معنویت و رهیافتهاى عصر تجدد
جهانى شدن (یا جهانىسازى) را از مقومات و مؤلفههاى عصر تجدد دانستهاند. عصرى که در آن، چارچوبهاى مفهومى - معنایى، آدمیان را در بافتى همسان فرو برده، فشرده ساخته و عینیتبخشیده است. انفورماتیک، آگاهىها را همسایه دیوار به دیوار کرده و جغرافیاى معرفتى افراد را به هم نزدیک نموده است و همین یکه و یکى شدن، «خردهفرهنگها» را تقویتساخته و نگاهها را به «درون» معطوف کرده و عاملان و فاعلان فرهنگها را به تعریفى مجدد از «داشتههاى خویش» خوانده است. در این بازیابىها و بازاندیشىها، نوعى «دلبستگى» و احساس رضایت و امتناع دیده مىشود. یکى از این بازیابىها و تفسیرهاى مجدد، تلقىاى است که «معنویت» را بن مایه اصلى دین مىداند. این تلقى کوشش مىکند جنبههاى اشراقى و مثالى و نمادین دین را برجسته ساخته و مدلى مشترک از ادیان به دست دهد و براى رهایى از چالشها و آسیبها و دلشورههاى مدرنیسم، راهکارهایى بیابد.
معنویت spirituality که نوعى «احساس آرامش» را براى آدمى پدید مىآورد، طیف معنایى مختلفى را شامل مىشود و در نظر صاحبنظران یکسان نیست. در یک تعبیر، معنویت در گرو نقد و نفى تجدد و اقتضائات آن است که براى رسیدن به ساخت معنویت، باید از رهگذر دین و سنت (tradition) گذشت. در این تلقى - که طرفداران زیادى دارد - راه نجات و رستگارى فقط از طریق عمل به آموزهها و دستورات دینى ممکن است. در این تفسیر، رهاورد مجدد که بیشتر تجلى ظواهر و بعد ناسوتى زندگى است، نمىتواند نیازها و خواستههاى روحى آدمى را پاسخگو باشد و منطقا جمع بین تدین و تجدد، پارادوکسیکال ( paradoxical) و ناممکن است; اما این همه معناى معنویت نیست و باید دید چه نظرات و دیدگاههایى در این باب وجود دارد; ذیلا به رهیافتهاى کلان در این موضوع مىپردازیم.
معنویت، معادل سنت
یکى از تلقىهاى معنویتاندیشى، توجه و برترى دادن به اصل سنت است; یعنى معنویت و رستگارى و رهایى را تنها از گذر سنت ( traditon) مىتوان به دست آورد. در این رویکرد سنت، عبارت است از حقایق یا اصولى که منشا الهى دارند و از طریق شخصیتهاى مختلف و معروف به رسولان و پیامبران، اوتاره تارهها، لوگوس یا دیگر عوامل انتقال براى ابناى بشر و در واقع براى یک بخش کامل کیهانى آشکار شده و نقاب از چهره آنها برگرفته شده است. (1) چنین معنویتى، معادل دین است و دین در معناى اولیه خود، همان اصولى است که از عالم بالا وحى شده است و آدمى را به مبداش پیوند مىدهد. معنویتسنت گرایانه، رابطه و حضورى است که با امر قدسى (sacred) و با مفهوم راستاندیشى (orthodoxy) با مرجعیت (authority)، با استمرار و انتظام در انتقال حقیقتبا امر ظاهرى (exoteric) و امر باطنى (esotreic) و نیز حیات معنوى، علم و هنر مرتبط است. (2) این معنویت از درون سنتبه دست مىآید و معادل همان حکمت جاویدان (perennialwisdom) است که در دل هر دین استقرار یافته و نوعى سوفیا و حکمتى را شامل شده است که به دلیل برخوردارى از منظر ذوقى خود در غرب و شرق عالم، برترین دستاورد بشر محسوب مىشود.
در تلقى معنوى، انسانها از حیث انسانیت، ذاتا خوب هستند و از مواهب ویژهاى برخوردارند; زیرا انسان است که فقط فکر و استدلال و تعقل مىکند و اهل اختیار و گزینش است و از چنین چشماندازى، معنویت، «مجموعه حقایق همه جایى و همیشگى» ( universatruths) است که براى هر کس تعلق خاطر و التزام عملى و نظرى دارد. رابطه سنت و معنویت، ناشى از رابطه متافیزیکى آن دوست. سنت از لحاظ ریشه و لغتبا انتقال برابر مىشود و دین (religon) در ریشه به معناى «به هم بستن یا پیوند دادن» است. دین، انسانها را به هم و با خدا به عنوان اعضاى یک جامعه یا ملت قدسى یا چیزى که اسلام امت نامیده است، پیوند مىدهد. به این معنا دین، مبدا سنت و سرآغازى آسمانى است که از طریق وحى، حقایق و اصول معینى را متجلى مىسازد.
دو ویژگى معنویتسنتگرایانه
1. کثرت گرایى. نگاه سنت گرا نگاهى خرد و در حیطه رفتارها و مناسک عبادى نیست (یا اگر باشد آن را چندان مورد توجه قرار نمىدهد). آنها به جنبهها و ساختهاى باطنى دین مىاندیشند و حیطه حلال و حرام را «بر زمینه» همان دین معنا و تفسیر مىکنند. معنویتسنت گرایانه توصیه مىکند «که هر کس اخلاقا و تکوینا ملزم به باورهاى دینى و معنوى خویش است و هیچ کس، دیگرى را نمىتواند به دین دیگرى دعوت کند.» (3) تکوین دیندارى و اخلاق انسانى، اقتضا مىکند که هر کس در دین خود راسخ و ثابت قدم باشد. زمینههاى تاریخى، ذهنیتهاى شناختى و طبیعت تکامل اقتضا مىکند که هندوها به آیین هندوى خویش و مسلمانان به آیین مسلمانى خود و مسیحى به آیین مسیحیتخود زندگى معنوى و روحانى داشته باشد. این تصور براى تعدیل این روش است که هر دینى خواهان تکثیر و پیشرفت و جهانمدارى خویش است و براى تعدیل چنین خواستهاى ادیان و زندگىهاى روحانى دیگر، حق حضور و تداوم دارند. به نظر سنتگرایان، «وجوه ظاهرى» دین با هم متفاوتاند و همین باعث تقسیمبندىها و تمایزات دیندارانه مىگردد; اما در جنبههاى مثالى و معنویتبخشى دین، نوعى اتحاد و اشتراک وجود دارد و «همه کس طالب یارند چه هوشیار و چه مست.» در تلقى کثرت انگار امرى قدسى و الوهى، رنگ و لعاب فرهنگى و ظاهرى به خود نمىگیرد، زیرا عقیدهها و باورها، شکلهاى همگون و ناهمگون زمینههاى مختلف است که تدریجا شکل گرفتهاند. استراتژى گفتوگو بین ادیان، جستجوى راههایى است که این زمینهها و ناهمگونىها را افقى مشترک تفسیر مىکند. کثرتگرایى سنتى این ذهنیت و انگار را نفى نمىکند که براى بخشى از ساکنان زمین به جذابیتبودایى پى برده است و بخش دیگرى از آن، هستهها و لطافت تصوف و عرفان اسلامى را فهمیده و به آن تکیه داده است و شاید اینها ناشى از چالشهایى است که تجدد بوجود آورده یا مکتبهاى ظاهر پسند از آن دم زدهاند.
2. طبیعت گرایى. نگاه سنتگرا به طبیعت، نگاهى از منظر باطنى و رمزى است. کتابهاى آسمانى این نگرش را پذیرفتهاند و در حکمت و عظمت آن به نیکى یاد کردهاند. طبیعتبراى دیدن خدا و در صحنه طبیعت و سیر به سوى آسمان قرآن نیز انسان را متوجه پدیدههاى طبیعت مىکند و آنها را آیات خداوند مىخواند. دکتر نصر بیش از هر کس دیگر کوشیده است که تفسیرى متلائم از معنویت اسلامى و طبیعت ارائه دهد. به نظر وى اسلام از طریق آیات و روایت، بیش از هر مذهب دیگرى به طبیعت (و محیط زیست) احترام گذاشته است. طبیعت همیشه آیه و نشانه حکمتخداوند بوده و همین خصلتحکمت گونه باعثشد تا جریان علم عرفى (و سکولاریسم) در جهانبینى اسلامى رشد نکند. به نظر وى، علت اینکه چنین چیزى رخ نداد، آن بود که براى مسلمانان، پدیدههاى طبیعت هرگز چیزى جز نشانههاى (آیات) خدا نیست. در اینجا هیچگاه پدیدهها «فکتها» هاى محض نشدند; زیرا اسلام از دیدن طبیعتبه عنوان چیزى جز آثار خدا ابا دارد. بنابراین هماهنگى و توازنى بین انسان اسلامى در مقام خلیفه خدا با طبیعت وجود دارد. به نظر نصر، «معمارى مقدس اسلامى، چیزى بیشتر یا کمتر از آوردن نظم طبیعتبه فضاى مصنوعى ایجاد شده به دستبشر نیست و این است علت اینکه چرا چنین کسى که بیرون از شهر در دامن طبیعتباشد، به مسجد نیاز ندارد که در آن نماز بگذارد. همه طبیعتبراى مسلمان مسجد است.» (4)
سنت گرایانى همانند دکتر نصر معتقدند که منشا بحرانهاى زیستمحیطى و تخریب زمین، ناشى از پیدایش ایده «انسان پرومتهاى» در قبال طبیعتبوده است. انسان به جاى خدا و طبیعت، خودش را قرار داده و با نگاهى سلطهآمیز بر طبیعتحاکم شده است. علیه خداوند شورید و عصیان کرد و سرانجام به مجازات عصیان خود رسید. در معنویت اسلامى، هیچگاه انسان پرومتهاى (آزاد و رها از مقدسات) به وجود نیامد و امکان ظهور نیافت. آنچه اسلام به هر قیمتى از آن مىپرهیزد، ایده انسان پرومتهاى یا تایتانیک یا شورشى است که زنجیرههاى وجود را شکسته و استقلال خود را از خدا و جهان اعلام کرده است. همیشه بین انسان اسلامى، در مقام خلیفه، ارتباطى با طبیعت وجود داشت. (5) از چشم انداز معنوى باطنى مىبایستبه طبیعت نگریست و «این نگاه مبتنى بر رویکردى عارفانه است.» وحدت طبیعت نتیجه مستقیم وحدت مبدا حاکم; است وحدتى که باید صورت افسانهاى و یا به زبان حکمت و عرفان، پایه و اساس ادیان را تشکیل دهد. (6)
معنویت و رهیافتهاى وجودى
رهیافت دیگرى متمایز و متفاوت از نگرش سنتگرایانه از معنویت وجود دارد، و آن رهیافت وجودى (exestanseal) است و آن توجه به ساحتهاى احساسى و عاطفى و روانى اشخاص است. معنویت، عبارت است از احساس و عاطفهاى که شخص از رخدادها و پدیدههاى پیرامونى خود به دست آورد. این احساس معنوى، بعضا معادل دیندارى مرسوم و معهود نیست; بلکه شخص در فردیتخود احساس گناه یا ثواب مىکند و چندان به جنبههاى تعبدى، تقلیدى و عبادى دین نظر نمىافکند و اگر مىنگرد، از نتایج و عملکردهاى روانشناختى و انسانگرایى آن نیز غافل نیست.
ویژگىهاى معنویت وجودى
سالها تاریخ اندیشهها و مکاتب فلسفى گذشت تا برخى از متفکران پى بردند که نگاه نظاموار به جهان و هستى راه به جایى نمىبرد و عقلانیت انسانى، ضعیفتر از آن است تا سیستمى یکپارچه و یونیورسال از کل هستى و همه رخدادهایش ارائه دهد; به طورى که حس درونى انسان را اقناع کند. پیچ و خمهاى معرفتى و شناختى جهان، اجازه تفسیر یکپارچه که ناشى از راسیونالیسم یا ماتریالیسم یا ایده آلیسم باشد، به ما نمىدهد. فیلسوفان معرفتگرا، متفطن این نکته شدند که اصالت از آن «حقایق عینى» و خارجى نیست، بلکه نسبت «فرد انسانى» با هویتها و پدیدارهاست. کسى که به جوانب چنین موضوعى پرداخته است، سورن کرگگور (1885 - 1813) فیلسوف متاله دانمارکى است. او اولین کسى است که اعلام کرد ما در پى حقیقت مسیحیت نیستیم، بلکه هدف، پیدا کردن نسبت فرد انسانى (Individual) با مسیحیت است. این تلقى تا حدودى در دنیاى دینشناسى و دیندارى تاثیر گذار بوده است و به رغم نارسایىها و کاستىهاى آن، طرفدارانى پیدا کرده است; اما چنین معنویت اگزستانسیالى خصایصى دارد:
1 - فردى بودن
گزاره اصلى معنویت وجودى این است: «هر انسان جزیى، تنهاست». انسان جزیى یگانه و مغایر با دیگران است. معیار هستبودن ما وجود فردى ماست که «بادیگرى» متفاوتیم. به نظر کرگگور، انسان در تنهایى شهید مىشود، در تنهایى گناه مىکند و در تنهایى ایمان مىورزد و در تنهایى بر مىگزیند و در تنهایى متحول مىشود. (7) البته تعبیر این فیلسوف دانمارکى، ناظر به دیانت مسیحیت است و خود بیان مىکند که مقوله فرد نسبت نزدیکى با مسیحیت دارد; زیرا مسیح قصد هدایت کردن جمع و توده را نداشت و خواستار مؤمن ساختن دلها به خدا بود. با اعتراف به گناهکار بودن است که انسان با خدا ارتباط مىیابد و گناه به جاى آن که آدمیان را به صورت یک «توده گناهکار» در آورد، متحد مىسازد; زیرا گناه شخصىترین افعال است و بلکه قویترین وسیله احراز و اثبات هستبودن خود اوست. هر گاه انسان به این درک شناختشناسانه دستبیابد که بر معیارهاى فردى خود تاکید ورزد و به «صرافت طبع خود» عمل نماید، خودیت او متجلى شده است. انسان در مقام تنهایى و فردى خویش، همرنگ جماعت نمىشود و در تور تودهاى شدن (massive) نیز واقع نمىگردد.
در تلقى فلسفههاى وجودى، عشق و ایمان حیثیتى شخصى و تنهایى است. گرچه عاشق و مؤمن به متعلق و واقعیتى دل مىسپرد، اما منشا وجود آن و برانگیختگى آن حسهاى فردى و غیرجمعى است. چنین معنویتى خصلتى فردى دارد. آنچه خواستههاى فردى را مىتواند تعدیل کند، مقولههایى مثل تقلید و تعبد و جماعتگرایى است.
2 - انفسى بودن
خصلت دوم معنویت وجودى این است که حقیقت، اصولا امرى خارجى، عینى و بیرونى نیست، بلکه مقولهاى درونى، شناختى و سابجکتیو است. معنویت، پروسهاى مربوط به نحوه نگاه ماست. در چشمانداز انفسى بودن، دین و دیندارى، سیرى باطنى است «و سیر باطنى، انفسى بودن است. انفسى بودن در اصل شورمندى است و منتهاى مراتبش، دلنگرانى بىحدوحصر شخصى و شورمندانه است در باب سعادت ابدى» (8) از آنجا که انفسى بودن ناظر به «یک تصمیم است، همه تصمیمها به انفسى بودن باز بستهاند». (9) با توجه به این رویکرد، مایههاى معنوى و ایمان دینى را از درون و نگاه به خود مىتوان به دست آورد. این نگرش کانتى از معنویت مربوط به دنیاى رابطهها و تمایزات درونى است. مهم این است که این رابطهها و تمایزات، چگونه معنا شوند و تفسیر یابند.
خصایص رهیافت وجودى، بیشتر و فراتر از دو مورد فوق است; اما به طور کلى، همه ویژگىهاى دیگر به نوعى به این دو ساخت فردى و درونى و انفسى بودن حقیقتباز مىگردد. حقیقت دیندارى و به طور کلى زیست مؤمنانه به این دو ویژگى ارتباط دارد.
مقایسه معنویتسنت گرایانه و رهیافت وجودى
رهیافتسنتگرا، میان دو مقوله غرب و شرق تقابل مىنهد. غرب نشان از غروب و تیره و تاریک شدن خورشید معنویت مىدهد، و شرق و سنتهاى شرقى جایگاه طلوع و برآمدن سنتهاى ماندگار معنوى است. رهیافتسنتگرایانه در آنجا که تمدن شرقى را در برابر تمدن غربى، معرفى و توصیف مىکند، کلان اندیش و کلگرایانه (Holistic) است. به مجموعه تمدن غرب یا شرق به مثابه مجموعهاى عام و پروسهاى پیوسته مىنگرند. ساحتها و سائقههاى فردى را لحاظ نمىکنند. در تلقى سنتگرا، غرب در حال افول و اضمحلال است. در این تعبیر، غرب از قرن شانزدهم میلادى که جامعه مدنى را جانشین نظام مذهبى ساخت، امانت معنوى خود را از دست داده است. نتیجه آن بحران کنونى غرب است که به چهار صورت خود را نشان داده است: انحطاط فرهنگ، غروب خدایان، مرگ اساطیر و سقوط معنویت. (10) جوهر فلسفه و علم در تمدنهاى شرقى، ریشه دوانده و هسته فلسفى آن نوعى مکاشفه و اشراق است که در تمدنهاى غربى یافت نمىشود.
نگاه سنت گرایانه، نگاهى واقعگرا، بیرونى و آفاقى است; اما رهیافت وجودى نگاهش درونگرا و انفسى است. به جنبههاى تمدنى و عام فرهنگها نمىنگردد، بلکه به جنبههاى فردى و ذائقهها و سلیقه و گرایشات فردى توجه مىکند. براى رهایى از بن بست تجدد، نوعى درونگرایى و استغناى درونى را توصیه مىکنند. اما نگاه سنتگرایانه براى برونرفتن از تکنولوژى و تجدد کنونى به تقویتسنتهاى شرقى و قرون وسطایى نظر مىافکند، و هر دو نگاه درصدد راهکارى براى زیستبهتر در دنیاى جدیدند سنتگرایى آنها در گرویدن به گذشته و سنت است; اما نگاه وجودى ارجاع به لایهها و اعمال روانى و درونى خود انسان است. این یکى به آرامش، شادى و امید و رستگارى مىاندیشد و آن دیگرى به آخرت، نجات و مدینه فاضله انسانى روى نشان مىدهد.
به نظر مىرسد رهیافت وجودى به انسان و هستى و در متن تحولات و دگردیسىهاى علمى، فرهنگى و جهانى، رهیافتى این جهانىتر (Secular) انسانگراتر، فردگراتر، استدلالگراتر، آزاداندیشتر باشد. این افقى است که تجدد امروز و آینده انسان را در پیش روى خواهد داشت; زیرا امرى قدسى (Sacred) ساختى ابدى و ازلى دارد و پیچیدگىها و در همشدگىهاى عصر جدید آن را متزلزل یا کمرنگ نخواهد کرد. از چنین روزى است که رویکرد وجودى و سنتى، سمت و سوى حرکت اکنون و آینده را به سمت معنویت مىخواند.
پىنوشتها:
1. نصر، دکتر حسین، معرفت و معنویت، ترجمه انشاءالله رحمتى.
2. همان، ص 156.
3. نقد و نظر، سال چهارم، شماره سوم و چهارم، ص 53.
4. نقد و نظر، (شماره 5، 18 و 17) 78 - 1377 - ص 105.
5. همان، ص 103.
6. براى اطلاع بیشتر بنگیرد به; نگاهى به پدیدارشناسى و فلسفههاى هستبودن، ژان دال، ترجمه یحیى مهدوى (تهران، خوارزمى، 1372) ص 122.
7. نظر متفکران اسلامى درباره طبیعت، دکتر حسین نصر. ص 15.
8. مصطفى ملکیان، سیرى در سپهر جان (تهران، مؤسسه نگاه معاصر، 1381)، ص 31.
9. همان، ص 31.
10. داریوش شایگان، آسیا در برابر غرب، ص 168.
منبع: / هفته نامه / پگاه حوزه / 1382 / شماره 103، شهریور
نویسنده : الله کرم کرمی پور
نظر شما