موضوع : پژوهش | مقاله

نگاهی به «طهران، تهران» به کارگردانی مهرجویی و کرم پور جای مردم خالی است

 

نگاهی به «طهران، تهران» به کارگردانی مهرجویی و کرم پور جای مردم خالی است
«طهران، تهران» قرار بوده که فیلمی درباره تهران باشد و احیانا پیشرفت ها یا معضلات آن را بیان کند. اما در نهایت، تبدیل به دو تکه بی ربط با هم- مثل جزایری دور از یکدیگر- شده است. معلوم نیست که چرا این فیلم اپیزودیک ساخته شده است. یک تکه (اپیزود) آن را داریوش مهرجویی ساخته و تکه دیگر را مهدی کرم پور. ظاهرا تولید کار اپیزودیک یک جور مد روز در سینمای ایران شده و فیلمسازان با بهانه یا بی بهانه، از این طریق، نوعی متفاوت نمایی می کنند. این در حالی است که در یک فیلم چند بخشی، به جز ارتباط موضوعی بین بخش ها، باید ارتباط دراماتیک هم وجود داشته باشد که این مهم در مورد «طهران، تهران» اتفاق نیفتاده است.اپیزود مربوط به مهرجویی، یک

گل گشت تصویری در تهران است؛ در آن، آثار تاریخی و برخی از اماکن تهران، از جمله رستوران ها و هتل ها معرفی می شوند. فیلم مربوط به مهرجویی داستان ندارد هر چند، داستانک هایی هم در بین آن تصاویر گنجانده شده است. مثل ماجرای گم شدن بچه ها، آشتی زن و شوهر و...

نگاه سفارشی بر فیلم مربوط به مهرجویی حاکم است و به همین دلیل، در کار او، بیشتر سازه های نوپدید و فضاهای گردشگری به نمایش درآمده. نگاه مهرجویی به تهران، در این فیلم، توریستی است. فیلم او نه معرف «تهران واقعی» است و نه مردم آن. بلکه بیشتر به یک موزه نگاری می ماند. اپیزود «تهران، روزهای آشنایی» داریوش مهرجویی، حال و هوایی عتیقه دوستانه دارد. این دیدگاه، در واقع، گفتمان غالب بر فیلم است. همچنان که به زعم فیلم، نسل کنونی- که مدیریت جامعه را برعهده دارد- درمانده و ناتوان است و این نسل های گذشته- که بازنشسته شده اند- هستند که همت کرده و خانه ویران شده نسل کنونی را دوباره آباد می کنند!

اپیزود «سیم آخر» به کارگردانی مهدی کرم پور هم در واقع فیلم نیست. بلکه یک بیانیه سیاسی تصویری است، پر از کلیشه و شعارهای تکراری. نسل جوانی که گرفتارند و از حق مسلم اجرای موسیقی نامتعارف محرومند، حاج آقاهای پول دار و هوسران، فرزندی که به اجبار پدرش زندگی اش تعیین می شود، پلیس هایی که به مثابه مزاحم و اخلالگر در جوانی جوانان حضور می یابند و خلاصه هر آنچه در بیانیه های سیاسی دیگر، بارها تکرار و تکرار شده است. «تهران، روزهای آشنایی» و «سیم آخر»، قصد داشتند، جنبه های متفاوتی از تهران را به نمایش بگذارند. قسمت مربوط به مهرجویی، نقاط مثبت این شهر را و قسمت مربوط به کرم پور، جنبه های منفی آن را. به همین خاطر هم در تیتراژ پایانی، بخش معرفی عوامل تولید اپیزود اول به رنگ سفید و بخش معرفی عوامل اپیزود دوم سیاه ترسیم شده است. اما هر دو فیلم، بخش اصلی تهران را نادیده گرفته اند؛ مردم! مهم ترین جاذبه اجتماعی در تهران، زندگی روزمره مردم این شهر است؛ با تمام خوشی ها و تلخی هایش. اما ظاهرا، دو بخش «طهران، تهران» اولی بیشتر در پی گذشته از دست رفته و دومی، دغدغه های سیاسی اش بوده است. برخلاف آنچه در «سیم آخر» بیان می شود که «نسل امروز به دنبال زندگی است» (کدام نسل جوان!) اساسا چیزی به نام زندگی مردم تهران در این فیلم دیده نمی شود. به خصوص اپیزود دوم که به «درد بی دردی» می پردازد و نگران خوشگذرانی رفاه زدگان است! ای کاش حداقل بخشی از دغدغه ها و مسائل واقعی زندگی مردم تهران در این فیلم «سفارشی» منعکس می شد.بعد از دیدن «طهران، تهران» باز هم افسوس خوردیم که کاش روشنفکران ما حداقل «منتقد» وضع موجود جامعه بودند!


آرش فهیم

نظر شما