ده سالگی نفتا
ده سال پیش که توافقنامه تجارت آزاد آمریکای شمالی (نفتا) امضا شد، این پیمان به مردم ایالات متحده، مکزیک و کانادا به عنوان حذف تعرفه های گمرکی بر روی کالاهایی که از مرز این سه کشور عبور می کنند، معرفی شد. اما نفتا چیزی بیشتر از این است. این توافقنامه، قانون اساسی یک اقتصاد قاره ای در حال شکل گیری است که تنها یک شهروند را می شناسد: شرکت های تجاری. این توافقنامه از شرکت های تجاری در برابر سیاست های دولت (که ممکن است سود آنها را در آینده کاهش دهد) حفاظت می کند و به شرکت ها این حق را می دهد که تمام خدمات عمومی مدنی را خصوصی کنند. در همین حال، نفتا لایه های حفاظتی کارگران، محیط زیست و حوزه عمومی را از بین می برد.همان طور که خورخه کاستاندا وزیر خارجه مکزیک گفته، نفتا «توافقنامه ای برای مردم ثروتمند و قدرتمند است که منافع مردم عادی در هر سه کشور را تامین نمی کند.» نفتا مدلی برای اداره اقتصاد جهانی به شیوه نئولیبرال است.
سیاستمدارانی که این توافقنامه را تصویب کردند، قول دادند که نفتا آن قدر رفاه به وجود می آورد که از بین رفتن حمایت های اجتماعی مردم عادی را جبران خواهد کرد. سرمایه گذاران خارجی مکزیکوسیتی را به یک قطب اقتصادی تبدیل خواهند کرد، کارگران فقیر این شهر به مصرف کنندگان طبقه متوسط که کالاهای آمریکایی و کانادایی مصرف می کنند تبدیل خواهند شد و شغل های بیشتری در این کشور ها ایجاد خواهد شد.
اما هنوز جوهر پیمان نفتا خشک نشده بود که کارخانه های آمریکایی، واحد های تولیدی خود را به مناطق مرزی مکزیک منتقل کردند. جایی که اتحادیه های کارگری فعال نیستند و هیچ محدودیت و قانون زیست محیطی وجود ندارد. تراز مثبت تجاری آمریکا با مکزیک بلافاصله منفی شد و از آن زمان حداقل نیم میلیون شغل از دست رفته است که بسیاری از این شغل ها در شهر های کوچک و مناطق حومه ای است که هیچ شغل جایگزینی وجود ندارد.
از آن زمان، نرخ رشد مکزیک نصف آن چیزی بوده که فقط برای ایجاد شغل کافی برای نیروی کار جدیدش نیاز دارد. رشد اقتصادی مبتنی بر صادرات (که استراتژی نفتا بود) توجهی به آن دسته از صنایع مکزیکی که به سرمایه گذاران داخلی فروخته شده بودند، نداشت. همان طور که توجهی به مبارزه اجتماعی ۶۰ ساله کارگران و کشاورزان مکزیکی که الیگارش های این کشور را تضعیف کرده بود، نکرد. نفتا، شرکای جدیدی برای الیگارش ها به ارمغان آورد و به آنها اجازه داد از محدودیت هایی که برایشان ایجاد شده بود، رها شوند. نرخ واقعی رشد تولید در مکزیک در حقیقت پایین تر از میزان آن در ۱۰ سال پیش است. دو و نیم میلیون کشاورز و خانواده های آنها به دلیل اینکه توان رقابت با محصولات کشاورزی یارانه ای آمریکا و کانادا را نداشتند، مجبور به ترک کار خود و حتی زمین های خود شدند. برای بیشتر مکزیکی ها (که نیمی از آنها در فقر زندگی می کنند) غذا های اصلی گران تر شده اند در نتیجه صدها هزار مکزیکی جان خود را به خطر می اندازند تا از مرز آمریکا رد شوند و به شغل های پست دست پیدا کنند.کانادا که از سال ۱۹۸۹ توافقنامه تجاری مشابهی با آمریکا داشته و تبادل تجاری بسیار کمتری با مکزیک دارد، کمتر مورد تاثیر مستقیم قرار گرفته است، اما نفتا توانایی شرکت های کانادایی برای عزیمت به جنوب و تهدید کارگران و دولت ها را افزایش داده و استاندارد های اجتماعی و کارگری این کشور را که به طور سنتی قوی بوده، تضعیف کرده است.
در هر سه کشور نفتا وضع توزیع درآمد و ثروت را بدتر کرده است. هزینه ها را مردم عادی داده اند و سودها نصیب ثروتمند ها و قدرتمند ها شده است. سرمایه گذاران آمریکایی و کانادایی به طور تضمین شده به نیروی کار ارزان مکزیک دسترسی پیدا کردند. تجار مکزیکی نیز توافق ها را شکستند. به عنوان مثال، مکزیکی هایی که روابط خوبی با دولت داشتند، دومین بانک تجاری بزرگ کشور را به قیمت ۳/۳ میلیارد دلار از دولت خریدند و آن را ۵/۱۲ میلیارد دلار به یک گروه تجاری آمریکایی فروختند.البته نفتا با وجود اشتباهاتش، روند یکپارچگی اقتصادی کانادا، مکزیک و آمریکا را ایجاد کرده است. هر روز که می گذرد، روابط داخل قاره ای بیشتری در زمینه های مالی، فروش، تولید و دیگر فعالیت های تجاری در بازار آ مریکای شمالی ایجاد می شود. تراکتور های فورد در مکزیکو مونتاژ می شوند، در حالی که موتورهایشان در اونتاریوی کانادا و سیستم تعلیق شان در اوهایو و میشیگان تولید می شود. سرمایه گذاران کانادایی، آمریکایی و مکزیکی شرکت های تجاری مشترک تشکیل داده اند و بعد از یک افت مقطعی (به دلیل واقعه ۱۱ سپتامبر)، رفت و آمد مردم از مرزها (کارگران غیر ماهر، کارشناسان تحصیلکرده و بازنشسته ها) دوباره شروع شده است.بازارهای بسط یافته نیاز به قوانین بسط یافته دارند. کتاب های قانون دور از چشم افکار عمومی با قوانینی مطابق با منافع نفتا پر شده اند. مراکز دانشگاهی که از سوی سازمان های اقتصادی حمایت می شوند با پیشنهادهای جدید از راه رسیده اند. گستره این پیشنهادها از طرح کارگران مهمان تا خصوصی کردن آب کانادا و نفت مکزیک و حتی سیاست های مالیاتی قاره را در برمی گیرد. یکی از سفرای سابق کانادا در سازمان ملل اخیراً گفته: «کمتر روزی هست که ایده تازه ای درباره نفتا در آن ارائه نشود.»اما اگرچه شرکت های تجاری و وکلای سیاسی آنها خود را در مقیاس قاره ای سازماندهی کرده اند، وضعیت مخالفان اینگونه نیست. یکی از دلایلش این است که مخالفت با نفتا در هر سه کشور، عمدتاً ریشه در ملی گرایی اقتصادی و سیاسی دارد. دلیل اصلی این که این پیمان بیشتر مواقع با مخالفت کنگره مواجه می شود مسئله انتقال شغل های آمریکایی ها به مکزیک است. مخالفان کانادایی نیز نفتا را موجب آمریکایی شدن فرهنگ کانادا می دانند. در مکزیک ریشه اصلی مخالفت ها به بی اعتمادی تاریخی مردم این کشور به امپریالیسم یانکی ها برمی گردد.وقتی مبارزه با نفتا آغاز شد، گروه های مخالف یا روی مسائل داخلی خودشان تأکید کردند یا فعالیت هایشان را روی مبارزه با دیگر سازمان های جهانی مانند منطقه ویژه تجاری آمریکا یا دور جدید مذاکرات سازمان تجارت جهانی متمرکز کردند. این مسائل مهم هستند ولی ظرفیت فعالان آمریکای شمالی برای تأثیرگذاری بر این روندها حالت حاشیه ای دارد.
اما مخالفان نئولیبرالیسم در آمریکای شمالی اهرم های بیشتری برای تحمیل شیوه عادلانه تر برای یکپارچگی اقتصادی بین کشورهای فقیر و غنی دارند. (چون می توانند در سیاست های داخلی کشورهایشان تأثیرگذار باشند.) در واقع با توجه به تأثیر آمریکا بر اقتصاد جهانی، مبارزه قدرتمند و پرسروصدا با مدل نفتا می تواند مهم ترین کاری باشد که فعالان ساکن آمریکای شمالی می توانند برای ایجاد یک نظام اقتصاد جهانی عادلانه تر انجام دهند. یک جنبش قاره ای ترقی خواهانه بر دو پایه اصلی ایجاد خواهد شد. یکی زیرساخت های موجود در هر کشور (کارگران، مدافعان محیط زیست، فعالان حقوق بشر و کلیساهای مترقی) و دیگری این واقعیت که شهروندان عادی در هر سه کشور خواستار یک نظام بازار همراه با تأمین اجتماعی قدرتمند هستند.
یکی از قدم های اولیه برای سازماندهی این جنبش، به هم پیوستن مطالبات موجود برای بازنگری در طرح نفتا است. به عنوان مثال در طول سال گذشته کشاورزان مکزیکی در همه نقاط کشور تظاهرات کرده اند (و مثلاً در ورودی مجلس مکزیک را شکسته اند) و خواسته شان این بوده است که قوانین کشاورزی نفتا تغییر کند. اگر کشاورزان کوچک آمریکایی و کانادایی، اتحادیه های کارگری و فعالان محیط زیست با اعلام خواسته های خودشان به آنها پیوسته بودند، دولت مکزیک نمی توانست با این بهانه که تغییر نفتا از لحاظ سیاسی غیرممکن است، کشاورزان مکزیکی را منزوی کند.
یک توافقنامه قاره ای جدید می تواند شامل کمک مالی آمریکا و کانادا به مکزیک برای ساخت زیرساخت های اقتصادی و اجتماعی لازم برای رشد باشد. همان طور که جامعه اروپا به اعضای فقیرتر خود کمک می کند تا اقتصادی قوی تر و متعادل تر ایجاد کند. برای این منظور تصویب قوانین قابل اجرای حمایتی کارگری، زیست محیطی و حقوق بشری برای جلوگیری از کاهش تدریجی استانداردهای زندگی در آمریکا و کانادا و تضمین سهم بردن کشاورزان مکزیکی از مزایای افزایش تولید ضروری است. آن دسته از مقررات نفتا که توان سازمان های عمومی هر یک از سه کشور برای ایجاد رفاه برای شهروندانشان را کاهش می دهند، باید لغو شوند.
قانون دانان مترقی در هر سه کشور می توانند روی قوانین پیشنهادی در زمینه موضوعاتی از قبیل بهداشت عمومی، امنیت و سرمایه گذاری در امر آموزش- که می توانند در هر سه کشور مورد نظر باشند- کار کنند. یک اتحاد سازمان یافته کارگری قاره ای علیه یک کارفرمای واحد می تواند تأثیر هیجان انگیزی داشته باشد. (کارگران کانادایی، مکزیکی و آمریکایی اشتراک بیشتری با هم دارند تا با کارفرماهایی که حتی هموطن آنها هستند) ایجاد یک آگاهی سیاسی قاره ای به معنای ایجاد یک کشور جدید نیست. افراد کمی برای این موضوع آمادگی دارند. (به ویژه اکثریت مکزیکی ها و کانادایی ها که از روحیات امپریالیستی هیأت حاکمه فعلی آمریکا وحشت دارند) اما با وجود همه مشکلات بدیهی، اگر فعالان اجتماعی نمی خواهند شاهد ایجاد یک جامعه قاره ای برمبنای معیارهای نفتا باشند باید فراتر از مرزها دست به دست هم دهند و با هم برای ساختن اقتصادی که در خدمت مردم «عادی» قاره باشد، تلاش کنند.
منبع: / روزنامه / شرق ۱۳۸۲/۱۱/۰۸به نقل از: The Nation
مترجم : بهمن دارالشفایی
نظر شما