بخت نصر
بُخْتُ نُصَّر: دومین و بزرگترین پادشاه سلسله نوبابلى، ویران کننده اورشلیم و اسیر سازنده قوم یهود
این نام در اصل بابلى، با تلفظ «نبوکودورى اوصَّر Nabu - Kudurri - Ussur» متشکل از سه بخش «نبو: الهه حکمت بابلى»، «کودورو: جانشین یامرز» و «اوصّر: حمایت کن» است[1] که در زبان عبرى به صورت «نبوخدناصر» یا «نبوخدراصر» درآمده[2] و در منابع اسلامى نیز به صورت «بُختُ نَصَّر» تغییر یافتهاست.[3] از دو پادشاه به این نام در تاریخ بابل یاد شده که نخستین آنها (حکومت 1123 ـ 1146ق.م.) متعلق به سلسله چهارم بابل و دومى (حکومت 562ـ605ق. م.) متعلق به سلسله نوبابلى (کلده) و شخص مورد نظر مفسران است.[4] شهرت وى بر اثر حمله به اورشلیم (بیتالمقدس) و بازتاب وسیع آن در کتابمقدس است.[5]
کشور یهود پس از مرگ سلیمان در پى اختلافات بسیار و نارضایتى و تبعیضهاى پدید آمده به دو بخش اسرائیل درشمال و یهودیه در جنوب تقسیم شد.[6] گرچه اشغال اورشلیم، پایتخت یهودیه به دست بختنصر اولین و بزرگترین یورش به یهودیان نبوده؛ ولى به دلیلهایى چند انعکاس بسیارى در کتاب مقدس و دیگر کتب یهودى یافته است. امورى چون وجود هیکل (معبد سلیمان) در اورشلیم و اعتبار و قوت مذهبى آن به ویژه از زمان پادشاهى یوشیا[7]، پیدا شدن تورات در هیکل[8]، وجود انبیاى بزرگى همچون ارمیا[9] در زمان حمله بختنصر، تبعید گروهى از آنان چون دانیال و حزقیال و نیز عزراى کاهن به بابل و تدوین بخشهایى از کتاب مقدس به وسیله ایشان[10] و از همه مهمتر جذب و مستحیل نشدن تبعیدشدگان اورشلیم در بابل و بازگشت ایشان به سرزمینشان در پى حمایتهاى پادشاهان هخامنشى[11]، از ادله یادشده است. با ظهور دولت کلده در بابل و اتحاد با مادها، نینوا، پایتخت آشور سقوط کرد[12] و قلمرو آشوریان میان آنها تقسیم شد. بخش بزرگى از آن شامل بینالنهرین جنوبى و سوریه و فلسطین سهم دولت کلده گشت.[13] بختنصر، فرزند نبوپلسر (بنیانگذار دولت کلده) در آخرین سال سلطنت پدر(605 ق. م.) اولین لشکرکشى خود را به سوى کَرکَمیش (قَرقَمیش) واقع بر کرانه غربى بخش شمالى فرات انجام داد[14]؛ چه فرعون نِخو (نکو) با استفاده از ناتوانى آشور و اشتغال بابل به محاصره نینوا، داخل شامات شده و تا کَرکَمیش پیش رفته بود.[15] سپاه مصر در پیشروى به سوى شرق با مقابله سپاه کوچکى به فرماندهى یوشیا، پادشاه یهودیه روبهرو شد که پس از کشته شدن یوشیا[16] و تعیین یَهویاقیم (یهویاکیم) به جانشینى وى از سوى فرعون نخو، [17] مسیر خود را به سوى کرکمیش ادامه داد؛ اما در جنگ با بختنصر شکست سختى خورد و تا شهر حَمات در سوریه یا دلتاى رود نیل عقبنشینى کرد[18] و تمام سرزمین حَتّى (سوریه، فلسطین، شرق اردن و ساحل شرقى مدیترانه) به دست دولت بابل افتاد.[19] بختنصر در اولین سال حکومت خود (604 ق. م.) بار دیگر به سوى سرزمین حَتّى حرکت کرد و بدون هیچگونه معارضه قابل توجهى، سلطه خود را بر تمام حکومتهاى آن منطقه از جمله یهودیه به پادشاهى یهویاقیم تثبیت کرد و خراج سنگینى از ایشان گرفت.[20] در همین زمان (به روایت عهد عتیق، سال 606 ق. م.[21]) گروگانهایى را از یهودیه با خود به بابل برد که احتمالا دانیال نبى جزو ایشان بوده است.[22] در سال 601 ق.م. به مصر حمله کرد و از جنگ سختى که درگرفت، سرانجامى قطعى حاصل نشد و به هر دو طرف صدمات سختى وارد آمد.[23] در سال 599ق.م. به قصد سرکوبى قبایل عربى که در مرزهاى جنوبى دولت کلده میان عراق تا شام آشوب کرده بودند، دوباره به سرزمین حتّى لشکر کشید و این قبایل را که در کتاب مقدس از آنها به نام «قیدار» و «حاصور» یاد شده[24] سرکوب کرده، چارپایان و بتهایشان را به غنیمت برد.[25] در سال بعد اقدام به محاصره اورشلیم کرد، زیرا یَهویاقیم دو سال از پرداخت باج امتناع ورزیده بود.[26] یَهویاقیم قبل از رسیدن سپاه بابل یا در زمان محاصره درگذشت و پسرش یهویاکین به پادشاهى رسید.[27] اورشلیم در سال 595 ق. م. فتح شد و یهویاکین به همراه خانواده سلطنتى و شمارى از ساکنان شهر (ازجمله حزقیال نبى[28]) به بابل تبعید شدند؛ ولى شهر ویران نشد.[29] بختنصر پس از پادشاه ساختن صِدقیا، عموى یهویاکین و تعهد از وى مبنى بر عدم شورش[30] و همچنین دریافت خراجى سنگین[31] به بابل بازگشت. سِفْر پادشاهان شمار اسیرشدگان این حمله را 10000 نفر از فرماندهان، سربازان، صنعتگران و آهنگران شمرده[32]، حال آنکه در سِفْر ارمیا این تعداد 3023نفر بیان شده است.[33]بختنصر در سال 589ق.م. براى بار دوم اورشلیم را به محاصره درآورد[34]، زیرا صدقیا پس از 9 سال تبعیت از بابل در پى بىتوجهى بختنصر به قلمرو غربى خود به سبب اشتغال در جنگ باعیلامیها و فرو نشاندن آشوب در ارتش خود، دست به شورش زده، ادعاى استقلال کرده بود.[35] شورش وى بىشک از حمایت و تشویق فرعون مصر برخوردار بود.[36] سپاه بابل در سال 586یا587 با ویران ساختن دیوارهاى دفاعى، شهر را اشغال کرد.[37] در این حمله صدقیا اسیر و کور شد و اشراف و بزرگان یهود کشته شدند، قصر پادشاه و هیکل سلیمان به آتش کشیده شد، ساکنان شهر به بابل تبعید شدند، ظروف و وسایل قیمتى معبد به تاراج رفت و[38] تابوت میثاق[39] و متن تورات[40] به کلى از میان رفت. طبق روایت سِفر دوم پادشاهان، همه شهروندان، جز تهیدستان به بابل تبعید شدند.[41] این افراد در سِفْر ارمیا 832 نفر بیان شدهاند[42] که با توجه به کشته شدن شمار فراوانى از مردم در جریان محاصره در پى شیوع گرسنگى و بیماریهاى واگیردار و فرار گروهى از اهالى شهر هنگام عقبنشینى سپاه بابل بر اثر پیشروى ارتش مصر براى کمک به اورشلیم و همچنین کشتار یهودیان پس از اشغال شهر به دست سربازان بابلى، چندان ناسازگار با گزارش نخست به نظر نمىرسد.[43] در تمام این دوران، انبیاى بنى اسرائیل به خصوص ارمیا، با زبانى تلخ به بیان گناهان قوم یهود پرداخته، آنان را از عذاب دردناک الهى بیم مىدادند. ارمیا بابل را تازیانه عذابى در دست خداوند[44] و تنها راه نجات را در تسلیم شدن مىدانست.[45]
تبعید شدگان در بابل از آزادى و رفاه خوبى برخوردار شدند و پس از مدتى مکنت بسیار یافتند.[46] بختنصر پس از ساختن باغهاى معلق و قصرها و معابد بسیار و دیوارهاى عظیم دفاعى[47]، در سال 562 ق.م. درگذشت.[48] در حدود دو دهه بعد با ظهور کورش هخامنشى و سقوط بابل[49] زمینه بازگشت یهودیان که به زندگى در بابل خو گرفته بودند، فراهم آمد.[50]
همچنین گروهى بختنصر را نواده[51] یا کاتب[52] سنحاریب آشورى دانستهاند که در حمله به بیتالمقدس، فرشته خداوند همه سپاه ایشان را به غیر از خود سنحاریب، بختنصر و چند نفر دیگر نابود مىکند. این داستان شباهت فراوانى به گزارش عهد عتیق دارد.[53] تنها راویان اسلامى اخبار، بختنصر را با ابتکار خود به آن افزودهاند. طبق این گزارش بختنصر پس از به قدرت رسیدن منتظر مىماند تا گناهان در بین بنى اسرائیل فزونى یافته، خداى ایشان دست از حمایتشان بردارد و پس از حمله به بیت المقدس، جمع فراوانى از یهودیان را که شمار آنان 000/70 نفر بیان شده، به قتل مىرساند[54]، به طورى که دیگر کسى از حافظان تورات باقى نمىماند.[55] مسجد الاقصى را نیز ویران کرده، از خاکروبه پر مىسازد[56] و تورات نیز به آتش کشیده شده، از بین مىرود.[57] سپس بسیارى از بازماندگان را به اسارت برده، اندکى را نیز در آن مکان وا مىنهد.[58] وى در اواخر عمر بر اثر گناهان بسیار به صورت حیوانى مسخ[59] یا دیوانه شده، خود را گاو مىپندارد.[60] در سِفْر دانیال نیز به دیوانه شدن وى اشاره شده است.[61] برخى نیز سرانجام وى را پس از دورهاى مسخ، بخشش از سوى خداوند و بازگشت به هیئت انسانى ذکرکردهاند.[62]
بختنصر در قرآن:
نام بختنصر در قرآن به طور صریح نیامده است؛ ولى مفسران مسلمان آیات 97، 114 و 259 بقره/2؛ 167 اعراف/7؛ 26 نحل/16؛ 4 ـ 8 و 104 اسراء /17؛ 11 ـ 15 انبیاء/21 و 4 ـ 10 بروج /85 را بااختلاف گزارشهاى بسیار در مورد وى دانستهاند. در گزارشها و داستانهاى افسانهاى بسیارى که تاریخنگاران اسلامى و مفسران درباره بختنصر ارائه دادهاند ردپایى از اسفار عهد عتیق، کتب ربانى یهود و نوشتههاى ایرانیان قبل از اسلام به چشم مىخورد. تأثیر بختنصر در اذهان راویان اسلامى اخبار تا جایى بوده که هر حمله و رویداد ناآشنایى را در برهههاى مختلف تاریخى به وى نسبت مىدادند.[53] آیات قرآنى مربوط به بختنصر به غیر از آیه 26 نحل/16 که بنا به نظرى غیر مشهور درباره مرگ و گرفتارى وى به عذاب الهى است[64] تحت دو عنوان «حمله به بیت المقدس» و «حمله به اعراب» قابل بررسى است.
1. حمله به بیت المقدس:
در آیات ابتدایى سوره اسراء از دو بار عصیان و استکبار قوم یهود و به سبب آن، دو بار مجازات ایشان یاد شده است: «وقَضَینا اِلى بَنى اِسرءیلَ فِى الکِتـبِ لَتُفسِدُنَّ فِىالاَرضِ مَرَّتَینِ ولَتَعلُنَّ عُلُوًّا کَبیرا». (اسراء/17، 4) نخست بار، خداوند گروهى از بندگان نیرومند خود را بر ایشان مسلط مىکند: «فَاِذا جاءَ وَعدُ اُولـهُما بَعَثنا عَلَیکُم عِبادًا لَنا اولى بَأس شَدید فَجاسوا خِلـلَ الدّیارِ و کانَ وَعدًا مَفعولا» (اسراء/17، 5) و پس از چندى دوباره قدرت و مکنتشان را بیش از پیش به آنان باز مىگرداند: «ثُمَّ رَدَدنا لَکُمُ الکَرَّةَ عَلَیهِم و اَمدَدنـکُم بِاَمول و بَنینَوجَعَلنـکُم اَکثَرَ نَفیرا» (اسراء/17، 6) تا آنکه هنگام وعده [کیفر] دوم، دشمنانشان چنان بر آنان سخت مىگیرند که غم و اندوه بر چهرههایشان نمایان مىشود و آنچه را زیر سلطه گیرند، درهم مىکوبند: «... فَاِذا جاءَ وَعدُ الأخِرَةِ لِیَسوءوا وُجوهَکُم ولِیَدخُلُوا المَسجِدَ کَما دَخَلوهُ اَوَّلَ مَرَّة و لِیُتَبِّروا ما عَلَوا تَتبیرا». (اسراء/17، 7) گزارش تاریخى قرآن در این آیات بسیار کلى است؛ ولى از دیگر آیات قرآن مىتوان نتیجه گرفت که فساد و استکبار ایشان در سرپیچى از دستورات خداوند (بقره/2، 246)، شکستن پیمان خود با خدا (بقره/2، 83)، قتل و تکذیب انبیا (بقره/2، 87)، کشتن همدیگر (بقره/2، 85)، تحریف کلام الهى (بقره/2، 75، 79) و... بوده است. انبیاى بنىاسرائیل نیز یهودیان را از پرستش خدایان بیگانه نهى مىکردند[65] و ایشان را به سبب رواجفساد[66] و نبوتهاى دروغین[67] سرزنش کرده، مستحق عذاب مىدانستند.
تعبیر «وقَضَینا اِلى بَنى اِسرءیلَ فِى الکِتـبِ» از اعلام و بیان قطعى این حملات به یهودیان حکایت دارد[68] که باید در تورات[69] یا عموم اسفار عهد عتیق و حتى برخى اناجیل صورت گرفته باشد[70]؛ اما با توجه به آیه دوم این سوره: «و ءَاتینا موسى الکتب...» ظهور کتاب در خصوص شریعت موسى از قوت بیشترى برخوردار است. یادکرد این حملات در شریعت موسى، از سِفْر دانیال نیز برمىآید.[71] احتمالا همین دو عامل سبب جلب توجه دانشمندان اسلامى به کتاب مقدس براى یافتن حمله یا حملاتى در پى قتل یا تکذیب پیامبرى شده است. در منابع یهودى از حملات متعددى یاد شده که قابل تطبیق بر دو حمله مذکور است. در سِفْر دانیال نیز به وقوع دو حمله بزرگ در تاریخ یهود اشاره مختصرى شده که تا حدودى به گزارش قرآن شباهت دارد[72]؛ ولى به نظر مىرسد چندان مورد توجه مفسران قرار نگرفته است، بر همین اساس راویان اسلامى، حمله کنندگان به بیتالمقدس را در نوبت اول و دوم یکى از جالوت[73]، سنحاریب[74]، بختنصر[75]، انطیاکوس رومى[76] (در سال 167 ق. م. از پادشاهان مقدونى سوریه[77])، یکى از ملوکالطوایف بابل پس از اسکندر مقدونى (به نام جوزور یا بیردوس یا خردوش)[78] یا تیتوس رومى[79] (درسال70 م.[80]) دانستهاند. عصیان ایشان را نیز با اختلاف نظرهاى بسیار در قتل اشعیا[81]، قتل[82] یا حبس[83] ارمیا، قتل زکریا (ظاهراً پدر یحیى و نه فرزند برخیابن عدو، از نگارندگان اسفار عهد عتیق مورد نظر است[84])، قتل یحیى[85] و قصد قتل عیسى[86] بیان کردهاند. در این بین شهرت بختنصر از دیگران بیشتر است و عموم مفسران بر وقوع حداقل یکى از این دو حمله به دست وى اتفاق نظر دارند، ازاینرو برخى احتمالا با توجه به وحدت فاعل هر دو حمله در این آیات که به نظر مىرسد مهاجمان را در هر دو رویداد، یک گروه معرفى مىکند[87]، هر دو حمله را به وى نسبت دادهاند.[88] گروهى با پذیرش این قول در کنار اعتقاد به فاصله چند قرنى میان دو حمله، احتمال طولانى بودن عمر وى را بیان کردهاند[89]، به هر حال آیات قرآن به وقوع این حملات در زمان گذشته صراحت نداشته و اتفاق نظر مفسران در وقوع هر دو در زمان گذشته، احتمالا ناشى از این تصور بوده که با قدرت یافتن مسیحیت و اسلام دیگر احتمال برترىجویى یهودیان نمىرود. البته در آیه 8 اسراء/17 از احتمال اقتدار و سلطهجویى مجدد یهودیان و سرکوب دوباره آنان به دست خداوند خبر داده شده که اشاره ضعیفى به وقوع هر دو رویداد در زمان گذشته دارد: «عَسى رَبُّکُم اَن یَرحَمَکُم و اِن عُدتُّم عُدنا...»، از همین رو، برخى مفسران از حملات سوم و چهارمى نیز یاد کردهاند.[90]
گروهى که حمله نخست را به بختنصر نسبت دادهاند، مهاجمان را در وعده دوم انطیاکوس یا یکى از ملوک الطوایف بابل یا امپراطور روم دانسته و آنانکه حمله دوم را به وى نسبت دادهاند، جالوت یا سنحاریب را مهاجمان نخست شمردهاند. هرچند از حمله جالوت[91] و سنحاریب[92] در کتاب مقدس یاد شده است؛ ولى تطبیق این حملات بر آیات نخستین سوره اسراء با توجه به بناى مسجد در عصر داود و سلیمان، [93] پس از حمله جالوت و به تصریح آیات در ورود مهاجمان به مسجدالاقصى و همچنین ناتوانى سنحاریب در فتح بیتالمقدس، چندان وجیه نمىنماید، مگر آنکه اطلاق مسجد را بر تمام ارض مقدس روا بداریم.[94] احتمال تطبیق حمله انطیاکوس، پادشاهان ملوک الطوایف بابل یا امپراطور روم بر آیات مورد نظر نیز با توجه به تعبیر «قَضَینا» که بیان از پیغامرسانى وحیانى و قطعى به بنىاسرائیل در کتاب مقدس مىکند[95] و عدم اشاره صریح به چنین حملاتى در عهد عتیق تضعیف مىشود. احتمالا گروهى از مفسران نخستین بر همین اساس و با توجه به وجود پیشگوییها و گزارشهاى بسیار درباره حمله بختنصر و بابلیان درعهد عتیق به خصوص دو سِفْر ارمیا و اشعیا و همچنین ظهور آیات سوره اسراء بر وحدت فاعل هر دو حمله، بختنصر را مهاجم در هر دو رویداد پنداشتهاند[96]؛ اما فاصله اندک میان دو حمله بختنصر با توجه به گزارش قرآن از بازگشت قدرت و مکنت یهودیان پذیرش این سخن را دشوار مىسازد. بسیارى نیز حمله دوم را به دست وى و در پى قتل یحیى دانستهاند[97]، با آنکه قتل یحیى حدود 600 سال پس از بختنصر و در دوره زندگانى حضرت مسیح رخ داده است.[98] این اشتباه تاریخى احتمالا بر اثر تشابه بخشهایى از داستان حمله بختنصر با ماجراى حملات وسپاسیانوس و فرزندش تیتوس رومى پس از میلاد مسیح و قتل یحیى، در منابع یهودى براى این دسته از مفسران اسلامى رخ داده است.[99] نشانههاى دیگرى نیز از اشتباه گرفتن وسپاسیانوس و بختنصر در منابع اسلامى به چشم مىخورد.[100] طغیان بنىاسرائیل در حمله بختنصر مىتواند در مخالفت با احکام تورات، رواج فساد، قتل اشعیا ـ بنا به روایت برخى اسفار غیر مشهور عهد عتیق[101] و برخى مفسران اسلامى ـ و حبس ارمیا باشد. برخى مفسران از قتل ارمیا نیز در زمره عصیانهاى بنى اسرائیل نام برده و حمله بختنصر را در پى آن شمردهاند که با گزارشهاى عهد عتیق[102] و دیگر روایات اسلامى سازگار نیست.[103] برخى نیز حمله بختنصر را در پى قتل زکریا دانستهاند که طبق گزارش عهد عتیق متأخر از بختنصر مىزیسته و اشارهاى به قتل وى نیز نشده است.[104] در عین حال نظر بیرونى و ابنخلدون در تطبیق حمله دوم برتیتوس رومى در میان مفسران معاصر از اقبال بیشترى برخوردار گشته[105] که از تأیید گزارشهاى تاریخى و حکایات اسفار عهد عتیق تهى نبوده است و به رغم برخى تأملات درباره وحدت فاعل هر دو حمله با گزارش قرآن نیز چندان ناسازگار نمىنماید. تقارن دو حمله بزرگ مورد نظر قرآن با دو بار ویرانى کامل اورشلیم در تاریخ یهود (بار اول در 538 ق. م. به دست بختنصر و بار دوم در 70 م. به دست تیتوس رومى[106]) نیز این قول را تقویت مىکند. وجود اشارههایى در کتاب مقدس همچون رؤیاى دانیال مبنى بر ویرانى اورشلیم بر اثر جنگ پس از ظهور مسیح[107]، هشدارهاى ملاکى (آخرین پیامبر نگارنده اسفار عهد عتیق در حدود 416 ق. م.[108]) مبنى بر آمدن خداوند و انتقام از بدکاران و ستمکاران[109] و همچنین پیشگوییهاى عیسى از ویرانى دوباره بیتالمقدس[110] نیز مىتواند مؤیدى دیگر بر وقوع حمله دوم به دست تیتوس باشد. البته حمله انطیاکوس سلوکى نیز پس از دوره پیامبرى ملاکى رخ داده که ویران نشدن اورشلیم در این حمله احتمال تطبیق آن را بر آیات سوره اسراء تضعیف مىکند. گروهى دیگر از معاصران نیز دو رویداد مورد نظر قرآن را بر دو دوره تاریخى ـ پیش از میلاددر جریان حملات بختنصر و سارگن و پس از میلاد در جریان حملات رومیان ـ و نه بر دو حمله خاص تطبیق کردهاند.[111]
به هر روى برخى تعابیر در آیات سوره اسراء، تطبیق مهاجمان را بر امثال بختنصر و تیتوس دشوار مىسازد؛ تعبیر «بَعَثنا عَلَیکُم عِبادًا لَنا» (اسراء/17، 5) که از نوعى ظهور در ایمان و دیندارى مهاجمان تهى نیست، برخى مفسران را به این اظهار نظر واداشته که در صورت نبود قرینهاى قطعى، گریزى از حکم به ایمان ایشان نیست[112]، با این حال تلاشى از سوى این دسته مفسران براى یافتن فردى مؤمن که به بیت المقدس هجوم برده باشد، صورت نگرفته است.[113] البته واژه «بعث» که ظهور در مأموریت یافتن آنان در حمله به بیتالمقدس دارد، [114] در مورد امور صرفاً تکوینى نیز به کار رفته[115] و در نتیجه ظهور چندان روشنى در خداپرستى و ایمان ایشان ندارد. احتمالا تلاش برخى مفسران براى تفسیر «بَعَثنا» به تمکین و رفع موانع[116] در برابر معناى مشهور ایجاد انگیزه و مأموریت دادن[117] از همین روى بوده است؛ اما ترکیب «عِباداً لَنا» با توجه به تعابیر مشابه آن در قرآن همچون «عَبدَنا» و «عِبادَنا» که در غیر از موارد مثبت به کار نرفتهاند، ظهور نسبتاً روشنى در ایمان مهاجمان دارد[118]، با این حال در ادامه آیات از ورود مهاجمان به مسجدالاقصى یاد شده که در کنار برخى روایات تفسیرى[119] به هتک حرمت آن مکان مقدس اشاره دارد.[120] در این صورت مىتوان قرینهاى بر رفع ظهور «عِباداً لَنا» یافت، گذشته از این، تعبیر «ثُمَّ رَدَدنا لَکُم الکَرَّةَ عَلَیهِم» (اسراء/17، 6) نیز که به تسلط یافتن بنىاسرائیل اشاره دارد، یافتن مصداقى براى مهاجمان را بیش از پیش دشوار مىسازد، زیرا هرچند صدقیا بر بختنصر شورید؛ ولى بر وى سلطه نیافت. البته احتمال تسلط یافتن گروهى دیگر (هخامنشیان) بر بابلیان و سود جستن بنىاسرائیل از آن با توجه به ترکیب «لَکُم الکَرَّةَ» نیز منتفى نیست.[121] بر اثر همین ابهامها، گروهى دیگر از مفسران معاصر با تأکید بر ظهور آیات در ایمان و وحدت مهاجمان و همچنین تکیه بر تعبیر «لَتَعلُنَّ فِىالأَرضِ» که اشاره به استکبار و عصیانى جهانى دارد و عدم سابقه عصیانى جهان شمول از ایشان وقوع هر دو رویداد را در زمان گذشته به طور کلى انکار کرده و از دو بار افساد ایشان و سرکوبى آنان در آینده به دست مسلمانان خبر دادهاند.[122] البته تعبیر «علو فى الأرض» در برخى آیات دیگر (قصص/28، 4) در طغیانهاى محلى نیز به کار رفته است.[123]
به جز آیات نخستین سوره اسراء، موارد دیگرى نیز در قرآن اشاره به سرکوبى یهودیان و ویرانى بیت المقدس دارد.
آیه114 بقره/2 از دیگر آیاتى است که از سوى برخى مفسران در مورد ویرانسازى مسجدالاقصى در حمله بختنصر تفسیر شده است.[124] خداوند در این آیه از خراب کنندگان مساجد الهى به عنوان ستمکارترین مردم یاد مىکند: «و مَن اَظلَمُ مِمَّن مَنَعَ مَسـجِدَ اللّهِ اَن یُذکَرَ فیهَا اسمُهُ وسَعى فى خَرابِها اُولـئِکَ ما کانَ لَهُم اَن یَدخُلوها اِلاّ خائِفینَ...». سیاقآیات بیشتر با تطبیق آیه مورد نظر بر مسجدالحرام و یهودیان مدینه در جریان تغییر قبله[125] یا مشرکان مکه به سبب منع پیامبر از عبادت در کعبه[126] یا منع از برگزارى حج در جریان صلح حدیبیه[127] سازگار است. البته برخى مفسران بدون توجه به شأن نزولى خاص، تعبیر «مساجد» در آیه را عام شمرده[128] و گروهى نیز به استناد روایتى از امیرمؤمنان، امام على(علیه السلام)«مساجد» را بر همه سطح کره زمین تطبیق کردهاند[129]؛ همچنین دستهاى از مفسران، شهر ویرانى را که مرگ 100 ساله و حیات مجدد ارمیا یا عزیر نبى در آن رخ داده (نک:259 بقره/2) همان بیتالمقدس ویران شده به دست بختنصر پنداشتهاند.[130] آیه 167 اعراف/7 نیز از سوى برخى مفسران در مورد تسلط بختنصر بر یهودیان بیان شده است.[131] در این آیه از اعلام خداوند به یهودیان مبنى بر تسلط گروهى بر ایشان تا روز قیامت یاد شده است: «و اِذ تَاَذَّنَ رَبُّکَ لَیَبعَثَنَّعَلَیهِم اِلى یَومِ القِیـمَةِ مَن یَسومُهُمسوءَالعَذابِ...». دیگران با توجه به اینکه بختنصر نمىتوانسته تا قیامت بر آنها سلطه یابد، این آیه را بر امت حضرت محمد(صلى الله علیه وآله)تطبیق کردهاند.[132] و بالاخره آخرین مورد دشمنى برخى با جبرئیل در آیه 97 بقره/2 است که برخى روایات تفسرى آن را بر بنى اسرائیل منطبق دانستهاند.
طبق این روایات، عداوت مذکور از نزول پیامهاى عذاب و جنگ از سوى جبرئیل و همچنین بازداشتن دانیال از کشتن بختنصر در کودکى نشئت یافته است.[133]
افزون بر گزارشهاى قرآنى، اطلاعات تاریخى بىپایهاى نیز از برخى مفسران و مورخان نخستین درباره بختنصر نقل شده است. این گزارشها با داستانِ یافتن نوزادى در کنار بتى و نامیدن وى به بختنصر به معناى فرزند بت «نصّر» آغاز شده[134]. سپس چگونگى به قدرت رسیدن وى پس از دورهاى فلاکت و بدبختى در جریان ملاقاتش با فردى یهودى یا پیامبرى از بنىاسرائیل ذکر مىشود.[135] در منابع ایرانیان قبل از اسلام نیز به حملهلُهراسپ، پادشاه کیانى به همراهى بخت نرسیه (نامفارسى شده بختنصر[136]) به بیتالمقدس اشاره شده[137] که احتمالا منشأ الهام مورخان اسلامى در معرفى بختنصر به عنوان مرزبان ممالک غربى لُهراسپ و کارگزار او در فتح اورشلیم بوده است.[138] گروهى نیز سعى در ارائه شجرهنامهاى پارسى براى وى کردهاند[139]، به هر حال در منابع تاریخى اسلامى بسیار اندک از وى به عنوان پادشاهى مستقل یاد شده است.[140]
2. حمله به اعراب:
در آیات 11 - 15 انبیاء/21 از مردمانى ستمگر یاد شده که خداوند محل سکونت آباد و پرناز و نعمتشان را درهم شکسته، آنان را از بیخ وبن برمىکند: «و کَم قَصَمنا مِن قَریَة کانَت ظالِمَةً... حَتّى جَعَلنـهُم حَصیدًا خـمِدین». برخى تفاسیر با اعتماد بر روایاتى از مفسران نخستین «حَصیدًا خمِدین» را به معناى قتل عام با شمشیر[141] و نه بر اثر نزول عذاب الهى[142] دانستهاند. این گروه، آیات مورد نظر را در مورد حمله بختنصر به «حضور» یا «حضوراء» در یمن به سبب قتل پیامبرى به نام «شعیببن ذى مهرم» تفسیر کردهاند.[143] اندکى نیز حضوراء را در حجاز از سوى شام بیان کردهاند.[144]مورخان اسلامى نیز داستانهاى بسیارى در این رابطه ارائه دادهاند[145]، به هر حال ماجراى حمله بختنصر به حضوراء به احتمال زیاد از گزارش سفر ارمیا[146]مبنى بر حمله بختنصر به حاصور و قیدار در بادیه شرق فلسطین[147] اقتباس شده و تشابه اسمى حاصور به حضوراء سبب اشتباه راویان اسلامى بوده است[148]؛ همچنین اشاره به واداشتن بختنصر توسط ارمیا براى حمله به حضوراء در برخى منابع اسلامى[149] و تشابه بسیار گزارش عهد عتیق با برخى عبارات اینگونه روایات، این فرضیه را قوت مىبخشد، گذشته از این، دورى مکانى فراوان بابل ازیمن احتمال وقوع چنین حملهاى را تضعیف مىکند.[150]
منابع
آثارالباقیه؛ الاحتجاج؛ اعلام القرآن؛ انوارالتنزیل و اسرار التأویل، بیضاوى؛ بابل تاریخ مصوّر؛ بحارالانوار؛ البدء والتاریخ؛ البدایة والنهایه؛ تاریخ ابنخلدون؛ تاریخ الامم والملوک، طبرى؛ تاریخ ایران باستان؛ تاریخ بابل از تأسیس سلطنت تا غلبه ایران؛ تاریخ تمدن (مشرق زمین گاهواره تمدن)، تاریخ جامع ادیان؛ تاریخ سیستان؛ تاریخ ملل قدیم آسیاى غربى؛ تاریخ هرودت؛ تاریخ الیعقوبى؛ تجارب الامم؛ التعریف والاعلام؛ تفسیر التحریر والتنویر؛ تفسیر عبد الرزاق؛ تفسیرالقرآن العظیم، ابنکثیر؛ تفسیر القمى؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر مجاهد؛ التفسیر المنسوب الى الامام العسکرى(علیه السلام)؛ تفسیر من وحى القرآن؛ تفسیر نمونه؛ توراة الیهود؛ جامع البیان عن تأویل آى القرآن؛ الجامعلاحکام القرآن، قرطبى؛ روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم؛ روضالجنان و روح الجنان؛ زادالمسیر فى علم التفسیر؛ الصحیح من سیرةالنبى الاعظم(صلى الله علیه وآله)؛ علل الشرایع؛ فتح البارى شرح صحیح البخارى؛ فتحالقدیر؛ الفرقان فى تفسیر القرآن؛ فرهنگ فارسى؛ فى ظلال القرآن؛ قاموس کتاب مقدس؛ الکامل فى التاریخ؛ کتاب مقدس؛ کشف الاسرار و عدةالابرار؛ کوروش کبیر (ذوالقرنین)؛ کیانیان؛ لسان العرب؛ مجمعالبیان فى تفسیر القرآن؛ مروج الذهب و معادن الجوهر؛ المعارف؛ معجم ما استعجم من اسماء البلاد والمواضع؛ المفصل فى تاریخ العرب قبلالاسلام؛ مقارنة الادیان الیهودیه؛ المیزان فى تفسیر القرآن؛ نبوخذ نصر الثانى؛ نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانهاى ایرانیان؛ نزهةالقلوب.
Britanica.
Judaica.
پی نوشت:
[1]. نبوخذنصرالثانى، ص54؛
Britanica: Nebuchadrezzer.
[2]. Judaica, Vol.12.P.912؛ کتابمقدس، دوم پادشاهان، 24: 25؛ ارمیا 24: 1.
[3]. المعارف، ص46؛ تاریخ طبرى، ج1، ص316؛ فرهنگ فارسى، ج5، ص246، «بخت نصر».
[4]. تاریخ ملل قدیم آسیاى غربى، ص156، 183ـ184، 284.
[5]. کتاب مقدس، دوم پادشاهان، 24ـ25؛ دوم تواریخ، 36؛ ارمیا، مراثى ارمیا؛ دانیال نبى؛ عزرا.
[6]. کتاب مقدس، اول پادشاهان، 11: 29 - 40؛ 12: 1-24؛ تاریخ تمدن، ج1، ص368.
[7]. تاریخ جامع ادیان، ص519ـ520.
[8]. کتاب مقدس، دوم پادشاهان، 22: 8.
[9]. قاموس کتاب مقدس، ص40ـ41؛ تاریخ جامع ادیان، ص521ـ526.
[10]. قاموس کتاب مقدس، ص366، 320ـ321، 609؛ توراةالیهود، ص139، 143.
[11]. تاریخ ایران باستان، ج1، ص377، 382؛ کتاب مقدس، دوم پادشاهان 25: 22ـ23؛ عزرا: 1 - 8؛ نحمیا 2: 6ـ7.
[12]. تاریخ ایران باستان، ج1، ص188ـ194؛ نبوخذ نصرالثانى، ص41، 46، 49.
[13]. تاریخ ایران باستان، ج1، ص191ـ194؛ تاریخ بابل از تأسیس، ص266.
[14]. Judaica, Vol. 12 , P. 913.
[15]. تاریخ ایران باستان، ج1، ص191ـ193؛ نبوخذ نصر الثانى، ص51ـ52.
[16]. کتاب مقدس، دوم پادشاهان، 23: 29.
[17]. همان: 34.
[18].Judaica, Vol.12,P.913؛ نبوخذ نصرالثانى، ص52، 59؛ تاریخبابل از تأسیس، ص266.
[19]. نبوخذ نصر الثانى، ص62.
[20]. همان، ص61، 63ـ64. Jucaica, Vol.12, 913
[21]. قاموس کتاب مقدس، ص366.
[22]. همان؛ بابل تاریخ مصور، ص196.
[23]. نبوخذ نصرالثانى، ص64ـ65.Judaica, vol. 12 , P. 913
[24]. کتاب مقدس، ارمیا، 49: 28.
[25]. نبوخذ نصر الثانى، ص66.
[26]. همان، ص67.
[27]. همان، ص68؛ تاریخ ایران باستان، ج1، ص192.
[28]. قاموس کتاب مقدس، ص320.
[29]. نبوخذ نصر الثانى، ص67ـ69.
[30]. همان، ص69؛ کتاب مقدس، دوم پادشاهان، 24: 17.
[31]. کتاب مقدس، دوم پادشاهان، 24: 13؛>
Judaica, Vol. 12, P. 913.
[32]. همان: 14.
[33]. همان، ارمیا، 52: 28.
[34]. نبوخذ نصر الثانى، ص72؛
Judaica, Vol. 12, P. 913.
[35]. همان، ص69ـ70.
[36]. همان، ص71.
[37]. همان، ص72ـ74؛ تاریخ ایران باستان، ص193؛
.Judaica , Vol. 12 , P. 913
[38]. کتاب مقدس، دوم پادشاهان، 25.
[39]. تاریخ جامع ادیان، ص527.
[40]. جامع البیان، مج9، ج15، ص56؛ البدء والتاریخ، ج3، ص115ـ116؛ کورش کبیر، ص216.
[41]. کتاب مقدس، دوم پادشاهان، 25: 11ـ12.
[42]. همان، ارمیا، 52: 29.
[43]. نبوخذ نصر الثانى، ص82.
[44]. کتاب مقدس، ارمیا، 4: 5-10؛ 6: 1-9، 22-27؛ 15: 1ـ9 و....
[45]. همان، 27: 6- 8، 17؛ 38: 17 ـ 18.
[46]. تاریخ جامع ادیان، ص527ـ528؛ تاریخ تمدن، ج1، ص378.
[47]. نبوخذنصرالثانى، ص99، 110؛ تاریخ هرودت، ج1، ص178ـ179، 260 - 263.
[48]. بابل تاریخ مصور، ص199.
[49]. تاریخ تمدن، ج1، ص140.
[50]. همان، ص381.
[51]. جامعالبیان، مج3، ج3، ص47؛ مج9، ج15، ص32؛ روضالجنان، ج12، ص174.
[52]. تاریخ طبرى، ج1، ص314؛ الکامل، ج1، ص256.
[53]. کتاب مقدس، دوم پادشاهان، 19: 35ـ36.
[54]. مجمعالبیان، ج6، ص616؛ تفسیر ابنکثیر، ج3، ص28.
[55]. تفسیر ابنکثیر، ج3، ص28.
[56]. جامعالبیان، مج3، ج3، ص48؛ البدایة والنهایه، ج2، ص30.
[57]. تاریخ طبرى، ج1، ص325؛ جامعالبیان، مج9، ج15، ص56؛ البدءوالتاریخ، ج3، ص115ـ116.
[58]. جامعالبیان، مج9، ج15، ص56؛ البدایة والنهایه، ج2، ص30.
[59]. تاریخ یعقوبى، ج1، ص66؛ الکامل، ج1، ص267.
[60]. اعلامالقرآن، ص968.
[61]. کتاب مقدس، دانیال، 4: 30 - 32.
[62]. تاریخ یعقوبى، ج1، ص66؛ الکامل، ج1، ص267.
[63]. نخستین انسان، ج2، ص400؛ المفصل، ج1، ص352؛ تاریخطبرى، ج1، ص317ـ318.
[64]. تفسیر قرطبى، ج10، ص65.
[65]. کتاب مقدس، ارمیا، 7: 9.
[66]. کتاب مقدس، اشعیا، 1: 2ـ5؛ ارمیا، 5: 1ـ3؛ 7: 1ـ11.
[67]. همان، ارمیا، 23: 9 - 18.
[68]. المیزان، ج13، ص38؛ من وحى القرآن، ج14، ص33.
[69]. مجمعالبیان، ج6، ص614؛ روض الجنان، ج12، ص161.
[70]. التحریر والتنویر، ج13، ص28ـ29؛ الفرقان، ج15، ص32.
[71]. کتاب مقدس، دانیال 9: 12ـ13، 26.
[72]. همان، 9: 12ـ27.
[73]. تفسیر عبدالرزاق، ج2، ص291؛ جامعالبیان، مج9، ج15، ص37؛ روض الجنان، ج12، ص162.
[74]. جامعالبیان، مج9، ج15، ص37ـ38؛ روضالجنان، ج12، ص162.
[75]. تفسیر عبدالرزاق، ج2، ص291؛ تفسیر قمى، ج1، ص113ـ114؛ جامع البیان، مج3، ج3، ص48؛ مجمعالبیان، ج6، ص616ـ617.
[76]. مجمعالبیان، ج6، ص616؛ روضالجنان، ج12، ص164.
[77]. Britanica: antiachus IV Epiphanes.
[78]. روح المعانى، مج9، ج15، ص30.
[79]. آثار الباقیه، ص466؛ تاریخ ابنخلدون، ق 1، ج2، ص116.
[80]. Britanica: titus.
[81]. مجمع البیان، ج6، ص617؛ تفسیر بیضاوى، ج2، ص435.
[82]. تفسیر بیضاوى، ج2، ص435.
[83]. المعارف، ص47؛ التعریف والاعلام، ص177.
[84]. مجمعالبیان، ج6، ص614؛ تفسیر بیضاوى، ج2، ص435؛ البدء والتاریخ، ج3، ص118؛
Judaica, Vol. 12, P. 916.
[85]. تفسیر بیضاوى، ج2، ص435؛ تفسیر قمى، ج1، ص115؛ مجمعالبیان، ج6، ص617.
[86]. تفسیر بیضاوى، ج2، ص435؛ زاد المسیر، ج5، ص11.
[87]. المیزان، ج13، ص43؛ التحریر والتنویر، ج13، ص38؛ الصحیح من سیره، ج3، ص37.
[88]. تفسیر مجاهد، ج1، ص357ـ358؛ المعارف، ص47؛ بحارالانوار، ج14، ص364ـ365.
[89]. بحارالانوار، ج14، ص355.
[90]. تفسیر عبدالرزاق، ج2، ص291؛ روض الجنان، ج12، ص164؛ فى ظلال القرآن، ج4، ص2214.
[91]. کتاب مقدس، سموئیل اول، 17: 19 - 51.
[92]. همان، دوم پادشاهان، 18: 13 - 37.
[93]. همان، اول پادشاهان، 6؛ تاریخ ابنخلدون، ج1، ص354.
[94]. مجمع البیان، ج6، ص616؛ المیزان، ج13، ص42.
[95]. التفسیر الکبیر، ج7، ص299؛ المیزان، ج13، ص38.
[96]. تفسیر مجاهد، ج1، ص357ـ358؛ المعارف، ص47؛ بحارالانوار، ج14، ص364ـ365.
[97]. مجمع البیان، ج6، ص617؛ زادالمسیر، ج5، ص9؛ بحارالانوار، ج14، ص355.
[98]. آثار الباقیه، ص466؛ روح المعانى، مج9، ج15، ص30؛ قاموس کتاب مقدس، ص965.
[99]. Judaica,Vol. 12 P. 914,915؛ آثارالباقیه، ص466.
[100]. Judaica, vol. 12. p. 917 Britanica: Vespasian تفسیر قمى، ج1، ص114ـ115؛ تاریخ طبرى، ج1، ص319ـ320.
[101]. قاموس کتاب مقدس، اشعیا، ص71.
[102]. کتاب مقدس، ارمیا، 39: 11 - 13.
[103]. جامعالبیان، مج3، ج3، ص48؛ البدایة والنهایه، ج2، ص31.
[104]. البدء والتاریخ، ج3، ص118؛ قاموس کتاب مقدس، ص443ـ444.
[105]. التحریر والتنویر، ج13، ص29، 38؛ المیزان، ج13، ص45.
[106]. مقارنة الادیان، ج1، ص93ـ95.
[107]. کتاب مقدس، دانیال، 9: 25ـ27.
[108]. قاموس کتاب مقدس، ص830ـ831.
[109]. کتاب مقدس، ملاکى، 3: 1ـ6.
[110]. همان، مرقس، 13: 1 ـ 7.
[111]. التحریر و التنویر، ج13، ص29؛ مقارنة الادیان، ج1، ص91، 94ـ95.
[112]. نمونه، ج12، ص31ـ32.
[113]. تاریخ تمدن، ج1، ص284.
[114]. الفرقان، ج15، ص40؛ الصحیح من سیره، ج3، ص39.
[115]. التحریر والتنویر، ج13، ص30؛ المیزان، ج13، ص39.
[116]. مجمعالبیان، ج6، ص615؛ روض الجنان، ج12، ص162.
[117]. التفسیرالکبیر، ج20، ص155ـ157.
[118]. الصحیح من سیره، ج3، ص38ـ39؛ المیزان، ج13، ص39ـ40؛ من وحى القرآن، ج14، ص34.
[119]. علل الشرایع، ج2، ص319.
[120]. فى ظلالالقرآن، ج4، ص2214؛ المیزان، ج13، ص42.
[121]. المیزان، ج13، ص45.
[122]. الصحیح من سیره، ج3، ص47 - 49؛ الفرقان، ج15، ص35.
[123]. التفسیرالکبیر، ج7، ص299؛ التحریر والتنویر، ج13، ص30؛ المیزان، ج13، ص38.
[124]. جامعالبیان، مج1، ج1، ص696ـ697؛ مجمعالبیان، ج1، ص360؛ زادالمسیر، ج1، ص116.
[125]. التفسیرالکبیر، ج4، ص11.
[126]. جامعالبیان، مج1، ج1، ص697؛ المیزان، ج1، ص257ـ258.
[127]. مجمع البیان، ج1، ص361؛ زادالمسیر، ج1، ص134.
[128]. التفسیر الکبیر، ج4، ص11.
[129]. مجمع البیان، ج1، ص361.
[130]. تفسیر قمى، ج1، ص113ـ117؛ جامع البیان، مج3، ج3، ص43 - 48؛ الکامل، ج1، ص269ـ270.
[131]. تفسیر قرطبى، ج7، ص197.
[132]. جامع البیان، مج6، ج9، ص137ـ138؛ تفسیر قرطبى، ج7، ص197.
[133]. تفسیر منسوب به امامعسکرى(علیه السلام)، ص448؛ الاحتجاج، ج1، ص93ـ94؛ بحارالانوار، ج39، ص103.
[134]. لسان العرب، ج14، ص162، «نصر».
[135]. تاریخ طبرى، ج1، ص319ـ320؛ روض الجنان، ج12، ص176؛ الکامل، ج1، ص261.
[136]. المعارف، ص652؛ تجاربالامم، ج1، ص26.
[137]. کیانیان، ص136ـ137، 156.
[138]. تاریخ طبرى، ج1، ص316؛ مروجالذهب، ج1، ص235؛ تجارب الامم، ج1، ص26.
[139]. تاریخ طبرى، ج1، ص317؛ تاریخ سیستان، ص34ـ35؛ نزهةالقلوب، ص91.
[140]. تاریخ سیستان، ص34ـ35؛ تاریخ طبرى، ج1، ص317؛ نزهةالقلوب، ص104.
[141]. تفسیر عبدالرزاق، ج2، ص383؛ جامعالبیان، مج10، ج17، ص13؛ التبیان، ج7، ص235.
[142]. التبیان، ج7، ص235؛ مجمعالبیان، ج7، ص76.
[143]. کشف الاسرار، ج6، ص216؛ تفسیر قرطبى، ج11، ص182؛ فتحالقدیر، ج3، ص403ـ404.
[144]. فتح البارى، ج8، ص331.
[145]. کتاب مقدس، ارمیا، 49: 27ـ28.
[146]. تاریخ طبرى، ج1، ص326ـ327؛ معجم ما استعجم، ج2، ص90؛ الکامل، ج1، ص271ـ272.
[147]. المفصل، ج1، ص350.
[148]. قاموس کتاب مقدس، ص308؛ المفصل، ج1، ص351.
[149]. تفسیر قرطبى، ج11، ص182.
[150]. المفصل، ج1، ص352.
● برگرفته از سایت مرکز فرهنگ و معارف قرآن www.maarefquran.com نوشته محمد جواد معمورى
نظر شما