دین؛ پشتوانه امنیت ملى
مفهوم امنیت ملى
مفهوم امنیت ملى همانند بسیارى از مفاهیم سیاسى و همانند خود سیاست، از ثبات و استقرار چندانى برخوردار نیست. این واژه مرکب گرچه به ظاهر، مفهوم شفاف مى نماید، لیکن با امعان نظر در فرآیند آن، آشکار مى شود که یک مفهوم پیچیده مى باشد. از این رو مى توان گفت؛ یک مفهوم پیچیده و ساده است، البته مفهوم واژه هاى مفرد، روشن است.
پیچیدگى از آن جهت است که به لحاظ تفاوت هاى زمان و مکان، متغیر مى باشد. و به همین جهت در سطح جهان، یک مفهوم نهادینه نبوده و تفسیرهاى گوناگونى از آن مى شود و چه بسا از آن، بهره ورى سوء مى شود. قدرت هاى جهان اول و دوم نه تنها با برداشت هاى سلیقه اى از این مفهوم، تحمیل سیاست هاى خویش را به جهان سوم توجیه مى کنند؛ بلکه این مفهوم براى ایجاد نفوذ و فروش تسلیحات نظامى و تنظیم روابط اقتصادى به سوى خویش و لشگرکشى هاى غیر مشروع، به کار گرفته مى شود.
اما شفافیت مفهوم، بدین لحاظ است که گرچه این ترکیب (امنیت ملى) در جهان و اصطلاحات سیاسى، بعد از جنگ جهانى دوم در سال 1945 از آمریکا پدیدار شده؛ (1) لیکن به عنوان یک مفهوم سیاسى از ویژگى هاى زندگى اجتماعى انسان بوده و از هنگام شکل گیرى زندگى جمعى و نیاز جامعه به نهاد سیاسى، مطرح شده است.
و نیز این مولفه از این جهت بى غبار نیست که ارتباط تنگاتنگ با ارزش هاى اجتماعى بشر دارد؛ زیرا ارزش هاى مهم و چیزهاى با ارزش در معرض تهدید قرار داشته و نیاز به تإمین دارند. دو جماد را در نظر بگیرید؛ یکى، سنگ دیگرى، طلا. به یقین، سنگ چون ارزش اقتصادى در برابر طلا ندارد، نیاز به تإمین ندارد؛ اما طلا چون با ارزش است و در معرض خطر، باید از آن حراست شود. در فرآیند زندگى اجتماعى بشر نیز ارزش هاى انسانى که تهدید مى شوند، نیاز به تإمین ملى دارند.
فرآیند ملى
بر اساس نکته اخیر، فرآیند امنیت ملى را ارزش هاى اجتماعى انسان تعیین مى نمایند. ارزش هاى انسانى، به دو گروه پایه اى و رو بنایى تقسیم مى شوند؛ ارزش هاى پایه مانند: عقیده و فرهنگ، آبرو و حیثیت، ناموس و جان و ارزش هاى روبنایى مانند: مال و کشور و چیزهایى که نوعى تعلق به انسان دارند.
این ارزش ها هم در مورد فرد و هم در مورد اجتماع، محورهایى هستند که مورد تهدید خطرها قرار دارند و تإمین امنیت آنها در هر دو بخش فردى و اجتماعى، فرآیند امنیت ملى را شکل مى دهد؛ زیرا امنیت ملى در صورتى شکل مى گیرد که این ارزش ها هم به صورت فردى و هم به صورت جمعى که متشکل از همان احاد افراد است، تإمین شوند؛ در غیر این صورت، ناامنى مستقر خواهد شد.
بر این اساس، امنیت ملى در دو بخش فردى، جمعى قابل استقرار است. این نکته را نباید از خاطر دور داشت که مرزهاى جغرافیایى که توسط سازمان هاى جهانى تعریف و تعیین شده اند نیز در فرآیند این مفهوم قرار مى گیرند؛ زیرا گرچه عقیده و ایمان، روى مرزها را در مى نوردد؛ لیکن هویت ملى، یک امر قراردادى است که توسط این سازمان ها شکل گرفته و مورد پذیرش قرار گرفته است. لذا مرزهاى جغرافیایى که ملیت ها را شکل مى دهد، تحت پوشش این مفهوم مى باشد که محدوده ملیت ها را تعیین مى نماید.
با توضیح این دو نکته، به موضوع نوشتار باز مى گردیم که بررسى پشتوانه امنیت ملى از دیدگاه دینى مى باشد. موضوع این نوشتار، شفاف نمودن موضع دین و اهمیت امنیت ملى و پشتوانه آن است که از منظر دینى، امنیت ارزش هاى انسانى و اجتماعى چگونه باید تإمین شود؟
بهتر است که سخن را از آسیب شناسى آغاز کنیم اگر این نکته مورد پژوهش قرار گیرد که چه خطرهایى این ارزش ها را تهدید مى کند، آن گاه راه بازشناسى راه کارهاى مقابله با این تهدیدها و مهار این خطرها، هموار خواهد شد. موضوع در پنج محور عقیدتى و فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى، سیاسى و نظامى بررسى شده است که البته تحلیل گسترده هر بخشى، نوشتارى مستقل مى طلبد.
عقیده و فرهنگ
فرهنگ، کار آمدترین عنصر و زیر بناى تحولات دیگر اجتماعى است، فرهنگ، روح و هویت ملى جامعه بوده و موجب بالندگى و رشد جامعه خواهد شد. خاستگاه فرهنگ، اندیشه ها و باورهاى اعتقادى جامعه مى باشد. غنا و سستى فرهنگ ها را نیز باورها تشکیل مى دهند. عقیده حق، منطبق بر فطرت انسانى (توحید)، فرهنگ خودباورى، خود اتکایى، رویکرد به فضایل انسانى و کرامت و عزت و بزرگ منشى مى باشد. فرهنگ متکى برباورهاى حق، پویایى و تلاش و بالندگى و رشد را پایه گذارى مى کند.
در برابر، باورهاى باطل، فرهنگ خود باختگى و وابستگى و فرومایگى و ابتذال، افسردگى، خمودى و ایستایى را موجب خواهد شد. از این رو، همان گونه که باورهاى الهى و فرهنگ برخواسته از آن تمدن ساز است، باورهاى باطل و فرهنگ آن نیز زمینه انحطاط را فراهم مىآورد. بر این اساس، عزیزترین و شریف ترین حقیقت جامعه را باورهاى اعتقادى آن و فرهنگ متکى به آن تشکیل مى دهد.
تلاش اصلى دین، استقرار عقیده حق (توحید) و فرهنگ بالنده آن و جارى ساختن زندگى و روح بزرگ منشى مى باشد. رسولان فرشته خوى دینى، تمام تلاششان بر این مهم متمرکز است که باور توحیدى را در جان ها شکوفا سازند. و ابزار آنان هم براى استقرار توحید، فرهنگ بالنده آنان است نه شمشیر است و نه سایر ترفندهاى زور و تزویر، زیرا که عقیده نه با زور مستقر مى شود و نه با زور مى توان از آن پاسدارى نمود.
استقرار عقیده و باور با برهان و موعظه است؛ یعنى باور را برهان به عقل و با موعظه بر دل مستقر مى سازد. و این دو همانند دو بال، انسان را به سوى ملکوت پرواز مى دهند. ((ادع الى سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه؛ (2) مردم را به راه خدا با برهان و موعظه نیکو فرا خوان)).
این راه استقرار عقیده و فرهنگ است. اما روش تإمین امنیت آن نیز همین راه است. براى حراست از این ارزش اصلى باید با اندیشه و فرهنگ به میدان خطرها رفت. آنچه این ارزش ها را تهدید مى کند، فرهنگ هایى است که بر پایه باطل نهاده شده اند؛ فرهنگ خود باختگى و ابتذال فرهنگ دل مردگى و فسونگرى و فرهنگ بیگانه با فطرت. آنچه از عقیده حراست مى کند، تحلیل هاى صحیح از اندیشه هاى وحیانى است. دین براى استقرار و نیز حراست از باورهاى حق، از هیچ تلاشى فروگذار نمى کند و تمام توان خود را صرف استقرار اندیشه حق و تإمین امنیت آن مى نماید؛ زیرا از دیدگاه دین، چیزى با ارزش تر از آن وجود ندارد. براى تإمین امنیت عقیده و حراست از اندیشه هاى حق، تلاش دین این است که اندیشه حق را در بهترین فرصت و در سن نوجوانى در ذهن ها مستقر نماید. و چون ذهن نوجوانان زمینه پذیرش هر فرهنگى را داراست، قبل از بذر افشانى باطل گراها باید آنان را دریافت. ((علیک بالاحداث فانهم اسرع الى کل خیر)). (3) نوجوانان را که زمینه خیر در آنها فراهم است دریابید)). عقیده حق اگر به هنگام ارائه شود، از آفت ها بیمه مى شود و حراست آن نیز آسان خواهد شد.
اگر مرزهاى اعتقادى مورد تهاجم فرهنگ باطل قرار گرفت، با شکوفایى فرهنگ حق باید به مبارزه با آن برخاست. با بالنده نمودن اندیشه جوانان و با تحلیل هاى صحیح و منطقى، جامعه از آسیب ها مصون مى شود. بر این اساس، راه استقرار اندیشه و نیز حفظ امنیت آن، اندیشه است نه بهره ورى از ابزار زور و خشونت.
عقیده را با زور نمى توان تحمیل نمود که عقیده اکراه بردار نیست؛ لااکراه فى الدین. (4) لیکن اگر تهاجم دشمن فراتر از فرهنگ بود و با زور و تزویر خواست زمینه فرهنگ باطل را فراهم آورد، در آن صورت، نه تنها با اندیشه بلکه با مال و سرمایه حتى با جان باید به مقابله با آن برخاست؛ چون عقیده، ارزشمندترین چیز است. باید همه چیز براى حراست عقیده و باور و فرهنگ برخواسته از آن، قربانى شود. ((عن على (ع)؛ اذا حضرت بلیه فاجعلوا اموالکم دون انفسکم، و اذا نزلت نازله فاجعلوا انفسکم دون دینکم و اعلموا ان الهالک من هلک دینه (5)...؛ هرگاه حادثه پدید آمد که جان شما را تهدید کرد، با مال خویش دفاع کنید. هرگاه خطرى دین شما را تهدید کرد، جان خویش را سپر دین قرار دهید؛ زیرا نابودى دین، نابودى انسان است.))
مال، سپر بلاى جان است؛ لیکن جان که عزیزترین است، سپر خطر دین است. در هنگامى که خطرى، عقیده و دین را تهدید مى کند؛ باید جان را فدا کرد تا دین بماند. دین این گونه بر عقیده اهتمام مى ورزد و با این تلاش، امنیت آن را تإمین مى نماید. بر این اساس، پشتوانه امنیت عقیده، اندیشه است. با برهان و تحلیل هاى شفاف و مستدل، مى توان اندیشه هاى حق را مستقر و از آن ها حراست نمود؛ گر چه هنگامى که عقیده مورد تهاجم زور و خشونت قرار گرفت، حتى باید جان را سپر دفاع آن قرار داد. و رفتار و عمل رهبران دینى هم بر همین پایه استقرار بوده است.
اجتماعى
ناامنى هاى اجتماعى از دو جبهه پدیدار مى شوند؛ یکى، ناهنجارىهاى فردى، که افراد اقدام به رفتار بزهکارى، سرقت، اختلاس، ترک تحصیل، اعتیاد و به طور کلى به هنجارهاى اجتماعى بى اعتنایى مى نمایند.
و دیگرى چالش هاى گروهى و حزبى که توسط تشکل هاى اجتماعى و سیاسى و قومیت هاى گوناگون پدیدار مى شود. این نوع چالش ها نه تنها نا امنى اجتماعى پدید مىآورد؛ بلکه نهاد سیاسى جامعه را نیز تهدید خواهد نمود. مهم ترین محور آسیب هاى امنیت ملى، این محور است.
از منظر دینى، مقابله با این آسیب ها داراى روش هاى متفاوتى است. در محور اول، چون خاستگاه ناهنجارىهاى فردى را فرهنگ و نیز فقر اقتصادى شکل مى دهد، تلاش اصلى دین از بین بردن این زمینه هاست و با رشد فرهنگى و نیز شکوفا نمودن اقتصاد جامعه، آن زمینه ها نیز از بین مى رود. در عین حال، به لحاظ اهتمام به امنیت ارزش هاى اجتماعى، دین از اهرم هاى دیگرى نیز بهره مى برد و در مقابله با این نوع ناامنى، ایجاد نیروى قضایى نهادینه و قانون مند، با انواع ناهنجارى به صورت جدى مقابله مى نماید. دین صحنه هاى بز هکارى و تعرض هاى اخلاقى و... را بر نمى تابد؛ زیرا این نوع ناهنجارى مانند مواد آلاینده و میکروبى اگر به موقع کنترل نشود، به دیگر بخش ها هم سرایت خواهد نمود و بر همین اساس، با تنظیم قوانین کیفرى، با مظاهر فساد و تباهى برخورد مى کند؛ ((الزانیه و الزانى فاجلدوا کل واحد منها مإه جلده؛ زن و مرد زنا کار را صد تازیانه بزنید)). (6)
((السارق و السارقه فاقطعوا ایدیهما؛ (7) دست مرد و زن دزد را قطع کنید.))
و اما نوع دوم از آسیب هاى اجتماعى که به صورت هاى گروهى و حزبى پدیدار مى شوند. خاستگاه چالش هاى اجتماعى را باید در عدم تإمین حقوق و بى توجهى نهاد سیاسى به خواسته هاى اجتماعى مردم جست و جو نمود. که عمده زمینه این نوع پدیده ها را در دو محور مى توان بررسى نمود:
عدالت اجتماعى
اگر جامعه و به ویژه نهاد سیاسى نسبت به تإمین حقوق اجتماعى مردم بى تفاوت باشد و یا در زمینه هایى مانند: فراهم آوردن و توزیع امکانات عمومى، جذب نیروى انسانى در مدیریت جامعه، آموزش هاى اجتماعى مانند آموزش سواد و بهداشت و تإمین درمان و نیز بهره ورىهاى اقتصادى مانند توزیع انرژى و سرمایه هاى عمومى و نیز استقرار نهاد قضایى بین اقشار جامعه تبعیض قائل شود، زمینه خیزش و شورش و ناامنى را فراهم آورده است؛ زیرا تبعیض در محورهاى یاد شده و مانند آنها، تا مدتى ممکن است قابل تحمل باشد؛ اما در نهایت با تراکم تبعیض ها، موجب انفجار و شورش اجتماعى خواهد شد. بى عدالتى و ظلم محورهاى مهم تهدید و ناامنى به حساب مىآیند که خطر اصلى ناامنى اجتماعى نیز از همین جبهه پدیدار مى شود. این یک حقیقت و سنت الهى است که ظلم و تبعیض، بى اساس و ناپایدار است؛ الملک یبقى مع الکفر و لایبقى مع الظلم.
دین با استقرار عدالت در تمام این محورها، زمینه این نا امنى را از بین مى برد. در جامعه دینى که دین، تمام شوون جامعه را پوشش داده باشد، عدالت در تمام ابعاد زندگى اقتصادى، فرهنگى، قضایى و مدیریتى جامعه شکل مى گیرد. هدف مهم رسولان الهى نیز ترغیب مردم به برپایى عدالت است؛ لیقوم الناس بالقسط. (8)
سراسر آموزه هاى دینى، سخن از عدالت است و تمام تلاش رهبران دینى، استقرار عدالت مى باشد که این حقیقت در رفتار پیامبر اسلام (ص) و نیز على ابن ابى طالب (ع) شهید عدالت، از دیگران بیش تر و بهتر هویدا است. آنان کوچک ترین ظلمى روا نداشتند و باتوان مندى تمام، عدالت را در بسترهاى گوناگون مستقر ساختند. که استشهاد به برخى موارد، سخن را طولانى مى نماید و باید در نوشتارهاى مستقل مورد تحقیق قرار گیرد.
آزادى اجتماعى
زمینه دیگر این نوع چالش ها، محدود نمودن آزادىهاى اجتماعى جامعه است. اگر نهاد سیاسى و یا هر قدرت دیگر، آزادىهاى اجتماعى را محدود ساخت و مشارکت مردم را در امور خودشان برنتابید و تلاش هاى اجتماعى و گروهى و احزاب را متوقف و یا محدود ساخت، و نیز آزادى گفتار و اطلاع رسانى را با کنترل رسانه هاى گروهى مانند رادیو، تلویزیون و مطبوعات محدود ساخت، زمینه انواع ناامنى و چالشگرى را پدیدار ساخته است.
دین با استقرار نهاد سیاسى در جامعه، زمینه مشارکت مردم را در امور اجتماعى فراهم مىآورد. نظام سیاسى / دینى چون متکى بر مردم است؛ هیچ گاه از آزادىهاى اجتماعى در هراس نخواهد بود؛ بلکه این نوع آزادىها را در راستاى تحقق اهداف خویش مى بیند و از آن استقبال مى نماید. دین، نهاد سیاسى و حکومت دارى را بر اساس مشارکت عمومى مردم و در عرصه هاى فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى و سیاسى مى داند. رفتار رسول (ص) و امیرمومنان (ع) بهترین گواه بر این مطلب است که به عنوان رهبران دینى / سیاسى مردم را در ابعاد گوناگون مشارکت مى دادند. و حتى نظام سیاسى را بر مردم تحمیل نمى کردند. بارها رسول اکرم (ص) از مردم براى اهداف رسالت خویش، بیعت گرفت. و على بن ابى طالب (ع) حکومت خویش را با اختیار مردم، آن هم در سطح بسیار گسترده مستقر ساخت. و در دوران حکومت دارى خویش هم رسول اکرم (ص) و هم على (ع) مردم را در امور مدیریت سهیم نمودند؛ زیرا مدیریت اجتماعى باید با مشارکت مردم شکل گیرد. آنان مردم را در بیان خواسته و ابراز عقیده و فرهنگ خویش آزاد گذاشته بودند و آزادى اجتماعى تا آن مرحله مستقر شده بود که افراد و گروه ها به طور شفاف از رفتار رسول اکرم (ص) سوال مى کردند و در موارد فراوان از رفتار امام (ع) انتقاد مى نمودند. پیامبر (ص) و حضرت على (ع) نه تنها از این سوال ها و انتقاد آشفته نمى شدند؛ بلکه با روى گشاده به آنها پاسخ مى دادند. این همان استقرار آزادى اجتماعى در سطح بالاى آن و همان آزادى رسانه ها و اطلاع رسانى در جامعه است که زمینه رشد و بالندگى جامعه را فراهم مىآورد.
دین با استقرار عدالت اجتماعى و آزادى اجتماعى، زمینه چالشگرىها را از بین مى برد؛ زیرا نهاد سیاسى دینى که پایگاه و پشتوانه آن مردم هستند، از استقرار این نوع آزادىها در هراس نخواهد بود. این نظام هاى غیر مردمى هستند که آزادىها براى آنها خطر آفرین خواهد بود.
بر این اساس، پشتوانه امنیت ملى در جامعه، استقرار عدالت و آزادى است و در حقیقت، پشتوانه امنیت، خود مردم و جامعه هستند که با حضور خود، امنیت خویش را سامان مى دهند.
با فراهم آوردن محورهاى یاد شده، زمینه رشد و بالندگى فراهم مى شود و روزنه هاى چالشگرى مسدود مى گردد؛ چرا که وقتى حقوق عمومى مردم تإمین شود، مردم هیچ گونه انگیزه اى بر ایجاد ناامنى نخواهند داشت؛ بلکه استقرار عدالت و آزادى اجتماعى، ابزار همگرایى و وحدت اقشار جامعه را فراهم مى سازد. استقرار این ارزش ها، نیروهاى اجتماعى را متشکل و همسو ساخته و از امت اسلامى، قدرتى توامند و متحدى در برابر قدرت هاى بیگانه مى سازد. در چنین جامعه اى نه تنها زمینه هاى چالشگرى داخلى زدوده مى شود؛ بلکه ملتى همسو و متشکل، در برابر خطرهاى خارجى نیز مى ایستد و بر این اساس، امنیت ملى را خود مردم مستقر مى سازند و هم خطرهاى جبهه داخلى و هم تهدیدهاى بیگانه را دفع مى نمایند. از منظر دینى، امنیت ملى با این پشتوانه مستقر مى گردد.
اقتصادى
بنیان زندگى دنیایى را اقتصاد شکل مى دهد. زندگى مادى انسان، ناگزیر از بهره ورىهاى گوناگون از مواهب مادى الهى مى باشد. اگر در این محور کاستى پدید آید، موجب ناامنى ملى و چه بسا باعث خیزش هاى اجتماعى خواهد شد. بیمارى اقتصادى، خطرى است که همواره جامعه انسانى را تهدید مى کند. برخى شاخصه هاى بیمارى اقتصادى عبارتند از: بى اعتنایى به بهره ورى و تولید منابع طبیعى، تن پرورى، افسردگى، بیکارى، افزایش وابستگى به واردات، تقلید از الگوهاى نامناسب اقتصادى، اتکا به درآمد تک محصولى مانند نفت به ویژه اگر میزان تولید و سقف قیمت آن هم در اختیار بیگانگان باشد، عدم سرمایه گذارى در صنایع مهم کلیدى، دولتى شدن اقتصاد، تبعیض در توزیع امکانات بهره ورى و نیز وابستگى در تکنولوژى و فن آورى و عدم رعایت موازین صحیح مصرف و بهره ورى بهینه از نعمت هاى الهى. این گونه مسائل، جامعه را از لحاظ اقتصادى، به دو قطب عنى و فقیر سوق مى دهد. سرمایه دار به تجمل و تن پرورى و مصرف بى رویه و اسراف و تبذیر روى مىآورد و جمعیت انبوهى از جامعه در فقر و تهى دستى و بیمارى و افسردگى رها مى شوند و خلاصه جامعه را به دو قطب مقابل هم سوق مى دهد.
اقتصاد بیمار، باعث انواع ناامنى و ناهنجارى و به خطر افتادن عزت و کرامت جامعه مى گردد. خطر و نابسامانى، افزون بر پدید آوردن انواع ناهنجارى، سبب چالشگرى و شورش اجتماعى مى شود که نمونه هاى آن در تاریخ یافت مى شود.
حتى فقر ونابسامانى اقتصادى، ضربه اصلى را به فرهنگ و باورهاى دینى عموم مردم وارد مى سازد و ایمان افراد ضعیف را متزلزل مى سازد و در آثار دینى نیز به این حقیقت اشاره شده است، ((کاد الفقر ان یکون کفرا؛ (9) و چه بسا فقر، انسان مومن رابه کفر بازگشت دهد!))
دین و آسیب هاى اقتصادى
برخورد دین با آسیب هاى جبهه اقتصادى، بسیار شفاف و آشکار است. دین یک مرام آخرت نگر که غافل از زندگى و معاش دنیایى باشد، نیست؛ بلکه براى استقرار باورهاى دینى، اقتصاد جامعه را شکوفا مى سازد. دین در نگرش واقع گراى خویش، هم به تولید و هم به توزیع سرمایه و نیز دانش و فن آورى و نیز مهار سرمایه هاى کلان توجه شایان دارد.
تولید، محور اصلى رشد اقتصادى است. در این زمینه، هم آموزه هاى دینى و هم رفتار رهبران دینى آشکار است. قرآن دستور صریح مى دهد که براى به دست آوردن روزى، تلاشى سر سخت باید در پیش گرفت: ((هو الذى جعل لکم الارض ذلولا فامشوا فى مناکبها و کلوا من رزقه؛ (10) او، خدایى است که زمین را رام شما قرار داد براى به دست آوردن روزى بر دوش هاى آن روان شوید.)).
زمین در عین رام بودن، دشوار صعب العبور است و با زحمت و تلاش مى توان از منابع تولیدى آن بهره مند شد.
دین در این باره آن قدر آموزه روشن دارد که توجه به آخرت نباید انسان را از تلاش براى معاش باز دارد: ((ان قامت الساعه و فى ید احدکم الفسیله فان استطاع ان لاتقدم الساعه حتى یغرسها فلیغرسها (11)؛ اگر قیامت دارد بر پا مى شود در دست یکى از شماها نهالى قرار دارد، اگر قبل از به بپا شدن قیامت قادر بر غرس آن هستید، لازم است آن را غرس نمایید)).
از منظر دینى، انسان پر تلاش و سازنده همانند جنگجوى جبهه جهاد معرفى شده است: ((الکاد على عیاله فى سبیل الله)) (12) و براى رهایى از وابستگى و اقتصاد بیمار، على (ع) مى فرماید: ((من و جد مإ و ترابا ثم افتقر فابعده الله؛ (13) کسى که آب و خاک در اختیار داشته باشد، در عین حال به بیگانه نیازمند باشد، از رحمت خدا به دور است)) کسى که منابع الهى در اختیار دارد، نباید نیازمند بیگانه باشد.
و نیز دین با وضع مقررات مالیاتى در جهت تعدیل سرمایه و ممانعت، از انباشته شدن سرمایه قدم هاى بزرگ برداشته است. همچنین در مصرف، از اسراف و تبذیر و تجمل گرایى پرهیز داده است و هرگونه مصرفى را که باعث هدر رفتن سرمایه ها شود، منع نموده است. دین، مردم را به تلاش براى فزونى تولید و در مصرف، به قناعت و صرفه جویى فراخوانده است. در رفتار رسولان الهى، تلاش و سازندگى کشاورزى و باغدارى به خوبى آشکار است که نیازى به طرح آنها نیست.
در خصوص فراهم آوردن فن آورى و تکنولوژى، فریاد دین رساتر از هر صداى دیگر، است. جامعه اى که دین در آن مستقر شده و شوون جامعه رعایت شود، در تکنولوژى، وابسته به بیگانه نخواهد شد. ترفند دین در رشد و شکوفایى اقتصادى، این گونه است که اگر دین در جامعه و در بعد اقتصادى آن استقرار یابد، هیچ آسیبى، اقتصاد جامعه را تهدید نخواهد نمود و از این جبهه، امنیت ملى به طور کامل مستقر خواهد شد؛ زیرا خود کفایى اقتصادى حداقل انتظار دینى در فرآیند امنیت اقتصادى مى باشد.
سیاسى
نهادهاى سیاسى را به دو طیف عمده مى توان تقسیم نمود؛ طیف اول، نهادهاى سیاسى غیر مردمى مانند: آلیگارشى (حکومت فئودال ها و پادشاهى) آریستوکراسى (حکومت اشراف) و مدیریت سیاسى که میدان سیاست را بر اساس کودتاى نظامى فتح نموده باشد. و...
این طیف از نهادهاى سیاسى در ایجاد امنیت ملى، سخت درگیر بوده، و یکى از بزرگ ترین مشکلات سیاسى و اجتماعى آن را استقرار امنیت ملى تشکیل مى دهد. این نوع نهادهاى سیاسى، به لحاظ این که از پایگاه مردمى بهره مند نیستند. و همواره از چالش هاى اجتماعى به صورت جدى تهدید مى شوند، براى استقرار امنیت ملى، به خشونت، محدود نمودن آزادىهاى اجتماعى، کنترل رسانه هاى جمعى و اطلاع رسانى مانند رادیو و تلویزیون و مطبوعات و... روى مىآوردند.
این نوع نهادهاى سیاسى که شاخصه هاى دیگر آنها، فقدان هویت ملى، و عدم استقرار نهادهاى قانونى اجرایى و نیز ایجاد تفاوت ها و ناهنجارى در قانون گذارى و نظام قضایى، و نیز ناهنجارى در نظام مدیریتى و کارگزاران مانند؛ رشوه، اختلاس و به طور کلى کار آمد نبودن نیروهاى مدیریتى و... مى باشد. همان گونه که در استقرار نظام سیاسى ناکام مى باشند، در استقرار امنیت ملى نیز ناکار آمد خواهند بود.
اقدام هاى امنیتى این طیف از نظام هاى سیاسى، هیچ گونه کار آمدى ندارد. این اقدامات نه تنها امنیت ملى را مستقر نمى سازد؛ بلکه به آتش چالشگرایى دامن زده و موجب تشدید مخالفت ها و خیزش هاى اجتماعى مى شود که در نهایت، به تباهى و نابودى این نوع نظام ها منجر خواهد شد.
طیف دوم، نهادهاى سیاسى مردمى مى باشند. این نوع نهادها گرچه تفاوت هاى اساسى با یکدیگر دارند؛ لیکن در این اصل مشترک اند که از پایگاه مردمى بهره ورند. این نوع نهاد سیاسى که دموکراسى نامیده مى شوند، مردم را در شوون مختلف سیاست (قانون گذارى، اجرإ و تصمیم هاى کلان اجتماعى و اقتصادى و...) مشارکت مى دهند. و چون برخاسته از متن مردم مى باشند، در حقوق اجتماعى مردم هیچ گونه کاستى پدید نمىآورند؛ بلکه از ایجاد قضاوت و تبعیض پرهیز نموده، نسبت به آزادىهاى اجتماعى نیز حساس خواهند بود. این نوع نهاد سیاسى نیازى نمى بیند، رسانه اى را کنترل کند؛ زیرا از تلاش احزاب و رقابت هاى آنان، هیچ گونه هراسى ندارد. مردم با نهاد سیاسى مشکل نخواهند داشت و زمینه چالشگرى بسیار ضعیف خواهد بود.
این گونه نهادهاى سیاسى در تإمین امنیت ملى، هموارترین راه را مى پیمایند؛ زیرا با مشارکت و حضور مردم در ابعاد گوناگون زمینه ناامنى را از بین مى برد. از یک سو، چون نظام، مردمى است، زمینه چالش گرى داخلى بسیار ضعیف است و خطرى از این سمت و سو نظام را تهدید نمى کند و خود مردم حافظ امنیت خویش هستند و از سوى دیگر، در چنین نظام سیاسى، مردم در برابر بیگانگان متشکل و همسو خواهند بود و تهدیدهاى بیگانه را با همگرایى و اتحاد خود، به راحت ترین شیوه کنترل مى نمایند.
نهاد سیاسى اى که دین مستقر مى سازد، یک نظام کاملا مردمى است. گر چه نظام سیاسى دینى مانند دموکراسى هاى جهان امروز مشروعیت خویش را از مردم نمى داند؛ لیکن استقرار نظام کاملا وابسته به پذیرش مردم دارد. اگر مردم خواهان آن نباشند، دین نظام سیاسى را بر مردم تحمیل نمى کند؛ همان گونه که در رفتار رسول اکرم (ص) و سایر انبیاى بزرگ، این مهم به طور شفاف ترسیم شده است. و در روش امیرمومنان (ع) همانند آفتاب نیم روز مى درخشد. با این که رهبرى، حق وى از جانب خداى سبحان بود، هیچ گاه حاضر نشد آن را به زور تحمیل کند و با شمشیر مستقر سازد. بعد از دوران خلیفه سوم و رویکرد مردم به وى، حضرت بارها از بیعت امتناع نمود تا هم مواضع احزاب شفاف گردد و هم هیچ گونه تحمیلى در امر بیعت و مشارکت مردم شکل نگیرد. امام على (ع) بیعت خود را کاملا با طیب خاطر و رضایت مردم شکل داد.
نتیجه این که این نوع نهاد سیاسى مردمى، کوتاه ترین راه را در رسیدن به امنیت ملى پیموده و با کمترین هزینه آن را مستقر مى سازد.
نظامى
از محورهاى مهم موضوع امنیت ملى، بخش نظامى آن است. هیچ نهاد سیاسى در تإمین امنیت ملى بى نیاز از قوه قهریه و نیروى مسلح نمى باشد؛ گر چه بیش تر نهادهاى سیاسى، تنها راه تإمین امنیت عمومى را ابزار خشونت مى پندارند و امروز این فرهنگ در بین عموم یا حداقل، بیش تر نظام هاى حکومتى پذیرفته شده است که براى تإمین امنیت، باید قدرت نظامى را برتر نموده و در برابر چالش هاى داخلى تهدیدهاى خارجى، به ستیز برخاست.
خاستگاه این فرهنگ، جهان اول و دوم یعنى قدرت هاى توان مند جهان مى باشند. آنان براى تإمین مانع سلطه گرى و اقتصادى خویش شدیدا به طرح چنین فرهنگى نیاز دارند تا با سوء بهره ورى از توان مندى خویش، ابتکار و تولید سلاح هاى مهم را در انحصار خویش قرار دهند و آن گاه وجود سلاح ها را خطرى براى امنیت قلمداد نموده و جهان سوم را براى تإمین امنیت ملى، وادار به خرید سلاح هاى ساخت خویش نمایند. بر همین اساس، تولید و فروش سلاح، یکى از منابع اقتصادى براى قدرت مداران بوده و زمینه فقر و خرابى کشورهاى جهان سوم را فراهم آورده است بودجه هاى هنگفتى که باید صرف عمران و فقر زدایى شود، صرف خرید سلاح مى گردد.
مسابقات تسلیحاتى، هم در ابتکار و تولید که از مرحله سلاح هاى میکربى و کشتار جمعى پا را فراتر نهاده و هم در تهیه و انباشته کردن آن در اثر تبلیغات رسانه هاى استعمارى، یک معضل مهم جهان امروز مى باشد. بر اساس آمار، واردات سلاح کشورهاى جهان سوم، از چهار میلیارد دلار در سال 1960 به 35 میلیارد دلار در سال 1981 فراتر رفته و در طى دو دهه تا پایان سال 1983، کشورهاى جهان سوم 223 میلیارد دلار سلاح خریدارى نموده اند. (14) و این در حالى است که در این کشورها، بیش ترین نابسامانى اقتصادى و فقر و گرسنگى وجود دارد.
سوال محورى که در این راستا مطرح مى باشد، این است که آیا سلاح و نیروى نظامى توان استقرار امنیت ملى را دارد. یا وجود سلاح هاى مدرن نظامى، خود سبب ناامنى مى باشند؟
سوال دیگرى که مطرح است، این که دیدگاه دین در این راستا چه مى باشد؟ آیا از دیدگاه دین، امنیت ملى را نیروى قهریه مستقر مى سازد و آیا به طور کلى، بهره ورى از آن را مردود دانسته و وجود سلاح را سبب ناامنى و هدر رفتن سرمایه ها مى داند و یا راه سومى را پیش مى گیرد؟
در پاسخ سوال اول، مى توان گفت که مسابقات تسلیحاتى تهاجمى خود عامل خطر و ناامنى مى باشد؛ زیرا همواره توانمندى برخى موجب ارعاب و اضطراب دیگر ملیت ها و دولت ها است که در فراهم آورى سلاح برتر توانمند نمى باشند. وجود سلاح هاى مخرب و کشتار جمعى، جامعه انسانى را همانند زندگى وحوش جنگل نمایان مى سازد. هر حیوان درنده اى که از خشم و چنگ و دندان برنده ترى برخوردار باشد، توانمندتر خواهد بود. در جنگل، هر چه تعداد حیوانات درنده و توانمند فزونى یابد، ناامنى و وحشى گرى افزون خواهد شد نه امنیت و آرامش. بر این اساس، تولید و تهیه سلاح هاى مدرن از این دیدگاه، اهرم صحیح جهت تإمین امنیت ملى به شمار نمى رود.
دین و نیروى نظامى
اما پاسخ سوال دوم که دیدگاه دین در این راستا چیست و آیا دین، تهیه و کار برد سلاح را عامل تإمین امنیت مى داند یا خیر؟
مى توان پاسخ دین را این گونه تحلیل نمود که کار برد سلاح هاى نظامى داراى دو جنبه تهاجمى و دفاعى است. و ممکن است این دو جنبه، کاربردهاى متفاوت داشته باشد. اگر سلاحهاى تهاجمى علیه نیروهاى انسانى یا سایر آثار زندگى باشد، از دیدگاه دینى، مردود است؛ لیکن اگر دفاعى باشد، نه تنها مردود نیست؛ بلکه سفارش و حتى تإکید دین بر فراهم آوردن سلاح است؛ زیرا در صورت توانمند شدن مسلمانان، قدرت هاى سلطه طلب که از این اهرم بیش ترین بهره ورى را براى استضعاف و سلطه پذیرى ملت هاى دیگر مى برند؛ هوس حمله به کیان اسلام را به سر، راه نمى دهند. عدم آمادگى دفاعى؛ افزون طلبى و سلطه گرى آنان را فزونى مى بخشد. جامعه اسلامى و نهاد سیاسى دینى براى دفاع در برابر تهدیدهاى دشمن، موظف است به انوع امکانات و تجهیزات مجهز شود. قرآن سفارش موکدى دارد که: ((و اعدوا لهم ماستطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم (15)؛ براى مقابله با دشمن، هر چه در توان دارید، فراهم آورید، از جمله: اسبان تیز رو، تا با توانمندى خویش، دشمنان خدا و خود را بترسانید)).
پیام رساى آیه این است که در برابر دشمن، آن گونه باید آمادگى فراهم آورید که دشمن از توانمندى شما بهراسد. حداقل پیام آیه. در محدوده آیه دیگر است که مى فرماید: ((فمن اعتدى علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدى علیکم (16)؛ هر کس بر شما تعدى نموده به همان گونه که بر شما تهاجم نموده است، در برابرش مقابله نمایید)). در محدوده دفاع، آمادگى باید در حدى باشد که بتواند با خطر دشمن مقابله نمایند. و اگر ذیل آیه اول، این پیام را فراتر دانسته باشد که شما باید به سلاح را به مجهز شدید تا بتوانید دشمن را به هراس افکنید، در این صورت، هراس دشمن هنگامى تحقق مى یابد که به سلاح برتر مجهز شوند، نه سلاح برابر.
در هر صورت نمى توان گفت دین نسبت به فراهم آوردن سلاح براى دفاع و مقابله با قدرت هاى سلطه طلب بى تفاوت است. تهیه سلاح با این منظور به دو دلیل جنبه تإمین خواهد داشت و سبب ناامنى نخواهد بود:
نخست این که دفاعى است نه تهاجمى، و دیگر این که علیه تبهکاران به کار مى روند نه علیه ارزش هاى انسانى. در حقیقت، کار برد سلاح علیه فساد و تباهى است و مقابله با فساد و تباهى نه تنها موجب ناامنى نمى شود؛ بلکه زمینه امنیت را فراهم مىآورد فراهم آوردن با این سلاح با چنین کاربردى موجب ارعاب فتنه انگیزان و در حقیقت ارعاب کسانى است که موجب ناامنى هستند، نه ارعاب جامعه هاى انسانى. و با ارعاب فتنه انگیزان در حقیقت عموم جامعه آرامش مى یابد. و این دو ویژگى به خصوص ویژگى دوم، موضع دین را از سایرین ممتاز مى کند که سایرین ممکن است سلاح برتر را براى تهاجم و تفوق طلبى و استضعاف کشاندن دیگران به کار ببرند؛ اما دین کاربرد آن را در محدود استقرار ارزش هاى انسانى مجاز مى داند. و البته بین این دو، تفاوت، فراوان است.
امنیت ملى برآیند اقتدار ملى
با توجه به برآیند بخش هاى این نوشتار، مى توان این گونه نتیجه گرفت که بر خلاف پندار اکثریت نهادهاى سیاسى و یا حتى سیاسیون جامعه، ابزار نظامى، کم ارزش و کم اثرترین اهرم در استقرار امنیت ملى مى باشد. آنچه در بخش هاى گوناگون عقیدتى، اجتماعى، اقتصادى و سیاسى و... امنیت را مستقر مى سازد، داشتن پشتوانه عظیم مردمى است که با حضور پر تلاش خویش در بخش اندیشه با اندیشه، در بخش اقتصادى با تلاش و تولید، در محور اجتماعى با حضور فعال و بالنده در امور عمومى، در حوزه سیاست با مشارکت در تحکیم پایه هاى نهاد سیاسى، با انواع خطرهاى ناامنى به مقابله بر مى خیزد. و چون نیروى عظیم مردمى توانمندترین نیروها مى باشد، هیچ ابزار قدرتى توان مقابله با آن را ندارد؛ همان گونه که به کارگیرى این نیروى عظیم در راستاى امنیت ملى، به بهترین شیوه و کمترین هزینه، امنیت را مستقر مى سازد. و هر اندازه جامعه در محورهاى یاد شده توان مندتر باشد؛ در استقرار امنیت ملى نیز موفق تر خواهد بود. و به عنوان جمع بندى و برآیند بحث هاى انجام شده، مى توان این نتیجه را گرفت که امنیت ملى برآیند اقتدار ملى است.
البته از این نکته نباید غفلت نمود که تمام این محورها، در تإمین امنیت نقش ابزارى ملى دارند. در واقع، این محورها، بسترهاى قانون مند و روشمندى هستند که بر اساس سنت هاى الهى و سنت هاى اجتماعى الهى، امنیت را مستقر مى سازد. و نقش ابزارى داشتن این محورها هیچ گاه در تضاد با اندیشه توحیدى نخواهد بود. در بخش پایانى به بررسى این مهم مى پردازیم.
اندیشه توحیدى و امنیت ملى
محورهایى که در راستاى پشتوانه امنیت ملى از دیدگاه دینى تحلیل شد، به عنوان مجارى و بسترهاى استقرار امنیت ملى مى باشند. این محورها که پشتوانه امنیت ملى را نمایان مى سازند، در راستاى اراده الهى شکل گرفته و هیچ گونه تضادى با توحید افعالى خداى سبحان ندارند.
اندیشه توحیدى، هر نعمتى را از آن خداى سبحان مى داند؛ ((و ما بکم من نعمه فمن الله)) (17). امنیت ملى همانند آزادى اجتماعى، نعمت بزرگ الهى است که به جامعه ارزانى مى شود و پشتوانه امنیت ملى، در واقع اراده الهى است. نیروى لایزال خداى سبحان است که امنیت ملى را مستقر مى سازد و این محورها به عنوان مجارى امور مى باشند. از این رو، امنیت بدون اذن الهى شکل نمى گیرد. تنها پناهگاه و پشتیبان، خداى سبحان است که، ((الذى اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف؛ (18) خداست که آنان را از گرسنگى سیر و از خوف خطر امنیت داد.))
اندیشه توحیدى، امنیت را از خدا مى داند و اسباب ظاهرى، وسیله الهى اند که به اذن الله امنیت را مستقر مى سازند. از این رو، اگر کسى به غیر خدا پناه ببرد و از نیرویى دیگر امنیت طلب کند، نه تنها امنیت نصیب وى نخواهد شد؛ بلکه بر اضطراب و نا امنى وى افزون خواهد گشت؛ ((و انه کان رجالا من الانس یعوذون برجال من الجن فزادوهم رهقا؛ (19) مردانى از انسان ها براى تإمین به مردانى از اجنه پناه مى بردند که در پناه آنان قرار گرفتن، نه تنها امنیت نمىآورد؛ بلکه سبب ازدیاد ظلم و ناامنیتى آنان نیز مى شود.))
امنیت به غیر نیروى لایزال الهى ممکن نیست. اگر کسى به قدرت سیاسى و نظامى پناه ببرد، جز اضطراب و ناامنى، چیز دیگرى نصیبش نخواهد شد.
اندیشه توحیدى به انسان مىآموزد که تنها پناهگاه امن، خداى سبحان است؛ ((قل انى لن یجیرنى من الله احد و لن اجد من دونه ملتحدا؛ (20) (اى پیامبر) این نکته را بگو که کسى مرا جز خدا پناه نمى دهد و به غیر خدا سنگرگاه امن نمى یابم.))
بنابر این، اندیشه امنیت ملى و نیز فردى تنها از جانب خداى سبحان است. و البته خداى سبحان اجراى امور را بر اساس وسایل و اسباب پیاده مى نماید. آن محورهاى یاد شده، مجارى استقرار امنیت ملى هستند. پناهگاه و منبع امنیت، نیروى لایزال الهى است.
آن که جامعه را از تنگناهاى سیاسى، اقتصادى و اجتماعى عبور مى دهد و امنیت و شکوفایى فراهم مىآورد، خداى سبحان است؛ ((و اذکروا اذ انتم قلیل مستضعفون فى الارض تخافون ان یتخطفکم الناس فآواکم و ایدکم بنصره و رزقکم من الطیبات لعلکم تشکرون. (21) به خاطر آرید زمانى که اندک بودید وضعیف و ناتوان و مى ترسیدید که دشمن شما را برباید. خداى سبحان شما را مإوى داد و با نصرت خویش، شما را یارى رساند و به شما از پاکیزه ها روزى نصیب نمود تا شاید شما سپاس گذار خدا باشید.))
آیه فوق، دوران اختناق و خوف خطر در مکه را یادآورى مى کند که دشمن توان مند، امت کوچک مسلمان را از هر سو مورد تهاجم قرار داده بود. امنیت عقیدتى، اقتصادى، اجتماعى و سیاسى وجود نداشت. ناامنى به اندازه اى بود که بیم آن مى رفت دشمن همانند کرکس ها که طعمه خویش را مى ربایند شما را بربایند؛ لیکن خداى سبحان به شما مإوى و امنیت داد و یارى رساند و پاکیزه ها را روزى شما گردانید و شما آن گونه توانمند شدید که بعد از چند صباحى به سوى مکه باز گشتید و مکه، مرکز توطئه را پیروز مندانه فتح نمودید.
پى نوشت ها:
1 ـ امنیت ملى در جهان سوم، ادوارد اى. آزر، چونگ این مون، پژوهشکده مطالعات راهبردى، ص 332.
2 ـ نحل / 125.
3 ـ روضه کافى، ص 93.
4 ـ بقره / 256.
5 ـ وسائل شیعه، ج 11، ص451.
6 ـ نور/ 2.
7 ـ مائده/ 38.
8 ـ حدید25/.
9 ـ وسائل شیعه، ج11، ص 293.
10 ـ ملک / 15.
11 ـ مستدرک الوسائل، ج 13، ص460.
12 ـ وسائل الشیعه، ج12، ص 43.
13 ـ همان، ص24.
14 ـ امنیت ملى در جهان سوم، ص15.
15 ـ انفال / 60.
16 ـ بقره / 194.
17 ـ نحل / 53.
18 ـ قریش / 4.
19 ـ جن / 6.
20 ـ همان / 22.
21 ـ انفال / 26.
منبع: / فصلنامه / علوم سیاسی / 1379 / شماره 9، تابستان ۱۳۷۹/۵/۰۰
نویسنده : حبیب الله احمدی
نظر شما