ و این همان کثرت در وحدت است و لازمه آن، وحدت در کثرت؛ و تفاوت این عبارت میربا بسیط الحقیقه کل الاشیا، تنها در این است که از وضوح و صراحت آن بی بهره است و خالی از غموض نیست. » و «همه او هستی است» یعنی «او ماهیتی جز وجود و انیت ندارد و وجود بحت(106) است و ماهیت او عین وجود» و «همه بهاء و کمال است» یعنی «همه کمال ساری در خلق، کمال اوست، پس همه حیات ها در چهره بسیط آنها دانش اوست. و هر کمالی تراویده کمال او و هر زیباییی چکیده ای از دریای زیبایی اوست. » و اینکه: «هرچه جز اوست؛ علی الاطلاق، پرتوهای نور او است» اشاره به مساله وحدت در کثرت است. و این هم که: «پس او هوی حق مطلق است» زیرا: هر وجودی قوام یافته به وجود صرف است، پس او هویت هوهو است. (107)
در قبسات میر هم می خوانیم: قیوم واجب الذات بزرگ است یاد او هستی محض و روشنایی محض و کمال محض و بها محض است...؛ و موجود حق واجب بذاته باید که لذاته فیاض باشد و هر حقیقتی و هر کمال حقیقتی را او افاده نماید و هر ذاتی و هر تمام ذاتی و هر وجودی و هر کمال وجودی از او جریان یابد و افاضه گردد. (108)
نیز باید اندیشید که چگونه بود آغازیدن هستی از مرتبه ای که بالاترین درجه کمال را احاطه کرده است در سیر نزولی از برترین به برتر که پایان آن به نازل ترین مرتبه نقص و کاستی است؛ و سپس بازگشت از نازل ترین مرتبه به مرتبه ای برتر از آن؛ و برتر از مرتبه برتر تا به مراتب والا و والاتر تا به مرتبه ای که عظمت و کمال را در بالاترین درجه آن احاطه کرده است؛ و آن مرتبه ذات آفریدگار است؛ و او اول هر چیز و آخر آن و مبدا هر هستی و بازگشت گاه آن است... پس مراتب آغاز هستی پس از مبدا نخستین که بر همه چیز احاطه دارد پنج است: مرتبه همه عقل های مفارق (غیرمادی) از عقل نخست تا بازپسین عقل؛ و سپس مرتبه نفوس آسمانی گویای خردمند از نفس فلک برتر تا نفس نزدیک ترین فلک به ما، و آنگاه مرتبه نفوس منطبعه فلکیه... (109)

صدرای شیرازی
در میان تمام کسانی که نظریه تشکیک را مطرح کرده اند، شاید هیچ یک به تفصیل و دقت صدرا در این باب سخن نرانده و به اندازه وی در اثبات آن نکوشیده اند؛ و چون نقل تمام و حتی بخشی از آنچه وی و شارحانش در این مورد گفته اند، در اینجا ممکن نیست، به این اشارت بسنده می نماید که وی از سویی، نظریه تباین وجودات را به مشائیان، و عقیده به تشکیک در وجود را به حکیمان ایران باستان نسبت می دهد و می نویسد: وجود واجب، همان هستی خاص است که اختلاف آن با دیگر وجودها، به عقیده مشائیان در حقیقت وجود است؛ و به عقیده حکیمان ایران باستان و خسروانیان در کمال و کاستی یا بی نیازی و نیازمندی. که این اختلاف، بسیار بنیادی است؛ زیرا حقیقت وجود تا هنگامی که با ضعف و کاستی نیامیزد، هیچ یک از معانیی که غیر از وجود است و از آنها به ماهیات تعبیر می شود به آن منضم نمی گردد؛ و کاستی و ضعف از مراتب امکانات و تنزلات است؛ همان گونه که سایه از مراتب تنزلات نور است زیرا معنی سایه امری وجودی نیست بلکه از مراتب کاستی های نور است؛ و کاستی عدمی است؛ و همین گونه، تنزلات و کاستی های مراتب هستی که در نزد آن بزرگان از فرزانگان پهلوی حقیقت نور است، تنها از ویژگی های هویت های آن مراتب ناشی می شود؛ هویت هایی که افزون بر حقیقت آن که در اصل وجود و نوریت متفق و یگانه است هیچ ندارند. (110) نیز آنچه درخصوص اعتقاد فرزانگان ایران کهن، و مفسر ایشان سهروردی، به نظریه تشکیک در نور و نوریت وجود نگاشته؛ که آن هم به معنی اعتقاد ایشان به تشکیک در وجود است، در مکتب سهروردی، نور حقیقی واحد و بسیط است و تفاوت در میان افراد آن تنها به شدت و ضعف در نوریت است؛ و برترین مرتبه کمال آن نور بی نیاز واجب تعالی است؛ و فروترین مرتبه نقص آن، نوری که عارض چیزی دیگر شود. (111) و بنابر مذهب فرزانگان فارس و اشراقیان، عقل ها، انوار محض هستند؛ و در حقیقت بسیطه نوریه با یکدیگر متفق اند؛ و تفاوت آنها در شدت و ضعف در اصل آن ماهیت نوریه است. (112)
و به عقیده ما، وجود همه نور و حیات است؛ و اشراقیان و حکیمان ایران باستان این نظریه را در مورد مفارقات (جوهرهای مجرد عقلی و نفسی) و نفوس و نورهای عرضی که به چشم ظاهری دیده می شود پذیرفته اند؛ و در مورد طبایع و اجرام نه. (113)
از سوی دیگر، پاره ای اظهارات صدرا حکایت از آن دارد که وی نظریه تشکیک را از ابتکارات خود می داند؛ و بدین دلیل مورد اعتراض کسانی قرار گرفته است که این نظریه را در آثار اسلاف وی یافته اند. (114) ولی اگر نظریه تشکیک را در صورت برهانی و کامل و با تمام مبانی و حدود و ثغور و نتایج آن در نظر بگیریم، شک نیست که اعتراض مزبور به جانیست و حق با صدر است؛ و پیشینه تاریخی آن در چهره های ناکامل نیز مورد انکار صدرا نبوده و بارها به آن، و به استفاده ای که از آن برده اشاره کرده است؛(115) چنانکه شارحان او نیز به استفاده وی از نظریات حکیمان ایران باستان در این مورد تصریح کرده اند و کار اساسی صدرا، اثبات وحدت حقیقت وجود است که در بعضی از مقامات، بنابر طریقه حکمای فهلوی و تشکیک خامی که شیخ اشراق در حقیقت نور قائل است، این مسلک را تقریر و تحقیق نموده. (116) علاوه بر آنکه به استفاده وی از نظریات عارفان در این مورد و کوششی که برای جمع میان نظریات دو دسته کرده اشاره نموده اند:

در شواهد ربوبیه
در بیان وحدت وجود و تقریر مسلک اهل عرفان و تحریر وجوه جمع بین وحدت وجود مختار فهلویون که به وحدت سنخی قائل اند و ممشای اهل عرفان و سلوک که به وحدت شخصی قائل اند گفته... (117) ملاصدرا خود تصریح نموده که وحدت وجود را از عرفا و اقدمین از حکمای ایران قدیم استفاده نموده است. (118) و سرانجام، جالب آنکه صدرا، هم نظریه تشکیک در وجود را که از خود او می دانند، به خسروانیان و فرزانگان ایران باستان نسبت می دهد و هم نظریه منسوب به شیخ اشراق را در اعتباری شمردن وجود و این که امری صرفاً عقلی است و تحقق خارجی ندارد و... (119) که اگر این هر دو نسبت را بپذیریم، باید بگوییم که حکیمان ایران پیش از اسلام، نظریه واحدی در باب وجود نداشته اند؛ و شاید هم اختلاف مزبور ناشی از اختلاف اعصار یا تعدد مکتب ها بوده است.

حکیم سبزواری
آنچه را وی در توضیح نظریه تشکیک در منظومه و شرح آن آورده چندان به متن اسفار نزدیک است که ظاهراً از همان کتاب گرفته؛ و چون قبلاً ترجمه عبارت اسفار را آوردیم، اینک به نقل
ابیاتی از متن منظومه و چند جمله از شرح آن بسنده می کنیم:
الفهلویون الوجود عندهم
حقیقه ذات تشکک تعم
مراتبا غنی و فقرا تختلف
کالنور حیثما تقوی و ضعف
و عند مشائیه حقایق
تباینت و هو لدی زاهق
لان معنی واحدا لا ینتزع
ممالها توحد مالم یقع(120)
و: ان النور الحقیقی الذی هو حقیقه الوجود... ذات مراتب متفاوته.... فالاختلاف بین الانوار... بالقوه و الضعف؛ فان المعتبر فی النور ان یکون ظاهرا بالذات مظهرا للغیر؛ و هذا متحقق فی کل واحده من مراتب الاشعه و الاظله... ان کل مرتبه من الوجود، بسیط لیس شدیده مرکبا من اصل الحقیقه و الشده؛ و کذاالضعیف لیس الا الوجود، و الضعف عدمی - کالنور الضعیف... (121)
سبزواری در آثار دیگر خود نیز بارها بر درستی و استواری نظریه تشکیک دلیل آورده و آن را به حکیمان ایران باستان نسبت داده و تاکید وی بر این نسبت چندان است که برخی آن را ساخته و پرداخته او می پندارند. در مجموعه رسائل وی می خوانیم؛(123) «ذهب الفهلویون الی ان للوجود مراتب متفاوته بالتفاضل. » و در جای دیگر: «فمراتب الوجود متفاوته بالتمیزات... و هذا هو الحق و هو مذهب الفهلویون من الحکماء الاقدمین وبه یقول صدرالمتالهین و شیخ الطائفه الاشراقیه ره لکن فی النور الحقیقی. »(124)
نیز: «وجود حقیقی که مراتب متفاضله پیش فهلویین و محققین متاخرین دارد که مقول بالتشکیک است. (125)» در اسرارالحکم نیز می نویسد: حقیقت وجود اصیل است؛ و نوری است که واحد است و مراتب متفاضله دارد؛ انوار بعضها فوق بعض مختلفه فی الشده و الضعف؛ پس در حقیقت وجود، مرتبه تام و شدید، علت است و مرتبه ضعیف، معلول؛ و به عبارت دیگر: صانع وجود و صنع وجود و مصنوع وجود - ولی به حسب مراتبی که در وجود است: از خفا و ظهور و مظاهر - اما ذات علت و مرتبه فوق التمام در نوریت، مرتبه وجود حق است. این طریقه وحدت در کثرت است. اما این که وحدت است، چه، دانستی سنخیت مراتب را در نوریت و ابای از عدم و اینکه چون (:مثل) مراتب نفس واحده است؛ اما آنکه کثرت است ولی نوری، چه، دانستی که مراتب و درجات متفاضله است نور حقیقت را؛ و وجودات سلاسل طولیه - نزولیه و صعودیه - و سلسله عرضیه، انواری است بعضها فوق بعض؛ و این کثرت نوری منافی وحدت حقه نیست بلکه موکد است؛ چه هر چند نور و فعلیت بیشتر، و فقدان افقد و اندر(126)، و وجدان اکثر و اوفر، وحدت و یگانگی آشکارتر است.
در هر چه بنگرم تو پدیدار بوده ای
ای نانموده رخ تو چه بسیار بوده ای
یعنی ظهورات صفات کمال تو چه بسیار است و شئون قدرت تو بی شمار است؛ ولی چون سنخیت است، وحدت حقه است؛ این است که حکمای اشراق گویند - با تفاوت و تمایز نورالانوار و انوار قاهره و انوار اسپهبدیه سماویه و عنصریه و انوار عرضیه که: النور کله حقیقه واحده بسیطه لااختلاف بین مراتبها الا بالکمال و النقص؛ مابه الامتیاز فیها عین مابه الاشتراک.
بیان دیگر از برای وحدت در کثرت(127) آن است که وجودات همه چون عکوسند برای اسما و صفات واحد احدی؛ پس اگر ملاحظه عاکس(128) واحد شود که اسماء و صفات او عین یکدیگر و عین ذاتند به حسب وجود، وحدت است؛ و اگر ملاحظه تفاوت عکوس شود و تفاوت مفاهیم اسماء و صفات، کثرت است. و مالوجه الا واحدا غیرانه اذا انت عددت المرایا تعددا(129)
منبسط بودیم و یک گوهر همه
بی سر و پا بدیم آن سر همه
یک گهر بودیم همچون آفتاب
بی گره بودیم و صافی همچو آب
چون به صورت آمد آن نور سره
شد عدد چون سایه های کنگره
کنگره ویران کنید از منجنیق
تا رود فرق از میان این فریق. (130)
انسان در آئینه خانه، صورتهای متعدده در آن آئینه ها دارد - به علاوه صورت هایی که در خیالات مردم و در مردمک ها و آب ها دارد، مختلفه در صغر و کبر و صفا و کدر؛ پس هرگاه تشنه آن عاکس باشی و همه را مابه ینظر و نمودار از عاکس بینی، نه مافیه ینظر، همه یکی است؛ و آن عاکس مثل روحی واحد است که هویت بخشد همه آن اشباح را و صور را؛ و اگر ملاحظه مظاهر مختلفه و ظهورات متفننه کنی حکم به کثرت آید... و امثله توحید بسیار است که احصا نمی شود؛ چون بحر و موج و حباب؛ و آفتاب عالمتاب،... و مثل اعلای توحید، انسان کامل است.
تو هم یک چیزی و چندین هزاری
دلیل از خویش روشن تر نداری
این است بیان کثرت غیرمنافی با وحدت...
اهل جمع، پس ایشان اند مظهر اسم من لایشغله شان عن شان، و ملایحجبه شیی عن شیی و من لایلهیه قول عن قول؛ و محتجب نشوند به خلق از حق، و به حق از خلق؛ و صاحب دو مقام اند... این بود وحدت در عین کثرت یعنی اعتقاد به وحدت در عین اعتقاد به کثرت. سرانجام این دو بیت که برای اشاره به جلوه های مختلف کمال، و جایگاه انسان در آن میان آورده؛
اگر چه آینه روی جانفزای تواند
همه عقول و نفوس و عناصر و افلاک
ولی کسی ننماید ترا چنانکه تویی
به جز دل من مسکین بیدل غمناک(131)
شارحان و شاگردان مکتب سبزواری نیز عموماً نظریه تشکیک را به پهلویان منسوب داشته اند:
حکیم ملامحمد هیدجی که از شارحان سبزواری و با یک واسطه شاگرد او است(132)، ذیل بیت «الفهلویون الوجود عندهم... » می نویسد: «پهلوی منسوب است به پلهو... موبدان ایشان همه چیز را پرتو روشنی آمیغی و نمونه هستی راستین دانند. از این جاست که من بنده در منظومه خود گفته ام:
منم پهلوی کیش یزدان شناس
به یزدان از این بهره دارم سپاس. (133)»
و در دانشنامه ذیل بیت پارسی بالا می نویسد:... پهلویان جهان را پرتو هستی راستین دانند؛ قال... فی المنظومه: الفهلویون... (134)
مهدی آشتیانی شاگرد هیدجی(135) می نویسد:
«سبزواری مذهب پهلویان از حکما را برگزیده است که بر پایه آن، وجود دارای مراتب متفاوته و درجات متفاضله است سپس توضیح می دهد که سبزواری، اعتراضی را که گمان می رود بر این نظریه وارد باشد بیان کرده و به دفع آن پرداخته است؛ بدین شرح که... (136)
حکیم فقیه و استاد بزرگوار فردوس آشیان محمدتقی آملی که نیز شاگرد هیدجی است(137)، بارها از نظریه تشکیک در وجود با عنوان نظریه فهلویون یاد کرده(138) و گاهی به هنگام گفتگو از مساله کثرت در وحدت و عروج از مرتیه اول به دوم، این دو بیت دلنشین را می خواندند:
از خلاف آمدعادت به طلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم. (139)
زلف آشفته او موجب جمعیت ماست
چون چنین است پس آشفته ترش باید کرد. (140)
فرزانه عارف و استاد ادیب، مهدی الهی قمشه ای شاگرد آقابزرگ حکیم- و او شاگرد میرزا محمد سروقدی و او شاگرد سبزواری - کراراً نظریه تشکیک در وجود را به پهلویان نسبت داده اند و اعتقاد به وجود واحد و دارای مظاهر بی شمار و وحدت، کثرت و کثرت در وحدت را از سروده های دلپذیرشان نیز هویداست:
گاه انسانم سپهسالار اقلیم وجودم
گه امین وحی و گه فرمانده روح الامینم
گاه موسای کلیمم کاشف سر کلامم
گه مسیحایم سخن آرای انجیل مبینم
وحدت اندر کثرتم هم کثرت اندر عین وحدت
فارغم از هر تعین با تعین ها قرینم
آتشم آبم سرابم، قطره ام بحرم حبابم
نقطه ام حرفم کتابم فارق شک و یقینم(141)
همین طور بسیاری از بزرگان دیگر، حتی در مواردی که به شرح سخنان سبزواری نمی پرداخته اند، این انتساب را تائید کرده اند - همچون بدیع الملک میرزا در کتابی که از تقریرات درس میرزاعلی اکبر حکیم فراهم آورده(142)، محمدحسین فاضل تونی(143)، استاد دانشمند جلال الدین همایی(144) که تشکیک در مظاهر را عین تشکیک در مراتب می دانستند، علامه محمد حسین طباطبایی(145) و... با این همه، استاد مرتضی مطهری بر آن رفته که انتساب تشکیک به پهلویان مستند تاریخی استواری ندارد و بلکه نادرست است و نخستین بار سبزواری آن را ادعا کرده و او نیز مطالعاتش بسیار محدود بوده و نسبت هایی که می دهد، دور از دقت و تحقیق است و نظریه تشکیک، در چهره فلسفی آن، پیش از صدرا مطرح نبوده است. (146)

ادامه دارد ...

منبع:  ماهنامه / اطلاعات حکمت و معرفت / شماره 2 ۱۳۸۷/۰۰/۰۰
نویسنده : اکبر تبوت

نظر شما