تربیت فرزند در اندیشه خواجه نصیرالدین طوسى
تربیت فرزند از مهم ترین دغدغه هاى فکرى شخصیت هاى بزرگ دینى و اخلاقى بوده و هر کدام علاوه بر آنکه خود در جهت پرورش فرزندان خویش تلاش نموده اند، به دیگران نیز توصیه هاى لازم را مبذول داشته اند. خواجه نصیرالدین طوسى، از جمله صاحب نظران در باب تربیت فرزند است که ضمن تبیین اصول و روش هاى تربیت، دستورالعمل هاى مفیدى در این زمینه ارائه داده است. از این رو، در این نوشتار تلاش شده تا اجمالى از سیماى تربیت فرزند در اندیشه خواجه به علاقه مندان تربیت ارائه گردد. پس از بیان کلیات نظیر اهمیت و ضرورت، انتخاب نام نیکو و اجراى تربیت از آغاز کودکى، به روش هاى تربیت در قالب شیوه هاى انگیزشى و بازدارنده با ریز موضوعاتى همچون هماهنگى تربیت با طبیعت فرزند، تغافل در تربیت فرزند، پرورش حیا و نجابت در فرزند، منع فرزند از پنهان کارى، پرهیز دادن فرزند از تفاخر، منع فرزند از سودجویى و مانند اینها پرداخته شده است.
تربیت فرزند از دیر زمان از دغدغه هاى مهم بشر و مورد توجه انسان هاى بزرگ بوده است. خداوند به عنوان اولین مربّى و معلم بشر درباره تربیت انسان فراوان سخن گفته و با بیان راه کارهاى مناسب در قرآن کریم، آنها را در اختیار مربّیان قرار داده است. البته، راه کارهاى قرآنى با دقت و تأمّل در آیات قرآن و احادیث و تفاسیر مربوطه قابل وصول مى باشد که کارشناسان امور تربیتى باید به این مهم بپردازند. رهبران دینى و بزرگان و اندیشمندان اسلامى با الهام گیرى از کلام خدا، هریک در موضوع تربیت اولاد تلاش نموده و دستورالعمل هایى در این زمینه ارائه داده اند.
از جمله کسانى که در باب تعلیم و تربیت فرزند اهتمام ورزیده و اصول و روش هاى مؤثر آموزش و پرورش اولاد را بیان کرده، فیلسوف بزرگ اسلامى خواجه نصیرالدین طوسى است. وى در این زمینه تلاش فراوان کرده و رهنمودهاى ارزشمندى را به مربّیان عرضه داشته است. این نوشتار به بررسى نظریات و دستورالعمل هاى خواجه در زمینه تربیت فرزند و شیوه ها و راه کارهایى مى پردازد که به نظر ایشان در پرورش کودک مؤثرند.
هرچند کلام خواجه در باب تربیت فرزند طولانى است و جاى بحث بسیار دارد، ولى این مقاله براى سهولت در ارائه مطالب، پس از بیان مقدّمات بر اساس گفتار خواجه، شیوه هاى تربیت فرزند را به دو دسته کلى تقسیم و در قالب شیوه هاى «انگیزشى» و «بازدارنده» تبیین نموده است که عمده دستورات ایشان را نیز دربر مى گیرند.
اهمیت تربیت فرزند
تربیت فرزند از مهم ترین وظایفى است که در درجه اول به عهده پدر و مادر و سپس به عهده معلمان و مربّیان نهاده شده است؛ چراکه تربیت اولاد رابطه مستقیم با صلاح و فساد جامعه دارد و اگر فرزندان در محیط خانواده ها درست تربیت شوند، از این ناحیه مشکلى براى جامعه پیش نمى آید. اما اگر فرزندانى با تربیت نادرست پا به عرصه اجتماع بگذارند رفتار سوء آنان خواه ناخواه در جامعه سرایت کرده، تأثیر منفى بر آن مى گذارند؛ چنان که بسیارى از نابسامانى هاى اخلاقى و رفتارى موجود در جوامع کنونى، ناشى از انحرافات اخلاقى نسل جوان است که بخش عمده آن ریشه در تربیت خانوادگى آنان دارد. از این رو، پدر و مادر در تربیت فرزند وظیفه اى بس مهم به عهده دارند که باید به آن توجه نمایند.
امام سجاد (علیه السلام) در تربیت فرزند از خداوند استمداد مى طلبد و عرض مى کند:
«الّلهمَّ اَعِّنِى عَلَى تَرْبیتِهِم وَ تَأدیبِهِم وَ بِرِّهِم»؛ 1 خدایا! مرا در تربیت و ادب آموزى و نیکوکارى فرزندانم یارى و مدد فرما.
حضرت در این کلام به پدران و مادران مى آموزد که در تعلیم و تربیت فرزند باید از خداوند متعال استعانت جست و با امید به امدادهاى او به این امر اقدام نمود، وگرنه تلاش هاى پدر و مادر بدون کمک هاى الهى به جایى نمى رسد و نمى توانند فرزند صالحى را پرورش داده تحویل جامعه دهند.
اهمیت تربیت فرزند از آنجا روشن مى گردد که انسان وارد جامعه شود و انواع نابسامانى ها و بزهکارى هایى را که در میان مردم وجود دارد مشاهده کند. سرقت، کلاه بردارى، نیرنگ بازى، دروغ و کلک و امثال آن، هر روز بیش از گذشته در اجتماع گسترش مى یابد و بى بند و بارى ها و هوس بازى ها، روز به روز بیشتر مى شود. اغلب این نوع خلاف کارى ها به وسیله جوانان و حتى کودکان و نوجوانان انجام مى گیرد. اگر این مسئله را ریشه یابى کنیم، به این نتیجه خواهیم رسید که همه این رفتارهاى نابهنجار به چگونگى تربیت خانوادگى نسل جوان منتهى مى شود. از اینجاست که خداى متعال خطاب به مؤمنان مى فرماید:
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ) (تحریم: 6)؛ اى کسانى که ایمان آورده اید! خود و خانواده خویش را از آتشى که هیزم آن انسان ها و سنگ هاست نگه دارید.
خداوند در این آیه کریمه به پدران و مادران دستور مى دهد که مواظب خود و فرزندان خویش باشند. این دستور، یک دستور تربیتى و در واقع، مربوط به تربیت فرزندان و همه اهل خانه است؛ بدین معنا که هریک از پدر و مادر به سهم خویش در برابر تربیت فرزندان خود مسئولند و باید به این وظیفه مهم عمل کنند. در این آیه بر دو نکته تأکید شده است: نخست حفظ نفس از آتش؛ دوم نگه دارى اعضاى خانواده از آن. طبیعى است که این دو امر، با تزکیه نفس و تربیت دینى فرزندان و زیردستان امکان پذیر خواهد بود. 2
پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) در حدیثى نسبت به مسئولیت عام انسان مى فرماید:
«ألا کُلُّکُم راع وَ کُلُّکُم مَسئولٌ عَن رَعیتهِ، فَالاَمیرُ عَلى النّاسِ راع، وَ هُوَ مَسئولٌ عَن رَعیتهِ، وَ الرَّجُلُ راع عَلى اَهلِ بَیتِه وَ هُوَ مَسئولٌ عَنهُم، فَالمَرأَةُ راعِیةٌ عَلى اَهلِ بَیتِ بَعلِها وَ وُلْدِهِ وَ هِى مَسئولَةٌ عَنهُم»؛ 3 بدانید همه شما نگهبانید، و همه در برابر کسانى که مأمور نگهبانى آنها هستید مسئولید. امیر و رئیس حکومت اسلامى نگهبان مردم است و در برابر آنها مسئول مى باشد. مرد نگهبان خانواده خویش است و در مقابل آنها مسئول. زن نیز نگهبان خانواده شوهر و فرزندان است و در برابر آنها مسئولیت دارد.
از این گونه آیات و روایات ضرورت تربیت فرزندان در محیط خانواده به خوبى روشن مى شود، به نحوى که سعادت و خوش بختى جامعه بسته به آن است و اگر نسل جوان درست تربیت شود، به تدریج زمینه رشد و تکامل مادى و معنوى جامعه فراهم مى گردد.
انتخاب نام نیکو براى فرزند
از وظایف مهم والدین نسبت به فرزند برگزیدن نام نیکو براى اوست؛ چنان که خداوند نام بعضى از انبیا را پیش از ولادتشان معین کرده است. درباره حضرت یحیى (علیه السلام) مى فرماید:
(یَا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلَام اسْمُهُ یَحْیَى لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیّاً) (مریم: 7)؛ اى زکریا! ما تو را به فرزندى بشارت مى دهیم که نامش «یحیى» است و پیش از این، همنامى براى او قرار نداده ایم.
آنچه در باب نام گذارى کودک مهم است این نکته مى باشد که نام انتخابى باید در فرهنگ دینى و اسلامى داراى ارزش و احترام بوده، بیگانه از دین و فرهنگ نباشد. در روایات دینى تأکید شده که نام فرزند مسلمان باید همنام بزرگان دین باشد. پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) فرمود:
«مَن وُلِدَ لَهُ اَربَعَةُ اَولاد لَم یَسَمّ اَحَدَهُم بِاِسمىِ فَقَد جَفانِى»؛ 4 کسى که چهار فرزند (پسر) داشته باشد و یکى از آنها را به نام من نام گذارى نکند، بر من جفا روا داشته است.
این حدیث اهمیت نام گذارى به نام پیامبر (صلى الله علیه وآله) را بیان مى دارد؛ چراکه اگر یکى از فرزندان به نام آن حضرت و یا به نام یکى دیگر از خمسه طیبه (علیهم السلام) نام گذارى گردد، با نام زیباى آن بزرگواران فضاى خانه معطر گشته و به فرموده موسى بن جعفر (علیه السلام) فقر وارد آن خانه نمى شود. 5
خواجه نصیر طوسى مى گوید:
چون فرزند به وجود آید ابتدا به تسمیه او باید اقدام کرد، به نامى نیکو؛ چه اگر نامى ناموافق بر او نهند مدت عمر از او ناخوش دل باشد. 6
تعیین نام هاى نامناسب براى فرزند در تمام عمر موجب ناخشنودى و سرافکندگى وى در میان دوستان و همسالان مى شود. هر بار که او را با آن نام بخوانند، احساس حقارت و نارضایتى در چهره اش آشکار مى گردد، به گونه اى که این امر به تدریج در شخصیت وى تأثیر منفى مى گذارد و موجب بروز رفتارهاى نابهنجار از او مى گردد. مشاهده رفتارهاى نامناسب از فرزند در برخى موارد، در واقع واکنشى است در برابر آن نام ناپسند و غیرمطلوبى که با آن خوانده مى شود. از این رو، لازم است پدر و مادر در این زمینه توجه نموده نام خوبى را براى فرزندانشان برگزینند.
اهمیت نام گذارى و انتخاب نام نیک براى فرزند، از سیره معصومان (علیهم السلام) به خوبى استفاده مى شود و اینکه آن بزرگواران نسبت به این امر اهتمام ویژه داشتند و در عمل نیز بهترین اسامى را براى فرزندانشان انتخاب مى کردند؛ چنان که مراسم نام گذارى امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) و انتخاب نام ایشان از جانب خداوند متعال بهترین گواه بر این امر است. 7
لزوم تربیت فرزند از آغاز زندگى
کارشناسان تعلیم و تربیت بر این امر تأکید دارند که تربیت فرزند باید از نخستین روزهاى زندگى وى شروع گردد و بدین طریق، آداب و ارزش هاى دینى و اسلامى به تدریج در ذهن و قلب او استقرار یابد؛ چراکه نتیجه آموزش و تربیت در سال هاى آغازین زندگى بسیار ماندگارتر است از انجام آن در بزرگ سالى. رسول خدا (صلى الله علیه وآله) مى فرماید:
مَثَلُ الَّذىِ یَتَعَلَّمُ فى صِغَرِهِ کَالنَّقشِ فى الْحَجَرِ»؛ 8 حکایت کسى که در کودکى مى آموزد، همانند نقش کندن بر سنگ است.
همان گونه که نقش حک شده در سنگ به زودى از بین نمى رود، آموخته هاى دوره کودکى نیز سال ها باقى و همیشه در ذهن انسان ماندگار است. بقاى آموخته هاى کودک اختصاص به تعلیم ندارد، بلکه آثار تربیت در کودکى نیز در وجود او ماندگار و اثربخش خواهد بود.
خواجه نصیرالدین طوسى در این زمینه مى گوید:
چون ایام رضاع او تمام شود به تأدیب و ریاضت اخلاق وى مشغول باید شد پیش تر از آنکه اخلاق تباه کننده فرا گیرد؛ چه، کودک به سبب نقصان و حاجتى که در طبیعت دارد مستعد آن بود و به اخلاق ذمیمه میل بیشتر کند. 9
به نظر خواجه، فرایند تربیت در دوره کودکى و همزمان با پایان شیرخوارگى که دو سال کودک تمام مى شود و قدرت فهم و درک مسائل ساده و اغلب حسى را واجد مى گردد، باید شروع شود. آداب اخلاقى و اسلامى را باید از همان نخستین روزهاى زندگى به تدریج به او ارائه دهند تا بدین طریق با ارزش هاى دینى آشنا گشته و به اهمیت آن پى ببرد. اگر تأخیر در تربیت فرزند روا دارند، ممکن است وى در اثر غرایز و گرایش هاى طبیعى که در نهاد دارد، به کارهاى ناشایست و اخلاق رذیله روى آورد و فرایند تربیت با مشکل مواجه گردد؛ چه اینکه به فرموده حضرت على (علیه السلام) قلب و دل انسان در کودکى و نوجوانى مانند زمین مستعد، پذیراى هر بذرى است که در آن افشانده شود. 10
حضرت على (علیه السلام) به یکى از فرزندانش مى فرماید:
«فَبادَرْتُکَ بِالاَدَبِ قَبْلَ اَن یَقسُوَ قَلبُکْ»؛ 11 فرزندم! من در آغاز زندگى به ادب و تربیت تو مبادرت کردم، پیش از آنکه عمرى از تو بگذرد و دلت سخت شود.
همچنین امام صادق (علیه السلام) در این زمینه فرمود:
«بادِروا اَحْداثَکُمْ بِالْحَدیثِ قَبلُ أَنْ یَسبِقُکُم اِلَیهِم الْمُرجِئَه»؛ 12 احادیث و معارف اسلامى را به کودکان و نوجوانان خود بیاموزید، پیش از آنکه مخالفان بر شما پیشى گیرند و مطالب گمراه کننده خویش را در ضمیر پاک آنان وارد سازند.
بنابراین، پیش از نفوذ افکار انحرافى و بروز رفتار غیر اخلاقى، تعجیل در تربیت فرزند و سرعت بخشیدن به اجراى آن لازم است.
انتخاب دایه اى مناسب براى فرزند
یکى از امور مربوط به تربیت فرزند که در عصر معصومان (علیهم السلام) رایج بوده و در شکل دهى شخصیت کودک تأثیر بسزایى داشته، انتخاب دایه و شیردهنده براى نوزاد است. در قدیم رسم بر این بود که اعراب نوزاد را پس از تولد بلافاصله براى ارضاع به زن دیگرى مى سپردند تا او را شیر دهد؛ چنان که پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) دوره کودکى را در میان طایفه بنى سعد، در خارج شهر مکه به سر برد و از پستان حلیمه سعدیه شیر نوشید و در دامان او پرورش یافت. 13 شیر مادر و دایه بر جسم و روح کودک نقش اساسى دارد و در سعادت و شقاوت او تأثیرگذار است. از این رو، معصومان (علیهم السلام) به توجه و دقت در انتخاب مادر و دایه براى فرزندان تأکید فراوان کرده اند. حضرت على (علیه السلام) در اهمیت شیر دادن مى فرماید:
«الرِّضاعُ یُغِیّرُ الطِّباعَ»؛ 14 شیر، سرشت آدمى را دگرگون مى سازد.
از همین روست که از دایه انتخاب کردن زن ناصبى براى فرزند شیعه به شدت نهى شده است. 15 امام باقر (علیه السلام) ضمن دستورى به خانواده ها مى فرماید:
«عَلَیکُم بِالوَضّاءِ مِنَ الظَّئُورَةَ فَاِنَّ اللَّبَنَ یَعدىِ»؛ 16 بر شما لازم است دایه پاکیزه و نظیف براى شیرخوارگى کودکان خود برگزینید؛ زیرا شیر در فرزند تأثیر مى گذارد.
خواجه نصیر طوسى در انتخاب دایه براى فرزند مى نویسد:
پس دایه اى اختیار باید کرد که احمق و معلول نباشد؛ چه عادات بد و بیشترِ علت ها با شیر از دایه به فرزند تعدّى کند. 17
دستورالعمل خواجه در انتخاب دایه مناسب براى شیر دادن فرزند در حقیقت، مبتنى بر روایات مربوط به این باب است که به اهمیت موضوع تأکید دارند. دایه باید از عقل و فکر درست برخوردار بوده و هیچ گونه عیب و نقصى در اندیشه و رفتار او نباشد، وگرنه در کودک سرایت مى کند. از این رو، خواجه مى گوید:
زنهار! که از براى فرزند *** معلول و لئیم دایه مپسند
خویى که به شیر در بدن رفت *** آن دم برود که جان زتن رفت. 18
توجه به همبازى هاى فرزند
بازى، خواسته طبیعى انسان است و هر کس در دوره کودکى گرایش به بازى و تفریح دارد و مى خواهد با کودکان دیگر همبازى شود. بازى در رشد جنبه هاى گوناگون کودک، اعم از عاطفى، اخلاقى، و اجتماعى و نیز کسب مهارت دوستى و دوست یابى نقش اساسى دارد و زمینه رشد فرد را فراهم مى سازد. از این رو، در روایات معصومان (علیهم السلام) بر این امر تأکید شده و به پدر و مادر دستور داده اند که تا هفت سالگى فرصت بازى را از فرزند نگیرند و مانع بازى او نشوند. امام صادق (علیه السلام) مى فرماید:
«دَعْ اِبْنَکَ یَلْعَبُ سَبْعَ سِنینْ»؛ 19 فرزندت را بگذار تا هفت سالگى بازى کند.
خواجه در مورد بازى و مراقبت از فرزند مى گوید:
اول چیزى از تأدیب (فرزند) آن بود که او را از مخالطت اضداد که مجالست و ملاعبت ایشان مقتضى فساد طبع او بود، نگه دارند؛ چه، نفس کودک ساده باشد و قبول صورت اقران خود زودتر کند. 20
از این کلام خواجه افزون بر اهتمام به بازى، توجه به همبازى هاى فرزند نیز به دست مى آید و اینکه پدر و مادر ضمن آزاد گذاشتن کودک در بازى، باید از او مراقبت کنند و مواظب باشند که با چه کسانى رفت و آمد و رفاقت دارد و از چه افرادى تبعیت مى کند؛ زیرا رفاقت و دوستى از عوامل مؤثر در شخصیت انسان است، به ویژه در دوره نوجوانى و جوانى نقش قابل توجهى در شکل دادن رفتارهاى اخلاقى فرد دارد. از این رو، خواجه بر این امر تأکید دارد که اولیا و مربّیان باید از ارتباط، بازى و همنشینى فرزند با افراد بى بند و بار و بى اعتنا به ارزش هاى اسلامى جلوگیرى نمایند؛ چراکه هرگونه سهل انگارى در این زمینه، موجب پیامدهاى ناگوارى براى فرزندان خواهد بود.
ایشان در مورد بازى و شنیدار و گفتار سخنان زشت با کودک، مى گوید:
از سخن هاى زشت شنیدن و لهو و لعب و بازى و مسخرگى احتراز فرمایند. 21
نباید کودک را در معرض شنیدن سخنان نامناسب و خلاف عفت قرار داد و یا با کلام زشت و ناپسند با او سخن گفت؛ زیرا هرگونه الفاظ و کلماتى که به کودک القا شود، همان کلمات را فراگرفته، به گوینده برمى گرداند. همچنین از لهو و لعب و تمسخر کودک باید دورى گزید؛ زیرا این کار افزون بر اینکه بر شخصیت فرزند اثر منفى مى گذارد، جنبه بدآموزى دارد و هر رفتارى که با وى شود، آن را فرا مى گیرد. از این رو، از هرگونه گفتار و رفتار نامناسب با فرزند، به ویژه در دوره کودکى باید اجتناب گردد.
لزوم انتخاب معلم عاقل براى فرزند
عقل با ارزش ترین سرمایه اى است که در اختیار انسان قرار دارد و او را به خوبى ها هدایت مى کند و راه درست را به وى نشان مى دهد. اگر کسى با عقل و درایت رفتار کند، کمترین اشتباه را مرتکب مى شود و بیشترین خدمت را در جامعه انجام مى دهد. عقل و خرد قوّه اى است در نفس انسان که حسن و قبح، خیر و شر و کمال و نقص را تشخیص مى دهد. 22 به عبارت دیگر، عقل یک نیروى حسابگر در باطن انسان است که فرد مى تواند به وسیله آن آگاهانه بسنجد و جوانب امر را دقیقاً بررسى کند که چه تأثیرى نسبت به آینده و سرنوشت او و اطرافیانش دارد، سپس به تناسب آن، تصمیم بگیرد و به گونه اى رفتار کند که نتیجه مطلوبى به همراه داشته باشد. 23 عقل با این وصف معیار فضیلت و برترى انسان است24 و در قرآن کریم به بهره گیرى از آن فراوان تأکید شده است. هدف از تأکید خداوند به تعقّل و تفکر، آن است که انسان شالوده زندگى خویش را بر بنیاد عقل و خرد بنا نهد و از اسارت جهل و نادانى و از پیروى کورکورانه رهایى یابد. اگر عقل انسان شکوفا گردد و گرد و غبار هواهاى نفسانى و تمایلات حیوانى روى آن ننشیند، مى تواند راهنماى خوبى براى او باشد و راه حق را به وى نشان دهد. امام صادق (علیه السلام) مى فرماید:
«اَلْعَقلُ دَلیلُ الْمُؤمِن»؛ 25 عقل راهنماى خوبى براى مؤمن است.
بنابراین، نیروى عقل براى همه انسان ها، به ویژه معلمان، لازم است. معلمان که با روح و فکر و اندیشه شاگردان سروکار دارند باید از درجه بالاى عقل و خرد برخوردار باشند تا بتوانند افراد متفکر و اندیشمند تربیت کنند. نقش معلم در تربیت کودک نه تنها کمتر از نقش والدین نیست، بلکه چه بسا ممکن است در بعضى موارد بیشتر از آنان هم باشد؛ چراکه معلم همانند پدر و مادر مورد اعتماد کودک است و رفتار و گفتار و حتى حرکات و سکناتش، الگو. دانش آموز دبستانى به عنوان سرمشق به معلم نگاه مى کند و بیش از والدین به سخنان و دستورات او عمل مى نماید. از این رو، تأثیر معلم در تربیت روحى و اخلاقى شاگرد و شکل دادن شخصیت او چشمگیر و قابل توجه است. در احادیث و سیره معصومان (علیهم السلام) توجه فراوانى به این مسئله شده و بر این اساس، ویژگى هایى را براى معلم بیان داشته اند که او را از دیگران ممتاز مى سازد. تقوا، عدالت، اخلاق حسنه و رفتار درست با شاگردان از جمله ویژگى هایى است که باید معلم واجد آن باشد تا بتواند به اجراى فرایند تعلیم و تربیت بپردازد و افراد شایسته اى را تحویل جامعه دهد. علاوه بر آن، معلم باید شایستگى هاى لازم را براى تدریس داشته باشد؛ از جمله علم و آگاهى کافى نسبت به ماده درسى که آموزش مى دهد. همچنین باید از عزّت نفس برخوردار بوده و به آنچه براى دانش آموزان مى گوید، عمل نماید. 26
خواجه نصیر در انتخاب معلم براى فرزند مى گوید:
باید که معلم او (فرزند) عاقل و دیندار بود و بر ریاضت اخلاق و تخریج کودکان واقف و به شیرین سخنى و وقار و هیبت و مروّت و نظافت مشهور و از اخلاق ملوک و آداب بهره مند سازند. 27
در این گفتار خواجه، به چند ویژگى معلم تأکید شده که هر کدام به نوبه خود در ایفاى نقش معلمى بسیار مهم و درخور توجه است. عقل و تدین از اوصاف لازم براى معلم است که فقدان آن کار معلمى را با دشوارى مواجه مى سازد؛ زیرا انسان عارى از عقل و دیانت نمى تواند شاگرد عاقل و متدیّن تربیت کند.
شیوه هاى تربیت فرزند
خواجه با ارائه شیوه هاى گوناگون براى تربیت فرزند، پدران و مادران را همواره به استفاده از آنها توصیه مى کند. براى سهولت در بیان و سرعت در یادگیرى مى توان روش هاى تربیت فرزند در کلام خواجه را به دو دسته روش هاى «انگیزشى» و «بازدارنده» تقسیم کرد:
الف. شیوه هاى انگیزشى و رفتارى
منظور از این روش ها، شیوه هایى است که اغلب جنبه ترغیب و تحریک دارد و نسبت به چیزى در متربّى ایجاد میل و رغبت مى کند. پس از پیدایش رغبت، انگیزه انجام عمل یا رسیدن به آن چیز در متربّى شکل مى گیرد و به تدریج با علاقه و خواست باطنى بدان گرایش یافته، آن را محقق مى سازد. در ذیل، به برخى از این شیوه ها اشاره مى شود:
1. هماهنگى تربیت با طبیعت فرزند: تربیت به معناى شکوفاسازى استعدادهاى متربّى و به فعلیت رساندن ظرفیت هاى وجودى وى، از روش هاى مهم در تربیت آدمى است که باید مورد توجه مربّیان قرار گیرد. پدران و مادران به عنوان نخستین کسانى که با تربیت فرزند سروکار دارند، باید بر اساس خواست هاى درونى او برنامه ریزى کنند و فرایند تربیت را به اجرا گذارند. بر این اساس، مربّى باید تدبیرى بیندیشد که تمام فعالیت هاى تربیتى وى با طبیعت متربّى و خواست هاى ذاتى او مطابقت داشته باشد. هر فرد مسلمان باید این حقیقت را نصب العین خود قرار دهد که تعلیم و تربیت در اسلام، یعنى: پرورش استعدادهاى ذاتى انسان که به صورت فطرى و طبیعى در نهاد وى به ودیعت گذارده شده است. 28
خواجه در این زمینه مى فرماید:
در تهذیب اخلاق او (فرزند) اقتدا بر طبیعت باید کرد؛ یعنى هر قوّت و نیرویى که حدوث آن در بنیه کودک بیشتر بود، تکمیل آن مقدّم باید داشت. 29
به نظر خواجه، تربیت فرزند باید هماهنگ با رشد طبیعى او باشد و هر نیرویى که در وجود او نمایان و آثارش آشکار گردد، به هدایت و پرورش آن باید پرداخت؛ چراکه اقدام تربیتى پیش از موعد، بى اثر خواهد بود. براى نمونه، تربیت قوّه شهوى (جنسى) از زمانى باید آغاز گردد که فرزند قدم به سنین نوجوانى بگذارد و علایم بلوغ در او مشاهده شود. بنابراین، برنامه اخلاقى و تربیتى فرزند هماهنگ و گام به گام با رشد هر قوّه اى از قواى طبیعى شهوى، غضبى و ادراکى وى باید پیش رود و از سیر تدریجى رشد قوا تبعیت نماید. 30 اگر فرایند تربیت هماهنگ با خواسته هاى طبیعى متربّى اجرا گردد، انگیزه عمل به دستورات تربیتى در وى همواره زنده خواهد بود.
نکته دیگرى که از کلام خواجه مى توان استفاده کرد این است که در زمینه تحصیل و فراگیرى مهارت هاى عملى نیز باید به تقویت و پرورش توانایى هایى پرداخت که فرزند در آنها استعداد بیشترى دارد. اگر استعداد فرزند در تحصیل رشته و یا فراگیرى فن خاصى بیش از دیگر رشته ها و فنون بود، باید همان استعداد ویژه را در وى پرورش داد؛ چون در این صورت، یادگیرى هماهنگ با طبیعت و خواست درونى اوست و طبعاً انگیزه به دست آوردن آن موضوع خاص را دارد و اگر از ناحیه اولیا و مربّیان هم پشتیبانى شود، زود رشد مى کند و به نتیجه مى رسد. بعکس، اگر فرزند در موضوعى که استعداد ندارد یا کم استعداد است تحت فشار قرار گیرد، راه به جایى نمى برد؛ چون انگیزه آن را ندارد.
2. شیوه تغافل در تربیت فرزند: تغافل به معناى خود را به بى خبرى زدن، غفلتورزى و نادیده انگاشتن چیزى31 آمده که فرد خود را نسبت به امرى بى توجه نشان داده، تظاهر به بى اطلاعى مى کند. تغافل به این معنا، یکى از روش هاى تربیت است و به کارگیرى آن مورد تأکید کارشناسان امور تربیتى مى باشد. منظور از تغافل در تربیت فرزند این است که پدر و مادر اگر کار ناپسندى را از او مشاهده کنند، نباید بلافاصله آن را به رخ وى بکشند و مورد ملامت و سرزنش قرار دهند؛ زیرا این کار آثار سویى در رفتار فرزند دارد که کمترین آن، ایجاد لجاجت و سرکشى در برابر والدین است. چنان که على (علیه السلام) مى فرماید:
«اَلاِفراطُ فى المَلامَةِ یَشُبُّ نِیرانَ اللِّجاجِ»؛ 32 زیاده روى در سرزنش کردن، آتش لجاجت را شعلهور مى سازد.
خواجه نیز مى گوید:
کودک را به هر خلقى که از او صادر شود، مدح گویند و اکرام کنند؛ و بر خلاف آن، توبیخ و سرزنش صریح ننمایند که بر قبح اقدام نموده است، بلکه او را به تغفّل منسوب کنند تا بر تجاسر اقدام ننماید. 33
این دستورالعمل خواجه، بیانگر اهتمام ایشان به تربیت اولاد است و نادیده گرفتن برخى از رفتارهاى نامناسب کودک، شیوه اى است که مى توان در پرورش وى به کار برد. آنچه به نظر وى مهم است این است که در صورت مشاهده رفتار بدى، اگر فرزند رفتارش را از والدین مخفى بدارد و بخواهد آن را تکرار کند، در این صورت به دور از جمع باید وى را نصیحت و سرزنش کرد. به فرموده خواجه:
اگر (کار را) به خود بپوشد و پوشیده دارد و اگر معاودت کند، در سرّ او را توبیخ کنند و در قبح آن فعل مبالغه کنند و از معودت تحذیر فرمایند. و از عادت گرفتن توبیخ و از مکاشفه احتراز باید کرد، که موجب وقاحت شود و بر معاودت تحریصى دهند که «اَلانسَانُ حَرِیصٌ عَلَى مَا مُنِعَ»34 و به استماع ملامت اهانت کند و از ارتکاب قبایح نهى نماید، منتها در این باب لطایف الحیل استعمال کنند. 35
شیوه مورد تأکید خواجه در صورت بروز رفتار نامناسب از کودک و پنهان کارى وى، توجیه و توبیخ او در خلوت و در حال تنهایى است؛ چون این شیوه از نظر تربیتى تأثیر بیشترى در تغییر رفتار فرزند دارد و او را متوجه خطا و اشتباهش مى کند. توبیخ در حضور جمع افزون بر اینکه در اصلاح رفتار فرزند اثر ندارد، در شخصیت او تأثیر منفى مى گذارد و باعث مى شود که وى درصدد مقابله و انتقام برآید. تجربه نیز نشان داده است که فرزندان در اثر ملامت علنى اطرافیان، سر به طغیان مى زنند و چه بسا این رفتار پدر و مادر موجب کناره گیرى یا ترک خانواده مى گردد. به هر صورت، به والدین توصیه مى شود که توهین، تحقیر و مذمّت فرزند در حضور دیگران، گذشته از اینکه تأثیر مثبت ندارد، آثار منفى بسیارى بر شخصیت وى مى گذارد و زمینه سرکشى و احیاناً فرار او را از خانه فراهم مى سازد. مراجعه به ستون حوادث روزنامه ها و خواندن سرنوشت بسیارى از پسران و دختران جوان که گرفتار انحرافات اخلاقى شده و راه فرار را در پیش گرفته اند، گواه این امر است؛ چه اینکه علت عمده مشکلات آنان به نابسامانى خانوادگى برمى گردد که رفتار نادرست پدر و مادر عامل اصلى آن شناخته شده است.
3. پرورش حیا و نجابت در فرزند: حیا یک صفت درونى و فطرى در انسان است و با تفاوت مراتب، در همه افراد بشر وجود دارد؛ صفت نفسانى که حتى کودکان نیز از آن برخوردارند و معمولا از انجام کارهاى خلاف عفت و منافى حیا در حضور دیگران امتناع مىورزند. هر چند اصل حیا در نوع انسان وجود دارد، ولى مراتب آن در افراد مختلف متفاوت و داراى شدت و ضعف است که مى توان آن را با تربیت درست پرورش داد و شکوفا کرد. اندیشمندان مسلمان بر این باورند که حیا از اوصاف برجسته و تأثیرگذار در زندگى انسان است و عامل حفظ و تقویت بسیارى از فضایل اخلاقى دیگر. از این رو، در برخى روایات از حیا به «لباس» تعبیر شده است، چنان که على (علیه السلام) مى فرماید:
«اَلحَیاءُ لِباسٌ سابِغٌ وَ حِجابٌ مانِعٌ وَ سِترٌ مِنَ المَساوى واقٌ و حلیفٌ لِلدّینِ وَ مُوجِبٌ لِلْمُحَبَّةِ و عَینٌ کالِئَةٌ تَزودُ عَن الفَسادِ و تَنهى عِنِ الفَحشاءِ»؛ 36 شرم و حیا جامه اى است دربرگیرنده و حجابى است بازدارنده از گناه، و پوششى است نگه دارنده از بدى ها؛ حیا گوهرى است همراه با دین، برانگیزاننده مهر و محبت، و چشمى است مراقب و از بین برنده فساد و تباهى و بازدارنده از فحشا و زشتى ها.
خواجه در مورد تربیت صفت حیا در فرزند مى گوید:
اول چیزى از آثار قوت تمیز که در کودک ظاهر شود حیا بود. پس نگاه باید کرد که اگر حیا بر او غالب بود و بیشتر اوقات سر در پیش افکنده دارد و وقاحت ننماید دلیل نجابت او بود؛ چه نفس او از قبیح محترز است و به جمیل مایل و این استعداد تأدّب بود. و چون چنین بود و اهتمام به حسن تربیتش زیاده باید داشت و اهمال و ترک را رخصت نداد. 37
به نظر خواجه، حیا ریشه در فطرت آدمى دارد و اصل آن در سرشت اولیه نهاد بشر قرار داده شده و هر کس بر حسب شرایط وجودى خود کم و بیش از آن برخوردار مى باشد؛ یعنى نخستین صفت از فضایل انسانى که در کودک ظهور و بروز پیدا مى کند، شرم و حیاست. اگر حیا در فرزند قوى و آثار آن در وى آشکار بود، باید از هر راه ممکن آن را پرورش داد و از کم رنگ شدن آن جلوگیرى کرد؛ چراکه انسان با شرم و حیا، مؤدب و رفتار عاقلانه اى توأم با احترام و تکریم دارد و هیچ گاه حاضر نمى شود کار مخالف حیا مرتکب شود. از همین روست که در برخى روایات اسلامى، حیا جزء دین شمرده شده است.
امام صادق (علیه السلام) مى فرماید: «لاَ ایمانَ لِمَن لاحَیَاءَ لَهُ»؛ 38 کسى که حیا ندارد، ایمان ندارد.
یعنى حیا از اجزاى تشکیل دهنده ایمان است. اگر براى ایمان ده جزء در نظر بگیریم یکى از اجزاى ده گانه آن حیاست؛ حیا که نباشد، ایمان ناقص است.
خواجه، به آثار ایمان اشاره کرده، رفتارهایى همچون سر به زیر بودن و دورى از وقاحت و پررویى را نشانه شرم و حیا مى داند. والدین در صورت مشاهده چنین نشانه هایى در فرزند، باید آن را تقویت کنند و از راه هاى مختلف پرورش دهند. این علایم، دلیل نجابت اوست؛ زیرا انسان داتاً از قبیح و زشتى رویگردان و به زیبایى ها متمایل مى باشد و این امر نشانه مؤدب بودن اوست. بر این اساس، در برخى از احادیث حیا زیربناى فضیلت هاى دیگر شمرده شده است. امام صادق (علیه السلام) مى فرماید:
«فَأِنَّ مِنَ النّاسِ مَنْ لَولا الحَیاءُ لَمْ یَرَعْ حَقَّ والِدَیهِ وَ لَمْ یَصِل ذا رَحِم وَ لَمْ یُؤَّدِ امانَةً وَ لَمْ یَعفُ عَن فَاحِشَةِ»؛ 39 اگر خداوند شرم و حیا را در انسان قرار نمى داد برخى از افراد حق والدین را رعایت نمى کردند؛ صله رحم به جا نمى آوردند؛ امانت را به صاحب آن رد نمى کردند؛ و از کارهاى زشت و قبیح مثل زنا و بى حجابى بازنمى ایستادند.
4. ملکه نمودن آداب اسلامى در فرزند: درونى کردن ارزش هاى دینى از اهداف مهم تربیت اسلامى است و پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) براى تحقق آن سعى و تلاش وافر نمود و هر چه در توان داشت در این زمینه فروگذار نکرد. علماى اخلاق، از درونى سازى ارزش هاى اخلاقى به «ملکه کردن آداب اسلامى» تعبیر مى کنند؛ بدین معنا که بایدها و نبایدهاى اخلاقى را در دل و جان متربّى مستقر سازند، به گونه اى که در قلب و روح او رسوخ یابد و در مقام عمل بدون فکر و تأمّل براساس آن رفتار نماید. پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) در آغاز بعثت فرمود:
«إنَّمَا بُعِثْتُ لِاُتِمِّمَ مَکارِمَ الاَخلاقِ»؛ 40 همانا من براى تکمیل و تتمیم اخلاق کریمه مبعوث به رسالت شده ام.
تکمیل اخلاق کریمه در حقیقت، همان ملکه کردن فصایل اخلاقى در نهاد آدمى است که هدف عمده بعثت پیامبر بوده و در نیل به آن، تمام تلاشش را انجام داد. خداوند در تمجید از مقام اخلاقى آن حضرت مى فرماید:
(وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُق عَظِیم) (قلم: 4)؛ تو داراى اخلاق عظیم و برجسته اى هستى.
خواجه در باب ملکه سازى ارزش هاى اسلامى مى فرماید:
على الجمله، ایشان (فرزندان) را اجباراً و اختیاراً بر آداب ستوده و عادات پسندیده بدارند تا آن را ملکه کنند و چون به کمال رسند و از ثمرات آن تمتع یابند و برهان بر آن که طریقه قویم و منهاج مستقیم آن بوده است که ایشان را بر آن داشته اند تعقل کنند. اگر مستعد کرامتى بزرگ تر و سعادتى جسیم تر باشند به آن برسند انشاء اللّه تعالى «وَ هُوَ وَلِىُّ التَّوفِیقِ. »41
به نظر خواجه، آداب ستوده را از هر راه ممکن باید در دل فرزند مستقر ساخت و حتى اگر این کار به اکراه منتهى شود جایز است و مانعى ندارد؛ زیرا ملکه کردن ارزش ها در ذهن و دل فرزند موجب رشد و تکامل روحى و معنوى او شده موجب مى شود که با میل و رغبت درونى بدان عمل کند.
5. شیوه تربیت قوّه شهویه در خوردن و آشامیدن: قوّه شهویه در این فراز از گفتار خواجه به معناى خوردن و آشامیدن است که رعایت اعتدال و اکتفا به حداقل ممکن براى سد جوع و رفع نیاز اولیه، براى حفظ بقاى حیات، از نظر اخلاقى ممدوح و موجب تکامل روحى و معنوى انسان است. از این رو، خواجه مى گوید:
اول چیزى که تأدیب قوت شهوى نمایند، ادب طعام خوردن بیاموزند. و او (فرزند) را تفهیم کنند که غرض از طعام خوردن صحت بود نه لذت؛ چه غذا ماده حیات و صحت است و به منزله ادویه که بدان مداومت (درمان) جوع و عطش کنند. قدر طعام نزدیک گردانند و صاحب شره و شکم پرست و بسیار خوار را به او تقبّح صورت گردانند. 42
کلام خواجه بیانگر آن است که پدر و مادر پیش از هر چیز باید آداب غذا خوردن را به فرزند بیاموزند و غذا را به عنوان عامل تأمین کننده سلامت بدن به او معرفى کنند، نه مایه لذت و خوش گذرانى؛ چراکه احساس نیاز به غذا نخستین قوّه اى است که در کودک فعال مى شود و وى به صورت خودانگیخته تمایل به خوردن و آشامیدن را با گریه ابراز مى دارد. والدین وظیفه دارند ضمن آموختن آداب غدا خوردن به فرزند، کم خورى را ارزشمند و پُرخورى را برایش نامطلوب توصیف کنند. این کار را مى توان با تمجید از انسان هاى کم خور و قانع و مذمّت از شکم پرستى و افراد پُرخور انجام داد.
خواجه در این رابطه مى افزاید:
فرزند را در انواع اطعمه ترغیب نیفکنند، بلکه به اقتصار بر یک طعام مایل گردانند و اشتهاى او را ضبط نمایند تا بر طعام ادون اقتصار کند و به طعام لذیذ تر حرص ننماید. 43
بدین معنا که روحیه قناعت و اکتفا به خوراکى هاى سبک و ارزان قیمت را در ذهن و دل او راسخ و از طمع به غذاهاى لذیذ و اشرافى برحذر دارند. خواجه در ادامه مى گوید:
این ادب ها اگرچه از فقرا نیکو بود، اما از اغنیا نیکوتر. و باید که شام از چاشت مستوفى تر دهند کودک را که اگر چاشت زیاده خورد کاهل شود و به خواب گراید و فهم او کند شود. اگر گوشت فراوان دهند در حرکت و تیقّظ و قلّت بلادت و انبعاث بر نشاط و خفّت نافع باشد و از حلوا و میوه خوردن منع کنند که این طعام ها استحاله پذیرد. و عادت او گردانند که در میان طعام آب نخورد. 44
در این فراز از سخنان خواجه، ضمن توصیه به قناعت و دورى از مصرف مواد خوراکى گران قیمت به همه خانواده ها، رعایت این کار را در طبقه مرفّه و ثروتمند جامعه لازم تر شمرده شده است؛ چون فقرا در اثر فقر اقتصادى اغلب از غذاهاى سبک و ارزان قیمت استفاده مى کنند، اما قشر سرمایه دار که از امکانات مادى فراوانى برخوردارند، اگر به این دستور عمل نمایند، فضیلت بیشتر خواهد داشت. به علاوه، رعایت کمّ و کیف تغذیه نیز به نظر خواجه مهم است؛ زیرا مصرف غذاى سنگین در ظهر، موجب خواب آلودگى، سستى و تنبلى مى گردد و در نهایت به کندذهنى منتهى مى شود. همچنین استفاده زیاد از فراورده هاى گوشتى بلادت و کندذهنى را کاهش مى دهد و میوه و حلوا و نوشیدن آب هنگام غذا خوردن مناسب نباشد. از این رو، نکات یاد شده به نظر ایشان از آداب تغذیه فرزند است و باید به او بیاموزند.
6. اصلاح عادات فرزند: عادت فرزند برکارهاى زشت و ناپسند به عوامل متعددى بستگى دارد که به نظر مى رسد اغلب ناشى از تربیت خانوادگى و رفتار سوء والدین باشد؛ زیرا کودک نخستین بار با محیط خانواده آشنا مى شود و امور زندگى را از پدر و مادر مى آموزد. اگر والدین در مقابل کودک کارهاى نامناسب مرتکب شوند، او همان کارها را از آنان تقلید و تکرار مى کند تا اینکه به صورت عادت درمى آید؛ چنان که مشرکان مکّه بت پرستى را در کودکى از نیاکان خود آموختند و هر روز به صورت کار عادى شان درآمده بود و اگر از آنان سؤال مى شد که چرا این کار را انجام مى دهید، به رفتار آباء و اجدادشان استناد مى کردند:
(وَإِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً قَالُواْ وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءنَا) (اعراف: 27)؛ هنگامى که کار زشتى انجام مى دهند، مى گویند: پدران خود را بر این عمل یافتیم.
پدر و مادر مسلمان وظیفه دارند در صورت مشاهده کارهاى نامناسب از سوى فرزندان، به اصلاح رفتار آنان پرداخته و عادت هاى زشتشان را از بین ببرند. خواجه در این باره مى گوید:
بر پدر و مادر واجب بود که فرزند را اول در قید ناموس الهى آرند. و به اوصاف، تأدیبات و سیاسات، اصلاح عادات ایشان کنند. 45
یعنى نخست سعى کنند کودک را با قوانین الهى آشنا نموده و متعهد به مقرّرات اسلامى بار آورند و از هر راه ممکن در این زمینه بهره گیرند. سپس با استفاده از روش هاى مختلف عادات نادرست وى را اصلاح و رفتارهاى نیک را جایگزین آن سازند. هر کس را طبق استعداد و شرایط خاص وجودى اش تربیت کنند. به نظر خواجه:
جماعتى را که مستحق ضرب و توبیخ باشند چیزى از این جنس به قدر حاجت در تأدیب ایشان لازم دانند و گروهى را به مواعید خوب از کرامات و راحات به اصلاح توان آورد. این معانى را در باب ایشان (فرزندان) به تقدیم رسانند. 46
7. توجه دادن فرزند به کرامت ها: آشناسازى فرزندان با ارزش هاى دینى و کرامت هاى انسانى از اهداف مهم تعلیم و تربیت اسلامى است که باید به هر نحو ممکن انجام گیرد و براى آن برنامه ریزى و سرمایه گذارى شود؛ چه اینکه خداوند متعال انسان را ذاتاً داراى کرامت آفریده است و او باید ضمن حفظ کرامت هاى ذاتى، کرامت هاى اکتسابى را نیز به دست آورد. درباره کرامت ذاتى انسان مى فرماید:
(وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ) (اسراء: 70)؛ ما آدمى زادگان را گرامى داشتیم.
بدین معنا که نوع بشر از این کرامت ذاتى برخوردار است و باید با کرامت هاى اکتسابى پرورش یابد؛ چراکه:
(إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ) (حجرات: 13)؛ همانا گرامى ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست.
تقوا کرامتى است که بر اساس (فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا) (شمس: 8) (سپس فجور و تقوا ـ شرّ و خیرش ـ را به او الهام کرده است) زمینه آن دروجودانسان فراهم است و باید شکوفاگرددوتقویت شود. خواجه طوسى مى فرماید:
باید که او (فرزند) را بر محبتِ کرامت تنبیه دهند، خاصه کراماتى که به عقل و تمیز و دیانت، استحقاق آن کسب کند، نه آن را که به مالو نسب تعلق دارد. 47
به فرموده ایشان، ابتدا باید فرزند را با کرامت ها مأنوس و محبت آنها را در قلب وى نهادینه ساخت تا او با انگیزه درونى به تحصیل ارزش ها بپردازد. سپس با مناسب ترین روش به ایجاد و تثبیت کرامت در دل فرزند اقدام نمود. نکته دیگرى که از کلام خواجه به دست مى آید این است که کرامت هایى ارزشمند هستند که مطابق عقل و دین باشند؛ یعنى عقل آنها را کرامت بداند و دین نیز کرامت بودنشان را تأیید کند؛ وگرنه بسیارى از فضیلت هاى موجود در عرف جامعه مورد تأیید عقل و دین نیستند. از این رو، نباید به تحصیل آنها اهتمام ورزد و اقداماتى انجام دهد.
8. تحریک فرزند به کسب و کار: کار و کسب پایه اصلى زندگى انسان را تشکیل مى دهد و در آیات و روایات فراوان بدان تأکید شده است. واژه «عمل» به صورت مطلق، و مقیّد به صفت «صالح» مکرّر در قرآن کریم به کار رفته و عامل سعادت و رستگارى انسان شمرده شده است. خداوند در یک جا به صورت مطلق مى فرماید:
(وَ تُوَفَّى کُلُّ نَفْس مَّا عَمِلَتْ وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ) (نحل: 111)؛ نتیجه اعمال هر کس بى کم و کاست به او داده مى شود و به آنها ظلم نمى شود.
در جاى دیگر مى فرماید:
(مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وعَمِلَ صَالِحاً فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ) (مائده: 69)؛ کسانى که به خداوند یگانه و روز جزا، ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند، نه ترسى بر آنهاست و نه غمگین خواهند شد.
مورد اول، مطلق است؛ یعنى هر عملى که از انسان سر بزند جزاى آن را در آخرت دریافت مى کند. مورد دوم مقیّد به وصف «صالح» است؛ یعنى تنها کار شایسته انسان را به سعادت مى رساند. این گونه آیات در قرآن بسیار زیاد است و سعادت ابدى بشر را وابسته به اعمال صالح مى داند، نه هر عملى.
خواجه مى گوید:
چون صناعتى از صناعات آموخته شود، او را به کسب و تعیّش بدان فرمایند. تا چون جلالت اکتساب بیابد آن را به اقصى الغایه برساند و در ضبط دقایق آن فضل نظرى استعمال کند. 48
به فرموده ایشان، والدین باید فرزند را به آموختن صنعت مورد علاقه اش تشویق نموده، به کسب و کار براى اداره زندگى وادار نمایند؛ چراکه کار علاوه بر اینکه عامل تأمین مایحتاج زندگى است، به لحاظ تربیتى نیز آثار مفیدى بر شخصیت انسان مى گذارد و موقعیت اجتماعى او را بالا مى برد. نکته قابل توجه در این فراز از کلام خواجه این است که در صورت اشتغال فرزند به حرفه مورد علاقه، باید در حسن انجام و دقت در رمز و راز و استحکام آن نهایت سعى و تلاش را مبذول دارند تا افزون بر انجاموظیفه از نظرکیفیت بهترین کاررابه جامعه ارائه دهد.
خواجه درباره رعایت استعداد ویژه فرزند مى گوید:
اولى آن بود که در طبیعت کودک نظر کنند و از احوال او به طریق فراست و کیاست اعتبار گیرند تا اهلیت و استعداد از چه صناعت و علم در او مفطور است، او را به اکتساب آن نوع مشغول گردانند؛ چه همه کس مستعد همه صناعتى نبود. 49
طبق این گفتار، هر کس استعداد خاصى نسبت به حرفه و فن دارد و اولیا و مربّیان باید آن توان ویژه فرزند را کشف کنند که در چه زمینه اى مى تواند بهتر رشد کند و در همان زمینه او را وارد کار نمایند. به نظر وى، تفاوت استعدادهاى آدمى موجب بقاى نظام زندگى آدمى است:
در تفاوت مستودع در طبایع سرّى غامض و تدبیرى لطیف است که نظام عالم و قوام بنى آدم بدان منوط مى تواند بود. 50
تربیت فرزند بر اساس ظرفیت هاى ویژه وجودى اش، موجب دورى از رذایل و دل بستن به فضایل اخلاقى و نیز عامل رشد و ترقّى وى خواهد بود:
چه تربیت (فرزند) بدین فنون مقتضى محبت فضایل و احتراز از رذایل مى باشد. پس ضبط نفس کند از شهوات و لذات و صرف فکر در آن (فن خاص) تا به معالى امور ترقّى نماید. 51
ب. شیوه هاى بازدارنده
از جمله سخنان خواجه در باب تربیت فرزند، دستورالعمل هایى است که جنبه نهى و منع دارد. منظور از این نوع روش ها ـ که از آنها به شیوه هاى بازدارنده تعبیر مى کنیم ـ بازداشتن کودک از برخى امور ناپسند است تا بر تکرار آن اقدام نکند؛ چون تکرار عمل موجب مى شود که به مرور زمان بر آن کار عادت کند و در این صورت، کار تربیت مشکل مى شود. برخى از این روش ها عبارتند از:
1. منع کودک از پنهان کارى: یکى از شیوه هاى بازدارنده در تربیت فرزند منع او از پنهان کارى است. اگر فرزند کار بدى را مرتکب شد و آن را از دیگران مخفى داشت، باید والدین تدبیرى بیندیشند تا او را از این حالت بیرون آورند و به گونه اى رفتار کنند که چیزى را از آنان پوشیده ندارد؛ زیرا مخفى کارى فرزند موجب مى گردد تا او به تدریج کارهاى ناشایست بزرگ ترى را به دور از چشم والدین انجام دهد و به این کار عادت نماید. وقتى کودک به پنهان کارى عادت کرد، چه بسا به مرور زمان ممکن است کارهاى غیرقابل انتظار را مرتکب شده، موجب بدبختى خود و دیگران شود؛ کارهایى که جبران آن به آسانى میسّر نباشد. از این رو، خواجه مى فرماید:
از هر فعلى که پوشیده دارد او (فرزند) را منع کنند، چه باعث بر پوشیدن، استشعار قبح بود تا بر قبح دیگر دلیر نشود. 52
به نظر خواجه، منع فرزند از پنهان کارى دو اثر دارد: اول، آگاه سازى او بر زشتى کارى که مرتکب شده و اینکه نباید چنین کارى را انجام داد. البته پدر و مادر باید روش مناسبى را براى تبیین قبح کار انجام شده پیش گیرند؛ یعنى اعطاى بینش همراه با عواطف و مهر و محبت، نه خشونت و طرد و پرخاشگرى. در غیر این صورت، نتیجه منفى خواهد داشت و گذشته از اینکه او هدایت نمى شود، جرى و لجوج هم خواهد شد. دوم، پیش گیرى نسبت به آینده؛ یعنى اگر پدر و مادر روش درستى را در جلوگیرى فرزند از عادت هاى ناپسند به کار گیرند، قادر خواهند بود رفتار او را اصلاح و آینده وى را تضمین نمایند؛ چه اینکه آگاه سازى همراه با مهر و محبت شخصیت فرزند را دگرگون و او را مطیع والدین مى سازد.
2. پرهیز دادن فرزند از تفاخر: فخر و مباهات از عادات رایج در دوره جاهلیت بود که اقوام و طوایف قریش در برخورد با همدیگر ابراز مى داشته و خود را از دیگران برتر مى دانستند. قرآن کریم ضمن بازگو کردن فرهنگ جاهلیت، از آن عادت نکوهش مى کند:
(أَلْهَکُمُ التَّکَاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ) (تکاثر: 1ـ2)؛ تفاخر و تکاثر شما را به خود مشغل داشته (و از خدا غافل کرده است.)
سوره تکاثر با لحن ملامت آمیز رفتار مردم جزیرة العرب را که به واسطه کثرت نفرات و شمردن قبور مردگان بر همدیگر فخر و مباهات مى کردند، تقبیح و آن را عامل غفلت و دورى از خدا مى داند؛ زیرا سبب عمده فخر و مباهات، جهل و نادانى انسان نسبت به پاداش و کیفر الهى و معاد است. همچنین جهل آدمى نسبت به ضعف ها و آسیب هاى زندگى و سرنوشت خویش، از عوامل فخرفروشى بر دیگران است که در جامعه جاهلیت سایه افکنده بود. کبر و غرور و خودپسندى از دیگر عوامل تفاخر در دوره جاهلیت بود. قرآن کریم با این تفکر مبارزه کرده و براى از بین بردن آن، سرگذشت اقوام پیشین را مکرر بیان داشته است تا مردم عصر جاهلیت با عبرت گرفتن از سرنوشت آنان، در اعمال و رفتار خود بیندیشند و تجدیدنظر کنند. 53
خواجه در زمنیه تربیت فرزند مى گوید:
(فرزند را) از مفاخرت با اقران به پدران و مال و ملک و مآکل و ملابس منع کنند. و تواضع با همه کس و اکرام کردن به اقران بدو آموزند و از تطاول بر فروتران و تعصب و طمع بر اقران نیز منع کنند. 54
در این فراز از سخنان خواجه به نکات قابل توجهى در زمینه تربیت فرزند اشاره شده که هر کدام به نوبه خود در پرورش و هدایت او نقش بسزایى دارد. منع فرزند از تفاخر بر اقران نسبت به آبا و اجداد و امکانات و مال و ثروت از زمان کودکى باعث مى شود که شخصیت او درست شکل بگیرد و به جاى فخرفروشى تواضع و اکرام دیگران به نظر وى مهم تلقّى گردد. این مهم، نخست به عهده والدین است که باید از آغاز اندیشه فخر و تکبر را از روح فرزند دور بدارند و در عوض، فکر خضوع و ارتباط سالم با دیگران را در شخصیت او پرورش دهند. اگر پدر و مادر از کودکى این اوصاف را در فرزند القا کنند، به تدریج اهمیت آن را درک و بدان عمل مى نماید. همچنین از حرص و طمع و تعصّب هاى جاهلى باید برکنار و تفکر همگرایى، دوراندیشى و وسعت نظر در وجود فرزند نهادینه گردد تا در عرصه اجتماعى با چنین اندیشه اى رفتار کند.
3. پرهیز دادن فرزند از زشتى هاى گفتارى: زبان مهم ترین وسیله ارتباط کلامى با دیگران است که انسان مى تواند به واسطه آن، ضمن انتقال اندیشه خود به دیگران، از افکار آنان نیز بهره مند گردد؛ چنان که خداوند از اعطاى صفت نطق و بیان براى انسان در قرآن کریم به خوبى یاد نموده آن را مهم ترین نعمت بعد از آفرینش شمرده است:
(خَلَقَ الْإِنسَانَ عَلَّمَهُ الْبَیَانَ) (الرحمن: 3و4)؛ خداوند انسان را آفرید و بیان را به او تعلیم کرد.
بیان، مفهوم عامى دارد که مصداق بارز آن، بیان گفتارى است و بدین وسیله، انسان قادر به تعلیم و تعلم و برقرارى ارتباط با جهان بیرون از خویشتن مى باشد. 55 انسان با استفاده از این وسیله حساس و مفید، هم مى تواند بهترین خدمات را به جامعه انسانى انجام دهد و هم قادر است زیانبارترین کار را مرتکب شود. از این رو، در استفاده درست از آن بسیار تأکید و از گفتارهایى زشت همانند غیبت، خواندن با نام هاى زشت، عیب جویى و امثال آن، که با زبان انجام مى گیرند، به شدت نهى شده است. 56
4. پرهیز دادن فرزند از از دروغ گویی: مرحوم خواجه در مورد پرورش فرزند بر گفتار و بیان نیکو با دیگران و عادت دادن او بر این روش مى گوید: (فرزند را) از دروغ گفتن بازدارند و نگذارند که سوگند یاد کند چه به راست و چه به دروغ؛ چه سوگند از همه کس قبیح است. در پیش بزرگان به استماع مشغول بودن و از سخن فحش و لعنت و لغو اجتناب نمودن و سخن نیکو و جمیل و ظریف عادت گرفتن در چشم او شیرین گردانند. 57
خواجه بازداشتن فرزند را از گفتارهاى بد همانند دروغ و سوگند یاد کردن، چه درست و چه نادرست واجب مى داند؛ چراکه دروغ از گناهان کبیره است و سوگند سبب بى احترامى و سبک شمردن نام خداى ـ تبارک و تعالى ـ مى باشد که عادت بر آن، آثار سوء تربیتى را به همراه دارد. همچنین از گفتار زشت و فحش در مجالس بزرگان باید برحذر دارند و در مقابل، سخنان زیبا و نیکو را به او یاد داده در نظرش شیرین جلوه دهند تا بر آن عادت نماید. این کار در درجه نخست وظیفه پدر و مادر است که باید در میحط آرام خانه بدان اقدام کنند و سپس بر عهده معلمان و آموزگاران مى باشد که در مدارس و آموزشگاه ها به تقویت و پرورش آن خصلت در دانش آموزان بپردازند. به نظر خواجه، دانش آموز حتى نسبت به کودکان و همسالان نیز گفتار نیک را باید رعایت نماید:
و او را منع نماید از آنکه کودکان را تعییر کند. 58
چون سرزنش و سبک شمردن کودکان موجب جرى شدن فرزند بر این کار مى شود و به تدریج عادت مى کند.
5. منع کودک از سودجویى: سودجویى در حقیقت، نتیجه دنیادوستى و ثروت طلبى است که منشأ بسیارى از مشکلات و نابسامانى هاى موجود در جوامع امروزى است. اگر انسان دلباخته مادیات و زرق و برق دنیا باشد و تمام هدف و همتش رسیدن به منافع مادى، براى نیل بدان از هیچ جرم و جنایتى دریغ نخواهد کرد. از این رو، قرآن کریم زندگى دنیا را فریبنده و گم راه کننده معرفى کرده، مى فرماید:
(وَ ما الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ) (آل عمران: 185)؛ و زندگى دنیا، چیزى جز سرمایه فریبنده نیست.
در کلام امام صادق (علیه السلام) هم دل بستن به دنیا عامل اصلى همه خطاها و اشتباهات شمرده شده است:
«رَأسُ کُلِّ خَطیئَة حُبُّ الدُنْیا»؛ 59 محبت دنیا سرمنشأ، همه خطاهاست.
سودجویى و منفعت طلبى که بر اساس محبت دنیا شکل مى گیرد در زندگى انسان بسیار خطرناک مى باشد. از این رو، باید فرزندان را از دل بستن به دنیا دور نگه داشت. بر این اساس، خواجه مى فرماید:
(فرزند را) بر آن تحریص کنند که با کودکان مهربان باشد و مکافات جمیل به جا آورد تا از سود کردن بر اقران خود برحذر بوده و برابرى و نفى سودطلبى را به عادت گیرد. 60
مهر و محبت با همسالان و رفتار نیک با آنان موجب شکل گیرى عادات خوب در فرزندان شده و خوى زیاده خواهى و منفعت طلبى را از آنان دور مى دارد. خواجه در زمینه نکوهش از مادیات مى گوید:
زر و سیم را در چشم او نکوهیده دارند که آفت زر و سیم از آفت سموم افاعى بیشتر است. 61
اگر پدر و مادر دوستى سیم و زر را از دل فرزند بیرون کنند، سودجویى که مترتب بر آن است به تبع از بین خواهد رفت. شرط این کار این است که والدین خود خوى دنیاطلبى نداشته و با روحیه قناعت و عزّت مندى زندگى نمایند.
6. پرهیز دادن فرزند از تجمّل گرایى: تجمّل خواهى و مدپرستى از آفات زندگى انسان است که امروزه دامنگیر جامعه اسلامى و به ویژه نسل جوان شده است. این مسئله بیش از هر چیز ریشه در رفتار پدر و مادر و تربیت خانوادگى فرزند دارد. اگر محیط خانواده به گونه اى باشد که تحت تأثیر فرهنگ غرب و مدپرستى قرار گرفته باشد، به احتمال زیاد فرزندان تجمّل گرا و مدگرا خواهند شد؛ زیرا آنچه کودک در رفتار والدین مشاهده مى کند، همان را به عنوان ارزش تلقّى نموده طبق آن عمل مى نماید. بنابراین، پدر و مادر ابتدا باید خود از تجمّل گرایى دورى کرده، روش ساده زیستى را پیشه خویش قرار دهند تا بتوانند فرزندان قانع و شایسته اى تربیت کنند؛ چراکه تربیت به شیوه عملى به مراتب مفیدتر از تربیت به روش گفتارى است. امام صادق (علیه السلام) مى فرماید:
«کُونُوا دُعاةً النَّاسِ بِاَعمَالِکُم وَ لاَ تَکُونُوا دُعاةً بِاَلْسِنَتِکُم»؛ 62 با کردار و رفتارتان مردم را به حق دعوت کنید، نه صرفاً با زبان و گفتار.
دعوت گفتارى، بدون پشتوانه عملى و رفتارى در همان حد گفتار بر متربّى تأثیر مى گذارد، نه اینکه بتواند رفتار او را هم تغییر بدهد. بر این اساس، اگر والدین با روش برگرفته از متون اسلامى و سیره معصومان (علیهم السلام) که همان شیوه ساده زیستى و دورى از تجمّل گرایى است، زندگى کنند و فرزندان را عملا بدان دعوت نمایند، آنان همان شیوه را دنبال مى کنند و روحیه قناعت گرایى را پیشه خود قرار خواهند داد. خواجه در این زمینه مى گوید:
استهانت به اکل و شرب و لباس فاخر در نظر او (فرزند) تزیین دهند و ترفّع نفس از حرص بر مطاعم، مشارب و دیگر لذات و ایثار آن بر غیر در دل او شیرین گردانند. و با او تقریر دهند که جامه هاى ملوّن و منقّش لایق زنان بود و اهل شرف و نبالت را به جامه التفات نبود. 63
در این فراز از گفتار خواجه، اشاره صریح به عادت دادن فرزند بر ساده زیستى و اکتفا بر خوراکى ها و پوشاکى هاى ساده شده است. نهادینه کردن روحیه ایثار و از خودگذشتگى در وجود فرزند از اهداف مهم تربیت اسلامى است که در کلام خواجه بدان تأکید فراوان شده است. این امر، باید از همان روزهاى آغازین زندگى در دل و جان کودک وارد و بر عمل بدان تشویق گردد.
7. پرهیز از نازپرورى فرزند: نازپرورى به معناى فراهم ساختن امکانات بیش از حد، افراط در نوازش، دور داشتن فرزند از سختى ها و آماده نمودن امور مربوط به وى ـ حتى کارهایى که مى تواند آنها را انجام دهد ـ از آفت هاى تربیت فرزند است که باید از آن پرهیز کرد؛ زیرا در این صورت، پیش از هر چیز استعدادهاى فرزند نهفته باقى مى ماند و به شکوفایى کافى نمى رسد. علاوه بر آن، کودک شخصیت ضعیف و متزلزلى پیدا خواهد کرد که توان حل مشکلات فردى و اجتماعى را نخواهد داشت. از این رو، امام باقر (علیه السلام) از زیاده روى در محبت و نوازش زیاد برحذر داشته، مى فرماید:
«شَرُّ الآباءِ مَن دُعاهُ البِرُّ اِلَى الاِفراطِ»؛ 64 بدترین پدر، کسى است که نیکى کردن به فرزند، او را به زیاده روى وا دارد.
خواجه نصیر در این زمینه مى گوید:
(فرزند را) از جامه نرم و اسباب تنعّم منع کنند تا (وى) درشت بار آید و با درشتى خو کند و از خیش و سردابه به تابستان و پوشیدن پوستین و آتش به زمستان تجنّب کنند و به رفتن و حرکت و رکوب و ریاضت عادت افکنند و از اضدادش منع کنند و آداب حرکت و سکون و خاستن و نشستن و سخن گفتن به او آموزند. 65
دستورالعمل هاى خواجه حاوى مطالبى است که مهم ترین پیام آن دورى از نازپرورى فرزند مى باشد؛ زیرا برکنار داشتن وى از لباس نرم، دور کردن از فضاى سرد در تابستان و محیط گرم در زمستان و نیز عادت دادن او به راه رفتن و ریاضت، همان اجتناب از نازپرورى است که مورد تأکید خواجه مى باشد. همچنین طبق فرموده ایشان، فرزند را از خواب زیاد هم باید منع کرد:
از خواب بسیار منع کنند که آن تغلیظ ذهن و اماتت خاطر و فتور اعضا آرد. و به روز نگذارد بخوابد. 66
خواب زیاد، به ویژه در روز موجب کسالت و تنبلى و سستى مى باشد که به نوعى با نازپرورى مرتبط است. به نظر خواجه، از آثار آن کندذهنى، سستى اعضاى بدن و بطالت و تنبلى است که زندگى را فلج مى کند؛ زیرا آدم هاى نازپرورده معمولا خواب آلود و کسل و بدون فعالیت فکرى و بدنى هستند که نباید فرزندان با آن عادت نمایند.
8. منع فرزند از بدى ها: به نظر خواجه، فرزند را از هرگونه بدرفتارى عملى و زبانى باید منع کرد و نگذاشت رفتارهاى نادرست را بیاموزد و بر آن عادت کند. او در این زمینه مى گوید:
او را از آداب و افعال بد زجر کنند؛ زیرا کودک در ابتداى نشو و نما افعال قبیحه بسیار کند. و در اکثر احوال کذوب و حسود و سروق و نموم و لجوج بود، و فضولى کند و اضرار خود و دیگران را ارتکاب نماید. و بعد از آن به تأدیب او اقدام کند. 67
طبق این فراز از گفتار خواجه، کودک در آغاز زندگى در اثر عدم تشخیص ارزش هاى اسلامى، طبعاً کارهاى نادرست بسیارى را مرتکب مى شود، ولى به تدریج باید وى را با فضایل اخلاقى آشنا ساخت و از ارتکاب کارهاى زشت منع کرد. ممکن است کودک در دوره کودکى دروغ بگوید، فضولى کند، سرقت و لجبازى نماید و یا کارهاى دیگرى مرتکب گردد، اما پدر و مادر باید او را از این گونه افعال نهى کنند. حتى به نظر خواجه در صورت لزوم بایدفرزند را مؤاخذه نمود تا از اقدام به آن خوددارى نماید؛ چنان که در فراز دیگر از کلام وى آمده است:
باید که در طفولیت او را بدان (کار بد) مؤاخذه کنند. 68
در مقابل، ارزش هاى دینى را باید به فرزند آموخت، از جمله احترام و خدمت به بزرگان:
(فرزند را) بر خدمت معلم و هر کس که به سن از او بزرگ تر بود تحریص کنند. فرزندان بزرگان، بر این آداب محتاج تر باشند. 69
چراکه ارتباط آنها با بزرگان دیگر بیشتر و حضورشان در مجالس افزون تر است و باید آداب اسلامى مانند سلام کردن را آموخته باشند.
حاصل سخن
در این نوشتار، خلاصه نظریات و دستورالعمل هاى خواجه نصیرالدین طوسى در باب تربیت فرزند و شیوه هاى مؤثر در آن ارائه گردید و روشن شد که تربیت اولاد از دغدغه هاى جدّى ایشان بوده و با وجود گرفتارى هایى که در زندگى سیاسى و اجتماعى خود داشته، از این مهم غفلت نکرده و توصیه هاى لازم را در این زمینه ارائه داده اند. از منظر ایشان، مهم ترین وظیفه پدر و مادر تربیت فرزند است که باید از اولین روزهاى تولد به پرورش او اهتمام ورزیده به آن اقدام کنند. کودک را بر اساس طبیعت او باید تربیت کرد و استعدادهاى فعال وى را باید تقویت نمود و از کارهاى مذموم و ناپسند باز داشت. 70
به نظر خواجه، ایجاد انگیزش، تقویت اراده و تشویق و تحریک فرزند به کارهاى ارزشى و اخلاقى، در پرورش روحیه دین مدارى وى بسیار مؤثر است و باید والدین این کار را انجام دهند. از این رو، ایشان شیوه هاى انگیزشى را بر شیوه هاى بازدارنده و منع و نهى مقدّم مى دارد. بر این اساس، ابتدا باید راه کارهاى ایجابى و فعال کننده به کار گرفته شود و اگر مؤثر واقع نشد و یا بر خلاف آن رفتار کرد، آن گاه باید از شیوه هاى بازدارنده استفاده نمود. البته، شیوه هاى انگیزشى را همراه با ایجاد بینش و شناخت باید به کار گیرند؛ بدین معنا که تشویق و ترغیب توأم با ارائه معارف دینى و تقویت باورهاى اعتقادى به فرزندان باشد تا عمل آنان بر اساس شناخت صورت گیرد.
پى نوشت ها
1ـ صحیفه سجّادیه، ترجمه علینقى فیض، 1375، دعاى 25، ص 168ـ175.
2ـ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1373، ج 24، ص 286.
3ـ محمّدبن اسماعیل بخارى، صحیح بخارى، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1419، ج 2، «کتاب الوصایا»، ب 9، ص 208.
4ـ محمّدبن یعقوب کلینى، فروع کافى، بیروت، دارالاضواء، 1413، ج 6، ب «الاسماء و الکنى»، ح 6، ص 22.
5ـ همان، ج 6، ص 22.
6ـ خواجه نصیرالدین طوسى، اخلاق ناصرى، انتشارات علمیه اسلامیه، ص 182.
7ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404، ج 43، ص 238 تا آخر.
8ـ محمّد محمّدى رى شهرى، حکمت نامه کودک، ترجمه عباس پسندیده، قم، دارالحدیث، 1385، ص 140.
9ـ خواجه نصیرالدین طوسى، پیشین، ص 182.
10ـ نهج البلاغه، ترجمه محمّد دشتى، ن 31.
11ـ همان.
12ـ شیخ حرّ عاملى، وسائل الشیعه، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ج 15، ص 196.
13ـ جعفر سبحانى، فروغ ابدیت، چ هفدهم، قم، بوستان کتاب، 1380، ص 159.
14ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 103، ص 323.
15ـ شیخ حرّ عاملى، پیشین، ج 15، ص 187.
16ـ همان، ج 15، ص 189.
17ـ خواجه نصیرالدین طوسى، پیشین، ص 182.
18ـ همان.
19ـ شیخ حرّ عاملى، پیشین، ابواب احکام اولاد، ب 82، ح 1، ص 193.
20ـ خواجه نصیرالدین طوسى، پیشین، ص 183.
21ـ همان، ص 185.
22ـ سید مصطفى حسینى، معارف معاریف، تهران، دانش، 1376، ج 7، واژه عقل، ص 1376.
23ـ محمّدتقى مصباح، اخلاق در قرآن، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى (ره)، 1376، ج 2، ص 207ـ209.
24ـ عبدالواحد آمدى، غررالحکم و دررالکلم، بیروت، موسسة اعلمى، 1407، ج 2، ص 43.
25ـ محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، ترجمه محمّدباقر کوه کمره اى، تهران، مکتبة الاسلامیه، 1381ق، ج 1، ص 48.
26ـ زین الدین شهید ثانى، منیة المرید، قم، اسماعیلیان، 1384، «آداب المعلم فى نفسه»، ص 72ـ80.
27ـ خواجه نصیرالدین طوسى، پیشین، ص 196.
28ـ سید محمّدحسین طباطبائى، ظهور شیعه، تهران، فقیه، ص 65.
29ـ خواجه نصیرالدین طوسى، پیشین، ص 182.
30ـ علیرضا اعرافى، آراى دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانى آن، تهران، سمت، 1379، ج 2، ص 138.
31ـ آذرتاش آذرنوش، فرهنگ معاصر (عربى ـ فارسى)، تهران، نشر نى، 1381، واژه غفل.
32ـ محمّد محمّدى رى شهرى، پیشین، ص 200.
33ـ خواجه نصیرالدین طوسى، پیشین، ص 184.
34ـ انسان نسبت به آنچه او را منع کنند حریص است.
35ـ خواجه نصیرالدین طوسى، پیشین، ص 184.
36ـ محمّدبن تمیمى آمدى، پیشین، ص 257.
37ـ خواجه نصیرالدین طوسى، پیشین، ص 182.
38ـ محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 106.
39ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 3، ص 81.
40ـ حاکم نیشابورى، المستدرک على الصحیحین، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1411، ج 2، ص 670، ح 4221.
41ـ یعنى: خداوند سرپرست اعطاى توفیق است. (خواجه نصیرالدین طوسى، پیشین، ص 68.)
42ـ خواجه نصیرالدین طوسى، پیشین، ص 184.
43ـ همان، ص 186.
44ـ همان.
45ـ همان، ص 68.
46ـ همان.
47ـ همان، ص 183.
48ـ همان، ص 189.
49ـ همان، ص 187.
50ـ همان، ص 187.
51ـ همان، ص 187.
52ـ همان، ص 185.
53ـ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، پیشین، ج 27، ص 281.
54ـ خواجه نصیرالدین طوسى، پیشین، ص 185.
55ـ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، پیشین، ج 23، ص 103ـ104.
56ـ قرآن کریم در این باره مى فرماید: (لایغتب بعضکم بعضاً)؛ هیچ یک از شما دیگرى را غیبت نکند. و (لا تلمزوا انفسکم و لا تنابزوا بالالقاب)؛ یکدیگر را مورد طعن و عیب جویى قرار ندهید و با القاب زشت و ناپسند یکدیگر را یاد نکنید. (حجرات: 11و12)
57ـ خواجه نصیرالدین طوسى، پیشین، ص 196.
58ـ همان، ص 186.
59ـ محمّد محمّدى رى شهرى، منتخب میزان الحکمة، قم، دارالحدیث، 1380، واژه «دنیا»، ص 188.
60ـ خواجه نصیرالدین طوسى، پیشین، ص 186.
61ـ همان، ص 186.
62ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 5، ص 198.
63ـ خواجه نصیرالدین طوسى، پیشین، ص 183.
64ـ محمّد محمّدى رى شهرى، حکمت نامه کودک، ص 200.
65ـ خواجه نصیرالدین طوسى، پیشین، ص 185.
66ـ همان، ص 185.
67ـ همان، ص 183.
68ـ همان، ص 183.
69ـ همان، ص 196.
70ـ همان، ص 182.
منبع: / ماهنامه / معرفت / شماره 117، ویژه نامه علوم تربیتی
نویسنده : محمد احسانى
نظر شما