نگرشی به بحران معنویت حاکم بر غرب
روانشناسان امروز قائلند اولین ویژگی جهان امروز این است که در بحران معنویت به سر میبرد البته این با معنای کلیشهای متداول آن اشتباه نشود. بلکه در یک وجه منظور بحران معانی و مفاهیم است و در وجه دیگر منظور بحران معنونیت و اخلاق است. حال میخواهیم بدانیم بحران معنا یعنی چه و آیا این بحران معنا را انسان در سطح جهان تسری داده است و یا همه فرهنگها و تمدنها اسیر این بحران معنا شدهاند.
دنیای پست مدرن دنیای شکستن باور انسان نسبت به یک مفهوم یا مفاهیم قابل باور است. یعنی تا چند دهه پیش، انسان مدرن غربی مفاهیم مختلفی برای ایمان داشت مثلاً زمانی به علم ایمان آورد، ساینتیسم شکل گرفت و یا به خرد ایمان آورد، راسیونالیزم شکل گرفت. اما با ورود به قرن بیستم انسان در باور دچار مشکل شد.
اصطلاح پست مدرن را شما شنیدهاید که به تعبیری دنیای فراتجددگرایی است. دنیای پست مدرن دنیای شکستن باور انسان نسبت به یک مفهوم یا مفاهیم قابل باور است. یعنی تا چند دهه پیش، انسان مدرن غربی مفاهیم مختلفی برای ایمان داشت مثلاً زمانی به علم ایمان آورد، ساینتیسم شکل گرفت و یا به خرد ایمان آورد، راسیونالیزم شکل گرفت. اما با ورود به قرن بیستم انسان در باور دچار مشکل شد. نیچه در یکی از کتابهای خود صریحاً اعلام میکند: «در ورود به قرن بیستم خدا مرده است». جمله خدا مرده است یک جمله به ظاهر کفرآمیز است که از دید ما یک انسان کافر این کلام را بر زبان رانده است. اما در بطن موضوع تصویر این معنا را دارد که انسان غربی وارد عرصهای شد که هیچ چیز حتی خدا را مستحق باور ندید.
یعنی دنیای پست مدرن امروز این سوال را از ما میپرسد: آیا چیزی وجود دارد که لایق پرستیدن باشد؟ این یعنی بحران در معنا. پلورالیزم نتیجه این دیدگاه است. چون هیچ معیاری نداشتند که بگویند کدام بهتر است، لذا هیچ فرقی بین راهها قائل نشدند. این بحران معنا سبب شده که بشر معیارهای خوبی و بدی را از سطح جهان حذف کند. یعنی دیگر بد در این دنیا بر اثر بحران معنا، بد محسوب نمیشود.
ما معیارهای اخلاقی و عقلی از پیش تعیین شده فطری داریم و امور را با این معیارها میسنجیم. موافقت و مخالفت با آن معیارها نشاندهنده ارزشی بودن و یا غیرارزشی بودن هر یک از افعال ماست. تزلزل معانی و شکستن باور، سبب شده انسان در نگریستن به پدیدهها آن معیارها را دیگر نداشته باشد و لذا نفس انسان، خود معیار خوبی و بدی میشود.
یعنی ما در مرحلهای قرار داریم که صرف خوشایند و عدم خوشایند انسانها سبب ارزشگذاری میشود. لذا در این فضا به صراحت نمیشود گفت چه چیز خوب است و چه چیز بد.
فروردین سال 77 در تهران اطلاع دادند منزلی دارای رفت و آمدهای مشکوک است. بررسی شد و پس از پیگیری در وقتی مناسب حدود 35 تا 40 دختر و پسر نوجوان 12 تا 18 سال (با میانگین سنی 14 سال) را در پستترین شرایط در آن محل دستگیر کردند. نام این گروه GUNS AND ROSES (گلها و تفنگها) بود.
یک جا انسان را به زور طرف گناه میبرند، یک جا انسان را فریب میدهند و طرف گناه میبرند اما در وجه سوم صورت گناه را پاک میکنند و گناه دیگر گناه دیده نمیشود.
این گروه برای خود دستورالعمل و طرح دارند و هر کسی را هم در گروه خود نمیپذیرند و کسی هم که میخواهد وارد گروه آنها شود میبایست برخی مفاهیم آنها را قبول کند، تا پذیرفته شود. در جای جهان گروهایی بر این اساس صورت گرفته است. در قلمرو این گروهها اگر فعل منحرفی صورت گرفت این فعل، منحرف محسوب نمیشود. یک بعد تمدن غرب این است که فساد را نه در صورت فساد که فطرت هر انسانی آن را پس بزند بلکه در صورتی صادر میکند که فساد محسوب نمیشود.
چون تعلیماتی که در حال صورت گرفتن است به محو آن سائقهای اصلی فطری و معیارهایی که آنها تبلیغ و تزئین میکنند میانجامد.
این گروه دور هم جمع میشوند. ابتدا مسائل منافی عفت را دارند. بعد نوارهای موسیقی راک و پاپ و رپ و غیره را میگذارند و صدای ضبط را هم آنچنان زیاد میکنند که از لحاظ صوتی 130 دسی بل به بالا باشد که بسیار کوبنده ذهن و روح است. موسیقی غربی بر خلاف موسیقی اصیل ما که تعادل سمپاتیک و پاراسمپاتیک را مختل نمیکند به شدت آنها را تحریک میکند.
هر انسانی زیر مخچه خود غدهای به اندازه نصف یک انگشت دارد این نقطه به شدت تحریک میشود و انسان بر اثر تحریک شدید این نقطه شروع میکند به صورت جنونآمیز حرکاتی را انجام دادن. با فعالیت زیاد منافذ پوستی بدن باز میشود و عمل تعرق از این منافذ صورت میگیرد. لکن اینها قبل از شروع برنامه دور سر خود یک پیشانی بند میبندند و زیرا این پیشانی بند مواد مخدر قرار میدهند.
براثر فعالیت شدید منافذ پوست باز شده، فشار پیشانی بند مواد مخدر را وارد خون میکند، و اینها به یک جنون میرسند. در حالت جنون دستان خود را میبرند و خون خود را مینوشند. خوردن خون از لحاظ فیزیولوژیکی به شدت درون انسان را به هم میریزد. احتمالاً یکی از دلایل حرمت شرب خون در اسلام همین مسئله است. بعد....
این همه انحراف ناشی از تأثیرات فیلمهای ارائه شده از غرب است. فیلمهایی که در آنها این اعمال، ترویج میشود.
پس آنان با ساخت بازی یا مهدی کاری میکنند که جوان با شنیدن صدای یا مهدی و اللهاکبر احساس شلیک به او دست میدهد و با ساخت فیلمها و شیوههای متفاوت فضای جهان را به گونهای در میآورند که همه ناخودآگاه مقلد تمدن غرب شوند. ظرافت این معنا در افزایش آمار اینگونه مسائل فساد نیست، عمق معنا این است که در فضای جهان معاصر دیگر بد، بد محسوب نمیشود. اگر انسان بداند کاری بد است نفس لوامه او با سرزنش، او را از بدی بر حذر میدارد اما اگر بد، بد محسوب نشود نه سرزنش است و نه دفع فسادی! از اینجاست که انسان مرید فساد میشود.
یک جا انسان را به زور طرف گناه میبرند، یک جا انسان را فریب میدهند و طرف گناه میبرند اما در وجه سوم صورت گناه را پاک میکنند و گناه دیگر گناه دیده نمیشود. فعل شیطان در قرآن نسبت به بندگان «زُبّن» است. یعنی گناه را تزئین میکند. زمانی عقل بین خوبی و بدی مرز میکشید اما امروزه زیر پای خود عقل نیز در غرب پست مدرن خالی شده و لذا مرزبندی خوبی و بدی هم داشته شده است.
این نظر نه از سر تعصب، که نظر خود غریبها است. بلکه برای طرح این مسئله سعی بر این شده که ذهن خالی از پیش پرداختهای قبلی باشد تا نظری متعصبانه نداشته باشیم و از آنجا که انسانها ذاتاً مرید استدلال و برهانند فقط میتوان از قلمرو برهان صحبت کرد. لذا نگاه من یک نگاه همراه تعصب یک انسان شرقی یا مسلمان نیست بلکه همراه با دلیل و منطق است.
کتابی است به نام «آمریکا پیشتاز انحطاط» که نویسنده آن روژه گارودی است. وی در صفحه 19 کتاب خود به نقل از آلن کوتا نویسنده آمریکایی میگوید: «نظام غربی به گونهای عمل میکند که فساد وانحراف از صورت انحرافی در حال خارج شدن و تبدیل شدن به قوانین زیر بنایی است». حال برای تقابل با بحران معانی آیا میبایست با اسلحه وارد شد یا با اندیشه؟! اینجاست که اهمیت شناخت بسیار روشن میشود.
منبع: / سایت / تبیان ۱۳۸۷/۰۷/۱۸
نظر شما