عبدالله ابن صلت قمی
ابوطالب قمی
اسم و کنیه
یکی از این چهرهها و ستاهرهای آسمان علم و حدیث، در شهر قم «عبدالله بن صُلت قمی» است؛ که کنیهاش ابوطالب و نسبتش قمی است.(1) درباره تاریخ ولادت او نمیشود نظریه قاطعی ابراز کرد؛ ولی میتوان حدس زد که در نیمه دوم سده دوم هجری چشم به جهان گشود.
استادان
ابوطالب قمی برای عمق بخشیدن به معرفت و دانش خویش، از محضر استادانی بزرگ که در رأس آنها امام معصوم(ع)قرار داشت، نهایت استفاده و فیض را برد و از هیچ تلاشی کوتاهی نکرد.
در این بخش به نام جمعی از استادان روایتی او اشاره میکنیم:
1. محمد بن ابی عمیر:
از راویان والامقام و شخصیّت بزرگواری است که تمام گزارش دهندگان تراجم دانشوران شیعه،
از او به خوبی و نیکی یاد کرده و او را به بهترین شکل ستودهاند. وی نه تنها یک شخصیّت فعّال در عرصه حدیث و روایت امامان شیعه است، عنصری مبارز و نستوه و قهرمانی است که چندین سال در حکومت استبدادی هارون الرشید و مأمون در زندان ستم آنها به سر برده و او را بارها تازیانه زدند تا منصب قضاوت را در یک حکومت خودکامه قبول کند، ولی او زیر بار نرفت و تسلیم نشد.(2)
2. بکربن محمد ازدی:(3)
کنیهاش ابومحمد، از شخصیتهای موجّه و برجسته شیعی و از خاندان رفیع «آل غامد» است که اهل کوفه بود. وی در محضر مبارک امام موسی بن جعفر و امام رضا(ع)کشب فیض کرد و بهرههای فراوان نصیبش شد.(4) او استاد محمّد بن ابی عمیر نیز بود.(5)
3. حسن بن علی بن فضّال:
کنیهاش ابو محمد، از برترین اصحاب امامان شیعی است. وی در میدان حدیث سرآمد بود و از محدّثان بسیار برجسته شیعه به شمار میرفت. در عرصه اخلاق و عبادت نیز به کمال و خلوص و تواضع رسید. این قطعه تاریخی مربوط به این مرد بزرگوار است که به خارج شهر میرفت، در میان صحرا سر به سجده میگذاشت و آن چنان سجدهاش را طول میداد که پرندههای صحرا میآمدند بر بالای پشت او مینشستند و تصوّر میشد که او تکّهای پارچه است که در صحرا افتاده است و حیوانات وحشی در اطراف او میچرخیدند و از او نمیرمیدند.(6) فضل بن شاذان در ستایش از او چنین میگوید:
«از جمعی از مردم، که با هم آهسته گفتگو میکردند، شنیدم که یکی از آنان گفت: در این کوه مردی است به نام ابن فضّال، عابدترین انسان روزگار است که ما دیدهایم و به یاد داریم.»(7)
4. عبدالله بن مغیره:(8)
کنیهاش ابو محمد و اهل کوفه است. ابو محمد چهره بسیار موثّق و موجّه داشت و هیچ کس در بزرگی و تقوا به او نمیرسید. وی از یاران بلند مرتبه حضرت امام موسی بن جعفر(ع)بود و تألیفات فراوانی داشت.(9)
5. یونس بن عبدالرحمن قمی:(10) کنیهاش ابو محمد و معروف به «مولی آل یقطین» بود. یونس از یاران حضرت موسی بن جعفر و حضرت رضا(ع) شخصیتی عظیم، از اصحاب اجماع و دارای برازندگی ویژه در حوزه حدیث، روایت و مبارزه با بدعتها و مذاهب باطله است.(11)
شاگردان
از امتیازات یک عالم دین شناس، آن است که همان گونه که خود از دیگران بهرههای علمی برده، دانسته هایش را در قالب گفتار یا تألیف کتاب به دیگران انتقال دهد زیرا این روشنی پسندیده و مایه حیات علم است.
ابوطالب قمی، در این زمینه به موفّقیتهایی نائل آمد و جمعی از علمای دین از محضرش بهره بردند و در این بخش مناسب است به اسامی تعدادی از آنان اشاره شود:
1. محمد بن عبدالجبّار قمی:(12) لقبش ابن ابی الصهبان، محدّث فرزانه و موثّق و از یاران امام دهم شیعیان حضرت هادی(ع)است.(13)
2. احمد بن محمد بن عیسی قمی: در شأن و مقام او همین بس که دربارهاش گفتهاند: ریاست قم با او بود و از موثّقترین و موجّهترین دانشمندان قم و از یاران چهار امام، از حضرت رضا تا حضرت امام حسن عسکری(ع)بود.(14)
3. ابراهیم بن هاشم قمی:(15) از برجستهترین راویان اخبار امامان معصوم است. دربارهاش گفتهاند:
اولین محدّثی بود که اخبار دانشمندان شیه را از کوفه به قم آورد و در آن جا نشر داد و موجب رونق بخشیدن به انتشار آثار اهل بیت شد. او پدر علی بن ابراهیم قمی صاحب کتاب «تفسیر علی بن ابراهیم» است. شیخ کلینی در «کافی» روایات زیادی از علی بن ابراهیم روایت میکند(16) و علامه ممقانی در کتاب گرانسنگ خود در زمینه ترجمه حالات این شخص بزرگوار حقّ مطلب را به جای آورده است.(17)
سیمای او از منظر بزرگان
دانشوران تراجم نویس شیعه با نظری مثبت به شخصیّت ابوطالب قمی، نگریستهاند و او را مورد ستایش قرار دادهاند.
مرحوم شیخ طوسی (متوفّای سال 460ه. ق) میگوید:
«عبدالله بن صلت، کنیهاش ابوطالب، چهرهای موثّق و موجّه و مورد اطمینان است.»(18)
نجاشی مینویسد:
«عبدالله بن صلت قمی مورد توجه و عنایت و وثوق است.»(19)
شیخ صدوق (متوفّای 381ه. ق) در مقدّمه کتاب «اکمال الدین» مینگارد:
«احمد بن محمد بن عیسی اشعری قمی، با آن همه عظمت و مقام بلند، از کسانی است که از ابوطالب قمی (عبدالله بن صلت(ره)) روایت نقل میکند.»(20)
بزرگان دیگر مانند علّامه حلّی، محقق اردبیلی، علامه ممقانی و آیت الله خوئی در کتابهای خود به آنچه از شیخ طوسی و نجاشی نقل کردهایم، بسنده کردهاند.(21)
رابطه با امام(ع)
یکی از معیارهای شناخت شخصیت راویان آثار اهل بیت(ع) پیوند آنان با ولایت و عشق و علاقهای است که به حضرات معصومان ابراز میدارند. ابوطالب قمی یکی از آن محدثانی است که با امام معصوم(ع)رابطه ویژهای داشت.
علّامه کشّی میگوید:
«حمدان بن احمد نهدی برایم گفت: ابوطالب قمی به من گفت: «نامهای به حضرت امام جواد(ع)نوشتم و همراه آن نامه از حضرت خواستم به من اجازه دهد تا درباره پدرش حضرت رضا(ع)اشعاری بسرایم.»
امام جواد(ع)در پاسخ نوشته بود: «نه فقط برای پدر بزرگوارم، بلکه برای من هم شعر بگو و بر مظلومیّت ما اشک بریز.»
محمد بن عبدالجبار قمی از قول عبدالله بن صلت، ابوطالب قمی، چنین میگوید:
«چند قطعه شعری را که در رثای حضرت رضا(ع)سروده بودم، طی یک نامه به محضر حضرت امام نهم شیعیان فرستادم و از امام درخواست کردم که اجازه دهد چنین اشعاری درباره حضرت امام رضا(ع)بسرایم.
حضرت امام جواد(ع)گویا از آن اشعار بسیار خوشش آمده و آنها را پسندیده بود؛ لذا همان اشعار را بریده و برای خود نگه داشتند و در بالای صفحه باقیمانده نوشتند: بسیار عالی سرودهای، خداوند به تو جزا و پاداش نیکو عناین فرماید.»(22)
ضمناً این محدّث از کسانی است که در آخر عمر مبارک امام جواد(ع)به محضر آن بزرگوار مشرف شدند و دعای امام را درباره جمعی از یارانش، همانند: صفوان بن یحیی، زکریا بن آدم، سعد بن سعد و محمد بن سنان شنیدند.(23)
صحابی امام(ع)
عبدالله که از جمله دلباختگان اهل بیت(ع) است، وفاداری و اخلاص خویش را با نقل روایت و تلاش پیگیر برای گسترش فرهنگ شیعی به اثبات رساند و در این راه مقدس از هیچ تلاشی فروگذار نکرد.
تمام رجال نویسان، او را نه تنها در زمره یاران امام رضا و حضرت جواد(ع) بلکه از یاران حضرت هادی(ع)نیز میدانند. او به حضور این سه امام بزرگوار رسید و از محضر مقدس بعضی از آنان روایت و حدیث نقل کرد. مرحوم شیخ طوسی در کتاب رجال در یک جا او را از یاران امام رضا(ع)و در جای دیگر از یاران حضرت جواد(ره) میداند.(24)
نجاشی ضمن ستایش، او را از یاران حضرت رضا(ع)میداند و میگوید: از آن بزرگوار رویات میکند. مرحوم آیت الله خویی یادآوری میکند که: اگر چه بزرگان علم رجال و تراجم، عبدالله را در شمار یاران حضرت هادی(ع)نیاوردهاند، شاید به ذهن برسد که او حضرت هادی(ع)را درک نکرده است؛ ولی واقعیت این چنین نیست؛ چون بنابر سخن صدوق در کتاب «اکمال الدین» او آن زمان در قید حیات بود؛ به طوری که محمد بن حسن صفّار قمی با وی ملاقات کرد. و جناب صفّا در سال 290ه. ق از دنیا رفته است.(25)
خاندان
عبدالله بن صلت قمی در خانوادهای دیده به جهان گشود و رشد یافت که افراد آن خانواده دل و جانشان آکنده از عشق به آل پیغمبر(ع)بود. خانوادهای که به تشیّع بودن مشهور بودند.
مثلاً فرزندش به نام، علی از پدر بزرگوارش روایت نقل کرده است و چنین فرزند محدّثی در دامن پاک او تربیت شد.(26)
عبدالله برادری به نام علی بن صلت داشت و میزان قدر و منزلت خاندان عبدالله از این قطعه جالب تاریخی که شیخ بزرگوار صدوق در «اکمال الدین» نقل میکند، ظاهر میشود، آن جا که مینویسد:
«من بعد از زیارت قبر حضرت رضا(ع)در طوس، به قم آمدم. در قم که بودم، یکی از بزرگان علم و فضل که آثار جلال و بزرگی در شمایل او آشکار بود، از بخارا بر ما وارد شد. من آرزو داشتم که با او ملاقات کنم و او را از نزدیک ببینم، چون او انسانی دین دار و خردمند بود و در راه مستقیم تشیع قرار داشت. وی جناب محمد بن الحسن بن محمد بن احمد بن علی بن صلت قمی بود که خداوند بر توفیقات او بیفزاید. پدرم (ابن بابویه) از جدّ بزرگوار او، محمد بن احمد روایت نقل میکند و همیشه از موقعیت علمی و عملی و زهد و فضل و عبادت او تمجید میکرد.
چون خداوند توفیق داد که با این مرد بزرگ که از خاندانی رفیع و جلیل است، ملاقات کنم خداوند متعال را شکر کردم که چنین سعادتی نصیب من شد و محبت او را در دلم افکند.»(27)
شیخ صدوق با آن شخصیت و عظمتی که خود داشت، این چنین هنگامه دیدار یکی از خاندان عبدالله بن صلت، از بیت رفیع او تجلیل میکند و این مایه شگفتی و نشانه گرایش ایمانی، اعتقادی و قلبی این خاندان شیعی به امامان شیعه است.
آثار
با آن که عبدالله از محدثان معروف و از شاگردان و راویان امامان معصوم(ع) بود؛ اما در منابع و مآخذ، چندان تألیف و تصنیفی از او به یادگار نمانده است.
شیخ طوسی میگوید: «او کتابی دارد.»(28) و جناب نجاشی مینویسد: «او کتابی در تفسیر قرآن دارد.»(29) البته امکان دارد کتابهای دیگری نیز داشته باشد بر اثر حوادث روزگار از بین رفتهاند.
رحلت و مدفن
زمان غروب این ستاره تابناک شیعه همچنان در هالهای از ابهام است. آنچه مسلم است این که: «صفّار قمی» او را ملاقات و از او روایت نقل کرد.(30) و جناب محمد بن حسن صفّار در سال 290ه. ق از دنیا رحلت کرد. با عنایت به این قطعه تاریخی شاید بتوان حدس زد که چراغ عمر این محدّث جلیل القدر در نیمه دوم، سده سوم هجری، خاموش شد و مرغ روحش به سوی جنان پرواز کرد؛ ولی این کار در کدام سرزمین و کدام شهر از دنیا رفت و در کجا مدفون شد نیز مشخص نیست.
نمونهای از رایات
مقام رسول خدا(ص)
با واسطه از حضرت ابی جعفر امام باقر(ع)روایت میکند ،وی میگوید: امام فرمود:
«اسم رسول اکرم(ص)در صُحُف ابراهیم(ع) احمد» و در قرآن «محمّد» است.»
کسی از امام پرسید: معانی این اسمها چیست؟ امام فرمود:
«ماحی، یعنی محو کننده بتها و هر معبود باطل، حدّ، یعنی: پیامبری که با هر کس که دشمن خدا و اسلام بود، مبارزه و پیکار میکرد چه آن دشمنان از قریش باشند یا غیر قریش. اما احمد، خداوند در تمام کتابهای آسمانی او را از جهت خوبی و نیکی رفتارش ستوده و ستایش کرده است. اما محمد، خداوند و فرشتگان و تمام انبیا و همه امتهای پیامبران گذشته، رسول اسلام را میستایند و بر او درود و تحیّت میفرستند. اسم آن حضرت بر عرش چنین نوشته شده است: محمّدٌ رسول الله
یکی از صفات برجسته پیامبر گرامی این بود که میفرمود:
«یکی از کارهایی که من تا آخر عمر ترک نخواهم کرد، سلام کردن بر بچه هاست، تا به عنوان روش و سنّت از من برای امّت بماند.»(31)
مقام جعفر بن ابیطالب(ع)
ابوطالب قمی از امام باقر(ع)با واسطه روایت میکند که حضرت فرمود:
«خداوند به رسول خدا وحی کرد که: من از جعفر، پسر ابوطالب به خاطر چهار خصلت که در او وجود دارد، راضی هستم. رسول گرامی جعفر را خواست و آنچه را که خداوند به پیامبر خبر داده بود، به او گفت: جعفر عرض کرد: ای رسول خدا! اگر خداوند خبر نمیداد، من این چهار خصلت را افشا نمیکردم:
1. در عمرم هرگز شراب نخوردهام؛ چون میدانم اگر شراب بخورم، نعمت عقل را از دست میدهم.
2. هرگز دروغ نگفتهام؛ چون دروغ گفتن از شخصیّت و مروّت انسان میکاهد.
3. هرگز در زندگی عمل منافی با عفّت انجام ندادهام.
4. هیچ گاه پیشانی در مقابل بت نساییدهام؛ چون آنها وجودات بی خاصیت اند، نه به انسان سود میرسانند و نه ضرر را از او دور میکنند.
این جا بود که رسول خدا دست بر شانه جعفر گذاشتند و فرمودند: «تو لیاقت و شایستگی دارد که خداوند متعال دو بال به تو عطا کند و در بهشت با فرشتگان پرواز کنی.»(32)
پی نوشتها:
1 رجال شیخ طوسی، ص 380و 403رجال کشی، ج 2ص 514رجال نجاشی، ص 150فهرست شیخ طوسی، ص 106خلاصه علامه، ص 105و وسائل الشیعه، ج 20ص .336
2 معجم الرجال الحدیث، ج 10ص 223و رجال نجاشی، ص .229
3 معجم الرجال، ج 10ص .233
4 رجال نجاشی، ص .78
5 رجال کشی 7ج 2ص .856
6 رجال نجاشی، ص .24
7 همان، ص .24
8 معجم الرجال، ج 10ذیل شماره .6927
9 رجال نجاشی، ص .149
10 معجم الرجال، ج 10ذیل شماره .6927
11 رجال نجاشی، ص .311
12 رجال شیخ، ص 435و جامع الروات، ص .492
13 خلاصه علامه، ص 142و رجال شیخ، ص .423
14 رجال نجاشی، ص .60
15 جامع الروات، ج 2ص 492و تنقیح المقال، ج 2ص .351
16 رجال نجاشی، ص .12
17 تنقیح المقال، ج .1
18 رجال شیخ طوسی، ص 380و .403
19 رجال نجاشی، ص .150
20 اکمال الدین و اتمام النعمة، ص .3
21 خلاصه علامه، ص 105جامع الروات، ج 1ص 492و معجم الرجال، ج 10ص .224
22 رجال کشی، ج 2ص .838
23 همان، ص .792
24 رجال شیخ، ص 380و .403
25 معجم الرجال، ج 10ص .223
26 نجاشی، ص .150
27 اکمال الدین، ص .3
28 فهرست شیخ طوسی، ص .106
29 رجال نجاشی، ص .150
30 اکمال الدین، ص .3
31 امالی صدوق، ص 67مجلس 17حدیث .3
32 همان، ص 70مجلس 17حدیث .7
منبع: www.hawzah.net
نظر شما