موضوع : پژوهش | مقاله

سرگشتگی و بحران هویت


گشایش
هیچ‌گاه از خود پرسیده‌اید: ”ما کیستیم؟“ پاسخ به این سوال و دیگر پرسش‌های مرتبط، سبک و سیاق زندگی ما را مشخص می‌کند. انسانی که به درک عمیقی از خود و جامعه‌اش رسیده باشد، به مساله اساسیِ زندگی خویش یعنی ”رشد و تعالی مادام‌العمر“ می‌اندیشد و می‌پردازد، و قطعاً در راستا، جامعه‌اش هم مسیر رشد و شکوفایی را طی خواهد کرد. امروز، پرداختن به موضوع ”هویت فرهنگی“ و چاره‌اندیشی در برابر معضل ”بحران هویت“، از مهمترین امور فرهنگی کشور محسوب می‌شود. این مقاله به بحث راجع به وضعیت هویت فرهنگی در کشور، ریشه‌ها و علل، و راهکارها می‌پردازد. لازم به ذکر است در تهیه این مقاله از برخی مطالب فصلنامه ”نامه پژوهش“ شماره 22و 23 (ویژه هویت فرهنگی) استفاده شده است.

1. مقدمه
کمتر ملتی را می‌توان در تاریخ همچون ملت ایران، همواره درگیر بحران‌های هویتی یافت. علت اساسی این مساله در اینست که ایران به لحاظ جغرافیایی ”چهارراه حوادث ”یا“ دروازه شرق و غرب“ بوده است. بدین خاطر همواره صحنه تاخت‌وتاز و تعدی همسایگان دور و نزدیک خود بوده است. از آنجا‌ییکه معمولاً تمدن ایران، بسیار کهن‌تر و پربارتر از مهاجمان بوده‌ است، همواره ایرانیان کوشیده‌اند تا ”هویت فرهنگی“ خود را در برابر فرهنگ متخاصم حفظ و حتی در آن نفوذ کنند و بر آن چیره شوند. تنها دو تمدن مهاجم توانسته‌اند تاثیرات عمیق و ریشه‌داری بر فرهنگ کشور وارد کنند: یکی ”اسلام“ و دیگری ”غرب“. این در تمدن عظیم توانسته‌اند تا پایین‌ترین لا‌یه‌های فرهنگی ملت ایران نفوذ کرده و آن تغییرات عمده‌‌ای را ایجاد نمایند.
ایرانیان هیچگاه نتوانسته‌اند بطور کامل با این در تمدن قدرتمند کنار بیایند یا رابطه صحیحی ما‌بین خود و آنها تعریف نمایند، که متضمن فضای نویی برای رشد و پیشرفت و اعتلای آنان باشد. برخورد مردم و اندیشمندان جامعه در دوره‌های مختلف تاریخ کشور، حاکی از افراط و تفریط گسترده‌ در مواجهه با این تمدن‌ها است. ما هیچگاه (به صورت جمعی و گسترده‌) نکوشیده‌ایم تا در کنار به رسمیت شناختن خود، به صورت نقادانه و تحلیلی در این دو تمدن، عمیق شویم و بکوشیم تا ”روح“ آنها را درک کرده و جنبه‌های مثبت و کارساز آنها را در خود جذب کنیم و به تعبیری با نگاه مسلط از بالا به ”بومی‌سازی“ آن مفاهیم بپردازیم و اندوخته‌ای را بر ”سرمایه فرهنگی“ کشور بیفزاییم (کاری که، به طور اخص، ژاپنی‌ها در مواجه با تمدن غرب انجام دادند).

2. هویت فرهنگی چیست؟
پاسخ به به این سوال که ”ما کیستیم؟” تعریف هویت ما است. طبق تعریف متداول، ”هویت، احساس تعلق به مجموعه‌ای مادی و معنوی است که عناصر آن از قبل شکل گرفته‌اند. ”اگر امروز هریک از ما بپرسند که ”تو کیستی؟” (یعنی بخواهند که شما هویت خود را در برابر یک پرسشگر توضیح دهید)، هر یک پاسخی را که برگرفته و متاثر از اصالت، ذهنیات، تربیت و بافت فرهنگی‌مان است، بیان می‌داریم، از جمله: ”من ایرانی هستم“، ”من شیعه هستم“، من انسانم“، ”من تهرانی‌ام“، ”من مدیرم“، ”من جوانم“، ”من‌ اندیشمندم“، من هم یک بنده خدا مثل بقیه هستم“، ”من قهرمانم“، ”من فارسم (فارسی زبانم) “ و امثالهم.
اینکه ما کدام پاسخ را می‌دهیم یا با چه اولویتی هریک را می‌گوییم همراه با درک این نکته که با چه لحنی (افتخار، سرخوردگی، احترام، بی‌تفاوتی و غیره) آن را بیان می‌داریم بعلاوه اینکه در شرایط مکانی و زمانی مختلف، کدام پاسخ را می‌دهیم، در مجموع معرف هویت شخصی و فرهنگی ما است. از این منظر (و در چارچوب تعاریف مرسوم)، هویت فرهنگی، حول محورهایی همچون مرز جغرافیایی (سرزمین)، دین و مذهب، باورها و سنن فرهنگی، و زبان مشترک تعریف می‌شود.
اما قضیه به همین جا هم ختم نمی‌شود. از زاویه‌ای دیگر، هویت تعیین می‌کند که ”ما چه کاره‌ایم“، ”از کجا آمده‌ایم“، ”برای چه آمده‌ایم”، ”چه نباید بکنیم“، ”چرا اینگونه‌ایم“، و ”به کجا خواهیم رفت“ یا ”به کجا باید برویم“. پاسخ افراد مختلف به این پرسش‌ها، متفاوت و دارای سطوح مختلف است. وقتی از این زاویه با شخصیت افراد روبرو می‌‌شویم، در می‌یابیم که افراد دو گونه‌اند: یکی افراد ”ماموریت‌گرا“ و دیگری افراد ”عادی“یا” اجتماعی روزمره“. افراد ماموریت‌گرا برای خود هویتی مستقل قائلند و بر این باورند که برای انجام ماموریت یا تحقق رسالتی خاص به این جهان آمده‌اند و باید در تمام زندگی خود بکوشند تا وظیفه‌ای را که بر دوش دارند به انجام برسانند. به همین علت هرگونه سختی و مرواتی را تحمل می‌کنند و تمامی اقدامات و فعالیت‌های زندگی خود را حول محور آن ”ماموریت“ تعریف کرده و شکل می‌دهند. به همین علت چنین افرادی دارای خصایل ”رهبری“ و ”قهرمانی“ هستند.
اما در مقابل، افراد عادی افرادی هستند که مسیر رشدشان و حرکت جامعه، تعیین کننده وضعیت آنان و فعالیت‌هایشان است. آنان در مسیر رودخانه جامعه حرکت می‌کنند و ”چشم‌انداز“ ویژه‌ای را برای زندگی خود قایل نیستند و غالباً در و ضعیت انفعالی و روزمرگی گرفتارند.
افراد در مسیر رشد و تکامل خود به مرور متوجه ماموریت احتمالی خود می‌شوند. طبق مطا‌لعات پژهشگران دانشگاه‌ هاوارد، افرادی که ماموریت خود را مکتوب می‌کنند(همراه با ارزشها و چشم‌انداز زندگی‌شان)، 10 برابر موفق‌تر از کسانی هستند که فقط بطور ضمنی بر ماموریت خود واقفند و آن را مکتوب نمی‌کنند، بعلاوه باز همین افراد دسته دوم، 10 برابر از افرادی که اصلاً ماموریت مشخص و شفافی برای خود ندارند و چشم‌انداز خاصی برای زندگی‌شان متصور نیستند، موفق‌ترند.
بدین سبب، پرواضح است که میزان اهمیت فرهنگی در رشد و تعالی فرد، و بالتبع رشد جامعه، بسیار و غیرقابل‌اغماض است، و یا به تعبیری می‌توان آن را نقطه آغاز حرکت، تلاش و پویایی فرد دانست.

3. هویت فرهنگی کشور در بستر تاریخ
ایرانیان با حمله اعراب و ورود اسلام به کشور، با بحران ”هویت باستانی“ خود مواجه شدند. آنان تا قرن چهارم و پنجم هجری قمری در برابر آن (به خصوص هویت عربی) مقاومت کردند که از جمله آنها می‌توانیم به فعالیت‌های حکیم ابوالقاسم فردوسی اشاره کنیم. اما به مرور با هویت اسلامی خود نیز درآمیختند و هویت ملی-اسلامی خود را (که در آن سبقه اسلامی قویتر بود) بنا نهادند.
مردم ایران در دوره قاجار به مرور با تفکرات تجددگرایانه (مدرنیته) غرب آشنا شدند و روشنفکران و حکومت‌مداران آن دوره، با مشاهده توانایی‌ها و پیشرفت‌های فرهنگی‌‌ها، به زبح هویت ”اسلامی“ در برابر مدنیسم تازه‌وارد پرداختند با این تصور واهی که ”تا سنت‌ها و گذشته‌مان را به کنار ننهیم و دربست تسلیم غرب نشویم، به هیچ رشد و پیشرفتی دست نمی‌یابیم” و برای اینکه بتوانند جای خالی هویت ”ملی –اسلامی” را پر کنند به دوره باستانی ایران رجعت نمودند و کوشیدند تا هویت باستانی را (در قالب ملی‌گرایی غربی) جایگزین آن نمایند. و متاسفانه بدین گونه، پیوند ما با گذشته کاملاً قطع شد تا اینکه درد و زخم چنین بحران هویتی در قالب انقلاب اسلامی سر باز کرد و حکومت جمهوری اسلامی کوشید تا به احیای هویت اسلامی بپردازد. متاسفانه مجدداً در این مرحله نیز، هویت ملی به کناری نهاده شد بطوریکه هم اکنون در بحران عظیمی از گرفتار آمده‌‌ایم.
بحران هویت کنونی کشور ناشی از بی‌هویتی نیست بلکه ناشی از بلاتکلیفی در یک فضای چندهویتی است. جوانان ما امروز بر پایه‌های لرزانی از سه هویت ایرانی، اسلامی و غربی ایستاده‌اند. در هیچ یک عمیق نشده‌اند و با هر جریان یا فشاری، به سمت یکی از آنها می‌روند و به دلیل همین تفکرات و برداشت‌های سطحی، گرفتار افراط و تفریط می‌شوند.
در کنار همه اینها، چندی است ”جهانی‌‌شدن“ نیز با امواج سهمگین خود به پیش می‌آید تا بر بحران هویت ما زخمی دیگر (اما این بار بسیار کاری‌‌تر)، وارد نماید. گسترش ارتباطات و گردش آزاد اطلاعات در جهان، باعث شده است حتی مرزهای شیشه‌ای بین کشورها نیز به مرور از میان برداشته شوند. فضای جهانی امروز (وآینده)، بستر نوینِ پر از چالش و فرصتی است که در آن، هویت فرهنگی تمامی ملل در معرض تغییرات شگرف قرار گرفته است. بعضی از فرهنگ‌های قدرتمندتر به سایر فرهنگ‌ها حمله‌ور شده‌اند (نه با رویکرد تعمدی و خصمانه تهاجم فرهنگی، بلکه برای تصاحب بازارهای فرهنگی و رشد اقتصاد فرهنگی‌شان) و برخی دیگر نیز (همچون ما) حالت تدافعی به خود گرفته‌اند.

4. توسعه ملی و هویت فرهنگی
بسیاری از ملل جهان در دورانی از تاریخ خود، گرفتار بحران هویت بوده‌اند اما اکثراً کوشیده‌اند تا به سرعت مشکلاتی هویتی خویش را حل کرده و مسیر توسعه را پیش گیرند. ژاپن و کشورهای جنوب شرقی آسیا به سرعت بحران هویت را پشت سر گذارند. حتی کشورهای آمریکایی لاتین نیز با تلاش گسترده و کمک‌های بین‌المللی توانسته‌اند تا حد زیادی مشکلات خود را در دوره سال‌های 1990-1960 بر طرف نمایند. چون همگی بر این باورند که به هیچ وجه، توسعه و پیشرفت، بر پایه‌های یک هویت فرهنگی ضعیف، بی‌رمق و بلاتکلیف رخ نمی‌دهند.
نگارنده براین باور است که برای ما، دیگر بازگشت به گذشته دور و ورق‌زدن صفحات کهنه تاریخ کشور، کارساز نخواهد بود. پیشینه ما، فرهنگ ما، و تمدن ما، همگی سرمایه‌های فرهنگی امروز ما هستند اما برای رشد امروز و فردای ما کافی نیستند. باید بکوشیم با نگاه به آینده، ”هویت انسانی“ای با بنا نهیم که روح تمدن ایرانی، تمدن اسلامی و تمدن اسلامی و تمدن غرب را همراه با الزامات آینده در کنار هم قرار داده و یکپارچه نماید. مهمترین این الزامات، ”رشد“، ”خلاقیت“ و ”یادگیری“ است. یعنی باید ”کمال‌خواهی“، ”تعالی“ و ”ماموریت‌گرایی“ در ذات انسان ایرانی نوین، نهادینه گردد. باورها و ارزش‌های ملی –مذهبی ما به عنوان ”شالوده“، راهگشای حرکت پایدار ما آینده خواهند بود.
بنا بر اعتقاد بعضی از اند‌یشمندان، زبان، آداب و رسوم، جغرافیا و امثالهم، ایجادگر هویت فرهنگی مشترک نیستند، بلکه ”تعلق سیاسی مشترک“، خالق یک هویت فرهنگی ملی است. درواقع آنان بر این اعتقادند که هویت فرهنگی، سبقه سیاسی دارد. نه اینکه بخواهیم این دیدگاه را به طور کامل تایید کنیم اما به هر تقدیر، نگاهی است که تا حدی مفهوم هویت فرهنگی را تکمیل می‌نماید. از این نقطه‌نظر، هیچ‌یک از گذشته ایران، این نقش بنیادین خود را درست و کامل درک ننموده‌اند. بدین علت، بعضاً به اشتباه، برای ایجاد یک هویت فرهنگی ملی، با ایده ”ایجاد وحدت ملی“ به ”یکسان‌سازی“ و ”مشابه‌سازی فرهنگی“ پرداخته‌اند، یعنی کوشیده‌اند با قلع‌وقمع فرهنگ‌های محلی و نابودسازی آداب و رسوم آنان، همه را دارای زبان، فرهنگ و رفتار مشابه گردانند. این اشتباه بزرگی است که بارها مرتکب شده‌ایم و پیامدی جز نابودی سرمایه‌های فرهنگی کشور در پی نداشته است. امروز اکثر حکومت‌های مختلف دنیا به صراحت ”چندفرهنگی“ را در کشور خود ارج نهاده و برای خرده‌فرهنگ‌ها احترام و ارزش قائلند (کشور ایالات متحده آمریکا، بارزترین مصداق چنین رویکردی است). در این راستا به نظر می‌رسد حکومت ایران نیز، باید با در نظر گرفتن چنین نقش بنیادینی برای خود، بکوشد ”بازتعریف و تثبیت هویت فرهنگی نوین ”را (با مشارکت جمعی همه ملت) به عنوان اولین استراتژی فرهنگی خود انتخاب و آگاهانه و مصممانه به اجرا گذارد. چون دیگر فرصت زیادی نداریم، شرایط به سرعت در حال تغییرند و عدم توسعه پرشتاب در راستای ایجاد جامعه دانش‌بنیان، ما را در آینده با مشکلات جدی‌ای مواجه خواهد ساخت.

5. جمع بندی
در پایان و در قالب جمع بندی، فقط بر چند نکته مجدداً تاکید می‌ورزیم. اول اینکه، امروز هویت فرهنگی ایرانیان، در وضعیت بسیار مبهم و سطحی است و به علت همین ضعف، در برابر چالش‌ های جدی قرار گرفته است. دوم اینکه، تلاش در راستای بازتعریف و تعمیق هویت فرهنگی (و تعریف آن از دیدگاه‌های نو) امری حیاتی و ضروری است. سوم اینکه، مفهوم هویت فرهنگی، جزء مقولات تجویزی و تحمیلی نیست، بلکه باید از درون جامعه بیرون بیاید و وفاق جمعی و ملی بر سر آن وجود داشته باشد. چهارم اینکه، باید یک عزم ملی و سیاسی برای ارتقای آن وجود داشته باشد و ”صراحتاً برنامه‌ریزی کلانی برای آن صورت پذیرد. پنجم اینکه، تمامی امکانات کشور و همه ایرانیان بسیج شوند تا این مهم اتفاق بیفتد. ششم اینکه در تعریف هویت فرهنگی نوین، مفهومی ساخته شود که بیشتر جنبه پویایی و حرکت داشته باشد تا ایستایی و تقید. در واقع بیشتر بر آموزش و جا انداختن متدولوژی تفکر هویتی (یعنی فرآیند فهم، تحلیل، ساخت، نقد و ارتقا) تاکید بورزیم تا بر یک یا چند تعریف خاص و مشخص (به عنوان هدف و نهایت هویت). ان‌شاءا... بزودی شاهد شکوفایی، بالندگی و سرافرازی ملت عزیز ایران باشیم.

 


منبع: / سایت / پژوهه دین ۱۳۸۸/۰۹/۲۱به نقل از: sharifthinktank.com
نویسنده : محمد رضا میرزاامینی

نظر شما