حسن بصری
ابوسعید حسن بن ابیالحسن یسار بصری (قدس الله روحه) از چهرههای مهم و تاثیرگذار در تاریخ تصوف اسلامی شمرده می شود. از او که مرید و سرسپرده حضرت علی (ع) بوده، معمولا با عنوان پایهگذار و سرسلسله تصوف اسلامی یاد شده است.
حسن بصری متولد سال 21 یا 22 هجری[1] و متوفی در 110 هجری است. عمری نزدیک به 90 سال داشته و بیشتر عمرش در قرن اول هجری گذشته است. حسن بصری البته به نام «صوفی» خوانده نمیشده است، از آن جهت جزء صوفیه شمرده میشود که اولا کتابی تألیف کرده به نام «رعایة حقوق الله» که میتواند اولین کتاب تصوف شناخته شود. نسخه منحصر بفرد این کتاب در اکسفورد است. نیکلسون مدعی است که: «اولین مسلمانی که روش حیات صوفیانه و حقیقی را نوشته حسن بصری است، طریقی که نویسندگان اخیر برای تصوف و وصول به مقامات عالیه شرح میدهند: اول توبه و پس از آن یک سلسله اعمال دیگر... که هر کدام باید برای ارتقاء به مقام بالاتری به ترتیب عملی شود.»
ثانیا خود عرفا، بعضی از سلاسل طریقت را به حسن بصری و از او به امام علی (ع) میرسانند، مانند سلسله مشایخ ابوسعید ابوالخیر. ابنالندیم در الفهرست فن پنجم از مقاله پنجم سلسله ابومحمد جعفر خلدی را نیز به حسن بصری میرساند و میگوید حسن هفتاد نفر از اصحاب بدر را درک کرده است.
ثالثا بعضی از حکایات که نقل شده است، میرساند که حسن بصری عملا جزء گروهی بوده است که بعدها نام متصوفه یافتند.[2]
وی را اغلب شرح حال نگاران، از زمره «تابعین» برشمردهاند. در ادبیات علمای سلف، «صحابی» به کسانی اطلاق میشود که در حال مسلمان بودن، پیامبر (ص) را دیدهاند و یا در زمان او زیستهاند. (حتی در دوره کودکی خویش)[3] و «تابعین» به کسانی گفته میشود که اصحاب پیامبر را دیده باشند. خود حسن بصری میگوید که: «من هفتاد تن از اصحاب جنگ بدر را دیدهام که جز پشمینه، جامه دیگری نداشتند.»[4]
در فضیلت صحابه و تابعین احادیث و روایات فراوانی نقل شده است، از جمله از قول پیامبر اکرم (ص) آمده است که: «خیر الناس قرنی، ثم الذین یلونهم، ثم الذین یلونهم»[5] (بهترین مردم همعصران منند. سپس کسانی که بعد از آنها میآیند؛ و سپس کسانی که بعد از آنها میآیند.) و در روایت حضرت علی (ع) از قول پیامبر آمده است: «طوبی لمن رآنی او رای من رآنی.»[6] (خوشا به حال کسی که مرا دیده باشد، یا با کسانی را که مرا دیدهاند، دیدار کرده باشد.»
مع الوصف، طبق روایاتی که ابن سعد، ابن خلکان و شیخ عطار نیشابوری در شرح حال حسن بصری آوردهاند، وی در زمره صحابیان قرار میگیرد. شرح حال حسن در تذکره الاولیاء با عبارت «آن پرورده نبوت...» آغاز شده است، و در چند سطر پایینتر آمده است که مادر وی از موالی (کنیز آزاده شده) ام سلمه همسر گرامی پیامبر (ص) بود، و چون مادرش به کار مشغول میشد، حسن گریه میکرد. ام سلمه سینه در دهانش مینهاد و چون میمکید، چند قطره شیر بیرون میآمد. عطار تصریح کرده است: «چندان هزار برکات که حق از او پدید آورد، همه از اثر شیر ام سلمه بود.»[7] شیخ عباس قمی نیز این روایت را تایید کرده است.[8]
باز هم عطار نیشابوری روایت دیگری نقل کرده مبنی بر اینکه حسن کودک بود، روزی از کوزه پیامبر(ص) در خانه ام سلمه آب خورد. پیامبر از ام سلمه پرسید این آب را چه کسی خورد؟ پاسخ داد: حسن. فرمود: «به اندازهای که از این آب نوشید، علم من به او سرایت میکند.»[9]
و در روایت سوم آورده است: روزی پیامبر به خانه ام سلمه آمد. حسن را در کنار او نهادند. پیامبر او را دعا کرد و هر چه یافت، از برکات دعای او یافت.[10]
با این حال، ابن حجر عسقلانی در کتاب معتبر الاصابه که جامعترین منبع برای شناخت صحابه است، حسن بصری را جزء آنان نیاورده است. (و به همین گونه سایر شرح حال نگاران.) ولی ابن حجر در شرح حال پدر وی میگوید که «یسار پدر حسن بصری زمان پیامبر را درک کرده است و آوردهاند که حسن در اواخر خلافت عمر زاده شد.» [11]
سایر شرح حال نگاران نیز تصریح کردهاند که او در سال 21 هجری (یعنی دو سال از خلافت عمر مانده) متولد شد.[12] و نقل است که چون حسن به دنیا آمد، او را نزد عمر آوردند. عمر گفت: «سموه حسنا فانه حسن الوجه»[13] (او را حسن نام گذارید که نیکو روی است.)
نام پدرش را «پیروز» نیز نوشتهاند که ساکن میسان (دشت میشان در خوزستان) بوده است.[14] و گفتهاند از بزرگان میسان بهشمار میرفت. [15] نیز گفتهاند از موالی زید بن ثابت انصای بود.[16] مادر حسن «خیره» نام داشته و خدمتکار ام سلمه بوده است.[17]
حسن در «وادی القری» بزرگ شد و سپس در سال 37 هجری به مدینه بازگشت و در سال 38 به بصره رفت. حسن به مدت سه سال در جنگهای کابل، اندقان، زابلستان در شرق ایران تا سال 43 هجری شرکت داشت. پس از آن به بصره بازگشت و در آنجا مستقر شد.[18] حسن سمت قضاوت یافت ولی در ازای قضاوت مزد نمیگرفت.[19] سپس استعفا داد. همچنین وی مدتی را –که نمیدانیم در کدام سالها بوده- به تجارت گوهر (جواهرات) اشتغال داشت و او را «حسن لوءلوئی» میگفتند و سفرهایی تجاری به روم داشت و با امیران و وزیران قیصر داد و ستد میکرد.[20]
حسن اغلب در دوره حکمرانی ظالمانه خلفا و والیان اموی، از آنان دوره میجست تا که در دوره عمر بن عبدالعزیز (سال 99 تا 101 هجری) که عادلترین خلیفه اموی و حاکمی اصلاح طلب شناخته شده و به عمر بن خطاب تشبیهش کردهاند[21]، حسن از اعتزال سیاسی و دوری از خلفا دست برداشت و پیداست که این عمر بن عبدالعزیز بود که رابطه با او را آغاز کرد.[22] حسن بصری در آن ایام در اوج منزلت دینی و علمی و اجتماعی بود. در اینجا نامههای بسیاری برجای مانده است که حسن بصری به عمر بن عبدالعزیز نوشته و در آنجا وی را اندرز داده و نصیحت کرده است. بخش بزرگی از این نامهها را ابن الجوزی در کتابش موسوم به سیره عمر بن عبدالعزیز و کتاب دیگرش آداب الحسن البصری آورده است.[23]
حسن بصری در این نامهها به عمر بن عبدالعزیز، به نصایح عمومی اکتفا میکند. بدون اینکه درباره حوادث جاری یا افراد خاص زمانش موضع معینی بگیرد. شعار حسن بصری این بود که: «نه قیام علیه حکومت» و نه «کتمان نظر درباره حکومت»[24] بنابراین میتوان وی را از حیث سیاسی، یک فعال اصلاح طلب و طرفدار مشی مبارزه مسالمت آمیز نامید که در عین اینکه از قیام و شورش به دلایل مختلف حمایت نمیکند[25]، در عین حال بدون پرده پوشی و ترسی، خلفاء اموی را به نقد میکشد. انتقاد او از «معاویه» نخستین خلیفه اموی این بود که وی چهار خطای بزرگ در حق امت اسلامی مرتکب شد. به گفته حسن بصری، چهار عیب در معاویه بود که حتی اگر یکی از آنها را هم میداشت، باز گرفتار بود:
1. گرفتار کردن مردم به دست مشتی سفیه و جانی، در حالی که اصحاب کبار پیامبر (ص) و افراد شایستهای وجود داشتند.
2. جانشین کردن فرزند نابکارش یزید.
3. زیاد بن ابیه را به ابوسفیان نسبت داد و او را برادرش خواند.
4. حجر بن عدی (از یاران و مخلصان حضرت علی(ع) را به ناحق کشت.»[26]
باید گفت صراحت حسن بصری در نقد دستگاه حاکمه، تنها در فضای سیاسی آزاد دوران عمر بن عبدالعزیز نبوده است. در دوره خلاقت یزید بن عبدالملک در سال 103 هجری، هنگامی که ابن هبیره استاندار عراق شد و خراسان را نیز زیر فرمان گرفت، حسن بصری و ابن سیرین و شعبی را احضار کرد و به آنان گفت: «یزید بن عبدالملک خلیفه خداوند است که او را بر بندگانش گمارده و از آنان پیمان گرفته که مطیع او باشند و از ما نیز پیمان گرفته که مطیع او باشند و از ما نیز پیمان گرفته که فرمانش را بشنویم و اطاعتش کنیم و من مطیع اوامر او هستم. نظر شما چیست؟»
ابن سیرین و شعبی از روی «تقیه» حرفهایی خوشایند او زدند. ابن هبیره گفت: «ای حسن! تو چه میگویی؟» حسن گفت: «ای پسر هبیره! در برابر یزید از خدا بترس و در رابطه با خدا از یزید نترس! خداوند میتواند تو را از شر یزید حفظ کند ولی یزید نمیتواند تو را از عقوبت خدا حفظ کند. و اگر چنین نباشی، چه بسا خداوند فرشتهای را فرو فرستد (عزراییل) تا تو را از تخت به زیر کشد و از بلندای کاخ پهناورت به قعر گور تنگ و تاریکت فرو افکند. آنگاه چیزی تو را نجات ندهد، مگر عمل تو! ای پسر هبیره، معصیت خدا مکن! همانا که خداوند این قدرت را یاور دین و بندگانش قرار داده، با قدرتی که خداوند به تو داده، سوار بندگان خدا مشو. چرا که اطاعت مخلوق در نافرمانی خالق روا نیست...»[27]
وقتی که حجاج در «واسط» کاخی ساخت، حسن بصری را برای تماشای آن دعوت کرد. حسن به سختی حجاج را مورد حمله قرار داد.[28] همچنین وی در تدریس خود مرتبا از خلفای بنی امیه و یزید بن مهلب انتقاد میکرد و آشکارا میگفت که یزید و بنی امیه گمراهانی دیوصفتند که باید از آنان احتراز کرد.[29]
پی نوشت:
[1]. دکتر عبدالرحمن بدوی میگوید قول درست همان سال 22 هجری است زیرا در روز کشته شدن عثمان، حسن 14 سال داشت. (تاریخ تصوف اسلامی /184) بدوی به محمد بن حبیب، المحبر /378 ارجاع میدهد.
[2]. مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران /561-562.
[3]. نگارنده به دلایل عدیده این تعریف را که فاقد استناد به کتاب و سنت است، قبول ندارد و «اصحاب پیامبر» را مترادف با «یاران پیامبر» و شامل عده معدودی میداند. با توجه به فضایلی که برای صحابه ذکر شده، امثال معاویه و عمرو عاص و مروان حکم و مانند آنها نمیتوانند صحابی تلقی شوند. در این باره در جای خود، مستندا و به تفصیل خواهم نوشت.
[4]. مستملی، شرح تعرف 1/61؛ سهروردی، عوارف المعارف /24؛ زرین کوب، ارزش میراث صوفیه /42.
[5]. هجویری، کشف المحجوب /99.
[6]. عطار، تذکره الاولیاء /207.
[7]. عطار، تذکره الاولیاء /29؛ ابن سعد، طبقات 7/157؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان 1/354؛ بدوی، تاریخ تصوف اسلامی /184. (متن از منبع اول است)
[8]. قمی، تتمه المنتهی /2295-2296 و 2690؛ نیز ر.ک. سید مرتضی، الامالی 1/.152
[9]. عطار، تذکره الاولیاء /29. و با اندکی اختلاف در لفظ: بناکتی، تاریخ /130.
[10]. همانجا
[11]. ابن حجر، الاصابه 3/677-678
[12]. ابن اثیر، تاریخ کامل 4/1523؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان 2/70؛ قمی، تتمه المنتهی /2160؛ معین، فرهنگ فارسی 5/460.
[13]. عطار، تذکره الاولیاء /29..
[14]. بدوی، تاریخ تصوف اسلامی /183.
[15]. ابن خلکان، وفیات الاعیان 1/355.
[16]. ابن خلکان، وفیات الاعیان 1/354.
[17]. ابن خلکان، وفیات الاعیان 1/354؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب 1/481؛ قمی، تتمه المنتهی /2295.
[18]. بدوی، تاریخ تصوف اسلامی /184.
[19]. ابن سعد، طبقات 7/172.
[20]. عطار، تذکره الاولیاء /30.
[21]. ر.ک. خالد محمد خالد، «معجزه الاسلام عمر بن عبدالعزیز» در کتاب خلفاء الرسول.
[22]. بدوی، تاریخ تصوف اسلامی /186.
[23]. ر.ک. ابن الجوزی، سیره عمر بن عبدالعزیز /121و124و126، آداب الحسن البصری /56-56.؛ ابن عبدربه، عقد الفرید 2/33؛ ابونعیم، حلیه الاولیاء 2/132-140.
[24]. بدوی، تاریخ تصوف اسلامی /188.
[25]. ر.ک. ابن سعد، طبقات 7/163-÷164.
[26]. طبری، تاریخ 2/143-146.
[27]. مسعودی، مروج الذهب 2/204؛ ابونعیم، حلیه الاولیاء 2/149-150؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان 2/70.
[28]. ر.ک. طبری، تاریخ 2/1400-1401؛ ابن الجوزی، الحسن البصری /63؛ ابن مرتضی، المنیه و الامل /14؛ سید مرتضی، الامالی 1/112.
[29]. فاروقی، سرنوشت انسان در تاریخ ایران /167.
منابع:
1. http://hasanbasri.blogfa.com
نظر شما