حوزههای علمیه و مسئله علوم انسانی بومی
حوزههای علمیه محل تولید معارف اسلامی است و یکی از مهمترین بخشهای معارف اسلامی نیز بعد انسانی شناسی آن است که به زندگی انسانها مربوط می شود. بر همین اساس، به یک معنایی سهم اصلی در تولید علوم انسانی اسلامی بر عهده حوزههای علمیه است. در قدیم که حوزههای علمیه در ایران و جهان اسلام، کانون تولید علم بودهاند، در هیچ کجا تولید علوم مختلف در این زمینه، تجربه نشده بود؛ برای مثال به این شکل نبود که در جایی، بخشی از علوم انسانی همچون اقتصاد و روانشناسی و در جای دیگری، علم، فقه، کلام و فلسفه تولید شود، بلکه همه این علوم در یک مدرسه تولید میشد. برای روشنتر شدن موضوع میتوان نمونه دیگری بیان کرد؛ برای مثال دانشمندی همچون ابن سینا، همان طور که فلسفه دارد، علمالناس هم دارد و همین طور فقیهی مثل شهید ثانی، فقه مینویسد و کتاب منیتالمرید را هم که در حوزه آداب تعلیم و تربیت در اسلام است را نیز به رشته تحریر در آورده است. از این رو یک تفاوت بنیادی در این زمینه وجود دارد که حوزههای علمیه باید به آن توجه کنند، بویژه به عنوان یک امر تطبیقی در زمان حاضر به آن بپردازند.
هم اکنون شاخههای مختلفی در علوم انسانی همچون مدیریت، علوم سیاسی، حقوق، روانشناسی، علوم اقتصادی و... در دانشگاهها وجود دارد و تدریس میشود که باید مشابه این رشتهها در حوزههای علمیه هم وجود داشته باشد، البته این به این معنا نیست که رشتههای یاد شده همچون فقه از متن حدیث و یا قرآن کریم استخراج شود، بلکه باید در همراهی با معارف دینی، این رشتههای علمی هم شکل بگیرند. از سوی دیگر بومی کردن علوم انسانی هم به این معنی نیست که این علوم از غرب گردآوری شود و با تغییر رنگ و لعاب، به علوم بومی تبدیل شود. علوم انسانی مبتنی بر گروهی از مبانی فلسفی است که اگر برگرفته از اندیشههای ماتریالیستی، سکولار و نظایر آن باشد، علوم انسانی که از آنها تولید شده، همان رنگ و بو را خواهد داشت و از همان مبانی تغذیه میکند. از این رو باید بتوان علوم انسانی مبتنی بر معرفت شناسی و فلسفه اسلامی تولید کرد؛ هر چند که ممکن است در تولید این علوم از دستاوردهای بشری هم استفاده شود که این اصلاً اشکالی ندارد، یعنی میتوان از مزایای علوم انسانی تولید شده در غرب هم در چارچوب علوم انسانی تولید شده در کشور استفاده کرد.
حوزههای علمیه، علما و روحانیون پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به مسئولیتهای گسترده و زیادی که نیاز آن دوران انقلاب بود، وارد شدند و به نظر میرسد آنچنان که باید و شاید به تولید علم در حوزههای علوم انسانی اقدام نکردند؛ از این رو لازم است برای جبران آنها اقدام اساسی و جدی انجام شود. زمانی که مبانی علوم انسانی ما، در همراهی با تفکر اسلامی تولید نشد، خود به خود، نهادهای اجرایی کشور هم دارای معرفتهای متناسب نظری نیست که ساختار نظام اجرایی را بر اساس آن شکل دهد و از این رو ناچار میشود از علوم انسانی
تولید شده در کشورهای دیگر و بویژه علوم انسانی غربی استفاده کنند. از این رو برای اینکه نظام ما به لحاظ اقتصادی و یا فرهنگی هم اسلامی باشد، باید بتوان علوم انسانی متناسب با آن را در داخل خود پرورش دهد و تولید کند؛ این امر یکی از وظیفههای اصلی و بنیادی حوزههای علمیه به شمار میرود که باید ساختار مناسب برای آن تعریف شود.
بر این اساس اقدام لازم برای تحقق این امر آن است که همان طور که در حوزههایی همچون فقه، اصول و کلام درجه اجتهاد وجود دارد، باید اجتهاد در علوم انسانی هم تولید و تأسیس شود، یعنی باید مراکزی شکل بگیرد که در آنها علمایی تربیت شوند که در حوزههای مختلف علوم انسانی به درجه اجتهاد برسند. چرا نباید در حوزه تعلیم و تربیت و فلسفه تعلیم و تربیت و یا در علوم سیاسی و فلسفه سیاسی، علوم اقتصادی و نظایر آنها مجتهد داشته باشیم؟ اگر در این رشتهها نیز درجه اجتهاد تعریف شود و علما و مراجع طلاب را به علمآموزی در این رشتهها تشویق کنند و ارزش آنها را تبیین کنند، موجب می شود رغبت و تمایل چشمگیری در طلاب ایجاد شود که به سمت تحصیل، رشد و اعتلای این علوم حرکت کنند.
منبع: / روزنامه / رسالت ۱۳۸۹/۱۰/۰۹
نویسنده : محمد مهدی اعتصامی
نظر شما