موضوع : پژوهش | مقاله

انقلاب‌ ارتباطات‌، جامعه‌ شبکه‌ای‌ و ذهنیت‌ و هویت‌ ناپایدار


مقدمه
انقلاب‌ ارتباطات‌ در دوگونه‌ متمایز فنی‌ و ساختاری‌ و نیز در شکل‌ ظهور جامعه‌ شبکه‌ای‌و اطلاعاتی‌، که‌ از مهم‌ترین‌ ویژگی‌های‌ آن‌ «فرهنگ‌ واقعیت‌ مجازی‌» و «زمان‌ بی‌زمان‌ وفضای‌ جریان‌ها» است‌ و در نتیجه‌، با ایجاد تحول‌ در مفاهیم‌ مکان‌ و زمان‌ و فراهم‌ آمدن‌ منابع‌و مراجع‌ جدید هویت‌، ذهنیت‌ و هویت‌ انسان‌ را در جهان‌ جدید ناپایدار و سیال‌ می‌سازد که‌ به‌نوعی‌ همخوان‌ و سازگار با اندیشه‌ پست‌ مدرن‌ در مورد هویت‌ انسان‌ است‌. به‌ واسطه‌ این‌تحولات‌ ساختاری‌ و معرفتی‌ و شکل‌گیری‌ ذهنیت‌ و هویت‌ سیال‌ و ناپایدار در جهان‌ جدید،ذهنیت‌ و هویت‌ ما ایرانیان‌ نیز به‌ ناچار متحول‌ و سیال‌ و ناپایدار می‌شود و برداشت‌های‌ ما ازمفاهیم‌ هویت‌ ملی‌، فرهنگی‌ و مذهبی‌ نیز دگرگون‌ می‌گردد. چاره‌ کار آن‌ است‌ که‌ دست‌به‌بازفهمی‌ و بازسازی‌ هویت‌ بزنیم‌.

1. هویت‌
هویت‌ عبارت‌ است‌ از فرایند معناسازی‌ براساس‌ یک‌ ویژگی‌ خاص‌ یا مجموعه‌ به‌هم‌پیوسته‌ای‌ از ویژگی‌های‌ خاص‌ که‌ بر منابع‌ معنایی‌ دیگر اولویت‌ داده‌ می‌شود. گیدنزمی‌نویسد: هویت‌ منبع‌ معنا برای‌ کنشگران‌ است‌ و به‌ دست‌ آن‌ها از رهگذر فرایند فردیت‌بخشیدن‌ ساخته‌ می‌شود. با این‌ حال‌، ممکن‌ است‌ از نهادهای‌ مسلط نیز ناشی‌ شود، اما حتی‌ دراین‌ صورت‌ نیز هنگامی‌ هویت‌ خواهد بود که‌ کنشگران‌ اجتماعی‌ آن‌ها را درونی‌ کنند و معنای‌آن‌ها را حول‌ این‌ درونی‌سازی‌ بیافریند.(1)
دو ویژگی‌ را می‌توان‌ برای‌ هویت‌ برشمرد: 1. هویت‌ وجه‌ تمایز بین‌ «من‌» و «ما» با«دیگری‌» و «دیگران‌» است‌ ; و2. هویت‌ مهم‌ترین‌ منبع‌ شناخت‌، عواطف‌، احساسات‌ وسازماندهی‌ رفتارهای‌ جمعی‌ و فردی‌ محسوب‌ می‌شود. بنابراین‌، مفهوم‌ هویت‌ ضرورتا با دوامر متضاد تعریف‌ می‌شود: همسانی‌ و تفاوت‌. این‌ ادعا که‌ چیزی‌ یا فردی‌ هویتی‌ ویژه‌ دارد،بدین‌ معناست‌ که‌ این‌ چیز یا فرد مانند دیگر وجودها، دارای‌ آن‌ هویت‌ است‌ و در عین‌ حال‌چونان‌ چیز یا فردی‌ متمایز، هویت‌ و خاصیتی‌ دارد. به‌ بیان‌ روشن‌تر، هویت‌ یعنی‌ کیفیت ‌یکسان‌ بودن‌ در ذات‌، ترکیب‌ و ماهیت‌ و نیز یکسان‌ بودن‌ در هر زمان‌ و همه‌ شرایط. در هرحال‌، هویت‌ داشتن‌ یا یگانه‌ بودن‌، دارای‌ دو جنبه‌ متفاوت‌ است‌: همانند دیگران‌ بودن‌ در طبقه‌خود و همانند خود بودن‌ در گذر زمان‌.
لذا هویت‌ عبارت‌ از نیازهای‌ روانی‌ انسان‌ و پیش‌نیاز هر گونه‌ زندگی‌ اجتماعی‌ است‌. اگرمحور و مبنای‌ زندگی‌ اجتماعی‌ را برقراری‌ ارتباط پایدار و معنادار با دیگران‌ بدانیم‌، هویت‌اجتماعی‌ چنین‌ امکانی‌ را فراهم‌ می‌سازد. به‌ بیان‌ دیگر، بدون‌ تعیین‌ چارچوبی‌ برای‌ هویت‌اجتماعی‌، افراد مانند دیگران‌ خواهند بود و هیچ‌کدام‌ از آنان‌ نخواهند توانست‌ به‌ صورتی‌معنادار و پایدار با دیگران‌ پیوند یابند.
هویت‌ اجتماعی‌ نه‌ تنها ارتباط اجتماعی‌ را امکان‌پذیر می‌کند، بلکه‌ به‌ زندگی‌ افراد هم‌معنا می‌بخشد. در ضمن‌ فرایندی‌ برای‌ خودشناسی‌ کنشگران‌ اجتماعی‌ است‌ که‌ معناسازی‌ نیزبه‌ واسطه‌ آن‌ صورت‌ می‌گیرد. در تحلیل‌ هویت‌ چند رویکرد وجود دارد: عده‌ای‌ دارای‌دیدگاه‌ جوهرگرایانه‌ یا ماهیت‌گرا هستند و برای‌ هویت‌ها، جوهری‌ ثابت‌ قائل‌ هستند. اینان‌چیزی‌ را در چهره‌ زیرین‌ هویت‌ می‌بینند و چهره‌ زیرین‌ را نیز ثابت‌ و پایدار می‌دانند. به‌انسان‌، چیزی‌ را بخشیده‌اند که‌ هستی‌ او را معنا می‌دهد و همان‌ است‌ که‌ هویت‌ انسان‌ را تعیین‌می‌کند. این‌ «چیز» در همه‌ انسان‌ها هست‌ و در وجود همه‌ آن‌ها ثابت‌ و پابرجاست‌. برخی‌ دیگراز ساخت‌گرایی‌ اجتماعی‌ پیروی‌ می‌کنند. اینان‌ می‌گویند که‌ هویت‌، بر ساخته‌ای‌ اجتماعی‌است‌ از جایی‌ نیامده‌ است‌ و انسان‌ها نیز آن‌ را در جایی‌ کشف‌ نکرده‌اند. این‌ دسته‌ بر این‌عقیده‌اند که‌ هویت‌، ساخته‌ و پرداخته‌ شرایط اجتماعی‌ انسان‌هاست‌.
معناساز بودن‌ هویت‌ بر ساختگی‌ بودن‌ آن‌ دلالت‌ می‌کند. معنا خاصیت‌ ذاتی‌ واژه‌ها واشیاء نیست‌، بلکه‌ همیشه‌ نتیجه‌ توافق‌ یا عدم‌ توافق‌ است‌. بنابراین‌، معنا می‌تواند موضوع‌ قرادادباشد و بر سر آن‌ به‌ مذاکره‌ و گفت‌وگو نشست‌. پس‌ هویت‌ نیز چیزی‌ طبیعی‌، ذاتی‌ و از پیش‌موجود نیست‌، بلکه‌ همیشه‌ باید ساخته‌ شود. انسان‌ها باید همواره‌ چیزها یا اشخاص‌ راطبقه‌بندی‌ کنند و خود را در داخل‌ آن‌ طبقه‌ قرار دهند. به‌ بیان‌ دیگر، هویت‌ را فقط می‌توان‌ ازطریق‌ انکار آگاهانه‌ ابهام‌ و کنار گذاشتن‌ تفاوت‌ها کسب‌ کرد. گروه‌ سوم‌، رویکردی‌ گفتمانی‌دارند و می‌گویند هویت‌ها دستاورد گفتمان‌ها هستند; مقولات‌ اجتماعی‌ نیز ساخته‌ و پرداخته‌گفتمان‌هایند. واقعیات‌ اجتماعی‌ در گفتمان‌ها زاده‌ می‌شود و شکل‌ می‌گیرد و وجودی‌ خارج‌از گفتمان‌ها ندارد. بنابراین‌ استنتاج‌، هویت‌ها هم‌ ریشه‌ در گفتمان‌ها دارند. وانگهی‌ چون‌گفتمان‌ها سیال‌اند، انسداد طلبی‌ ندارند، حقیقت‌ محور نیستند; پیامد آن‌ هویت‌ هم‌، متغیر ودگرگون‌ شونده‌اند. اگر حال‌ و هوای‌ گفتمان‌ دگرگون‌ شود هویت‌ هم‌ تغییر می‌یابد. این‌گونه‌است‌ که‌ هر انسانی‌ استعداد برخورداری‌ از چند هویت‌ را دارد.

هویت‌ و انگاره‌های‌ «سنت‌»،«مدرنیته‌» و «پست‌ مدرنیته‌»
داگلاس‌ کلنر در شرح‌ مراحل‌گذر به‌ هویت‌ پست‌ مدرن‌، برای‌ آن‌، سه‌ مرحله‌ قائل‌ شده‌است‌:
الف‌. هویت‌ پیش‌ مدرن‌: در جوامع‌ پیش‌مدرن‌ (سنتی‌)، هویت‌ همواره‌ اجتماعی‌ بوده‌ است‌و کم‌تر دیده‌ شده‌ که‌ تردیدها و شک‌اندیشی‌های‌ فردی‌ در آن‌ خللی‌ وارد کنند. هویت‌ فردی‌،اغلب‌ ثابت‌ و ایستا و بر تعریف‌ مشخصی‌ استوار بوده‌ که‌ از سوی‌ اسطوره‌ها و نظام‌های‌ قانونی‌و تعریف‌ شده‌ دیرینه‌ پشتیبانی‌ می‌شده‌ است‌. در این‌ نظام‌ ، هر کس‌ بخشی‌ از یک‌ نظام‌خویشاوندی‌ قدیمی‌ است‌، اندیشه‌ها و رفتار او به‌ چارچوبی‌ معین‌ محدود می‌شوند و سمت‌ وسوی‌ زندگی‌ او کم‌وبیش‌ مشخص‌ است‌. از همین‌ روست‌ که‌ پرسش‌ و چون‌وچرایی‌ درباره‌جایگاه‌ و موقعیت‌ انسان‌ در حهان‌ به‌ میان‌ آورده‌ نمی‌شود و ناگفته‌ پیداست‌ که‌ وقتی‌ چنین‌پرسشی‌ به‌ ذهن‌ خطور نکند، هویت‌ فردی‌ هم‌ نمی‌تواند معنا و اعتباری‌ داشته‌ باشد.
ب‌. هویت‌ مدرن‌: در بخشی‌ از دوران‌ مدرن‌ که‌ با عصر روشنگری‌ آغاز می‌شود، هویت‌برای‌ نخستین‌ بار با بحران‌ مواجه‌ می‌شود. در این‌ دوران‌ هم‌، مانند دوران‌ پیش‌مدرن‌، هویت‌فردی‌ بر شالوده‌ رابطه‌ با دیگران‌ استوار است‌، از ثباتی‌ نسبی‌ برخوردار است‌، اماتأثیرگذاری‌ها و تأثیرپذیری‌ها، سمت‌وسوی‌ آن‌ را چند وجهی‌ می‌کند. در جوامع‌ پیش‌مدرن‌،انسان‌ از جایگاه‌ دقیق‌ خود در قبیله‌ و طایفه‌ آگاهی‌ داشت‌، اما جامعه‌ مدرن‌، گستره‌ وسیع‌تری‌از قوانین‌ اجتماعی‌ و تعریف‌ تازه‌ و پردامنه‌تری‌ از هویت‌ را پیش‌روی‌ او نهاد. یک‌ نفر، هم‌پدر بود و هم‌ پسر، هم‌ خویشاوند بود و هم‌ شهروند، هم‌ دانشمند بود و هم‌ جامعه‌شناس‌ و یادارای‌ مجموعه‌ مفصل‌تر یا مختصرتری‌ از این‌ نقش‌ها و امکانات‌ اجتماعی‌. بنابراین‌، امکانات‌گسترده‌ای‌ از آن‌چه‌ یک‌ انسان‌ می‌توانست‌ باشد، فراهم‌ بود و می‌توانست‌ در پیوند با این‌امکانات‌، هویت‌ خود را بر گزیند و دیگر محدود به‌ آن‌ نبود که‌ تخته‌بند یکی‌ از این‌چارچوب‌ها به‌ دنیا آمده‌ باشد و عمر خود را در آن‌ به‌ سر آورد. از همین‌ جا هم‌ بود که‌دل‌نگرانی‌های‌ انسان‌ آغاز شد و پای‌ این‌ پرسش‌ به‌ میان‌ آمد که‌ واقعا کی‌ و یا چه‌ کسی‌ می‌تواندباشد؟ همراه‌ این‌ خود آگاهی‌ها، اندیشه‌ یک‌ هویت‌ شناخته‌ شده‌ و با ثبات‌ هم‌ پا گرفت‌. انسان‌اکنون‌ نگران‌ آن‌ بود که‌ مبادا هویت‌اش‌ گذرا و شکننده‌ و یا کاذب‌ و ظاهری‌ باشد چرا که‌ تمام‌این‌ها می‌توانست‌ بخشی‌ از یک‌ هویت‌مدرن‌ شمرده‌ شود. در شرایطی‌ از این‌گونه‌، همواره‌یک‌ خویشتن‌ واقعی‌ و فطری‌ در زیر نقشی‌ که‌ انسان‌ در اجتماع‌ بازی‌ می‌کرد، احساس‌ می‌شد وتلاش‌ فرد همه‌ آن‌ بود که‌ این‌ خویشتن‌ واقعی‌ را پیدا کند و دست‌کم‌ در خلوت‌ با آن‌ روراست‌باشد.(2)
در دوران‌ مدرنیته‌ که‌ هویت‌ در متن‌ و بطن‌ گفتمان‌های‌ نوین‌ جای‌ گرفت‌، مسئله‌ای‌ به‌ نام‌«فاعل‌ شناسا» یا سوژه‌ مطرح‌ می‌شود و انسان‌ در مرکز کهکشان‌ قرار می‌گیرد. انسان‌، توانایی‌،استعداد و عقلانیت‌ او در متن‌ گفتمان‌ نوین‌ جای‌ و اصالت‌ انسان‌ شکل‌ می‌گیرد و هویت‌ انسانی‌به‌ عنوان‌ یک‌ فاعل‌ شناسا و سوژه‌ صورت‌ می‌پذیرد. در این‌ جا انسان‌ در مقابله‌ با طبیعت‌، ابژه‌خودش‌ را تعریف‌ می‌کند و به‌ تعبیر «دریدا»، شکل‌ نوین‌ منطق‌ کلام‌ محوری‌ شروع‌ می‌شود،یعنی‌ انسان‌ها هویت‌ خویش‌ را در حذف‌ چیزی‌ تعریف‌ می‌کنند، در برابر چیزی‌ و نه‌ با اختلاطبا چیزی‌; این‌که‌ من‌، آن‌ نیستم‌.
پ‌. هویت‌ پست‌ مدرن‌: تردیدی‌ نیست‌ که‌ زندگی‌ اجتماعی‌ امروز بسیار پیچیده‌تر ازدوران‌ مدرنیته‌ است‌ و گردش‌ پرشتاب‌تری‌ دارد. گستره‌ای‌ از هویت‌های‌ گوناگون‌ پیش‌روی‌انسان‌ امروز قرار دارد و انسان‌ با خواسته‌ها و آرزوهایی‌ آشنایی‌ یافته‌ است‌ که‌ در گذشته‌ با آن‌بیگانه‌ بود. جوامع‌ به‌ سرعت‌ تکه‌پاره‌ می‌شوند، انسان‌ باید در فرصت‌ها و مجال‌های‌ کوتاه‌شماری‌ از نقش‌هایی‌ را که‌ مدام‌ بر دامنه‌ و گستره‌ آن‌ افزوده‌ می‌شود، به‌ شکلی‌ گذرا ایفا کند وهمین‌ واقعیت‌، برخورداری‌ از یک‌ هویت‌ یکپارچه‌ را دشوار و حتی‌ ناممکن‌ کرده‌ است‌.برخی‌ از نظریه‌پردازان‌ از جمله‌ فردریک‌ جیمسون‌ و ژان‌ بودریار به‌ درستی‌ نشان‌ داده‌اند که‌چگونه‌ «خویشتن‌»هایی‌ که‌ در مدرنیته‌ با هزار مصیبت‌ به‌ دست‌ آمدند، در بحبوبه‌مصرف‌گرایی‌ و فرهنگ‌ توده‌ای‌ و روی‌ آوردن‌ جوامع‌ به‌ دیوان‌ سالاری‌ به‌ آسانی‌ از دست‌رفتند و محو و نابود شدند. برخی‌ دیگر از نظریه‌پردازان‌ مانند ژاک‌ لاکان‌ و میشل‌ فوکو،برآنند که‌ «خویشتن» ثابت‌ و منسجم‌، از اول‌ هم‌ چیزی‌ بیش‌ از یک‌ توهم‌ نبوده‌ است‌. اگر چه‌مسئله‌ هویت‌ در زندگی‌ امروز هم‌ مانند گذشته‌ مطرح‌ است‌، اما نظریه‌پردازان‌ پست‌ مدرن‌دیری‌ است‌ که‌ هرگونه‌ اندیشه‌ «خویشتن‌» به‌ عنوان‌ یک‌ پدیده‌ بنیادی‌ یا بی‌زمان‌ را کنارگذاشته‌اند. امروز نوعی‌ ستایش‌ از هم‌ پاشیدگی‌، آرزوهای‌ پاره‌ پاره‌ و تصنعی‌، جای‌جست‌وجوهای‌ جدی‌ و ژرف‌ مدرنیست‌ها را برای‌ یافتن‌ خویشتن‌ گرفته‌ است‌ و هویتی‌ که‌انسان‌ امروز خریدار آن‌ است‌، همین‌ هویت‌ چندگانه‌ و پاره‌ پاره‌ است‌. هویت‌ امروز در پیوندتنگاتنگ‌ با وانمایی‌، نقش‌بازی‌ کردن‌ و مدیریت‌ سبک‌ است‌ و در این‌ میان‌ تنها چیزی‌ که‌می‌تواند حائز اهمیت‌ باشد، انگاره‌ یا تصویر است‌.(3)
در پست‌ مدرنیسم‌ بر هویت‌ غیرذاتی‌ و تاریخی‌ و سیال‌ انسان‌ و پراکندگی‌ و تجزیه‌ فردتاکید می‌شود. هر فردی‌ همچون‌ موزائیک‌ مجموعه‌ای‌ از تعارض‌ها و اجزای‌ گوناگون‌ است‌.
از دیدگاه‌ پسا ساختگرایانه‌ و پسا مدرنیسم‌ انسان‌، معانی‌، اندیشه‌ها، نظریه‌ها و غیره‌، همگی‌وحدت‌ و هویت‌ ظاهری‌ خود را تنها از طریق‌ حذف‌ و غیریت‌ یا بیگانه‌سازی‌ به‌ دست‌می‌آورند. برای‌ ایجاد هویت‌ هر چیز، چیزهای‌ دیگر باید غیر و بیگانه‌ شوند، همه‌ تمایزها درسخن‌ فلسفی‌ همچون‌ صدق‌ و کذب‌ و حق‌ و باطل‌ بدین‌ شیوه‌ تکوین‌ می‌یابند.
طبق‌ تحلیل‌های‌ ژاک‌ لاکان‌ روانکاو پست‌ مدرن‌ فرانسوی‌، ناخودآگاه‌ فرد بیانگر سوژه‌چند پاره‌ای‌ است‌ که‌ هویت‌ متکثر و تغییرپذیر ایجاد می‌کند، اما واقعیت‌ چندپارگی‌ وچندگانگی‌ هویت‌، به‌وسیله‌ ایدئولوژی‌ها از نظر دور می‌ماند. ایدئولوژی‌، حقیقت‌ چندگانگی‌و چندپارگی‌ را از سوژه‌ خودآگاه‌ پنهان‌ می‌سازد و به‌ فرد، احساسی‌ از کلیت‌، وحدت‌ و هویت‌یگانه‌ می‌بخشد، اما سوژه‌، و هویت‌ یگانه‌ و یکپارچه‌ از دیدگاه‌ پساساختگرایی‌ و پسامدرنیسم‌،اسطوره‌ای‌ بیش‌ نیست‌. نه‌ تنها هویت‌ها چند پاره‌اند، بلکه‌ تولید آن‌ها نیز اساسا از طریق‌ زبان‌ ونظام‌ نمادها صورت‌ می‌گیرد. نفس‌ ورود به‌ عالم‌ زبان‌، شرط آگاه‌ شدن‌ از خویشتن‌ به‌ عنوان‌هویتی‌ یگانه‌ و متمایز است‌.
هویت‌، محصول‌ روایتی‌ است‌ که‌ ما درباره‌ خود می‌سازیم‌ و یا درباره‌ ما می‌سازند. نفس‌انسان‌ اساسا میان‌ خودآگاه‌ و ناخودآگاه‌ شکاف‌ خورده‌ است‌. برخلاف‌ تصور رایج‌،هویت‌های‌ «مدرن‌» ، «سنتی‌»، «مذهبی‌» و «ملی‌» خانه‌های‌ دربسته‌ای‌ نیستند که‌ اغیار را درآن‌ها راهی‌ نباشد. هویت‌ها همواره‌ درحال‌ شدن‌ هستند. هویت‌ ذات‌ نیست‌، بلکه‌ فرایند است‌.
بدین‌سان‌، پست‌مدرنیست‌ها و پساساختارگرایان‌ بر آن‌اند که‌ هویت‌ آگاه‌، یکپارچه‌ ویگانه‌ای‌ که‌ دستاورد فلسفه‌ دکارت‌ بود، به‌وسیله‌ فروید و لاکان‌ و نگرش‌ شالوده‌شکنانه‌،مرکززدایی‌ و تخریب‌ شده‌ است‌. انسان‌ مورد نظر دکارت‌، شامل‌ سوژه‌ای‌ عاقل‌ و آگاه‌ بود.لاک‌ هم‌ از «سوژه‌ مقتدر» سخن‌ می‌گفت‌ و آن‌ را هویتی‌ یکسان‌ و پایدار می‌دانست‌. دیگرفلاسفه‌ برجسته‌ غرب‌ هم‌ بر مفهوم‌ انسان‌ حاکم‌، مقتدر و خردورز و هویت‌ یکپارچه‌ وتفکیک‌ناپذیر فرد تاکید می‌کردند، ولی‌ در طول‌ سده‌ بیستم‌ و به‌ویژه‌ نیمه‌ نخست‌ آن‌، چنین‌ رهیافتی‌ زیرسؤال‌ رفت‌. در این‌ رابطه‌، استوارت‌ هال‌ از «پنج‌ گسست‌ یا تحول‌ عمده‌ درگفتمان‌های‌ شناخت‌ مدرن‌» یاد می‌کند که‌ بافتمند بودن‌ هویت‌ و چندپاره‌ و متضاد بودن‌ سوژه‌را آشکار ساختند:
مارکسیسم‌ هرگونه‌ مفهوم‌ کارگزاری‌ فردی‌ را کنار گذاشت‌ و به‌ بستر و ساختار کنش‌ اهمیت ‌بخشید. این‌ نظریه‌ فروید که‌ هویت‌ها برپایه‌ فرایندهای‌ حوزه‌ ناخودآگاه‌ شکل‌ می‌گیرند و آن‌ناخودآگاه‌ با منطقی‌ متفاوت‌ از منطق‌ خود عمل‌ می‌کند، مفهوم‌ سوژه‌ دانا و دارای‌ هویت‌واحد و ثابت‌ را آسیب‌پذیرتر ساخت‌. زبان‌شناسی‌ ساختاری‌ سوسور این‌ نتیجه‌ منطقی‌ رادربرداشت‌ که‌ گرچه‌ هویت‌ها به‌ مسدود و متصلب‌ شدن‌ گرایش‌ دارند، اما همواره‌ به‌ واسطه‌تفاوت‌ها مختل‌ می‌شوند، زیرا تفاوت‌ ذاتا سیال‌ است‌. اندیشه‌ و آثار فوکو نیز در بی‌اعتبارشدن‌ رهیافت‌ مدرنیستی‌ هویت‌ و فرد بسیار مؤثر بود. فوکو در تبارشناسی‌ سوژه‌ مدرن‌، ازقدرت‌ انضباط آفرین‌ سخن‌ می‌گوید که‌ می‌خواهد بر کل‌ جمعیت‌ و فرد نظارت‌، حکومت‌ وفرمان‌روایی‌ کند. او رهیافت‌ موردنظر را هم‌ در خدمت‌ قدرت‌ می‌داند. پنجمین گسست‌ یاتحولی‌ که‌ هال‌ بیان‌ می‌کند، فمینیسم‌ است‌ که‌ چونان‌ جنبشی‌ اجتماعی‌ ساختگی‌، سیال‌ وقدرت‌مدار بودن‌ هویت‌ را آشکار می‌سازد. تحت‌تأثیر این‌ پنج‌ تحول‌، سوژه‌ روشنگری‌ که‌دارای‌ هویتی‌ ثابت‌ و پایدار بود، به‌ هویت‌هایی‌ باز، متضاد، ناقص‌ و چندپاره‌ تبدیل‌ شد.(4
)مدعای‌ ما در این‌ مقاله‌ این‌ است‌ که‌ انقلاب‌ ارتباطات‌ و جامعه‌ شبکه‌ای‌ به‌ شکل‌گیری ‌هویت‌ و ذهنیت‌ ناپایدار، سیال‌ و غیرذات‌گرای‌ انسان‌ در عصر جدید، می‌انجامد و لذا منطق‌انقلاب‌ ارتباطات‌ و جامعه‌ شبکه‌ای‌ به‌ نوعی‌ با اندیشه‌ پست‌ مدرن‌ در خصوص‌ ذهنیت‌ و هویت‌ناپایدار همخوان‌ و سازگار است‌.

2. انقلاب‌ ارتباطات‌ و جامعه‌ شبکه‌ای‌
انقلاب‌ ارتباطات‌ در تاریخ‌ را می‌توان‌ به‌ دوگونه‌ متمایز «انقلاب‌ فنی‌ ارتباطات» و«انقلاب‌ ساختاری‌ ارتباطات‌» تقسیم‌ نمود. ویژگی‌ انقلاب‌های‌ ساختاری‌ این‌ است‌ که‌ تغییرات‌ بنیادی‌ در تقارن‌ و هماهنگی‌ زمان‌ و مکان‌ ایجاد می‌کنند، زیرا رسانه‌ها می‌توانند ارتباط ثابت‌(تثبیت‌ شده‌) را در مکان‌ شکل‌ بدهند و یا این‌که‌ ارتباط بین‌ مکان‌های‌ متفاوت‌ را ممکن‌سازند، به‌ علاوه‌، رسانه‌ها می‌توانند زمان‌ ارتباط را با زمان‌ معین‌ ثابت‌ نگه‌ دارند و یا این‌که‌انسان‌ را به‌ پیوند و پل‌ زدن‌ بین‌ زمان‌، قادر سازند. سه‌ انقلاب‌ ساختاری‌ ارتباطات‌ در تاریخ‌بشر، عبارت‌اند از:
1.انتقال‌ از ارتباطات‌ ثابت‌ در مکان‌ و زمان‌ به‌ ارتباطات‌ پیوند و پل‌ بین‌ زمان‌ و مکان‌،مانند فرستادن‌ دود، زدن‌ طبل‌ و روشن‌ کردن‌ آتش‌ برای‌ ارسال‌ پیام‌;
2.نوشتن‌ و چاپ‌ به‌ عنوان‌ مظهر تفوق‌ انسان‌ بر محدودیت‌های‌ زمان‌ و مکان‌; و
3.تازه‌ترین‌ انقلاب‌ ارتباطات‌ که‌ عمدتا ساختاری‌ است‌ و نشانه‌های‌ آن‌ پایان‌ تمایز بین‌رسانه‌های‌ ثابت‌ در مکان‌ و زمان‌ و رسانه‌های‌ پیوند دهنده‌ دو بعد زمان‌ و مکان‌ هستند.رسانه‌های‌ جدید می‌توانند برای‌ هر دو منظور فوق‌ به‌ کار گرفته‌ شوند.

انقلاب‌ های‌ فنی‌ ارتباطات‌ به‌ این‌ شرح‌اند:
1.نخستین‌ انقلاب‌ فنی‌ ارتباطات‌، تغییر اساسی‌ در ساختار ارتباط دهنده‌ها، حافظه‌مصنوعی‌ و بازتولید محتوا بود. به‌ عنوان‌ نمونه‌، توسعه‌ مطبوعات‌ چاپی‌، یک‌ انقلاب‌ دربازتولید نوشتن‌ بود;
2.در نیمه‌ دوم‌ قرن‌ نوزدهم‌، دومین‌ انقلاب‌ فنی‌ رخ‌ داد که‌ اختراع‌ و ساخت‌ ارتباطدهنده‌های‌ فاصله‌ زیاد به‌ وسیله‌ کابل‌، امواج‌ و تولید مشابه‌های‌ جدید حافظه‌ مصنوعی‌ مانند عکس‌، فیلم‌ و گرامافون‌ را می‌توان‌ به‌ عنوان‌ نشانه‌های‌ آن‌ برشمرد; و
3.مشخصه‌ جدیدترین‌ انقلاب‌ فنی‌ ارتباطات‌ تولید حافظه‌های‌ مصنوعی‌ دیجیتال‌ (رقمی‌)و تولید و انتقال‌ رقمی‌ است‌ که‌ اصطلاح‌ انقلاب‌ دیجیتال‌ برای‌ آن‌ مناسب‌ است‌; جوهر این‌جدیدترین‌ انقلاب‌ فنی‌ ارتباطات‌، در دو اصطلاح‌ خلاصه‌ می‌شود: «ترکیب» و «تعامل‌».مهم‌ترین‌ تغییر ساختاری‌، ترکیب‌ ارتباطات‌ دور، ارتباطات‌ رایانه‌ای‌ و ارتباطات‌ جمعی‌ دریک‌ رسانه‌ است‌ که‌ دارای‌ فرایندی‌ همگرا و متقارن‌ است‌ و لذا رسانه‌های‌ جدید را«چندرسانه‌ای» (5) می‌نامند. این‌ ترکیب‌ در سطوح‌ زیر رخ‌ می‌دهد:
1.زیرساخت‌; برای‌ مثال‌، ترکیب‌ حلقه‌های‌ انتقال‌ متفاوت‌ و تلفن‌ با ارتباطات‌ رایانه‌ای‌;
2.انتقال‌; برای‌ مثال‌، سوار کردن‌ تله‌تکست‌ و تلویزیون‌ وب‌ بر تلویزیون‌ کابلی‌ وماهواره‌ای‌;
3.مدیریت‌; برای‌ مثال‌، یک‌ کمپانی‌ تلویزیون‌ کابلی‌ که‌ از خطوط تلفن‌ بهره‌برداری‌می‌کند و کمپانی‌ تلفن‌ که‌ از تلویزیون‌ کابلی‌ بهره‌برداری‌ می‌نماید;
4.خدمات‌; برای‌ مثال‌، ترکیب‌ خدمات‌ اطلاعات‌ و ارتباطات‌ در اینترنت‌; و
5. انواع‌ داده‌ها; قرار دادن‌ با هم‌ صدا، داده‌، متن‌ و تصویر
این‌ «ترکیب‌» به‌ ادغام‌ تدریجی‌ ارتباطات‌ دور، ارتباطات‌ رایانه‌ای‌ و ارتباطات‌ جمعی‌،منجر می‌شود.
دو فن‌آوری‌ انقلابی‌ که‌ فرایند ترکیب‌ را امکان‌پذیر ساخت‌ عبارت‌اند از:
1.رقمی‌ شدن‌ کامل‌ اطلاعات‌ قابل‌ انتقال‌ در ریزالکترونی‌ها; و
2.پیوند گسترده‌ انتقال‌ از طریق‌ کابل‌های‌ تار نوری‌ و ماهواره‌ها با انتقال‌ امواج‌ کوتاه‌ وتکنیک‌های‌ نوری‌ شامل‌ لیزرها.
نخستین‌ فن‌آوری‌، ترکیب‌ کامل‌ ارتباطات‌ دور و ارتباطات‌ رایانه‌ای‌ را امکان‌پذیر می‌سازد و دومین‌ فن‌آوری‌، به‌ ترکیب‌ ارتباطات‌ جمعی‌ در فرایندی‌ همگرا و متقارن‌، منجر می‌شود. دومین‌ تغییر ساختاری‌ که‌ به‌وسیله‌ انقلاب‌ فنی‌ ارتباطات‌ به‌وجود آمد، شکل‌گیری‌ارتباطات‌ تعاملی‌ واسطه‌ای‌ است‌. رسانه‌های‌ نخستین‌ انقلاب‌ ارتباطات‌ عصر مدرن‌ دارای ‌ویژگی‌ ارتباط یک‌سویه‌ بودند (مطبوعات‌، رادیو و تلویزیون‌ ) و یا دارای‌ ویژگی‌ ارتباطدوسویه‌، اما فقر کیفی‌ به‌ لحاظ ظرفیت‌های‌ ارتباطی‌ و فنی‌ (تلگراف‌ و تلفن‌). رسانه‌های‌جدید، منشایی‌ است‌ برای‌ جایگزینی‌ بنیادی‌ اشکال‌ پیشرفته‌ فنی‌ ارتباطات‌ دو و چند سویه‌ ونیز توانایی‌ بالقوه‌ و چند جانبه‌ فرد در زمینه‌ محتوا، به‌ علت‌ ترکیب‌ صدا، متن‌ و تصویر.(6)
ظرفیت‌های‌ ارتباطی‌ رسانه‌های‌ جدید را در مقایسه‌ با سایر اشکال‌ ارتباطات‌ می‌توان‌چنین‌ بیان‌ کرد:
انقلاب‌ ارتباطات‌ جدید و پیامدهای‌ آن‌ به‌ شکل‌گیری‌ جامعه‌ای‌ انجامیده‌ است‌ که‌اندیشمندان‌ از آن‌ تحت‌عنوان‌ جامعه‌ اطلاعاتی‌ و شبکه‌ای‌ یاد می‌کنند. کاستلز معتقد است‌،انقلاب‌ اطلاعات‌ و ارتباطات‌، ظهور جامعه‌ شبکه‌ای‌ را امکان‌پذیر ساخت‌.
«جامعه‌ شبکه‌ای‌، جامعه‌ای‌ است‌ که‌ در آن‌، شبکه‌های‌ رسانه‌ای‌ و اجتماعی‌ شکل‌دهنده‌شیوه‌های‌ مهم‌ سازمان‌ و ساخت‌های‌ بسیار مهم‌اند».(7)
شبکه‌، مجموعه‌ای‌ از نقاط اتصال‌ یا گره‌های‌ به‌ هم‌ پیوسته‌ است‌. نقطه‌ اتصال‌ یا گره‌،نقطه‌ای‌ است‌ که‌ در آن‌ یک‌ منحنی‌ خود را قطع‌ می‌کند. این‌که‌ نقطه‌ اتصال‌ چه‌ چیزی‌ است‌،مشخصا به‌ نوع‌ شبکه‌های‌ موردنظر بستگی‌ دارد. شبکه‌ها، ساختارهایی‌ باز هستند که‌ می‌توانندبدون‌ هیچ‌ محدودیتی‌ گسترش‌ یابند و نقاط شاخص‌ جدیدی‌ را در درون‌ خود پذیرا شوند.البته‌، تا زمانی‌ که‌ این‌ نقاط توانایی‌ ارتباط در شبکه‌ را داشته‌ باشند، یعنی‌ مادام‌ که‌ از رمزهای‌ارتباطی‌ مشترک‌ استفاده‌ می‌کنند. یک‌ ساختار اجتماعی‌ مبتنی‌ بر شبکه‌ نظام‌ بسیار باز و پویایی‌ است‌ که‌ بدون‌ این‌ که‌ توازن‌ آن‌ با تهدیدی‌ روبه‌رو شود، توانایی‌ نوآوری‌ دارد. به‌اعتقاد کاستلز، جامعه‌ شبکه‌ای‌ محصول‌ همگرایی‌ سه‌ فرایند تاریخی‌ مستقل‌ است‌. این‌ سه ‌فرایند عبارت‌اند از:
1.انقلاب‌ اطلاعات‌ ]و ارتباطات‌[ که‌ ظهور جامعه‌ شبکه‌ای‌ را امکانپذیر ساخت‌;
2.تجدد ساختار سرمایه‌داری‌ و اقتصاد متکی‌ به‌ برنامه‌ریزی‌ متمرکز از دهه‌ 1980 ; و
3. نهضت‌های‌ فرهنگی‌ دهه‌ 1960 و دنباله‌های‌ آن‌ در دهه‌ 1970، یعنی‌ نهضت‌ها وجنبش‌هایی‌ مانند فمینسیم‌ و طرفداری‌ از محیط زیست‌.(8)
کاستلز، «فرهنگ‌ واقعیت‌ مجازی‌» و «زمان‌ بی‌زمان‌ و فضای‌ جریان‌ها» را از جمله‌ویژگی‌های‌ اصلی‌ جامعه‌ شبکه‌ای‌ می‌داند.
1. فرهنگ‌ واقعیت‌ مجازی‌: فرهنگ‌ عصر اطلاعات‌ در چارچوب‌ انتقال‌ نمادها به‌ وسیله‌واسطه‌های‌ الکترونی‌ شکل‌ می‌گیرد. این‌ واسطه‌های‌ متنوع‌ با مخاطبان‌ گوناگونی‌ سروکاردارند و مجموعه‌هایی‌ غنی‌ از حیث‌ محتوای‌ نمادین‌ و در قالب‌ متون‌ الکترونی‌ را دراختیارشان‌ قرار می‌دهند. به‌ این‌ ترتیب‌، این‌ فضای‌ مجازی‌ حاوی‌ اطلاعات‌ متکثر و متنوع‌، به‌صورت‌ بخشی‌ از واقعیت‌ اجتماعی‌ عصر جدید در می‌آید و فضای‌ اصلی‌ تعامل‌های‌ معرفتی‌را کم‌وبیش‌ در اختیار می‌گیرد.
2. زمان‌ بی‌زمان‌ و فضای‌ جریان‌ها: در جامعه‌ شبکه‌ای‌ مفاهیم‌ زمان‌ و مکان‌ معانی‌تازه‌ای‌ پیدا کرده‌اند که‌ با معانی‌ سنتی‌ آن‌ در جوامع‌ ماقبل‌ مدرن‌ و یا حتی‌ صنعتی‌ تفاوت‌ بارزدارد. انتقال‌ آنی‌ اطلاعات‌، داده‌ها و سرمایه‌ها و امکان‌ ارتباط همزمان‌ میان‌ افراد در نقاطمختلف‌، عملا فواصل‌ زمانی‌ را از میان‌ برداشته‌ است‌ و نظم‌ طبیعی‌ دوران‌ قدیم‌ یاچارچوب‌های‌ مکانیکی‌ جهان‌ صنعتی‌ را به‌ کلی‌ دگرگون‌ ساخته‌ است‌. مکان‌ نیز به‌ نوبه‌ خود بامفهوم‌ دسترسی‌ یا عدم‌ دسترسی‌ به‌ اطلاعات‌ و ابزار انتقال‌ و پردازش‌ آن‌ ارتباط پیدا کرده‌است‌ و به‌ این‌ اعتبار، «حضور در امکان» معنای‌ تازه‌ای‌ به‌ خود گرفته‌ که‌ می‌تواند تعیین‌کننده‌ارتباط و اتصال‌ شخص‌ به‌ جامعه‌ شبکه‌ای‌ و یا طرد و حذف‌ او از این‌ مکان‌ فراگیر و در عین‌حال‌ انحصاری‌ به‌شمار آید.
در جامعه‌ شبکه‌ای‌، ارتباطات‌ رودررو، جای‌ خود را به‌ ارتباطات‌ واسطه‌ای‌ می‌دهد و یابه‌وسیله‌ آن‌ تکمیل‌ می‌شود. اشکال‌ ارتباط بین‌ ارتباطات‌ جمعی‌ و میان‌ فردی‌ یا به‌ عبارتی‌،ارتباطات‌ رایانه‌ای‌، مجموعه‌ گسترده‌ای‌ از اجتماعات‌ مجازی‌ را به‌ وجود آورده‌ است‌. مجازی‌ سازی‌ به‌ یک‌ زمان‌ و مکان‌ خاص‌ و یا مستقیما به‌ یک‌ واقعیت‌ فیزیکی‌ مرتبطنیست‌.(9)
ویژگی‌های‌ اصلی‌ و برجسته‌ «مجازی‌ سازی» را می‌توان‌ چنین‌ برشمرد:
1. به‌ اعتقاد پی‌یر لوی‌، مجازی‌سازی‌ پیش‌ از هرچیز، فرایند تبدیل‌ یک‌ شیوه‌ هستی‌ به‌شیوه‌ای‌ دیگر است‌. هر فعلیت‌ فلسفی‌ از ابتدا اساسا بر گذر از قوه‌ به‌ فعل‌ مبتنی‌ بوده‌ است‌، درحالی‌ که‌ آن‌چه‌ در روزگار ما در حال‌ وقوع‌ است‌، تبدیل‌ معکوس‌ است‌، یعنی‌ اکنون‌ فعل‌ است‌که‌ به‌ قوه‌ تبدیل‌ می‌شود. بنابراین‌، مجازی‌سازی‌ را می‌توان‌ خیلی‌ ساده‌، حرکتی‌ معکوس ‌فعلیت‌ دادن‌ تعریف‌ کرد.
2. پیامد مستقیم‌ و فوری‌ مجازی‌ سازی‌ از جابرکنده‌ شدن‌ است‌. مثلا ابر متن (10) مجازی‌ درعین‌ آن‌که‌ همه‌ جا حاضر و ساکن‌ سپهر اطلاعات‌ (سایبرسپیس‌) است‌، اما در همه‌ فرافکنی‌ها وجلوه‌های‌ گوناگون‌ خود نیز واقعا حضور دارد.
3. جای‌ این‌ جهان‌ را نیز همچون‌ حافظه‌، نمی‌توان‌ معلوم‌ کرد. به‌ قول‌ میشل‌ سر، این‌ جهان‌در «دگرجا» جای‌ دارد; در لامکان‌. در واقع‌ مجازی‌ سازی‌ گونه‌ای‌ دگرجایی‌ را متحقق‌ می‌کندکه‌ در هیچ‌ نقشه‌ جغرافیایی‌ جای‌ ندارد. ویژگی‌ قرن‌ ما آن‌ است‌ که‌ شبکه‌های‌ ارتباطات‌، وجودفضاهایی‌ مجازی‌ را ممکن‌ ساختند که‌ سابقا تنها در رویاها و تصورات‌ وجود داشتند. این‌شبکه‌ها دنیاهایی‌ در حال‌ بنا را تحقق‌ می‌بخشند که‌ در آن‌ها، ما بی‌آن‌که‌ جای‌ مشخصی‌ داشته‌باشیم‌، خود را باز می‌یابیم‌ و جابه‌جا می‌شویم‌. «دگرجا» معرف‌ فضایی‌ دست‌ نایافتنی‌ است‌،همان‌ که‌ دلوز، «از جابرکنده« یا «فضای‌ صاف‌» می‌نامد.
4. از جابرکندگی‌ یا فضای‌ صاف‌، سیار بودن‌ و خانه‌ به‌دوشی‌ و چادرنشینی‌ را در ذهن‌تداعی‌ می‌کند. به‌ یمن‌ مجازی‌سازی‌ اشخاص‌، اعمال‌ و اطلاعات‌ از جابرکنده‌ می‌شوند یا به‌عبارت‌ دیگر، در فضایی‌ نامعلوم‌ در دگرجا، جای‌ می‌گیرند. در مجازی‌سازی‌، وحدت‌ زمانی‌هست‌، اما وحدت‌ مکانی‌ وجود ندارد، چرا که‌ شبکه‌های‌ الکترونی‌، کنش‌ متقابل‌ را در زمان‌واقعی‌ محقق‌ می‌کنند. دیگر این‌که‌، به‌ برکت‌ وجود پیام‌ها و پیام‌گیرهای‌ الکترونی‌، علی‌رغم‌ناپیوستگی‌ زمانی‌، پیوستگی‌ و تداوم‌ عمل‌ برقرار است‌ و نکته‌ آخر آن‌که‌ در مجازی‌سازی‌،همزمانی‌ جایگزین‌ وحدت‌ مکانی‌ می‌شود.
5. مجازی‌ سازی‌ شیوه‌های‌ متعددی‌ برای‌ جاری‌ شدن‌ در قالب‌ مکان‌ و زمان‌ عرضه‌می‌کند. اکنون‌ موقعیتی‌ ایجاد شده‌ است‌ که‌ در آن‌ چندین‌ نظام‌ همجواری‌ و فیزیکی‌ وجوددارند و چندین‌ فضای‌ عینی‌ در کنار هم‌ همزیستی‌ می‌کنند.
6. جهان‌ مجازی‌ علاوه‌ بر از جاکندگی‌، از خاصیت‌ گذر از درون‌ به‌ برون‌ و برعکس‌ نیزبهره‌مند است‌. این‌ خاصیت‌ که‌ در واقع‌ معرف‌ یک‌ نقطه‌ تبدیل‌ و چرخش‌ است‌، در امر مجازی‌در سطوح‌ متعدد نمایان‌ می‌شود. مرزهای‌ مشخص‌ و معین‌ با درهم‌ شکستن‌ تقسیم‌بندی‌هامواجه‌ می‌شوند. در این‌جا دیگر با همان‌ مرزهای‌ دنیای‌ واقعی‌ روبه‌رو نیستیم‌. مجازی‌ سازی‌،هویت‌ سنتی‌ انسان‌ را مورد چون‌وچرا قرار می‌دهد: محدودیت‌ها، منع‌ها و تعین‌هایش‌. ازاین‌رو «مجازی‌سازی‌ همواره‌ گونه‌ای‌ دگرزایی‌ در پی‌ دارد.»
7. مجازی‌سازی‌، کاملا ریزوم‌وار است‌. مشخصه‌ ارتباط ریزوم‌وار، فقدان‌ مرکزیت‌،سلسله‌ مراتب‌ و فرماندهی‌ مطلق‌ است‌، زیرا در چنین‌ ارتباطی‌ هر نقطه‌ای‌ می‌تواند با هر یک‌ ازنقاط دیگر اتصال‌ یابد.(11)
از پیامدهای‌ جدی‌ و اساسی‌ انقلاب‌ ارتباطات‌ و جامعه‌ شبکه‌ای‌ تحول‌ در مفاهیم‌ «مکان‌» و «زمان‌» و نیز «چند منبعی‌ شدن‌ هویت‌» در عصر جدید است‌ که‌ هر یک‌ به‌ نوبه‌ خود مفهوم‌هویت‌ را دستخوش‌ تغییر، ناپایداری‌ و حتی‌ بحران‌ ساختند.

3. مکان‌ و فضا
نخستین‌ وجه‌ تمایزی‌ که‌ در جریان‌ مقایسه‌ مکان‌ و فضا برجسته‌ می‌شود، سطح‌ انتزاع‌ این‌دو مفهوم‌ است‌. هر انسان‌ دارای‌ عقل‌ سلیم‌ تقریبا مکان‌ را آسان‌تر از فضا درک‌ و تجربه‌می‌کند و در مقایسه‌ با فضا، ضرورت‌ مکان‌ برای‌ زندگی‌ فردی‌ و اجتماعی‌ را به‌ سادگی‌احساس‌ می‌کند. انسان‌ها حتی‌ فضا را هم‌ به‌ واسطه‌ مکان‌ درک‌ می‌کنند و فضایی‌ جدا از مکان‌را غیرقابل‌ تصور می‌دانند. این‌ تفاوت‌ در درک‌ مکان‌ و فضا از آن‌ رو ناشی‌ می‌شود که‌ فضادر واقع‌، انتزاعی‌تر از امکان‌ است‌.
فضا یعنی‌ همه‌ جا، ولی‌ مکان‌ جایی‌ معین‌ است‌ و بی‌گمان‌ تصور همه‌ جایی‌ باید دشوارتر ازتصور جایی‌ معین‌ باشد. مکان‌ محتوا دارد، ولی‌ فضا نوعی‌ خلاء است‌ و یک فضای‌ خالی‌ راچونان‌ مفهومی‌ هندسی‌ به‌ آسانی‌ نمی‌توان‌ تصور کرد. نکته‌ دیگر این‌که‌ مکان‌ بسیار آسان‌تر ازفضا مرزپذیر و قابل‌ تحدید است‌، در حالی‌ که‌ فضا بی‌مرکز است‌ و به‌ نامتناهی‌ بودن‌ گرایش‌دارد. همچنین‌، باید گفت‌ که‌ مکان‌ها ثابت‌ می‌مانند، ولی‌ فضا می‌تواند در یک‌ چشم‌ به‌ هم‌زدن‌به‌ وسیله‌ جت‌، دورنگار یا ماهواره‌ عبور کند.
اهمیت‌ بحث‌ مکان‌ و فضا برای‌ هویت‌ از آن‌رو مهم‌ است‌ که‌ جامعه‌شناسان‌ و به‌ ویژه‌انسان‌شناسان‌ همواره‌ بر این‌ نکته‌ تأکید کرده‌اند که‌ مکان‌، محل‌ و سرزمین‌ برای‌ مردم‌ بسیاراهمیت‌ دارد، چرا که‌ از توانایی‌ هویت‌سازی‌ بسیار بالایی‌ برخوردارند. بی‌گمان‌ هویت‌ داشتن‌در درجه‌ نخست‌ به‌ معنای‌ خاص‌ و متمایز بودن‌، ثابت‌ و پایدار ماندن‌ و به‌ جمع‌ تعلق‌ داشتن‌است‌. هر فرد هنگامی‌ خود را دارای‌ هویت‌ می‌داند که‌ از تمایز، پایداری‌ و در جمع‌ بودن‌ خوداطمینان‌ حاصل‌ کند. مکان‌ و فضا مهم‌ترین‌ عواملی‌ هستند که‌ این‌ نیازهای‌ هویتی‌ انسان‌ راتأمین‌ می‌کنند. به‌ بیان‌ روشن‌تر، مرزپذیری‌ و قابل‌ تحدید بودن‌ مکان‌ این‌ امکان‌ را فراهم‌می‌سازد که‌ انسان‌ها با احساس‌ متمایز بودن‌، ثبات‌ داشتن‌ و تعلق‌ به‌ گروه‌، امنیت‌ و آرامش‌ لازم‌را برای‌ زندگی‌ کسب‌ کنند. در واقع‌، سه‌ کار ویژه‌ هویت‌ آفرین‌ مکان‌، بر خاصیت‌ اصلی‌ آن‌،یعنی‌ مرزپذیری‌ و ثابت‌ بودن‌ استوار است‌.
احساس‌ متمایز بودن‌ از دیگران‌، چونان‌ جزء جدایی‌ناپذیر هویت‌ نیازمند وجود مرزهای‌ پایدار و کم‌وبیش‌ نفوذناپذیر است‌. هر اندازه‌ این‌ مرزها و تفاوت‌های‌ مبتنی‌ بر آن‌ها شفاف‌ترو دقیق‌تر باشند، نیاز به‌ متمایز بودن‌ از دیگران‌ به‌ خوبی‌ تأمین‌ می‌شود و به‌ هویت‌ افراد وگروه‌ها آسیبی‌ جدی‌ نمی‌رسد. از آن‌جا که‌ ترسیم‌ چنین‌ مرزها و تفاوت‌هایی‌ بر قلمرو مکانی‌ و باز تولید و حفظ آن‌ها در گفتمان‌ مسلط آسان‌تر است‌، مکان‌ و سرزمین‌ به‌ صورت‌ بستری‌بسیار مناسب‌ برای‌ هویت‌سازی‌ و تداوم‌ بخشیدن‌ به‌ هویت‌ در می‌آید.
مکان‌ نه‌ تنها مرزپذیر و قابل‌ تحدید است‌، بلکه‌ ثبات‌ نیز دارد. بنابراین‌، با تأمین‌ نیاز به‌تداوم‌ داشتن‌ و پایدار بودن‌، از این‌ لحاظ هم‌ منبعی‌ مهم‌ در تأمین‌ هویت‌ به‌ شمارمی‌آید.نظریه‌پردازان‌ مختلف‌ برآن‌اند که‌ انسان‌ هنگامی‌ احساس‌ تداوم‌ و پایداری‌ می‌کند که‌ درزندگی‌ خود مرجع‌هایی‌ ثابت‌ و پایدار داشته‌ باشد. مکان‌ و سرزمین‌ از جمله‌ بهترین‌ تأمین ‌کننده‌های‌ این‌ گونه‌ مرجع‌ها و دست‌آویزها هستند. برخلاف‌ فضا که‌ دنیایی‌ سیال‌ وبی‌مرکز برای‌ افراد فراهم‌ می‌کند، مکان‌ با ابعادی‌ معین‌ و عناصری‌ ثابت‌، دنیایی‌ پایدار پدیدمی‌آورد.
سومین‌ کار ویژه‌ هویت‌ساز مکان‌ به‌ تأمین‌ انسجام‌ و همبستگی‌ اجتماعی‌ که‌ احساس‌ تعلق‌داشتن‌ به‌ جمع‌ را ممکن‌ می‌سازد، معطوف‌ است‌. در واقع‌، توانایی‌ مکان‌ به‌ انجام‌ این‌ کار ویژه‌،باز هم‌ به‌ ثابت‌ و مرزپذیر بودن‌ آن‌ مربوط می‌شود. همان‌گونه‌ که‌ مکان‌ با ساختن‌ و حفظ کردن‌مرزهایی‌ روشن‌ و نفوذناپذیر، نیاز به‌ متمایز بودن‌ را تأمین‌ می‌کند، به‌ واسطه‌ محدود کردن‌روابط اجتماعی‌ در قلمروی‌ نسبتا کوچک‌ و بسته‌، احساس‌ تعلق‌ به‌ گروه‌ را نیز پدید می‌آورد،و تقویت‌ می‌کند.
فضا در جوامع‌ سنتی‌ برخلاف‌ جوامع‌ مدرن‌ و متأثر از انقلاب‌ اطلاعات‌ و ارتباطات‌ وجهانی‌شدن‌، کاملا زیر سلطه‌ و وابسته‌ به‌ مکان‌ بود. از این‌رو،فضای‌ سنتی‌ با قلمرو مکانی‌انطباق‌ داشت‌ و با علائم‌ و نشانه‌های‌ مکان‌ پر می‌شد. اعمال‌ و کردارهایی‌ هم‌ که‌ این‌ فضا را پرمی‌کردند، جملگی‌ مکان‌مند بودند. این‌ فضا، فضایی‌ محدود برای‌ زندگی‌ کردن‌ در چارچوب‌آن‌ بود، نه‌ برای‌ حرکت‌ کردن‌ در گستره‌ آن‌. چنان‌ که‌ گیدنز بیان‌ می‌کند: «در چنین‌ جوامعی‌فضا از مکان‌ جدا نبود و زمان‌ و فضا در بستر مکان‌ به‌ یکدیگر پیوند می‌خوردند» (12)
اگر هویت‌ را به‌ معنای‌ متمایز بودن‌، تداوم‌ و ثبات‌ داشتن‌ و در جمع‌ و با دیگران‌ بودن ‌بدانیم‌، توانایی‌ مکان‌ برای‌ تأمین‌ و حفظ هویت‌ بیش‌تر از فضا است‌. فضا توانایی‌ چندانی‌ برای‌تأمین‌ نیازهای‌ هویتی‌ ندارد. در حالی‌ که‌ مکان‌ مرزپذیر و تحدیدپذیرتر است‌، فضا مرز گریزو تحدیدناپذیرتر است‌. مکان‌ همواره‌ به‌ تثبیت‌ کردن‌ و متصلب‌ ساختن‌ گرایش‌ دارد، ولی‌ فضاامور را سیال‌تر و آزادتر می‌سازد. مکان‌ فاصله‌ و جدایی‌ می‌آفریند و فضا نزدیکی‌ و اختلاطرا به‌وجود می‌آورد. همچنین‌، از آن‌جا که‌ مرزپذیری‌ و قابلیت‌ تحدید فضا کم‌تر از مکان‌است‌، فضا منازعه‌ پذیرتر از مکان‌ است‌. در واقع‌، به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ که‌ مکان‌ قابل‌ کنترل‌تر ازفضا به‌شمار می‌آید. از آن‌جا که‌ فضا مرزگریز است‌، در نتیجه‌ نمی‌تواند حریمی‌ انحصاری‌ ونسبتا نفوذناپذیر برای‌ هویت‌ها فراهم‌ سازد. بنابراین‌، فضا به‌ آسانی‌ به‌ عرصه‌ حضور و تاخت‌و تاز هویت‌ها تبدیل‌ می‌شود و امکان‌ هویت‌ یا بی‌منفعلانه‌ و سنتی‌، کم‌وبیش‌ از بین‌ می‌رود. بی‌گمان‌ فضای‌ گریزان‌ از ثبات‌، تصلب‌ و کلیت‌ یافتن‌، بستری‌ امن‌ برای‌ هویت‌ سازی‌ فراهم‌نمی‌کند.

4. زمان‌
زمان‌ یکی‌ دیگر از عوامل‌ هویت‌ساز به‌شمار می‌آید. اگر هویت‌ را نوعی‌ نظام‌ بازنمایی‌بدانیم‌، زمان‌ و فضا مختصات‌ اصلی‌ این‌ نظام‌ به‌شمار می‌آیند و همه‌ هویت‌ها در فضا و زمان‌نمادین‌ قرار می‌گیرند. چنان‌که‌ در تشریح‌ نقش‌ محوری‌ مکان‌ و فضای‌ مکان‌مند درهویت‌سازی‌ بیان‌ شد، یکی‌ از عناصر بنیادین‌ هویت‌، تداوم‌ داشتن‌ است‌. فرد هنگامی‌ می‌تواند مدعی‌ هویت‌ داشتن‌ باشد که‌ از تداوم‌ خود اطمینان‌ حاصل‌ کند. این‌ تداوم‌ چیزی‌ نیست‌ مگراحساس‌ ثبات‌ شخصیت‌ در طول‌ زمان‌. هویت‌ بر تداوم‌ استوار است‌ و تداوم‌ هم‌ در چارچوب‌زمان‌ معنا می‌یابد. بنابراین‌، هرگونه‌ هویت‌ فردی‌ و اجتماعی‌ نیازمند تداوم‌ فردی‌ و اجتماعی‌است‌ و چنین‌ تداومی‌ را احساس‌ نمی‌کنیم‌ مگر در صورتی‌ که‌ وجود یک‌ گذشته‌ معنادار رافرض‌ کنیم‌. ازلحاظ فردی‌، «گذشته‌» همان‌ خاطره‌ است‌ و از لحاظ جمعی‌، تاریخ‌.
زمان‌ در جوامع‌ سنتی‌ به‌ دلیل‌ مکان‌مند بودن‌ به‌ خوبی‌ از عهده‌ انجام‌ کارویژه‌ هویتی‌ خودبرمی‌آمد. به‌ قول‌ گیدنز، در چنین‌ جوامعی‌ محاسبه‌ و گستره‌ زمان‌ بسیار محدود بود، زیرازمان‌ با مکان‌ پیوند داشت‌. در فرایند تجدد و انقلاب‌ اطلاعات‌ و ارتباطات‌ و جامعه‌ شبکه‌ای‌و اطلاعاتی‌، زمان‌ تداوم‌ را از بین‌ می‌برد. تحت‌تأثیر این‌ فرایند، زمان‌ چنان‌ فشرده‌ می‌شود که‌دیگر نمی‌تواند در خدمت‌ هویت‌هایی‌ خاص‌ قرار گیرد. فرهنگ‌ واقعیت‌ مجازی‌ که‌ با نظام‌الکترونی‌ چندرسانه‌ای‌ ارتباط دارد، به‌ دو شیوه‌ مختلف‌ به‌ دگرگونی‌ در زمان‌ در جوامع‌جدید کمک‌ می‌کند: همزمانی‌ و بی‌زمانی‌.
از سویی‌، اطلاعات‌ فوری‌ در سرتاسر زمان‌ به‌ همراه‌ گزارش‌های‌ زنده‌ای‌ که‌ از اقصی‌نقاط جهان‌ ارسال‌ می‌شود رخدادهای‌ اجتماعی‌ و جلوه‌های‌ فرهنگی‌ را قرابت‌ زمانی ‌بی‌سابقه‌ای‌ می‌بخشد و نیز ارتباط رایانه‌ای‌، گفت‌وگو در زمان‌ واقعی‌ را امکان‌پذیر می‌سازد ومردم‌ را بر اساس‌ علایق‌ مشترکی‌ که‌ دارند در گفت‌وگوی‌ تعاملی‌ و چندجانبه‌ گردهم‌ می‌آورد.از سوی‌ دیگر، آمیختن‌ زمان‌ها در رسانه‌ها در یک‌ مجرای‌ ارتباطی‌ و به‌ انتخاب‌ بیننده‌ یاطرف‌ ارتباط، به‌ ایجاد امتزاج‌ زمانی‌ می‌انجامد که‌ در آن‌ نه‌ تنها انواع‌ با یکدیگر درمی‌آمیزند، بلکه‌ از نظر زمانی‌ نیز در افقی‌ مسطح‌ همزمان‌ می‌شوند که‌ آن‌ را نه‌ ابتدایی‌ است‌، نه‌انتهایی‌، و نه‌ ترتیبی‌. بی‌زمانی‌ ابرمتن‌ نظام‌ چند رسانه‌ای‌ از ویژگی‌های‌ تعیین‌کننده‌ فرهنگ‌ جدید است‌. زمان‌ بی‌زمان‌ به‌ فضای‌ جریان‌ها تعلق دارد، ولی‌ نظم‌ زمانی‌، زمان‌ زیستی‌(بیولوژیک‌) و توالی‌ اجتماعی‌، ویژگی‌های‌ مکان‌ها در سرتاسر جهان‌ هستند که‌ سازمان‌ دادن‌و ساختارزدایی‌ مادی‌ جوامع‌ چند پاره‌ ما را انجام‌ می‌دهند. فضا، زمان‌ در جامعه‌ ما را شکل‌ وبدین‌ترتیب‌، روندی‌ تاریخی‌ را واژگون‌ می‌سازد: جریان‌ها زمان‌ بی‌زمان‌ را شکل‌ می‌دهند،ولی‌ مکان‌ها وابسته‌ به‌ زمان‌اند.(13)
این‌ فشردگی‌ و تحول‌ پدیدارشناسانه‌، زمان‌ را از مقوله‌ای‌ خطی‌ و تاریخی‌ کرونولوژیک ‌به‌ حال‌ بی‌پایان‌ تبدیل‌ می‌کند. جهان‌ در چارچوب‌ یک‌ فضای‌ صاف‌ و نامتمایز فشرده‌ می‌شودو نوعی‌ دنیای‌ لحظه‌ای‌ پدید می‌آید. پیوند میان‌ یک‌ گذشته‌ مشترک‌ و یک‌ حال‌ مشترک‌ ازبین‌ می‌رود و نظم‌ سنتی‌ مبتنی‌ بر مکان‌های‌ انحصاری‌ و تداوم‌های‌ معنابخش‌ و هویت‌سازنابود می‌شود. در چنین‌ دنیایی‌ نه‌ فضا می‌تواند نیاز فرد به‌ متمایز بودن‌ و تداوم‌ داشتن‌ را تأمین‌کند و نه‌ زمان‌ می‌تواند از عهده‌ این‌ کار برآید. انقلاب‌ الکترونی‌ در انتقال‌ امواج‌ با استفاده‌ ودخل‌ و تصرف‌ در زمان‌ واقعی‌ از طریق‌ فن‌آوری‌های‌ جدید موجب‌ شده‌ است‌ که‌ حضور همه‌جایی‌، آنیت‌ و بی‌واسطگی‌، صفات‌ ذاتی‌ زمان‌ شوند; زمانی‌ که‌ اکنون‌ جهان‌شمول‌ و واحداست‌. این‌ واقعیت‌ که‌ زمان‌ کنونی‌، کثرت‌ زمان‌های محلی‌ را از میان‌ می‌برد و جغرافیا و تاریخ‌را نیز بی‌معنا می‌کند، این‌ واقعیت‌ که‌ مسیر زمانی‌ جبرا به‌ زمان‌ حال‌ دائمی‌ منتهی‌ می‌شود و مسیر مکانی‌ به‌ قول‌ میشل‌ سر، به‌ «دگرجا» یعنی‌ به‌ فضایی‌ می‌رسد که‌ جای‌ آن‌ را نمی‌توان‌معلوم‌ کرد و در اصل‌ در هیچ‌ کجا واقع‌ نیست‌، خود به‌ خود عمق‌، برجستگی‌ و حجم‌ را اززمان‌ و مکان‌ می‌گیرد. در حالی‌ که‌ در زندگی‌ ما که‌ در محل‌ ریشه‌ دارد، زمان‌ و مکان‌مفاهیمی‌ حیاتی‌ و بنیادی‌اند. از این‌رو، شخصیت‌ ما دو پاره‌ و دو قطبی‌ گشته‌: در یک‌ سو زمان‌واقعی‌ فعالیت‌های‌ فوری‌ و بلافاصله‌ ما قرار دارد که‌ «هم‌ این‌جا» و «هم‌اکنون» انجام‌ می‌شوند.در سوی‌ دیگر، زمان‌ واقعی‌ فعالیت‌های‌ تعاملی‌ که‌ به‌ کمک‌ رسانه‌ها انجام‌ می‌گیرد. این‌گونه‌فعالیت‌ها به‌ «اکنون‌» بها می‌دهند و در عوض‌ به‌ «این‌جا» یعنی‌ مکان‌ بی‌تفاوت‌ اند.(14)

5. فرهنگ‌
بی‌گمان‌ فرهنگ‌ را باید مهم‌ترین‌ و غنی‌ترین‌ منبع‌ هویت‌ دانست‌. افراد و گروه‌ها همواره‌ باتوسل‌ به‌ اجزاء و عناصر فرهنگی‌ گوناگون‌، هویت‌ می‌یابند، زیرا این‌ اجزا و عناصر توانایی ‌چشمگیری‌ در تأمین‌ نیاز انسان‌ها به‌ متمایز بودن‌ و ادغام‌ شدن‌ در جمع‌ را دارا هستند. به‌ بیان‌دیگر، فرهنگ‌ هم‌ تفاوت‌ آفرین‌ است‌ و هم‌ انسجام‌ بخش‌. از این‌ دیدگاه‌، فرهنگ‌ مقوله‌ای ‌تفاوت‌مدار است‌ و شیوه‌ زندگی‌ خاصی‌ را می‌سازد. این‌ تفاوت‌ و خاصیت‌ نه‌ تنها امکان‌هویت‌یابی‌ را فراهم‌ می‌سازد، بلکه‌ به‌ زندگی‌ انسان‌ها نیز معنا می‌بخشد.
فرهنگ‌ در جوامع‌ سنتی‌ به‌ خوبی‌ از عهده‌ انجام‌ کار ویژه‌ هویت‌سازی‌ برمی‌آمد، چرا که‌توانایی‌ و قابلیت‌ تفاوت‌ آفرینی‌ و معنابخشی‌ بسیار بالایی‌ داشت‌. در چنین‌ جوامعی‌ فرهنگ‌ نه‌تنها مرزهای‌ شفاف‌ و پایداری‌ را ایجاد می‌کرد، بلکه‌ در عرضه‌ کردن‌ نظام‌های‌ معنایی‌ منسجم‌و آرامش‌ بخش‌ هم‌ توانا بود. بنابراین‌، انسان‌هایی‌ که‌ در دنیای‌ شکل‌ یافته‌ با فرهنگی‌ معین‌ قرارمی‌گرفتند، خود به‌ خود و منفعلانه‌ وارث‌ هویت‌ و نظام‌ معنایی‌ آماده‌ و از پیش‌ موجود می‌شدند و هرگونه‌ زمینه‌ بحران‌ هویت‌ و معنا تقریبا از بین‌ می‌رفت‌. این‌ توانایی‌ چشمگیر فرهنگ‌ در عرصه‌ هویت‌سازی‌ و معنابخشی‌، در درجه‌ نخست‌ از پیوند تنگاتنگ‌ فرهنگ‌ بامکان‌ و سرزمین‌ ناشی‌ می‌شد.
نفوذپذیری‌ و فروریزی‌ فزاینده‌ مرزها به‌ واسطه‌ انقلاب‌ اطلاعات‌ و ارتباطات‌ و ظهورجامعه‌ شبکه‌ای‌ و اطلاعاتی‌، فضای‌ امن‌ و خلوت‌ فرهنگ‌ها را نیز از بین‌ می‌برد و در فضای ‌بسیار فراخ‌ زندگی‌ اجتماعی‌ فرهنگ‌های‌ مختلف‌ به‌ آسانی‌ گسترش‌ و جریان‌ می‌یابند. تمام‌حوزه‌های‌ استحفاظی‌ درهم‌ می‌ریزند و هر فرهنگی‌ نیز به‌ ناچار در فضایی‌ قرار می‌گیرد که‌عرصه‌ حضور و ابراز وجود فرهنگ‌های‌ دیگر هم‌ هست‌. در چنین‌ دنیایی‌ بدون‌ مرز، اجزاء وعناصر مختلف‌ فرهنگی‌ به‌ صورتی‌ گریزناپذیر با هم‌ برخورد می‌کنند و در کنار یکدیگر قرارمی‌گیرند، ثبات‌ و «خلوص» فرهنگی‌ کم‌وبیش‌ از بین‌ می‌رود و نوسان‌، سیالیت‌ و اختلاطجایگزین‌ آن‌ می‌شود.(15)

6. ارتباطات‌ الکترونی‌
بعضی‌ از متفکران‌، نظام‌ ارتباطی‌ را عامل‌ اساسی‌ تحولات‌ اجتماعی‌ و تاریخی‌ وشکل‌گیری‌ ذهنیت‌ و هویتی‌ خاص‌ می‌دانند که‌ از جمله‌ آن‌ها می‌توان‌ به‌ مارشال‌ مک‌ لوهان‌اشاره‌ کرد. مک‌ لوهان‌ با مشخص‌ کردن‌ سه‌ نظام‌ ارتباط شفاهی‌، مکتوب‌ و الکترونی‌ درتاریخ‌ بشر فردگرایی‌، عقل‌گرایی‌، تفکر انتزاعی‌، ملی‌گرایی‌ (ناسیونالیسم‌) و اصلاحات‌مذهبی‌ را معلول‌ شیوه‌ ارتباطی‌ مکتوب‌ و تمدن‌ چاپ‌ می‌داند. مارک‌ پاستر در کتاب‌ عصردوم‌ رسانه‌ها، ارتباطات‌ مبتنی‌ بر وسایل‌ الکترونی‌ را واضع‌ تجدید صورت‌بندی‌ بنیادین‌ زبان‌می‌داند که‌ ذهنیات‌ را خارج‌ از حیطه‌ الگوی‌ فرد معقول‌ خود بسنده‌ قرار می‌دهد. وی‌می‌نویسد: «شیوه‌ ارتباطات‌ مبتنی‌ بر وسایل‌ الکترونیک‌ آن‌ ذهنیت‌ آشنای‌ مدرن‌ را از میدان‌به‌ در می‌کند و ذهنیت‌ دیگری‌ که‌ بارور، منتشر و نامتمرکز است‌ و به‌ مثابه‌ هویتی‌ ناپایدار دایما مورد استیضاح‌ قرار می‌گیرد، جایگزین‌ آن‌ می‌کند.(16)
ادعای‌ پاستر این‌ است‌ که‌ گسترش‌ فن‌آوری‌های‌ اطلاعاتی‌ و بنابراین‌ اطلاعات‌ رسانه‌ای‌الکترونی‌ اثرهای‌ عمیقی‌ بر شیوه‌ زندگی‌ و تفکر ما درباره‌ خود و محیط اطراف‌مان‌ برجای‌گذاشته‌، زیرا این‌ گسترش‌، شبکه‌ روابط اجتماعی‌ ما را اصلاح‌ کرده‌ است‌. با تشریح‌ و پرورش‌این‌ اصل‌، او الگوی‌ تغییر مبتنی‌ بر انواع‌ گوناگون‌ «مبادله‌ نمادین‌» را پیشنهاد می‌کند که‌ دارای‌سه‌ جزء است‌:
1. عصر فرهنگ‌ شفاهی‌، هنگامی‌ که‌ تعامل‌ اجتماعی‌ چهره‌ به‌ چهره‌ بود. بنابراین‌، شیوه‌زندگی‌ ثابت‌ و بدون‌ تغییر و شخص‌ در درون‌ گروه‌ محصور، و نشانه‌ها نماینده‌ و منطبق‌ با این‌شیوه‌ ثابت‌ زندگی‌ بودند و محصولات‌ فکری‌ و اجتماعی‌ که‌ قبلا شناخته‌ و موردپذیرش‌جماعت‌ قرار گرفته‌ بودند از طریق‌ دادوستد نمادین‌ مبادله‌ می‌شدند.
2. عصر مبادله‌ نوشتاری‌، که‌ نشانه‌ها نقش‌ نمایندگی‌ داشتند و در آن‌ دوره‌ چنین‌ تصورمی‌شد که‌ «خود» عاقل‌ و به‌ لحاظ فردی‌ مسئول‌ است‌.(17)
عرف‌ خواندن‌ صفحه‌ چاپ‌ شده‌، مهم‌ترین‌ مایه‌ حفظ و تقویت‌ نظریه‌ عصر روشنگری‌درباره‌ فرد معقول‌ خودبسنده‌ بود. هنگامی‌ که‌ هگل‌ به‌ روزنامه‌خوانی‌ به‌ عنوان‌ دعای‌ انسان‌مدرن‌ اشاره‌ می‌کند، در واقع‌ این‌ نکته‌ را یادآور می‌شود. جسمیت‌ فضایی‌ حروف‌ چاپی ‌موجب‌ می‌شود که‌ خوانندگان‌ بتوانند خود را دور از نویسندگان‌ در نظر بگیرند. این‌ ویژگی‌ها ترویج‌دهنده‌ ایدئولوژی‌ فرد منتقد است‌ که‌ در انزوا می‌خواند و می‌اندیشد و خارج‌ از شبکه‌وابستگی‌های‌ سیاسی‌ و مذهبی‌ قرار دارد. به‌گونه‌ای‌ متضاد، اما تکمیلی‌، فرهنگ‌ چاپی‌ ازطریق‌ جسمیت‌ دادن‌ به‌ واژه‌ روی‌ صفحه‌ (در مقایسه‌ با ناپایداری‌ واژه‌ در فرهنگ‌ شفاهی‌)،برپاکننده‌ اقتدار نویسندگان‌، اندیشمندان‌ و نظریه‌پردازان‌ است‌. این‌ حرکت‌ دوگانه‌ که‌ به‌وجودآورنده‌ خواننده‌ به‌ مثابه‌ منتقد و نویسنده‌ به‌ مثابه‌ مرجع‌ اقتدار است‌، در ظاهر نمایانگر نوعی‌تقابل‌ یا تناقض‌، اما در واقع‌ متزلزل‌ کننده‌ سلطه‌ است‌ و این‌ امر مشخصه‌ ارتباطات‌ در جامعه ‌مدرن‌ است‌. فرهنگ‌ چاپی‌ چه‌ در مورد خواننده‌ و چه‌ در مورد نویسنده‌، فرد را به‌ مثابه‌ یک‌ذهنیت‌ تثبیت‌ می‌کند، ذهنیتی‌ که‌ برتر از عینیات‌ است‌، هویتی‌ پایدار و معین‌ دارد و خلاصه‌کلام‌، ذاتی‌ استوار است‌.( 18)
3. عصر ارتباطات‌ الکترونی‌، هنگامی‌ که‌ نشانه‌ها مواد شبیه‌سازی‌های‌ اطلاعاتی‌ هستند وویژگی‌ عدم‌ نمایندگی‌ آن‌ها حتمی‌ است‌. در این‌ دوره‌، شخص‌ برون‌گرا، دارای‌ سعه‌صدر و متکثر در ناپایداری‌ دائمی‌ است‌ و در حرکتی‌ مارپیچ‌ از فرایند پیوسته‌ شکل‌گیری‌ هویت‌متکثر به‌ سر می‌برد، چرا که‌ جریان‌ دلالت‌کننده‌ها بیش‌تر معرف‌ سیمای‌ دوران‌ جدید است‌ تانشانه‌هایی‌ که‌ اشیای‌ معین‌ را به‌ نمایش‌ می‌گذارند. (19) «ارتباطات‌ الکترونی‌ از راه‌هایی‌ مغایر با روش‌های‌ نهادهای‌ اساسی‌ جامعه‌ مدرن‌ به‌ ذهنیت‌ شکل‌ خواهند داد. اگر مدرنیسم‌ یا شیوه‌تولید، دلالت‌ بر روش‌هایی‌ می‌کند که‌ هویت‌ها را به‌ صورت‌ خودبسنده‌ معقول‌ در می‌آورد، پست‌ مدرنیسم‌ یا شیوه‌ اطلاع‌رسانی‌ حاکی‌ از آن‌ روش‌های‌ ارتباطی‌ است‌ که‌ ذهنیات‌ را ناپایدار، چند لایه‌ و پراکنده‌ می‌کند.(20)
به‌ زعم‌ پاستر، ظهور شیوه‌ اطلاع‌رسانی‌ با نظام‌های‌ ارتباطی‌ مبتنی‌ بر وسایل‌ الکترونی‌،نحوه‌ تفکر ما را درباره‌ ذهنیت‌ تغییر می‌دهد و دگرگونی‌ مشابهی‌ در شکل‌ جامعه‌ را نیز وعده‌می‌دهد. فرهنگ‌ الکترونی‌ ترویج‌دهنده‌ نگرش‌ به‌ فرد به‌ عنوان‌ هویتی‌ ناپایدار، به‌ مثابه‌فرایندی‌ مداوم‌ از شکل‌گیری‌ چندگانه‌ هویت‌ است‌ و به‌ طرح‌ جامعه‌ای‌ ورای‌ جامعه‌ مدرن‌می‌پردازد. ارتباطات‌ مبتنی‌ بر وسایل‌ الکترونی‌، آشکارکننده‌ چشم‌انداز درک‌ ذهنیت‌ به‌ مثابه ‌پدیده‌ای‌ است‌ که‌ در صورت‌بندی‌های‌ گفتمان‌ و کردار، که‌ از جنبه‌ تاریخی‌ محسوس‌اند،شکل‌ می‌گیرد. این‌ ارتباطات‌ راه‌گشای‌ نگریستن‌ به‌ خویشتن‌ انسان‌ به‌ عنوان‌ پدیده‌ای ‌چندگونه‌، تغییرپذیر و تکه‌ تکه‌ است‌. پاستر ادعا می‌کند که‌ در گذشته‌ دور مردم‌ آن‌طور که‌ ازآن‌ها انتظار می‌رفت‌ می‌اندیشیدند و اظهار نظر می‌کردند، سپس‌ با استفاده‌ از نوشتار، احساس ‌نیرومندی‌ از خودمختاری‌ را در توصیف‌ رویدادهای‌ جهان‌ بیرون‌ از خود بروز دادند و اکنون‌در زمان‌ پست‌ مدرن‌، گسترش‌ شبیه‌سازی‌ها (وانمایی‌ها)، یقین‌های‌ گذشته‌ را نابود کرده‌ است‌.انسان‌ بدون‌ توانایی‌ در باور «واقعیت» ورای‌ نشانه‌ها، با حالت‌ چندپاره‌ بودن‌ شخصیت‌، عدم‌تمرکز در وجود خود و ناتوان‌ در تشخیص‌ واقعیت‌ عینی‌ به‌ حال‌ خود رها شده‌ است‌.

7. ایران‌
چالش‌ بنیادین‌ بیش‌تر انقلاب‌های‌ اخیر و از آن‌ میان‌ انقلاب‌ اسلامی‌ ایران‌، بر سر مسئله‌هویت‌ و تلاش‌ برای‌ رسوخ‌ دادن‌ این‌ هویت‌ در برابر خطرهای‌ فنای‌ در دیگری‌ و تقلید از او واز دست‌ دادن‌ مهار خود و سرنوشت‌ بوده‌ که‌ نقش‌ مهمی‌ در شعله‌ورسازی‌ و انگیزش‌ احساسات‌ مردم‌ داشته‌ است‌.
انقلاب‌ اسلامی‌ با تعیین‌ و تعریف‌ «دیگر بود» خود، یعنی‌ غرب‌ و دستاوردهای‌ تمدنی‌ آن‌به‌ویژه‌ در عرصه‌ فرهنگ‌، اخلاق‌ و شیوه‌ زندگی‌، خواستار بازآمدن‌، باز آوردن‌ یا ادامه‌رسوم‌، باورها و ارزش‌های‌ دینی‌ بوده‌ که‌ در باورهای‌ عمیقی‌ چون‌ مقاومت‌ در برابر فرهنگ‌غیرپذیری‌، ارج‌ نهادن‌ به‌ هویت‌ اصیل‌، خالص‌ و راستین‌ دینی‌ و آرزوی‌ احیای‌ عصرطلایی‌اسلام‌ و بازگشت‌ به‌ سنت‌ دینی‌ و فرهنگی‌ آلوده‌ نشده‌، ریشه‌ داشته‌ است‌. لذاست‌ که‌ اسلام‌تجلی‌ و بروز یافته‌ در انقلاب‌ اسلامی‌ و جمهوری‌ اسلامی‌ یا به‌ عبارتی‌، قرائتی‌ که‌ از اسلام‌ درانقلاب‌ اسلامی‌ و جمهوری‌ اسلامی‌ حاکم‌ شده‌ را «اسلام‌ هویت» نام‌گذاری‌ می‌کنند که‌خواهان‌ مرزی‌بندی‌ روشن‌ با اندیشه‌ و تفکر غرب‌ و ارزش‌ها و فرهنگ‌ آن‌ است‌. اسلام‌هویت‌، اسلام‌ تمایز، تفاوت‌ و مرزبندی‌ با دیگر تمدن‌ها در عرصه گیتی‌ به‌ ویژه‌ تمدن‌ مغرب ‌زمین‌ است‌ و با ارزش‌ها، اخلاقیات‌ و جهان‌بینی‌ آن‌ سرستیز دارد و در منظومه‌ فکری‌ خود به‌«نفی» و «انکار» آن‌ می‌اندیشد.
اسلام‌ هویت‌ ضمن‌ مرزبندی‌ خود با تمدن‌ غیر و بیگانه‌، درصدد ساختن‌ هویتی‌ یکدست‌ ومنسجم‌ برای‌ پیروان‌ این‌ مکتب‌ در قالب‌ «امت‌» و نفی‌ تفاوت‌ها و تمایزهای‌ فکری‌ وایدئولوژیکی‌ در درون‌ این‌ امت‌ با تفسیر رسمی‌ از دین‌ و غالب‌ کردن‌ شیوه‌زیستی‌ متناسب‌ بااحکام‌ و دستورات‌ فقهی‌ جهت‌ همبستگی‌ و وحدت‌ است‌. به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ که‌ در طول‌ بیش‌از دو دهه‌ حاکمیت‌ نظام‌ جمهوری‌ اسلامی‌، هویت‌ دینی‌ و اسلامی‌، بر دیگر انواع‌ هویت‌ ازجمله‌ هویت‌ ملی‌ برتر شمرده‌ می‌شود.
از دلایل‌ اساسی‌ هویت‌سازی‌ انقلاب‌ و نظام‌ جمهوی‌ اسلامی‌، ایدئولوژیک‌ کردن‌ دین‌است‌، زیرا ایدئولوژی‌ این‌ خاصیت‌ را دارد که‌ نگاه‌ آدمیان‌ را به‌ نقطه‌ای‌ خاص‌ و واحدمعطوف‌ دارد و دایره‌ هویت‌شان‌ را تحدید و تعیین‌ کند و اگر دانسته‌هایشان‌ را محدود می‌کند،در عوض‌ هویت‌شان‌ را محفوظ می‌دارد. ایدئولوژی‌ها در پی‌ تشدید هویت‌ها و یا تشکیل‌هویت‌های‌ تازه‌ای‌ برای‌ انسان‌ هستند و او را به‌ عنوان‌ موجودی‌ طبقاتی‌، ملی‌، مذهبی‌ و غیره‌هویت‌ می‌بخشند. ایدئولوژی‌ها بر ثبات‌ و تغییرناپذیری‌ هویت‌ به‌ عنوان‌ سرشت‌ ذاتی‌ انسان‌تأکید می‌کنند.
به‌ لحاظ منابع‌ و مراجع‌ هویت‌ نیز، اسلام‌ آن‌ هم‌ قرائتی‌ خاص‌ و رسمی‌ از اسلام‌، به‌ عنوان‌منبع‌ هویت‌ در جمهوری‌ اسلامی‌ برصدر نشست‌. و به‌ عبارتی‌ بر فرهنگ‌ دینی‌ و اسلامی‌ درمقایسه‌ با فرهنگ‌ ملی‌ و مدرن‌ تأکید بسیار گذاشته‌ شد. هویت‌ دینی‌ و اسلامی‌ در مواجهه‌ با«دیگر بود» خود یعنی‌ فرهنگ‌ و تمدن‌ غرب‌، پیوسته‌ بر مواریث‌ و گذشته‌ پرافتخارش‌، یعنی‌سنت‌ دینی‌ تکیه‌ می‌کند و با نفی‌ و انکار عناصر تمدن‌ جدید، بر غنای‌ فرهنگی‌ و هویت‌متعالی‌، خالص‌ و اصیل‌، با ثبات‌ و پایدار تأکید می‌نماید.
با توجه‌ به‌ تحولات‌ فکری‌ در سطح‌ جهانی‌ و نیز ظهور فن‌آوری‌های‌ نوین‌ ارتباطی‌ و پیدایش‌ جامعه‌ اطلاعاتی‌ و شبکه‌ای‌ و پیامدهای‌ آن‌ در حوزه‌ مکان‌، زمان‌ و منابع‌ و مراجع‌هویت‌ و نهایتا ناپایداری‌، سیالیت‌ و عدم‌ ثبات‌ ذهنیت‌ و هویت‌ در عصر جدید، گفتار کانونی‌(گفتمان‌ غالب‌) هویت‌ بر این‌ موارد متمرکز است‌:
الف‌: از آن‌جا که‌ مکان‌ در مقایسه‌ با فضا، توانایی‌ و قابلیت‌ بسیار بیش‌تری‌ برای‌ تأمین‌ نیازبه‌ ثبات‌، تمایز و همبستگی‌ اجتماعی‌ دارد، جامعه‌ اطلاعاتی‌ و شبکه‌ای‌ با سرزمین‌زدایی‌ وفضامند ساختن‌ زندگی‌ اجتماعی‌، نوعی‌ ناپایداری‌، تزلزل‌ و عدم‌ ثبات‌ در هویت‌ و ذهنیت‌پدید می‌آورد و در نتیجه‌، هویت‌ دینی‌ و ملی‌ ما به‌ لحاظ احساس‌ متمایز بودن‌ از دیگران‌،ثبات‌، تداوم‌ و پایداری‌ و انسجام‌ و همبستگی‌، دستخوش‌ تغییر و دگرگونی‌ می‌شود.
ب‌. انقلاب‌ اطلاعات‌ و ارتباطات‌ با تبدیل‌ زمان‌ تاریخی‌ (اکرونولوژیک‌) به‌ حال‌بی‌پایان‌، «گذشته‌» هویت‌ بخش‌ را نابود می‌کند. نابودی‌ گذشته‌ به‌ معنای‌ از بین‌ رفتن‌ «خاطره‌» و«تاریخ»، از بین‌ رفتن‌ پیوند میان‌ گذشته‌ مشترک‌ و حال‌ مشترک‌ است‌. در چنین‌ شرایطی‌ انسان‌نوعی‌ «هم‌زمانی» را تجربه‌ می‌کند و در دنیایی‌ لحظه‌ای‌ قرار می‌گیرد که‌ در چارچوب‌ آن‌گذشت‌ زمان‌ را نمی‌توان‌ احساس‌ کرد، در حالی‌ که‌ یکی‌ از پیش‌نیازهای‌ اصلی‌ هویت‌،احساس‌ تداوم‌ در گذر زمان‌ است‌ و ذهنیت‌ چونان‌ آگاهی‌ از زمان‌ قلمداد می‌شود. بنابراین‌،هنگامی‌ که‌ زمان‌ چونان‌ تداوم‌ از بین‌ می‌رود، وحدت‌ سوژه‌ هم‌ مخدوش‌ می‌شود و احساسی‌از موقتی‌ و متغیر بودن‌ بر ذهن‌ انسان‌ چیرگی‌ می‌یابد. چنان‌که‌ گفتیم‌، منبع‌ اصلی‌ هویت‌ دینی‌ واسلامی‌ در کشور ما، گذشته‌ و سنت‌ اسلامی‌ و باور به‌ تداوم‌ و پی‌گیری‌ خطی‌ تاریخی‌ و زمانی‌و پیوند زدن‌ امروز به‌ گذشته‌ است‌. با درک‌ جدیدی‌ که‌ از مفهوم‌ زمان‌ در عصر جدید به‌ وجودآمده‌ است‌، باور سنتی‌ ما در خصوص‌ زمان‌، تاریخ‌ و سنت‌، با چالش‌ روبه‌رو می‌شود.
پ‌. نسبی‌ شدن‌ فرهنگ‌ها نیز نوعی‌ ناپایداری‌ و عدم‌ ثبات‌ در هویت‌ پدید می‌آورد. کنارهم‌ قرار گرفتن‌ فرهنگ‌های‌ خاص‌ در درون‌ فضای‌ اجتماعی‌ بسیار گسترده‌ و پهناور و نسبی‌شدن‌ حاصل‌ از آن‌، دنیایی‌ فارغ‌ از اصول‌ عام‌ و مطلق‌ پدید می‌آورد و بنیادهای‌ هرگونه‌ یقین‌ وقطعیت‌ معناساز و هویت‌ بخش‌ را متزلزل‌ می‌سازد. این‌ تزلزل‌، در واقع‌ تزلزل‌ پایه‌های‌ باور وایمان‌ است‌. نسبی‌ شدن‌ فرهنگ‌ و اندیشه‌ و شک‌ و تردید نسبت‌ به‌ اصول‌ عام‌، مطلق‌ وجهان‌شمول‌، قرائت‌ ایدئولوژیک‌ از دین‌ در کشور ما را که‌ مروج‌ خلوص‌گرایی‌ در عرصه ‌فرهنگ‌ و هویت‌ و مدعی‌ عرضه‌ اصول‌ و چارچوب‌های‌ عام‌ و مطلق‌ است‌ به‌ چالش‌ می‌کشد.
ت‌. جامعه‌ اطلاعاتی‌ و شبکه‌ای‌ نه‌ تنها فرهنگ‌های‌ گوناگون‌ و پرشماری‌ را در دسترس‌افراد و گروه‌های‌ مختلف‌ قرار می‌دهد، بلکه‌ دنیاها و مرجع‌های‌ اجتماعی‌ آنان‌ را هم‌ افزون‌می‌سازد. بنابراین‌، اندک‌ و حتی‌ واحد بودن‌ مرجع‌های‌ اجتماعی‌ در جوامع‌ سنتی‌ که‌ نیازهویتی‌ انسان‌ها به‌ تعلق‌ و همبستگی‌ اجتماعی‌ را به‌ آسانی‌ تأمین‌ می‌کرد، از بین‌ می‌رود و فردناگزیر می‌شود که‌ با واحدهای‌ اجتماعی‌ کوچک‌ و بزرگ‌ مختلفی‌ هویت‌ پیدا کند. منابع‌ وگزینه‌های‌ هویتی‌ که‌ در چنین‌ شرایطی‌ عرضه‌ می‌شوند، نه‌ تنها متعدد و متنوع‌ هستند، بلکه ‌گاهی‌ در تعارض‌ با یکدیگر نیز قرار دارند. به‌ این‌ترتیب‌، مرجع‌های‌ اجتماعی‌ و در نتیجه‌،هویت‌ها نسبی‌ می‌شوند. این‌ نسبیت‌ فراگیر، هویت‌سازی‌ را به‌ مسئولیت‌ دشوار فردی‌ و زندگی‌اجتماعی‌ را به‌ عرصه‌ای‌ تعارض‌ گونه‌ تبدیل‌ می‌کند. تنوع منابع‌ و مراجع‌ بعضا متعارض‌ هویت‌در جهان‌ جدید، خلوص‌ و یکدستی‌ هویت‌ را که‌ عده‌ای‌ یا تحت‌ لوای‌ ملیت‌ و ملی‌گرایی‌ایرانی‌ به‌ دنبال‌ آن‌ هستند و به‌ انکار مذهب‌ مبادرت‌ می‌ورزند و یا تحت‌ عنوان‌ هویت‌ دینی‌ ومذهبی‌، به‌ طرد و انکار ملیت‌ و تمدن‌ مدرن‌ مبادرت‌ می‌نمایند، به‌ چالش‌ می‌کشد.

8. بازسازی‌ هویت‌
هویت‌ شرط لازم‌ زندگی‌ اجتماعی‌ است‌ و انسان‌ها نخواهند توانست‌ بدون‌ داشتن‌چارچوبی‌ برای‌ تعیین‌ هویت‌ به‌صورتی‌ معنادار و پایدار با یکدیگر ارتباط برقرار کنند: زایش‌و پویش‌ نحله‌های‌ فکری‌ جدید چون‌ پست‌ مدرنیته‌ که‌ بر سیالیت‌ و ناپایداری‌ هویت‌ تأکیددارد، به‌ همراه‌ تحولات‌ فن‌ شناسانه‌ در عرصه‌ ارتباطات‌ و اطلاعات‌ و ظهور جامعه‌ شبکه‌ای‌ واطلاعاتی‌، بی‌گمان‌ هویت‌ سنتی‌ ما را دچار تلاطم‌ و بحران‌ و بحران‌ هویت‌ و معنا نیز زندگی‌اجتماعی‌ را مختل‌ می‌سازد و افراد و گروه‌ها ناچارند تا این‌ بحران‌ را به‌ نحوی‌ حل‌ کرده‌ وپشت‌سر بگذارند. بی‌گمان‌، بازسازی‌ هویت‌ راه‌ انجام‌ این‌ مهم‌ است‌. «هویت‌ را ماهیت ی‌متجسم‌ در میراثی‌ ثابت‌ و تحقق‌ یافته‌ و حتی‌ در همسانی‌ گذشته‌ و اکنون‌ نمی‌دانم‌، بلکه‌ آن‌ رارابطه‌ای‌ می‌دانم‌ که‌ همواره‌ نیازمند بازسازی‌ است‌; رابطه میان‌ خود و دیگری‌، خود و جهان‌ وبه‌ واقع‌ رابطه‌ای‌ که‌ اساس‌ شخصیت‌ است‌».(21)
بازسازی‌ هویت‌ به‌ دو نوع‌ کلی‌ قابل‌ تقسیم‌ است‌: 1. بازسازی‌ خاص‌ گرایانه‌; و2. بازسازی‌غیرخاص‌گرایانه‌. بازسازی‌ نوع‌ اول‌ در خاص‌ گرایی‌های‌ فرهنگی‌ و بازسازی‌ نوع‌ دوم‌ درعام‌گرایی‌های‌ فرهنگی‌ نمود می‌یابد.

1. بازسازی‌ خاص‌ گرایانه‌
مانوئل‌ کاستلز با اذعان‌ به‌ این‌که‌ تحولات‌ جهان‌ معاصر و شکل‌گیری‌ جامعه‌ شبکه‌ای‌فرایند ]سنتی‌ و رایج‌ [هویت‌سازی‌ را زیرسؤال‌ می‌برند و نوعی‌ بحران‌ هویت‌ را پدیدمی‌آورند وجه‌ غالب‌ بازسازی‌ هویت‌ را خاص‌گرایانه‌ می‌داند. کاستلز مدعی‌ است‌ برنامه‌ریزی‌انعکاسی‌ (رفلکسیو) زندگی‌، جز برای‌ نخبگان‌ واقع‌ در فضای‌ بی‌زمان‌ جریان‌های‌ جهانی‌،ناممکن‌ می‌شود. در جامعه‌ شبکه‌ای‌ بازسازی‌ هویت‌ برپایه‌ اصول‌ جمعی‌ صورت‌ می‌گیرد که‌بنیادگرایی‌ دینی‌، ملی‌گرایی‌ و قومیت‌ نمودهای‌ برجسته‌ آن‌ هستند. وی‌ می‌افزاید: برای‌ آن‌دسته‌ از کنشگران‌ اجتماعی‌ که‌ از زندگی‌ در شبکه‌های‌ جهانی‌ قدرت‌ و ثروت‌ طرد شده‌اند و یادر برابر آن‌ مقاومت‌ می‌کنند، اصلی‌ترین‌ جایگزین‌ برساختن‌ معنا، جماعت‌های‌ فرهنگی‌استوار بر بنیادهای‌ دینی‌، ملی‌ یا منطقه‌ای‌ هستند. آن‌ها هویت‌هایی‌ تدافعی‌ هستند که‌کارکردشان‌ ایجاد انسجام‌ و تأمین‌ پناه‌گاه‌ و حمایت‌ در برابر دنیای‌ خصمانه‌ بیرونی‌ است‌، زیراوقتی‌ جهان‌ بزرگ‌تر از آن‌ می‌شود که‌ بتوان‌ آن‌ را کنترل‌ کرد، کنشگران‌ اجتماعی‌ در صددبرمی‌آیند تا دوباره‌ جهان‌ را به‌ حد و اندازه‌ قابل‌ دسترس‌ خود تکه‌تکه‌ کنند. وقتی‌ شبکه‌ها،زمان‌ و مکان‌ را محو می‌سازند، مردم‌ خود را به‌ جاهایی‌ متصل‌ می‌کنند و حافظه‌ تاریخی‌ خودرا به‌ یاری‌ می‌خوانند.(22) کاستلز بین‌ سه‌ صورت‌ و منشأ بر ساختن‌ هویت‌ تمایز قایل‌ می‌شود:1.هویت‌ مشروعیت‌ بخش‌: این‌ نوع‌ هویت‌ توسط نهادهای‌ غالب‌ جامعه‌ ایجاد می‌شود تا سلطه‌آن‌ها را بر کنشگران‌ اجتماعی‌ گسترش‌ دهد و عقلانی‌ کند; 2. هویت‌ مقاومت‌: این‌ هویت‌ به‌دست‌ کنشگرانی‌ ایجاد می‌شود که‌ در اوضاع‌ و احوال‌ یا شرایطی‌ قرار دارند که‌ از طریق‌ منطق‌سلطه‌، بی‌ارزش‌ دانسته‌ می‌شوند و یا داغ‌ ننگ‌ بر آنان‌ زده‌ می‌شود. از همین‌ رو، این‌ نوع‌هویت‌ به‌ سنگرهایی‌ برای‌ مقاومت‌ و بقا بر مبنای‌ اصول‌ متفاوت‌ یا متضاد با اصول‌ موردحمایت‌ نهادهای‌ جامعه‌ ساخته‌ می‌شود; و 3. هویت‌ برنامه‌دار: هنگامی‌ که‌ کنشگران‌ اجتماعی‌با استفاده‌ از هرگونه‌ مواد و مصالح‌ فرهنگی‌ قابل‌ دسترس‌ هویت‌ جدیدی‌ می‌سازند که‌ موقعیت‌آنان‌ را در جامعه‌ از نو تعریف‌ می‌کند، هویت‌ برنامه‌دار تحقق‌ می‌یابد.(23)
کاستلز مدعی‌ است‌ هویت‌ مقاومت‌ با منطق‌ مسلط جامعه‌ شبکه‌ای‌ در تعارض‌ است‌ و درسه‌ حوزه‌ (عرصه‌) درگیر مبارزه‌ دفاعی‌ و هجومی‌ با آن‌ می‌شود: مکان‌، زمان‌ و فن‌آوری‌.
جماعت‌های‌ مقاومت‌، فضا و مکان‌ خود را در برابر منطق‌ بی‌مکان‌ فضای‌ جریان‌ها که‌ویژگی‌ سلطه‌ اجتماعی‌ در عصر اطلاعات‌ است‌، تعریف‌ می‌کنند; در برابر اضمحلال‌ تاریخ‌در زمان‌ بی‌زمان‌ و تجلیل‌ امر گذرا در فرهنگ‌ واقعیت‌ مجازی‌، حافظه‌ تاریخی‌ خود را به‌ رخ‌می‌کشند و یا بردوام‌ ارزش‌های‌شان‌ تأکید می‌ورزند و از فن‌آوری‌ اطلاعات‌ برای‌ ایجادارتباطات‌ افقی‌ بین‌ مردم‌ و مناسک‌ جماعتی‌ استفاده‌ می‌کنند.

9. بازسازی‌ غیرخاص‌ گرایانه‌
در اندیشه‌های‌ منادی‌ و مروج‌ بازسازی‌ غیرخاص‌ گرایانه‌ هویت‌ بر دو وجهی‌ بودن‌ تأثیرفرایند جهانی‌شدن‌ و جامعه‌ شبکه‌ای‌ در عرصه‌ هویت‌ تأکید گردد تا روشن‌ گردد که‌ این‌ فراینددر عین‌ حال‌ که‌ هویت‌ سازی‌ سنتی‌ را مخدوش‌ و مختل‌ می‌سازد، امکانات‌ و بسترهای‌جدیدی‌ را برای‌ بازسازی‌ هویت‌ فراهم‌ می‌کند. به‌ همین‌ علت‌، برخی‌ نظریه‌پردازان‌ در بحث‌از پیامدهای‌ جامعه‌ شبکه‌ای‌ و جهانی‌شدن‌، آن‌ را موجد «آزادی‌ و اضطراب‌» و «فرصت‌ وخطر» می‌دانند و از دیالکتیک‌ جهانی‌شدن‌ سخن‌ می‌گویند.
در عرصه‌ هویت‌ جامعه‌ شبکه‌ای‌ از آن‌ رو موجد امکان‌ و فرصت‌ است‌ که‌ منابع‌ و ابزارهای‌لازم‌ برای‌ ساخت‌ هویت‌ را بسیار افزون‌ می‌سازد و از آن‌جا که‌ جامعه‌ شبکه‌ای‌ سبب‌ پویایی‌، پیچیدگی‌ و سیالیت‌ روابط و زندگی‌ اجتماعی‌ می‌شود، هویت‌های‌ ساخته‌ شده‌ نیز معمولاسیال‌، متغیر و نسبتتا موقتی‌ هستند. افراد در جامعه‌ شبکه‌ای‌ با دگرگون‌ ساختن‌ ترکیب‌ عناصر هویت‌بخش‌ و تغییر دادن‌ تقدم‌ و تأخر و اولویت‌بندی‌ آن‌ها، به‌ بازسازی‌ هویت‌ خود می‌پردازند. بنابراین‌، احتمال‌ متصلب‌ شدن‌ هویت‌ها نیز بسیار کاهش‌ می‌یابد.
آلبرو و گیدنز الگوی‌ اصلی‌ هویت‌سازی‌ در جوامع‌ کنونی‌ را غیرخاص‌گرایانه‌ یا انعکاسی‌می‌دانند. از دیدگاه‌ آلبرو، فرایند جهانی‌شدن‌ با گسترش‌ و افزایش‌ دادن‌ روابط اجتماعی‌،«خود هویت‌سازی» را رایج‌ می‌سازد. گیدنز بر آن‌ است‌ که‌ در مرحله‌ عالی‌ تجدد، بسترهویت‌سازی‌ دگرگون‌ می‌شود و به‌ صورت‌ پروژه‌ای‌ انعکاسی‌ در می‌آید: «هر اندازه‌ سنت‌ نفوذ خود را از دست‌ می‌دهد و زندگی‌ روزمره‌ بر حسب‌ تعامل‌ دیالکتیکی‌ محلی‌ و جهانی‌بازسازی‌ می‌شود، افراد به‌ چانه‌ زدن‌ بر سر گزینش‌ شیوه‌ زندگی‌ خود از بین‌ گزینه‌های‌ گوناگون ‌وادار می‌شوند.»(24)
داریوش‌ شایگان‌ با اتخاذ دیدگاه‌ غیرخاص‌گرایانه‌ در بازسازی‌ هویت‌، می‌نویسد: فضاهای‌ سازنده‌ ما، فضاهایی‌ متنوع‌ و ناهمگون‌اند. ما دیگر ریشه‌ای‌ واحد نداریم‌ که‌تک‌وتنها در سرزمینی‌ خاص‌ فرورفته‌ باشد. ما ریزوم‌هایی‌ هستیم‌ در ارتباط با دیگران‌، بافرهنگ‌، جهان‌ها و آگاهی‌های‌ گوناگون‌. این‌ وضعیت‌ از ما افرادی‌ خانه‌ به‌ دوش‌ می‌سازد، به‌این‌ معنا که‌ در فضاهای‌ باز رشد می‌کنیم‌ و شیوه‌ زندگی‌ ما تعیین‌کننده‌ کیفیت‌ بینش‌های‌ ماست‌. ما برحسب‌ ارتباط هایی‌ که‌ با حیطه‌های‌ فرهنگی‌ مختلف‌ برقرار می‌کنیم‌. می‌توانیم‌ به‌شیوه‌های‌ گوناگون‌ در مکان‌ جای‌ گیریم‌. در روزگار ما هیچ‌کس‌ از این‌ تماس‌ها، از این‌حوزه‌های‌ آمیزشی‌، از این‌ اختلاطی‌ که‌ می‌توان‌ گفت‌ اکنون‌ شیوه‌ بودن‌ ما در جهان‌ شده‌،مصون‌ نیست‌.(25)
شایگان‌ می‌افزاید: بعضی‌ها خود را در تنگنای‌ مقوله‌های‌ بسته‌ محبوس‌ می‌کنند،مقوله‌هایی‌ همچون‌ ملت‌، قبیله‌، دارودسته‌ یا تعلق‌ به‌ قومی‌ واحد. این‌ ترفندها گریزگاه‌هایی‌اندکه‌ امکان‌ مقاومت‌ در برابر پراکندگی‌ هویت‌ متکثر انسان‌ را فراهم‌ می‌آورند، اما این‌ گریز به‌هیچ‌وجه‌ مشکل‌ را حل‌ نمی‌کند. چنین‌ واکنش‌ زیانباری‌ غالبا به‌ درخود فرورفتن‌ یا تحجر هویت‌ منجر می‌شود.
شایگان‌ در تشریح‌ مفهوم‌ تحجر هویت‌ و عواقب‌ منفی‌ آن‌ می‌نویسد: هر هویت‌انحصارطلبی‌ به‌ هر صورتی‌ که‌ درآید و هر نقابی‌ که‌ به‌ چهره‌ زند، جست‌وجویی‌ است‌ برای‌یکدستی‌ و طهارت‌ نخستین‌; آینه‌ فریبنده‌ای‌ است‌ که‌ هم‌ گمراه‌ می‌کند و هم‌ مجذوب‌، و ما رادر برابر هجوم‌ ملک‌الموت‌ (اروپامداری‌) پناه‌ می‌دهد. هنگامی‌ که‌ کوچک‌ترین‌ نفوذ «دیگری‌» شکافی‌ در بدنه‌ یکدست‌ هویت‌ ما ایجاد کند، چه‌ واکنشی‌ طبیعی‌تر از آن‌ که‌ با تمام ‌نیرو در برابر آن‌ بایستیم‌ و در سردابه‌هایی‌ که‌ مأمن‌ دنیای‌ واپس‌ زده‌ ماست‌، پناه‌ گیریم‌؟ دنیایی‌ که‌ سد مدرنیته‌ آن‌ را از ابراز وجود بازداشته‌ بود و اینک‌ بر آن‌ است‌ که‌ با شدت‌ وقهری‌ هرچه‌ تمام‌تر دوباره‌ سر بر آورد. آیا با ماندن‌ در قید تعلقات‌ بومی‌ و محدودمان‌، باجستجوی‌ تبارهای‌ تخیلی‌ و اسطوره‌های‌ کهن‌ بنیادگذار، با فاصله‌ گرفتن‌ از خطر برخوردهای‌پرآشوب‌، از چاه‌ به‌ چاله‌ و از سکون‌ و جمود به‌ تاریک‌ اندیشی‌ سقوط نمی‌کنیم‌؟(26)
به‌ اعتقاد شایگان‌، هرگونه‌ هویت‌ همگون‌ و یکدست‌، اولا به‌ دلیل‌ درهم‌پاشی‌ جهان‌های‌پایه‌گذارش‌ دیگر وجود خارجی‌ ندارد و ثانیا هنگامی‌ که‌ در قید فرهنگی‌ به‌ اصطلاح‌ ناب‌ وخالص‌ محبوس‌ شود، اغلب‌ به‌ تحجر هویت‌ منتهی‌ می‌گردد.

پی‌ نوشت‌ها:
1. گیدنر، 1378.
2. Kellner,1996.
3. Kellner, 1996.
4. Hall,1997.
5. Multimedia.
6. VanDijk,1999.
7. VanDijk,1999.
8. کاستلز، 1380.
9. VanDijk,1999.
10.Hypertext.
11. شایگان‌، 1380.
12. گیدنز، 1377.
13.کاستلز، 1380.
14. کاستلز،1380.
15. گل‌ محمدی‌، 1380.
16. پاستر، 1377.
17. وبستر، 1380.
18.پاستر، 1377.
19.وبستر،1380.
20.پاستر، 1377.
21. غلیون‌، 1379.
22. کاستلز، 1380.
23.کاستلز، 1380.
24. گل‌ محمدی‌، 1380.
25. شایگان‌، 1380.
26. شایگان‌، 1380.

منابع‌
پاستر،مارک‌،عصردوم‌رسانه‌ها، ترجمه‌ غلامحسین‌ صالحیار، انتشارات‌ مؤسسه‌ ایران‌، 1377.
شایگان‌، داریوش‌، افسون‌ زدگی‌ جدید: هویت‌ چهل‌ تکه‌ و تفکر سیار، ترجمه‌ فاطمه‌ ولیانی‌،نشر فرزان‌روز، 1380.
غلیون‌، برهان‌، خودآگاهی‌، ترجمه‌ محمدمهدی‌ خلجی‌، ویژه‌ مجله‌ نقدونظر، 1379.
کاستلز، مانوئل‌، عصراطلاعات‌: ظهور جامعه‌ شبکه‌ای‌، ترجمه‌ احد علیقلیان‌ و افشین‌ خاکباز،انتشارات‌ طرح‌ نو، 1380
کاستلز، مانوئل‌، عصر اطلاعات‌: قدرت‌ هویت‌، ترجمه‌ احد علیقلیان‌ و افشین‌ خاکباز،انتشارات‌ طرح‌ نو، 1380.
گل‌محمدی‌، احمد، جهانی‌ شدن‌ و بحران‌ هویت‌، فصلنامه‌ مطالعات‌ ملی‌، سال‌ سوم‌، زمستان‌1380.
وبستر، فرانک‌، نظریه‌های‌ جامعه‌ اطلاعاتی‌، ترجمه‌ اسماعیل‌ قدیمی‌، نشر قصیده‌سرا، 1380.
Kellner Douglas, "Television, Advertising and The Construction ofPostmodern Identity", in Media and Culture, Routledge Publication, 1996.
Hall Stuart, "The Question of Cultural Identity" In Question of CalturalIdentity, Edited by Stuart Hall and Paul Dugay, SagePulication, 1997.
. Van Dijk, the Network Society, Sage Publication, 1999


منبع: / سایت / ایران و جامعه اطلاعاتی ۱۳۸۳/۰۱/۲۵
نویسنده : سید محمد مهدیزاده‌

نظر شما