موضوع : پژوهش | مقاله

پیوند دین و حکومت در اندیشه مسلمانان(2)

حکومت اسلامی انگیزه نهضت‌های علوی
شاهد دیگر بر پیوند دیانت و حکومت در سیره مسلمانان، نهضتهای علوی و شیعی است.
تاریخ اسلام گواه است که هزاران نفر از بزرگان اسلام و فرزندان پیامبر(ص) در این راه جان باخته اند. علی عبدالرزاق، در پدیده ای به این روشنی خدشه وارد می کند و پنداشته این حرکتها و نهضتها و خیزشها، دلیل بر ناهماوایی دین و حکومت است:(مقام خلافت اسلامی از روزگار نخستین خلیفه [ابوبکر] تا امروز، همواره شاهد مخالفت معارضان و شورشیان بوده و تاریخ اسلام، خلیفه ای را نمی شناسد که همگان با او همراه باشند و قیامی علیه او صورت نگرفته باشد.) 52
پژوهش تاریخی روشن می سازد، انگیزه نهضتهای اسلامی و علوی علیه حکومتها، نه مخالفت با اساس حکومت و خلافت که داعیه بیش تر نهضتها، هماهنگ کردن دین و دولت بوده است و برای آن قیام کرده اند که حاکمان از کتاب خدا و سنت پیامبر دور افتاده و به هوا وهوس حکم می رانده اند. طلایه داران نهضتهایی مانند نهضت زید بن علی، نهضت شهدای فخ، نهضت با خمری و… در پی آن بودند که با سرنگون کردن نظام حاکم، دولتی را بر اساس دستورها و آیینهای اسلام پی ریزند و به حدود خداوند جامه عمل پوشانند و عدالت اسلامی را در جامعه جاری سازند. 53
در نهضت عبدالرحمن بن محمد اشعث علیه حجاج، که در آن بزرگانی چون: جبلة بن زهر قیسی، کمیل بن زیاد، عبدالرحمن بن ابی لیلی، عبدالله بن شداد و سعید بن جبیر و… شرکت داشته اند، هدف براندازی حجاج بوده که از راه حق منحرف شده بوده و از اجرای حدود خدا سرباز می زده و شکنجه و آزار قتل و غارت مردم مظلوم مسلمان را پیش گرفته بوده است.
قیام زیدبن علی، علیه حکومت امویان، برای احیای کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) بوده و حضرت زید از مردم چنین بیعت می گرفته است:(ما شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر دعوت می کنیم، تا با ستمکاران جهاد کنیم و محرومان و مستضعفان را از بدبختی برهانیم و ثروتهای عمومی را میان صاحبانش تقسیم کنیم.) 54
عبداللّه بن معاویه و شهید باخمری نیز، مردم را به سرنگونی حکومت جور و گزینش فردی پسندیده خصال و مورد رضایت از خاندان پیامبر فرا می خواندند. و شعار حسین بن علی، شهید فخ نیز احیای سنت و آثار پیامبر بود و در هنگام گرفتن بیعت از مردم در مسجد پیامبر(ص) چنین گفته است:(از شما بیعت می گیرم که برابر کتاب خدا و سنت پیامبر رفتار شود و در حکومت من از خداوند پیروی گردد و احکام او پایمال نگردد. شما را دعوت می کنم به فرمانبری فردی مورد رضایت از خاندان پیامبر و بر این که با قانونها و آیینهای اسلام و سنت پیامبر در میان شما رفتار کنیم و عدالت را در میان جامعه رواج دهیم….) 55
و شعار نهضتِ ابومحمد اطروش در قرن چهارم در طبرستان، که به پیروزی او انجامید نیز برای نشر اسلام و احیای آیین دین خدا بود. 56
هدف نهضت شیعیان سربدار خراسان که به تشکیل حکومت سربداران انجامید، تشکیل نظامی اسلامی و علوی بوده است.
داعیه عمده این نهضتها، مبارزه با بی دینی و فساد و ستم حاکمان و به دست گرفتن زمام امور جامعه برای پیاده کردن برنامه های دینی بوده است و اگر امامان معصوم با برخی از نهضتها و شورشهای علویان، آشکارا و پنهان همراهی نکرده اند و یا با آنها به مخالفت برخاسته اند، از آن روی بوده که یا زمینه را برای قیام و واژگون کردن حکومتها مناسب نمی دیده اند و آثار ناگوار قیام نافرجام آنان را بیش تر از پیامدهای مثبت آن می دیده اند و یا از آن روی بوده که دستهای ناپاک و نیتهای ناخالص را در پشت آن نهضتها و شورشها می دیده اند که اگر داعیان آن پیروز می شدند، به جای حکومت اسلامی حکومت طاغوت را جایگزین آن می کردند و مردم را به گمراهی و تباهی می کشاندند، آنچنان که امام صادق(ع) درباره قیام محمد بن عبداللّه بن حسن فرموده است:(هنگامی که کسی برای قیامی به سوی شما آمد، توجه کنید که برای چه هدفی قیام می کنید. نگویید زید هم خروج کرد. زید، مردی عالم و راست گفتار بود. او، هرگز شما را به سوی ریاست و حاکمیت خویش دعوت نکرد، بلکه به آنچه مورد رضای آل محمد(ص) است، فرا خواند و اگر پیروز می شد، به عهد خود وفا می کرد. او، برای شکستن قدرت طاغوتی بنی امیه قیام کرد. اما آن که امروز قیام کرده است، شما را به چیز دیگر می خواند، ما شهادت می دهیم که به دعوت او رضایت نداریم. او امروز، از ما پیروی نمی کند، تا چه رسد به روزی که پرچمها برایش بسته شود.) 57

تلاش علماء و بزرگان شیعه برای به دست آوردن قدرت سیاسی
تاریخ حوزه ها نشان می دهد که عالمان و فقیهان پیشین، افزون بر رسالت روشنگری و تبلیغ دین، در راه زمینه سازی اجرای احکام اسلام نیز، تلاش می ورزیده اند. گروهی در راه حاکمیت اسلام و استوار ساختن آن، به شهادت رسیدند و یا در سنگر تلاشها و حرکتهای سیاسی، به دست دشمنان کشته شدند و گروهی باگزینش روشهای مسالمت آمیز، توانستند، از کانونهای قدرت به سود اسلام و مسلمانان بهره برند و به بخشی از احکام اجتماعی و سیاسی اسلام جامه عمل پوشانند. در زمان حضور امامان، بزرگان شیعه در شرایط مناسب، در پوشش تقیه در دستگاه خلفا راه می یافتند و بدون جلب توجه جاسوسان، اخبار پنهانی را به امامان می رساندند و از آن جایگاه، محرومان را یاری می کردند.
عبداللّه بن سنان، از یاران امام صادق در حکومت منصور و مهدی عباسی خزانه دار بود58. حفص بن غیاث، از راویان حدیث در زمان هارون سمت دادرسی بغداد و سپس کوفه را بر عهده داشت. 59 نجاشی، از یاران امام صادق(ع)، در زمان منصور کارگزاری اهواز و فارس را بر عهده داشت و با استفاده از امکانات مالی و سیاسی، مشکلات مسلمانان را بر طرف می کرد. 60
علی بن یقطین، از نزدیکان امام کاظم(ع) در دستگاه هارون، سمت وزارت داشت. وی، پنهانی با امام در ارتباط بود و اخبار سیاسی را به امام می رساند و به تشکیلات امامت کمکهای مالی می کرد.
علی بن یقطین، به امام کاظم(ع) می نویسد که از همکاری با سلطان دلگیر شده ام، اگر اجازه می فرمایید آن را رها کنم.
امام در پاسخ می فرماید:(به تو اجازه نمی دهم دستگاه هارون را رها کنی، به کارت ادامه بده و از خدا بترس.) 61
ابوهاشم جعفری، از فقیهان و یاران نزدیک امام رضا و جواد و هادی و عسکری(ع) با دربار خلیفگان عباسی معاصرخود، رفت وآمد داشت. 62
در آغاز دوره غیبت، عالمان شیعی، با استفاده از فرصت گرانبهایی که آشفته بودن اوضاع خلافت برای ایشان فراهم آورده بود، توانستند افزون بر تلاشهای فقاهتی و فکری به سامان دهی زندگی سیاسی شیعیان بپردازند و به هنگام بروز رویدادهای سیاسی، موجودیت شیعه را حفظ کنند و بلاهای ناگوار را ایشان دور سازند.
آل فرات از خاندانهای بزرگ اسلامی بودند که گرایش شیعی داشتند و توانستند چندین نسل، سمتِ وزارت عباسیان را عهده دار باشند. ابوالحسن بن فرات، وزیری کاردان بود و در گسترش دانش شیعه تلاش بسیار می ورزید و جانبداریهای گسترده او از اهل بیت، سبب افزایش جمعیت امامیه در بغداد شد. او، به حسین بن روح نایب امام دوازدهم، کمک مالی می کرد. 63
حسین بن روح نوبختی در سایه حمایتها و کمکهای آل فرات، توانست خدمتهای سودمندی را در جهت نگهداری شیعیان عراق از هر گزندی انجام دهد و از بروز حوادث ناگوار میان شیعیان و سنیان جلو بگیرد. 64
پس از آن وزارت خاندان آل بویه در عراق و ایران و حمدانیان در شام و فاطمیان در مصر، زمینه های مناسبی را برای پیوند دین و سیاست فراهم آورد و علمای شیعه فراتر از گذشته پا به عرصه سیاست و اجتماع نهادند.
این قدرتهای نوپا، گرچه از همه جهت، مورد پسند علماء نبودند، ولی روحیه آزاد اندیشی و حق طلبی آنان سبب می شد که با مکتب اهل بیت همراهی نشان دهند و در گسترش آن بکوشند علمای حوزه نیز، در حمایت و برآوردن نیازهای فکری و فقهی نظام آنان بسیج شدند و از امکانات موجود در جهت رشد و نشر مکتب علوی بهره گرفتند.
شیخ صدوق با دیلمیان پیوند نزدیکی داشت و با همکاری حسن رکن الدوله و صاحب بن عباد توانست به تبلیغات دینی شیعیان سامان بخشد و اطلاعات گرانبهایی از میراث فرهنگی اهل بیت گردآورد. شیخ مفید، با همکاری و ارتباط با دیالمه، توانست سمت و سوی کارها و جهت گیری حکومت دیالمه را به سود اسلام و اهل بیت متوجه سازد. عضدالدوله، متاثر ازرفتار شیخ و حوزه بغداد، به ارباب دانش بها می داد و در امور دینی با آنان رایزنی می کرد و در اقامه نماز جمعه و گسترش شعائر دینی کوشا بود. 65
ابو احمد، پدر سید رضی و مرتضی، از علمای بزرگی بود که در دولت بنی عباس و آل بویه جایگاه بلندی داشت. او افزون بر نقابت و ریاست سادات، در اصلاح امور سیاسی و اجتماعی تلاش بسیار داشت. بوییان با ابواحمد در کارهای مهم، رایزنی می کردند و از سوی آنان به سفارت و ماموریتهای سیاسی می رفت:
ابواحمد، در دولت عباسیان و آل بویه، جایگاه بزرگ داشت. او، پنج بار نقابت و ریاست طالبیین را بر عهده گرفت… او سفیر و واسطه میان خلفای عباسی و آل بویه بود و نیز گفت وگو میان بنی عباس و حمدانیان و دیگر دولتها توسط او انجام می گرفت. وی دارای دانشی سرشار و سیاست مداری هوشمند بود. مشکلات پیچیده به دست او گشوده می شد. به برکت رایزنی و تدبیرش، کارهای بزرگ سامان یافت.) 66
پس از ابواحمد، سید رضی عهده دار کارهای پدر شد و نقابت سادات و نظارت بر امور دادرسی و نیز ریاست حاجیان، به او واگذار گردید.
پس از او، سید مرتضی کارهای برادر را پی گرفت. سید، افزون بر سرپرستی حوزه، مسؤولیت نظارت بر نقیبان و نمایندگان سادات و نیز امارت حاجیان و دیوان دادرسی و مظالم را نیز بر عهده داشت و در رفع مشکلات نظام پیشگام بود. 67
در همان دوره، فاطمیان در مصر به قدرت رسیدند. فاطمیان در همان حال که به همه مذاهب در تبلیغ میدان می دادند، خود مروج شعائر علوی و شیعی بودند و آثار و نشانه هایی که از دوره امویان در فرهنگ مردم راه یافته بود، زدودند.
خلفای فاطمی، در اداره امور و دینی کردن حکومت از عالمان شیعی کمک می گرفتند و مدارسی بنا نهادند که در آنها، به تدریس فقه اهل بیت بپردازند.
(فقهایی را منصوب کردند که فقه اهل بیت را به مردم تعلیم دهند و شهریه و حقوق اختصاصی سالیانه ای برای آنها مقرر ساختند و به متعلمین و کسانی که برای استماع حدیث حضور به هم می رساندند، وجوه و مبالغ آبرومندی می پرداختند.) 68
فقیهان و عالمان شیعی، با استفاده از این فرصت گرانبها، به کمک فاطمیان شتافتند و با همفکری در کارهای فرهنگی و سیاسی، توانستند احکام اسلام را در شرق افریقا پیاده کنند و مذهب اهل بیت را در مصر و … بگسترانند. قاضی نعمان، از فقهایی بود که در اوائل دولت فاطمیان به آنان پیوست و در طول زندگی خود، پستهای فرهنگی و سیاسی گوناگونی را عهده دار گردید. او با احاطه علمی و سیاسی فراوانی که داشت، در هماهنگی دین و دولت در مصر، نقش برجسته ای ایفا کرد و نظام دولت را برابر فقه شیعی سامان داد. 69
کتاب(دعائم الاسلام) نوشته قاضی نعمان، منشور سیاسی و فرهنگی دولت فاطمی بود. دولت حمدانیان در شام نیز، فرصت گرانبهایی بود که عالمان برای نشر اسلام و تقویت شعائر علوی به کمک آن شتافتند و توانستند با همکاری سیاسی و فرهنگی با حمدانیان، حکومتی را بر پایه ارزشهای شیعی استوار سازند. در حکومت سیف الدوله حمدانی، علماء بسیاری به حلب آمدند، از جمله آنان، شریف ابو ابراهیم، جدّ بنی زهره بود. علمای بنی زهره: مرجع در فتوا بودند و امور فرهنگی و دینی آن دیار را سامان می بخشیدند70 همین همکاری را علماء با دولت بنی عمار در طرابلس داشتند. قاضی ابن براج، مولف(المهذّب) که فقیهی بلندآوازه بود و در مدرسه سید مرتضی پرورش پیدا کرده بود، بیش از بیست سال، سرپرستی دادرسی طرابلس را بر عهده داشت. 71
شهید اول، با مبارزان شیعه در شام و فارس و خراسان و ری در پیوند بود و به آنان در مشکلات فکری یاری می رساند.
میان شهید و دولت نوپای سربداران در خراسان، پیوند تنگاتنگی وجود داشت و همواره با یکدیگر مکاتبه داشتند.
علی بن مؤید، از رهبران سربدار خراسان، برای برآوردن و برطرف کردن مشکلات فقهی و سیاسی مردم و نظام اسلامی سربدار، از شهید اول یاری خواست که شهید کتاب ارزش مند(لمعه الدمشقیه) را نگاشت و توسط(آوی) برای آنان فرستاد. 72
از آن روزگار تا دوران معاصر، علمای شیعه برای اجرای حدود الهی و جامه عمل پوشاندن به احکام سیاسی و اجتماعی اسلام، شبان و روزان تلاش ورزیدند. بسیاری از علماء با زمامدارانی که خودسرانه حکومت می کردند و برای اسلام در نظام سیاسی خود جایگاهی در نظر نداشتند، به مبارزه برخاستند و در این راه به شهادت رسیدند. تاریخ تشیع آکنده از عالمانی است که در راه امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با زمامداران ستمکار به رنج و زحمت افتاده و یا در گروه شهدای راه فضیلت راه یافته اند. در میان حوزه کم نبودند کسانی مثل ملاقاسم که در برابر ستمگریهای شاه عباس اول به روشنی و با شجاعت تمام می گفتند:
(پادشاه، باید هم از سلاله امام و هم جامع علوم زمان خود و کاملا معصوم باشد و چگونه ممکن است پادشاه نامؤمن شرابخواره و هوسباز و مستغرق گناه با عالم بالا نزدیک باشد و نور هدایت را برای راهنمایی مؤمنان بگیرد… پادشاهان افرادی بیدادگر و پرهیزشکن گناه آلود و جرمکارند و خدا برای تنبیه کردن ما جانشین واقعی پیغمبر خود را از ما دور و پادشاهان را بر ما مسلط کرده است و پادشاهی بر جامعه مسلمانان، تنها شایسته و درخور مجتهدی است که پایه دانش و تقوایش از همگان بالاتر باشد…. پادشاه و دربارش دشمن سرسخت و آشتی ناپذیر دین و مذهب می باشند….) 73
ملاقاسم، سرانجام در راه آرمانهای بلندش سر بداد.
علمای اسلام، در برهه هایی از زمان و شرایطی ویژه، مبارزه قهرآمیز را برای به دست گرفتن قدرت، مناسب ندیده و برای رسیدن به هدفهای سیاسی و اجتماعی خود، روشهای مسالمت آمیز را برگزیده اند و به زمامداران نزدیک شده اند و توانسته اند از کینه ورزی و خشم آنان نسبت به مسلمانان و مردم مستضعف بکاهند و آنان را به سوی هدفهای انسانی و اسلامی هدایت کنند و از توان آنان به سود محرومان بهره برند. تلاشهای سازنده شخصیتهای بزرگی چون: ابن علقمی، خواجه نصیرطوسی در دستگاه مغولان براساس این روش بود. آنان موفق شدند از نیازی که مغولان به آنان داشتند، بیش ترین و بهترین استفاده را ببرند و سیل بنیان کن مغول را، که همه چیز را به نابودی می کشید، مهار کنند و آن را به سمت هدفهای انسانی بکشانند.
ابن علقمی وزیر مستنصر عباسی که مدت 14 سال سمت وزارت داشت به هنگام هجوم مغولان به بغداد، با شناختی که از خلافت عباسی داشت، صلاح مسلمانان را در آن دید که با مغولان راه مسالمت پیش گیرند و برای جلوگیری از خون ریزی مسلمانان و خرابی بغداد، خلیفه را به مدارا با تاتارها دعوت کرد.
تدابیر ابن علقمی، که گرایشهای شیعی داشت، در نجات جان هزاران نفر از بزرگان دین کارگر افتاد. 74
خواجه طوسی نیز، از نیازی که دستگاه مغول به فکر و دانش وی داشت، توانست به خوبی بهره برد و این نیروی سرکش و ویرانگر را مهار کند و از قدرت شگفت انگیز آنان در سامان دهی به زندگی مردمان و گسترش اسلام بهره بگیرد. 75
او در سایه این قدرت، حوزه های شیعی را سامان داد و علمای بسیاری را که از بیم جان به دور دستها کوچ کرده بودند، دوباره گردآورد و با تأمین سیاسی، جانی و مالی، زمینه کار و تلاش آنان را برای دین و دنیای مردم فراهم ساخت. پس سخن ابن تیمیه که خواجه را کافر و ملحد و طرفدار تاتار شمرده و همکاری او را با مغولان عیب گرفته است76، پیش از آن که از روی خیرخواهی و پژوهش باشد، از هوس و تعصبات کور مایه می گیرد و گفته ها و سیره او در تکفیر مخالفان مسلکی خود، بویژه پیروان اهل بیت، بی پایگی گفته های وی را آشکار می سازد.
علامه حلّی نیز، که رئیس حوزه حلّه و مرجعیت فتوای شیعیان را داشت، چون زمینه را برای همکاری دین و دولت اجرای احکام اجتماعی اسلام، در حکومت سلطان محمد خدابنده مناسب دید، به ایران آمد و موفق شد بسیاری از سران مغول را به اسلام و تشیع علاقه مند سازد و در سایه توان و قدرت آنان، اسلام را در جامعه پیاده کند. 77
دردوره صفویان، گرچه همه کارها و برنامه های شاهان صفوی مورد تأیید علماء نبود، ولی شرائط ویژه و امتیازات دولت صفوی بر دیگر نظامهای موجود حکم می کرد گروهی از علماء به یاری دولت نوپای آنان بشتابند و در رفع مشکلات فقهی و امور دادرسی و… با آنان همکاری کنند. پیروز شدن صفویان بر هرج و مرج گسترده و دردناکی که آن روز سراسر ایران را در برگرفته بود و نیز حمایت بی دریغ صفویان از مذهب اهل بیت، در برابر دولت عثمانی که این مذهب در نزدشان جرم به حساب می آمد، از دلائلی بود که علماء را به پشتیبانی از آنان برانگیخت و عالمانی چون: محقق کرکی، شیخ بهایی و علامه مجلسی در راه دینی کردن دولت و اجرای احکام سیاسی و اجتماعی اسلام قدمهای مفیدی برداشتند. آنان، افزون بر تهیه متون دینی و تدوین قوانین مدنی و حکومتی و نظارت بر اجرای آن، تا سر حد امکان، در برابر کجرویهای دولتمردان و رواج گناه در جامعه ایستادند.
حفظ نظام صفوی برای حوزویان، چنان اهمیت داشت که هرگاه خطری متوجه مرزهای اسلام می شد، علماء همراه سپاهیان در صحنه های پیکار حاضر می شدند و افزون بر پاسداشت حدود خدا در میان لشگریان، به آنان دلیری می بخشیدند.
درنبرد چالدران که از سوی سلطان سلیم عثمانی علیه ایران آغاز شد، صدها نفر ازعلمای بزرگ و طلاب حوزه، در کنار سپاهیان، برای دفاع از ایران و تشیع وارد پیکار شدند و گروهی از بزرگان حوزه، چون سید عبدالباقی و امیر شریف و سید محمد کمونه، شهید شدند. 78
ارزیابی ذهنی و باور مسلمانان این نتیجه را به دست داد که حکومت در بین دینداران نهادی دینی بوده و فرمانروایان نیز مشروع بودن خود را از سوی شریعت می دانسته اند.
* این نگرش و باور و برداشت، ویژه مسلمانان صدر اسلام نبوده، بلکه در طول زمان، در میان گروههای گوناگون جامعه، پیوسته بوده و سیره ای مستمر را شِکل بخشیده است.
* سیره متشرعه با دلائل عقلی و نقلی، هماهنگی دارد از حجتهای شرعی است.
* سیره و برداشت و باور دین باوران، از دلیلهای محکم و تاریخی امام امت بر ولایتِ فقیه بوده و پیوند دین و دولت و حاکمیت اسلام شناسان، مقوله ای جدید نیست که مربوط به روزگار مرحوم نراقی و دوره قاجار باشد79، بلکه پیشینه دراز دارد و از دوران پیامبر(ص) سرچشمه می گیرد.
* رفت و آمد عالمان شیعی به دربارها، در راستای عمل به تکالیف شرعی خود بوده و این رفت وآمدها و همکاریها، همیشه و همه جا، توجیه رفتار و عملکرد شاهان نبوده است.
* اندیشه جدایی دین از حکومت، سابقه تاریخی ندارد و مربوط به دو سده اخیر است که به علل و زمینه گسترش آن اشاره می کنیم.

پیشینه تفکر جدایی دین از حکومت
شماری از نویسندگان معاصر، سابقه جدایی دین و حکومت را به سده های میانی تاریخ اسلام برگردانده اند و سرآغاز دوره مغول و نیز حکومت اکبرشاه در هند را، نمونه ای از دین گریزی حاکمان شمرده اند.
ابوالحسن ندوی و نیز عبدالعزیز بدری، ادعا کرده اند اکبر شاه فردی دین ستیز بوده و در حکومت او، دین به هیچ انگاشته می شد. اینان به او نسبت داده اند که اجازه داد کنیسه هایی که در دوره مسلمانان تبدیل به مسجد شده بودند، به حالت نخست برگردند، در هند گاو کشته نشود و…80
گروه دیگری از تاریخ نگاران معاصر، این سخنان را دور از واقعیت قلمداد کرده و گفته اند: حکومت اکبر شاه، نه تنها با دین و دین باوران سرستیز نداشته که با آن هماهنگ بوده است و علمای بنام با او همکاری داشته و او را در امور اجتماعی یاری می داده اند.
علامه محمد حسین مظفر، اکبرشاه را زمامداری دین باور می داند که به روزگار او، شعائر اسلامی و شیعی در هند رواج یافته است. 81
حسن الامین، اکبر شاه را زمامداری بی تعصب و مسلمانی علاقه مند به دین می داند که برای بهتر اداره کردن سرزمین هند، روش آسان گیری را پیشه کرده بود و از همفکریهای عالمان بزرگ استفاده می کرد. 82
بدون این که بخواهیم همه کارهای اکبرشاه را تایید کنیم، با توجه به شواهد تاریخی و همکاری علمایی چون فتح اللّه شیرازی و شیخ مبارک ناکوری با او، نمی توان وی را فردی دین ستیز و معارض با اسلام شمرد، بلکه روش او را باید برداشتی از مکتب در تبلیغ دین قلمداد کرد.
شواهد تاریخی گویای آن است که اندیشه لائیک و جدایی دین از حکومت، در دو سده اخیر، به دست استعمار به جهان اسلام راه یافت و روشهای خشن و غیرمردمی دولتهایی که به اسم دین به مردم حکومت می کردند، بویژه عملکرد استبدادی دولت عثمانی، که به نام خلافت هرگونه آزادی را از مردم دریغ داشته بود، زمینه را برای گسترش افکار وارداتی غرب آماده تر می کرد.
با اشغال اندونزی توسط هلند در آغاز سده 17 میلادی و اشغال هند و هجوم ناپلئون به مصر، اروپاییان به جهان اسلام رخنه کردند. غرب برای رسیدن به هدفهای سیاسی و اقتصادی خود، بر آن شد پیروزیهای نظامی و سیاسی خود را با برتری فرهنگی استوارتر سازد و اسلام را به عنوان مهم ترین مانع از سرراه خود بردارد و این، ممکن نبود جز این که تز جدایی دین از سیاست را در بین مسلمانان، نهادینه کند. اروپائیان، خود و با یاری گرفتن از اندیشه وابستگان و خودباختگان، اندیشه لائیک را که خود تجربه کرده بودند به جهان اسلام وارد کردند و این فکر را در همه جا پراکندند:(اروپا هنگامی به کامیابی و موفقیت رسید که دین را از حکومت جدا کرد و وقتی اربابان دین و مذهب از قدرت کنار رفتند و به کنیسه ها بازگشتند دانش و صنعت رشد کرد.) 83
بسیاری از خودباختگان و خودفروختگان، بر این پندار بودند که اگر جهان اسلام بخواهد از عقب ماندگی رها شود، باید راه اروپا را دنبال کند و از دین فاصله بگیرند.
برخی از محققان معاصرعرب، دوره محمد علی پاشای مصری را سرآغاز نفوذ غرب و جدایی دین از حکومت در جهان اسلام شمرده اند و با استناد به شواهد و قانونهای دولت مصر در آن زمان، این نتیجه را به دست داده اند که فرمانهای صادره از محمد علی پاشاه، پیش از آن که از متون دینی اثر پذیرفته باشد، از قانونهای اروپایی اثر پذیرفته است. و دستورها و فرمانهای دولت، از جمله قانون احوال شخصی و قانونهای مدنی، با قرآن هماهنگی و برابری ندارند. در قانون مدنی مصر، پس از اصلاحهای فراوان، آیینها و قانونهای اسلامی، منبع سوم برای استفاده دادرسان در هنگام نبود نقل قانونی، پیشنهاد شده است:
(هرگاه حکم شرعی در مساله ای موجود نباشد، قاضی به مقتضای عرف حکم خود را صادر می کند و چنانچه حکم عرفی موجود نباشد، احکام به مقتضای قوانین اسلامی صادر می گردد و چنانچه حکم اسلامی موجود نبود، به مقتضای قانون طبیعی و قواعد عدالت خواهدبود.) 84
متاسفانه روش قانونگذاری مصر سرمشق دیگر کشورهای عربی قرار گرفت و در قانونهای مدنی لیبی و سوریه و عراق، فقه اسلامی در مرتبه فروتر از جایگاه اصلی خود قرار گرفت. گام بلندتر در جدا کردن دین از سیاست، الغای خلافت در ترکیه، در اواخر قرن نوزده میلادی بود. دولت ششصدساله عثمانی، از آغازتاسیس، خود را حکومت دینی می شمرد و باشعار حاکمیت اسلامی حق حاکمیت بر همه مسلمانان را از آنِ خود می دانست. پس از شکست عثمانی در جنگ اول جهانی، گروهی از ترکان جوان به رهبری مصطفی کمال، تلاشهای دامنه داری را برای الغای خلافت آغاز کردند. هدف نخست آنان جدا کردن سلطنت از خلافت و سپس تبدیل سلطنت به جمهوری بود. نظریه پردازان جدید ترک برای ایجاد زمینه فرهنگی الغای خلافت، چنین استدلال می کردند که حکومت نهادی انتفاعی است و از جانب خداوند دستور ویژه ای برای حکومت صادر نشده است و نهادهای سیاسی سنتی که در گذشته تاریخ اسلام در میان مردم رواج داشته اند، مقدس نیستند و پیروی ازآنها بر مردم لازم نیست.
مصطفی کمال بر روش خود چنین استدلال می کرد:
(پیغمبر ما به صحابه خود دستور داده است که ملتهای جهان را به دین اسلام درآورند و فرمان نداده است که برای این ملتها، حکومت برقرار کنند.) 85
این گروه، در ابتدا با نمونه آوردن از تاریخ اسلام و سیره خلفا، بیش تر بر دست برداشتن دولت عثمانی از دیگر سرزمینها و مسلمانان تاکید داشت ولی کم کم، هویت خود را آشکار ساخت و دین و دولت، رو در روی یکدیگر قرار داد و با حمله به دین، دین را ضعیف و از صحنه به در کرد. آتاتورک، که با تمدن غربی آشنا و در سفرهای اروپایی دلباخته آن شده بود، با استفاده از موقعیتی که پیدا کرده بود به خاطر پیروزی بر یونان و پشتیبانیهایی که می شد از ناسیونالیستهای عرب و دولتهای غربی و از همه مهم تر فساد دولت عبدالحمید و ناتوانی آنان در اداره جامعه، توانست، دولت مذهبی عثمانی را بر اندازد و حکومتی به سبک دولتهای غربی در آسیای صغیر پی افکند.
(او… تعطیل همه مکتب خانه ها و مدارس کشور را که عمدتا زیر نظر روحانیون و یا توسط آنها اداره می شد، اعلام داشت و مدارس غیر مذهبی تاسیس کرد. به جای قوانین فقه اسلامی، قوانین مدنی و جزایی تازه ای بر پایه نظامهای اروپایی وضع کرد…. حروف لاتین را به جای حروف عربی… متداول ساخت… مصطفی کمال همچنین برنامه گسترده ای به منظور پژوهش در باب زبان و تاریخ کهن ترکیه آغاز کرد و کوشید پیوندهای ملی را در جامعه ترک جانشین پیوندهای دینی سازد.) 86
امام امّت، پیروزی مذهب ستیزان را در ترکیه معلول غرب گرایی و بیگانه شدن سردمداران ترکیه با تاریخِ و فرهنگ گذشته خود می شمرد و در جای جای سخنان خود تاکید می کند که هدایت کننده اصلی آتاتورک در مبارزه با مذهب، غربیان بودند. مجد و عظمت مسلمانان که در سایه قدرت دولت عثمانی ایجاد شده بود و تا شرق و غرب گسترش یافته بود و کسی در جهان حریف و میدان دار او نبود، برای اروپائیان ناگوار بود. آنان با تجزیه ترکیه و روی کار آوردن دولتی دین ستیز، از مسلمانان انتقام گرفتند و عظمت و شوکت آنان را از میان بردند و به هدفهای فرهنگی و اقتصادی که قرنها در انتظار آن بودند، رسیدند. 87
(کوشش کرده اند غربی ها که ما را از خودمان بیخود کنند، ما را از میان تهی کنند. به ما این طور بفهمانند که خودتان هیچ نیستید و هر چه هست، غرب است و باید رو به غرب بایستید. آتاتورک در ترکیه(من مجسمه او را دیدم) دستش این طور بالا بود. گفتند: او دست خود را بالا گرفته رو به غرب، که باید همه چیز ما غربی بشود.) 87
نخستین نشانه های جدایی دین و سیاست در ایران را بایست پس از جنگهای ایران و روس جست وجو کرد. پس از شکست ایران از روسیه تزار، دولت قاجار برای برآوردن نیازهای فنی و نظامی، دست نیاز به سوی غرب دراز کرد و رفت و آمدهای فرهنگی و سیاسی میان ایران و اروپا فزونی گرفت. 89 فاصله گرفتن تدریجی و کم مهر شدن دولت به دین و روحانیت، نیتجه پیوند روبه رشد ایران و اروپا بود.
کارگزاران قاجار، برای تبرئه شکست از امپراطوری روس، گناه آن را متوجه دخالت روحانیت در جنگ و سیاست می ساختند و موفق شدند با تبلیغات ناروا و قلمهای مسموم چهره مردان دلیر و علمای ناموری چون: میرزا محمد مجاهد را که در دفاع از ایران نقش سترگی داشت، بد جلوه دهند و آنان را از صحنه اجتماع به کنار برانند. 90
این تبلیغات ناروا در کناره گیری روحانیت از سیاست و شرکت در کارهای بزرگ اجتماعی، بسیار کارگر افتاد.
درخطر قرار گرفتن استقلال سیاسی و اقتصادی ایران در جریان رژی و قرارداد تنباکو، عاملی بود که دوباره دین و سیاست به هم نزدیک شوند و قدرت مذهب در صحنه سیاسی جامعه افزایش یابد. مردم، دوباره به اهمیت حضور مذهب در جامعه پی بردند و روحانیت آگاه و بیدار، به عنوان مظهر آرمانهای ملّی مطرح شد و قدرت مرجعیت با رهبری میرزای شیرازی افزایش یافت و دولتیان ناگزیر شدند بخشی از اختیارات خود را به علماء واگذارند:
(خاتمه موفقیت آمیز لغو امتیاز تنباکو در ایران، یک نتیجه مستقیم داشت و آن افزایش شایان توجه قدرت روحانیون بود. اندکی پس از لغو تحریم، ناصرالدین شاه، خود را ناگزیر به احضار علمای تهران دید، تا از آنان به سبب تقویت کردن اساس دولت سپاسگذاری کند و به آنان قول داد که: در تمام کارهای مهم به صلاح دید و مشورت آنان رفتار خواهد کرد.) 91
پس از این ماجرا، ارتباط دین و دولت بیش تر شد، تا در واقعه مشروطیت آثار مثبت خود را نشان داد و رسالت روحانی و سیاسی و اجتماعی را به هم در آمیخت و مجلسی شورایی براساس قانونها و آیینهای اسلامی تشکیل شد.
همزمان با جنبش مشروطیت، علمای بزرگ عراق، علیه استعمار انگلیس بپاخاستند و پیوند دین و سیاست را به بهترین و زیباترین وجه، نمایاندند. این نهضتهای دینی ضدّ استعماری، که منافع بیگانگان را به خطر انداخته بود، از دید غربیان و دین ستیزان به دور نماند. از این روی تلاشهای دامنه داری را در عرصه فرهنگ و سیاست علیه نفوذ مذهب و روحانیت آغاز کردند.
استعمار، با کمک ایادی نفوذی خود، به مبارزه با عناصر مذهبی روی آورد، تا با شایعه پراکنی و تحقیر و توهین و کهنه پرست و مرتجع خواندن علماء و… جایگاه والای آنان را در دیدگاه مردم فرو ریزند و زمینه را برای حذف مذهب در جامعه فراهم آورند. به گفته شادروان جلال آل احمد:
(این پیروزی مقدماتی به ضرر نهایی روحانیت تمام شد، چرا که هم کمپانی و هم حکومتهای دست نشانده و هم روشنفکر خدمتگزار حکومت، دریافتند که حریف اصلی کیست تا به آن طریق که می دانیم در مشروطه و پس از آن دستش را کوتاه کنند.) 92
پس از مشروطه، آبرو و حیثیت حوزه، توسط روشنفکر نمایان هدف قرار گرفت و رهبران مذهبی مشروطه، چون طباطبائی و بهبهانی و مدرس و … آماج تیرهای اتهام و قلم بمزدان قرار گرفتند. گروهی از علمای بزرگ، با دسیسه ها و نقشه های پنهان استعمار و گروهکهای وابسته کشته شدند، تا آن که زمینه برای به قدرت رسیدن رضاخان آماده گردید.
رضاخان که دست نشاندگی خود را از بریتانیا، پنهان نمی کرد، آشکارا به مخالفت با دین و مذهب روی آورد و با شعار روشنفکری و خرافه زدائی نمادها و شعائر مذهبی و شیعی را کهنه پرستی خواند و حجاب زنان را مانع ترقی و پیشرفت جامعه شمرد و آن را ممنوع ساخت و دست علما را از کارهای سیاسی و اجتماعی کوتاه کرد.
امام امت از تلاش دشمنان اسلام برای دین زدایی چنین یاد می کند:
(این دژ بزرگ اسلام و این دژ بزرگ روحانیت، هر دوی آنها مورد نفرت اجانب است. هم اسلام را با آن دشمن هستند برای این که از اسلام بدی دیده اند. اسلام نمی گذارد که اینها مخازن ما را از بین ببرند. و هم روحانیت را معارض خودشان می دانند و این را می خواهند بشکنند. رضاخان که آمد، تمام نظرش به این بود که این قدرت آخوند را بشکند، تمام نظرش این بود; لکن مامور بود نه معذور. ماموری بود که معذور هم نبود. تمام قوایش را صرف این کرد که این لباس را از تن اینها بیرون بیاورد.) 93
و در دوره پهلوی دوّم، دین و ودلت بیش تر از یکدیگر فاصله گرفتند. کارگزاران شاه برای مبارزه با اسلام و از میدان به در کردن پیشوایان مذهبی، از هیچ کوششی دریغ نکردند. قوانین مدنی و جزایی اسلامی که در مشروطیت به ثبت رسیده بود، به بوته فراموشی سپرده شد، تاریخ اسلام که از زمان ورود اسلام به ایران، تقویم رسمی کشور بود. کنار نهاده شد. فساد و گناه رواج یافت و بی حجابی و برهنگی زنان ارزش شمرده شد و عزت و قدرت ایرانیان با قراردادهای تحمیلی سیاسی و اقتصادی در پیشگاه بیگانگان قربانی شد که انقلاب اسلامی، به رهبری حضرت امام خمینی، بیش از این به او مجال نداد و بساط وی را در نوردید.
نتیجه آن که: جدا شدن دین از دولت در جهان اسلام، بدعتی بود که از دو سده اخیر با پیروزی سکولار در اروپا و رواج آن به جهان اسلام، روی داد.
نویسندگانی که در نوشته های خود به جدایی دین از حکومت پرداخته اند، پیش از آن که: به نقد تاریخی این تفکر در اسلام پرداخته باشند، سخن آنان بازتابی است از عملکرد دولتهای اسلامی معاصر آنان و دفاع علما از رژیم خلافت. به بیان دیگر، این خرده گیریها، پیش از آن که به اساس همگرایی دین و دولت برگردد، به شکل حکومت مربوط می شود. عبدالرزاق مصری نیز، در پایان بحث از دین و دولت، با باورمندان به همگرایی دین و دولت، آن جایی که حکومت دینی بتواند آزادیهای اساسی جامعه را تامین کند و انسانها را در انتخاب شکل دولتی که بهتر بتواند شعائر دینی و عدالت اجتماعی را رواج دهد، آزاد بگذارد، همداستان می گردد. 94

پاورقیها:
1.(صحیفه نور)، مجموعه رهنمودهای امام خمینی، ج138/17، مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی.
2.(الاسلام واصول الحکم، بحث فی الخلافه والحکومه فی الاسلام)، علی عبدالرزاق با نقد: دکتر ممدوح حقی15/، دار مکتبة الحیاة، بیروت، 1966.
3.(ولایت فقیه)، امام خمینی20/، موسسه نشر و تنظیم آثار امام خمینی.
4.(تفسیر نورالثقلین)، الحویزی، ج68/4، افست علمیه قم;(علل الشرایع)، شیخ صدوق170/، باب 133ح2، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
5.(الکامل فی التاریخ)، ابن اثیر، ج93/2. دار صادر، بیروت.
6.(السیرة النبویه)، ابن هشام، ج163/4، دار احیاء التراث العربی.
7. سوره(توبه)، آیه 103.
8.(تاریخ الامم والملوک)، محمد بن جریر طبری، ج387/2 ـ 400، افست، مکتبة ارومیه، قم.
9. سوره(نساء)، آیه 59.
10.(صحیفه نور)، ج57/15.
11.(الاسلام واصول الحکم) 113/.
12. همان مدرک120/.
13.(تاریخ الامم والملوک) ج455/2;(شرح نهج البلاغه)، ابن ابی الحدید ج220/1، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
14.(بحارالانوار)، علامه مجلسی، ج223/29، مؤسسة الوفاء، بیروت.
15.(علل الشرایع)، شیخ صدوق148/ باب 122، دار احیاء التراث العربی;(نهج البلاغه)، خطبه 3.
16.(مقدمه)، ابن خلدون)، ترجمه محمدپروین گنابادی، ج420/1، علمی فرهنگی، تهران.
17.(تاریخ الخلفاء)، جلال الدین سیوطی263/. مطبعه السعادة، مصر.
18.(سلسله های اسلامی)، کلیفور دادموند، ترجمه فریدون بدره ای35/، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
19.(بحارالانوار)، ج357/44.
20.(تاریخ الخلفاء) 257/.
21.(مروج الذهب)، مسعودی، ج183/4، دارالمعرفه، بیروت.
22.(آل بویه)، علی اصغر فقیهی128/، انتشارات صبا.
23. همان مدرک449/.
24.(جنبشهای اسلامی در جهان عرب)، هرایرد کمجیان، ترجمه حمید احمدی31/، انتشارات کیهان.
25.(الخراج)، ابی یوسف9/.
26.(الاسلام بین العلماء والحکام)، عبدالعزیز بدری104/، المکتبة العلمیه.
27.(شرح نهج البلاغه)، ابن ابی الحدید، ج242/13، داراحیاء التراث العربی.
28.(الاسلام واصول الحکم)، علی عبدالرزاق، با نقد دکتر ممدوح حقی67/، منشورات دار مکتبة الحیاة، بیروت 1966.
29.(الخراج)، یحیی بن آدم قرشی، دارالمعرفة، بیروت.
30.(الخراج)، ابی یوسف3/، دارالمعرفه.
31.(الامامه والسیاسه)، ابن قتیبه.
32.(کتاب الاموال)، ابی عبید، قاسم بن سلام، با تحقیق محمد خلیل هراس، دار الکتب العلمیه.
33.(احکام السلطانیه)، ماوردی، مکتب الاعلام الاسلامی، قم.
34.(احکام السلطانیه)، قاضی ابن ابی یعلی، مکتب الاعلام اسلامی.
35.(سیر الملوک یا سیاستنامه)، خواجه نظام الملک، علمی، فرهنگی.
36.(شرح لمقاصد الطالبین، فی اصول عقاید الدین، سعد الدین عمر تفتازانی، ج271/2. متن مقاصد فی الکلام، در حاشیه همین کتاب چاپ شده است.
37.(معالم القربه فی احکام الحسبه)، محمد بن محمد بن احمد قرشی، نشر الهیئة المصریه العامه لکتاب.
38.(سلوک الملوک)، ابن روزبهان، با تصحیح محمد علی موحد، خوارزمی.
39. مجله(کیان) شماره 50/28.
40.(پیشوای صادق)، سلسله درسهای اسلامی حضرت آیت اللّه خامنه ای 17/، انتشارات سید جمال.
41.(نهج البلاغه)، خطبه 173.
42.(صلح امام حسن)، شیخ راضی آل یاسین، ترجمه ایت اللّه سید علی خامنه ای 356/، آسیا.
43.(تحف العقول)، ابن شبه حرانی82/;(صلح امام حسن) 518/.
44.(تحف العقول) 172/.
45.(صحیفه نور)، ج208/2.
46.(بحارالانوار)، ج144/46 ـ 105.
47. همان مدرک، ج156/48.
48. همان مدرک، ج136/49.
49. کتاب الخراج، ابی یوسف36/.
50.(بحارالانوار)، ج349/46.
51.(علل الشرایع)، شیخ صدوق606/، باب 385.
52.(الاسلام واصول الحکم) 68/.
53.(الکامل فی التاریخ)، ابن اثیر، ج478/4، دار صادر.
54.(تاریخ طبری)، ج497/5.
55.(جهاد الشیعه فی العصر العباسی الاول)، سمیره مختار اللیثی55/ نشر بطحاء.
56.(شهداء الفضیلة)، علامه امینی3/، دارالشهاب.
57.(وسائل الشیعه)، شیخ حرعاملی، ج3/11.
58.(اختیار معرفة الرجال)، شیخ طوسی، تحقیق مصطفوی412/ شماره 771، دانشگاه مشهد.
59.(رجال النجاشی)، تحقیق محمد جواد نائینی، ج325/1 شماره 342، دارالاضواء.
60.(بحارالانوار)، ج370/47.
61.(کافی)، کلینی، ج110/5، دارصعب.
62.(بحارالانوار)، ج261/49.
63.(دائرة المعارف بزرگ اسلامی)، ج386/4.
64.(بحارالانوار)، ج355/51.
65.(تصحیح الاعتقاد)، شیخ مفید، با مقدمه سید هبة الدین شهرستانی22/. چاپ شده در(مجموعه مصنفات شیخ مفید)، ج5.
66.(الدرجات الرفیعه فی طبقات الشیعه)، سید علی خان458/ مؤسسة الوفاء، بیروت.
67. همان مدرک560/.
68.(تاریخ شیعه)، علامه محمد حسین مظفر، ترجمه سید محمد باقر حجتی276/، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
69.(اعیان الشیعه)، علامه امین، ج13/5، دارالتعارف للمطبوعات.
70.(تاریخ شیعه) 226/.
71.(المهذب)، عبدالعزیز بن براج طرابلسی، ج34/1، انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین، قم.
72.(اللمعة الدمشقیه)، شهید اول، شرح کلانتر، ج133/1، دارالعالم الاسلامی.
73.(سفرنامه شاردن)، ترجمه اقبال یغمایی، ج1145/3، انتشارات توس.
74.(دائرة المعارف بزرگ اسلامی)، ج/328.
75.(قصص العلماء)، تنکابنی 379/، اسلامیه.
76.(التفسیر الکبیر)، ابن تیمیه، ج131/3، دارالکتب العلمیه.
77.(قصص العلماء) 356/.
78.(شهداء الفضیله) 108/.
79. مجله(احیاء)، شماره 99/2.
80.(الاسلام بین العلماء والحکام)، عبدالعزیز بدری108/.
81.(تاریخ شیعه) 332/;(ریحانة الادب)، ج383/4، خیام.
82.(دائرة المعارف الاسلامیة الشیعیه)، حسن الامین، ج377/3.
83.(الاسلام واصول الحکم) 28/. از یاد داشتهای دکتر ممدوح حقی بر اصول الحکم، به نقل از یکی از متشرقان اروپایی.
84.(حکومت منهای دین)، علامه محمد مهدی شمس الدین، ترجمه حسن شمس گیلانی82/.
85.(تفکر نوین سیاسی اسلام)، حمید عنایت، ترجمه ابوطالب صارمی55/، امیرکبیر.
86.(دائرة المعارف بزرگ اسلامی)، ج58/1.
87.(صحیفه نور)، ج87/1.
88. همان مدرک، ج25/9.
89.(تاریخ و فرهنگ)، مجتبی مینوی380/، خوارزمی، تهران.
90.(قصص العلماء) 129/.
91.(دین و دولت در ایران)، حامد انگار، ترجمه.
92.(خدمت و خیانت روشنفکران)، جلال آل احمد ج57/2، خوارزمی.
93.(صحیفه نور)، ج119/9.
94.(الاسلام واصول الحکم) 82/.

منبع: / فصلنامه / حوزه / شماره 85 و 86
نویسنده : سید عباس رضوی

نظر شما