موضوع : دانشنامه | الف

محمد ابن ریان اشعری قمی


در اوایل سده سوم هجری، در خاندان بزرگ و شایسته و دانش پرور اشعری، کودکی چشم به جهان گشود که پدرش نام محمّد را برای او برگزید. به لحاظ این که این کودک در دودمان ارجمند اشعری پا به عرصه هستی نهاد، مشهور به «اشعری» شد و از آن جا که ظاهراً در شهر قم به دنیا آمد و در همان جا زیست کرد و رشد و نموّ یافت، «قمّی» هم نامیده می‏شود.(1)

خاندان
از منظر تاریخی، «دودمان اشعری» سرافرازترین خاندانی هستند که در نشر و گسترش مکتب تشیّع در قم، نقش فاخر و برجسته‏ای داشتند. محمّد بن ریان در چنین خاندان دین باوری، نردبان ترقّی را پیمود.
پدرش، «ریّان بن صلت اشعری قمی» در گروه برجسته‏ترین و با موجه‏ترین محدّثان شیعه قرار گرفته است. او گر چه به ظاهر در فرازی از زندگی خویش، از نزدیکان مأمون عباسی به شمار می‏رفت، اما در حقیقت از مخلص‏ترین یاران حضرت رضا (ع) بود. لذا تمام بزرگان قلمرو تراجم، او را ستوده و به نیکی یاد کرده‏اند.(2) برای روشن شدن این سخن، لازم است نظر نخبگان تراجم درباره او نقل شود.
نجّاشی می‏گوید:
ریّان بن صلت اشعری قمی، کنیه‏اش ابو علی بوده، از حضرت رضا (ع) روایت می‏کند و محدّثی موثّق و راستگو است.(3)
طوسی در «فهرست» می‏نویسد:
او صاحب کتاب است.(4)
وی همچنین در «رجال» می‏نگارد:
ریان بن صلت، مورد اعتماد و اطمینان و اصالتاً خراسانی است.(5)
از آنچه کشّی در اثر معروف خود، در ارزیابی شخصیت ریان می‏نویسد، بر می‏آید که او یکی از نزدیک‏ترین یاران امام رضا (ع) بوده و به عنوان رابط بین آن حضرت و مردم شناخته می‏شده است. وی درخواست‏ها و نیازهای مردم رابه حضرت می‏رسانید و پاسخ آن را دریافت می‏کرد.(6)
ضمناً محمد بن ریان، برادری به نام «علی بن ریّان» داشته که او هم در زمره نیکان و یاران امامان معصوم بوده و نام او در کتاب‏های روایی شیعه آمده است. علّامه ممقانی، علی بن ریان را در شمار یاران امام هادی (ع) نام برده است. نجاشی نیز در این زمینه می‏گوید: علی بن ریان، از محدثان مورد اعتماد و از یاران حضرت هادی (ع) است. او علاوه بر این که به اتفاق برادرش کتابی تألیف کرد، کتاب دیگری هم به نام: «منثور الاحادیث» تألیف نموده است.(7) به هر حال، ریّان بن صلت و دو فرزند بزرگوارش، از محدثان و راویانی هستند که تمامی دانشمندان شیعه، به آنان کمال عنایت را دارند و ایشان را به نیکوترین سخن ستوده‏اند.

جایگاه رفیع‏
چنان که اشاره شد، شرح احوال نویسان، این راوی بزرگ و آرمانگرا را، به نیکی یاد کرده‏اند. نجاشی در معرفی این شخصیت، می‏نگارد:
محمّد بن ریان بن صلت اشعری قمی، صاحب کتاب است.(8)
شیخ طوسی نیز چنین می‏نویسد:
محمّد بن ریان چهره‏ای موجّه و مورد اطمینان و اعتماد است.
علامه حلّی در «خلاصه» آورده است:
محمّد بن ریان بن صلت اشعری قمّی، دانشوری بزرگوار و موثّق است.(9)
سایر بزرگان رجال‏شناس، کم و بیش بر آنچه گذشت، بسنده کرده‏اند که نقل سخنان آنان ضروری به نظر نمی‏رسد.

یار امام‏
از نکات مسلّم تاریخی این است که محمّد بن ریّان، از یاران امام جواد و امام دهم (ع) بوده و ارتباط ویژه‏ای با آنان داشته است. وی از آن حضرات، روایات فراوانی حکایت کرده و با ایشان مکاتبه داشته است.
نجاشی می‏گوید:
او مجموعه‏ای از مسائل را از حضرت هادی (ع) روایت می‏کند.(10)
شیخ طوسی او را از اصحاب حضرت امام هادی (ع) به شمار آورده است.(11)
علامه حلّی می‏گوید:
محمّد بن ریان قمّی، از یاران امام هادی (ع) است.(12)
شیخ حرّ عاملی می‏نویسد:
محمد بن ریّان بن صلت قمی، در شمار یاران امام دهم (ع) قرار دارد.(13)

سرچشمه نور
طبق پژوهش انجام شده، این محدّث بزرگ تمام روایات خود را از خود امام (ع) نقل کرده است.
مفهوم این سخن این است که وی استادی جز امام نداشته و همه احادیث خود را از سرچشمه نور دریافت می‏داشته است.

شاگردان‏
به لحاظ آن که محمّد بن ریّان در امام‏شناسی و بهره جستن از دریای بیکران علم و فضیلت اهل بیت، از امتیازی ویژه و جایگاهی والا برخوردار بود، لذا جمعی از بزرگ‏ترین روایتگران شیعه، افتخار شاگردی او را داشته و از او روایت نقل کرده‏اند که در ذیل نام آنان را ذکر می‏نماییم:

1 - سهل بن زیاد آدمی؛ 2 - محمّد بن عیسی بن عبید یقطینی؛ 3 - ابراهیم بن هاشم قمی ؛ 4 - علی بن ابراهیم بن هاشم قمی؛ 5 - عبداللّه بن جعفر حمیری قمی.(14)

آثار قلمی‏
این محدّث بزرگوار، با این که یکی از محدثان برجسته به شمار می‏آید، امّا در زمینه تألیف کتاب، چندان آثار زیادی از او گزارش نشده است. نجاشی کتاب «المسائل» را از او می‏داند؛(15) اما شیخ طوسی در «فهرست» بیان می‏دارد که: محمد بن ریّان، با همکاری برادرش، علی بن ریّان کتابی تألیف کردند.(16) آقا بزرگ تهرانی در «الذریعه» می‏نویسد:
کتاب «المسائل» از محمّد بن ریان قمی است و احادیث این کتاب را از امام هادی (ع) نقل می‏کند.(17)

سیاست در روایت‏
محمّد بن ریان به عنوان یک محدّث آگاه و روشن ضمیر، بر این باور بود که حکومت در زمان حضور امام معصوم، از آنِ امام است و کسانی که حق حکومت را از آنان غصب کنند، از ستمگران خواهند بود.
محمد بن ریان، شاهد بود که مأمون به زور و نیرنگ، امام رضا (ع) را از حجاز به خراسان تبعید کرد و آن بزرگوار را به شهادت رساند. وی می‏دانست که مأمون برای محو کامل نام اهل بیت، از هیچ مکر و شیطنتی کوتاهی نمی‏کند. حکایتی که در پی می‏آید، ضمن آن که نشانگر نهایت مظلومیت اهل بیت است، حکایتگر این نکته نیز هست که غاصبان حکومت، با روش‏های گوناگون در صدد تخریب شخصیت ائمه معصوم بوده‏اند که البته با واکنش بسیار سنجیده ائمه، نتیجه‏ای جز اثبات حقانیت و عزّت و کرامت برای خود و سیه رویی برای حاکمان وقت نداشته است.
محمّد بن ریان می‏گوید:
مأمون دست به هر نیرنگی زد تا خرده و ایرادی بر حضرت جواد (ع) بگیرد، ممکن نشد. چون درمانده شد، خواست دخترش رابه او تزویج کند. دویست کنیزک از زیباترین کنیزان خود را برگزید و به دست هر یک جامی از جواهر داد تا به پذیرایی از امام جواد (ع) پردازند. امّا زمانی که حضرت آمدند و بر جایگاه ویژه نشستند، هیچ اعتنایی به آن کنیزان نکردند. مردی دلقک به نام «مخارق» بود که آوازه خوانی می‏کرد و تار می‏زد و ریش درازی داشت. مأمون او را نیز خواست و مخارق گفت: ای امیرمؤمنین! اگر ابو جعفر ذره‏ای شیفته دنیا باشد، من تو را کفایت می‏کنم. از همان نقطه ضعف او را به سوی زرق و برق دنیا می‏کشانم. سپس نزد امام رفته و با فریادها و ساز و آواز خود همه کسانی را که در آن جا حاضر بودند، گرد خود جمع نمود. لحظاتی‏بدین صورت سپری شده بود که ناگهان حضرت جواد (ع) سر خود را بلند کرد و به او فرمود: ای ریش دراز! از خدا بترس. ناگاه تار از دست مرد گستاخ افتاد و دیگر از دست‏های خود سودی نبرد تا این که از دنیا رفت.
محمّد بن ریان در ادامه می‏گوید:
وقتی مأمون از حال مخارق سؤال کرد، در پاسخ گفت: چون ابو جعفر بر من فریاد زد، هراسی بر وجود من مستولی شد که هرگز از آن رهایی نخواهم یافت.(18)

برخی روایات منقول از وی
درکتاب‏های چهار گانه شیعه، روایاتی از این محدّث بزرگ نقل شده است که برخی از آنها را می‏آوریم:

همه دنیا از آنِ رسول اللّه است‏
محمد بن ریان می‏گوید:
نامه‏ای خدمت حضرت هادی (ع) نوشتم، به امام عرض کردم: جانم به فدای شما، بعضی روایت کرده‏اند که برای رسول اللّه از دنیا، چیزی جز خمس نیست! جواب آمد: انّ الدنیا و ما فیها لرسول اللّه؛ دنیا و آنچه در آن است، همه ملک رسول اکرم (ص) است.(19)

نماز خواندن در اماکن مقدّس‏
همچنین می‏گوید: در نامه‏ای از حضرت امام جواد (ع) پرسیدم: مردی می‏خواهد پنجاه ج و یک ج رکعت نماز واجب و مستحب (17 رکعت نماز واجب و 34 رکعت نافله‏های شبانه روزی) در مسجد الحرام یا مسجد النبی و یا مسجد کوفه قضا کند، آیا هر رکعت از این نمازها برابر با ثواب فراوانی است که از پدران بزرگوار شما روایت شده است؟ ج مقصود این است که مثلاً بر عهده او ده هزار رکعت نماز است، او بخواهد دراین اماکن مقدّس با صد رکعت نماز، قضای همه آنها را به جا آورد؛ چون ثواب هر رکعت نماز در این اماکن برابر با ده‏ها رکعت نمازاست.
امام نهم (ع) در پاسخ، چنین مرقوم داشتند:
آری، با وجود آن که نماز خواندن در این جایگاه‏های رفیع، ثواب نماز را افزون و مضاعف می‏کند؛ اما چنین نیست که انسان بخواهد با این نمازها، از آن نمازهای فوت شده خویش بکاهد. سزاوار آن است که در این مکان‏های شریف، بیشتر نماز بخواند نه این که از نماز هایی که بر عهده دارد، کم کند.(20)

مراقبت از دین
با واسطه از امام جعفر صادق (ع) روایت می‏کند که او فرمود: حضرت امیرالمؤمنین (ع) بارها و بارها، به مردم چنین می‏فرمود:
ای مردم! مراقب دین خود باشید، مراقب دین خود باشید! گناه کردن در موقع دینداری بهتر است از کارهای نیکی که در موقع بی دینی انجام می‏شود؛ چون گناهان انسان متدین، بیشتر به بخشش خداوند متعال نزدیک است؛ ولی کارهای خوب در حال بی دینی و لا مذهبی، مورد قبول خداوند واقع نمی‏شود.(21) *

با کدام خون، نماز جایز است؟
محمد بن ریان می‏گوید: نامه‏ای به امام هادی (ع) نوشتم و عرض کردم: آیا خون پشه همانند خون کک است و نماز گزار می‏تواند با آن نماز بخواند؟ حضرت نوشت:
«یجوز الصلوة و الطهر افضل؛ نماز خواندن با خون پشه جایز است، ولی پاک کردن بدن از چنین خونی بهتر است.»(22)

وفات
محمد بن ریان که یکی از دلدادگان خاندان عصمت و طهارت بود و از بزرگان قم محسوب می‏شد، عاقبت مرگ به سراغش آمد و مرغ جان او به ملکوت پر کشید.
او ظاهراً تا سال 254 - که سال شهادت امام هادی (ع) است. - در قید حیات بوده است؛ امّا این که بعد از این تاریخ، در کدامین سال چشم از جهان فرو بست، همانند خیل زیادی از محدّثان و نام آوران شیعی، در هاله‏ای از ابهام قرار دارد.

پی‏نوشت‏ها:
1 - موسوعة الفقهاء ج 3، ص 501؛ جامع الروات، ج 2، ص 113؛ نجاشی، رجال، جامعه مدرسین، ص 371؛ طوسی، رجال، ص 423؛ مجمع الرجال، ج 5، ص 210؛ الذریعه، ج 20، ص 334؛ بهجة الآمال، ج 6، ص 427؛ قاموس الرجال، ج 9، ص 265؛ ابن داود، رجال، ص 173 و تنقیح المقال، ج 3، ص 116.
2 - تنقیح المقال، ج‏1، ص 431 و نجاشی، رجال، ص 118.
3 - نجاشی، رجال، ص 118.
4 - فهرست، ص 71.
5 - شیخ، رجال، منشورات رضی، ص 376.
6 - کشی، رجال، ج 2، ص 824.
7 - علامه ممقانی، رجال، ج 2، ص 287.
8 - نجاشی، رجال، ص 371.
9 - شیخ، رجال، ص 423.
10 - علامه، خلاصه، ص 142.
11 - نجاشی، رجال، ص 371.
12 - شیخ، رجال، ص 423.
13 - خلاصة الاقوال، ص 142.
14 - وسائل الشیعه، ج 20، ص .327
15 - شیخ طوسی، ص 152؛ کافی، ج 3، ص 455 و ج 1، ص 408؛ تهذیب الاحکام، ج 9، ص 249 و نجاشی، رجال، ص 371.
16 - نجاشی، رجال، ص 371.
17 - شیخ طوسی، ص 152.
18 - الذریعه، ج 20، ص 334.
19 - اصول کافی، ج 1، ص 496، حدیث 4.
20 - صدوق، تهذیب الاحکام، ج 9، ص 249.
21 - کافی، ج 3، ص 455، حدیث 19و ج 2، ص 464.
* - کثیراً مایقول فی خطبته: یا ایّها الناس! دینکم، دینکم؛ فانّ السّیئة فیه خیر من الحسنة فی غیره و السّیئة فیه تُغْفَر و الحسنة فی غیره لاتقبل.
22 - همان، ج 3، ص 60.

منبع: www.hawzah.net

نظر شما