موضوع : پژوهش | مقاله

روزنامه سعادت بشر

عنایت الله رحمانی

به روزنامه ایام درهمه پیداست

 

 اگربخواهی دانست روزنامه بخوان


((اولین شماره روزنامه سعادت بشر)) روزشنبه 16 فروردین 1309شمسی مطابق 5ذیقعده1348 قمری -5 اوریل 1930 میلادی در هشت صفحه با چاپ سربی، دوستونه در چاپخانه فرهومند منتشر شد.

سرلوح:روزنامه ملی سعادت بشر.محل اداره-طهران خیابان ناصریه شمس العماره.صاحب امتیازوموسس (محمدجوادهوشمند)سردبیرجوادلاجوردی موقتاهفتگی خواهدبود.تک شماره پنج شاهی است."هوالله"قیمت اشتراک طهران وولایات یکساله40قران. ششماه 20قران سه ماه 10قران .ممالک خارجه به اضافه پست دریافت می شود.قیمت اعلانات صفحه1و2سطری 3قران صفحه3و4سطری 2قران سایرصفحات 1قران .پس ازسه شماره وجه ابونه دریافت می شود.
"مسلک روزنامه علمی-ادبی-تاریخی-اجتماعی-سیاسی خواهدبود"مقالات ولوایح وارده بدون امضاءمعروف پذیرفته نخواهدشد.
مقصدومرام حمدوسپاس بی حدوقیاس خداوندی راسزاست که پس ازچند، آروزی قلبی مارابرآوردودرطریق خدمت قلمی توفیق عنایت فرمود.
دیرزمانی بودکه این فکردرسلول های دماغ نگارنده راه یافته همواره طالب وجاهدبودم که درمیان خدماتی که برای جامعه ومملکت بیشترمفیدونافع است به عهده گیرم،
لذاتصمیم گرفته که خدمت قلمی راکه دردرجه اول واقع است وآثارش ازآثاربرجسته هرملتی است که بین آن جامعه به یادگارباقی می ماند،عهده دارشوم به این سبب این شغل شرافتمندراکه درتمام عالم مقام بلندوارجمندی داردانتخاب نمودم که به وسیله ان به توانم خدمت به جامعه نموده وظایف وجدانی خودراانجام دهم.
اینک به توجهات خداوندی این توفیق نصیبم گردیده ومختصری مرام ونیت خودرابرحسب معمول وطریقه متقدمین بیان می نمایم مسلم است امروزه کسی که می خواهددرمملکت ایران به وسیله نگارشات سودمندبه افکارعامه کمک ومساعدت نماید،بایدازمنافع مادی چشم پوشد.
بنابراین کسانی که مبادرت به این خدمت اجتماعی می نمایند،منظورومقصدآنهابیداری جامعه وتنویرافکاراست که درضمن بیان حقیقت وشرح خدمات بزرگانی که خدمت به ملت ومملکت نموده اندجامعه رابیداروآگاه ساخته تاازخدمت گزاران صمیمی قدرشناسی نمایند.
رجاءواثق داریم که ماهم خوشه چین این خرمن معارف شده وازاین طریق تقدیرخدمات خدمتگزاران واقعی رابنمائیم. علاوه امیدواریم درقسمت اقتصادیات وفلاحت ومنابع ثروت مملکت موفق گردیم وخدمات برجسته راانجام دهیم.و.... "روزنامه نگاربه قلم سردبیرروزنامه"
درعالم، روزنامه نگاریعنی نماینده افکارجامعه، مظهراحسسات ملی ،آینه افکارملت .روزنامه نگار بایدافکارعالیه خودش رابه ملت بفهماندوآنهارا ازخواب جهالت وبدبختی بیدارنماید.روزنامه نگاربایدجامعه رابه اتحاد، اتفاق، مساوات، مواسات، صفا، عاطفه وادارنماید.روزنامه نگار بایدعملا به ملت بفهماندکه هرکس بایددرجامعه کارکندحقوق خودش رابشناسدتابتواندزندگانی باشرافتی برای خودوقوم آ تیه خودتشکیل دهد.روزنامه نگاربایدمعنای وطن پرستی رابه ملت تعلیم دهد.روزنامه نگاربایدتوده رابه حس اشتراک وروح وحدت ملی وادارنماید.روزنامه نگارعلاوه برداشتن معلومات بایددارای مزایای اخلاقی یعنی صراحت لهجه، صفای وجدان، عاری بودن ازکینه طمع وحرص مبرابودن ازچاپلوسی مداهنه،{وسرشاراز} عزت وقناعت روح ایمان، مبادی دینی واخلاق وطن پرستی، شهامت، بزرگواری، علوطمع،و پاکدامنی بوده باشد.ارباب قلم که یک وظیفه مهمی رادرجامعه عهده دارشده اندوبارسنگینی رابردوش نهاده اندکه امورآن انسان دقیق باریک بین مآل اندیش رامرتعش می سازد.و...


"درروزسه شنبه12/2/1322/درشماره فوق العاده (سرگذشت روزنامه سعادت بشرومدیرمسئول)،به قلم مدیرمسئول درج شده که ذیلا آن رانقل می کنیم "
فداکاری وجانبازی:درفروردین 1308شروع به نامه نگاری وانتشارروزنامه ((سعادت بشر))نمودم واینک ازشرح جزئیات حوادث ومصاحب خودداری وفقط چندفقره آن را بطورخلاصه برای نمونه شرح می دهم. درسال1309عده ای ازتجارنزدمن شکایت ودرددل کردندکه امیرخسروی رئیس بانک سپه ازآنهادعوت نموده واظهارداشته که بانک سپه سرمایه خودرا به صورت شرکت سهامی دراورده وحسب الامرشاه بایستی هریک ازآن سهام راخریداری نمایندوخلاصه آ نهاراملزم به خریدمی نمایند. من به شاه سابق رسما اطلاع داده یعنی کتبابه دفترمخصوص گزارش دادم.وگزارش خودرامبتنی برشایعات عمومی نموده.ودرپایان آن قیدنمودم که تصورنمی رودچنین امری ازناحیه اعلیحضرت همایونی صادرشده باشد. بعدازچندروزدفترمخصوص مرااحظاروواردبازجوئی واستفسارشدکه این گزارش مبنی برچه دلیل است؟مدرک شماچیست؟کی به شماگفته؟اگرگوینده موثق بوده اورامعرفی کنید؟.
این جاست که وجدان اجازه نمی دهدکه دیگری راسپربلای خودسازیم، این جاست که وجدان امرمی کندکه خودراهدف بلاساخته ودیگران رانجات دهیم.من ازمعرفی تجارخودداری کردم، زیرامی دانستم آنهادچارسرنوشتی سخت خواهندشد.دلایل خودراشایعات عمومی ذکرنمودم.اقای شکوه الملک عصبانی وباحالتی برآشفته- که هیچگاه نظیرآن رادرایشان نه دیده بودم- گفتند:شایعات عمومی مدرک نمی شود اگردلیلی داریدبگوئید،اگردلیلی نداریدچراگزارش دادید؟مگربه اعلیحضرت همایونی هم میشودگزارش بی مدرکی داد؟... نویسنده:آ قای شکوه الملک شایعات مردم دلیل من بوده.وآن هم کافی است که شماوارد تحقیق وتعقیب شویدرسیدگی بنمائید.ببینیدصحت داردیاخیر؟من که مدعی خصوصی امیرخسروی نیستم.ازنظرشاه پرستی وخیرخواهی ملت گزارش داده ام.خودتان تحقیق وقضیه راکشف نمائید.
شکوه الملک:بازبه شمامی گویم اگرمدرک دیگری داریدبگوئید؟نویسنده:اظهارات شماخیلی خشن است وخیلی متغیروعصبانی هستید.بایستی اصل موضوع راتعقیب نمائید.من مورداطمینان اعلحضرت همایونی هستم.وخدماتی رادرخوزستان ،فارس وبنادرجنوب برای میهن خودانجام داده ام وایشان مستحضرند.شماهم مطلع می باشیدوهرچه راتاکنون گزارش داده وبه عرض رساندم حقیقت آن کشف شده.من که نظری دراین باب نداشتم واگرتحقیق کنیدمطلب کشف می شود...شکوه الملک .سخت برآشفته وباحالتی غضبناک گفت: خیر،خیر.آنهابجای خودصحیح.ولی این گزارش ،اصلی نداشته وخدمات دیگرشماراهم ازبین می برد.امیرخسروی اینجااست والساعه روبرو(مواجهه خواهدشد) فوری زنگ به صدادرامد.وبه وسیله پیشخدمت امیرخسروی احضارشد.نکته ای که لازم است اینجاتذکردهم این است که اقای شکوه الملک چنین وانمودکردندکه تاآن وقت امیرخسروی راندیده اندواوهم ازجریان گزارش بی اطلاع است.درحالی که قبل ازورودمن ملاقات کرده بودند.ومدتی من دراطاق انتظارنشسته بودم.وآنهاباهم مذاکره ومشاوره می کردند.وموقع ورودمن ازاطاق آقای شکوه خارج شده بود.خلاصه نویسنده رابه امیرخسروی معرفی وگفتندآقای مدیرسعادت بشرهستندونسبت به شماگزارشی به دفترمخصوص شاهنشاهی داده اندکه عیناقرائت می شود.نامه من قرائت وجریان قضیه ازامیرخسروی استفسارشد.ایشان قضیه راجداتکذیب کرد. آقای شگوه الملک: آقای مدیرسعادت بشر،چون گزارش شماخالی ازحقیقت بوده مامجبوریم شماراتعقیب نمائیم. نویسنده:آقای شکوه الملک خیال می کندبنده یک جوان بی تجربه وتازه ازمدرسه بیرون آمده هستم .من درراه وطن زحماتی کشیده ودرراه این خدمات، ثروت من ازدستم رفته وهیچ گاه قدمی راجزازراه میهن دوستی وشاه پرستی برنداشته ام ودراقدامات خودکوچکترین نظرشخصی یاغرضی رانداشته ام، چرامی خواهیدخدمات مراواژگونه جلوه دهید؟چرامی خواهیدحقیقت رابپوشانید؟چرانمی خواهیدواردرسیدگی دراصل قضیه شوید؟ آقای شگوه الملک ،من درنتیجه همین مذاکرات که یکی دوساعت طول کشیدازاوضاع واحوال وطرزرسیدگی شمامی فهمم قضیه ازچه قراراست ومنظورشماچیست" دراین موقع بنابخواهش من امیرخسروی ازاطاق خارج شد"ومن به صحبت خودادامه داده وگفتم: یقین دارم نامه من به نظراعلحضرت همایونی رسیده وامرملوکانه صادرشده که قضیه کاملارسیدگی گرددواینک می خواهیدپرده پوشی نموده وحقیقت رامکتوم داریدوگزارش صادقانه مرادورازحقیقت جلوه دهیدلیکن من یقین دارم اعلحضرت همایونی حقیقت راکشف.وخائن راازخادم تشخیص خواهندداد.... دراینجامذاکرات ماخاتمه وبایک دنیاتاثرازآنجاخارج شده وکارخودرابه خداواگذاشتم.پس ازدوهفته پادشاه سابق مرااحضاروموقعی که شرفیاب شدم مانندشیرغرانی بود.چندین دفعه خواست به من حمله نمایدومرابزند ای خواننده گرامی،دراین موقع ودرهرموقعی که انسان مواجه باخطری می شودکه بیم جان دربین است وازهرکجامایوس است بازبه یک مبدائی امیدواراست وآن خدااست."اذارکبوافی الفلک دعواالله مخلصین "باطنابه مبداء مزبورمتوسل وظاهرامتمسک به ذیل عنایت شاه شده کرنش نمودم.التماس نمودم .تعظیم می کردم...غضب شاه قدری تسکین یافت .اظهارداشت:هوشمند.به شمااخطارمی کنیم اگردرظرف 48ساعت نگوئی کی محرک توبوده، کی این گزارش راداده ای موردغضب ماواقع خواهی شد.من هم بااین کیفیت وغضب شاه که مرک خودرادرجلوچشم می دیدم مجال عرض پاسخی ندیده ومرخص شدم. 48ساعت گذشت ووجدان به من اجازه ندادکه عده ای ازتجارراگرفتارمخمصه نمایم.روزنامه توقیف شدونویسنده تبعید.منتهی چون اخطارشدیداللحن شهربانی این بودکه هرنقطه ای که مایلم بروم.من هم شهرقم رااختیاروبه ساحت قدس بانوی بزرگ وباعظمت اسلام پناه بردم.به عقیده من تنهادراثرتوسل به آن بانوی کبری بودکه حقیقت برشاه معلوم گشت وتلاش وتقلائی راکه اطرافیان اوبرای کتمان حقیقت داشته بی نتیجه ماند.پس ازچندماه تلگرافابه تهران احضاروبه حضورشاه رسیده موردالطاف ملوکانه قرارگرفتم وامردادبانک سهامی سپه رامنحل نمود.وپولهای تجار مستردداشتند. درسال1310ایرم رئیس تشکیلات شهربانی دعوتی ازمدیران جرائدنموده بودومن که ازموضوع مستحضربودم ازحضوردرآن جلسه خودداری نمودم. پس ازچندی مجدداازهمگی دعوت شدومن مثل سابق به طفره گذراندم.چندی بعددریکی ازمجالس رسمی که اتفاق ملاقات افتاد،ایشان بنای گله گذاری راگذاشت. من باصراحت لهجه گفتم: منظورشمارامی دانم، چون می خواهیدجرائدرامحدودنموده وآنهاراتحت نظرواداره غیرمستقیم خودگیریدمن به هیچ وجه حاضرنخواهم بود.ایشان عصبانی شده وگفت: برشمامعلوم خواهدشدکه چگونه بایستی تحت نظرومطیع باشید.ودرنتیجه طولی نکشیدکه درج این جمله ازکلمات قصارحضرت امیر(ع)که می فرماید"کسی که نتواندبرنفس خودحکومت کند،حکومت برمردم نتواندکرد"موجب سوء تعبیروتوقیف روزنامه گردیدوتایک سال توقیف آن طول کشیدوآیرم به مقصودخویش نائل گردید. درشهریور1315دفعتا2نفرمامورازطرف اداره سیاسی شهربانی به اداره روزنامه ماآمده واوراق ودفاتروسوابق راموردبازرسی قرارداده، بلافاصله نویسنده راباتمام اوراق ودفاتروسوابق جلب وبه شعبه9آگاهی (یکی ازشعب اداره سیاسی)تحویل دادندوازآنجابلافاصله بدون بازپرسی وتحقیق دستورتوقیف داده شدومراتحویل زندان دادند.نویسنده رابه نام مقصرسیاسی درزندانی که که جایگاه دزد....قاتلین وبالاخره جانی هابودجای دادند.هرچه گفتم دول متمدن امروزی برای جانی های فطری همچنین محل حبس ندارند،حالاکه بایستی توقیف باشم اقلاجای بهتری رابه من بدهید.گفتندمقصرسیاسی یعنی میکروب جامعه.تاوضعیت شماروشن نشودجای شمااینجااست وغذاورختخواب وغیره رانخواهیدداشت.برای دومین مرتبه مرگ درنظرمن مجسم شده گفتم "انالله واناالیه راجعون" خواننده گرامی.ازاوضاع زندان ورفتاروحشیانه ای که بامردم می شدالبته تااندازه ای شنیده ایدونمی خواهم باتذکر خاطرات اسف انگیزخودبیش ازاین روح شمارامتلاطم سازم.البته درکتابی که علیحده منتشرخواهدشدجریانات وقایع به نظرشماخواهدرسید. بالاخره خدابامن بودوپس ازچندی مستخلص گردیدم. درآذر1316مختاری رئیس شهربانی مدیران جرائدرااحضاروبه آنهاپرخاش نموده که بایستی وضعیت خودراعوض کنید.مثل سایرممالک راقیه چیزبنویسیدوالاهمه راتوقیف می کنم.مدیران جرائدهم کان علی رئوسهم الطیر.تنهاکسی که جواب این حرف رادادنویسنده بودکه باکمال شهامت وصراحت لهجه به اوگفتم هروقت سایرامور.مثل کشورهای راقیه شد.هروقت اطلاعات شماکه رئیس شهربانی کشورهستیدمانندرئیس شهربانی لندن شدآن وقت بایدمنتظربودروزنامه های ماهم مثل دنیاباشد.رنگ ازصورت مختاری پریده ودرسکوت عمیقی فرورفت که گوئی نقشه قتل مراطرح می کند. همکاران محترم من که این وضیت رادیدنددست ازحیات من شسته وباورنداشتندکه شب راسالم به منزل روم ،لیکن مختاری حاضرنبودبه آزارجزئی من اکتفاکند،منتظرفرصت بودتانقش مهمتری رابرای من بازی نماید.تاآن که دراسفند1317 اینجانب تلگرافا ازپادشاه سابق تقاضای شرفیابی کردم .مختاری فهمیدومی دانست که من معتقدم که بایستی شاه راازاوضاع مطلع وازکارهای اطرافیان آگاه ساخت ومختاری یقین داشت باتعدیداتی که نسبت به عالم مطبوعات وجرائدنموده شرفیابی من موجب خواهدشدکه شاه ازجریان امرمستحضرگردد.همین تلگراف رامستمسک نموده وفورامراتوقیف نمود. دومین مرتبه است که زندگی من درزندان آغازشده.آن هم زندانی که دراینجاازشرح جزئیات آن خودداری می کنم ازقبیل تنگی وتاریکی اطاق ونبودن غذا وپوشاک ورختخواب واینکه هرموقع می خواستم ازمنزل خوددرخواست خوراک وپوشاک ورختخواب نمایم می کفتند ممکن نیست .شماحق نفس کشیدن نداری ومقصرسیاسی هستید،زیرابه امرشاه توقیف شده ای اگردم بزنی، نیست ونابودخواهی شد.کرارا ازمن درشعبه 1 اداره سیاسی بازپرسی به عمل آمد وهردفعه جان کلام این بود:که بازپرس بااستفهام تعجبی ازمن می پرسیدچراازشاه کشورتقاضای شرفیابی نمودی؟به پاسخ های من توجهی نمی شد اظهارات من راواردپرونده نمی کردند؟؟پس ازمدتهابه این زندگی تلخ خاتمه داده شد من رایعنی کالبدخسته وفرسوده، هیکل نحیف ولاغری راازتوقیف خارج کردند لیکن جان شیرین اورادرتوقیف باقی گذاشت. من آزادشدم لیکن روزنامه درتوقیف باشد؟این آزادی برای من معنی نداشت ،اینگونه خلاصی برای من تلخ ترازگرفتاری های جان گداززندان بود.چطورمی توانستم تحمل کنم که من آزادباشم لیکن" سعادت بشر"بدست این اهریمنان گرفتارتوقیف باشد.مانندپروانه ای بودم که بال وپرخویش رابه آتش عشق سوخته وخودرابرقدم شمع افکنده ودست وپامی زندتاجان شیرین خودرانثاراشک های ریزان اونماید. دست وپای می کردم ودیوانه وارمی دویدم تاروزنامه راآزادسازم.اهریمنی که" سعادت بشر"راموجب بدبختی خودمی دانست یعنی آقای مختاری که سعادت بشررافدای منافع شخصی خودنموده بودازفداکاری من نسبت به آن نگران بودودرکمین بودکه حربه برنده ای رابدست آورده نقشه دیرینه خودرانسبت به من عملی سازد.. بالاخره مرامتهم به مرام بالشویکی می ساخت ودرفروردین 1318 مرامجددادرزندان انداخت .وخودنفس راحتی کشیده وباخودگفت جان خودرابرای همیشه راحت ساختم.برای سومین دفعه یعنی ارواح رادرمقابل خوددیدم واین دفعه بااراده قوی وقیافه جدی تری درنظرم مجسم شد،زیراانواع شکنجه هائی که برکالبدنحیف وبی جان من می رفت هرساعت مرگ خودرامی خواستم.خدامی داندوبس که برمن چه گذشت....کسی نبودبه مختاری بگوید: آه دل مظلوم به سوهان ماند==گرخودنبردبرنده راتیزکند.. پس ازدوسال ونیم به من اخطارکردندکه ممکن است باخرج خودبه کاشان تبعیدشوی .گذشته ازاینکه من ازهستی ساقط شده بودم ودیناری نداشتم رفتن به کاشان راهم مقدمه رهسپاری به دیارابدی می دانستم واخطارشهربانی مثل این بودبه یک نفرکه محکوم به اعدام است بگویندهزینه عمل یعنی قیمت تیرهائی که بایدبه سوی توشلیک کنیم ازکیسه خودبپردازد.من پیمودن راه کاشان راکه برای من دروازه وادی خاموشان بودحرفی نداشتم زیرااز زندگی سیرشده ومرگ رابرای خود موهبتی می دانستم زندگی کردن من مردن تدریجی بود.آ نچه جان کندن تنم عمرحسابش کردم.بالاخره به کاشان تبعیدشدم وطولی نکشیدکه قضایای اخیروحادثه شهریور1320 پیش آمد.خسارات مالی وجانی وازکف دادن ثروت وهستی کوچکترین مصیبت من بودوجان رابسلامت بیرون بردن بزرگترین موهبت .هیچ کس تصور نمی کردکه من جان دربرم.لکن من خودازمبداء حقیقی مایوس نبوده وبه رحمت اوکاملا امیدواربودم "لا تیس من روح اله الاالقوم الکافرین "ویقین دارم جزخدا احدی موجب خلاصی ونجات من نگردید.خدا.خدا.خدا. خداوندادارآفریدگارچاره سازبنده نواز.بخشاینده مهربان. خواننده گرامی ،ازتمام این مقدمات نتیجه بزرگ ومفیدی رادرنظرداشتم.باتمام این احساسات دینی وعقایدتوحیدی وخداشناسی نکته مهمی رامی خواهم به شمابگویم.وآن این است دراموری که دراختیارواقتدارشمااست نمی توان به کوچکترین غفلت یاتسامح برگزارنمودوبه امیدخدانشست زیراخداوندفرموده است "لیس الا نسان الاماسعی "تاشماکوشش نکنید تافداکاری ازخودنشان ندهیدبه نتیجه نمی رسید.البته درهنگام عمل اگربه اشکالات مهمی که حل ان ازحیطه اقتدارشماخارج است برخوردنمودیددراینجاست که خداوندکمک می نماید.پس وظیفه مابودبه شمابگوئیم بیدارباشید،موانع کارخودرامتوجه باشید،جنبش کنید،فداکاری نماید.و...

موضوع روزنامه:سیاسی ،اجتماعی،اخلاقی ،ادبی،فکاهی وخبری بوده.ازمیزان آگهی وتبلیغات فراوانی برخورداراست. که مطالب مربوطه به آنهادرتمام شماره های روزنامه به چشم می خورد.سرمقاله هانوشته خودمدیروصاحب امتیازروزنامه با امضاء بی امضاء می باشد،اکثرا شامل مباحث سیاسی روز.اجتماعی.فرهنگی.دینی واخلاقی است. باگذشت اندک زمان عده ای ازروشنفکران واصلاح طلبان دراین نشریه قلم فرسایی می کنند.مطالب ادبی رااکثرشعرای نامی به نام احمدمجار،سهیل خونساری،حسین همایون پور،محسن حریرچیان(ساعی مدیرمسئول روزنامه نسیم شمال)،لاغرگرگانی،امیرزابلی،رهبرهرندی،حسین مجردوصدها نفرشعرای دیگردیده می شود فقط درمیان نویسند گان به اختصارشرح حال میرزا صادق بروجردی اکتفامیشود .میرزاصادق بروجردی:مشروطه خواه که نام اوبافعالیت های روزنامه نگاری درایران پیوندخورده است .وی ازجمله شاگردان ومریدان سیدجمال الدین اسدآبادی بود.درکنارنویسندگی برای جرایدپایتخت ازجمله روزنامه های "فلق" و"دستوراخوت" مطالب می نوشت. این روزنامه هامروج اندیشه های اصلاح طلبانه سیدجمال الدین اسدآبادی بودند.دردوران سلطنت رضاشاه، صادق بروجردی مانندبسیاری ازاهل قلم روزنامه نگاری رابه کنارگذاشت ومطالب ادبی درروزنامه سعادت بشردرشماره های متعددمنتشرنموده است.

مطالب اجتماعی وسیاسی وفرهنگی را آقایان:
سیدعبدالحسین کازرونی،حیدرسعیدی، فیروزکوهی، احمد مجتهدزاده، احمددهقانی، محمدحسین فرهما،عبدالحسین ایتی، علی اکبرسلیمی،فروغی.و...برعهده داشتند روزنامه سعادت بشرکه درمحیط استبدادی وحشت زده عصررضاخانی وپهلوی دوم به مدت 28سال انتشاریافته به شرح زیردرکتابخانه مجلس شورای اسلامی موجوداست .(اشاره به این نکته لازم است آغاز سال جدیدانتشارروزنامه .متفاوت است تعدادی ازآغازسال نشربعدازاتمام سال.وتعدادی ازسالهاجدیداردیبهشت ماه وحتی به علت توقف روزنامه درپایانی سال مجدداشروع به انتشارکرده آغازسال منظوراست ).

 


سال اول:شماره 1-24 (16فروردین1309-30 اسفند1309))
==== دوم : ===25-60 (41 فروردین1310-28 اسفند1310)
==== سوم: ===61-71(20 فروردین 1311-2 تیرماه1311)
==== چهارم : ===74-79 (6آبان1312-21 آذر1312)
==== هشتم : ===1-26(11مهر1316-18 فروردین 1317)
==== نهم : ===27-75 (25 فروردین-18 –اسفند1317 )
====دوازدهم : ===1-18 (19بهمن 1320-28 –اسفند1320)
====سیزدهم : ===19-155 (9فروردین1321-26 –اسفند1321)
==== چهاردهم: ===157-351 (17 فروردین 1323-16فروردین1323)
==== پانزدهم: ===352-476(17فروردین1323-28 اسفند1323)
====شانزدهم: ===477-537(23 اردبنهشت1324-28 اسفند1324)
====هیفدهم : ===538-613 (18فروردین1325-28 اردیبهشت1326)
 ====هیجدهم : ===614-676(31 اردیبهشت1326-27 اسفند1326)
====نوزدهم : ===680-739(31فروردین1327-26 اسفند1327)
 ====بیستم : ===773-796(27مهر1328-20 بهمن 1328)
====بیست ویکم: ===802-876(24فروردین1329-26 اسفند1329)
====بیست ودوم: ===879-883(2 اردیبهشت1330-19 خرداد1330)
====بیست وسوم: ===1250-1360(3 شهریور1331-23 اسفند1331)
====بیست وپنجم:===1366-1402(7فروردین1334-21اردیبهشت1335)
====بیست وهفتم: ===1403-1430(14خرداد1335-27اسفند1335)
====بیست وهشتم: ===1432-1439(17اردیبهشت1336-11تیر1336)

شرح حال مرحوم محمدجوادبوشهری
متولد1287-متوفی1336-شمسی
محمدجوادهوشمندبوشهری فرزندمرحوم کربلائی شعبانعلی موحدتاجرکازرونی مدیرروزنامه"سعادت بشر"ازنویسندگان معاصراست.درسال1287شمسی دربوشهرمتولدشدودرمدرسه سعادت بوشهرتحصیل نمودوانگاه به کراچی رفت ودوره دبیرستان رادرآنجابه پایان رسانیدوزبان انگلیسی راآموخت وبه بوشهربرگشت وبه شیرازرفته چندی درآنجابودوکتابی به نام"دورءتمدن"نوشت ودرشیرازچاپ کرد.ازشیرازبه طهران رفت ودرسال 1308شمسی امتیازروزنامه "سعادت بشر"راگرفت وتاسال1314غیرمرتب نشرداد.

درآن سال روزنامه توقیف شدودرسال1315به زندان افتاد.پس ازاستخلاص مجدداچندشماره ازروزنامه رامنتشرکردتادرسال 1317که باردیگرزندانی شد.اززندان که نجات یافت طولی نکشید که مطالبی درروزنامه خودنوشت وبارسوم درسال1318چندی درمحبس گذرانیدوبعدبه قم تبعیدشدوتاسال1320درتبعیدبود.درآن سال چون اوضاع ایران تغییریافت به طهران رفت وتاسال 1336درطهران اقامت داشت ودرهمانجا وفات یافت.عجب آنکه یک روزقبل ازفوت روزپنجشنبه برای مطالبه وجه اشتراک روزنامه اش به کتابخانه مجلس مراجعه کردونظربه دوستی قدیم درجوارمن نشست وازهردرسخنی گفت وشنیدوابدا آثارکسالت ونقاهت دراونبودوپس ازساعتی رفت وفردای آن روزکه جمعه بودخبردادندکه به عارضه سکته قلبی فوت شد.خدایش رحمت کندکه درتمام عمرپنجاه ونه ساله خودهمواره به سختی وعسرت وبدون زن وبچه ودرزندان به سربردودل خودرابه این خوش کرده بودکه مدیرروزنامه است.درصورتی که اگرشغل دیگراختیارمی کردچون زبان انگلسی راخوب می دانست وبه عربی آشنابود شایدمی توانست بهترازاین زندگی کند.دیگرآثار"تاریخ پرس ارفع دانش""جنبش بانوان"(جنبشهای دهقانی)

نقل ازکتاب دانشمندان وسخن سرایان فارس تالیف محمدحسین رکن زاده –ادمیت ص(873-873)

ماخذ:  مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی 

نظر شما