موضوع : پژوهش | مقاله

جنسیت دلزده از رقابت

"دختران اصولا سر به راه تر، حرف گوش کن تر، با هوش تر و ... از پسران هستند". اینها گوشه ای از سرکوفت های کلامی است که ممکن است پسران پس از ردی در کنکور از دهان اطرافیان خود درمقایسه با خواهر یا دختران اقوام راه یافته به دانشگاه تحمل کنند.
نگاهی به درصد ورودی های مونث به دانشگاه (بیش از 60 درصد کل پذیرفته شدگان) در مقایسه با پسران آشکار می سازد که این میزان روندی رو به رشد دارد، به گونه ای که در دو سال اخیر دلمشغولی بسیاری را در زمینه های مختلف اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی را فراهم ساخته است.
بسیاری از آگاهان امور، مسئولان و جامعه شناسان نگران به هم خوردن این تعادل میان دختران و پسران تحصیل کرده هستند, زیرا از دیدگاه این طیف روند مذکور در طولانی مدت می تواند تبعات زیانباری را به ویژه از لحاظ اجتماعی به دنبال داشته باشد از جمله امکان قبضه کردن بازار کار توسط زنان در آینده وافزایش بیکاری مردانی که مسئولیت معیشت خانوار را به عهده دارند.
اما از دید این آگاهان مهمترین مسئله این است که به دنبال تغییر در این توازن معضلی که بیش از پیش نمود خواهد یافت، معضل ازدواج نسل «راه یافته» و «راه نیافته» به دانشگاه است.
شالوده های فرهنگی و عرفی جامعه در طول زمان به گونه ای پی ریزی شده اند که همواره «هم کف» بودن زوج به داشتن مدارک تحصیلی تقریبا برابر و یا حتی مدرک بالاتر مرد تعبیر می شود و بر اساس همین عرف و شاخصه های اجتماعی است که بسیاری به انتظار بحرانی اجتماعی نشسته اند.
از این رو نیز شاهد راه یافتن این دغدغه و نگرانی به نهاد قانونگذار کشور بودیم که مباحث بسیاری را به دنبال داشت.
ولی آیا کم تعداد شدن پسران در دانشگاهها به نسبت دختران، تنها به سیستم آموزشی کشور مربوط است تا با نهادن سهمیه های مشخص و تنگ تر کردن سر قیف کنکور برای جنسیتی خاص حل شود.
بدیهی است که حاکمیت ملاک های کنونی درمورد موقعیت و تشخص افراد، هر راه حل مقطعی را ناکام خواهد گذارد، اگر با بحرانی نظیر ازدواج افراد تحصیل کرده مواجه هستیم این بدان معنا نیست که مشکل از ورود بی رویه دختران به دانشگاه آب می خورد.
مشکل اینجاست که آیا به همان اندازه که ما سنگ عناصر ذکور را برای ورود دانشگاه به سینه می زنیم آنان نیز به همان میزان دارای انگیزه و شوق برای راهیابی به دانشگاه اند؟
یک نکته را نباید از یاد برد و آن این است که به مرور زمان و پررنگ شدن مسائل و مشکلات اقتصادی ورود به دانشگاه کشش خود را برای بسیاری از پسران ازدست داده است.
از علل عمده آن نیز بدی بازار کار برای فارغ التحصیلان دانشگاهها است.
وقتی کمتر از 30 درصد از نیروی فارغ التحصیل از دانشگاه جذب بازار کار می شوند و پیدا کردن شغل دلخواه و حتی غیر دلخواه به سدی بسیار رفیع تر از کنکور تبدیل می شود, طبیعی است که شوق علم آموزی در مردان آینده جامعه ما فروکش خواهد کرد، مردانی که از دیدگاه سنتی و غیر سنتی اصلی ترین نان آوران خانواده به شمار می روند.
بدیهی است، اولا همه افراد عاشقان سینه چاک علم نیستند که شعار«علم بهتراز ثروت» است را سرلوحه زندگی خود قرار داده تا صرفا به تحصیل علم، تتبع و پژوهش بدون هیچ چشمداشت مادی روی آورند و ثانیا اوضاع جامعه به گونه ای در حرکت است که علم را به ثمن بخس به کس نمی بخشند.
هزینه های سرسام آور دانشگاههای آزاد و بالا رفتن هزینه های معمول زندگی حتی برای دانشجویان دانشگاههای دولتی گواهی بر این ادعا است.
پدران بسیاری صبح تا شام را در حالی سپری می کنند که برای تامین فرزندان دانشگاهی خود حتی به دو شغل هم اکتفا نکرده وبعضا به کارهای پیش پا افتاده ای تن می دهند که با شان و شخصیت اجتماعی شان سر سازگاری ندارد.
بی گمان یکی از امیدهای جوانان و دانشجویان این است که با اتمام تحصیل حداقل بتوانند به میزانی قابل قبول جبران هزینه های تحصیل خود را بکنند, اما مگر آینده تا چه حد این امیدها را توانسته است بر آورده سازد.
ابهام در آینده شغلی جوانان، بسیاری را به این اندیشه رهنمون می سازد که اگر مدتی را که صرف تحصیل در دانشگاه و یا پشت در های آن می کنند به حرفه آموزی و فراگیری فوت و فن های یک شغل آزاد بگذارند، پس از چهار سال بیشتر یا کمتر با موفقیت و موقعیت بهتری مواجه خواهند بود.
مشاهده لیسانسه های بیکار و یا اشتغال آنها در مشاغل آزادی که از قضا هیچ ربطی هم به مدارک تحصیلی شان ندارد، دیگربه امری بسیار عادی تبدیل شده است.
شاید مفیدتر این باشد که دراین باب راه حل های عمقی تر و بلند مدت تر اتخاذ کرد تا به بهبود ساختار های فرهنگی و عرفی جامعه بیانجامد.
از این رو در ابتدا این اندیشه باید ملکه اذهان شود که فقط افراد «دانشگاه رفته» لزوما عالم، دانا، باشعور و درک بالانیستند و برای هم کف بودن در ازدواج حتما نباید طرفین دارای مدارک تحصیلی دانشگاهی باشند بلکه درک، شعور و آگاهی یک زوج در خوشبختی نقش اساسی تری دارد، لازم به ذکر نیست که در جوامع توسعه یافته امروزی ابدا چنین مشکلات و به قولی بحران هایی ماهیت وجودی و مجال بحث پیدا نمی کنند.
همه ما افرادی را دیده ایم که علی رغم معیار های کنونی اجتماع به هیچ دانشگاهی قدم نگذارده اما بسیاری از افراد تحصیل کرده حاضر به تلمذ در محضرآنان هستند.
بی گمان یکی از راههای این دگرگونی فرهنگی رواج فرهنگ مطالعه در میان افراد اجتماع و فراگیر کردن علم آموزی در هر مقطع سنی و اجتماعی است.
البته پوشیده نیست که ترمیم انگیزه آسیب دیده پسران این مملکت برای رقابت سالم و ورود به عالی ترین مراکز آموزشی کشور، نیازمند بهبود بازار کارفارغ التحصیلان دانشگاهی و بهبود معضلات اقتصادی به خصوص هزینه های بالای آموزشی در کشور است.
واقعیت این است که گناه نه به گردن عناصر ذکور بیچاره ای است که بعضا متهم به سر هوایی و هوش پایین می شوند و نه به گردن دختران سخت کوشی است که برای به دست آوردن کسوت دانشجویی از خواب، خوراک و تفریح خود می زنند.


منبع: / خبرگزاری / قسط
نویسنده : فاطمه شیرالی

نظر شما