کنانه ابن عبدیالیل
ابن عبدیالیل: کنانةبن عبدیالیل بن عمروبن عمیر ثقفى از بزرگان طائف؛
مفسّران در ذیل آیه 31 زخرف/43 در تعیین مصداقِ «رَجلٌ مِن القَریَتَینِ عَظیم» در طائف، از مردى با نامهاى ابن عبدیالیل، کنانة بن عبد بن عمرو بنعمیر،[1] کنانة بنعبدیالیل[2] و عمیر بنعبدیالیل[3] یاد کردهاند که هر چهار نام، به دو روایتِ مجاهد و سدّى باز مىگردد. از مقایسه و بررسى روایات برمىآید که این فرد، کنانةبن عبدیالیل است و به احتمال قوى، «یالیل» در روایت سدّى، از کنانة بنعبدبنعمرو افتاده، وقرطبى به اجتهاد خود «عمیر» را به اوّل اسم افزوده است. در تفسیر طبرى،[4] ذیل آیه 107 توبه/ 9 از او به ابنبالین یاد شده؛ هر چند در تاریخ طبرى،[5] کنانة بنعبدیالیل آمده است که شاید آنچه در تفسیر آمده، از خطاى مصحّحان بعدىباشد.
کنانه از بزرگان،[6] شجاعان،[7] شاعران،[8] و دانایان[9] طائف و ثقیف بود. این قبیله به دو گروه بزرگ احلاف و بنىمالک تقسیم مىشد و کنانه از احلاف بود.[10] وى در میان آنان، نفوذ و احترام بسیارى داشت؛ چنانکه مردم در حل مشکلات گوناگون خود به او مراجعه مىکردند.[11] هنگام حرکت قبیله ثقیف براى شرکت در پیکار حنین بر ضدّ پیامبر(صلى الله علیه وآله)، به پیشنهاد کنانه، برج و باروى طائف را تعمیر و استوار کردند.[12] وى در بخشش هنگام قحطى و کمبود، نامدار بود[13]
منابع درباره مسلمانىاش، گوناگون سخن گفتهاند: به روایتى،[14] وى یکى از اعضاى بلندپایه هیأتثقیف بود که دررمضان سال 9هجرى[15] براى گفتوگو و مصالحه با پیامبر(صلى الله علیه وآله)به مدینه آمدند و همگى مسلمان شدند؛ ولى ابنهشام[16] و واقدى[17] که نام تمام افراد هیأت ثقیف را بر شمردهاند، از او یاد نکردهاند. مدائنى،[18] او را یکى از افراد هیأت دانسته؛ امّا مسلمانىاش را نپذیرفته است؛ زیرا اعتقاد دارد: سرورى مردى قریشى را برنتابید و مشرک بازگشت. برابر این خبر، او از طائف به نجران و پس از مدّتى به روم نزد «هرقل» رفت و به ابوعامر راهب، پدر حنظله غسیل الملائکه و علقمةبنعلاثه قیسى پیوست.[19] پس از مرگ ابوعامر (10 هجرى) در روم، کنانه بر سر میراث او با علقمه بهنزاع برخاست و هِرْقِلْ در دعواى آن دو به این دلیل که ابوعامر و کنانه هر دو شهرنشین، وعلقمه بدوى است، به سود کنانه داورى کرد. بر پایه این روایت، سرانجام کنانه در سرزمین روم، مشرک از دنیا رفت.[20] به نقل طبرى،[21]کنانه و علقمه پس از مدّتى به مدینه بازگشته، مسلمان شدند و با پیامبر(صلى الله علیه وآله)بیعت کردند؛ به هر حال از فرجام او اطلاعى در دست نیست؛ هر چند زرکلى مرگ او را حدود سال 15 هجرى دانسته است.[22]
ابنعبدیالیل در شأن نزول:
به گفته طبرى،[23] هنگامى که آیات قرآن به گوش مشرکان رسید، آن را سحر و باطل دانسته، گفتند: اگر حقّ و درست است، چرا بر مردى بزرگ از شهر طائف یا مکّه نازل نشد؟ خداوند با نزول آیه 31 زخرف/43
(و قالوا لَولا نُزِّلَ هـذَا القُرءَانُ عَلى رَجل مِنَ القَریَتَینِ عَظیم) سخنان آنان را پاسخ گفت. مفسّران درباره مرد بزرگ مکّه و طائف به اختلاف سخن گفتهاند.[24] به اعتقاد مجاهد، مقصود از مرد بزرگ مکّه، عتبة بنربیعه، ودر طائف، ابنعبدیالیل ثقفى است.[25]
منابع:
الاصابة فى تمییز الصحابه؛ الاستیعاب فى معرفة الاصحاب؛ الاعلام، زرکلى؛ تاریخ الامم و الملوک، طبرى؛جامعالبیان عن تأویل آى القرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبى؛ السیرةالنبویّه، ابنهشام؛ الطبقات الکبرى؛ غرر التبیان؛ مجمعالبیان فى تفسیر القرآن؛ المغازى؛ المفصّل فى تاریخ العرب.
پی نوشت:
[1] جامعالبیان، مج13، ج25، ص84 و 85.
[2] غرر التبیان، ص468.
[3] قرطبى، ج16، ص56.
[4] جامعالبیان، مج7، ج11، ص35.
[5] تاریخ طبرى، ج2، ص200.
[6] الطبقات، ج6، ص47؛ الاستیعاب، ج3، ص386.
[7] المغازى، ج2، ص598.
[8] المفصّل، ج9، ص752؛ الاعلام، ج5، ص234.
[9] المغازى، ج3، ص886.
[10] المغازى، ج3، ص963؛ الطبقات، ج1، ص237؛ المفصّل، ج4، ص150.
[11] المغازى، ج3، ص886.
[12] همان.
[13] المفصّل، ج9، ص752.
[14] الطبقات، ج6، ص47؛ الاستیعاب، ج3، ص129 و 386.
[15] تاریخ طبرى، ج 2، ص 180.
[16] سیره ابنهشام، ج2، ص539.
[17] المغازى، ج3، ص963.
[18] الإصابه، ج5، ص496.
[19] جامعالبیان، مج 7، ج 11، ص 35؛ اسدالغابه، ج 4، ص 473.
[20] اسدالغابه، ج4، ص473؛ الإصابه، ج5، ص496.
[21] جامعالبیان، مج7، ج11، ص35.
[22] الأعلام، ج5، ص234.
[23] جامعالبیان، مج13، ج25، ص83.
[24] همان، مج13، ج25، ص84؛ مجمعالبیان، ج5، ص71؛ قرطبى، ج16، ص56.
[25] جامعالبیان، مج13، ج25، ص84؛ غرر التبیان، ص468.
● برگرفته از سایت مرکز فرهنگ و معارف قرآن www.maarefquran.com نوشته محمد اللّه اکبرى
نظر شما